• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
سينما و تلویزیون (بازدید: 2831)
سه شنبه 28/4/1390 - 11:1 -0 تشکر 341414
بیایین میخواییم فیلمنامه بسازیم

سلام به همه ی عزیزان و همراهان همیشگی ما

دوستان این بار میخواییم با هم یه فیلمنامه بسازیم البته میدونم این کار ما نیست و کمی سخته ولی اگر اسمش رو عوض کنیم و بگیم بیاییم با هم یه داستان بگیم و شما ادامه بدین کار راحت تر میشه...از اونجا که همه ی ما یهو یه جای داستان گیر میکنیم شماها خیلی میتونید به ما کمک کنید

پس این خلاقیتتون رو از ما دریغ نکنید و هرچقدر که میتونید به ما کمک کنید

به این شکل که هر کسی تا هر جایی که دوست داره داستان فیلم رو ادامه میده..حتی اگه یه جمله باشه

 

امیدوارم لحظات خوبی رو با هم داشته باشیم

من شروع میکنم 

شما هم بسم الله 

من از اين كوه بالا خواهم رفت.ميگويند ارتفاعش زياد است.راهش طولاني و شيب دار است,پر از صخره و صعود به آن بيش از حد دشوار است.كارخودم است.از آن بالا خواهم رفت.به زودي مرا خواهي ديد كه از قله برايتان دست تكان ميدهم يا از فرط تلاش بر دامنه جان ميسپارم

پنج شنبه 30/4/1390 - 12:49 - 0 تشکر 342071

سلام
اونجا دوستان یه چیزی گفتن منم یه چیز پروندم:))

خوب کسی ادامه نمیده؟من ادامه بدم؟

من از اين كوه بالا خواهم رفت.ميگويند ارتفاعش زياد است.راهش طولاني و شيب دار است,پر از صخره و صعود به آن بيش از حد دشوار است.كارخودم است.از آن بالا خواهم رفت.به زودي مرا خواهي ديد كه از قله برايتان دست تكان ميدهم يا از فرط تلاش بر دامنه جان ميسپارم

جمعه 31/4/1390 - 14:36 - 0 تشکر 342305

بعد سیاوش از ماشین میاد پایین...جفت چراغای ماشین سوخته بودن

دور و برش رو نگاه میکنه ببینه کجاست
با نور کم ماه میفهمه کنار همون جاده هست خورده به درخت

فریدون: سیا چی شیده؟
سیاوش:هیچی دست گل به آب دادی...خوردیم به درخت...ماشین داغون شده...بدبخت شدم
فریدون:حالا روشن میشه؟من میترسم بابا...اینجا یه جوریه...بیا بعدا حرف میزنیم
سیاوش زیر لب:بیچاره شدم...بابام منو میکشه...بمیری فریدون

سیاوش رفت تو ماشین نشست و در رو بست و با هزار دردسر ماشین رو روشن کرد...رسیدن به کلبه ی جنگلیشون

یه خونه ی چوبی دو طبقه ی قدیمی که با چندتا پله میرفت بالا و در پوسیده ای داشت........

سیاوش بلافاصله پیاده شد و رفت چراغ قوش رو آوورد ببینه ماشینش چی شده...فریدون هم بالاخره پیاده شد و اومد ببینه چه بلایی سر ماشین اومده

بعد از بگو مگوهای طولانی رفتن وسایل رو از صندوق در بیارن ببرن خونه ولی همینطور که فریدون مشغول اینکار بود یه لحظه احساس کرد چراغ اتاق شیروانی خاموش شده...با خودش فکر کرد حتما اشتباه میکنه...اونجا اصلا روشن نبود که خاموش بشه...وسایلشون رو جمع کردند و رسیدن دم در و سیاوش ککلید رو انداخت پشت در و ....

