• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن ادبيـــات > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
ادبيـــات (بازدید: 9225)
سه شنبه 17/8/1390 - 11:41 -0 تشکر 384718
از عید قربان ...تا...عید غدیر

سلام

عید قربان رو پشت سر گذاشتیم وچند روز دیگه هم عید غدیر وعید ولایت مولا امبر المومنین علی علیه السلامه.این مبحث رو ایجاد کردم تا انشاا...در فاصله بین این دو عید اشعاری رو در رابطه با واقعه غدیر خم وشخصیت والای علی (ع)از خودمون وشعرای دیگه ثبت کنیم تا وقتی روز عید غدیر می رسه گنجینه ای گرانبها برای استفاده خود ودیگران داشته باشیم..یه یا علی بگیم وشروع کنیم....

                                

                                

                          این نیز بگذرد.....
شنبه 21/8/1390 - 11:17 - 0 تشکر 386801

سلام

شاهین جان ..ممنون از همراهیت

نمی دونم چرا این بحث زیاد مورد توجه ادیبان انجمن ادبیات واقع نشده..حداقل از مدیر محترم انجمن که مطمئنم خودشون هم در رابطه با این موضوع اشعار دارند توقع میره که کمی به این بحث اهمیت بدند..بهر حال بنده فعلا ادامه میدم

غزل ولایت




دل را محب آل پیمبر نوشته‏اند

دارنده ولایت حیدر نوشته‏اند

قرآن كتاب و عترت طاهاست دین ما

بر دل هم این حدیث پیمبر نوشته‏اند

روز ازل على چو گل شیعه مى‏سرشت

نام مرا به مصحف كوثر نوشته‏اند

هر سطر سطر خطبه نهج البلاغه را

بر قلب ما به خط مطهر نوشته‏اند

دل را به وجه روى حسن خیره كرده‏اند

زان رو جمال شیعه منور نوشته‏اند

جان را به زلف سرخ حسینى گره زدند

ما را به امر اوست كه نوكر نوشته‏اند

آن دل حسینى است كه در بند زینب است

دل را به او شكسته و مضطر نوشته‏اند

ما را صحیفه‏ایست كه سجاد با دعا

راه غم و مبارزه یكسر نوشته‏اند

امشب ز شوق تا به سحر نعره مى‏زنم

ما را فقیر حیدر صفدر نوشته‏اند

تنها ره نجات بشر كشتى على است

ما را سوار مركب سرور نوشته‏اند

ما از مسیر عشق على خسته كى شویم

دل را مسافر ره دلبر نوشته‏اند

ما را على ز كوچه یثرب عبور داد

دیدیم یا على به روى در نوشته‏اند

این جمله را كه اهل تو اى كوفه نیستیم

با خط خون به سینه مادر نوشته‏اند

ما را فدائیان ولایت رقم زدند

فرمانبر اوامر رهبر نوشته‏اند

این دیده را به چشمه كوثر بشسته‏اند

زان رو هماره چشم مراتر نوشته‏اند

شكر خدا كه با یدِبیضاء فاطمى

او را شفیع عرصه محشر نوشته‏اند

ما را حواله عاقبت كار مهدى است

او را ولى و حجت آخر نوشته‏اند

مهدى بیا كه منتقم فاطمه تویى

این انتقام با تو میسر نوشته‏اند



شاعر : محمود ژولیده

                          این نیز بگذرد.....
شنبه 21/8/1390 - 13:40 - 0 تشکر 386834

علی ای محرم اسرار مکتوم
علی ای حق از حق گشته محرم

علی ای آفتاب برج تنزیل
علی ای گوهر دریای تاویل

علی ام الکتاب آفرینش
علی چشم و چراغ اهل بینش

علی اسم رضی بی مثال است
علی وجه مضیی ذوالجلال است

علی جنب القوی حق مطلق
علی راهست سوی حضرت حق

علی در غیب مطلق سر الاسرار
علی در مشهد حق نورالانوار

علی هم وزن ثقل اکبر
علی عرش خدا را هست لنگر

علی جبل المتنی عقل و دین است
امام الاولین و الاخرین است

علی ای پرده دار پرده غیب
برافکن پرده از اسرار ( لاریب )

