• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن قرآن و عترت > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
قرآن و عترت (بازدید: 3408)
پنج شنبه 2/6/1391 - 0:59 -0 تشکر 524041
معارف قرآن

جایگاه معارف قرآن

رسالت قرآن کریم

بهترین معرّف برای شرح اوصاف قرآن كریم همانا خود قرآن مجید است و اگر در سخنان عترت طاهره ـ علیهم السلام ـ توصیف قرآن مشاهده می‌شود باز به استناد خود قرآن حكیم است، لیكن بهره‌برداری از آن به عهده همتای وی یعنی ثقل اصغر می‌باشد كه به نوبه خود، قرآن ناطق‌اند، و در هیچ مرحله از مراحل كمال هستی از قرآن جدا نبوده و قرآن نیز در هیچ مقام از مقام‌های وجودی از آنان جدا نخواهد بود، و اگر كمالی در قرآن باشد كه عترت طاهره ـ علیهم السلام ـ فاقد آن باشد، یا كمالی در عترت طاهره ـ علیهم السلام ـ باشد كه قرآن حاوی آن نباشد، اشكال جدایی این دو وزنه‌ی وزین از هم لازم می آید كه روایت متواتر نبی اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ آن را برای همیشه مردود می‌داند.
آنچه فعلا موردنظر است، رسالت‌ قرآن كریم می‌باشد، یعنی پیام چیزی كه انسان كامل با دریافت آن به سِمَت والای رسالت منصوب می‌گردد، چون رسالت هر پیامبری به گرفتن وحی تشریعی او است كه متن پیام و گوهر رسالت خواهد بود، و شناخت رسالت هر پیامبری در گرو معرفت وحی تشریعی او می‌باشد، چه اینكه نزول هر پیامی به اندازه‌ی ظرفیت هستی آن انسان متعالی خواهد بود، و از رهگذر تفاوت انبیاء با هم: «فَضّلنا بَعضَ النبیّین عَلی بَعض[1]ٍ» و امتیاز آنان از هم: «تلك الرُّسل فضَّلنا بعضهم علی بعض»[2] می‌توان به تفاوت پیام‌ها از هم پی برد، زیرا پیام‌ها گر چه هدف مشتركی دارند لیكن در سعه و ضیق معارف از هم جدا بوده و در انیق و عمیق بودن، همتای هم نیستند.
بنابراین كامل ترین انسانها،جامع ترین پیامها را می‌گیرد و در اثر كلّیت و دوام رسالت خویش مُهر نبوت را به همراه دارد و این نشانه‌ی خاتمیّت را هماره بر دوش می‌كشد و شانه‌ی او زیر بار مسئولیت ختم رسالت و مهر نبوّت، سنگینی توانفرسای آخرین پیام به جوامع بشری را در طول تاریخ احساس می‌فرماید: «اِنّا سَنُلقی عَلَیكَ قَولًا ثَقیلًا[3]»، زیرا رسالت او نه تنها نسبت به حال و آینده است، بلكه باید درباره‌ی ره آورد همه‌ی پیام‌آوران گذشته میزان استوار باشد و آن هم نه در حدّ تصدیق محض بلكه در مرز سرپرستی و نگهبانی و مدیریت و حفاظت همه جانبه، تا آنچه بجا مانده است از آسیب سانحه تحریف و گزند گزافه‌گویان محفوظ بماند، و آنچه از خاطره‌ها رخت بربست یا نابجا تفسیر شده است درست بیان گردد، تا سلسله‌ی پیام‌ها به رهبری قافله سالار آنها یعنی قرآن كریم محفوظ بماند. چه اینكه سلسله‌ی پیامبران با رهنمود سالارشان محفوظ‌اند: «وَ اَنزَلنا اِلَیكَ الكِتابَ بِالحقَّ مُصدِّقاً لِما بَینَ یَدَیهِ مِنَ الكِتابِ وَ مُهَیمِناً عَلَیهِ»[4]
انگیزه نهایی هر پیامی به اندازه‌ی درجه‌ی وجودی مبدء فاعلی آن یعنی پیام فرستنده و به مقدار هستی مبدء صوری آن، یعنی محتوی پیام و عصاره‌ی مضمون آن و به سِعَه مبدء قابلی آن، یعنی روح مجرد انسان كامل كه پذیرای آن است خواهد بود. گر چه تمام پیامهای آسمانی از عظمت مبادی چهارگانه یاد شده برخوردارند لیكن بعد از تحلیل نهایی روشن خواهد شد كه هیچ پیامی همتای آخرین پیام الهی نمی‌باشد و امتیاز این پیام نهایی برین، بر تمام پیام‌های گذشته در تمام مبادی چهارگانه همچنان محفوظ است.
اما از لحاظ مبدء فاعلی گر چه خدای سبحان مبدء آغازین همه‌ی رسالت‌ها است لیكن در هر پیامی خداوند، با نام خاص از اسمای حسنای الهی ظهور می‌كند و چون آن اسماء یكسان نیستند، در نتیجه مبدا فاعلی پیام‌ها، نیز در همه موارد متساوی هم نخواهند بود، زیرا رسالتی كه از اسم عظیم نشأت می‌گیرد، همتای پیامی كه از اسم اعظم صادر می‌شود نمی‌باشد، چون اسم عظیم همسان اسم اعظم نیست. اما از لحاظ مبدء صوری یعنی محتوی پیام، همانطوری كه هم اكنون اشاره شد، مضمون دستوری كه از اسم اعظم نازل می‌شود برتر از محتوی دستوری است كه از اسم غیر اعظم نشأت می‌گیرد.
اما از لحاظ مبدء قابلی یعنی روح مجرّد انسان كامل كه قرارگاه وحی الهی است، پیامی كه كامل‌ترین انسان‌ها دریافت می‌نماید كامل‌تر از هر گونه پیامی است كه دیگری آن را دریافت می‌نماید، یعنی همان اسلام ناب كه دین خدایی است: «انَّ الدّینَ عِندَ اللهِ الاِسلامُ»[5]. و همه‌ی پیام‌آوران الهی همان را دریافت كرده و به امت‌ها ابلاغ نموده‌اند: تفاوت مراتب آن در بطون و عمق و نیز تعالی درجات آن در صعود قابل تردید نیست.
اما از لحاظ مبدء‌ غائی یعنی انگیزه‌ی نهایی و هدف وجودی آن، چون بمقدار مبادی گذشته است و آنها در اوج كمال‌اند پس مبدء غائی آخرین پیام نیز در بلندای كمال بوده و مقامی از آن برتر میسّر صالحان سالك نخواهد بود، و گرنه آخرین دستور نمی‌شد، زیرا سنّت تبدیل‌ناپذیر حقّ بر اینست كه هر استعدادی را به فعلیت برساند و به محروم ماندن هیچ جامعه‌ی شایسته رضا ندهد.
از این رهگذر می توان به راز تعبیر دعای بیست و هفتم ماه رجب كه سالروز بعثت خاتم انبیاء الهی است پی برد: «اللّهم إنّی اسئلك بالتجلّی الاعظم...»[6] زیرا گر چه متكلّم در كلام خود تجلّی می‌كند چنانكه در نهج البلاغه آمده است: «فتجلّی لهم سبحانه فی كتابه من غیر ان یكونوا رأوه»[7]، لیكن تمام تجلّی‌ها همتای هم نیستند و كامل‌ترین آنها همانست كه بر قلب مطهّر كامل‌ترین فرستاده‌ها نازل شده است: «نَزَلَ بِهِ الرّوحُ الاَمینُ عَلی قَلبِكَ لِتَكُونَ مِنَ المُنذِرینَ»[8].
نكته‌ای كه تذكر آن در این پیشگفتار سودمند است، اینست كه گر چه مؤمنان موظّف‌اند به همه‌ی پیامبران ایمان بیاورند و هیچ فرقی بین آنان نگذارند: «لا نُفرِّقٌ بَین اَحَدٍ مِن رُسُله[9].» «وَ الّذینَ آمَنُوا بِالله وَ رُسُلهِ وَ لَمْ یُفرِّقُوا بینَ اَحَدٍ مِنْهُمْ اُولئِكَ سَوفَ یُؤتیهِم اُجُورَهُم وَ كَانَ اللهَ غَفُوراً رَحیماً»[10].
لیكن این فرق نگذاشتن، ناظر به اصل رسالت و متن نبوّت می‌باشد نه راجع به درجه آن، و گرنه همانطوری كه باید به اصل سِمَت آنها مؤمن بود لازم است به درجه‌ی خاصّ هر كدام نیز ایمان آورد تا اولوالعزم از غیر اولوالعزم جدا شوند، و در نتیجه خاتم ـ صلّی الله علیه و آله ـ از غیر آن امتیاز پیدا كند و سرانجام افضل از غیر افضل واضح شود، و بدینوسیله مزیّت پیام خاتم ـ صلّی الله علیه و آله ـ نسبت به پیام‌های دیگران آشكار گردد، و مسئولیت صیانت و اطاعت و عمومی بودن و عمیق بودن آن هویدا شود.
بررسی هدف قرآن از تحقیق پیرامون اهداف سائر كتابهای آسمانی جدا نیست، زیرا همه‌ی آنها برای تعلیم و تزكیه‌ی انسان نازل شده‌اند و موضوع پیام آنها رهبری بشر است، و حقیقت بشر؛ نه همانند برخی از فرشتگان عالم غیب مجرّد تام است و نه همتای پدیده‌های طبیعی نظیر گیاه، مادّی صرف است، و نه مجموع مجرّد و مادّی است كه كثرت آن حقیقی و وحدت آن اعتباری باشد، بلكه یك واحد حقیقی و گسترده است كه دارای شئون فراوان می‌باشد، و همه‌ی آن شئون ادراكی و تحریكی را خودش اداره می‌نماید و در نهان گوهر روح وی، فطرت توحیدی تبدل ناپذیر ذخیره شده و دامنه‌ی هستی او به طبیعت سیّال بسته است.
چون منطقه‌ی تربیت وحی آسمانی حقیقت انسان است و واقعیت بشر همین است كه اجمالاً اشاره شد، لذا دین خدای سبحان كه همان اسلام ناب است نه چیز دیگر، در هر عصر به صورت وحی تشریعی و كتاب آسمانی ظهور كرده است، و خطوط كلی آن كه راجع به فطرت زوال‌ناپذیر است به نام دین ترسیم شده و هیچ تفاوتی بین ره آورد پیامبران در این زمینه نیست: «انّ الدّینَ عندَ الله الاسلامُ» و اگر فرقی بین آنها مشاهده می‌شود راجع به دقیق و دقیق‌تر بودن و ناظر به تفاوت طولی معارف آنها است، و خطوط جزئی آن كه راجع به تأمین نیازهای بخش سیّال انسانیّت است در طول زمان‌ها شاهد تحوّل‌های مختصری بوده است كه از آن به عنوان شِرعَه و منهاج یاد می‌شود،... «لكلٍّ جَعَلنا شِرعَهً وِ مِنهاجاً»[11].
چون دین برای تهذیب بخش ثابت انسانیت است، هیچ زوالی در او راه پیدا نمی‌كند، زیرا فطرت انسانی كه موضوع پرورش دین است دگرگون نخواهد شد. «لا تَبدیلَ لِخَلقِ الله»[12]، و از این رهگذر رابطه‌ی ره‌آورد پیامبران نسبت به یكدیگر فقط تصدیق است و هیچ تعبیری كه نشانه‌ی نسخ و ابطال و ازاله‌ی دین قبلی باشد در كلمات پیامبر بعدی یافت نمی‌شود، و چون شریعت برای تزكیه‌ی بخش متغیّر انسانیت است زوال‌پذیر می‌باشد، چه اینكه در قلمرو یك شریعت نیز گاهی نسخ الهی رخنه می كند، گر چه روح نسخ در این‌گونه از موارد به تخصیص زمانی بر می‌گردد، از این جهت سرّ تعبیر از پیوند قرآن با كتاب‌های آسمانی و تحریف نشده‌ی پیام‌آوران سلف به: «مصدّقًّا لِما بَینَ یَدَیه» معلوم خواهد شد، یعنی هر جا سخن از دین و خطوط كلی آنست عنوان تصدیق مطرح است نه نسخ و مانند آن، و هر جا سخن از نسخ به میان می‌آید، باید مدار آن را فقط در محدوده‌ی خطوط جزئی بنام منهاج و شِرعَه جستجو كرد.
با تحلیل فرق بین دین و شریعت، و تحقیق قلمرو هر كدام از تصدیق و نسخ و اثبات وحدت دین و تعدد اجمالی شرائع، هم راز تمایز منطقه‌ی تصدیق از محور محو و نسخ ظاهر می‌شود، و هم لزوم توجه به اهداف انبیاء گذشته و اغراض كتاب‌های آسمانی سلف، در تبیین هدف نبی اكرم ـ صلّی الله علیه و آله ـ و غرض قرآن كریم واضح می‌گردد، و هم سرّ خاتمیّت ره آورد حضرت محمد بن عبدالله(ص) آشكار خواهد شد، زیرا در صورتی كه خدای سبحان به حدّ نهایی رشد بشر آگاهی كامل دارد: «اَلا یَعلَم مَن خَلَقَ وَ هُوَ اللّطیف الخَبیر»[13] قوانین كلی و قواعد اصولی كه هر كدام مبنای فروع فراوانی می‌باشد نازل می‌كند، و راه اجتهاد را تعلیم می‌دهد و پیمودن آن را بر صاحبان قدرت استنباط واجب می‌كند، تا با آگاهی كامل از حدود موضوع و شرط و جزء آن حكم الهی از متون منابع آشكار شود و بدون هجوم اشتباهات زمانی و مكانی درك گردد، و همانطوری كه برای تعلیم اندیش‌مندان آخر الزمان، سوره‌ی توحید و اوائل سوره‌ی حدید را نازل نموده است تا فرزانگان آینده‌ی دور، هم از فیض زلال زمزمه‌ی وحی بهره‌مند شوند، برای تفهیم نیازمندانِ مسائل فقهی، نیز اصول جامع می‌فرستد، تا استنباط‌گران طول تاریخ از بی‌نیاز و قوی كتاب و عترت بی‌بهره نمانند و نظام اجتماعی همچنان در پرتو احكام اسلامی اداره شود.
با عنایت به این پیشگفتار كوتاه، وارد اصل بحث شده و رسالت قرآن كریم كه محور اصلی سخن است در طی چند فصل تبیین می‌شود.


