به نام خدا
از پدری فانی، به فرزندان عزیزم
سلام
همیشه بعد از خوندن نامه ی دیگران به بچه هاشون، دلم می خواست منم برای شما نامه ایی بنویسم ولی یه حس خجالت و شرم مانع از این کار میشد.
بالاخره بعد از کلنجار رفتن زیاد با خودم و اینکه داشتن فرزند چیزی نیست که شوخی بردار باشه و شما ها که پاره ی تن من و بلکه تمام جانِ من هستید، اگه آسیبی بهتون برسه به من رسیده، منو مصمم کرد تا براتون نامه ایی بنویسم تا تو سختی های زندگی راهنمایتون کنه.
چه موقع خوندن این نامه من زنده باشم، چه نباشم.
عزیزم!
هیچ وقت چیزیو که نمی دونی نگو، و هیچ وقت چیزیو که لازم نیست بگی رو هم به زبون نیار.
هرجور که می تونی بدی ها رو رد کن و از آدمای بد دوری کن و نذار که سرزنششون تو رو از خدا دور کنه.
همیشه خودتونو به دست خدا بسپارید که هیچ پناهگاهی مطمئن تر و نیرومندتر و امن تر از خدا نیست. اینطوری خیال من و مامانتونم راحت میشه.
خیلی دلم میخواد خودم بهتون قرآن خوندنو یاد بدم همراه با حدیث و دعا.
همه دعاهاتونو به خدا بگید و همه چیو از خدا بخواهید که داشتن چیزی که داری خیلی خیلی بهتر از اینه که بهتر و بیشترشو از مردم بخواهی.
بیشتر از این نامه اول و طولانی نمی کنم و با این جمله تمومش می کنم.
" با دوست هاتون، دوست باشید!"
به خدای بزرگ میسپارمتون. بوس.