• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن صندلی داغ > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
صندلی داغ (بازدید: 6997)
شنبه 4/12/1386 - 12:3 -0 تشکر 31405
نقد داغ "yalda_eshgh" عزیز

سلام بر اهل صلح دوستی انسانیت

در راستای اهداف انجمن صندلی داغ و با توجه به صندلی داغ خانم "yalda_eshgh" نقد داغ ایشون رو با امید به خدا شروع می‌کنیم.

دوستان و همراهان گرامی می‌تونن بعد از مطالعه صندلی داغ یلدا خانم، نکات و نظرات و پیشنهادهایی که به نظرشون جای بحث و بررسی داره رو، در اینجا مطرح کنن تا ایشالله در موردشون بحث بشه و به نکات مثبت و قشنگی برسیم.

اهالیه‌ی محترم انجمن صندلی داغ این فرصتی برای بهبود نقاط ضعف و ارتقاء نقاط قوت هستش و میشه نکات قشنگی رو از این میزگرد بدست آورد، امیدوارم با حضور سبزتون مثل همیشه شاهد این اتفاق قشنگ باشیم، با تشکر.

 صندلی داغ "yalda_eshgh"...

مراقب خودتون باشید

چیزهایی نصیب ما میشود که آن‌ها را باور داریم

MCLAREN SUPER CARS

مسئول انجمن صندلی داغ

چیزهایی نصیب ما می‌شود که آن‌ها را باور داریم.

ای کاش یاد بگیریم، که زیر بارهای خمشی و پیچشی زندگی نقطه تسلیم را بالا بگیریم و مقاومت شکست را حداکثر کنیم تا چرخ‌دنده‌های زندگیمان از لهیدگی و تداخل در امان باشد.

عمر دست خداست، پراید فقط وسیلس 

 

سه شنبه 7/12/1386 - 21:33 - 0 تشکر 31809

**به نام حضرت دوست**

آبجی جان... یه چی بگم؟ از غم دوری سعی کن دیگه حرف نزنی...نه اینکه حرف نزنی... بلکه بهش فکر نکنی... میدونی چرا؟ ( این دلیل فقط از نظر منه ها) میدونی با این حرفت دل چه کسایی رو میشکونی؟ واقعا میدونی؟؟ بگم؟ فک میکنی طاقتشو داری؟ به هر حال میگم! همونایی که از نظر تو خیلی خوبن... همونی که ... همونی که قرارای عاشقی بدون ایشون معنی نداره...همون امام زمان ( عج) ی که همیشه ی همیشه منتظر بوده... این نظر منه دیگه.... از نظر من امام زمان( عج) از من و تو و تمام اونایی که ادعای انتظارشون میشه... منتظر تره... غریب تره... مظلوم تره.. آره آبجی جان.. منتظره... منتظره من ، تو و.... و از همه مهم تر.... منتظر ترین .. خدای عالم... وقتی کارای خودمو میبینم ، احساس میکنم کسی رو بیشتر از خدا منتظر نزاشتم!! خیلی وقتا از همه بیشتر از خدا و امام زمانم و همون فاطمه زهرا( س) که ازش حرف میزنی دور تر بودم!! ولی چرا غم دوریشون رو احساس نمی‏کنیم؟؟ ببینم ینی این آدمای به این خوبی خیلی کمتر از اونایی هستن که ما دوسشون داریم!!؟ یا مثلا خدا خیلی کمتر تو زندگی ما موثر بوده؟؟ آره ؟ واقعا نظرت اینه!!؟؟ پس چرا نمیایم داد بزنیم که من ناراحتم برا اینکه احساس دوری از خدا دارم... چرا؟؟ یه بار این مدلی فک کن... ایمانم گرو!! اگه حداقل طرز فکرت عوض نشد!! من خودمم امتحان کردم... مفیدم بود!! اینم یه راهی برای چیزی که حس میکنم ممکنه خیلی عذابت بده... چون هم خیلی حساسی .. هم از زبون خودت خیلی وابسته.... هر وقت تو همچین شرایطی قرار گرفتی به اولویت ها بیشتر از احساساتت فکر کن... نزار احساسات الکی و زیادی نزاره درباره ی خیلی چیزا فکر کنی... ممنون...

یه چیز دیگه!! ینی یه سوال!؟ بینم تو برای ازدواج ! چه جوری میخوای عشق رو هنوز وارد زندگی نشده درک کنی؟؟ چجوری میخوای بفهمی که این عشق الکی نیست؟؟ چجوری میخوای بفهمی که عادت نیست؟؟ چجوری میخوای بفهمی که حرف نیست؟؟ به نظرت فیلم بازی کردن این قدر سخته؟؟ به نظرت اعتماد کردن تو این یه مورد که این قدر حیاتی هست این قدر آسونه!! من تو این مورد تو طرز فکرت واقعا موندم!! ببین بد نمیگی ها... ینی خیلی هم ایده آل هست... اما میخوام ببینم چجوری میخوای بفهمی؟ این بیشتر برام مهمه... دوست دارم بهم بگی... چون عشق های دروغین خیلی زیاده!! و این چیزی هست که تا وقتی زیر یه سقف نرفتی معلوم نمیشه!! اگه واقعا راه کاری داری حتما ارائه بده!! وگرنه یه کم فک کن!!(شاید جواب این سوال رو داده باشی ولی من یادم نیست... ممنون میشم بازم بگی)

ادامه در پست بعدی...

ندای آسمانی من

در راه عشق مرحله قرب و بعد نیست

میبینمت عیان و دعا می‏فرستمت.

