• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
سينما و تلویزیون (بازدید: 2829)
سه شنبه 28/4/1390 - 11:1 -0 تشکر 341414
بیایین میخواییم فیلمنامه بسازیم

سلام به همه ی عزیزان و همراهان همیشگی ما

دوستان این بار میخواییم با هم یه فیلمنامه بسازیم البته میدونم این کار ما نیست و کمی سخته ولی اگر اسمش رو عوض کنیم و بگیم بیاییم با هم یه داستان بگیم و شما ادامه بدین کار راحت تر میشه...از اونجا که همه ی ما یهو یه جای داستان گیر میکنیم شماها خیلی میتونید به ما کمک کنید

پس این خلاقیتتون رو از ما دریغ نکنید و هرچقدر که میتونید به ما کمک کنید

به این شکل که هر کسی تا هر جایی که دوست داره داستان فیلم رو ادامه میده..حتی اگه یه جمله باشه

 

امیدوارم لحظات خوبی رو با هم داشته باشیم

من شروع میکنم 

شما هم بسم الله 

من از اين كوه بالا خواهم رفت.ميگويند ارتفاعش زياد است.راهش طولاني و شيب دار است,پر از صخره و صعود به آن بيش از حد دشوار است.كارخودم است.از آن بالا خواهم رفت.به زودي مرا خواهي ديد كه از قله برايتان دست تكان ميدهم يا از فرط تلاش بر دامنه جان ميسپارم

يکشنبه 23/5/1390 - 1:26 - 0 تشکر 352287

سلام سیب سرخ عزیز
انتقادات به جایی بود..بزارین به حساب کم تجربگی...اضافه کنین...امیدوارم با این خلاقیتتون داستان زیبا تر هم بشه
ممنون از حضورتون

من از اين كوه بالا خواهم رفت.ميگويند ارتفاعش زياد است.راهش طولاني و شيب دار است,پر از صخره و صعود به آن بيش از حد دشوار است.كارخودم است.از آن بالا خواهم رفت.به زودي مرا خواهي ديد كه از قله برايتان دست تكان ميدهم يا از فرط تلاش بر دامنه جان ميسپارم

يکشنبه 23/5/1390 - 1:30 - 0 تشکر 352292

خوب الان یه خلاصه بگین که ادامه بدیم...سیب سرخی عزیز موافق با داستان علیرضا2932 ادامه بدیم؟
به نظرم با ادامه ی داستان شما و بیدار شدن سیا تو نصفه شب...(نه صبح )جور در بیاد......ممنون از همگی..جالب شد...ترسناک شد:))
موافقین ادامه بدیم؟اینطور که بعد از به هوش اومدن سیاوش نصفه های شب بیدار میشه و صدای شلپ شلوپ آب و قدمهای کسی رو میشنوه

من از اين كوه بالا خواهم رفت.ميگويند ارتفاعش زياد است.راهش طولاني و شيب دار است,پر از صخره و صعود به آن بيش از حد دشوار است.كارخودم است.از آن بالا خواهم رفت.به زودي مرا خواهي ديد كه از قله برايتان دست تكان ميدهم يا از فرط تلاش بر دامنه جان ميسپارم

دوشنبه 24/5/1390 - 0:3 - 0 تشکر 352837

سلام
نمی خواستم اون صداهای شلپ شلوپ رو به اینا بچسبونیا!؟
یعنی اصلا این صداها دور از اینا داره اتفاق میافته و اونا چن نفر دیگه هستن که هویت ناشناخته دارن.
حالا نظرت چیه.
اینجوری دو تا داستانه موازی داشتیم که میشد یه جا به هم وصلش کنیم.
سیب سرخ هم میتونه دکور و صحنه و همین طور ادامه داستان رو با جزئیاتی که خودش دوست داره بگه و خیلی هم خوب میشه که ما هم بدونیم که اون خونه مثلا چه شکلیه و طرز چینشه لوازمش چطوریه (شاید جایی بدرد خورد)
وارد کردن یه خانم یا دختر هم خوب به نظر می رسه ولی چه جوریشو نمی دونم.
موفق

دوشنبه 24/5/1390 - 11:14 - 0 تشکر 353023

در مورد دوداستان موازی فوق العاده بود
کاملا موافقم
در مورد خونه هم هروقت نیاز شد وسیله ای اضافه میکنیم...اینطوری بهتره...ورود دختر رو هم هروقت هرکی تونست بیاره
فعلا ادامه بدیم؟پس اون شلپ شولوپ ها رو فعلا بزاریم برای بیرون خونه

من از اين كوه بالا خواهم رفت.ميگويند ارتفاعش زياد است.راهش طولاني و شيب دار است,پر از صخره و صعود به آن بيش از حد دشوار است.كارخودم است.از آن بالا خواهم رفت.به زودي مرا خواهي ديد كه از قله برايتان دست تكان ميدهم يا از فرط تلاش بر دامنه جان ميسپارم

دوشنبه 24/5/1390 - 17:30 - 0 تشکر 353217

وقتی وارد ویلا می شوند چراغ ها روشن نمیشود فری ازترسدستش می لرزید _ آخه اینجا هم جا بود ما رو آوردی فکر کنم هزار ساله کسی اینجا نیومده تارهای عنکبوتو میبینی بریم بابا الان جن زده میشیم

سه شنبه 25/5/1390 - 12:39 - 0 تشکر 353611

صحنه نقطه چین_شب(همون نصفه شب)_آشپز خانه_فریدون بر روی زمین افتاده و سیاوش بالای سرش نشسته است.
سیاوش_فری پاشو لوس بازی در نیار...فری داری تلافی میكنی دیگه...