به دانایی ز کنه کون آگاه
به هنگام توانایی یدالله

بود خال لب او نقطه باء
به ظاهر اسم و در باطن مسمی

خم ابروی او چوگان کونین
که جز احمد رسد به قاب قوسین
در اوج عزتعالی و تقدس
به هنگام تنزل فیض اقدس

جهان بودی سراسر شام دیجور
نبودی گر در او این آیه نور

در آن ظلمت که این آب حیات است
خلیل عشق و حضر عقل مات است

گشاید گر زبان فصل ا لخطابست
چو لب فرو بندد علم الکتاب است

به تشریع و به تکوین جان تن اوست
ولی الله قائم بالسن اوست

ببخشد در رکوع خاتم گدا را
به سجده جان و دل داده خدا را

بلی الخلق و بلی الحق در علی جمع
فلک پروانه رخسار این شمع

شب اسراء به خلوتگاه معبود
لسان الله علی ، احمد ، اذن بود

کلام الله ناطق شد از آن شب
که حق با لهجه او گفت مطلب

لسان الصدق او در آخرین است
دلیل ره برای اولین است

چه موزون تر بود قد و قامت
که میزان است در روز قیامت

چو قهر حق بلرزاند جهان را
بود لنگر زمین آسمان را

در این حاک آنچه بنهفته ز اسرار
چو گوید((ما لها )) گردد پدیدار

ز آدم تا مسیحا بسته لب را
مگر بگشاید او اسرار رب را

نگاهی گر کند آن ماه رخسار
به خورشید فلک ماند ز رفتار

کسی که نزد آن اعلی علی است
همو بر ما سوی یکسر ولی است

تویی صبح ازل بنما تنفس
تاکه روشن شود آفاق و انفس

که موسی آنچه را نادیده در طور
ببیند در نجف نور علی نور

توئی در کنج عزلت کنز مخفی
بیا بیرون که هستی تاج هستی

تو در شب شاهد الغیوبی
تو اندر روز ستار العیوبی

تو نور الله انور در نمودی
ضیاء الله از هر وجودی

تو ساقی زلال لایزالی
تو فیض بی زوال جهان فانی

تو اول واردی در روز موعود
تو اول شاهدی در یوم مشهود

لوای احمد در دست تو باید
علمداری خدا را چون تو شاید

نه تنها پیش تو پشت فلک خم
که آدم تا مسیحا زیر پرچم
اگر بی تو نبودی ناثص آئین
نبود ( الیوم اکملت لکم دین )

