درس پنجاه و یكم : سواد آموزى زن
هر گاه شما از دانشمندى كه تمام منابع و ماخذ اسلامى را بررسى كرده باشد، سوال كنید كه : (( درس خواندن زن از نظر اسلام چه حكمى دراد؟ )) به شما جواب مى دهد كه : من هیچ دلیلى پیدا نكرده ام كه اسلام ، نسبت به آموختن علم ، میان زن و مرد از لحاظ وجوب و حرمت فرقى گذاشته باشد، و مثلا آموختن علمى را براى مردان واجب و براى زنان حرام كرده باشد.
لیكن از موضوع وجوب و حرمت و دلیل شرعى كه بگذریم و سوادآموزى زن را در محدوده موازین عقلى و اجتماعى بررسى كنیم ، باید بگوییم : زن باید بنگرد كه او براى چه منظورى آفریده شده و چگونه مسیر و جهتى را در زندگى انتخاب مى كند، آنگاه علمى را بیاموزد كه براى مسیر زندگى و هدف نهایى او مناسب است .
دختر از زمانى كه مى تواند به مدرسه رود تا زمانى كه شوهر مى كند، وقت اندكى دارد و دامنه علوم هم بسى پهناور و وسیع است پس او باید از میان همه آنها، لازمتر و مفیدترش را انتخاب كند و بیاموزد. شخصى كه دبیر شیمى بود، مى گفت : با توجه به كتابهاى زیادى كه درباره شیمى نوشته شده است ، من اگر بخواهم تمام وقتم را تنها به ورق زدن این كتابها برگزار كنم ، عمرم كفاف نمى دهد.
پیداست كه زندگى عصر ما حتى در بیشتر روستاها در ارتباط با استفاده از روشنایى برق و رادیو و تلویزیون و یخچال و مانند آنست و زن براى آگاهى از طرز استفاده این لوازم و راه جلوگیرى از خطرات و حوادث آنها، باید تا اندازه اى فیزیك و شیمى و ریاضى و علوم دیگر بداند و این مقدار را در مدارس ابتدائى و راهنمایى به طور كلاسیك یا به طور متفرقه یا نحوى دیگر بیاموزد و باز اگر مى خواهد مامایى یا دندانپزشكى و امثال آنرا بداند، باید درس بیشترى بخواند؛ بنابراین از علوم متداول زمان ما بسیارى از رشته هاى دانشكده هاى كشاورزى ، پلى تكنیك ، علم و صنعت ، بلكه اقتصاد و حقوق و علوم ، براى زنان بى فایده یا كم فایده است و علومى را كه در بالا گفتیم ، براى او لازمتر و مفیدتر است .
گمان مى كنم اگر روزى زنان مسلمان ما، اسلامى فكر كنند و كلاسهایى براى خانه دارى و شوهر دارى و آشپزى و بچه دارى تشكیل دهند، دانشجویان بسیارى پیدا كنند و بهترین دانش هم براى زن مسلمان همین ها است .
بحث دیگر در اینجا این است كه : در روایتى از امام صادق (علیه السلام ) نقل مى شود كه آنحضرت مى فرماید: (( محبت على (علیه السلام ) را به زنان الهام كنید و سپس آنان را ساده و پاكدل باقى گذارید )) یعنى سرشت خدادادى و فطرت پاك نخستین آنها را دست نخورده باقى گذارید و با علوم و فنون ساخته مغز و فكر بشر نیالائید. نمى گویم به آنها زشتى دروغ و جنایت و خیانت را نیاموزید، بلكه مى گویم : حتى لغت (( دروغ )) و واژه (( خیانت )) را به آنها تعلیم مدهید. و آن موجود فرشته خوى را، به فرشته خوئیش باقى گذارید تا او نه خلاف حقیقت را بشناسد و نه توریه و دروغ مصلحت آمیز را، نه خیانت و جنایت را بداند و نه راه فرار از آن را و خلاصه نه منكر را شناسد و نه نهى از منكر را بر خود واجب بیند.
خواهید گفت : از دنیا به آخرت رفتى و از آدمیان بریدى و به فرشتگان پیوستى ؛ ولى چه كنم كه خدا مرا و شما خواننده محترم و همه انسانها را طورى ساخته است كه خوبیها را دوست داریم و از بدیها متنفریم ، از این رو گاهى عقده دل را مى گشائیم و از سر مكنون خود سخن مى گوییم .