سه شنبه 7/12/1386 - 21:35 - 0 تشکر 31811

**به نام حضرت دوست**

یه چیز دیگه هم اینکه خیلی ها رو دوست داری...و اصرار هم داری که واقعا دوستشون داری.. ولی اون فرد این احساس رو نمی‏کنه!! به نظرت چرا؟؟ یه نمونه ی بارزش رو هم من می‏شناسم هم تو!! (هههههه) اون فرد میدونه تو دوسش داری... اما احساس می‏کنه تو ، تو رفتارت جور دیگه ای هستی.مثلا اگه واقعا آدم اونایی رو که میگن دوسش دارن و اونم میگه دوسشون داره رو دوست داشته باشه... اون وقت ، اگه اونایی که دوسش دارن هر کاری بکنن تا از ناراحتی در بیاد اون باید اصلا به روی خودش نیاره؟؟ یا به قول خودش هیچ چیز خوشحالش نکنه و فقط و فقط یه چی!!؟؟ آره؟ به نظرت اسم این دوست داشتنه؟؟ احساس نمی‏کنی رو خیلی از احساسات اسم های اشتباهی می‏زاری؟ به نظرت اسم این عادت نیست؟؟ یا نه چون من می‏دونم تو دلت چه خبره خیلی نامردی هست که بگم عادت!! دوست داشتنی خیلی عادی منتها با ذره بین ِ روزها و روزها کنار هم بودن بزرگ شده!! یا همون وابستگی!! یااینکه تو فلانی رو دوست داری چون بهش وابسته ای!فکر می‏کنی این دوست داشتن در برابر دوست داشتن واقعی چقدر ارزشمنده!! یه چیزی رو میدونی ! تو با این کارت بیشتر خودتو آزار میدی... چون با این وابستگیت ارزش افراد رو برای خودت زیاد میکنی... ارزش کسایی رو که شاید اصلا نباید ارزش داشته باشن!! خیلی هم بهت گفتم!! چرا باید خیلی ها برات ارزش زیادی داشته باشن!! چرا؟؟ وقتی میگم زیادی ینی زیادی... چرا این ارزش داشتن های بی مورد باید باعث بشه که خیلی وقتا برات ناراحتی به وجود بیاد!؟؟ چرا ؟اینا اون چیزایی هست که میگم خودت نمیخوای مواظبشون باشی.... اگه خودت مواظب این جور موارد باشی... خیلی از ناراحتی ها به وجود نمیاد... ولی تو زود تسلیم این جور چیزا میشی... به چن دلیل... یکی اینکه خیلی حساسی... اینکه خیلی ها برات ارزش های بی موردی پیدا کردن...اینکه خیلی دلت مهربونه... و...

یه انتقاد خیلی شدیدی بهت دارم... واقعا شدید.... دختر چرا این قدر زود تسلیم غم و غصه میشی؟؟ تا غ میشنوی میخوای که غم باشه.... این جوری میدونی چقدر زود خیلی چیزا مثه پیری!! ( ههههههه... تصورت کردم خیلی بامزه شده بود ی هههههه) میاد سراغت؟ نمیدونم چه راهی رو تو اثر میزاره ولی خواهشا آبجی جان... خواهشا محکم تر باش جلو غم... بابا یه بار بزن تو سرش ببین چقذه خوش میگذره...

یه ذره هم از خوبی هات بگم دیگه....قشنگ ترین خوبی که داری اینه که دلت در حد تیم ملی خرس های مهربان چیزه ینی در حد خیلی بالایی مهربون و خوشگله...

ادامه در پست بعدی...

ندای آسمانی من

در راه عشق مرحله قرب و بعد نیست

میبینمت عیان و دعا می‏فرستمت.

سه شنبه 7/12/1386 - 21:37 - 0 تشکر 31812

**به نام حضرت دوست**

یه مورد خوبی هم که دیدم آبجی یلدا داره عملی میکنتش اینه که با خودش رو راست تر شده!! مثلا اگه لازم داره که چن روزی تو یه جمعی نباشه حتمنی میره ... میره تا با خودش کنار بیاد.. اما این با خودش کنار بیادش هنوز مشکل داره...ههههه

خلاصه در همین حد دیگه...یلدا جان می‏دونی و دوباره هم گفتم که بلد نیستم قشنگ حرف بزنم... امیدوارم که حرفام ناراحتت نکرده باشه... واقعا اصلا هدفم ناراحت کردنت نبود... البته خیلی چیزای دیگه هم میخواستم بگماااااا.. هههههه اما دیدم دیگه وقت نیست... باز یادم اومد و قت شد حتمنی می نویسم... هههه... نمیدونی که این قذه خو ش گذشت انتقادات...هههههههه( خدا بهم رحم کنه... درست زمانی که نوبتی که هم که شده نوبت اینجانب شده باشه و بنده رو داغ کرده باشید... چه انتقاداتی ... وااااااااااو... ) خلاصه از باقی دوستان هم خواهش میکنم انتقادات و پیشنهاداتشون در مورد یلدای عشق رو دراین صندوق[____] انداخته و منتظر تغییرات و تحولات در پیش باشید...

یلدا جان... روزهایی همواره خوش و خرم و خوشمزه و آلبالویی رو برات آرزو میکنم... بازهم برای انتقادات خواهم آمد... یو ها ها ها...

فعلا ..

مواظب خودتون و دلای پاکتون باشید.

ندای آسمانی من

در راه عشق مرحله قرب و بعد نیست

میبینمت عیان و دعا می‏فرستمت.

سه شنبه 7/12/1386 - 22:37 - 0 تشکر 31814

به نام عاشق ترین معشوق

سلام دوستای خوب و عزیزم

یلدا خانم از لطفی که نسبت به بنده دارین خیلی خیلی ممنونم.با اجازتون برای اینکه فرصت رو هدر ندم،سریع می رم روی اصل مطلب:

در مورد امادگی گفته بودید برای رویایی با مشکلات...مثلا بزرگ ترین ترس من در زندگی از دست دادن عزیزانم هست....شاید باورتون نشه اما من از الان دارم خیلی به این قضیه فکر میکنم اما هیچ وقت نتونستم بفهمم چطور میتونم باهاش کنار بیام...چطور تحملش کنم...در واقع حرفم اینه که چجوری میتونیم خودمون رو اماده کنیم؟؟؟

.........................

یلدا خانم،منم قبلاً مثل شما فکر می کردم و بهتون تا حدودی حق میدم.قبول دارم که مصیبت از دست دادن عزیزان خیلی سخته! اما اینم در حقیقت یه نوع آزمایش الهیه! خدا خودش ما رو ساخته و عشق پدر و مادر و عزیزان رو اون تو دل ما جا داده!(هیچ دقت کردین چرا معمولاً عمر مادرا بیشتر از پدراست؟! چو ن خالق مهربون ما می دونه که وابستگی عاطفی ما نسبت به مادر بیشتره!) اما ما یه نفر مهربون تر از مادر هم تو زندگی داریم که اگه حضورش رو حس کنیم،جای خالی همه رو برای همیشه برامون پر میکنه و مطمئن باش اگه اون عاشق ترین معشوق از سر حکمتش و به خاطر کمال خود ما،دردی بهمون میده مسلماً درمونش رو هم میده!

اگه مصیبت میده،به همون اندازه صبر هم بهمون میده!

تناسب بردبارى با مصیبت‏ها

صبر به اندازه مصیبت فرود آید، و آن که در مصیبت بى‏تاب بر رانش زند، اجرش نابود مى‏گردد.

....................

این وعده صریح خداست به ما! نباید لحظه ای بهش شک کنیم!

تو حکمتهای فوق العاده عمیق و شگفت انگیز زیر می تونیم جواب خیلی از پرسش ها مون رو تو این زمینه پیدا کنیم.گوش کنیم:

حکمت 291:روش تسلیت گفتن

(جهت تسلیت گفتن به اشعث بن قیس در مرگ فرزندش) اى اشعث اگر براى پسرت اندوهناکى، به خاطر پیوند خویشاوندى سزاوارى، امّا اگر شکیبا باشى هر مصیبتى را نزد خدا پاداشى است. اى اشعث اگر شکیبا باشى تقدیر الهى بر تو جارى مى‏شود و تو پاداش داده خواهى شد و اگر بى تابى کنى نیز تقدیر الهى بر تو جارى مى‏شود و تو گناه کارى. اى اشعث پسرت تو را شاد مى‏ساخت و براى تو گرفتارى و آزمایش بود، و مرگ او تو را اندوهگین کرد در حالى که براى تو پاداش و رحمت است.