تو چون هستی ولی عصمه الدین
ندارد دین و آئین بی تو تضمین

به دوش مصطفی چون پا نهادی
قدم بر طاق (( او ادنی )) نهادی

به جای دست حق پا را تو بگذار
که این باشد یدالله را سزاوار

نباشد جز تو ثانی مصطفی را
تویی در ( انما ) ثالث خدا را

چودر تو نور خدا دید
تو را دید و برای خود پسندید

چو آن سیرت در این صورت قلم زد
برخود تبارک گفت کاین رقم زد

اگر بر ما سوی شد مصطفی سر
بر آن سر مرتضی شد تاج افسر

بود فیض مقدس سایه تو
ز عق و وهم برتر پایه تو

تو را چون قبله عالم خدا خواست
به یمن مولد تو کعبه را ساخت

خدا را خانه زادی چون تو باید
که لوث لات و عزی زداید

شد از نام خدا نام تو مشتق
ز قید ما سوی روح تو مطلق

کلید علم حق باشد زبانت
لسان الله پنهان در دهانت

(( سلونی )) گو تو در جای پیمبر
بکش روح القدس را زیر منبر

چو بگشائی لب معجز نما را
چو بنمائی کف مشکل گشا را

برد آن دم مسیحا را ز سر هوش
کند موسی ید بیضا را فراموش

متاع جان چو آوردی به بازار
به( من یشتری ) خدایت شد خریدار

به جای مصطفی خفتی شب تار
که از خواب تو عالم گشت بیدار

زدی بر فرق کفر و شرک ضربت
ز جن و انس بردی گوی سبقت

کجا عدل تو آید در عبادت
که ثانی اثنین حقی در شهادت

بنه بر سر تو تاج (( لا فتی )) را
به دوش افکن ردای (( هل اتی )) را

بیا با جلو طه و یس
نشین بر مسند ختم النبیین

که آدم تا به خاتم جمله یکسر
نمایان گردد از اندام ((حیدر))

از آن سوزم که بر تخت سلیمان
نشسته دیو و آصف زیر فرمان

اقیلونی نشسته بر سر کار
سلونی لب فرو بسته زگفتار
گهی بر دوش عقل کل سواری
چو خورشیدی که در نصف النهاری