ما انسانها گاهى دروغ مى گوییم و جنایت و خیانت مى كنیم و گناه خود را با دلیل شرعى و عقلى توجیه و تاویل مى كنیم و به گردن دیگرى مى اندازیم ، ولى گاهى هم پشیمان مى شویم و به همه اینها اقرار و اعتراف مى نماییم ، این هم یكى از الطاف خداست كه به انسان چنین وجدان روشن و حقیقت بینى عطا فرموده است و امام صادق (علیه السلام ) و سایر پیشوایان ما - كه جان روشندلان و حقیقت گویان به قربانشان باد - مى خواهند زنها و بلكه همه انسانها، به فطرت پاك و اصیل خود باقى بماند و در همین دنیا نمونه اى از بهشت برین الهى را ببینند و بعید نیست كه این آرزوى مقدس روزى تحقق یابد و بعید نیست كه روزى بیاید كه كلمات (( دروغ ، كشتن و خیانت )) و مانند اینها در قاموسهاى بشر پیدا نشود.
امیرالمؤ منین (علیه السلام ) مى فرماید: (( سوره یوسف رابه زنان نیاموزید كه در آن سوره فتنه هاست )) زیرا در آن سوره بیان مى شود كه زلیخا فریفته جمال یوسف گشت و او را در اتاق در بسته ئى برد و از او كام خواست و چون یوسف فرار كرد و شوهر زیلخا پشت در ظاهر شد، زلیخا نعل وارونه زد و گفت : ببین یوسف را كه از من كام مى خواهد. على (علیه السلام ) مى خواهد، چنین بازیگرى و نیرنگى به گوش زنان شیعه نرسد و در فكر و مغز آنها وارد نشود.
پیغمبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) مى فرماید: (( زنان را در بالا خانه سكونت ندهید )) تا بر مردان و كارهاى ایشان مشرف و ناظر نباشند بلكه در طبقه پایین به كار خود مشغول باشند و مردان هم ایشان را در میان خانه نبینند، زن اگر در بالاخانه باشد، یا باید همواره چادر بر سرش باشد و یا پرده ها را بیندازد و در تاریكى زندگى كند.
و باز پیغمبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) مى فرماید: (( به زنان كتابت و نوشتن نیاموزید )) تا راه رابطه با مردان بیگانه براى آنها باز نشود.
ما نویسندگان و خوانندگان كه علم و دانش آموختیه ایم ، روانشناسى و جهان بینى و جامعه شناسى خوانده ایم ، منطق و برهان و استدلال دانسته ایم و سفسطه و مغالطه یاد گرفته ایم ، مى گوییم : چرا پیغمبر اسلام (صلى الله علیه وآله ) از آموختن علم و كتابت مانع مى شود و جلو ترقى و پیشرفت را مى گیرد. انسان باید هم منكر را بداند و هم نهى از منكر كند. هم سم مهلك را بشناسد و هم از آن دورى كند. اگر به زن بگوییم : فلان سوره را نخوان او حریصتر مى شود و...
همه اینها درست است ، ولى پاكدلى و پاكدامنى هم درست است ، پاكدلى و سلامت نفس هم حقیقتى است غیر قابل انكار و شایان تعلیم و تعلم ، و انسان با دل پاكش خوبى پاكدامنى را هم درك مى كند. همانطور كه بشر باید علم و كتابت و استدلال را بیاموزد، این مطلب را هم باید بیاموزد كه (( اگر )) پاكدل و باصفا باقى بماند و دروغ و خیانت و دغل بازى را یاد نگیرد، همین دنیایش بهشت برین مى شود.
بلكه باید بگویم (( اگر )) ندارد. این مطلب یك واقعیت و حقیقت است و وجود خارجى دارد. پیغمبر و على و امام صادق (صلى الله علیه و آله و سلم ) همین مطلب رامى خواهند بگویند.