[1] . سوره اسراء، آیه 55؛ بعضی از پیامبران را بر بعضی دیگر برتری دادیم.
[2] . سوره بقره، آیه 253؛ بعضی از آن پیامبران را بر بعضی دیگر برتری دادیم.
[3] . سوره مزمل، آیه 5؛ چرا كه ما بزودی سخنی سنگین به تو القا خواهیم كرد.
[4] . سوره مائده، آیه 48؛ و این كتاب (قرآن) را به حق بر تو نازل كردیم، در حالی كه كتب پیشین را تصدیق می‌كند، و حافظ و نگهبان آنهاست.
[5] . سوره آل عمران، آیه 19؛ دین در نزد خدا، اسلام (و تسلیم بودن در برابر حق) است.
[6] . مفاتیح الجنان، دعای شب مبعث؛ پروردگارا از تو درخواست می‌كنم بحق بزرگ‌ترین تجلّی تو.
[7] . خطبه 147؛ خداوند پاك و منزّه خود را در كتاب خویش بدون این كه وی را ببینند به وسیله‌ی آیاتی از قدرتش ارائه داده.
[8] . سوره شعر، آیات 173 ـ 174؛ روح الامین آن را نازل كرده است، بر قلب (پاك) تو، تا از انذاركنندگان باشی.
[9] . سوره بقره، آیه 285؛ ما در میان هیچ یك از پیامبران او، فرق نمی‌گذاریم (و به همه ایمان داریم).
[10] . سوره نساء، آیه 152؛ (ولی) كسانی كه به خدا و رسولان او ایمان آورده، و میان احدی از آنها فرق نمی‌گذارند، پاداششان را خواهد داد؛ خداوند، آمرزنده و مهربان است.
[11] . سوره مائده، آیه 48؛ ما برای هر كدام از شما، آیین و طریقه روشنی قرار دادیم.
[12] . سوره روم، آیه 30.
[13] . سوره ملك، آیه 14.

 

رسالت قرآن کریم - آیتالله جوادی آملی

پنج شنبه 2/6/1391 - 1:6 - 0 تشکر 524108

جنّ در قرآن مقدمه:
در این نوشتار آیات مربوط به واژه‌ «جن» را مورد بررسی قرار می‌دهیم سپس با استفاده از مجموع این آیات، روشن می‌شود كه آیا جن به صورت وصف در قرآن استعمال شده است یا آن‌كه از دیدگاه قرآن نام یكی از موجودات است و وجود خارجی دارد.
مفهوم جن:
كلمه‌ «جن» در اصل به معنی چیزی است كه از حسّ انسان پوشیده باشد. مثلاً می‌گوییم «جنه اللیل» یا «فلما جنّ علیه اللیل» یعنی هنگامی كه پرده‌ی سیاهی شب او را پوشاند، و به همین جهت «مجنون» به كسی كه عقلش پوشیده و «جنین» به طفلی كه در رحم مادر پوشانده شده و «جنّت» به باغی كه زمینش را درختان پوشانده‌اند، و «جنان» به قلب كه در درون سینه پوشانده شده و «جنه» به معنی سپر كه انسان را از ضربات دشمن می‌پوشاند آمده است.[1]
از آیات قرآن استفاده می‌شود كه «جن» یك نوع موجود عاقلی است كه از حس انسان پوشیده شده، و آفرینش آن در اصل از آتش یا شعله‌های صاف آتش است، و ابلیس نیز از همین گروه است. در این‌جا به اوصاف جن از نظر قرآن می‌پردازیم:
ویژگی‌های جن از دیدگاه قرآن:
1 ـ جن موجودی است كه از شعله‌های آتش آفریده شده، برخلاف انسان كه از خاك آفریده شده است.[2]
2 ـ دارای عقل، علم، درك و تشخیص حق از باطل و قدرت منطق و استدلال است.[3]
3 ـ دارای تكلیف و مسئولیت هستند.[4]
4 ـ طایفه‌ جن نیز مرد و زن دارند.[5]
5 ـ گروهی از آن‌ها مؤمن صالح و گروهی كافرند.[6]
6 ـ دارای حشر و نشر و معادند.[7]
7 ـ آن‌ها در آسمان‌ها بوده و خبرگیری و استراق سمع داشتند و بعداً ممنوع شدند.[8]
8 ـ در میان آن‌ها افرادی یافت می‌شوند كه از قدرت زیادی برخوردارند، همان‌گونه كه در میان انسان‌ها نیز چنین است:
مثلاً یكی از آن‌ها به سلیمان گفت: «من تخت ملكه سبا را پیش از آن‌كه از جای برخیزی از سرزمین او به این‌جا می آورم»![9]
9 ـ آن‌ها قدرت بر انجام بعضی كارهای مورد نیاز انسان دارند: «گروهی از جن پیش روی سلیمان به اذن پروردگار كار می‌كردند، و برای او معبدها، تمثال‌ها و ظروف بزرگِ غذا تهیه می‌كردند.»[10]
10 ـ خلقت آن‌ها در روی زمین قبل از خلقت انسان‌ها بوده است.[11]
از یك سو قرآن، كلامِ ناطقِ صادق، خبر از وجود جن، با ویژگی‌هایی كه در بالا ذكر شد داده است، و از سوی دیگر هیچ دلیل عقلی بر نفی آن وجود ندارد. بنابراین باید آن را پذیرفت .
این نكته نیز قابل توجه است كه جن گاهی بر یك مفهوم وسیع‌تر اطلاق می‌شود كه انواع موجودات ناپیدا را شامل می‌گردد، اعم از آن‌ها كه دارای عقل و دركند و آن‌ها كه عقل و درك ندارند، و حتی گروهی از حیواناتی كه با چشم دیده می‌شوند و معمولاً در لانه‌ها پنهانند، نیز در این معنی وسیع وارد است.
شاهد این سخن روایتی است كه از پیامبر (ص) نقل شده است كه فرمود: «خداوند جن را پنج صنف آفریده است: صنفی مانند باد در هوا (ناپیدا هستند) و صنفی به صورت مارها، و صنفی به صورت عقرب‌ها، و صنفی حشرات زمینند و صنفی از آن‌ها مانند انسانند كه بر آن‌ها حساب و عقاب است.[12]»
پس جن نیز مانند انسان موجودی است مادّی و همانند انسان دارای روح است.[13] پس به طور كلی دارای حیات هدفدار و معنادار می باشد كه دارای ویژگی هایی است كه حشر و نشر (معاد) را برای او لازم می گرداند.[14]
حال ببینیم كه جدای از جایگاه او در نظام آفرینش قرآن چه هدفی را برای خلقت آن بیان می كند و ویژگی های این موجود عجیب از دیدگاه قرآن چیست؟
علت خلقت جن (چرا خداوند جن را آفرید؟)
فلسفه و راز آفرینش جن، بنابرآنچه در قرآن كریم آمده، همان است كه درباره انسان وارد شده است، یعنی عبادت و پرستش خداوند سبحان، چنانكه فرموده است:
و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون جن و انسان را نیافریدم مگر برای عبادت و پرستش نمودن[15] آیه فوق بیان می كند كه چون هدف خلقت این دو (انسان و جن) عبادت الهی است پس هر كدام دارای تكلیف در برابر خداست. پس جن نیز دارای حساب و كتاب ویژه ای مانند انسان است. قرآن می فرماید: ای گروه جن و انس آیا رسولانی از خودتان (یعنی از جنس ماده و طبیعت در برابر فرشتگان كه ملكوتی هستند و انس و جن ماده است.) به سوی شما نیامدند و آیات مرا برای شما نخواندند و شما را از ملاقات روز قیامت نترساندند گفتند ما بر خودتان شهادت می دهیم كه چنین بوده است.[16] از این آیه استفاده می شود كه:
اولاً: جهان جن، جهان تكلیف و مسئولیت، باز خواست، خطاب و عتاب است و آنها قدرت دریافت رسالت و انذار و بشارت را دارند.
ثانیاً: معلوم می شود كه جهان جن نیز همراه مجموعه عالم به سوی قیامت و رستاخیز عمومی پیش می رود.
ثالثاً: نشان می دهد كه عالم قیامت و جهان موت برای افراد جن در حكم جهان غیب و پنهان است و افراد جن در مورد سرای آخرت علم و اطلاع محسوس ندارند.
رابعاً: نشان می دهد كه در نفس و در وجود جن، قدرتِ یافتن و وجدان است.
در ذیل آیه غرتهم الحیوه الدنیا یعنی زندگی دنیا آنها را مغرور ساخت نشان می دهد كه افراد جن دارای حیات و زندگی مادی و ظاهری هستند و صاحبان كالاها و متاع ها و... می باشند.
جن نیز مانند انسان، مسلمان و كافر دارد:
نكته ای كه از آیات و روایات استفاده می شود این است كه جنیان نیز همانند انسان ها مسلمان و كافر دارد[17] و نیز شیعه و غیر شیعه دارد. در سوره احقاف بحث فشرده ای پیرامون ایمان آوردن گروهی از جنیان به پیامبر اسلام و كتاب آسمانی او آمده است.[18] و با آنچه بیان شد جای تردید نیست كه جنیان نیز مانند ما انسان ها دارای عقاید مختلف بوده و عده ای از آنها فاسق، فاجر، ظالم و كافرند و عده ای از آنها صالح، مومن و مسلمان می باشند و در مورد شیعه بودن بعضی از جنیان نیز شواهدی وجود دارد كه صحت این مطلب نیز محرز شده است. زیرا در روایات بسیاری از لسان اهل بیت ـ علیهم السلام ـ عده ای از جنیان به عنوان شیعه معرفی شده اند. از آن جمله روایتی كه ابوحمزه ثمالی نقل كرده است. كه حكایت از شرفیابی عده ای از جنیان به حضور امام باقر ـ علیه السلام ـ دارد.[19]
یكی بودن پیامبر جن و انس:
از آیات 29 تا 31 سوره احقاف استفاده می شود كه گروهی از جنیان به پیامبر اسلام ـ صلی الله علیه و آله ـ ایمان آوردند. از این آیه نه تنها استفاده می شود كه رسول گرامی اسلام پیامبر جنیان نیز هست بلكه بر این مطلب دلالت می كند كه سایر پیامبران مرسل نیز بر جن و انس مبعوث شده اند چنانكه بعضی از آنها قبل از اسلام به دین حضرت موسی ـ علیه السلام ـ ایمان آوردند.
خلاصه و نتیجه گیری:
آیات و روایات دلالت دارند بر اینكه جن مانند انسان، مكلف و مختار است و به واقع از اهداف آفرینش او عبادت حق تعالی می باشد. چنانكه در قرآن به آن تصریح شده است. از این رو جن موجودی است انتخاب گر كه بر سر دو راهی قرار می گیرد و باید یكی را انتخاب نماید اگر حق را پذیرفت به پاداش نیك می رسد و اگر باطل را به عذاب. پس جن از نظر عبادات و تكالیف و حتمی مواردی مانند زوجیت و... مثل انسان است. منتها در نحوه عبادت و انجام تكالیف مسلماً به تناسب ویژگی های خلقتش خواهد بود .

[1] ـ ناصر مكارم شیرازی، تفسیر نمونه (تهران ، دارالكتب الاسلامیه، بی‌تا) ج 11، ص 79.
[2] ـ سوره‌ الرحمن، آیه‌ 15.
[3] ـ آیات مختلف سوره‌ جن.
[4] ـ آیات سوره‌ جن و الرحمن.
[5] ـ سوره‌ جن، آیه‌ 6.
[6] ـ سوره‌ جن، آیه‌ 11.
[7] ـ سوره‌ جن، آیه‌ 15.
[8] ـ سوره‌ جن ،‌آیه‌ 9.
[9] ـ سوره‌ نمل، آیه‌ 39.
[10] ـ سوره‌ سبا، آیات 12 ـ 13.
[11] ـ سوره‌ حجر، آیه‌ 27.
[12] ـ سفینه البحار، ج 1، ص 186، (ماده جن) ناصر مكارم شیرازی، تفسیر نمونه (قم، دارالكتب الاسلامیه، چ 9، 1370) ج 25، ص 154 ـ 157.
[13] . معارف قرآن، استاد مصباح یزدی، قم، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین، ص 310، سال نشر 1367.
[14] . تفسیر المیزان، علامه طباطبایی، تهران، كانون انتشارات محمودی، ترجمه موسوی همدانی، ج 12، ص 225، سال نشر 1356.
[15] . سوره ذاریات، آیه 56.
[16] . سوره انعام، آیه 130.
[17] . سوره جن، آیات 14 و 15.
[18] . سوره احقاف، آیه 30.
[19] . میزان الحكمه، محمد، محمدی ری شهری، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، ج 2، ص 118، سال نشر 1346.

