مادر شهید زنگنه روایت مجروح شدن فرزندش را این گونه بیان می کند : مدتی از او خبری نداشتیم . خواستیم خودمان به منطقۀ جنگی برویم اما مجوز نمی دادند . همان ایام در عالم خواب دیدم که مجید کنارکوهی خوابیده است رفتم نزدیک تر؛ دیدم ازکمر به پایین سوخته است . گفت : « مادر آمدی ؛ خوب موقعی آمدی » . پیراهن سبزی کنارش بود آن را به من داد وگفت : « مادر همین را بپوش » . از خواب بیدار شدم دانستم که خبری شده است . می خواستیم برویم پیرانشهر ؛ بنیاد شهید شیراز هم به ما نامه نمی دادند . با برادرم رفتیم . در آن جا جوانی را دیدم که یک طرف صورتش قرمز شده بود گفت که از محمد آباد آمده و از علت سوختگی صورتش سؤال کردم . گفت خمپاره ای که به مجید زنگنه اصابت کرده موجش به من خورده است . گفتم سراغش را داری ؟ گفت نه من بیهوش شده بودم . مسؤولین پادگان جریان را می دانستند وگفتند که مجید داخل بیمارستان امام تبریز است . برگشتیم تبریز و برای ملاقاتش به بیمارستان رفتیم . به علت این که زیاد ترکش خورده بود نمی توانست حرکت کند و با اشاره چشم و ابرو به ما اشاره می کرد . بعد از یک هفته می خواستیم ببریمش تهران یا شیراز.
او را به بیمارستان شیراز بردیم . تا یک ماهی در آنجا بود. بعد از یک ماه به تهران اعزام شد . چند روزی در بیمارستان شریعتی تهران بود . هر دکتری که خواست او را جراحی کند می گفت که به قیمت جانش تمام می شود . دکتر ابراهیمی و دکتر صادقیان گفتند مجید یک شب دیگر زنده است و بعد از آن شهید می شود . مجید ساعت 3 شب شهید شد . می خواستند او را شیراز دفن کنند گفتم که نمی توانم هر پنج شنبه بیایم شیراز و سپس انتقالش دادند برازجان .
« شهید مجید زنگنه »
شهرستان دشتستان
شهروندان ملکوت