كیكاووس: شهریاری است كه به گفتة رستم «همه كارش از یكدگر بدتر است.» از سهراب به شدت میترسد و میداند كه به رستم بیش از هر زمانی نیاز دارد، اما با او تندی میكند و فرمان میدهد رستم را بر دار كنند. وقتی رستم بارگاه را ترك میكند و میگوید اگر راست میگویی دشمنی را كه دم دروازه است بر دار كن، پشیمان میشود. او میداند كه بی رستم نخواهد توانست حملة سهراب را دفع كند.
وقتی گودرز با خردمندی موفق میشود رستم را باز گرداند، در حضور همه میگوید: «چو آزرده گشتی تو ای پیلتن، پشیمان شدم؛ خاكم اندر دهن.» همین كیكاووس پس از آن كه رستم به پاس همة نیكیها و خدماتش از او برای درمان پسرش نوشدارو میطلبد، نوشدارو را از او دریغ می دارد. به این بهانه كه : « اگر زنده ماند چنان پیلتن، شود پشت رستم به نیروترا. هلاك آورد بی گمانی مرا» كیكاووس خود میداند مدتهاست از راه داد گشته و رستم منتظر فرصت است. او به حكم ضرورتی كه برای حفظ خود احساس می كند نوشدارو را نمیدهد. كیكاووس نیكوییهای رستم را پاس نمیدارد. این كیكاووس است كه همراه افراسیاب برندگان واقعی جنگ رستم و سهراب هستند. از كار نسنجیدة سهراب همانهایی سود میبرند كه سهراب میخواست سرنگونشان سازد. «آرمان والا» ی سهراب به ضد خود بدل شد