پنج شنبه 2/6/1391 - 1:6 - 0 تشکر 524110


خلقت جهان در قرآن
در این نوشتار به دو بحث درباره خلقت جهان پرداخته می شود: الف) منشا پیدایش جهان هستی، ب) آفرینش آسمان و زمین در شش روز.
الف) منشا پیدایش جهان هستی:
گرچه قرآن كریم به صراحت بحث خلقت و جهان هستی و كیفیت و جزئیات آن را مطرح نكرده؛ ولی خداوند متعال درباره منشأ آفرینش و مخلوقات عالم هستی می‌فرماید: «او كسی است كه آسمان‌ها و زمین را در شش روز (شش دوران) آفرید و عرش (قدرت) او بر آب قرار داشت (به خاطر این آفرید) تا شما را آزمایش كند تا كدام یك عملتان بهتر است و اگر بگویی شما بعد از مرگ برانگیخته می‌شوید، مسلماً كافران می‌گویند این سحر آشكاری است.»[1]
كلمه «عرش» به معنای سقف یا شیء سقف‌دار است و به تخت‌های بلند مانند تخت‌های سلاطین نیز گفته می‌شود؛ ولی این كلمه در آیه مذكور به معنای قدرت به كار رفته است؛ چنانكه واژه تخت نیز در فارسی به معنای قدرت به كار می‌رود. كلمه «عرش» گاهی نیز به معنای مجموعه جهان هستی است، زیرا تخت قدرت خداوند تمام جهان را فرا می‌گیرد. راغب اصفهانی می‌گوید: كلمه «استوی» وقتی با «الی» متعددی شود به معنای استیلاء و تسلط است.[2]
كلمه «ماء» به معنای آب است و گاهی نیز به هر شیء مایع «ماء» گفته می‌شود.
بنابراین، از معانی واژه «عرش» و «ماء» چنین بر می‌آید كه در آغاز آفرینش ، جهان هستی به صورت مواد مذابی بوده (یا گازهای فوق‌العاده فشرده كه شكل مواد مذاب و مایع را داشت) سپس در این توده آب گونه حركات شدید و انفجارهای عظیمی رخ داد و قسمت‌هایی از سطح آن پی در پی بخارج پرتاب شد، این اتصال و به هم پیوستگی به انفصال و جدایی گرایید و سیارات و ستارگان یكی بعد از دیگری شكل یافتند در برخی آیات، قرآن كریم اشاره دارد كه آسمان و زمین و به طور كلی تمام هستی و خلقت بدون نیاز به وجود ماده قبلی، توسط خداوند متعال و به وسیله قدرت نامتناهی و بی‌پایان او خلق شده‌اند، چنان كه خداوند متعال می‌فرماید: «بدیع السموات والارض و اذا قضی امراً فانما یقول له كن فیكون؛[3] هستی بخش آسمان‌ها و زمین او است، و هنگامی كه فرمان وجود چیزی را صادر می‌كند، می‌گوید: موجود باش و آن فوراً موجود می‌شود.[4]
خداوند متعال همچنین می‌فرماید: «اولم یرالذین كفروا آن السماوات والارض كانتا رتقاً ففتقناهما و جعلنا من الماء كل شیء حی...»[5] آیا كافران ندیدند كه آسمان‎ها و زمین به هم پیوسته بودند و ما آنها را از یكدیگر بازكردیم؟ و هر چیز زنده‎ای را از آب قرار دادیم...»
از آیه مذكور برمی‎آید كه به هم پیوستگی آسمان و زمین اشاره به ‎آغاز خلقت است كه بر اساس نظرهای دانشمندان، مجموعه این جهان به صورت توده واحد عظیمی از بخار سوزان بود كه بر اثر انفجارهای درونی و حركت، به تدریج تجزیه شد و كواكب و ستارگان از جمله منظومه شمسی و كره زمین به وجود آمد و باز هم جهان در حال گسترش است. شخصی از آیه مذكور از محضر امام صادق ـ علیه السّلام ـ سؤال كرد كه منظور از رتق و فتق آسمان و زمین چیست؟ امام ـ علیه السّلام ـ در پاسخ فرمود: «...عرش خداوند متعال بر آب بود و آب بر هوا قرار داشت و هوا نیز حدی ندارد و در آن هنگام خلقتی به غیر از این دو (آب و هوا) نبود و آب نیز در آن موقع چشمه گوارای فرات بود، پس وقتی خداوند اراده كرد كه زمین را خلق كند بر باد دستور داد تا آب را به هم كوبید و به صورت موجی فشرده درآمد و در محل خانه كعبه جمع گردید سپس آن را همانند كوهی فشرده قرار داد سپس زمین از زیر آن به وجود آمد... وقتی خداوند اراده كرد كه آسمان را خلق كند بادها را امر كرد كه دریاها را به هم فشردند تا از آن موجی همراه با فشردگی به وجود آمد و از وسط آن بخار سوزانی پدید آمد سپس از این بخار سوزان آسمان را خلق كرد و در آن كواكب و ستارگان و منظومه شمسی و ماه و... قرار داد... و به تدریج از آسمان باران بارید و گیاهان و موجودات را خلق نمود...»[6]
ب) آفرینش آسمان و زمین در شش روز:
بحث از آفرینش آسمان و زمین در شش روز، در هفت مورد از آیات قرآن مجید آمده است،[7] ولی در سه مورد علاوه بر آسمانها و زمین (ما بینهما) و آنچه میان زمین و آسمان قرار دارد، نیز به آن اضافه شده است كه در حقیقت توضیحی است برای جمله قبل، زیرا همه اینها در معنی آسمانها و زمین جمع است.
لفظ یوم كه مرادف آن در زبان فارسی كلمه روز است؛ در هر مقام و مناسبتی، معنای مخصوصی به خود میگیرد. معمولاً این لفظ در همان معنای روز كه ضد شب است به كار میرود و در قرآن نیز این معنی زیاد به كار رفته است. ولی گاهی همین لفظ به معنای، یك دوران[8] و اوقات[9] استعمال میشود؛ به طوری كه اگر چیزی دورانهای مختلفی داشته باشد، به هر دورانی یوم اطلاق میگردد. مثلاً پیرمردی میگوید: روزی كودك بودم، روزی هم جوان بودم، امروز دیگر پیر شده ام؛ چون این دورانها مانند حلقههای زنجیر یكی به دیگری مانند سه روز معمولی وصل است. از این نظر این سه دوران مختلف زندگی را به لفظ روز تعبیر میكنند.
در قرآن از عالم رستاخیز به یوم القیامه تعبیر شده است و این نشان میدهد كه مجموعه رستاخیز كه دورانی است بسیار طولانی، به عنوان روز قیامت شمرده شده است. راغب در مفردات میگوید: یوم گاهی به مقدار زمان میان طلوع و غروب آفتاب گفته میشود و گاهی به مدتی از زمان، هر مقدار كه باشد.[10] در كتب تفسیر نیز منظور از ایام را اوقات معنی كردهاند.[11] در روایات و سخنان پیشوایان دینی نیز كلمه یوم به معنی دوران بسیار آمده است. چنانكه حضرت علی (ع) میفرمایند: الدهر یومان یوم لك و یوم علیك[12] روزگاری دو روز بیش نیست، روزی كه به نفع تو میگردد و روزی هم به زیان توست. یعنی انسان در طول زندگی خود دو دوران مختلف دارد، روزی در اوج قدرت است و روزی گرفتار مشكلات.
و یا به قول كلیم كاشانی:[13]
بدنامی حیات دو روزی نبود بیش
آن هم كلیم با تو بگویم چسان گذشت
یك روز صرف بستن دل شد به این و آن
روز دگر به كندن دل زین و آن گذشت
در اینجا مسلماً منظور كلیم از روز، دوران است.
روی این بیان، مقصود از شش روز كه زمین و آسمان در آن آفریده شده است؛ شش دوران است كه بر زمین و آسمانها گذشته تا به صورت فعلی درآمده است. یعنی این وضع فعلی در زمین و اجرام آسمانی، نتیجه یك سلسله تحولات پیدرپی است كه در آنها پدید آمده و در نتیجه، پس از طی این مراحل، به صورت فعلی درآمده اند. حال ممكن است، مدت یك دوران، ده میلیون سال یا ده میلیارد سال بوده باشد.
1ـ روزی كه همه جهان به صورت توده گازی شكلی بوده كه با گردش به دور خود از هم جدا گردیده و كرات را تشكیل داده است.
2ـ این كرات تدریجاً به صورت توده مذاب و نورانی و یا سرد و قابل سكونت درآمدند.
3ـ روز دیگر منظومه شمسی تشكیل یافت و زمین از خورشید جدا شد.
4ـ روز دیگر زمین سرد و آماده ی حیات گردید.
5ـ سپس گیاهان و درختان، در زمین آشكار شدند.
6ـ سرانجام حیوانات و انسان، در روی زمین ظاهر گشتند.[14]
اما اینجا، سؤالی مطرح میشود و آن این كه چرا ذات باری تعالی تمام آنها را در یك لحظه خلق نكرده است؛ بلكه بطور تدریجی و در دورانهای مختلف آن را ایجاد كرده است؟
پاسخ این است كه: جهانی كه ما در آن زندگی میكنیم، جهان ماده است و تكامل تدریجی، از آثار لاینفك موجود مادی به شمار میرود و امور مادی بالطبع در طی زمان از صورتی به صورتی درآمده و مراحلی را طی میكند، و در نتیجه یك پدیده كامل میشود. زمین و آسمانها نیز از این قانون مستثنی نیستند. شما هر كدام از پدیدههای مادی را كه در نظر بگیرید، ملاحظه خواهید كرد كه تمام آنها تدریجاً از نردبان تكامل بالا میروند: گیاهان و درختان، پس از گذشت زمان، مثلاً به صورت یك بوته گل یا یك درخت برومند، در میآیند. معادن و منابع زیر زمینی، با مرور زمان پس ازفعل و انفعالات زیاد، متحول به یك ماده معدنی میشوند. حیوان و انسان تا دوران جنینی را در مدت مخصوصی به پایان نرساند، نمیتوانند در جهان وسیعتری زندگی كنند و این قانون در همه جا و همه چیز جهان ماده حكومت میكند. به قول مولوی:[15]
با تانی گشت موجود از خدا
تا به شش روز این زمین و چرخها
ورنه قادر بود كز كن فیكون
صد زمین و چرخ آوردی برون
این تانی از پی تعلیم تو است
صبر كن در كار دیر آی و درست


[1] . سوره هود، آیه 7.
[2] . اصفهانی، راغب، المفردات لالفاظ القرآن الكریم، قاهره، دارالكاتب العربی، چ 1392 هـ ق، ص 341.
[3] . سوره بقره، آیه 117.
[4] . مكارم شیرازی، ناصر، نمونه، تهران، دارالكتب الاسلامیه، چ بیست و سوّم 1367ج 1، ص 297.
[5] . سوره انبیاء، آیه 30.
[6] . ر. ك: الفروسی الحویزی، الشیخ عبد علی بن جمعه، نورالثقلین، (بیروت، مؤسسه التاریخ العربی) الطبعه الاولی، 1422 هـ ق، ج 4، ص 456، 466.
[7] . (اعراف/54)، (یونس/3)، (هود/7)، (فرقان/59)، (سجده/4)، (ق/38) و (حدید/4).
[8] . احمد بن فارس بن زكریا، معجم مقاییس اللغه، ج6، ص159، ناشر مكتب الاعلام الاسلامی، 1404.
[9] . فیومی، المصباح المنیر، ج1و2، ص683، مؤسسه دار الهجره، چاپ دوم، 1414.
[10] . راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص553، ناشر كتاب فروشی مرتضوی، چاپ دوم، 1362.
[11] . مشهدی قمی، میرزا محمد، كنز الدقائق، ج3، ص506، مؤسسه نشر اسلامی، چاپ اول، 1411.
[12] . سید رضی، نهج البلاغه، نامه 73، نهج البلاغه نسخه المعجم المفهرس.
[13] . مكارم شیرازی و سایر همكاران، تفسیر نمونه، ج6، ص202، ناشر دارالكتب الاسلامیه، چاپ نهم، 1317.
[14] . همان.
[15] . مثنوی معنوی به نقل از تفسیر مواهب علیه (كمال الدین حسین واعظ كاشفی) ج1، ص449، نشر كتابفروشی اقبال، چاپ اول، 1317.
مرکز مطالعات و پژوهش های حوزه علمیه

