2
بانویى را كه اسلام به قدرى محترم شمرده كه مى خواهد در خانه بنشیند تا خواستگار خدمتش برسد، مجبورش كرده اند تا در خیابان و اداره خود را عرضه نماید و براى خود شوهر پیدا كند، كسانى را كه اسلام به قدرى عزیز شمرده كه ایشان را (( امانت خدا، محبوب پیغمبر، ریحانه ، به فرموده على و... )) معرفى كرده است و مى خواهد چون مرواریدى در صدف باشند، دنیاى مادى امروز آنان را از خزانه و گنجینه خود بیرون آورده و هدف تیر انظار پلید هر كس و ناكسى قرار داده است .
دل هر انسان با وجدانى براى این فرشتگان معصوم كباب مى شود كه چگونه انسانى را كه اسلام مى خواهد در پناه شوهر و فرزندانش با عزت و شرف زندگى كند، او را صید كرده اند و مانند گوشت قربانى به این و آنش مى بخشند. بلكه این مزوران حیله گر به نحوى زن بیچاره را شست و شوى مغزى مى دهند كه تبلیغات موذیانه آنها را درباره آزادى و تساوى و تمدن و ترقى باور مى كند: یا شوهر نمى كند و یا طلاق مى گیرد و یا كار ادارى را بر شوهر دارى و تربیت استوانه هاى جامعه ترجیح مى دهد و خود را به دست خود، در دام دلسوز نمایان شهوتران مى اندازد.
این افسونگران سالوس ، كارى مى كنند كه سخن خدا و پیغمبر مهربان به گوش این پاك طینتان نرسد. یا از اول تعلیمات مقدس اسلام را بدنما و نازیبا جلوه مى دهند یا آنرا تحریف و تقطیع مى كنند یا رهبران اسلام را بدخواه و دشمن زن مى خوانند تا به هدف شوم و ناپاك خود برسند و مهدلان پاك نهاد را به دام لعنتى خود اندازند و (( تز )) جهانخوارى خود را بر پایه تسلط بر زن و ابزار قرار دادن او بنا نهند، زیرا مدیر خانه و دكور و آشپزخانه و لباس و لوازم آرایش است و همه اینها در كارخانه هاى آنها ساخته مى شود.
نویسنده شك ندارد كه اگر این خبیثان حریص بگذارند تعلیمات مقدس الهى با صورت صاف و بى پیرایه اش به گوش این پاكدلان حساس برسد، آنها استعداد شنوایى دارند و خواهند پذیرفت . كدام زن نمى پذیرد كه عمرى با یك همسر سپرى كردن و دائما زندگى گرم و با صفا داشتن و مادر بزرگ خانواده شدن بهتر است از راهى غیر از این رفتن !؟
ءارباب متفرقون خیر اءم الله الواحد القهار (251)
خلاصه اینكه : اسلام چون دلسوز و مهربان است ، چون حقیقت گو و صریح اللهجه است ، چون مانند استعمارگران ، ریاكارى و نفاق ندارد، به زنان توصیه مى كند: براى شوهر خود زینت كنند، نه براى دیگران . براى شوهر خود طنازى و عشوه گرى كنند، نه براى دیگران . دل شوهر خود را به دست آورند، نه دل دیگران . به خانه و زندگى خود دل ببندند، و به جاى دیگر چشم نداشته باشند. با شوهر خود، گرم و با صفا و با محبت باشند، تا دل شوهرشان متوجه زن دیگر و جاى دیگر نباشد. زن مى تواند با زبان خوش و حركات شیرین ، ریسمانى از محبت و عشق بر چشم و گوش و دست و پا و دل شوهر خود ببندد كه او را یاراى حركت ، جز به سوى همسر و خانه خود نباشد. مگر اندكى از مرد نمایان شهوت پرست و هرزه و هوسباز سست تنبان كه خداوند متعال یا به زودى مرگشان دهد و یا زن بیچاره را از خانه آنها نجات دهد.