من از اين كوه بالا خواهم رفت.ميگويند ارتفاعش زياد است.راهش طولاني و شيب دار است,پر از صخره و صعود به آن بيش از حد دشوار است.كارخودم است.از آن بالا خواهم رفت.به زودي مرا خواهي ديد كه از قله برايتان دست تكان ميدهم يا از فرط تلاش بر دامنه جان ميسپارم

شنبه 1/5/1390 - 23:38 - 0 تشکر 342899

سلام. اینا چن سالشونه؟ جنگله کجاست؟ چه جوری میشه نقش مخالف وارده داستان کرد الان شما یه خواهر هم اضافه میکردی به یکیشون یا اصلا نمیشه؟! نمی دونم.
ادامه: در به راحتی باز میشه و اونا داخل میشن...
یه روز و شب هم اول هر ادامه بگیم خوبه من که نمی دونستم اونجایی که شما تموم کردی چه موقع از شبانه روز بود!
موفق

يکشنبه 2/5/1390 - 18:17 - 0 تشکر 343262

سلام دوست عزیز
اول قصخ که گفتیم اینا حوونن...میگیم حدودا 20 ساله...اگر خواهر اضافه میکردیم یکم کار سخت تر میشد...خوب تک فرزنده:))
ادامه ی خوبی بود
چشم روز و شب هم مشخص میکنیم ولی فکر کنم طبق داستان مشخصه ها...چون هوا تاریک شده بود و اینا رسیده بودند...تو اونجا که به درخت میزنن گفتیم هوا تاریکه و به زودی رسیدن...پس شب بود
ممنون از حضورت
بازم ادامه میدیم

من از اين كوه بالا خواهم رفت.ميگويند ارتفاعش زياد است.راهش طولاني و شيب دار است,پر از صخره و صعود به آن بيش از حد دشوار است.كارخودم است.از آن بالا خواهم رفت.به زودي مرا خواهي ديد كه از قله برايتان دست تكان ميدهم يا از فرط تلاش بر دامنه جان ميسپارم

چهارشنبه 12/5/1390 - 17:49 - 0 تشکر 347311

خوب ادامش رو میگم...یه خلاصه ای از قبل میگم واسه دوستانی که تازه اومدن:

دوتا پسر جوون حدود 20 ساله با نام سیاوش و فریدون به خاطر اینکه پدر و مادر سیاوش رفتن سفر و سیاوش تنها نباشه تصمیم میگیرن برن به کلبه ی جنگلیشون که اتفاقات جالب و ترسناکی براشون می افته...


ادامه داستان
وقتی هردوتاشون وسایل رو از ماشین در میارن و میرن دم در خونه ی ترسناک و قدیمی وسط جنگلی که برای اجداد سایوش بود...سیاوش کلید رو میندازه تا در رو باز کنه
در باز میشه
سیاوش:فری اون ساک رو بی زحمت بیار
فریدون:اینجا چراغ داره دیگه؟مگه نه؟
سیاوش:په نه په کرم شب تاپ رو تو شیشه جمع میکنیم با خودمون راه میبریم

فریدون و سیاوش وسایل رو میارن تو خونه و جا به جا میکنن
فریدون میره تو آشپزخونه مواد غذایی رو بزاره یخچال...کلید رو به زحمت پیدا میکنه و لامپ رو روشن میکنه
به محض رو شن شدن لامپ بلند داد میزنه
سیاوش تو اتاق طبقه ی بالا بود زودی از پله ها میاد پایین میگه:
چی شده؟
سیاوش رو میبینه تو آشپزخونه خشکش زده
سیاوش در حالی که به سمت آشپزخونه میرفت میگه:
با تو هستم چی شده؟
وقتی به آشپزخونه میرسه میبینه روی میزی که تو آشپز خونه بوده یه تیکه گوشت و یه چاقو کنارشه....گوشت تازه بود..ولی معلوم نبود واسه چه حیوونی بود...
سیاوش:این چیه؟
فریدون: پدر و مادرت اینجا بودن؟
من همین امشب برمیگردم
سیاوش:آی کیو پدر مادرم که رفتن سفر
فریدون:پس این چیه؟هنوز خون توی گوش هست...گوش آدمه یا اسب؟چا این رنگیه؟
سیاوش:شاید هوا سرد بوده گوشت تازه مونده
فریدون با نگاهی احمقانه بودن جواب سیاوش رو بهش فهمون
فریدون:دیدی در قفل نبود
دیدی گفتم چراغ اتاق زیر شیروانی یه لحظه روشن بود؟دیدی راست میگفتم؟