حکمت 93:فلسفه آزمایشها

فردى از شما نگوید: خدایا از فتنه به تو پناه مى‏برم، زیرا کسى نیست که در فتنه‏اى نباشد، لکن آن که مى‏خواهد به خدا پناه برد، از آزمایش‏هاى گمراه کننده پناه ببرد، همانا خداى سبحان مى‏فرماید: «بدانید که اموال و فرزندان شما فتنه شمایند» معنى این آیه آن است که خدا انسان‏ها را با اموال و فرزندانشان مى‏آزماید، تا آن کس که از روزى خود ناخشنود، و آن که خرسند است، شناخته شوند، گر چه خداوند به احوالاتشان از خودشان آگاه‏تر است، تا کردارى که استحقاق پاداش یا کیفر دارد آشکار نماید، چه آن که بعضى مردم فرزند پسر را دوست دارند و فرزند دختر را نمى‏پسندند، و بعضى دیگر فراوانى اموال را دوست دارند و از کاهش سرمایه نگرانند.

......................................

این حکمت اگه هزار بار هم خونده بشه،بار هزار و یکم یه چیز جدیدتر یاد آدم میده!!!

............

چطور میشه مصیبت رو تحمل کرد؟!

حکمت 413:راه تحمّل مصیبت‏ها

در مصیبت‏ها یا چون آزادگان باید شکیبا بود، و یا چون ابلهان خود را به فراموشى زد.

حکمت 414:راه تحمّل مصیبت‏ها

(در روایت دیگرى آمد که اشعث بن قیس را در مرگ فرزندش اینگونه تسلیت داد:) یا چون مردان بزرگوار شکیبا، و یا چون چهارپایان بى تفاوت باش.

.................................................

دو نوع روش برخورد کاملاً متفاوت،به نظزتون کدوم قشنگتره؟! مصیبت رو باور کردن و دانسته شکیبایی کردن یا ...؟!!

..........................

خب حالا چطور میشه،شکیبا و صبور بود؟! گوش کنیم:

شناخت پایه‏هاى ایمان:

ایمان بر چهار پایه استوار است: صبر، یقین، عدل و جهاد. صبر نیز بر چهار پایه قرار دارد. شوق، هراس، زهد و انتظار. آن کس که اشتیاق بهشت دارد، شهوت‏هایش کاستى گیرد، و آن کس که از آتش جهنّم مى‏ترسد، از حرام دورى مى‏گزیند، و آن کس که در دنیا زهد مى‏ورزد، مصیبت‏ها را ساده پندارد، و آن کس که مرگ را انتظار مى‏کشد در نیکى‏ها شتاب مى‏کند

.......................................

پس برای اینکه شکیباتر باشیم باید تقوای بیشتری داشته باشیم.اگه تقوای بیشتر داشته باشیم دیدمون نسبت به مسائل بازتر میشه،هر مصیبت یا نعمتی از طرف خدا رو یه آزمایش برای خودمون می دونیم و یه فرصت برای قبول شدن و ارتقای درجه الهی! نه بهونه ای برای غافل شدن یا دلخوری از خدا ! تقوا باعث میشه ما همیشه حضور خدا رو در کنار خودمون و ناظر بر خودمون حس کنیم و همیشه یادمون باشه،تا خدا رو داریم،همه چیز داریم!!!

...................................

یه نکته دیگه،نباید با هر پیش آمد ساده و روزمره ای خیلی زود ناراحت بشیم و مشکلات رو بیش از حد بزرگ کنیم.چون:

حکمت 448:راه برخورد با مصیبت‏ها

کسى که مصیبت‏هاى کوچک را بزرگ شمارد خدا او را به مصیبت‏هاى بزرگ مبتلا خواهد کرد.

.............

در ضمن فرض کن یه اتفاق بد به احتمال 50 درصد ممکنه تا یک ساعت دیگه برات پیش بیاد و مسلماً 50 درصد هم ممکنه پیش نیاد.پس چه تو به این موضوع فکر کنی یا نکنی،این اتفاق یا رخ میده و یا رخ نمیده.حالا کدوم عاقلانه تره:اینکه اون یه ساعت رو با نگرانی و ناراحتی سپری کنی یا با دید خوشبینانه،حداقل اون یه ساعت از عمرت رو یه استفاده مفید ازش بکنی؟!!!

........................................................

ادامه در پست بعدی...

سه شنبه 7/12/1386 - 22:41 - 0 تشکر 31815

...ادامه پست قبل

بیشترین ترس ما از ترسیدن است،نه موضوعات ترسناک!!!

اصلا نفهمیدم این یعنی چی؟؟؟

........................................................................................................................

ترس از ترسیدن در حقیقت ریشه فوبیا یا ترس بیخودیه.یعنی شما در حقیقت از خود موضوع ترس آور نمی ترسین،بلکه از تصور اینکه ممکنه شرایطی ایجاد بشه که با اون موضوع ترسناک روبرو بشین،وحشت دارین.مثلاً شما از ابراز عقیده ترس ندارین،بلکه از تصور اینکه ممکنه با این ابراز عقیده مورد قضاوت دیگران قرار بگیرین،وحشت دارین! که اگه چند بار آگاهانه خودتون رو تو شرایط موضوع ترس(مثلاً سخنرانی برای یه جمع) قرار بدین،به مرور متوجه میشین که شما به هیچ وجه از خود سخنرانی واهمه ای ندارین،بلکه ترس شما از تصور ترس هنگام قرار گرفتن تو این موقعیت بوده(البته اینا رو قبلاً بحث کرده بودیم و الان هم دارین به موفقیتهایی تو این زمینه دست پیدا میکنین،فقط خواستم روشن تر بشه)

...........................................................................................

در مورد ترس از اشتباه خوشبختانه همه اطرافیان من یا لااقل اکثرشون خیلی کم و به ندرت اشتباه میکنن...

این یکی از اون دلایل من برای ترس از اشتباه هست...

...................................................................................

خب اطرافیان شما به این دلیل کم اشتباه می کنن که به خودشون اجازه ریسک کردن و اجازه اشتباه کردن رو میدن.قبلاً هم گفته بودم که اگه به خودتون اجازه اشتباه کردن بدین،کمتر اشتباه می کنین! شما باید اشتباه رو و تجربه کردن رو حق مسلم خودتون به عنوان یه انسان بدونین! شما نباید خودتون رو از این حق بزرگ محروم کنین!

