• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
مقاومت اسلامی (بازدید: 4088)
سه شنبه 9/7/1392 - 7:26 -0 تشکر 656839
خاطرات برادران شهدا

بسم تعالی

در این تاپیک خاطرات برادران شهدا را قرار میدهم به امید خواندن دوستان و تفکر و تعمق بیشتر در راه و هدف شهدا.

سه شنبه 9/7/1392 - 7:35 - 0 تشکر 656883

« کتاب : ایل سحر» 

برادر شهید اسدالله خدام می گوید : ‏زمانی که من و اسدالله همرزم بودیم ، یک روز قبل از شهادتش مشغول غواصی در سد دز بود . من به دنبال او تمام منطقه را گشتم ولی او را پیدا نکردم و بعد فهمیدم که او هم برای دیدن من به پادگان آمده است ولی ما یکدیگر را ندیدیم ؛ اسدالله شب همان روز شهید شده بود اما من از شهادت او ‏بی خبر بودم.  ‏شب که در آسایشگاه پادگان خوابیده بودم خواب دیدم که اسدالله پیش ‏من آمد ویک دسته گل با یک اسلحه به من داد و بعد با لبی خندان از من جدا شد و من بعد از این خواب فهمیدم که اسدالله شهید شده است.

« شهید اسدالله خدام / دیلم »

سه شنبه 9/7/1392 - 7:35 - 0 تشکر 656884

« کتاب : اولین میدان مین » 

برادر شهید هاشمی می گوید : ‏چند روز بعد از اتمام عملیا‏ت ، هنوز در منطقه بودم که دو برادرم  به نزد من ‏آمدند و گفتند : همراه ما به بوشهر بیا . پرسیدم : چه شده ؟ گفتند سید ماشاالله به شهادت رسیده است . البته قبل از این که آنها خبر شهادت سید ماشاالله را بدهند ؛ متوجه ی این امر شده بودم ؛ ‏ساعت 4 ‏بعد  از ظهر همان  روز  در منطقه ی ‏  کوشک خوابیده  بودم ؛ خواب  دیدم  در ‏خانه مان خیلی شلوغ است . ناگهان ؛ پسر عمویم مرا صدا زد و گفت بلند شو ؛ برادرت شهید شده ؛ گفتم : نه ؛ او در منطقه است  . در همین لحظه ؛ یکی از همرزمان مرا صدا زد و گفت : بلند شو ؛ از بوشهر به دیدنت آمده اند . برادر بزرگم مرا در آغوش گرفتند و ماجرا را برایم تعریف کردند .

« شهید سید ماشاالله هاشمی / بوشهر »

سه شنبه 9/7/1392 - 7:35 - 0 تشکر 656885

« کتاب : دستمال سبز » 

برادر شهید موسوی نقل می کند :  شهید بار آخرکه می خواست به جبهه برود ، قبل  از رفتن  به  اتفاق  چند  نفر از دوستانش به  « دارالشهداء » محله دواس می روند . تا آن موقع فقط دو نفر شهید به نام شهید نیک فرجام و شهید خلیل خانه را دفن کرده بودند . برادرم جارو را برمی دارد و جای دفن سومین شهید را جارو می کند و می گوید : «  این جا ؛ جای مزار من است » .

« شهید سید امیر مظفر موسوی / بوشهر »

سه شنبه 9/7/1392 - 7:36 - 0 تشکر 656887

« کتاب : دستمال سبز»

برادر شهید محمد امیر نیک فرجام می گوید : شهادت محمد امیر در ظهر روز عاشورا اتفاق افتاد و بدن مطهرش پس از سه روز و مصادف با سومین روز شهادت امام  حسین (ع) دفن شد . در محله ی دواس همه ساله در شب سوم بعد  عاشورا ؛ مراسم خاکسپاری  شهدای  کربلا را به نمایش می گذارند و نوحه ای  که می خوانند این است : « کربلا چه شور و شینه ، شب سوم حسینه » ؛ اما آن  سال  به  احترام  محمد امیر ؛ همه ی عزاداران  یک صدا  فریاد می زدند : « کربلا چه شور و شینه ؛ شب سوم امیره » .