گهی در چنگ دونانی گرفتار
به مانند قمر در عقرب تار

نوای حقی اندر سوز و در ساز
یداللهی گهی بسته ، گهی باز

بر افلاک ار بتابی آفتابی
اگر بر خاک خوابی بوترابی

بیا و پرچم حق را بر افراز
که حق گردد به عدل تو سرافراز

گره بگشا دمی زان راز پنهان
به تورات و به انجیل و به قرآن

چو بگشائی لب از اسرار تنزیل
فرو ریز به پایت بال جبریل

به محراب عبادت چون قدم زد
قدم در عرصه ملک عدم زد

همه پیغمبران محو نیازش
ز سوره ی انبیاء در نمازش

که لرزد عرش او با قلب آرام
شده در ذکر حق یکباره ادغام

همه سرگشته او از شوق دیدار
دل از کف داده و داده به دلدار

که ثارالله ناگه بر زمین ریخت
فغان شیرازه توحید بگسیخت

چو فرق فرقدان شمشیر سائید
قمر منشق شد و بگرفت خورشید

زمین و آسمان اندر تب و تاب
که خون آلوده گشته روی مهتاب

فلک خون در غمش از دیده می سفت
علی فزت و رب الکعبه می گفت

تعالی الله از ین اعجوبه دهر
خدا را مظهر اندر لطف در قهر

گوش فلک کر به شب از ناله اش
پشت خیبر خم به روز از پنجه اش

بلرزاند ز هیبت ملک امکان
ولی خود لرزد از آه یتیمان

زجزر و مد آن بحر فضائل
خرد سرگشته پا مانده در گل

چه گویم منز اوصاف کمالش
ببین حق در جمال و در جلالش

چو باشد حیره الکمل صفاتش
خدا می داند و اسرار ذاتش

به وصفش بس که باشد ظل ممتد
ز دیهور ز دیهار و ز سرمد

(( وحیدم )) من اگر در جرم و تقصیر
سگی بودم شدم در کوی تو پیر

بر آن خوانی که یک عالم نشسته
سگی هم در کنارش پا شکسته

تو که قاتل به خوان خود بخوانی
نپندارم که این سگ را برانی

سروده ای از آیت الله وحید خراسانی

دوشنبه 23/8/1390 - 2:8 - 0 تشکر 387509

شاد باش ای دل که شاد آمد غدیر
هم مخور انده که آید دیر دیر

روزهایت زوجه نوروز است عید
لیله القدر است شبها بی نظیر

کی توانی مدح این فرخنده گفت
یا که گردد لطف یزدان دستگیر

سپس درود کردگار اول بگوی
تا شود مدح و ثنایت دلپذیر

گفتمش اینجا دوئی از جادوئیست
چشم خود سرمه نکردستی تو دیر

پس غدیر ای جان در او اسرارهاست
نقطه او عالم به گردش مستدیر

مدح مداحان عالم آن اوست
که فرو ماند در او عقل دبیر

روز فضل و فصل و اصل روزهاست
شادی عشاق جان و دل اسیر

روز الطاف است از یزدان پاک
فرشی از سندس لباسی از حریر

روز جنات است و غلمان و قصور
سلسبیل جاری از عرش کبیر

باغها از قدرت حق ساخته
نه در او حَرّ و نه ضدش زمهریر

گر بگویم تا آید من روز روز
اندکی گر گفته آید از کشیر

بازگو آخر چه بود ای جان دل
از چه از شادی نتانی گشت سیر

که پس از پیری تو خندانی و خوش
ای عجب سور و سرور از کهنه پیر

رو تو خاک خویش آماده بکن
تا یکی وردی کنی موی چه شیر

گفت از آن شادم که اللهم خداست
پس پیمبر احمد و حیدر وزیر

از چه بزمان کردم و آشفته رنگ
می رسد در سر بشارات بشیر

پیر بودم گشتم از یوسف جوان
کور بودم گشتم از نورش بصیر

پس به ملک فقر عین سلطنت
می زیم به از کیان و اردشیر

سر بنهفته همان ناگفته به
حوروش آن به که باشد در شیر

بانگ نای و جنگ گوش گاو و خر
خوش نیاید صوتشان صوت الحمیر

همچو کرکس گو به مرداری خوش است
هست از لوز و شکر بی میل و سیر

لوز و شکر طوطی خوش لهجه است
که شد از صوت حسن در دار و گیر

شخص ظلمانی به بو بکری خوش است
هم عمر باشد وزیرش نا گزیر

این چنین بدبخت و حیز و تنگ چشم
چون نیفتد از غدیر اندر زحیر

دم به دم کردند این جوقه سان
بشنوی تا شرشر شر شریر

با پیامبر با که قرآن مجید
با علی کاری ندارند این نفیر

جمله عالمهای جاوید خدای
پیش اینان خورده تر از یک نقیر

خویش را « مسکین» رها کن زین مقال
حیف میدان یاد سگ در نزد شیر

خویش را میکن فدای خاندان
حسبک الرحمن ذوالعرش الکبیر .....