اگر كسى تمام مطالب اسلامى راجع به زن را مطالعه كند به این نتیجه مى رسد كه اسلام مى خواهد بگوید: (( زن در حالى كه جاذبه دارد یا باید از خانه امن خود بیرون نیاید، یا اگر براى صله رحم و معالجه و گرفتن حق خویش و كارهاى ضرورى دیگر بیرون مى آید، جذابیت خود را بپوشاند، به نحوى كه لباس و وضع حركاتش عادى باشد تا نگاه مردان به او، مانند نگاه مردان و كودكان و اشیاء دیگر باشد و راه رفتن زن هیچ نظرى را جلب نكند. ))
همه اینها براى این است كه زن منحصرا براى شوهر باشد و شوهر براى زن . وقتى شوهر تنها زن خود را آنهم با آرایش و زینت ببیند و زنان دیگر نظر او را جلب نكنند، زن خود را فرشته مى داند و هوس و شهوتش به سویى دیگر تحریك نمى شود. این سیاست اسلام است و آن هم سیاست استعمارگران دیگر كه مى بینید و مى خوانید:
آنها تمام مرواریدها را از صدف بیرون مى ریزند تا تعدادى خوش آب و رنگش مشترى - یا مشتریها - پیدا كنند و بقیه بنجل و وازده و ته مانده محسوب شود.
زنان عاقل و هوشمند جهان ! كدام یك از این دو سیاست بهتر است ؟ فكر كنید و پاسخ دهید.
اگر نگوییم زنان در این جا گول مردان را خوردند، باید بگوییم : برخى از آنها كه از فرهنگ الهى ، به سوى فرهنگ استعمارى رفتند، سود شخصى را بر سود نوع ترجیح دادند و مصلحت نوع را فداى مصلحت شخص كردند، زیرا یك زن مثلا فكر مى كند: من كه زیبایى و دلربایى بیشترى دارم ، در خیابان و اداره ظاهر مى شوم تا شوهر متشخص تر و اعیان ترى پیدا كنم ؛ ولى او فكر نكرده است كه این روش اگر براى خود او مفید باشد براى نوع زن زیان آور و فلاكت بار است .
زیرا شوهرانى كه چنان زنى ندارند. هنگامى كه او را در خیابان و اداره ، بدون پرده ببینند، لااقل بعضى از آنها كه هوسباز و شهوتران هستند، نسبت به همسر خود، بى مهر و كم علاقه مى شوند و جوانانى هم كه هنوز همسر نگرفته اند، در انتظار مى نشینند تا مانند او را پیدا كنند. در این میان چه مفاسدى كه پیدا مى شود خدا مى داند.
اسلام مى خواهد وقتى مردى زنى را مى بیند، به قدرى حركات و رفتار آن زن عادى باشد كه بیننده را به فكر مقایسه و معادله با زن خود نیندازد، بلكه اصلا بیننده را متوجه خود نكند و فكر او را مشغول ندارد و حتى چند لحظه هم او را از مسیر فكرى و زندگیش باز ندارد.
اگر بگویم : بزرگترین حیله و نیرنگى كه در جهان بشریت رخ داد، همین حیله بود كه مردان نسبت به زنان انجام دادند، مبالعه نگفته ام . اگر به استثناى معدودى از زنان مسلمان متعهد، صدها میلیون زن دیگر، این كلاه را نمى پذیرفتند و فرهنگ استعمار را قبول نمى كردند، جا داشت كه در صحت انتساب ضعیف العقل بودن آنان شك و تردید كنیم ، ولى اگر كسى بگوید: چرا لااقل زنان مسلمان از این قبیل ، نتوانستند حیله شرعى به كار برند و به شوهران خود بگویند: اسلام بما اجازه نداده است كه پشت میز بنشینم و پول در بیاورم ، شما باید مخارج خانواده را متكفل شوید، چه جوابى خواهند داد؟ (البته اداره رفتن مخالف شرع را مى گوییم ) یا چه مى شد اگر زنان غیر مسلمان به شوهرانشان مى گفتند، از زمانى كه بچه در رحم ما جایگزین مى شود تا زمانى كه وضع حمل مى كنیم و سپس دو سالى كه شیر مى دهیم و بعدا تا زمانى كه به مدرسه اش مى فرستیم و زبان تعلیمش مى دهیم و از خطرات و حوادث نگهداریش مى كنیم ، به مقدار تمام زحماتى است كه شما مردان در تمام عمر در خارج خانه انجام مى دهید، ما علاوه بر یك كودك ، كودكان متعددى مى زاییم و تربیت مى كنیم ، دیگر ما طاقت بیرون رفتن از خانه و درگیرى با مردان را نداریم . این ظلم است و اجحاف كه شما مردان به ما روا مى دارید. علاوه بر چنین زحمت طاقت فرسایى كه همه مردان از انجام آن عاجزند و ما به خوبى انجام مى دهیم ، چرا زحمت دیگرى به گردن ما مى گذارید؟!!