بعضى از زنان در روستاهاى دور از دانشگاهها و كتابخانه ها را مى بینیم كه خیانت و جنایت را اصلا نشنیده و آزمایش نكرده اند. شیادى و سالوسگرى و دغل بازى را در مغز خود راه نداده اند. نیرنگها و بازیگریهاى زلیخایى بگوششان نرسیده است . آنها دستورات ساده اسلام را از پدر و مادر یا از روحانى روستاى خود شنیده اند. آنها شنیده اند كه وقتى دختر عروس شد، باید خانه دارى و شوهردارى و بچه دارى كند، حجابش را حفظ كند و شوهر را خداى كوچك خود بداند. آنها هم چنین بوده و هستند. مادران آنان هم چنین زندگى كردند و به دخترانشان آموختند كه دختر باید با چادر به خانه شوهر برود و با كفن بیرون آید. آنها پنجاه سال با شوهرى زندگى كردند و با وجود نیاموختن علم روز و نخواندن روزنامه و مجله زن روز، شجاعترین سلحشوران ، باوفاترین شوهران ، فعال ترین كارگران ، خوش ذوق ترین شاعران ، ظریفترین هنرمندان و برجسته ترین مبتكران را تربیت كردند و به اجتماع خود تحویل دادند. بروید و تاریخ زندگى مردان نابغه جهان و مادرانشان را مطالعه كنید. چنین زنانند كه به فرموده رسول اكرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) اكثریت اهل بهشت را تشكیل مى دهند. آنها در تمام دوران زندگى خود، نه با رقص و مشروب عهدى داشتند، نه قرص ضد آبستنى را شناختند، نه با كلمه (( كورتاژ )) آشنا شدند، نه معنى رابطه نامشروع را فهمیدند، نه چشمكى زدند و گرفتند و نه متلكى شنیدند و یا اگر شنیدند معنیش را فهمیدند، تا چه رسد به فهمیدن معانى (( مساحقه ، قیادت ، مبادله همسر و ازدواج همجنس )) و مانند اینها.
ما دانشگاه دیده هاى متمدن ، باید چند روزى مهمان چنان خانواده هایى باشیم و گلزار بى خار و بهشت برین زندگى خانوادگى آنان را ببینیم تا ناخود آگاه ، آهى سرد از دل پر درد برآریم و باور كنیم كه بدون معلومات جهان بینى و جامعه شناسى هم مى توان زندگى باصفایى داشت و به جاى بیست سال زندگى توام با بیمارى و جنگ اعصاب ، مى توان شصت سال زندگى با نشاط و محبت و كامرانى داشت و باور كنیم كه بى سوادان پاكدلى كه فرهنگ ساده امام صادق (علیه السلام ) را پذیرفتند و حتى لغت (( همزیستى مسالمت آمیز )) را نمى توانستند ادا كنند، بهتر از كسانى زیستند كه دانشگاهها و لابراتوارها ساختند ولى از مكتب امام صادق روگردان شدند.
قلم اینجا رسید و سر بشكست
تنها به عنوان یك آرزوى مقدس كه تحقق آن هم آینده دورى را نشان نمى دهد، باید بگوییم : چقدر با صفا و لذت بخش است . زمانى كه پانصد میلیون بانوى مسلمان ، هم باسواد باشند و هم پاكدامن و با صفا. با توجه به اینكه بسیارى از معلومات عصر ما براى زن نه لازم است و نه فضیلت ، بلكه اتلاف وقت است و احیانا رذیلت ، در صورتى كه پاكدلى و پاكدامنى براى همیشه و در حد اعلایش فضیلت است و كمال .
در عصر ما كه اكنون اوائل قرن پانزدهم هجرى قمرى است ، قضاوت نوع مردم ایران نسبت به اغلب دختران باسواد و بى سواد چنین است :
1- دختران درس خوانده ، در سنین پایین كه هنگام شور و هیجان عشق و نشاط است ازدواج نمى كنند، بلكه در سن بالاتر از بیست ازدواج مى كنند كه از طراوت و اشتیاق و شوهر دوستى آنها كاسته مى شود، ولى دختران درس نخوانده ، اغلب در زمان بلوغ و اندكى بعد از بلوغ ازدواج مى كنند كه حكم اسلام و فطرت هم همین است .
2- دختران درس خوانده براى ازدواج ، در انتظار شوهرى از اعیان و اشراف مى نشینند و سایر بندگان مومن و متعهد خدا را لایق همسرى خود نمى دانند؛ ولى درس نخوانده ها به دیانت و نجابت مردم بیشتر اهمیت مى دهند و به شغل و درآمد او كمتر.
3- درس خوانده ها نسبت به شوهر خود، مغرور و متكبر و خود خواهند و درس نخوانده ها متواضع و رام و فروتن ، چنانكه اسلام دستور مى دهد.
4- درس خوانده ها خانه دارى و بچه دارى بلد نیستند و انتظار دارند، كار خانه آنها را كلفت انجام دهد، ولى درس نخوانده ها اگر هم بلد نباشند، به انجام آن افتخار مى كنند و آن قدر انجام مى دهند تا آشنا و ورزیده شوند.
5- درس خوانده ها بیشتر به فكر گردش رفتن و مسافرت و دید و بازدیدند و درس نخوانده ها به فكر اداره خانه و حفظ مال شوهر مى باشند.
