مادر شهید امیریان از لحظه دریافت خبر شهادت فرزندش می گوید : عید سال 1364 نامه ای از حسین به دستمان رسید . شب خواب دیدم که ماشین های سپاه دور خانه ما را گرفته اند . وقتی بیدار شدم گفتم که حتماً حسین شهید شده ، ولی خودم را دلداری دادم و سعی کردم این خواب را فراموش کنم .
ساعت 10 صبح برای خریدن ماست به خانۀ یکی از همسایگانمان رفتم . وقتی برگشتم ، دیدم ماشین لندکروز سپاه جلوی در خانه ما ایستاده و پسر دایی حسین دارد گریه می کند. گفتم : مگر چه خبر است ؟ چرا گریه می کنی ؟ گفت : مادر رضا ، چطوری بگویم ؛ حسین شهید شده است و دوباره شدیدترگریه کرد. وقتی این خبر را شنیدم ، دست و پاپم را گم کردم.
سه روز بعد جنازۀ او را به منظور خاکسپاری به بندر دیلم آوردند . رفتم بالای سرش و گفتم : شهادتت مبارک چون آرزوی همیشگی تو بود .
« شهید حسین امیریان »
شهرستان دیلم
ایل ستاره