21:32:02بنام خدا
سلام
در مورد واکنشتونم همچنان اعتقاد دارم تو بعضی قسمتا دارید از مکانیزم "انکار" استفاده میکنید.انقدری تجربه دارم که بدونم طرفم تو چه شرایطیه و از چی نگرانه.
من درست متوجه این جملتون نشدم، اگه ممكنه لطف كنید شفاف تر بگین.
اگه منظورتون گریه كردن من در برابر همه ناملایماتی هست كه میشنوم
باید بگم كه همونطور كه گفتم این در مورد دوران دبستان و راهنمایی كه بودم صدق میكنه. و بعد از ورودم به دبستان و یه مدت خیلی كوتاه حوزه و بعد هم دانشگاه دیگه اون طوری نیستم.
بذارین بیشتر باز كنم.
من رمان غمناك میخونم بغض میكنم، فیلم غمناك میبنم اشك تو چشم جمع میشه. گریه ی كسی رو كه مظلومه میبینم بازم اشك تو چشم جمع میشه بغض میكنم و گریه.
تحمل دیدن حتی صحنه های غیر غمناك ولی به نفع طرف بد ماجرا رو هم ندارم و تو این شرایط میرم یه جایی كه نه صدا و نه تصویر اون صحنه رو ببینم
من فكر میكنم شما(از اون جمله آخری كه گفتین) هنوز اصرار دارید كه من در برابر تمام حرف های ناملایم از بالاتر به خودم واكنش گریه رو دارم.
راستی بازم یادم اومد. دیدین تو یه جمعی مثلاً یه دختر در برابر شخصیت بزرگی مثل رهبر یا رئیس جمهور، مخصوصاً اگه به اون محبت هم داشته باشه وقتی میخواد سخنرانی كنه دست و پاش میلرزه و تن صداش یه جوریه آدم فكر میكنه الانه كه دیگه بزنه زیر گریه؟
و فرقی هم نمیكنه این سخنرانی كه میكنه یا سوالی كه از اون شخصیت داره چیه
منم تقریباً مطمئنم در اون شرایط همون علائم رو از خودم نشون میدم.
يه مورد ديگه هم يادم اومد.
چند وقت پيش تو يه محيطي كه ميشه گفت حالت همكاري دوستانه توش بود. من قرار گرفتم و ديدم يكي از دوستان داره حرف زوري به دوستم ميزنه، در صورتي كه هيچ گونه اختياري هم در اون مورد نداشت. و فقط احساس قلدري ميكرد. من تو اون صحنه براي دفاع از دوستم چيزايي به اون طرف گفتم و وقتي داشتم اين چيزا رو از روي عصبانيت ميگفتم در خودم احساس كردم كه حالتي شبيه به بغض و هم بهم دست داده. اما اطرافيان متوجه اون حالت نشدند و فقط عصبانيت من رو ديدند و براشون تازگي داشت( چون فكر نميكردن من هم اين طوري عصباني بشم)
امیدوارم این توضیحات جدید برای شناختن مشكلی كه دارم بهتر راهنماییتون بكنه.