6- درس نخوانده ها به عفت و پاكدامنى بیشتر اهمیت مى دهند تا درس خوانده ها.
7- درس خوانده ها پر توقع و اسراف كارند و درس نخوانده ها قانع و سازگار.
8- درس خوانده ها كم طاقت و زود رنج و كم تحملند و درس نخوانده ها پر كار و پر طاقت و بردبار.
از طرف دیگر: 1- دختران درس نخوانده ، نظافت و بهداشت را كمتر از درس خوانده ها رعایت مى كنند.
2- درس خوانده ها آداب سخن گفتن و معاشرت را بهتر از درس نخوانده ها مى دانند.
3- درس خوانده ها بیدار نگه داشتن غریزه جنسى شوهر را با الفاظ نغز و حركات شیرین خود، بهتر از درس نخوانده ها رعایت مى كنند.
در اینجا براى نویسنده ، لزوم همراه بودن تربیت صحیح با آموزش و تعلم تداعى مى شود. اینجانب فكر مى كند: تحصیل علمى كه در اسلام بر هر دو مرد و زن واجب گشته و كل كمال دانسته شده و عالم محبوب خدا و وارث انبیا و بهتر از هزار عابد معرفى گردیده و امام صادق (علیه السلام ) مى خواهد با تازیانه بر سر اصحاب عزیزش بزند بلكه مى خواهد در گردابهاى خطرناك شناور شوند تا علم و فقاهت بیاموزند و مجلس علم را نشستن روى پر ملائكه مى داند و مرگ عالم را موجب رخنه افتادن در بناى اسلام مى شمارد و جاهل را هموزن خاشاك روى آب معرفى مى كند و در قیامت او را دور از رحمت خدا و اعمالش را ناپاك مى داند، (228) چرا باید همراه با تربیت نادرستى باشد كه معایب هشتگانه و غیر آنها را به بار آورد و دختر مسلمان ، جهالت را بر چنین علمى ترجیح دهد؟
و اما علاج و چاره این عیوب : دختران درس نخوانده اگر یك حسن اخلاقى داشته باشند، تمام عیوب آنها قابل تحمل مى شود و آن حسن اخلاقى ، شنوایى و پذیرش نصیحت است ، دختر بى سواد اگر قبول كند كه چون درس نخوانده است ، بعضى از چیزها را نمى داند و خود را حاضر كند كه پند و اندرز شوهر با سواد یا زنان باسواد دیگر را بشنود، تمام عیوبش نادیده گرفته مى شود و بلكه به تدریج از میان مى رود؛ ولى پناه به خدا از دست زنى كه هم بى سواد باشد و هم خیره سر و لجباز كه جهنم سوزان در آن خانواده است و مرد باید صبر حضرت ایوب را داشته باشد و تحمل امام جواد (علیه السلام ) را.
و اما چاره عیوب دختران درس خوانده ، مشكل تر از درس نخوانده هاست ، زیرا درس نخوانده گاهى مى پذیرد كه چون یاد ندارد، باید یاد بگیرد، ولى با درس خوانده ئى كه خود را نادان نمى داند چه باید كرد؟ او نمى تواند بفهمد كه خواندن درس فیزیك و شیمى و ریاضى ، به خانه دارى و اخلاق اسلامى ربطى ندارد. (229) او نمى تواند بفهمد: اسلام نسبت به او دلسوزتر از معلمانى است كه آن مطالب را به او آموخته اند. او نمى تواند درك كند كه تعلیمات اسلام براى بقاء شخصیت و مقام والاى مادرى او مفیدتر است از درسهاى دیگر كه براى نظم و نظافت ظاهر زندگى مى خواند، بنابراین تنها چاره اى كه به نظر مى رسد، این است كه پسرى كه مى خواهد با دختر درس خوانده لیسانس و دكتر ازدواج كند، باید نظیر این كتاب را در دستور اسلام نسبت به وظائف زن و شوهر به او بدهد تا مطالعه كند و سپس نظر او را نسبت به آن دستورات بپرسد. اگر توانست قبول كند با او ازدواج نماید.
امیدوارم از بركت استقرار جمهورى اسلامى دختران ما در مدارس و دانشكده ها درسهایى را بخوانند كه آنان را مسلمانى متعهد و پیرو حضرت زهرا و زینب كبرى علیهماالسلام تربیت كند، تا دیگر نه شاهد آلودگیها و معایب بعضى از دختران درس خوانده امروز باشیم و نه شاهد عیوب و عقب افتادگى دختران درس نخوانده و به نظر نویسنده تحولى اساسى در دروس دبیرستان و دانشگاهى كه آن را مناسبت با سرشت و فطرت و نیازهاى زن بسازد باید صورت پذیرد.