پنج شنبه 2/6/1391 - 1:6 - 0 تشکر 524111

شیطان در قرآن 1



شیطان در معنای اصلی، گویا مفهوم وصفی دارد یعنی «شریر»؛ در قرآن عزیز، شیطان به همین معنی بكار رفته است جز اینكه گاهی در مورد خود ابلیس و گاه با معنای عام در مورد هر موجود شریری كه شرارت در او «ملكه ی راسخ» گردیده است.
حتّی در قرآن تصریح شده است كه ممكن است شیطان از جنّ یا از انس باشد:
انعام / 112: «وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا شَیاطِینَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ».
«و چنین قرار دادیم برای هر پیامبری دشمنی از شیطانهای بشری یا جنّ».
پس چنین نیست كه همه ی جنّ بد باشند همانطور كه در آیات قبل دیدیم؛
جن / 14: «وَ أَنَّا مِنَّا الْمُسْلِمُونَ...».
«البته گروهی از ما مسلمان (و گروهی ظالمند) ».
پس شیاطین دسته ی ویژه ای از جن یا انس هستند كه كارشان شرارت است.
در میان شیاطین جنّ، فرد ممتازی وجود دارد كه در شیطنت مقام عالی دارد و او ابلیس است؛ در مورد ابلیس در قرآن مباحث زیادی وجود دارد؛ در یك آیه به جنّ بودن او، تصریح شده است:
كهف / 50: «فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلِیسَ كانَ مِنَ الْجِنِّ».
«پس سجده كردند جز ابلیس (كه) از جنّ بود».
در اینجا این پرسش مطرح می گردد كه اگر ابلیس از جنّ است چگونه مشمول فرمانی شد كه برای فرشتگان در مورد سجده برای حضرت آدم صادر گردید كه ظاهر آن دلالت دارد بر اینكه ابلیس هم از فرشتگان است.
در پاسخ به این پرسش، بین مفسّران بحث های زیادی شده است در این زمینه كه آیا ابلیس فرشته بوده است یا جنّ؟
شاید بهترین پاسخ، صورت جمع بین هر دو باشد با این توضیح كه ابلیس به جهت بسیاری عبادت، در زمره ی فرشتگان به حساب می آمد و ملائكه خیال می كردند كه او از خود ایشان است و خطاب هم كه شد، گویی ابلیس، به همین دلیل، مشمول این خطاب بود و خودش هم می دانست كه مشمول این خطاب هست.
یا ممكن است بگوییم چون اكثر قریب به اتّفاق مخاطبان خداوند در امر به سجده، ملك بودند؛ اینك در قرآن در مقام حكایت و نقل از آن خطاب می فرماید به ملائكه گفتم سجده كنید، همه سجده كردند جز ابلیس، و این نحوه ی بیان، نادر هم نیست.
ابلیس سجده نكردن خود بر آدم ـ علیه السلام ـ را چنین توجیه می كند:
حجر / 33: «قالَ لَمْ أَكُنْ لِأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ».
«من كسی نیستم كه برای بشری كه او را با خاكی بازمانده از لجنی فرو مالیده ساخته ای، سجده كنم!».
ـ و یا در تعبیری دیگر كه می گوید:
اعراف / 12: «أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ».
«من از او بهترم، مرا از آتش و او را از خاك آفریده ای».
این آزمون بزرگی بود و او با آن همه عبادت كه به تعبیر حضرت امام علی ـ علیه السلام ـ «ششهزار سال عبادت كرد كه معلوم نیست به شمار سالهای دنیایی است یا اخروی» (كه هر روز آن خود هزار است)؛[1] با این آزمایش چنان پست و مطرود شد كه به وی خطاب آمد:
حجر / 34: «قالَ فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّكَ رَجِیمٌ».
«برو بیرون، تو رانده شده ای!».
حجر / 35: «وَ إِنَّ عَلَیْكَ اللَّعْنَهَ إِلى یَوْمِ الدِّینِ».
«تا رستاخیز، بر تو لعنت باد!».
هنگامی كه ابلیس دریافت مسأله جدّی است و از آن مقام والایی كه می داشته؛ به خاطر سجده نكردن به حضرت آدم؛ فرو افتاده است؛ دشمنی شگرفی نسبت به آدم، پیدا كرد و گفت:
اسراء / 62: «لَئِنْ أَخَّرْتَنِ إِلى یَوْمِ الْقِیامَهِ لَأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّیَّتَهُ إِلاَّ قَلِیلاً».
«(خدایا) اگر مرا تا رستخیز واگذاری؛ فرزندان او (آدم) را زیر فرمان خواهم آورد مگر كمی را (كه نتوانم)».
ص / 82: «قالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ».
«و سوگند به قدرت تو كه همگی را گمراه خواهم كرد».
مسأله ی مهلت خواستن ابلیس و مهلت دادن خداوند به او؛ در سه مورد در قرآن ذكر شده است:
اعراف / 14: «قالَ أَنْظِرْنِی إِلى یَوْمِ یُبْعَثُونَ».
«تا روزی كه مردم برانگیخته می شوند؛ مرا مهلت ده!».
حجر / 36؛ ص / 79: «قالَ رَبِّ فَأَنْظِرْنِی إِلى یَوْمِ یُبْعَثُونَ».
«گفت پروردگارا، مرا تا روزی كه (مردم دوباره) برانگیخته می شوند، مهلت ده!».
امّا البتّه خداوند نمی فرماید كه به او تا قیامت مهلت دادیم بلكه می فرماید:
حجر / 37 و 38: «قالَ فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرِینَ إِلى یَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ».
فرمود همانا تو از مهلت داده شدگانی تا روز هنگامِ معلوم.
و درباره علت این مهلت می فرماید:
سبأ / 21: «وَ ما كانَ لَهُ عَلَیْهِمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاَّ لِنَعْلَمَ مَنْ یُؤْمِنُ بِالآخِرَهِ مِمَّنْ هُوَ مِنْها فِی شَكٍّ»
«شیطان بر آدمیان تسلطی ندارد مگر برای اینكه ما بدانیم چه كسی به آخرت ایمان دارد و چه كسی نسبت به آن در تردید است».
و امّا كارهایی كه به او اجازه داده شده است كه به صورت تكوینی انجام دهد یا خود مدّعی است كه انجام خواهد داد؛ در قرآن معظّم؛ در موارد بسیار یادآوری شده است:
نخستین كار او وسوسه است كه شاید كارهای دیگر او نیز به همین باز می گردد و این كار را در مورد آدم و حوّا انجام داد و باعث خروج آنان از بهشت گردید:
اعراف / 27: «یا بَنِی آدَمَ لا یَفْتِنَنَّكُمُ الشَّیْطانُ كَما أَخْرَجَ أَبَوَیْكُمْ مِنَ الْجَنَّهِ...».
«ای فرزندان آدم، شیطان مبادا بفریبدتان، همانگونه كه پدر و مادرتان را از بهشت بیرون راند».
بقره / 36: «فَأَزَلَّهُمَا الشَّیْطانُ عَنْها فَأَخْرَجَهُما مِمَّا كانا فِیهِ...».
«شیطان لغزانیدشان از آنجا؛ و آن دو را از جایی كه بودند بیرون راند».
یكی دیگر از كارهای شیطان تلاش او برای گمراه ساختن انسان هاست:
اعراف / 17: «ثُمَّ لآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ».
«سپس من از پیش رو و پشت سر و راست و چپ... نزد آنها می روم (برای گمراه كردن)».
و تو بیشتر آنان را سپاسگزار نخواهی یافت.
این پیش بینی شیطان؛ در یك آیه در مورد برخی اقوام، تصدیق شده است:
سبأ / 20: «وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَیْهِمْ إِبْلِیسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلاَّ فَرِیقاً مِنَ الْمُؤْمِنِینَ».
«پندار شیطان در مورد آنان درست در آمد و از او پیروی كردند جز گروهی از مؤمنان».
از كارهای دیگر شیطان كه سرلوحه ی برنامه های اوست، زینت دادن كارهای بد در نظر آدمیان است:
حجر / 39: «لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ».
(كارهای بد را) در نظر آنها می آرایم بر روی زمین و همگی را كُلاً گمراه خواهم كرد.
و این از دامهای بزرگ شیطان است كه چیزهایی را كه در آن رضای خدا نیست؛ بیشتر جلوه می دهد و بیش از حدّی كه به طور طبیعی لذّت دارد؛ در ذائقه ی انسان لذیذ نشان می دهد؛ چنانكه آدمی فكر می كند راه حرام، دلچسب تر است. خیال می كند مرغ همسایه غاز است.
ـ از كارهای دیگر شیطان، مشاركت در اموال و اولاد است یعنی كاری كه اموال و اولاد را به حرام مشوب می كند.
و كار دیگر، وعده دادن به مردم. در قیامت می گوید من كاری جز وعده دادن نكردم:
ابراهیم / 22: «وَعَدْتُكُمْ فَأَخْلَفْتُكُمْ».
«به شما وعده دادم و خلاف آن را در مورد شما انجام دادم (خُلف وعده كردم با شما)».
از صحنه های دوزخ یكی همین است كه چون مردم وارد می شوند و در می یابند كه جایگاهشان دوزخ است؛ با هم مجادله می كنند و هر یك می گوید تقصیر دیگری بود و همه می گویند تقصیر شیطان بود و گویی شیطان را به محاكمه می كشند امّا شیطان می گوید:
ابراهیم / 22: «ما كانَ لِی عَلَیْكُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاَّ أَنْ دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی».
«من بر شما سُلطه ای نداشتم؛ فقط دعوتتان می كردم شما هم لبیك می گفتید».
ـ كار دیگر شیطان ایجاد فراموشی در انسان است. وسایلی بر می انگیزد كه آدمی یاد خدا را فراموش می كند.
مجموعاً در می یابیم كه شیطان یارایی ندارد كه كسی را مجبور به كاری كند؛ تنها وسوسه و دعوت می كند و اگر كسانی به دنبال او رفتند، و طوق بندگی او را به گردن نهادند؛ آنگاه شیطان بر آنها تسلّط می یابد.
در آیه ای آمده است كه:
نحل / 100: «إِنَّما سُلْطانُهُ عَلَى الَّذِینَ یَتَوَلَّوْنَهُ».
«همانا سُلطه ی شیطان بر كسانی است كه او را دوست دارند (ولایت او را بر خویش بپذیرند)».
و این حالت بر اثر نیرو گرفتن صفت های ناپسند و پیروی از شیطان است.
با یكبار و دوبار؛ شیطان ولیّ آدمی نمی شود؛ امّا اگر ادامه یابد، آنگاه شیطان تسلّط می یابد.
اعراف / 27: «إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیاطِینَ أَوْلِیاءَ لِلَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ».
ما شیطان ها را تنها ولیّ كسانی كردیم كه ایمان ندارند. (البته پیداست كه اگر كسانی از روی جهل و قصور، ایمان نیاوردند، این آیه شامل آنان نخواهد بود.)
زخرف / 36: «وَ مَنْ یَعْشُ عَنْ ذِكْرِ الرَّحْمنِ نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ».
زخرف / 37: «وَ إِنَّهُمْ لَیَصُدُّونَهُمْ عَنِ السَّبِیلِ وَ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ».
«و هر كه از یاد خدا رو برتابد شیطانی بر وی می انگیزیم و آن شیطان همنشین وی خواهد بود؛ آن شیطان ها ایشان را از راه (حق) باز می دارند و آنان می پندارند كه هدایت یافتگانند».




[1] . و كان قد عبد الله سته الاف سنه؛ لایدری امن سنی الدنیا ام من سنی الآخره؟ نهج البلاغه، خطبه قاصعه، تصحیح دكتر صبحی الصالح، ص 287. م . رویم به توست امّا همسایه! تو بشنو.

پنج شنبه 2/6/1391 - 1:6 - 0 تشکر 524112













شیطان در قرآن2

پس، اگر كسی از نخست از روی آگاهی راه عصیان را در پیش بگیرد؛ ممكن است به آنجا برسد كه دیگر نتواند حق را از باطل باز شناسد و این نتیجه ی آن «اختیار» و «انتخاب» نادرستی است كه از نخست كرده بوده است. هنگامی كه راه پیمایی در سراشیبی شروع به دویدن می كند، به جایی خواهد رسید كه نمی تواند جلوی خود را بگیرد.
علائم و كارها و دعوتهای شیطان:
بقره / 268: «الشَّیْطانُ یَعِدُكُمُ الْفَقْرَ وَ یَأْمُرُكُمْ بِالْفَحْشاءِ».
«شیطان شما را از فقر می ترساند و به كار ناشایسته فرمان می دهد». هنگامی كه می خواهد انسان را از انفاق فی سبیل الله باز دارد، می گوید: خرج نكن، خودت فقیر می شوی!
یا برای آنكه آدمها را از جهاد باز دارد، آنان را می ترساند:
آل عمران / 175: «إِنَّما ذلِكُمُ الشَّیْطانُ یُخَوِّفُ أَوْلِیاءَهُ فَلا تَخافُوهُمْ وَ خافُونِ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ».
«همانا این شیطان است كه پیروان خود را می ترساند؛ شما از آنان نهراسید و اگر مؤمن هستید از من بترسید».
از علائم و قرائن وساوس شیطانی، یكی امر به فحشاء است؛ هرگاه آدمی احساس كرد كه تمایل به فحشاء دارد بداند كه وسوسه ای از شیطان است.
نور / 20: «وَ مَنْ یَتَّبِعْ خُطُواتِ الشَّیْطانِ فَإِنَّهُ یَأْمُرُ بِالْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَرِ».
«كسی كه از گامهای شیطان پیروی می كند؛ (بدان) كه او (شیطان) به كار ناشایسته و ناپسند فرمان می دهد».
و علامت دیگر، بازداشتن از یاد خداست:
انعام / 68: «وَ إِمَّا یُنْسِیَنَّكَ الشَّیْطانُ فَلا تَقْعُدْ بَعْدَ الذِّكْری مَعَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ».
«و چون شیطان تو را به فراموشی اندازد (از یاد خدا)؛ پس از یاد آوردن (این مطلب با خدا) دیگر با گروه ستمكاران منشین».
در جزء نخستین همین آیه آمده است:
انعام / 68: «وَ إِذا رَأَیْتَ الَّذِینَ یَخُوضُونَ فِی آیاتِنا فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ حَتَّى یَخُوضُوا فِی حَدِیثٍ غَیْرِهِ».
«اگر دیدی كسانی در آیات ما فرو رفته اند (آن را به استهزاء گرفته اند)، از آنان رو بگردان تا هنگامی كه گفتگو را تغییر دهند و مطلب دیگری بگویند».
خطاب خداوند به پیامبر بزگوار و ارجمند اسلام است البتّه از باب «به در می گویند كه دیوار بشنود»: «ایاك اعنی و اسمعی یا جار»م با كسانی كه آیات خدا را به استهزاء می گیرند؛ منشین.
از دیگر نشانه های تبعیّت از شیطان؛ «تبذیر» است:
اسراء / 27: «إِنَّ الْمُبَذِّرِینَ كانُوا إِخْوانَ الشَّیاطِینِ».
«اهل تبذیر و اسراف برادران شیطانند».
دار و دسته ی شیطان
آیا اغواء شیطان همواره به وسیله خود او انجام می گیرد یا آنكه دستیارانی نیز برای این كار دارد؟
قرآن در این زمینه، تعبیرات متفاوتی دارد:
گاه می فرماید: ذریّه. كه از این تعبیر می توان دریافت كه شیطان زاد و ولد دارد.
و گاه: جنود و گاهی نیز «قبیل»:
اعراف / 27: «إِنَّهُ یَراكُمْ هُوَ وَ قَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لا تَرَوْنَهُمْ إِنَّا جَعَلْنَا الشَّیاطِینَ أَوْلِیاءَ لِلَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ».
«ابلیس و دار و دسته اش شما را می بینند به طوری كه آنها را نمی بینید؛ همانا این سنّت را نهادیم كه شیطان ها دوستان افراد بی ایمان باشند و بر بی ایمانان، ولایت داشته باشند.
از این آیه معلوم می گردد كه شیطان دار و دسته نیز دارد.
شعراء / 95: «وَ جُنُودُ إِبْلِیسَ أَجْمَعُونَ».
«و سپاهیان ابلیس همگی»؛ یعنی كسانی را دارد كه در زبان قرآن «جنود» نامیده شده اند».
كهف / 50: «أَ فَتَتَّخِذُونَهُ وَ ذُرِّیَّتَهُ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِی».
«آیا مرا وانهاده و شیطان و فرزندانش را ولیّ خویش قرار داده اید؟ و آنان را دوست خود حساب می كنید؟».
در اینجا این سؤال مطرح می گردد كه اگر شیاطین (و جنّ)، ذریّه و فرزند دارند؛ پس باید نر و ماده داشته باشند؛ آیا واقعاً چنین است؟
در این باره صریحاً در قرآن چیزی نیامده است امّا می توان از قرآن استشعار كرد:
جن / 6: «وَ أَنَّهُ كانَ رِجالٌ مِنَ الْإِنْسِ یَعُوذُونَ بِرِجالٍ مِنَ الْجِنِّ».
«همانا مردانی از انسانها به مردانی از جنّ پناه می بردند».
تعبیر رجال در این آیه این معنی را به ذهن می آورد كه باید مانند انسان، نساء هم داشته داشته باشند.
امّا این دلیل قطعی نیست زیرا ممكن است رجال به معنی اشخاص مهم باشد؛ ولی شاید احتمال اوّل روشنتر به نظر برسد، به ویژه كه ذریّه هم به نصّ قرآن برای آنها ثابت شده است؛ ولی نمی توانیم (وجود زنان جنّ) را به قرآن نسبت بدهیم. شاید تولید مثل آنها به صورت های دیگری باشد. گرچه از روایات كم و بیش وجود نوعی نر و ماده برای آنها ثابت می شود.
آیه الله مصباح یزدی- با اندكی تلخیص از معارف قرآن، ص 297