سید علی آقا قاضی

دوشنبه 23/8/1390 - 2:10 - 0 تشکر 387510


گویى آن دزد شقى تیغ نیالوده به سمّى

بأبى انتَ و اُمّى

گویى آن فاجعه دشت بلا هیچ نبود است

در این غم نگشود است


سینه هیچ شهیدى نخراشیده به سُمّى

بأبى انتَ و اُمّى

حق اگر جلوه با وجهِ اَتَمَ کرده در انسان

کان نه سهل است و نه آسان

به خودِ حق که تو آن جلوه با وجهِ اَتمّى

بأبى انتَ و اُمّى

منکر عید غدیرخم و آن خطبه و تنزیل

کر و کور است و عزازیل

با کر و کور چه عید و چه غدیرى و چه خُمّى

بأبى انتَ و اُمّى

در تولاّ هم اگر سهوِ ولایت چه سفاهت

اف بر این شمِّ فقاهت

بى ولاى على و آل چه فقهى و چه شمّى

بأبى انتَ و اُمّى…

شهریار

دوشنبه 23/8/1390 - 2:13 - 0 تشکر 387511

چه گفت آن خداوند تنزیل و وحى خداوند امر و خداوند نهى

كه من شهر علمم، علیّم در است درست این سخن گفت پیغمبر است

گواهى دهم كاین سخن را ز اوست تو گویى دو گوشم به آواز اوست

اگر چشم دارى به دیگر سراى به نزد نبى و وصى گیر جاى

منم بنده اهل بیت نبى ستاینده خاكِ پاى وصى

خود آن روز نامم به گیتى مباد كه من نام حیدر نیارم به یاد

بر این زادم و هم بر این بگذرم یقین دان كه خاك پىِ حیدرم

فردوسی

دوشنبه 23/8/1390 - 2:14 - 0 تشکر 387512

تا صورت پیوند جهان بود على بود تا نقش زمین بود و زمان بود على بود

شاهى كه ولى بود و وصى بود على بود سلطان سخا و كرم و جود على بود …

آن شیر دلاور كه ز بهر طمع نفس در خوان جهان پنجه نیالود على بود

آن كاشف قرآن كه خدا در همه قرآن كردش صفت عصمت و بستود على بود

آن عارف سجّاد كه خاك درش از قدر از كنگره عرش برافزود على بود

آن شاه سرافراز كه اندر ره اسلام تا كار نشد راست نیاسود على بود

آن قلعه گشایى كه در قلعه خیبر بر كَند به یك حمله و بگشود على بود

چندان كه در آفاق نظر كردم و دیدم از روى یقین در همه موجود على بود

این كفر نباشد سخن كفر نه این است تا هست على باشد و تا بود على بود

مولوی

دوشنبه 23/8/1390 - 2:15 - 0 تشکر 387513

زین سبب پیغمبر با اجتهاد نام خود و آن على مولا نهاد

گفت هر كس را منم مولا و دوست ابن عمّ من على مولاى اوست

كیست مولا آن كه آزادت كند بند رقیّت ز پایت بر كَند

چون به آزادى نبوّت هادى است مؤمنان را ز انبیا آزادى است

اى گروه مؤمنان شادى كنید همچو سرو و سوسن آزادى كنید

مولوی

دوشنبه 23/8/1390 - 2:17 - 0 تشکر 387514

نوشته بر در فردوس كاتبان قضا نبى رسول و ولى عهد حیدر كرّار

امام جنّى و انسى على بود كه على ز كل خلق فزونست از صغار و كبار

على امام و على ایمن و على ایمان على امین و على سرور و على سردار…

على ز بعد محمّد زِ هر كه هست بِه است اگر تو مؤمن پاكى بكن بر این اقرار…

به حقّ دین محمّد بخون پاك حسین به حقّ مردم نیك از مهاجر و انصار

كه نیست دین هدى را به قول پاك رسول امام، غیر على بعدِ احمد مختار

حافظ

دوشنبه 23/8/1390 - 2:20 - 0 تشکر 387515

شرف مرد به هنگام پدید آید از او چون پدید آمد تشریف على روز غدیر

بر سر خلق مر او را چو وصى كرد نبى این، به اندوه در افتاد از او، آن به زحیر

حسد آمد همگان را ز چنان كار از او برمیدند و رمیده شود از شیر، حمیر

او سزاید كه وصى بود نبى را در خلق كه برادرش بُد و بِنْ عم و داماد و وزیر

.
.
.

اى كه بر خیره همى دعوى بیهوده كنى كه فلان بودت از یاران، دیرینه و پیر

شرف مرد به علم است، شرف نیست به سال چه درآیى سخن یافه همى خیره بخیر؟

یافت احمد(ص) به چهل سال مكانى كه نیافت به نود سال براهیم(ع)، از آن عشر عشیر

على آن یافت ز تشریف كه در روز غدیر شد چو خورشید درخشنده در آفاق، شهیر

ناصر خسرو قبادیانی

دوشنبه 23/8/1390 - 2:20 - 0 تشکر 387516

آگاه تو نیى كه پیمبر كه را سپرد روز غدیرخم، به منبر، ولایتش

آن را سپرد كایزد مر دین و خلق را اندر كتاب خویش بدو كرد اشارتش

آن را كه چون چراغ بُدى پیش آفتاب از كافران شجاعت، پیش شجاعتش

آن را كه در ركوع، غنى كرد بى سؤال درویش را به پیش پیمبر، سخاوتش

آن را كه كس به جاى پیمبر جز او نخفت با دشمنان صعب به هنگام هجرتش

ناصر خسرو قبادیانی

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.