دلیل 215- عن اءبیعبدالله (علیه السلام ) قال : اءلهموهن حب على علیه السلام و ذروهن بلها.
امام صادق (علیه السلام ) فرمود: به زنان محبت على (علیه السلام ) را الهام كنید و آنان را ابله و پاكدل واگذارید. (230)
بعد از وفات پیغمبر اكرم (صلى الله علیه و آله و سلم ) دین اسلام را به شعبه هاى مختلف تقسیم كردند و هر شعبه براى خود پیشوا و رهبرى داشت . پیغمبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) فرموده بود: امت من به 73 فرقه تقسیم مى شوند كه یك فرقه بر حق و بقیه در گمراهى هستند. شاید بیشتر این فرق تا زمان صادق (علیه السلام ) پیدا شده بودند و شكى نیست كه از میان تمام آن فرق فرقه ئى بر حق بود كه پیشوایش به پیغمبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) نزدیكتر و به مكتب اسلام آشناتر و چنین كسى در روى كره زمین ، جز على بن ابیطالب (علیه السلام ) نبود، امام صادق (علیه السلام ) در این حدیث پیروى از مكتب على (علیه السلام ) را كه فرع محبت آنحضرت است به شیعیانش تعلیم مى دهد.
پیداست كه محبت على (علیه السلام ) با محبت اولاد معصومینش فرق ندارد و همه از یك خط كه همان اسلام راستین است ، پیروى مى كنند، ولى امام صادق (علیه السلام ) كه نباید بفرماید: محبت مرا به زنان الهام كنید، چنانكه احادیثى را هم كه براى ما بیان مى كند، مى فرماید: شنیدم از پدرم تا مى رسد به جدش پیغمبر (صلى الله علیه و آله و سلم ).
و چه قدر لطیف است اینكه مى فرماید: الهام دهید نه تعلیم دهید، زیرا تعلیم زنان همان چیزى است كه از آن نهى مى فرماید: البته نتیجه الهام و تعلیم یك چیز است و آن محبت على (علیه السلام ) در دل شنونده است ، ولى الهام با لطافت و ظرافت انجام مى گیرد، مثلا پدر، خودش به روش على (علیه السلام ) رفتار مى كند و كلمات آنحضرت را بیان مى كند و به دخترش مى گوید: این است روش و مكتب على (علیه السلام ).
و اما اینكه مى فرماید: زنان را ابله واگذارید. كلمه (( ابله )) چنانكه از اهل لغت در پاورقى یادآور مى شویم و از قول امام صادق (علیه السلام ) بیان مى كنیم ، به معنى پاكدل و بى نقش است ، یعنى كسى كه حقه و دوز و كلك بلد نیست و همه مردم را مانند خودش صاف و پاك مى داند و بیشتر اهل بهشت از اینگونه مردمند، چنانكه به تفصیل توضیح دادیم .
216- قال رسول الله (صلى الله علیه و آله و سلم ): لا تنزلوا النساء الغرف و لا تعلموهن الكتابه و علموهن المغزل و سوره النور.
رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) فرمود: زنان را در بالا خانه ها ننشانید و نوشتن به ایشان نیاموزید بلكه ریسندگى و سوره نور را به آنان بیاموزید. (231)
217- قال اءمیرالمؤ منین علیه السلام : لا تعلموا نساءكم سوره یوسف و لا تقرؤ وهن ایاها، فان فیهاالفتن ...
امیرالمؤ منین (علیه السلام ) فرمود: سوره یوسف را به زنان خویش تعلیم ندهید و براى ایشان قرائت نكنید كه در آن سوره فتنه هاست . (232)
128- عن جعفر بن محمد عن آبائه (علیه السلام ) اءن النبى (صلى الله علیه و آله و سلم ) قال : دخلت الجنه فوجدت اءكثر اءهلها البله (233) : قلت ماالبله ؟ قال : العاقل فى الخیر و الغافل عن الشر.
امام صادق (علیه السلام ) از پدرانش ، از پیغمبر (صلى الله علیه و آله و سلم ) نقل مى كند كه رسول خدا (صلى الله علیه و آله و سلم ) فرمود: من داخل بهشت شدم و بیشتر اهل بهشت را ابله یافتم . راوى گوید از امام صادق (علیه السلام ) پرسیدم ابله كیست ؟ فرمود: آنكه در كار خیر عاقل است و در كار شر غافل . (234)