توی دفتر برنامه ریزی قلم چی نکته خیلی جالبی عنوان شده که اگه شما سر جلسه کنکور دیدین چند تا سؤال اول براتون سخته،یه کم به خودتون مغرور! بشین و پیش خودتون بگین "من با این همه مطالعه ای که داشتم نتونستم جواب بدم،پس حتماً بقیه هم نمی تونن!! " .دونستن و رعایت این موضوع و استفاده به موقعش،معجزه میکنه!!

خوب بهش فکر کنین!

....................................................

و به خاطر همین سعی می کنی بعضی وقتا از جایی که ممکنه ایده ها و تفکرات تو به چالش کشیده بشه،فرار کنی!

......

خیلی خوب و دقیق گفتید مثل تاپیک خدا منتظره...

راه حلش یه مقدار سخته البته برای شروع....ان شاء الله که بتونم"نترسم"

......................................................

می دونین من یه اصلی رو همیشه خصوصاً توی درس خوندن در نظر میگیرم.من میگم هیچ مطلبی نیست که ما توان یادگیریش رو نداشته باشیم؛چون مثلاً اگه فلان کتاب درسی رو یه تعداد آدم مثل ما نوشتن و تعداد خیلی زیادی آدم در حد ما یا پایین تر از ما اونو فهمیدن و گذروندن،پس مطمئناً ما هم می تونیم اون درس رو بفهمیم و اونو با موفقیت بگذرونیم.(این یه واقعیت کلی برای همه ماست و معنیش با غرور خیلی فرق میکنه،می دونم که متوجه میشین).

تازه از اون بالاتر من اعتقاد دارم، وقتی شرایط یادگیری مهیا شد اگه ما بخوایم هم نمی تونیم ،مطالب رو یاد نگیریم و نفهمیم و تحت هیچ شرایطی، مطالب یادگرفته شده از ذهن ما پاک نمیشن.البته اگه واقعاً اونا رو یاد گرفته باشیم!!!

اگه خوب فکر کنین،می تونین مصادیق این حرف منو به خاطر بیارین!

.................................................................

و در مورد خلق کردن...نمیدونم چطور گفتید هر لحظه دارم خلق میکنم تو این مورد کاملا که نه ولی خیلی مطمئنم...بارها خواستم خلاقیت داشته باشم اما همیشه مثلا نوشته هام یعنی مثلا داستان هام کلیشه بودن...

این موضوع رو بعضی از دوستان مثل گیگیلی یا مکلارن و سایر دوستان از نزدیک چون داستان هام رو خوندن میدونن...یا خودم تو کارام مثلا یه زمانی کارت پستال خیلی درست میکردم با فتوشاپ همشون مثل همن...با تفاوت های جزیی...اینو بارها خانوادم بهم گفتن که چرا چیزهای جدید درست نمیکنی چرا همیشه یه موضوع داری و...

واقعا منظورتون از این که هر لحظه دارم خلق میکنم نفهمیدم

.................

یلدای عشق باید بدونه،خلق کردن فقط به نوشتن داستان یا شعر گفتن نیست؛همون لحظه ای که شما در حال نوشتن مطلبتون بودین،در حقیقت در حال خلق کردن بودین.همینکه شما معمولاً جذابترین اسمها و موضوعات رو برای تاپیکهاتون انتخاب میکنین،نشون دهنده اوج خلاقیت و قدرت هنری شماست.همین نثر جذاب و و روونی که تو نوشتن دارین،طوری که اکثر تاپیکها و مطالب شما بیشترین بازدیدها رو دارن.

.................................

یلدای عشق میخواد خلق کنه اما ناخواسته اون قبلیه کپی میشه ...

...........................

اگه می خواد،پس ناخواسته چی معنی می تونه داشته باشه؟!

مطمئن باش با تمام وجودت نخواستی و خودت رو باور نکردی.

می دونی ذهن ما خیلی مواقع نتیجه گیری های مجازی(مثل قضاوتها و تلقین های بعضاً عجولانه برخی دوستاتون نسبت به شما) رو از نتیجه گیری های حقیقی تمیز نمی ده.یعنی افراد موفق و خلاق به این خاطر خلاقند که همیشه به خودشون میگن ما می تونیم و ما موفق میشیم،هر چند گاهی چندین مورد شکست هم داشته باشند،اما ذهن ما این حقیقی بودن یا مجازی بودن نتایج رو گاهاً تمیز نمیده و همه اونها رو حقیقی می دونه.پس از این فرصت و نعمت الهی باید تو جهت صحیحش استفاده لازم رو ببریم.

این ارتباط دو طرفه و فوق العاده بین خواستن حقیقی و توانستن رو جدی بگیرید و باورش کنین.

به خاطر همین میگن:

"خواستن" = "توانستن"

............

حالا یه بار دیگه جمله خودتون رو بخونین!

...........

البته دقت کنین،شما گاهی سریعاً می خواین به هدف برسین.اما مثلاً برای نویسندگی شما باید اول مطالعه زیادتری داشته باشین و اصول داستان نویسی رو یاد بگیرین،بعد مثلاً سعی کنین یه داستان نیمه کاره رو خودتون تموم کنین و با داستان اصلی مقایسش کنین و کم کم تفکرات خودتون رو توی داستانها پیاده کنین.با طی این مراحل در نهایت خواهید دید که خودبخود به نویسنده چیره دستی تبدیل شدین!!!

اینا قصه و خیال و صرفاً تلقین نیست.حقیقت محضه!!!

همیشه حقیقت پیش روی ماست،کافیست آن را باور کنیم!!!

............................................................

ادامه در پست بعدی...

سه شنبه 7/12/1386 - 22:43 - 0 تشکر 31816

...ادامه پست قبل

می دونین وضعیت شما چطوره؟ شما در اکثر مواقع از زاویه دید بقیه به خودتون و تواناییهاتون نگاه میکنین:

.......

اینو بارها خانوادم بهم گفتن...

اینو مامانم بهم گفته...

اینو دوستام میگن...

اینو همکلاسیام میگن...

اینو ............

.........

البته توجه به حرف اطرافیان خیلی خوبه،اما گاهی شما فقط به نکات منفی اونا توجه می کنین.بعد این ذهنیت منفی رو سعی میکنین به خودتون اثبات کنین.

مثلاً اگه یکی از دوستاتون دو سه بار اشتباه رانندگی شما رو دیده باشه و عجولانه بهتون بگه شما راننده خوبی نیستین،شما نسبت به خودتون بدبین میشین و تو اون روز هر مورد اشتباه کوچیکی رو(که قبلاً براتون عادی بود) جمع می کنین و میگین،واقعاً دوستم راست میگه ها،من راننده خوبی نیستم!

پس به نکاتی که بقیه دربارت میگن توجه کن،اما همیشه با واقعیت خودت تطبیقشون بده،و هیچ وقت به خودت برچسب منفی نزن!