پنج شنبه 2/6/1391 - 1:6 - 0 تشکر 524114

آسمان و زمین در قرآن
مقدمه:
جهان شناسی یکی از موضوعاتی است که در قرآن کریم مطرح شده است, در این مقاله مطالبی پیرامون زمین و آسمان که بخشی از جهان آفرینش است در چند بحث کوتاه ارائه می گردد:
الف: تعداد آسمان و زمین:
در قرآن كریم، هفت مورد به صراحت و دو مورد به كنایه[1] سخن از آسمان‎های هفت‎گانه و در یك مورد نیز سخن از زمین‎های هفت‎گانه[2] آمده است.
«اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ یَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَیْنَهُنَّ »[3] «خداوند همان كسی است كه هفت آسمان را آفرید، و از زمین نیز همانند آنها، فرمان او پیوسته در میان آنها فرود می‎آید».
قبل از آنكه مقصود هفت آسمان و زمین روشن شود: لازم است به چند نکته اساسی اشاره شود:
1. مقصود از سماء (آسمان):
كلمه «سماء» و مشتقات آن كه سیصد و ده بار در قرآن كریم به كار رفته است؛ دارای مفهوم جامعی است كه مصادیق و معانی متعددی از آن اراده می‎شود از جمله؛
الف. «سماء» در لغت از ریشه «سمو» به معنای بلندی است،[4] حتی برخی لغوبون ادعا كردند هر بالایی نسبت به پایین آن آسمان و هر پایین نسبت به بالای آن زمین است.[5]
ب. آسمان در قرآن در دو مفهوم بكار رفته است:
آسمان مادی:
1. آسمان به معنای جهت بالا «املها ثابت و فرعها فی السماء» «مانند درخت پربركت و پاكیزه كه ریشه آن در زمین ثابت و محكم است و شاخه‎های آن به آسمان كشیده شده است». (سوره ابراهیم، آیه 24).
2. آسمان به معنای جوّ اطراف زمین: «و نزلنا من السماء ماءً مباركاً» (ق، آیه 9) « و از آسمان آب مباركی را فرو فرستادیم».
3. آسمان به معنای مكان سیارات و ستارگان: «تبارك الذی جعل فی السماء بروجاً و جعل فیها سراجاً و قمرا منیراً» (فرقان، آیه 61) «بزرگوار آن خدایی كه در آسمان برج‎ها مقرر داشته و در آن چراغ روشن خورشید و ماه تابان را روشن ساخت».
آسمان به معنای معنوی:
1. آسمان به معنای مقام قرب و مقام حضور كه محل تدبیر امور عالم است: «یدبّر الامر من السماء الی الارض» (سجده، آیه 5) «اوست كه امر عالم را از آسمان تا زمین تدبیر می‎كند».
2. آسمان به معنای موجود عالی و حقیقی:[6] «و فی السماء رزقكم و ما توعدون» (ذاریات، آیه 22) «روزی‎تان و آن چه به شما وعده داده می‎شود (كه ظاهراً بهشت منظور است) در آسمان قرار دارد».
2. مقصود از ارض (زمین):
كلمه «ارض» در قرآن، 461 بار به كار رفته است و همیشه به صورت مفرد استعمال شده است و دارای معانی و مصادیق مختلف است، از جمله؛
الف. ارض در لغت به معنای كره خاكی كه انسان بر روی آن زندگی می‎كند، می‎باشد.[7]
ب. در قرآن كریم، ارض به چند معنا به كار رفته است. مانند:
1. ارض به معنای كره زمین در مقابل آسمان، (80 بار در قرآن آمده است) (فاطر، آیه 41).
2. ارض به معنای قطعات زمین و آبادی: (110 بار در قرآن آمده است) (مائده، آیه 33).
3. ارض به معنای عالم طبیعت و پهنای زمین (260 بار در قرآن آمده است) (نساء، آیه 101).
علت مفرد بودن کلمه ی ارض در قرآن:
در تمامی موارد یاد شده, از کلمه ی ارض معنای مفرد می فهمیم, چه آن جا که منظور کره ی زمین است که فقط یک کره ی زمین وجود دارد, چه آن جایی که منظور مکه است که فقط یک مکه وجود دارد, چه آن جایی که منظور بیت المقدس است و ... لذا بدین جهت کلمه ی ارض همیشه در قرآن مفرد آمده چرا که معنای مراد از آن یک معنای مفرد است.
نکته: فقط از سوره طلاق آیه 12 به نحوی متعدد بودن زمین ممکن است قابل استفاده باشد که عبارتند از: الله الذی خلق سبع سماوات و من الارض مثلهن؛ خداوند کسی است که هفت آسمان را آفرید و از زمین نیز همانند آن را. یعنی همان گونه که آسمان ها هفت گانه اند زمین ها نیز هفت گانه می باشند. این تنها آیه ای است که اشاره به زمین های هفت گانه دارد, البته باید توجه داشت که در این جا نیز با این که مراد از کلمه ی ارض یک معنای جمع است ولی لفظ آن مفرد است.
3. مقصود از سبع (هفت) چیست؟
كلمه سبع (هفت) در عربی به دو صورت به كار می‎رود.
الف. هفت به معنای عدد مشخص و معین كه در ریاضیات به كار می‎رود.
ب. هفت به معنای نماد كثرت؛ چرا كه گاهی در عرب كلمه «هفت» به كار می‎رود و معنای كنائی آن (تعداد زیاد و كثیر) مراد است. (لقمان، آیه 27).
4. مقصود قرآن از واژه «هفت آسمان»
مفسرین درباره واژه «هفت آسمان» چندین احتمال داده‎اند.
الف: هفت به معنای عدد حقیقی باشد كه در این صورت این احتمالات متصدر است.
1. هفت آسمان پر از ستاره و سیاره مثل هفت كره خاكی زمین.[8] احتمال وجود هفت جهان مشابه كه هنوز كشف نشده است، وجود دارد.
2. هفت مقام قرب و حضور و موجود عالی معنوی (هفت آسمان) در مقابل هفت مرتبه پست وجودی طبیعت (هفت زمین).[9]
ب. اگر هفت، به معنای كثرت باشد در این صورت احتمالات زیر متصور است:
1. آسمان‎های زیادی (مجموعه كرات و سیارات و...) خلق كرد. و زمین‎های زیادی (كره‎های خاكی مشابه زمین) خلق كرد. كه همه آن‎ها در فضا شناور و معلق هستند.
2. تعداد زیادی از طبقات جوّ آسمان را خلق كرد و تعداد زیادی از طبقات داخلی زمین یا قطعات زمین و اقلیم‎ها را خلق كرد.
3. مراتب معنوی و مقامات قرب و حضور و موجودات عالی بسیاری خلق كرد و مراتب پست طبیعت را كه بسیار است، خلق كرد.
درباره زمین‎های هفتگانه؛ همان احتمالات را كه درباره آسمان هفت گانه گفته شده آورده‎اند.
با توجه به ابهامی كه در معنای هفت آسمان قرآن وجود دارد و با توجه به ابهاماتی كه در مورد آسمان و كهكشان‎ها از نظر علمی وجود دارد؛ نمی‎توان درباره آن نظر قطعی داد و همه نظریات به صورت احتمال و گمان مطرح می‎شود.[10] امّا نباید از این نكته غافل شویم كه هدف قرآن هدایت معنوی و تربیتی بشر است و اشاره قرآن به مواردی از قبیل هفت آسمان و زمین، حركت خورشید و زمین و... علاوه بر حقانیت آنها، نشان از قدرت لایزال او و هموار نمودن راه خداشناسی و آماده كردن زمینه تفكر و تدبر در آفرینش است. همچنین بعضی از مطالب علمی قرآن نیازمند به زمان و اثبات علم تجربی می‌باشد اگر علوم در مسائل علمی قرآنی نظریه‌ای نداد، دلیل بر باطل بودن نظریه قرآن نیست.


[1] . بقره، 29 ـ اسراء، 44 ـ مؤمنون، 86 ـ فصلت، 12 ـ ملك، 3 ـ نوح، 15 ـ طلاق، 12.
[2] . طلاق، 12.
[3] . همان.
[4] . التحقیق فی كلمات القرآن الكریم، حسن مصطفوی، (انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، چ 1، تهران، 1371ش) ج 5، ص 254.
[5] . مفردات، راغب اصفهانی، المكتبه الرضویه، تهران، 1332 ش، ماده سماء.
[6] . ر.ك: معارف قرآن، استاد مصباح یزدی، (انتشارات در راه حق، قم، 1367 ش)، ص 234؛ و ر.ك: پژوهش در اعجاز علمی قرآن، دكتر محمد علی رضایی اصفهانی، انتشارات مبین، رشت، چ 1، 1380، ج 1، ص 134.
[7] . التحقیق فی كلمات القرآن الكریم، همان، ج 1، ص 56؛ مفردات راغب، ماده ارض.
[8] . همان، ج 1، ص 165.
[9] . ر.ك:المیزان، علامه طباطبایی، نشر اسراء، قم، ج 16، ص 247 و ج 19، ص 327.
[10] . ر.ك: تفسیر الجواهر، طنطاوی جوهری، دار الفكر، بی‎تا، ج 1، ص 46؛ ر.ك: پژوهش در اعجاز قرآن، دكتر محمد علی رضایی اصفهانی، همان، ج 1، ص 126 ـ 142.
مرکز مطالعات و پژوهش های حوزه علمیه

پنج شنبه 2/6/1391 - 1:7 - 0 تشکر 524115

نعمت ها در قرآن1 1-ترغیب به شكر و تحذیر از كفران نعمت
یادآوری نعمت های مادی و معنوی برای ترغیب به شكر و تحذیر از كفران ، حدوثا و بقاء، از سنت های الهی است كه توسط پیامبران صلی الله علیه و آله اعمال می شود؛ نظیر آنچه حضرت هود به قوم خود، یعنی عاد فرمود: واذكروا اذ جعلكم خلفاء من بعد قوم نوح وزادكم فی الخلق بسطه فاذكروا آلاء اللّه لعلكم تفلحون[1] و مانند آنچه حضرت صالح به قوم خود، یعنی ثمود فرمود: واذكروا اذ جعلكم خلفاء من بعد عاد وبوّاءكم فی الارض تتخذون من سهولها قصورا و تنحتون الجبال بیوتا فاذكروا ءالاءاللّه و لاتعثوا فی الارض ‍ مفسدین[2] و شبیه آنچه حضرت موسی علیه السلام به قوم خود، یعنی بنی اسرائیل فرمود: و اذ قال موسی لقمه یا قوم اذكروا نعمه اللّه علیكم اذ جعل فیكم انبیاء و جعلكم ملوكا و ءاتیكم ما لم یؤ ت احدا من العالمین[3] بنابراین ، آنچه در قرآن كریم امده است در سلسله تذكره های انبیای سلف است . سنت تحویل ناپذیر الهی این است كه اگر ملتی ناسپاسی كرد خطر تبدیل نعمت به نقمت به عنوان تهویل و تخویف خدایی عامل هشدار دهنده ای خواهد بود. در نظر اولیای الهی كه همواره نعمت او را در حجاب نقمت و جمال او را در پوشش جلال مشاهده می كنند و مهر او را در متن قهر می یابند، سراسر رخدادهای جهان نعمت است و عنوان (نعمتی ) قید احترازی در برابر نقمت نیست . این گروه در ضراء همانند سرّاء به یاد خدایند و در بلا چون ولا به یاد اویند؛ زیرا گنج او را در عین رنج می یابند. یادآوری نعمت زمینه ای برای شكر نعمت است و اصرار خدای سبحان بر این امر برای آن است كه انسان در سعادت باقی بماند؛ زیرا انسانی كه به یاد نعمت خدا نبوده و متذكر ولی نعمت خود نباشد نعمت را در راه باطل صرف می كند در نتیجه سعادت خود را از دست می دهد. توضیح این كه ، خدای سبحان هم طبع اولی انسان را (كه غیر از فطرت است ) به او تفهیم می كند و هم سنت خود را گوشزد می كند؛ درباره طبع اولی انسان می فرماید: طبیعت انسان بر سوء استفاده است ؛ هم نعمت ها را كرامتی برای خویش می پندارد: فاما الانسان اذا ما ابتلیه ربّه فاكرمه و نعمه فیقول ربّی اكرمن[4] و هم نعمت سبب سركشی و روگردانی او می شود: و اذا انعمنا علی الانسان اعرض ونا بجانبه.[5] درباره سنت ثابت خود نیز می فرماید: هر كس از نعمت الهی سوه استفاده كند، خدا نعمت را تغییر می دهد؛ ذلك بانّ اللّه لم یك مغیرا نعمه انعمها علی قوم حتّی یغیروا ما بانفسهم[6] و این سنتی است كه بر صراط مستقیم است : انّ ربی علی صراط مستقیم[7] و هیچ تخلف و تحویل و تبدلی نمی پذیرد: فلن تجد لسنت اللّه تبدیلا و لن تجد لسنت اللّه تحویلا[8] و نعمتی كه خدا آن را گرفت احدی قادر بر اعطای آن نیست : و ما یمسك فلا مرسل له من بعده.[9] به هر تقدیر، خدای سبحان برای این كه انسان به كیفر عدل مبتلا نشود پیوسته با تعبیرهای گوناگون به او گوشزد می كند كه به یاد نعمت حق باشید؛ گاهی با تعبیر (اذكروا) و گاهی با لفظ (اشكروا)[10] و گاهی هم می فرماید: و اما بنعمه ربك فحدث .[11]روشن است كه ذكر و شكر نعمت و تحدیث و بازگویی آن ، چون ذكر نعمت و حدیث از آن ، زمینه شكر نعمت را فراهم می كند و مقدمه ای برای بجا صرف كردن آن است . گاهی نیز به برخی مصادیق كفران نعمت اشاره كرده ، عاقبت ناسپاسی را بیان می كند؛ چنان كه در سوره انفال پس از ذكر سنت تغییرناپذیر خدا: ذلك بانّ اللّه لم یك مغیرا نعمه انعمها علی قوم حتی یغیروا ما بانفسهم[12] به عنوان نمونه ای از روگردانی و ناسپاسی نسبت به نعمت الهی ، سرگذشت آل فرعون و تكذیب و ظلم آنان ذكر شده است : كداب ال فرعون و الذین من قلبهم كذبوا بایات ربهم فاهلكناهم بذنوبهم و اغرقنا ال فرعون و كلّ كانوا ظالمین[13]. 2- عنایت ویژه به برخی نعمت ها
با این كه یادآوری و ادای شكر همه نعمت ها اعم از شخصی و اجتماعی لازم است ، در عین حال قرآن كریم درباره برخی نعمت ها عنایت ویژه ابراز می دارد: الف : بزرگترین نعمتی كه با اهمیت خاصی از آن یاد می كند و از ناسپاسی در برابر آن برحذر می دارد نعمت ولایت است ؛ زیرا مطابق آیه الیوم اكملت لكم دینكم و اتممت علیكم نعمتی.[14] نعمت ولایت سبب اكمال دین و اتمام سایر نعمت هاست . به تعبیر استاد علامه طباطبائی (رضوان اللّه علیه)، در قرآن هر جا نعمت بدون قید آمده مراد از آن ، نعمت ولایت است.[15] از این رو در ذیل آیه ثمّ لتسئلنّ یومئذ عن النعیم[16] از امام ششم علیه السلام رسیده است : نحن النعیم.[17] ب : از دیگر نعمت هایی كه قرآن كریم یادآوری آن را به طور ویژه گوشزد می كند نعمت پیروزی اسلام بر كفر است ؛ چنان كه نعمت دفع خطر یهودیان بنی النضیر را مطرح می سازد: یا ایها الذین امنوا اذكروا نعمت اللّه علیكم اذ همّ قوم ان یبسطوا الیكم ایدیهم فكفّ ایدیهم عنكم[18] و در موردی دیگر درباره جنگ احزاب می فرماید: آن روز احدی جز خدا به كمك شما نیامد. سپاهیان فراوانی در برابر شما قرار گرفتند و تنها خداوند بود كه طوفان شن و سپاه نامرئی را بر آنان مسلط كرد و همه آنها منهزم گشته ، از بین رفتند: یا ایها الذین امنوا اذكروا نعمت اللّه علیكم اذ جاتكم جنود فارسلنا علیهم ریحا و جنودا لم تروها و كان اللّه بما تعملون بصیرا[19] ج : از دیگر نعمت هایی كه قرآن كریم به آن اهتمام می ورزد نعمت وحدت است : واذكروا نعمت اللّه علیكم اذ كنتم اعداء فالف بین قلوبكم فاصبحتم بنعمته اخوانا؛[20] یعنی متوجه این نعمت باشید كه پیش از آمدن وحی ، دشمن یكدیگر بودید و در پرتو وحی به الفت و اخوت رسیدید. نعمت وحدت مانند نعمت های مادی نیست كه به حسب ظاهر دارای علل صوری باشد و انسان بتواند از راه های عادی آن را تامین كند؛ زیرا تنها جمع شدن انسانها در یك مجمع و گروه ، وحدت آفرین نیست ، بلكه باید قلب ها و اراده ها متحد شود و گرنه با جمعیتی كه امیرمؤ منان علی علیه السلام درباره آنان می فرماید: ایها الناس المجتمعه ابدانهم المختلفه اهوائهم[21] نمی توان انقلابی را به پیش برد. نیل به مقصد هنگامی حاصل می شود كه افراد جامعه هم ابدان در كنار هم باشند و هم به لحاظ آرا و قلب ها متحد باشند، و اتحاد آرا و قلب ها تنها از جانب خدای مقلب القلوب ، آن هم به انسانهای وارسته و اهل تقوا اعطا می شود. د: نعمت دیگر، نعمت امنیت است ؛ خدای سبحان به مسلمانان صدر اسلام می فرماید: به یاد آورید زمانی را كه كم و ضعیف بودید و می ترسیدید مردم شما را بربایند، ولی خداوند به شما ماو او پناه داد ؛ واذكروا اذ انتم قلیل مستضعفون فی الارض تخافون ان یتخطّفكم الناس فاوایكم و ایدكم بنصره ... [22] 3- تبدیل نعمت به نقمت گاهی بر اثر ناسپاسی ، نعمت به نقمت و عذاب تبدیل می شود: فلا تعجبك اموالهم و لااولادهم انّما یریداللّه لیعذبهم بها فی الحیوه الدنیا[23] و همین اندام های آدمی كه از نعم الهی است به صورت سربازی از سربازان الهی علیه انسان تبه كار به كار گمارده می شود : اعضاءكم شهوده و جوارحكم جنوده[24] و به جای آنكه از جای دیگر عذابی چون صاعقه بر انسان خاطی و ناسپاس فرود آید، دست و پا و زبان و مال و فرزندش به ابزاری برای گرفتار شدن وی به عذاب مبدل می گرد و در این حال اگر مهلتی به آنان داده شود، در جهت كیفر سخت آنان خواهد بود: و لا یحسبنّ الذین كفروا انّما نملی لهم خیر لانفسهم انّما نملی لیزدادوا اثما.[25] از برخی آیات بر می آید كه این تبدیل نعمت به نقمت ، به تدریج صورت می پذیرد؛ یعنی ابتدا خدای سبحان گمراهان متمرد و پندناپذیر را در تنگنا قرار می دهد تا به سوی حق باز گردند و اگر با این امتحان ، به ابتهال و تضرع رو نیاوردند و متذكر حق نشدند آنها را در فراوانی نعمت غوطه ور می سازد و چون به شادمانی كامل پرداختند ناگهان آنها را گرفته ، همان نعمت فراوان ، به عنوان سپاه حق ، بر آنان می شورد: فلمّا نسوا ما ذكروا به فتحنا علیهم ابواب كلّ شی ء حتی اذا فرحوا بما اوتوا اخذناهم بغته فاذا هم مبلسون.[26] 4- لزوم اسناد همه نعمت ها به خدا باید همه نعمت ها و توفیق ها را به خدا مستند كنیم و به شرك و مرموز مبتلا نشویم . تعبیرهایی چون خودم ، زحمت كشیدم و علم آموختم یا مال اندوختم : انّما اوتیته علی علم عندی[27] برای آن است كه از نعم الهی و استناد آن به خدا غافلیم ، در حالی كه انسان با تعلیم الهی عالم می شود: الرحمن علّم القران... علمه البیان[28] و به تملیك الهی مالك می گردد؛ از این رو در سیره ائمه علیهم السلام آمده است كه در كنار سفره غذا دعای خاصی داشتند و در پایان می گفتند: الحمدللّه الذی اطعمنا و سقانا.[29] نیز به سجده شكر پس از ادای فریضه نماز، سفارش اكید كرده اند و بلكه آن را جبران كننده قصور نداشتن حضور قلب در نماز معرفی كرده و فرموده اند: اگر در نماز حضور قلب نداشتید با نافله آن را تدارك كنید و اگر در نافله نیز حضور نداشتید با سجده شكر آن را جبران كنید.[30] انسان عابد نه تنها از خداوند طلبكار نیست ، بلكه بدهكار او هم می شود و باید برای توفیق عبادت كه خدای سبحان به او عطا فرموده سجده شكر كند، و اگر عجز انسان نبود لازم بود برای هر سجده شكری نیز سجده شكر دیگری كند؛ چنانكه در بیان نورانی امام سجادعلیه السلام آمده است : خدایا ما هرگاه تو را شكر كردیم بدهكار شدیم ؛ زیرا با توفیق شكر، نعمت جدیدی به ما عطا كردی كه خود نیازمند شكری دیگر است.[31]

