سلااام
ممنون جناب طهوری! از مارکوپولو هم تشکر مینُمائیم.
اما عسلویه، زیباترین جائیه که تا حالا دیده بودم.. عجب ابهتی داره.. وعجب زیبایی بهت انگیزی!
در کنار روستای زیبای عسلویه منطقه صنعتی قرارداره که شبیه یه غول آهنیه. پر از لوله های بزرگ
و غول پیکر و چاههای نفت و تا چشم کار میکنه آبی دریاست که اون دورها دست در دست آبی آسمون
گذاشته و چشم رو میهمان دیدن جلوه هایی از عظمت خداوند می کنه.
اذان رو گفته بودن و ما در به در دنبال جایی برای اقامه نماز می گشتیم.. وارد عسلویه شدیم
تا هم غذای روح رو تأمین کنیم و هم غذای جسممون رو
از دور گلدسته یه مسجد در میون نخلهاو خونه های قدیمی دیده میشد
به اون سمت حرکت کردیم.. ولی وقتی نزدیک شدیم دیگه نتونستیم اثری
از مسجد پیدا کنیم. لازمه بگم که اون مناطق سنی نشین هست و قدم به قدم
در کنار جاده مساجد این عزیزان به چشم میخورد مساجدی با معماری
بسیار زیبا و در نهایت سادگی .
بعد از اینکه نیم ساعت تو عسلویه چرخ خوردیم.. بالاخره به مسجد جامع رسیدیم
و در واقع اونو کشف کردیم .. ولی هرچی مشت و لگد به درش کوبیدیم
هیچ کس جوابمون رو نداد و به ناچار به سمت پارک ساحلی عسلویه
رهسپار شدیم.
زیر یکی از آلاچیق های توی پارک مستقر شدیم و بساط نهار رو چیدیم.
ماهی که از شب قبل تو نمک و آبلیمو و پیاز خوابونده بودیم
و ماهیتابه ای پر از روغن و یک عدد گاز پیک نیکی
قابلمه ای برنج و دیگر هیچ
البته هیچ هیچ که نه.. چند فروند دوغ و نوشابه خانواده رو هم اضافه کنید.
راستی یه منظره خیلی خیره کننده هم روی کوههای مشرف به عسلویه
قرارداشت و اونهم وجود تعداد فراوونی دودکش های بلند و کوتاه بود
که از دهانه همشون شعله های سربه فلک کشیده بیرون میزد
مثل اژدهایی هزار سر که آتش از دهانش خارج میشه.