اگه به این نکته دقت کنی،خود بخود اعتماد بنفست بالا میره! امتحانش کن!

مطمئنم که موفق میشی!

........................................

یه نکته دیگه اینکه یلدای عشق گاهی کم حوصله و عجول میشه.گاهی در رسیدن به قله عجله می کنه!گاهی در مورد آدمها زود قضاوت میکنه!(حداقل این طوری به نظر میاد)

قضاوت کردن رو اصلااااااا قبول ندارم اونم قضاوت بد کردن...در مورد آدمها در مورد99% شون متاسفانه یا خوشبختانه قضاوت بد نمیکنم...این جزو اون دسته خلقیات من هست که درش شکی ندارم...و البته نکته خیلی خوبی گفتید که قابل تامل هست که چجوری رفتار کردم که شما دومین نفری بودید که این حرف رو گفتید...

...............................

یلدا خانم،دقت کنین من گفتم "زود قضاوت" میکنین.نگفتم "قضاوت بد" میکنین.اینم یکی از اون موارد زود قضاوت کردنه!

(یه تمرین عملی:این حرف منو به این راحتی قبول نکنین،من صرفاً دو سه مورد رو دیدم و استدلال استقرایی ناقصی کردم که ممکنه درست یا غلط باشه،حالا با واقعیت خودت تطبیقش بده؛اگه حرف من درست بود،سعی کن طرز فکرت رو اصلاح کنی.

در مرحله بعد فکر کن آیا روش و لحن بیانت باعث این تلقی شده؟،خب اگه درست بود و چند نفر مطمئن دیگه هم تأیید کردن،لحن بیانت رو اصلاح کن.در حالت بعد فکر کن که من ممکنه اشتباه کرده باشم؛در این صورت با اطمینان به روش خودت ادامه بده و سعی کن اشتباه منو بهم تذکر بدی،شاید من بیش از حد بدبین بوده باشم).

تذکر:شما این مراحل رو حداقل تو این مورد طی کردین.اما باید همیشه انجامش بدین.

پس باید بگم خیلی خوشحالم که این بار با اعتماد به نفس گفتین که برداشت من اشتباه بوده،خب من هم به یکی دو مورد برخوردم،اما مطمئن نبودم و گفتم "این طور به نظر میاد".خب حالا که شما مطمئنین،پس صد در صد مشکل تو شکل بروز دادنه اون مطالب بوده.

برای اینکه این برداشتها بوجود نیاد بهترین راه اینه که همون طور که اشاره کردین،خودتون رو به جای فرد مقابلتون قرار بدین و اگه حس کردین ممکنه ابهامی براش بوجود بیاد،با یه توضیح از قبل اونو برطرف کنین.(البته تو مطالب اخیرتون پیشرفت خیلی خوبی تو ابهام زدایی دیده میشه،پس شکر خدا یه قدم دیگه به سمت جلو برداشتین)

...........................................

ولی در مورد نحوه حرف زدنم قبول دارم و بارها گفتم متاسفانه وقتی رو دور متعادلم نباشم دقیقا همونجور حرف میزنم یا ناراحت یا عصبانی و...که تجربه خوبی در صندلی داغ آبی بیکران داشتم که هنوز که هنوزه احساس میکنم شرمندم پیش ایشون...و راه حلش هم رو هم میدونم...حرف نزدن در همچین شرایطی

...................

فوق العاده عالی نتیجه گیری کردین،البته بهتره تا حد امکان آدم خودشو از اون شرایط(با روشهایی که اشاره شد) بیرون بیاره،یه نفس عمیق کشیدن تو این مواقع می تونه خیلی آدمو آروم بکنه.اما گاهی سکوت بهترین گزینه ست:

حکمت 471:شناخت جایگاه سخن و سکوت

در آنجا که باید سخن گفت، خاموشى سودى ندارد، و آنجا که باید خاموش ماند سخن گفتن خیرى نخواهد داشت.

................

مثالی که عنوان کردین و باعث عذر خواهی شما شد،مشمول حکمتهای زیره که ان شاءالله از این به بعد هممون باید بیشتر رعایتش بکینم::

حکمت 159:پرهیز از مواضع اتّهام

کسى که خود را در جایگاه تهمت قرار داد، نباید جز خود را نکوهش کند

حکمت 329:بى‏نیازى از عذر خواهى

بى‏نیازى از عذر خواهى، گرامى‏تر از عذر راستین است.

.............................

جز راست نباید گفت،هر راست نشاید گفت

مثلا در چه مواردی؟؟؟

فکر میکنید چه حرفایی زدم که نباید میزدم؟؟؟

..............................................................

این مورد رو کلی عرض کردم چون شما رو آدم صادقی می دونم،

یکی از مواردش اینه که نباید هر حرف راستی رو به هر کسی گفت و باید به ظرفیت طرف مقابل و همچنین میزان اعتمادی که میشه بهش کرد،توجه کنیم.گاهی طرف ظرفیت شنیدن اون حرف حق رو تو شرایط خاصی نداره،پس باید غیر مستقیم اونو متوجه کنیم.از طرف دیگه باید رازدار باشیم که امام میگن"رازداری مایه پیروزی ماست"،و باید توجه کنیم،حرفی نزنیم که بعداً ازش کسی علیه ما بتونه استفاده کنه.مورد خاصی تو ذهنم نیست،این مورد صرفاً برای تذکر و یادآوری بود.

حکمت 382:ارزش سکوت

آنچه نمى‏دانى مگو، بلکه همه آنچه را که مى‏دانى نیز مگو، زیرا خداوند بزرگ بر اعضاء بدنت چیزهایى را واجب کرده که از آنها در روز قیامت بر تو حجّت آورد.

..........................................

می دونم که با توجه به این موضوع از این به بعد هممون قبل از گفتن حرفامون،به عاقبت اونها بیشتر توجه می کنیم.

..............................................................

مدیریت زمان رو هم خیلی قبول دارم...رعایت نمیکنم متاسفانه...فکر میکنم یه سخت گیری اساسی که البته ناخواسته پیش اومده برای خودم داشته باشم...

........................

بازم میگم،دفتر برنامه ریزی قلم چی رو حتماً تهیه کنین!!!

علاوه بر مدیریت زمان،نکات روانشناسی فوق العاده ای توش هست که مطمئنم شدیداً بهتون کمک می کنه.

دوست دارم دفعه بعد که اینجا میاین،بگین دفتر رو تهیه کردم.

...................................................

ادامه در پست بعدی...

سه شنبه 7/12/1386 - 22:50 - 0 تشکر 31819

...ادامه پست قبل

هدف مند درس خوندن...جای بحث زیادی داره...باید به فکری براش بکنم!!!خودم هم همیشه حس میکنم درس نمیخونم...درست نمیخونم...هیچ کمکی به هدفم نمیکنه متاسفانه...

.................................