[1]. سوره اعراف ، آیه 69.
[2]. سوره اعراف ، آیه 74.
[3]. سوره مائده ، آیه 20.
[4]. سوره فجر، آیه 15.
[5]. سوره اسراء، آیه 83. برخلاف فطرت انسان كه به سمت توحید است : (فطرت اللّه التی فطرالناس علیها) (سوره روم ، آیه 30 ). اگر انسان تنها از بعد الهی كه در آیاتی مانند (ثمّ اءنشاءناه خلقا اخر) (سوره مؤ منون ، آیه 14) و (ونفخت فیه من روحی ) (سوره حجر، آیه 29) مطرح شده برخورداربود، خداخواه محض بود، اما بعد دیگر او كه در آیاتی مانند (انّی خالق بشرا من طین ) (سوره ص ، آیه 71) به آن اشاره شده او را به خودخواهی می كشاند و اگر تذكر انبیای الهی نباشد آن خوی سركش بر او مسلط می شود؛ بر خلاف فرشتگان كه فقط بعد الهی دارند و هیچ گاه معصیت نمی كنند: (لایعصون اللّه ما اءمرهم ) (سوره تحریم ، آیه 6)
[6]. سوره انفال ، آیه 53.
[7]. سوره هود، آیه 56.
[8]. سوره فاطر، آیه 43.
[9]. سوره فاطر، آیه 2.
[10]. سوره نحل ، آیه 114.
[11]. سوره ضحى ، آیه 11.
[12]. سوره انفال ، آیه 53.
[13]. سوره انفال ، آیه 54.
[14]. سوره مائده ، آیه 3.
[15]. المیزان ، ج 5، ص 184.
[16]. سوره تكاثر، آیه 8.
[17]. بحار، ج 24، ص 52.
[18]. سوره مائده ، آیه 11.
[19]. سوره احزاب ، آیه 9.
[20]. سوره آل عمران ، آیه 103.
[21]. نهج البلاغه ، خطبه 29.
[22]. سوره انفال ، آیه 26.
[23]. سوره توبه ، آیه 55.
[24]. نهج البلاغه ، خطبه 199.
[25]. سوره آل عمران ، آیه 178.
[26]. سوره انعام ، آیه 44.
[27]. سوره قصص ، آیه 78.
[28]. سوره الرحمن ، آیات 1-4.
[29]. بحار، ج 63، ص 376.
[30]. وسائل الشیعه ، ج 7، ص 6.
[31]. بحار، ج 91، ص 146؛ (... و شكرى ایاك یفتقر الى شكر فكلما قلت لك الحمد وجب علىّ لذلك ان اقول لك الحمد(.

پنج شنبه 2/6/1391 - 1:7 - 0 تشکر 524116

نعمت ها در قرآن

طبع انسان به گونه ای است كه با دریافت نعمت ، به سوی خودخواهی گرایش می یابد و سنت الهی بر آن است كه این گرایش را تصحیح كند و به او توجه دهد كه هر نعمتی از سوی خداست : و ما بكم من نعمة فمن اللّه.[1] 5- بركات یاد نعمت خدا
یادآوری نعمت فواید فراوانی دارد كه یكی از آنها نجات از حسد است ؛ زیرا كسی كه نعمت دیگران را می بیند و خود، عین آن نعمت را ندارد، ممكن است به بیماری حسد و سپس حقد و كینه و عقبه های كئود آن مبتلا گردد، ولی اگر نعمت های خداداد خود را یادآور شود كه دیگران فاقد آنند چنین تذكری بسیار ناجح و سودمند خواهد بود. البته این گونه از منافع از بركات جنبی یاد نعمت خداست . تذكره نسبت به انسان غافل سبب حدوث ذكر و نسبت به متذكر غیر غافل سبب ادامه آن می شود؛ چنان كه ممكن است كسی نسبت به بعضی از مراتب نعمت متذكر باشد و نسبت به برخی از نعمت های مستور غافل باشد. تذكر: ذكر نعمت یا ذكر منعم بما هو منعم ، به ذكر فیض باز می گردد، ولی ذكر ذات با قطع نظر از نعمت یا انعام مطلب دیگری است كه بعدا به آن اشارت می رود.