« شهید محمد امیر نیک فرجام / بوشهر »

سه شنبه 9/7/1392 - 7:36 - 0 تشکر 656888

« کتاب : حدیث ابرار»

برادر شهید معرفاوی نقل می کند : یک شب ‏در عالم رؤیا او را دیدم که لباس نظامی بر تن کرده بود . او به من گفت : « مادرم شب ها خیلی گریه می کند . به او بگو که جای من خوب است ؛ این قدر برای من گریه نکن » . من هم حرف و سفارش او را که با گوش جان شنیدم ، به مادرم گفتم که شهید سفارش کرده است که زیاد گریه نکنی ؛ جای او خوب است و برایش دعا کن .

« شهید عبدالرزاق معرفاوی / چغادک »

سه شنبه 9/7/1392 - 7:36 - 0 تشکر 656891

« کتاب : حدیث ابرار » 

برادر شهید معرفاوی می گوید : تقریباً نزدیک به دو ماه قبل از شهادتش ، به مرخصی آمده بود که او را دیدم . پس از پایان مرخصی ساکش را برداشت و به همراه هم ، به سه راهی چغادک رفتیم . ‏پس از چند دقیقه ای که گذشت ، اتوبوس رسید . متوجه شدم که اشک درچشمانش جمع شده است . رو به من کرد و گفت : « برادر، این دفعه ی آخری است که همدیگر را می بینیم و گمان نمی کنم  دیگر یکدیگر را ببینیم » . او را در آغوش گرفتم و گفتم : برادر، این چه حرفی است که می زنی ؛ ان شاء الله خدمتت را تمام می کنی و به جمع خانواده بر می گردی.  ‏وقتی به خانه برگشتم ، بعد از گذشت چند روز، متوجه شدم که عبدالرزاق دفترچه ی خاطراتش را که همیشه به همراه ‏خود می برد ، در خانه جا گذاشته است.  ‏دفترچه را باز کردم و در آن وصیت نامه ی شهید را دیدم . وصیت نامه را نوشته بود و لای دفترچه گذاشته بود. یقیناً این موضوع ، تصادفی  نبود ، بلکه مخصوصاً  آن را جا  گذاشته  بود ، تا ما از مفاد وصیت نامه اش مطع شویم . و آن دیدار ما ، به قول خودش آخرین دیدار مان بود . یعنی او در حقیقت شهادت خود را پیش بینی کرده بود.  

« شهید عبدالرزاق معرفاوی / چغادک »

سه شنبه 9/7/1392 - 7:36 - 0 تشکر 656893

« کتاب : حدیث ابرار» 

برادر شهید  حیدری  می گوید :  معمولاً  وقتی  خوابش  را  می بینم ؛  با  شهید « ‏رسول حیدری » و یا ‏شهید « علی پور » از فرماندهان سپاه آبادان با هم  هستند  ؛   سوار بر اسب ؛  می روم   جلویشان  و می گویم  کجا  می روید ؟ می گویند : « از کاروان  جا  مانده ایم ؛ باید  برویم  به آن ها  برسیم » . به او می گویم : تو و رسول هر دو شهید شده اید ؛ می گوید : « نه ما شهید نشده ایم ؛ ما زنده ایم ؛ چه کسی گفته که ما شهید شده ایم » ؛ می گویم : من خودم ‏جسد تو را دیدیم . خودم پرچم مقدس جمهوری اسلامی ایران را بر روی تابوتت کشیدم . می گوید : « نه ، اشتباه می کنی » . بعد یک دفعه از خواب بیدار می شوم. 

‏« شهید عبدالله حیدری / چغادک »

سه شنبه 9/7/1392 - 7:37 - 0 تشکر 656894

« کتاب : حدیث ابرار » 

برادر کوچک شهید جمالی می گوید : داماد بزرگمان ، شهید بزرگوار را در خواب دیده بود و به او گفته بود که وضعیت شما در آن دنیا چگونه است ؟ شهید در جواب می گوید : « جای ما خیلی خوب است . اما وضعیت علما از ما خیلی بهتر است و جای بهتری دارند » .