ببینید درس خوندن برای ما تنها یه پله ترقی نیست،بلکه یه وظیفه و تکلیفه!

همین طور خوب درس خوندن و در راستای اهداف معنویمون درس خوندن،اصیلترین نوع درس خوندنه.قبلاً هم راجع بهش به نتایج خوبی رسیدیم.اصلاً هدف ما از درس خوندن،همین تکامل عینی و عملی ما باید باشه.

یه جرقه اولیه:شما رشته زبان می خونید،من میگم خیلی از واژه ها تو زبونای مختلف،یه جور آهنگ و حتی طرز تلفظ مشابهی دارن.مثلاً تا حالا به واژه مادر دقت کردین:

فارسی:مادر

انگلیسی:ماذر(mother)

عربی:أم

.

......................

دقت کنین،شباهت عجیبی بین اونهاست.لطافت عجیبی تو تلفظ همشون هست.خب این می تونه چه علتی داشته باشه؟؟؟!!!

اینکه تو همه زبانهای دنیا،سه جزء اساسی "اسم" و "فعل" و "حرف" داریم،چه چیزی رو اثبات میکنه؟؟؟!!!

چرا در حالت عادی همه زبانها روی خط راست و به صورت افقی نوشته میشن؟؟؟!!!

.......

اینا فقط یه نمونه کوچیک بودن،مسلماً شما محکمتر و بهتر از اینا رو می تونین پیدا کنین...حالا اگه ما با این دید به درسها نگاه کنیم،نه تنها اونا رو بهتر می فهمیم،بلکه به هدف اصلی درس خوندن که شناخت و عینیت بخشیدن به حقایقه هم دست پیدا می کنیم.

ان شاءالله

................................

جذابیت آدمها رو تو چیزای خیلی قشنگ تر و اصیلتری می تونی جستجو کنی

میشه در این مورد توضیح بدید؟؟؟براساس کدوم حرفم این رو گفتید؟؟؟

............

اولاً که باید بگم این مورد رو هم کلی و به عنوان نتیجه مطالب قبلش عرض کردم،فکر کنم یه جایی تو صندلی داغتون گفته بودین از دختر بچه ها بیشتر خوشتون میاد،چون خودم هیچ وقت همچین احساسی نداشتم و همیشه از معصومیت و شیرینی بچه ها(چه پسر و چه دختر) بیشتر خوشم میاد،اینو گفتم.البته از حرفای بعدیتون می شه استنباط کرد که شما هم همین احساس رو دارین،می خواستم بگم این احساس خوب رو جلوه بدین و ازش صحبت کنین تا از اون صحبتتون برداشت نابجایی نشه.

شما همون طور که روح زنگار زده عزیز گفتن،ملاکهای خیلی خوب و ارزشهای اصیل انسانی رو به خوبی شناختین،پس این مورد برای شما یه نقطه قوت خیلی مهم و کلیدیه و باید همیشه خدا رو به خاطر این دید صحیحی که به شما داده شکر گزار باشین.

.............................................

اما نکته پایانی،من یه برادر دارم که دقیقاً هم سن و سال شماست(شاید تاریخ تولدتون هم یکی باشه).اونم الان داره سال اول دانشگاهش رو میگذرونه.و خیلی خیلی تو هر زمینه ای به من شبیهه.من همیشه بهش می گم،ما انگار یه نفر هستیم با این تفاوت که من 4 سال زودتر از تو به دنیا اومدم و 4 سال زودتر همه چیز رو تجربه میکنم.همیشه سعی کردم تو هر زمینه ای که بتونم بهش مشاوره بدم و تجربه هایی که بدست آوردم در اختیارش قرار بدم.چون اینو وظیفه نه تنها برادری که انسانی خودم می دونم.در مورد شما هم همین طور،من هم مثل روح زنگار زده عزیز شما رو خواهر دینی خودم می دونم و از این بابت خیلی افتخار هم میکنم.تا اینجا هم خیلی چیزا رو مستقیم و غیرمستقیم از شما و سایر دوستان یاد گرفتم که از این بابت خیلی بیشتر از اون چیزی که تصور کنین،مدیون شما هستم.اینو با صداقت تمام و بدون ذره ای تعارف خدمتتون عرض می کنم..

باورتون میشه خیلی از مسائلی که اینجا مطرح میشه،قبلاً خودم تجربه کردم و بعداً همون برادرم ازم پرسیده و دربارشون بهش توضیح دادم.الان هم به لطف خدا تا اینجا موفق بوده...و صدالبته این یادآوری ها بیشتر از اینکه برای اون سود داشته باشه،برای خود من مفید یوده(یادمه اینو توی تاپیک نهج البلاغه خودتون به زیبایی بهش اشاره کردین)؛البته منم از اون خیلی چیزا یاد گرفتم.و همیشه تو جاهایی که لازم می دونستم بهش گفتم خودت وارد شو و خودت تجربه کسب کن تا ماهیگیری رو یاد بگیری.

به خاطر همین صحبتهای من صرفاً حالت تلقین نداره،بلکه به حرفایی که می زنم و نتایجی که با عمل به اونها میشه بدست آورد،شدیداً ایمان دارم!!!

البته همه ما تازه داریم قدمهای اول رو برمی داریم؛اما می دونم و ایمان دارم به لطف خدا و با صرف حقیقی فعل خواستن،هممون به اون چیزی که خدا برامون در نظر گرفته(یعنی رضای الهی) دست پیدا میکنیم.ان شاءالله.

.....................................

خدایا،ای عزیزترین عزیز ما،ای دلسوزترین دلسوز ما و ای دوست ترین دوست ما

به ما بفهمان و بچشان لذت لحظه ای را که تمامی ذرات وجودمان آکنده از عشق تو باشد و برسیم به جایی که تنها گفته مان این باشد:

دوست من،به خاطر خودت شکر!

.............................................................

                            دوستان،در پناه دوست مشترکمان موفق باشیم

چهارشنبه 8/12/1386 - 19:33 - 0 تشکر 31902

هوالمعشوق

دلخوش عشق شما نیستم ای اهل زمین به خدا معشوقه من بالایی است.

******************************************************

سلام

خب خدا رو شکر که انتظار به سر رسید و ندای آسمانی خودم برگشت...

دیگه از گفتن خوشحالم که برگشتی و مرسی که اومدی و...میگذرم چون نه وقت دارم نه...!!!

یلدا خانوم ببینیم از این به بعد چی جوری میشی

ایشالله اون چیزی که میخوام بشم...

راستش وقتی نقدتو میخوندم طبق معمول اشکام در اومد...چون به هزار دلیل...مرسی ابجی مرسی خواهر مرسی دوست مرسی ....مثل همیشه(که عصبانی نیستی)حرفات دلنشین بود...

مثلا اگه ناراحت باشه، اصلا!! یا بهتر بگم خیلی کم به این فکر میکنه که چی داره میگه یا چی کار داره میکنه!!