[1]. سوره نحل ، آیه 53.
آیت الله جوادی آملی- تسنیم، ج4، ص

پنج شنبه 2/6/1391 - 1:7 - 0 تشکر 524117

فرشتگان در قرآن 1



«جهان شناسی» در قرآن، منحصر به موجودات محسوس نیست؛ زیرا این كتاب ارجمند در میان آفریده‌های الهی كه همه جزیی از گیتی هستند، از موجوداتی نیز نام می برد كه ما یارایی درك حسّی آن را نداریم. دسته‌ای از این موجودات ملائكه (فرشتگان) هستند، به همین دلیل كه ما با حسّ خود نمی توانیم آنان را درك كنیم؛ از ویژگی های وجودی آنان و ماهیّتشان نمی توانیم آگاهی داشته باشیم مگر همانقدر كه آفریننده ی آنان در قرآن به ما معرفی فرموده است؛ آیاتی كه در این زمینه داریم دو دسته اند: دسته ای كه اوصافی كلّی را برای آنان ذكر می فرماید و دسته ی دیگر كه افعال و ویژگیهای مخصوص برخی از آنها را نام می برد.
آنچه اجمالاً از آیات شریف به دست می آید این است كه: اینان موجوداتی هستند كه نسبت به خدا عصیان نمی كنند؛ از عبادت خسته و سیر نمی شوند و پیوسته خدا را تسبیح و تقدیس می نمایند؛ نیز مأموران خداوند هستند. اینها همه یك صفات كُلّی است. نیز از آیات بر می آید كه اینان همه در یك سطح نیستند و برخی رتبه های والاتری دارند. افعالی هم كه در قرآن به آن ها نسبت داده می شود، افعال گوناگونی است كه حاكی از انواع مختلف فرشتگانست (و این معنا، گویا ظاهرتر است) و یا مربوط به مراتب مختلف وجود آنهاست.
اینك نمونه هایی از هر دسته از آیات:
فاطر (ملائكه) / 1: «الْحَمْدُ لِلَّهِ فاطِرِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ جاعِلِ الْمَلائِكَهِ رُسُلاً أُولِی أَجْنِحَهٍ مَثْنى وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ یَزِیدُ فِی الْخَلْقِ ما یَشاءُ إِنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ».
سپاس تنها برای الله (سزاوار) است؛ آفریننده ی آسمانها و زمین، (كه) فرشتگان را رسولانی قرار داده، دارنده ی بالهایی دو یا سه چهارگانه. (او) هر چند بخواهد بر آفرینش می افزاید. همانا خدا بر هر چیزی تواناست.
این آیه، خداوند را به عنوان كسی معرّفی می كند كه فرشتگان را رسول قرار داده است.
شاید از ظاهر آیه چنین بر آید كه همه ی فرشتگان به گونه ای، رسالت دارند. البتّه این برداشت خیلی قوی نیست زیرا ممكن است نظریه «قضیّه مهمله»[1] باشد یعنی در میان فرشتگان، رسولانی دارد و اگر دلیلی یافته می شد كه برخی از آنان، رسالتی ندارند؛ در آن صورت این آیه نمی توانست آن را نفی كند.
یَزیدُ فِی الْخَلْقِ... این جمله اشاره دارد بر اینكه، بال فرشتگان، منحصر به چهار تا هم نیست و خدا اگر بخواهد بالهای بیشتری می آفریند و چه بسا بتوان این را نیز فهمید كه فرشتگانی نیز وجود دارند كه بیش از چهار بال، دارند.
منظور از این بالها چیست؟ آیا همانند پرندگانند؟ پس سه بال یعنی چه؟ و یا اینكه منظور دیگری در بین است.؟
البتّه اگر دلیلی از خارج همراهی نكند؛ به صرف بعید بودن سه بال، نمی توانیم دست از ظاهر آیه برداریم ولی چه بسا از برخی قرائن در میان آیات دیگر بتوان به دست آورد كه این تعبیرات ممكن است، تعبیر كنایی یا مجازی باشند.
ـ در مورد اختلاف رتبه ی فرشتگان:
صافّات / 164: «وَ ما مِنَّا إِلاَّ لَهُ مَقامٌ مَعْلُومٌ».
«و از ما نیست جز كه برای آن رُتبه ای معیّن است».
یعنی: هر فرشته ای، مقامی دارد.
از برخی آیات دیگر نیز، كم و بیش می توان دریافت كه بعضی از فرشتگان نسبت به برخی دیگر، سِمَت فرمانروایی دارند: از جمله حضرت جبرائیل امین سلام الله علیه:
تكویر / 21: «مُطاعٍ ثَمَّ أَمِینٍ».
«فرمان جبرئیل را در عالم ملكوت می پذیرند»؛ پس كسانی هستند كه جبرئیل بر آنها فرمانرواست. نیز همین گونه است آیه ی مربوط به فرشته ی مرگ:
سجده / 12: «قُلْ یَتَوَفَّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ».
«بگو می میراند شما را فرشته ی مرگ»، و در برخی آیات دیگر:
انعام / 62: «تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا».
«بمیرانند او را رسولان ما».
در توجیه جمع آوردن (كه ملك الموت و رسُلُنا) فرموده، گفته اند كه: ملك الموت مأمور قبض ارواح است ولی اعوانی دارد كه به وسیله ی ایشان، قبض روح می كند؛ و چه بسا برخی از ارواح را هم خود این فرشته ی عظیم الشأن الهی علیه صلوات الله، قبض می كند.
پس معلوم می گردد كه بین ملك الموت و رسل؛ تفاوت مرتبه وجود دارد.
كارهای فرشتگان
برخی آیات به تصریح، كارهایی را به فرشتگان نسبت داده و برخی دیگر تنها عنوان هایی را یادآوری فرموده است كه ظاهراً یا احتمالاً بر ملائكه منطبق می شود:[2]
1. آیاتی كه فرشتگان را حامل و رساننده ی وحی به پیامبران معرّفی می كند:
نحل / 102: «قُلْ نَزَّلَهُ رُوحُ الْقُدُسِ».
«بگو جبرئیل آنرا فرود آورد».
ظاهراً روح القدس در تطبیق با آیه ای دیگر، حضرت جبرئیل ـ علیه السلام ـ است:
بقره / 97: «قُلْ مَنْ كانَ عَدُوًّا لِجِبْرِیلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلى قَلْبِكَ».
«هر كه خواهد دشمن جبرئیل باشد؛ همانا او فرود آورد آن (قرآن) را بر دل تو».
از پاره ای آیات دیگر چنین بر می آید كه در همین كار نزول وحی، فرشتگان دیگر نیز شركت دارند؛ حال یا همین وحی یا باید گفت وحی نیز مراتبی دارد كه برخی به وسیله ی جبرئیل ـ علیه السلام ـ و برخی دیگر به وسیله ی سایر فرشتگان ابلاغ می گردد.
عبس / 16: «بِأَیْدِی سَفَرَهٍ كِرامٍ بَرَرَهٍ».
«به دست سفیرانی ارجمند و نیكوكار».
از آیاتی است كه صریحاً نمی فرماید اینان فرشته اند امّا از لحن آیه معلوم می گردد كه چنین رسولانی جز فرشته نمی توانند باشند. آیاتی نیز داریم كه لحن كُلّی دارند:
نحل / 2: «یُنَزِّلُ الْمَلائِكَهَ بِالرُّوحِ مِنْ أَمْرِهِ عَلى مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ».
خدا فرشتگان را به همراه روح از امر خویش بر هر كس از بندگان كه بخواهد؛ نازل می كند.
لحن این آیه كُلّی است امّا روشن است كه كسانی كه چنین بر آنها وحی می شود پیامبرانند و حاملان آن وحی ها نیز فرشتگانند.
2. نزول «امر الهی» (ظاهراً بنابر سیاق آیه مقصود امر تكوینی است) به دست فرشتگان است.
یعنی در تدبیر جهان كه به امر الهی انجام می گیرد، فرشتگان عامل اجرایی اند و آن را پیاده می كنند.
این مطلب به ویژه با تطبیق دو آیه ی ذیل، روشن می گردد.
سجده / 5: «یُدَبِّرُ الْأَمْرَ مِنَ السَّماءِ إِلَى الْأَرْضِ ثُمَّ یَعْرُجُ إِلَیْهِ فِی یَوْمٍ».
«تدبیر امر می كند از آسمان به سوی زمین؛ سپس (آن امر) یك روز به سوی او فرا می رود».
در آیه ی دیگر این عروج، به فرشتگان نسبت داده شده است:
معارج / 4: «تَعْرُجُ الْمَلائِكَهُ وَ الرُّوحُ إِلَیْهِ فِی یَوْمٍ كانَ مِقْدارُهُ خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَهٍ».
«فرشتگان و روح به سوی او فرا می روند در روزی كه اندازه ی آن پنجاه هزار سال است».
یعنی در روز قیامت، ملائكه به سوی خدا عروج می كنند.
از تطبیق این دو آیه، شاید با روشنی كامل و ظهور قوی بتوان دریافت كه «نزول امر» به وسیله ی فرشتگان بوده است و سپس باز فرشتگان آن را بالا می برند. البتّه منظور «بالای محسوس» نیست همانطور كه نزول نیز جسمانی نیست كه چیزی از كرات دیگر «پایین» بیاید.
این، همان نزول از خزائن معنوی خداست:
حجر / 21: «وَ إِنْ مِنْ شَیْ‏ءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ».
«هیچ چیز نیست مگر این كه خزائن آن نزد ماست».
و هنگامی كه در این عالم تحقّق می یابد، از آن تعبیر به نزول می شود؛ یعنی قبل از آن در مقام والایی جا داشته و بعد نزول معنوی كرده است. فرشتگان از عالمی كه نزد خداست و خزائن اشیاء آنجاست؛ امر تدبیر جهان را نازل می كنند. بنابراین ملائكه دارای دو گونه رسالت اند: یكی رسالت تكوینی كه با آن، امر تكوینی الهی و تدابیر او را در این عالم پیاده می كنند.
و دیگری رسالت تشریعی كه با آن، شرایعی را كه خدا وحی می فرماید به انبیاء می رسانند.
پس رسالت در این آیات:
حج / 22: «اللَّهُ یَصْطَفِی مِنَ الْمَلائِكَهِ رُسُلاً».
«خدا از میان فرشتگان رسولانی بر می گزینند» و یا:
فاطر / 1: «جاعِلِ الْمَلائِكَهِ رُسُلاً».
«قراردهنده فرشتگان (به صورت ) رسولان»؛ ممكن است، هر دوگونه رسالت باشد».
اینك می توان گفت كه اگر از این آیات به دست آوردیم كه تدبیر امر از عالم بالا و نزول آن به زمین، با فرشتگانست؛ پس منظور از مدبّرات در آیه ی:
نازعات / 5: «فَالْمُدَبِّراتِ أَمْراً».
نیز چه بسا فرشتگان باشد. نیز:
الذاریّات / 4: «فَالْمُقَسِّماتِ أَمْراً».
زیرا كه تقسیم نیز، لازمه ی تدبیر است یعنی آنچه را خداوند روزی بندگان قرار می دهد، اینان تقسیم می كنند و واسطه ی رساندن سهم هر كس یا تقسیمات دیگر هستند.
اینها عناوینی است كه صریحاً به فرشتگان نسبت داده نشده است امّا شاید بتوان از قرائن دریافت كه مقصود، آنها هستند.
البته در تفسیر این آیات، اختلافات زیادی وجود دارد امّا یك وجه این است كه اینان فرشتگان هستند.
3 و 4: دسته ای از فرشتگان حاملان عرش خدا و همان ها یا دسته ای دیگر شفاعت كنندگان مؤمنان هستند.
مؤمن / 7: «الَّذِینَ یَحْمِلُونَ الْعَرْشَ وَ مَنْ حَوْلَهُ یُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ وَ یُؤْمِنُونَ بِهِ وَ یَسْتَغْفِرُونَ لِلَّذِینَ آمَنُوا...».
«آنانكه عرش را بر می دارند و كسانی كه در اطراف آن هستند؛ برای سپاس خدا، او را تسبیح می گویند و بدو ایمان دارند و برای افراد با ایمان طلب بخشایش می كنند».




[1] . قضیه ای است كه موضوع آن شخص معیّن نباشد و در آن بیان كُلیّت و جزئیت نشود. از اصطلاحات منطقی است. برای اطلاع بیشتر رجوع شود به اساس الاقتباس و دیگر كتب منطقی.
[2] . البتّه در ذیل آنها روایاتی نیز داریم امّا چون بحث ما قرآنی است؛ تنها به آیات بسنده می كنیم.

پنج شنبه 2/6/1391 - 1:7 - 0 تشکر 524118

فرشتگان در قرآن
در اینجا نیز صریحاً ذكر نشده است كه حاملان عرش چه كسانی هستند ولی با قرائن آیات دیگر، می توان استظهار و یا استشعار كرد كه اینان فرشتگانند كه كارشان تسبیح خدا و استغفار برای مؤمنان است، یا ضمناً می توان دریافت كه این فرشتگان، دست كم یك كارشان تسبیح و استغفار برای مؤمنان است كه این خود یعنی شفاعت.
نجم / 26: «وَ كَمْ مِنْ مَلَكٍ فِی السَّماواتِ لا تُغْنِی شَفاعَتُهُمْ شَیْئاً إِلاَّ مِنْ بَعْدِ أَنْ یَأْذَنَ اللَّهُ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَرْضی».
«چه بسیار فرشتگان كه در آسمانها هستند (كه) شفاعتشان برای هیچ كس سودمند نیست مگر از آن پس كه خدا برای آنكه بخواهد اجازه دهد».
انبیاء / 28: «وَ لا یَشْفَعُونَ إِلاَّ لِمَنِ ارْتَضی».
«و شفاعت نمی كنند جز برای كسانی كه (خدا از آنان) راضی باشد». در روایت آمده است: «مَنِ ارْتَضیَ اللهُ دینَهُ؛ كسی كه خدا دین او را قبول فرموده باشد».
5. لعن بر كفّار نیز از كارهای فرشتگان است:
بقره / 161: «أُولئِكَ عَلَیْهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ وَ الْمَلائِكَةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِینَ».
«اینان كسانی هستند كه بر آنان باد لعنت خدا و فرشتگان و همه ی مردم».
آل عمران / 87: «أُولئِكَ جَزاؤُهُمْ أَنَّ عَلَیْهِمْ لَعْنَةَ اللَّهِ وَ الْمَلائِكَةِ».
«اینان هستند كه كیفر ایشان این است كه بر آنان باد لعنت خدا و ملائكه».
6. بشارت دادن به مؤمنان هم از كارهای فرشتگان است و بر طبق قرائن، بشارت به هنگام احتضار، داده می شود:
فصّلت / 30: «إِنَّ الَّذِینَ قالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیْهِمُ الْمَلائِكَةُ أَلاَّ تَخافُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتِی كُنْتُمْ تُوعَدُونَ».
«آنانكه می گویند پروردگار ما «الله» است سپس (در این راه) ایستادگی و استواری می كنند؛ فرشتگان بر آنان فرود می آیند (و می گویند): مترسید و غمگین مباشید و بشارت باد شما را به بهشتی كه به شما وعده داده شده بود».
اگر دلیلی به دست آید، چه بسا بتوان گفت قبل از مرگ نیز فرشتگان بر كسانی نازل می شوند و به آنان بشارت می دهند؛ یعنی این آیه مُنافی این مطلب نیست. امّا قدر متیقّن این است كه به هنگام مرگ، این بشارت داده می شود.
7. نوشتن كردارهای بندگان خدا، از كارهای دیگر فرشتگان است:
انفطار / 11: « وَ إِنَّ عَلَیْكُمْ لَحافِظِینَ كِراماً كاتِبِینَ».
«و همانا بر شما نگهبانند؛ ارجمندانی كه نویسنده هستند».
یونس / 21: «إِنَّ رُسُلَنا یَكْتُبُونَ ما تَمْكُرُونَ».
«همانا رسولان ما آنچه فریبكاری می كنید؛ می نویسند».
زخرف / 80: «بَلى وَ رُسُلُنا لَدَیْهِمْ یَكْتُبُونَ».
«آری و رسولان ما در نزد آنان می نویسند».
ق / 18: «ما یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلاَّ لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ».
«هیچ كلمه ای از دهان برون نیفكند مگر آن كه نزد آن نگهبانی آماده وجود دارد. هیچ گفتاری بر زبان نراند مگر آن كه نگاهبانی آماده (همانجا) حاضر است».
8. از جمله آیاتی كه عنوان عامی را بیان می فرماید و تصریح نكرده است كه ملائكه اند امّا (از قرائن) می توان دریافت كه منظور فرشتگان هستند؛ این آیه است:
رعد / 11: «لَهُ مُعَقِّباتٌ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ یَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ».
برای او نگهبانهایی در پیش روی و پشت وجود دارد كه او را بر حسب امر خدای، حفظ می كنند.
در تفسیر این آیه بحثهایی وجود دارد. بسا این احتمال قوی تر باشد كه هر كس نگهبان هایی از فرشتگان دارد كه به فرمان خداوند، او را حفظ می كنند تا هنگامی كه قضاء حتمی الهی در رسد؛ امّا تصریح به ملائكه، نشده است.
9. امداد مؤمنین از دیگر كارهای فرشتگان است:
آل عمران / 15-124: «إِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنِینَ أَ لَنْ یَكْفِیَكُمْ أَنْ یُمِدَّكُمْ رَبُّكُمْ بِثَلاثَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُنْزَلِینَ بَلی إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا وَ یَأْتُوكُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هذا یُمْدِدْكُمْ رَبُّكُمْ بِخَمْسَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُسَوِّمِینَ».
«هنگامی كه می گفتی به مؤمنان: آیا اینكه خدا شما را به سه هزار تن از فرشتگان نازل شده یاری كند، بسنده نیست؟ آری، اگر شكیبایی كنید و پرهیزكاری پیشه نمایید فوراً (پس از آنها) آنكه بیایند با 5 هزار تن از فرشتگان نشانه دار و مشخّص، امداد می كند».
تا چند سال پیش، می بایست به زحمت برای روشنفكران اثبات می شد كه موجودی به نام ملك هست و مددهای غیبی وجود دارد و خدا آنها را برای كمك به مجاهدان در جنگ می فرستد. روشنفكران می گفتند این ها تلقینات روحی و امثال آن است.
به بركت انقلاب و پیروزی آن و پیروزیهای جنگ تحمیلی با كفار بعثی؛ این مسائل حل شد و لازم نیست بنشینیم و اثبات كنیم كه مددهای غیبی هم وجود دارد.
در جای دیگر، در مورد پیامبر ـ صلی الله علیه و آله و سلّم ـ می فرماید:
تحریم / 4: «وَ إِنْ تَظاهَرا فَإِنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاهُ وَ جِبْرِیلُ وَ صالِحُ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمَلائِكَةُ بَعْدَ ذلِكَ ظَهِیرٌ»
«و اگر بر او چیرگی بورزید، همانا خدا مولای اوست و (نیز) جبرئیل و شایستگان از مؤمنان و (هم) فرشتگان از پس آن پشتیبان وی هستند».
كارهای دیگر فرشتگان
كارهایی نیز وجود دارد كه برخی از فرشتگان به اعتبار شأن خویش، در مواردی ویژه و نسبت به اشخاص خاصّ، انجام می دهند:
1. فرشتگانی كه به عنوان میهمان بر حضرت ابراهیم ـ علیه السلام ـ نازل شدند و سپس از نزد او رفتند و قوم لوط را هلاك ساختند:
هود / 69-77: «وَ لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُنا إِبْراهِیمَ بِالْبُشْرى قالُوا سَلاماً قالَ سَلامٌ فَما لَبِثَ أَنْ جاءَ بِعِجْلٍ حَنِیذٍ فَلَمَّا رَأى أَیْدِیَهُمْ لا تَصِلُ إِلَیْهِ نَكِرَهُمْ وَ أَوْجَسَ مِنْهُمْ خِیفَةً قالُوا لا تَخَفْ إِنَّا أُرْسِلْنا إِلى قَوْمِ لُوطٍ وَ امْرَأَتُهُ قائِمَةٌ فَضَحِكَتْ فَبَشَّرْناها بِإِسْحاقَ وَ مِنْ وَراءِ إِسْحاقَ یَعْقُوبَ قالَتْ یا وَیْلَتى أَ أَلِدُ وَ أَنَا عَجُوزٌ وَ هذا بَعْلِی شَیْخاً إِنَّ هذا لَشَیْ‏ءٌ عَجِیبٌ قالُوا أَتَعْجَبِینَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ رَحْمَتُ اللَّهِ وَ بَرَكاتُهُ عَلَیْكُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ إِنَّهُ حَمِیدٌ مَجِیدٌ».
همانا رسولانِ ما به مژده نزد ابراهیم ـ علیه السلام ـ آمدند، سلام گفتند؛ ابراهیم ـ علیه السلام ـ سلام گفت؛ سپس بی درنگ (برای آنان) گوساله ی بریان آورد.
پس چون دید كه دستهای فرشتگان به سوی آن (گوساله ی بریان) دراز نمی شود؛ ناپسندشان دانست و از آنان ترسی به دل گرفت. گفتند مترس. ما به سوی قوم لوط فرستاده شده ایم.
همسر وی ایستاده بود، خنده ای كرد ما به او به (زاییدن) اسحاق و از پس او یعقوب، مژده دادیم. گفت، وای بر من! آیا من خواهم زایید در حالیكه من پیر زنی هستم و این (مرد) شوهر من پیر است همانا این چیز شگفتی است! فرشتگان گفتند آیا از تدبیر خداوند در شگفت می شوی؛ رحمت خدا و بركت های وی بر شما اهل این خانه باد؛ همانا خدا ستوده ی بزرگوار است.
سپس می فرماید:
هود / 81: «قالُوا یا لُوطُ إِنَّا رُسُلُ رَبِّكَ».
«گفتند: ای لوط ما رسولان پروردگار تو هستیم...».
این داستان در سوره حجر آیات 51 تا 64 و هم در سوره عنكبوت آیات 31 تا 34، آمده است.
باری، از این داستان در می یابیم كه فرشتگان می توانند نسبت به اموری كه بعد رخ خواهد داد، بشارت بدهند یعنی گونه ای علم غیب بوسیله ی فرشتگان برای پیامبران یا دیگران، حاصل می شود.
نیز آنان موظّف می شوند كه عذابی بر قومی نازل كنند چنانكه در تدبیر عذاب قوم لوط، فرشتگان واسطه بودند. چنانكه در آیاتی پیش از این خواندیم كه فرشتگان كُلاً واسطه ی امر و تدبیر الهی اند.
در اینجا مصادیق خاص تدبیرات جهانی است كه چه بسا چون وسیله ی مادّی نداشته و تدبیری غیرعادی بوده است؛ فرشتگان به طور خاص برای انجام آن موظّف شده اند.
2. قضیّه ی خاصّ دیگر:
بنی اسرائیل تابوتی داشتند كه در جنگها پیشاپیش خود حركت می دادند كه در آن آیات خدا و گویا عصای حضرت موسی نیز، وجود داشت؛ حاملان این تابوت فرشتگان بودند.
بقره / 248: «وَ قالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ آیَةَ مُلْكِهِ أَنْ یَأْتِیَكُمُ التَّابُوتُ فِیهِ سَكِینَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ بَقِیَّةٌ مِمَّا تَرَكَ آلُ مُوسى وَ آلُ هارُونَ تَحْمِلُهُ الْمَلائِكَةُ إِنَّ فِی ذلِكَ لآیَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ».
پیامبرشان به آنها گفت همانا نشانه ی پادشاهی طالوت این است كه برای شما آن تابوتی را می آورد كه در آن آرامش پروردگارتان و بازمانده ی خاندان موسی و خاندان هارون قرار دارد و فرشتگان آن را حمل می كنند. اگر مؤمن باشید؛ همانا در این نشانه ای برای شماست.
این مطلب را آن پیامبر محترم هنگامی عنوان كرد كه مردم سلطنت طالوت را با معرّفی وی، نپذیرفتند.
پس می توان دریافت كه حوادثی كه عامل طبیعی ندارند به وسیله ی فرشتگان انجام می گیرد؛ یعنی آن حوادث بی سبب نیستند امّا سبب آنها ملائكه اند.
3 و 4. در داستان زكریّا و مریم نیز فرشتگان دخالت دارند:
دخالت فرشتگان در داستان حضرت زكریّا یكی در سوره ی آل عمران است:
آل عمران / 39: «فَنادَتْهُ الْمَلائِكَةُ وَ هُوَ قائِمٌ یُصَلِّی فِی الِْمحْرابِ».