برخى از مردان اسیر شهوت براى به دام انداختن زنان سفسطه و مغالطه دیگرى مى كنند. بلكه از سفسطه و مغالطه بالاتر، باید بگویم ، چشم بندى علمى مى كنند. آنها مى گویند: زنان اگر پوشیده و با حجاب در برابر مردان ظاهر شوند، مردان حریصتر مى شوند و بیشتر به آنها متوجه مى گردند و حس كنجكاوى آنها بیشتر تحریك مى شود، ولى اگر بى پرده و باز چهره باشند، مردان از دیدنشان سیر مى شوند و دیگر تحریك و شهوتى در میان نیست .
این بیگانه پرستان شیاد، خود مى دانند كه دروغ مى گویند، غریزه جسنى در برابر صحنه هاى هیجان انگیز، تیز مى شود نه سیر، اینجا داستان زنبور است و انگور. زنبور تا نیش خود را به انگور فرو نبرد، سیر نمى شود. یا باید انگور را نبیند یا اگر دید، نحوه سیر شدنش معلوم است .
جان من و همه شما ریاكاران فداى پیغمبر صریح اللهجه اى باد كه مى گوید: چون چنین صحنه اى را دیدید، نزد همسر حلال خود بروید؛ سپس با دست پر و غسل كرده به كوچه و گذرگاه آیید و با خاطرى آسوده ، مشغول كسب و كار باشید.
خداشناسان دیگرى مى گویند: انسان همواره در راه تكامل و ترقى مى رود. به راهى مى رود و از آن راه صدمه مى بیند، دیگر به آن راه نمى رود، بنابراین هر قدمى كه انسان برمى دارد، بهتر از قدم پیشین است و همیشه سال دوم زندگیش بهتر از سال اول و سال سومش بهتر از سال دوم است .
زنان پیش از انقلاب صنعتى ، محدود بودند و در خانه محصور، ولى از آن زمان دانستند كه بهتر این است كه از حصار و محدودیت بیرون آیند و همدوش مردان باشند و این عمل قدم گذاشتن در راه ترقى و تكامل است . دیگر نمى شود آنان را به عقب برگردانیم و در خانه محصور كنیم .
در پاسخ این شبهه باید بگویم اولا این راه را خود زنان انتخاب نكردند، بلكه مردان جهانخوار شهوتران ، براى ارضاء غریزه جنسى خویش ، این كلاه را بر سر آنان گذاشتند و ثانیا مقتضاى دلیل آنها این است كه انسان هر قدمش كاملتر و مترقى تر از قدم نخستین است ، در صورتى كه چنین نیست . بسیارى از اوقات انسان تصریح مى كند كه (این كه بدتر شد، خودم كردم كه لعنت بر خودم باد) و همچنین توبه ها و پشیمانى ها و لب گزیدنها و عذرخواهى ها، همگى در همین مسیر است . البته شاید تعجب كنید كه انسان راه غلطى را 150 سال ادامه دهد، ولى باید دانست كه مقتضاى دلیلى كه از قول آنها گفتیم این است كه انسان تا آخر عمرش همواره در وسط راه باشد، تكامل مطلق براى انسان ممكن نیست . فلسفه مى گوید كامل مطلق یكى است و آن خداست ولى ما در اینجا با كسانى سخن مى گوییم كه فرض كردیم مادى و ماتریالیست باشند.
ما از اینگونه خوانندگان تقاضا داریم كه ادله عقلى و نقلى ما را در درسهاى گذشته بخوانند و با ادله خود بررسى كنند و سپس منصفانه قضاوت نمایند.