درسته و به همین دلیل مرخصی میگیرم دیگه!!! خیلی وقت ها همین خود تو ناراحت شدی که چرا گوشیتو سایلنت میکنی و...شاید کار واجب داشته باشیم...دقیقا دلیلش همینه دیگه چون ناراحتم چون نمیخوام کس دیگه هم ناراحت بشه...چون میخوام بدونم چی دارم میگم و چی کار دارم میکنم...

اصلا خیلی جاها دلیلی نداره که مثلا خانم ایکس یا ... بدونه تو ناراحتی...ولی تو وقتی ناراحتی فقط دوست داری ناراحت باشی... و اون لحظه اصلا به این فکر نمیکنی اون که طرف صحبتت هست کی هست...اصلا چقدر توانایی درک غم و ناراحتی تو روداره... اصلا چقدر ازش شناخت داری

متوجه نشدم..منظورت کی بود؟؟؟ من که فقط ......

باید در این مورد با خودت صحبت کنم!!

مثلا کسی مثه من باید پای حرفات بشینه... باید درکت کنه وقتی ناراحتی

بایدی در کار نیست آبجی..."لطف"میکنی...به من"محبت"داری...

اما همین ناراحتی های تو بدون اینکه بخوای یه انرژی منفی برای یگران ایجاد میکنه

و به همین دلیل تصمیم گرفتم که تا جایی که جا دارم و تا جاییکه میتونم تحمل کنم از درد دل کردن بپرهیزم و باز همون قضیه مرخصی و سکوت و....(که واقعا جواب هم میده برای من لااقل)

چون وقتی ناراحتی فقط دوست داری ناراحت باشی

دوست ندارم ناراحت باشم اما خب قبول دارم که برای رفع ناراحتی"تنبلی"میکنم ...

اما وقتی ناراحت میشی بیشتر دوست داری یه دلیلی از خارج ، مثل یه اتفاق خوب...

میدونی موضوع چیه؟؟؟موضوع اینه که من وقتی ناراحت میشم تمام غصه هام تمام دلایلم برای ناراحتی تمام دلتنگی هام تمام اتفاقات بد زندگیم ردیف میشه جلو چشم...میدونی مشکلم چیه آبجی؟؟؟ اینکه وقتی دلم برای یکی تنگ میشه برای اون یکی هم تنگ میشه برای اون یکی هم تنگ میشه بگیر برو تا آخر...بعدش مدام این میاد تو ذهنم:چرا؟؟؟چرا من؟؟؟چرا حالا؟؟؟چرا با هم؟؟؟چرا فلان؟؟؟

این مسئله باعث میشه که هی ناراحت تر بشم...هی کش بیاد...طولانی بشه و...

احساس میکنم تو اینو قبول نداری

درست احساس میکنی آبجی...چرا؟؟؟؟ چون خیلی قبولش دارم...خیلی وقت ها تو همون حرف رو میزنی اما چون به اون ایمان دارم بی تردید حرفشو قبول میکنم اما حرف تو رو نه( چون میدونم درکم میکنی تو رو مثال زدم ها...ناراحت نشی یه وقت...بهتم قبلا گفتم دوست دارم به خواهرم به برادرم حرف دلمو بزنم احساس واقعیمو بگم)

تو به خودت اعتقاد نداری... تو به خودت ایمان نداری...

هدفمون همینه دیگه...اینکه من به خودم "ایمان"بیارم یا به قول آقای نظری به قدرت ایمان ایمان بیارم...

ینی داری صبور میشی

اولا که چاره دیگه ای نیست...دوما اینجاس که میگن مشکلات آدمارو میسازه ...

چون از همین وانمود کردن هاست که شروع میشه

چون قلبا بهش اعتقاد ندارم خیلی رو م اثر نمیذاره وقتی وانمود میکنم یه چیزی تو دلم میگه:به خودت لااقل دروغ نگو...خیلی هم برات مهمه که....(همون قضیه حساسیت همیشگی که میخوام دیگه نداشته باشم برای مثال)

از غم دوری سعی کن دیگه حرف نزنی

وقتی دلتنگ میشم نمیتونم...با هیچ هم که حرف نزنم با خودم حرف میزنم

س چرا نمیایم داد بزنیم که من ناراحتم برا اینکه احساس دوری از خدا دارم... چرا؟؟

من تا به حال به این موضوع اشاره نکرده بودم به دلایلی اما تا دلت میخواد از این فریادا زدم... از خودم بیزار شدم...متنفر شدم...اونقدر خجالت کشیدم و گریه کردم که خدایا ببخش...خدایا فقط اسم مسلمونی رومه...خدایا کدوم بندت مثل من فلان.... تو همین صندلی داغم وقتی گفتم با موسیقی آروم میشم عذابی گرفته بودم آبجی...بعدشم که آقا رضا دقیقا همون حرف رو زد...آتیش گرفتم...خیلی از این موارد پیش میاد...اما من متاسفانه یه اعتقادی دارم...دوست دارم نه از خدا دور باشم نه از بنده خدا

و در مورد احساسات امروز یه چیزی بهم گفتن حالا بعدا میگم...

اون از این به بعد میشه هدف من برای این احساس"لعنتی"که دیگه دوستش ندارم

بگذار سرنوشت هر راهي که ميخواهد برود،راه ه من جداست
بگذار اين ابرها تا ميتوانند ببارند.... چتر من خداست
 

----------------------------------------------------------------
مسئول انجمن خانواده و صندلي داغ
 
چهارشنبه 8/12/1386 - 19:33 - 0 تشکر 31903

حرفات رو در مورد ازدواج نفهمیدم...من که همیشه دارم میگم به هیچ وجه در حال حاضر مگر در موارد خاص عشق رو باور ندارم کسی جلوی من بگه من عاشقم اگه نکشمش خوش شانس بوده...من همیشه میگم چه خوش گفت!!! سید رسول تنهای تنها: عشق فقط عشق خدا...

من تو این مورد تو طرز فکرت واقعا موندم!!

کدوم طرز فکر؟؟؟روشن کن حرفتو لطفا

اون وقت ، اگه اونایی که دوسش دارن هر کاری بکنن تا از ناراحتی در بیاد اون باید اصلا به روی خودش نیاره؟؟ یا به قول خودش هیچ چیز خوشحالش نکنه و فقط و فقط یه چی!!؟؟

وای تو رو خدا اینجوری فکر نکن!! من کی به روی خودم نیاوردم؟؟؟؟ آبجی من گاهی نمیشه خوشحالیتو مثل همیشه بروز بدی چون امادگیشو نداری...اما...اما...اما فقط به خاطر اون شخص از همون مثلا مرخصی برمیگردی با هزار زحمت...آبجی من نگفتم هیچ چیز خوشحالم نمیکنه...گفتم هیچ چیز اون اندازه خوشحالم نمیکنه

آره؟ به نظرت اسم این دوست داشتنه؟؟

آره اسمش دوست داشتنه...فقط خدا از دل ادمها خبر داره

یا نه چون من می‏دونم تو دلت چه خبره خیلی نامردی هست که بگم عادت!