همان صدای شالاپ شلوپ به گوش میرسد.

سیاوش كه تا چند لحظه پیش همه چیز را به شوخی می گرفت با ترس بلند می شود و از پنجره كوچك گرد شكل جنگل را می نگرد.
وسایه های وحشتناكی را می بیند كه از چند كیلومتر دور تر از كلبه یا همون خونه رد می شوند.
صدای باد نیز به گوش می رسد وصحنه را ترسناك تر میكند.

اي مرغ سحر عشق زپروانه بياموز

كان سوخته را جان شد وآواز نيامد

چهارشنبه 26/5/1390 - 23:21 - 0 تشکر 354542

سلام رفقا
داستان خوب پیش رفته ولی همش که نمیشه اون غش کرده باشه و سیاوش هم دور و برش باشه؟! نه.
سیب سرخ فضا سازیت قشنگه ها.
هفت ام شما کی این مطلبت ثبت شده؟ دیر نیست یه خرده؟
سلطان چرا خودت ادامه نمی دی بنویسی تو این کمبود نویسنده خودتم بنویسی غنیمته بابا!!
ادامه:
کم کم داشت افتاب طلوع می کرد و دو دوست متعجب از اتفاقات دیشب از خواب بیدار شدند. سیاوش نگاهی به ساعتش کرد و دید که نزدیکای ظهره.
س: پاشو فری باید یه فکری برای صبونه کنیم بعدشم بریم یه دور تو جنگل بزنیم.
ف: بذار بخوابم دیشب اصلا نخوابیدم.
س: تو نخوابیدی تو که از من زودتر غش کردی نه نه نه خوابیدی.
ف: اصلا هیچی یادم نمیاد نمیدونم اصلا چی شد!
س: بگذریم. من میرم اب جور کنم تو هم اجاقو روشن کن. کنارش هیزم هست.
ف: زود بیا من زیاد دوست ندارم اینجا تنها بمونم میدونی که . زیاد از اینجا خوشم نمیاد!
س: باشه داداش.
---------------------
وایسید وایسید.
چی شده چرا وایسیم؟
اونجا رو نیگاه کنید. انگار یکی تو خونه اجاق روشن کرده.
(اینا همونایی هستند که از رودخونه رد میشدناااااا!؟! حالا به خونه نزدیک شدن.)
--------------------------------------------------------
ببینم حالا شماها چه قوه تخیلی دارید و چه جوری میخواین ادامه بدین؟!
موفق

پنج شنبه 27/5/1390 - 10:16 - 0 تشکر 354662

اصلا نمی نویسم دوساعته نشستم اینجا دارم می نویسم آخرش میگه شما در سایت شناسایی نشدید

هرچی نوشتم همش پاك شد

اي مرغ سحر عشق زپروانه بياموز

كان سوخته را جان شد وآواز نيامد

جمعه 28/5/1390 - 2:50 - 0 تشکر 355259

سلام
سیب سرخ جان واسه منم هزار بار پیش اومده
دم علی رضا گرم


ادامه

سیاوش از خونه میره بیرون میبینه رد پاهای چند نفر رو کف چوبی بیرون خونه رو راه پله ها هست...
به خودش میگه:دیشب که بارون نمیزد...لابد فریدون پاش رو تو یکی از این لجنا گذاشته خیس شده
همینطور که قدم میزنه میبینه این رد پاها از رودخونه(همون رودخونه ای که توش صدای شلپ شولوپ میومد) میاد بیرون...گیج میشه ولی بازم اهمیت نمیده و میره آب بیاره و یکمی هیزم واسه اجاق و بخاری
فریدون که هنوزم میترسید از پنجره نگاه میکنه که سیاوش داره میره.داد میزنه:
سیا وایسا منم میام...من خوشم نمیاد اینجا بمونم
سیاوش صداش رو نشنید
فریدون هم تا اومد برسه دید اثری از سیاوش نیست.با خودش میگه:بخشکی شانس
یهو یه صدایی از آشپزخونه میشنوه...میره تو آشپزخونه میبینه خدارو شکر چیزی نیست برمیگرده بره بیرون میفهمه آشپزخونه گرم بوده.در صورتی که نه هیزمی بوده نه کسی اون رو روشن کرده بوده
بلند داد میزنه:کممممممممممممککککککککک
از ترس نمیدونه چیکار کنه..دوباره صحنه های دیشب یادش میاد...گوشتی که هنوز توش خون تازه بود...چراغی که تو اتاق زیر شیروونی روشن و خاموش شد و سر و صدا و...

دوستان فوق العاده بودین
از همه ممنونم
امیدوارم این خلاقیتتون رو دریغ نکنین
ادامه بدیم داره جالب میشه

من از اين كوه بالا خواهم رفت.ميگويند ارتفاعش زياد است.راهش طولاني و شيب دار است,پر از صخره و صعود به آن بيش از حد دشوار است.كارخودم است.از آن بالا خواهم رفت.به زودي مرا خواهي ديد كه از قله برايتان دست تكان ميدهم يا از فرط تلاش بر دامنه جان ميسپارم

جمعه 28/5/1390 - 4:35 - 0 تشکر 355273

میدونین چیه من بچم
خوب میترسم
ماااااااااااااااااااامااااااااااااااان لولو تو اتاقه من خوابم نمیبره!:)

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.