ادامه رو منتظر شماییم حتی یه جمله و یه متن کوچیک هم میتونه کمک بزرگی باشه
موفق باشید

من از اين كوه بالا خواهم رفت.ميگويند ارتفاعش زياد است.راهش طولاني و شيب دار است,پر از صخره و صعود به آن بيش از حد دشوار است.كارخودم است.از آن بالا خواهم رفت.به زودي مرا خواهي ديد كه از قله برايتان دست تكان ميدهم يا از فرط تلاش بر دامنه جان ميسپارم

جمعه 14/5/1390 - 11:14 - 0 تشکر 348104

منم می خواهم ادامه بدم اگه اجازه هست

یه انتقادی هم می خواهم بكنم اونم اینه كه شما اسم اینو گذاشتین فیلم نامه اما نهوه نوشته شدنش مثل فیلم نامه نیست.
تو فیلم نامه همه جزعیات باید به طور دقیق مشخص بشه وداستان به صورت صحنه های جدا گانه با طراحی وجزئیات مطرح بشن.
هر صحنه تو چه مكان وزمانتی اتفاق می افته باید نوشته بشه .اعمال و حركاتی كه شخصیت فیلم نامه انجام میده ،حالات چهره،حركات دست وپا وخلاصه همه چیز باید نوشته بشه.
اگه میشه از شما خواهش میكنم مطالبی رو كه نوشتین صحنه بندی كنین وبنویسین هر صحنه چه اتفاق هایی افتاده.
طرح كلی فیلم نامه تون هم بگید خوب میشه موضوع،محتوا،طرح كلی،هسته فیلم نامه هم مشخص كنید راحت تر میتونیم ادامه بدیم.

اي مرغ سحر عشق زپروانه بياموز

كان سوخته را جان شد وآواز نيامد

جمعه 14/5/1390 - 11:32 - 0 تشکر 348110

سیاوش با قدم هایی آرام به میز نزدیك میشود.

فریدون باترس ولرز و نفس هایی نتد:سیاوش بیا بریم .اینجا یه خبرایی هست كه ما ازش خبر نداریم . من كه دیگه یه لحظه هم اینجا نمی مونم.
سیاوش نیز بدون توجه به حرفهای او كنار میز ایستاده.
فریدون:سیا داری چه غلطی میكنی بیا بریم.
كه ناگهان سیاوش چاقو در دست به سمت او حمله میكند.
چهره خود را خشن میكند ومیگوید:من لولو هستم اومدم تورو بخورم ههههههه
دوباره به سمت میز باز میگردد ودر حالی كه می خندد میگوید:بچه كوچولو نترس اینا تصورات تو هستن كه اونم بخاطر ضربه ای كه به سرت خورده.ببین فری اگه بخواهی كولی بازی در بیاری....
صدای افتادن چیزی به گوش میرسد.به سمت فریدون نگاه میكند ومیبیند كه بیهوش بر روی زمین افتاده است.

اي مرغ سحر عشق زپروانه بياموز

كان سوخته را جان شد وآواز نيامد

شنبه 15/5/1390 - 7:10 - 0 تشکر 348491

فكر می كند فریدون شوخیش گرفته و خواسته تلافی كند .می گوید بلند شو لوس بازی در نیار بلند شود دیگه

يکشنبه 16/5/1390 - 11:45 - 0 تشکر 349022





میتونم اگه اجازه بدید یه آبجی هم وارد داستان كنم؟

اي مرغ سحر عشق زپروانه بياموز

كان سوخته را جان شد وآواز نيامد

يکشنبه 23/5/1390 - 1:4 - 0 تشکر 352273

در رودخانه ای که از وسط جنگله موضوعه فیلمنامه میگذره ما صدای شلپ شلپه آبی رو می شنویم که از برخورده چند جفت پا با آبه اون رودخانه به وجو میاد!؟

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.