دقیقا حرفت آخر نامردی بود....از تو بعید میدونستم

اصلاااااااااااااا ابدااااااااااااااااا به هیچ وجه نمیتونم اسم اون دوست داشتن ها رو وابستگی بذارم

اگه وابسته بودم....

ببین خواهر من نمیدونم چرا ولی خیلی ناراحت شدم از این حرفت نه از تو از اینکه چقدرررر اشتباه که باعث میشه دوست داشتن من وابستگی یا عادت به نظر برسه...

ببین یه چیزی من سعی میکنم خیلی جاها به خاطر اونی که دوستش دارم از خیلی چیزا بگذرم و گذشتم و طاقت بیارم و دم نزنم اما منم یه حدی دارم دیگه گاهی لبریز میشم و در واقع قاطی میکنم و همه چیزو به هم بریزم...این قاطی کردنه همه اون دوست داشتنه رو میبره زیر سوال...متوجهی؟؟ که باید این ظرفیت خودم رو افزایش بدم باید یاد بگیرم هیچ وقت هیچ چیز باعث نشه من عصبانی بشم و قاطی کنم

چرا باید خیلی ها برات ارزش زیادی داشته باشن!! چرا؟؟

چون برام عزیزن...

دختر چرا این قدر زود تسلیم غم و غصه میشی؟؟

همون طور که خودت گفتی چون میخوام ناراحت باشم..دنبال یه راهییم برای اینکه گریه کنم دلتنگیمو رفع کنم...

چه میدونم...

نمیدونم چه راهی رو تو اثر میزاره

به خدا از همه چیز برام مهم تر اینه...چون وقتی ناراحتم و کم میارم همه چیزمو بهم میریزم..همه زحماتم...همه چیز...

نه آبجی ناراحت چیه...خودتم میدونی با این چیزا ناراحت نمیشم...

خودتم میدونی بیشتر از هر کسی با رفع این اشکالات خودم راحت میشم...

ممنون بابت انتقاداتت...مطمئن باش منتظر بقیش هم هستم...

(ان شاء الله بقیشو بعدا جواب میدم...دیگه وقتی نمونده)

**یا علی از تو مدد**

بگذار سرنوشت هر راهي که ميخواهد برود،راه ه من جداست
بگذار اين ابرها تا ميتوانند ببارند.... چتر من خداست
 

----------------------------------------------------------------
مسئول انجمن خانواده و صندلي داغ
 
پنج شنبه 9/12/1386 - 17:12 - 0 تشکر 31982

السلام علیک یا سید اشهدا

اول از همه اربعین حسینی روو خدمت تموم دوستان گل تسلیت عرض میکنم.

راستش چیز خاصی ندارم که بگم!!!

آخه من عملا هیچ شناختی از خانم یلدا عشق ندارم. ولی با حضور ایشون در انجمن ها و خوندن مباحثشون به این موارد رسیدم که فکر میکنم تا حدودی منفی باشن و اگه بر طرفش کنن خیلی عالیه!!!

یلدا خانم احساس میکنم خیلی زود رنج هستین... البته در بعضی مواقع ... گاهی وقتا از یه حرف خیلی ساده و کوچولو ناراحت میشید ولی بعضی وقتا هم از حرفای فوق العاده افتضاحی که براتون نوشته میشه به سادگی رد میشید!!! شاید صحیح نبود به این صراحت بیان میکردم!!! دیگه ببخشید.

یلدا خانم شما آدمی هستین که تا کسی نباشه همراهیتون کنه خودتون حاضر نیستید عملی روو انجام بدید. تا کسی در کنار شما نباشه و بهتون نگه چیکار کن و چیکار نکن خودتون اون فعل روو انجام نمیدید!!! البته فکر میکنم مقدار بسیار کمی از عدم اعتماد به نفقس رنج میبرید که پیشنهاد میکنم حتماااااااااااااا این مورد روو بر طرف کنید. شاید خوده بنده هم تا چند وقت پیش حتی تنهایی از خونه بیرون هم نمیرفتم ... ولی باور کنید یه کمی جسارت میخواد. البته بازم معذرت که به این صراحت گفتم.

از نوشته هاتون پیداست که فوق العاده ارادت به ائمه دارید و همیشه سعی میکنید به هر نحوی که شده خودتون روو در این راه مقدس قدم بردارید. تحسینتون میکنم ... انشاءالله که همیشه در این راه مقدس قدم بردارید ولی سعی کنید نه تنها تو دنیای مجازی بلکه تو دنیای واقعی خودتون بیشتر این راه روو دنبال کنید. خب این انگاری حسن شد!!! خب چه اشکالی داره. نقد که حتما نباید پرداختن به عیوب باشه.

یه پیشنهاد سعی کنید دنیای مجازی روو با زندگی واقعی و عادی خودتون قاطی نکیند. حتما یه حجابی بین این دو باشه. نمیگم دو روو باشید.... نه ... منظورم اینه که مسایل دنیای مجازی روو وقتی ازش رفتید بیرون فراموش کنید. و همین طور دنیای واقعی ... اگه این طور نباشه دچار یه جور سر در گمی خاصی میشید. بعد از مدتی دچار تشویش ذهن میشید. نمیدونید کجا دارید زندگی میکنید... گاهی وقتا تو زندگی عادیتون فکر میکنید اینجا هم مجازیه و میشه خیلی راحت پاکش کرد.... مثل مطالبی که میشه نوشت و قبل از سیو کردن میتونید هر کاری روی اونا انجام داد. البته تو دنیای واقعی هم میشه این کارو کرد ... با تامل و فکر کردن قبل از حرف زدن ... ولی خیلی از هم دیگه فاصله دارند... شما اگه از دست کسی تو دنیای مجازی ناراحت بشید ممکنه بدون فکر حرفی از دهنتون بیرون بیاد که بعدا باعث پشیمون شدنتون بشه. ولی دنیای مجازی محلیه که شما اگکه از دست کسی هم ناراحت بشید وقتی دارید براش تایپ میکنید خودش یه جور تامل داره ... وقتی دوباره میخونید بعضی جاها روو حذف میکنید. ولی تو دنیای واقعی این ویرایش وجور نداره. خودمم نفهمیدم چرا اینا روو گفتم. خدای نکرده حس نکنید دارم نصیحتتون میکنم.... فقط خواستم جسارت کنم و تجربیاتی که داشتم روو براتون بنویسم.

راستش نمیدونم دیگه چی بگم. انشاءالله که از دست بنده ناراحت نشده باشید.

باز هم بر میگردم. خوش و خرم باشید

یا علی مدد

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.