پنج شنبه 2/6/1391 - 1:7 - 0 تشکر 524120













فرشتگان در قرآن3

«فرشتگان هنگامی او را فرا خواندند كه وی در محراب نماز می خواند». و مشابه آن در سوره ی مریم:
مریم / 7: «یا زَكَرِیَّا إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلامٍ اسْمُهُ یَحْیى».
«ای زكریّا! ما بشارت می دهیم تو را به فرزند پسری كه نام او یحیی است».
و در داستان مریم:
مریم / 19-16: «وَ اذْكُرْ فِی الْكِتابِ مَرْیَمَ إِذِ انْتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِها مَكاناً شَرْقِیًّا فَاتَّخَذَتْ مِنْ دُونِهِمْ حِجاباً فَأَرْسَلْنا إِلَیْها رُوحَنا فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِیًّا قالَتْ إِنِّی أَعُوذُ بِالرَّحْمنِ مِنْكَ إِنْ كُنْتَ تَقِیًّا قالَ إِنَّما أَنَا رَسُولُ رَبِّكِ لِأَهَبَ لَكِ غُلاماً زَكِیًّا».
«یاد كن در این كتاب، مریم را هنگامی كه دوری گزید از خانواده ی خود در مكانی شرقی و برای خود پوششی برگرفت. سپس ما روح خویش را نزد او فرستادیم تا بر وی به صورت بشری موزون، نمایان شد.
مریم گفت اگر تقوا داری، من از تو به خدای مهربان پناه می برم. وی گفت همانا من فرستاده ی پروردگار تو هستم تا به تو پسری پاك عطا كنم».
ـ نخست این نكته را بگوییم كه از این آیات در می یابیم كه گفتگو با فرشتگان، ویژه ی انبیاء نیست، زیرا حضرت مریم پیغمبر نبود؛ كسانی را كه از گفتگوی ائمه اطهار سلام الله علیهم اجمعین، با فرشتگان در شگفتند باید به این آیات رهنمون كرد.
ـ روح ظاهراً یكی از فرشتگان یا از بزرگان آنها یا مخلوقی است شبیه آنان؛ در روایات اختلاف هایی در این موارد وجود دارد. اگر همان روح الامین باشد جبرئیل است؛ چه بسا این موضوع نیز از آیات بهتر استظهار گردد.
باری، این روح ـ علیه السلام ـ ، به صورت انسان بر مریم ظاهر شد. یعنی وسیله ی تحقّق جنین عیسی علیه صلوات الله در رحم حضرت مریم، همین ملك بود كه به صورت انسان ظاهر شد.
و چنان در پیدایش عیسی تأثیر دارد كه می گوید: «لِاَهَبَ...» تا من عطا كنم به تو...
این مقام فاعلیّت فرشته، خود یك نوع خلق كردن است منتهی وساطت در آفرینش چنانكه خود حضرت عیسی ـ علیه السلام ـ نیز «خلق» می فرمود؛ و این مقام بسیار سترگی است.
باری، سرانجام كسی به عنوان «واهب عیسی ـ علیه السلام ـ» وجود دارد كه یك گونه فاعلیّت و تأثیر، در این امر می داشته است پس معلوم می گردد كه بین فرشتگان؛ یا روح كه از سنخ آنهاست، چنین كارهایی نیز وجود دارد و این یكی از مصادیق خوارق عادت است و فاعلش فرشتگانند.
پس معنای پذیرفتن اعجاز، نفیِ فاعلی غیر از خدا نیست؛ بلكه ممكن است وسائطی در میان وجود داشته باشد از جمله ملائكه.
ـ نكته ی دیگری كه می توان از این آیات دریافت این است كه فرشتگان یا دست كم برخی فرشتگان هستند كه می توانند به صورت بشر ظاهر شوند. نیز به طور ضمنی می توان دریافت كه تعبیر «رسالت» در امور تكوینی نیز بكار می رود زیرا در آیه؛ روح می گوید:
مریم / 19: «إِنَّما أَنَا رَسُولُ رَبِّكِ».
و وساطت در عمل نیز، یكنوع رسالت است.
به عبارت دیگر: رسالت یكبار ابلاغ پیام است و یكبار انجام كار.
در داستان لوط در سوره ی هود می فرمود:
هود / 81: «إنّا رُسُلُ رَبِّكَ».
كه آنهم رسالت بود.
باری، مجموع این آیات مربوط به فرشتگان، دلالت دارد بر اینكه در میان ملائكه، برخی حاملان عرش هستند یا در اطراف آن می باشند؛ برخی دیگر وحی را به پیامبران می رسانند؛ بعضی، تدبیر امور عالم به دست آنها انجام می شود از جمله قبض روح می كنند، اعمال را می نویسند؛ به مؤمنین بشارت می دهند و... این ها همه مربوط به عالم دنیا بوده؛ از این عالم به بعد چطور؟
باید گفت: ملائكه در عالم برزخ هم هستند؛ زیرا وقتی كه ملائكه ای وجود دارد كه در حال احتضار بر مؤمنین بشارت می دهند؛ می دانیم كه احتضار هنگامی است كه چشم انسان به عالم برزخ باز می شود.
در قیامت نیز فرشتگان وجود دارند؛ دسته ای از فرشتگان در بهشت جای دارند كه به مؤمنان درود می فرستند:
زمر / 73: «وَ قالَ لَهُمْ خَزَنَتُها سَلامٌ عَلَیْكُمْ طِبْتُمْ».
«نگاهبانان بهشت به آنان می گویند: درود بر شما، خوش آمدید». دسته ای دیگر به استقبال مؤمنان می روند:
انبیاء / 103: «وَ تَتَلَقَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ هذا یَوْمُكُمُ».
«و فرشتگان به پیشباز آنان می روند (و به آنان می گویند:) امروز، روز شماست». دسته ای نیز، مسؤولان دوزخ اند؛ و از چیزهای عجیب كه پذیرش آن علامت ایمان شناخته شده است و ردّ آن نشانه ی نفاق؛ عدد مسؤولان و موكّلان دوزخ است كه 19 تن می باشند:
مدّثر / 30: «عَلَیْها تِسْعَةَ عَشَرَ».
«بر آن (موكّل اند) 19 نفر».
گویا این مطلب در كتب آسمانی قبل از قرآن سترگ نیز بوده است و اهل كتاب آن را می دانستند زیرا نزد پیامبر اسلام ـ صلی الله علیه و آله ـ آمده و عدد آن را پرسیده بوده اند تا ببینند پیامبر ـ صلی الله علیه و آله ـ می دانسته است یا نه.
باری، این فرشتگان به نام:
تحریم / 6: «مَلائِكَةٌ غِلاظٌ و شِدادٌ».
نامیده شده اند.
البته ممكن است كه این 19 تن، فرماندهان دوزخ باشند و زیر دست هر یك هزاران فرشته ی دیگر، وجود داشته باشند.
ضمناً از آیات مربوط دریافته می شود كه فرشته ای نیز وجود دارد كه اختیاردار كُلّ دوزخ و نامش مالك است.
زخرف / 77: «وَ نادَوْا یا مالِكُ لِیَقْضِ عَلَیْنا رَبُّكَ قالَ إِنَّكُمْ ماكِثُونَ».
«و بانگ برداشتند: ای مالك (بگو) پروردگارت كار ما را یكسره كند؛ گفت: شما ماندگارید!».
امّا از مجموع این آیات، چیزی در مورد نوع خلقت فرشتگان به دست نمی آید. انسان و جنّ را می فرماید كه از چه خلق شده اند امّا فرشتگان را نمی گوید.
شاید بتوان استظهار كرد كه فرشتگان مادّه ی قبلی ندارند امّا جنّ و انس موجوداتی جسمانی هستند كه از مادّه خلق شده اند.
بلكه شاید هم بتوان از آیه ی:
بنی اسرائیل / 85: «قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی».
استظهار كرد كه روح، نه روح انسانی بلكه دارای حقیقت ویژه ای است كه امر الهی است.
بر این اساس شاید بتوان دریافت كه فرشتگان موجودهای جسمانی نیستند و منطبق اند بر آنچه كه در فلسفه «مجرّد» می نامیم. و ممكن است مجرّد برزخی یا مجرّد تامّ عقلانی باشند؛ و یا چه بسا به حسب مراتب، فرق كنند: برخی، فرشتگان برزخی؛ مجرّد برزخی باشند یعنی شكل و قیافه داشته باشند و خواص ماده را نیز، آن طور كه در روایات آمده است كه نكیر و منكر، به صورت های مختلف به دیده ی مرده، ظاهر می شوند؛ و برخی نیز ممكن است مجرّد تام باشند.
به هر حال، شاهد قطعی از آیات نداریم.
اگر این شواهد ظنّی را بتوان جمع بندی كرد؛ می توان گفت تعبیر:
فاطر / 1: «أُولِی أَجْنِحَةٍ».
نیز در مورد فرشتگان، تعبیر كنایی است همانگونه كه وقتی می فرماید:
فجر / 22: «وَ جاءَ رَبُّكَ».
«خدایت آمد»؛ تعبیر آمدن در مورد خدا را با قرینه درمی یابیم كه تعبیر مجازی است؛ همان طور هم «صاحبان بالها» را در مورد فرشتگان می توانیم بگوییم یعنی مراتب نزول و عروج. چون نزول از عالم بالا انجام می گیرد و یا عروج به سوی عالم بالا؛ پس وسیله ی آن هم باید مناسب باشد؛ نه اینكه براستی بال جسمانی مراد باشد. اگر نزول و عروج، معنوی است (كه استظهار آن بعید نیست)؛ می توان گفت كه این بالها نیز وسیله ی نزول و عروج یعنی نشانه ی یارایی فرشتگان است بر نزول و عروج. آنگاه؛ می توان دریافت كه در داشتن این یارایی و قدرت؛ فرشتگان با هم فرق دارند: برخی ضعیف ترند، دو بال دارند و آنها كه قویترند سه بال و چهار بال و:
فاطر / 1: « ... یَزِیدُ فِی الْخَلْقِ ما یَشاءُ ...
... او هر چه بخواهد درآفرینش می افزاید...».
آیه الله مصباح یزدی- با تلخیص از معارف قرآن، ص 283-

برو به انجمن
فعالترین ها در هفته گذشته
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.