« شهید مبارک جمالی / چغادک »

سه شنبه 9/7/1392 - 7:37 - 0 تشکر 656895

« کتاب : حدیث ابرار » 

برادر شهید جمالی می گوید : یک نفر خیّر زمینی را برای احداث مسجد کنونی محل ؛ وقف کرده بود . هنوز کمترین کاری د‏ر زمینه ی ساخت مسجد انجام نگرفته بود ‏و تنها یک زمین خاکی بود ‏. شهید وقت نماز که می شد یک قطعه حصیر بر می داشت و روی زمین موقوفی مسجد پهن می کرد و شروع به نماز خواندن می نمود . این کار او باعث می شد تا دیگران نیز جمع شوند و با او بر روی همان حصیر نماز بخوانند . من تا مدتی بعد از شهادتش ‏حصیری را که خریده بود و برای برگزاری نماز به زمین محل ساخت مسجد می برد ؛ با خود به همان مکان می بردم تا مردم بر روی آن نماز بخوانند.  ‏یک روز هنگام مغرب فراموش کردم حصیر را با خود به مسجد ببرم . همان شب شهید بزرگوار به خوابم آمد و به من گفت : « چرا حصیر را با خودت به مسجد نبرده بودی ؟ » . من از خجالت سرم را پایین انداختم و هیچ جوابی برای گفتن نداشتم .

« شهید مبارک جمالی / چغادک »

سه شنبه 9/7/1392 - 7:37 - 0 تشکر 656896

« کتاب : حدیث ابرار » 

برادر شهید ابرار می گوید : ‏شهید در سال 1356 ‏بعد از ازدواج ، به خدمت سربازی اعزام شد. ابتدا برای انجام معاینات پزشکی به گناوه رفت. ما در آنجا کسی را نمی شناختیم . رفتن هادی به سربازی و دوری از او برایمان سخت بود . به همین خاطر با قلبی شکست به « امامزاده اسماعیل » متوسل شدم که برادرم  ‏هادی از سربازی معاف شود . ‏وقتی در امامزاده خوابیدم ؛ خواب دیدم که سیدی آمد و پرسید که چرا ناراحتی ؟ من هم در عالم رؤیا همه چیز را به آن سید گفتم . سید با گشاده رویی و لبخند ، به من گفت که ناراحت نباش ، مشکلت حل می شود . وقتی بیدار شدم ، کسی را ندیدم . این موضوع را با خادم امامزاده در میان گذاشتم و خود را هرچه سریعتر به هادی ‏که در گناوه بود ، رساندم . خوابی را که دیده بود‏م ، برایش تعریف کردم . د‏ر پاسخ به من گفت : « اگر خود امامزاده ، این موضوع را گفته باشد  نگران من نباشید که خودش مرا از سربازی معاف می نماید.«  ‏روز بعد چون پزشک در گناوه نبود ، آنها را به پادگانی  در پل دختر ‏اعزام  کردند .  وقتی  معاینات پزشکی د‏ر پادگان شروع می شود یکی از افسران بدون هیچ مقدمه ای وارد صف سربازان شده و دست هادی را می گیرد ‏و از صف بیرون می آورد ‏و به وی می گوید که تو نیروی مازاد ‏هستی بعد از تحویل وسایل سربازیش ، خبر معاف شدنش را تلفنی به من اطلاع داد‏.  ‏وقتی هادی آمد ، پس از 20 ‏روز برای ادای احترام و نذر به ‏امامزاده ‏اسماعیل رفتیم . وقتی که رسیدیم ، خاد‏م امامزاده گفت که سید در خوابم آمده ‏است و گفته که بیشتر از 2000 تومان از شما نگیرم .

« شهید هادی ابرار / چغادک »

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.