كسانى هم مى گویند (( دنیاى امروز مساله زن و غریزه را حل كرده و با برداشتن قیود و حدود اسلامى از گردن زن ، هیچگونه مشكلى در این راه باقى نگذاشته است . دختران و پسران در استخرها شنا مى كنند و هیچ پدر و مادرى نگران دخترش نیست و زنان با مردان در اطاقهاى خلوت كار مى كنند و هیچ شوهرى نگران زنش نیست . این دغدغه ها و پریشانى هایى كه در میان مسلمین مشاهده مى شود، در جوامع غیر اسلامى ، اصلا مطرح نیست و زن و مرد، فارغ البال به فكر كار و زندگى خود مشغولند. ))
متاءسفانه این سخن گاهى از متظاهرین به اسلام هم شنیده مى شود و در مقام تمجید و ستایش ، نه طعنه و سرزنش هم مى گویند. آرى ، اگر مقصود آنها از حل شدن این مشكل ، تنها نبودن دغدغه و اضطراب باشد، سخن درستى است .
ما تصدیق داریم ، مردانى كه آن فرهنگ را پذیرفته اند، اگر همسرشان شبى به خانه نیاید، نگران نمى شوند. و اگر دخترشان یك هفته با پسرها به مسافرت برود باكى ندارند، قرصهاى جلوگیرى علاج این دغدغه ها را كرده است . در عصر اتم باكره نبودن و با مردان رقصیدن و فرزند نامشروع زاییدن كه قبح و زشتى ندارد. پس چه جاى نگرانى و تشویق است ؟!!
با كسانى كه نمى توانند بدون اجازه دیگران تفكر كنند، سخنى ندارم آنها واقعا از شخصیت خود تهى گشته و مقلدى تمام عیار شده اند. آنان نمى توانند فكر كنند كه حل كردن مشكل غریزه مانند حل كردن مشكل اقتصاد است . چنانكه مى گویند - كه شاید درست هم نباشد - در كشورهاى كمونیستى ، دزدى و رباخوارى و فقر و تكدى وجود ندارد. اما مردم آن دیار، از حقیقت انسانیت كه آزاد اندیشى و خلاقیت و عرفان و بلند پروازى از امتیازات اوست ، تهى گشته و مجبورند چنان فكر كنند كه روساء حزب آنها مى خواهند.
در موضوع غریزه جنسى هم باید بگوییم : دنیاى امروز اشكال دغدغه و اضطراب را حل نموده ؛ اما انسانیت را از اصالت و عفت و نجابت و غیرت خود خالى كرده است . انسان در مكتب آنها محتوایى جز شكم و زیر شكم ندارد. براى عفت و غیرت و نجابت در مكتب آنها مفهوم و معنایى پیدا نمى شود و قاموسهاى ایشان از این الفاظ مقدس به كلى تهى گشته است .
اگر به آنها بگویى : تاریخ بشریت ، پاكدامنى جناب مریم و حضرت یوسف را ستوده و كردار زلیخا و مردان هرزه و آلوده دامن را نكوهش و تقبیح كرده است ، لبخندى مى زنند و سرى تكان مى دهند، به علامت اینكه امروز یك میلیارد زن به راه زلیخا مى روند و همان اندازه مرد به دنبال آنان دوان هستند و شما از حسن و قبح كردار یوسف و زلیخاى چهل قرن پیش سخن مى گویید. این است معنى از خود تهى گشتن و بدون اجازه دیگران فكر نكردن .
آرى یك گلوله نخ پر گره بدست - به اصطلاح - روشنفكران شرق و غرب افتاد و آنها همه گره ها را بریدند و هزاران تكه نخ بى گره تحویل دادند و گفتند ما تمام اشكالات را حل كردیم و یك گره باقى نگذاشتیم . آنها حوصله نداشتند، مانند رجال دلسوز الهى ، سر نخ را پیدا كنند و تك تك گرهها را از یكدیگر بگشایند و گلوله نخ را با تمام هویتش تحویل دهند. باور كنید كه انسانیت در نظر اینها به اندازه یك گلوله نخ هم ارزش ندارد و انسانهاى بسیارى در كارخانه هاى آنها اسیر ساختن گلوله هاى نخ مى باشند و هیچ اثر دیگرى از خود بروز نمى دهند، بلكه نمى توانند و نباید بروز بدهند.
اما كسانى كه مى خواهند بدانند اسلام مشكل غریزه را چگونه ، قدم به قدم و مو به مو با باریك بینى و ظرافت حل كرده است لااقل احادیث همین كتاب را با دقت مطالعه كنند.