• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن شمال > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
شمال (بازدید: 1881)
دوشنبه 14/5/1392 - 10:48 -0 تشکر 628810
شناخت مازنداران

http://anthropology.ir/node/4086 گردآوری : سید قاسم حسنی

jade.jpg

استان مازندران یکی از استان های شمالی ایران است سرزمینی که بین 47 دقیقه و 35 درجه تا 8 دقیقه و 38 درجه عرض شمالی از استوا و 16 دقیقه و 50 درجه تا 10 دقیقه و 56 درجه طول شرقی از نصف النهار گرینویچ قرار گرفته و مساحتی حدود 4/23756 کیلومتر مربع وسعت دارد .

استان مازندران یکی از استان های شمالی ایران است سرزمینی که بین 47 دقیقه و 35 درجه تا 8 دقیقه و 38 درجه عرض شمالی از استوا و 16 دقیقه و 50 درجه تا 10 دقیقه و 56 درجه طول شرقی از نصف النهار گرینویچ قرار گرفته و مساحتی حدود 4/23756 کیلومتر مربع وسعت دارد .این استان از شمال به دریای مازندران ، از شرق به خراسان ، از غرب به گیلان و از جنوب به سلسلهجبال البرز محدود می شود گرگان و دشت بخشی از این استان بود که اخیرا با نام استان گلستان از این محدوده جغرافیایی جدا شده است.
مازندران قطب کشاورزی است و زمین های ان استعداد قابل توجهی برای کشت انواع محصولات مانند : برنج ؛ گندم ؛ حبوبات ؛ پنبه ؛ مرکبات و صیفی جات دارد . از سلسله جبال البرز رشته کوه های متعدد و رودخانه های پرآب به سوی دریای مازندران جاری است . مهمترین آنها عبارتند از : هراز ؛ تجن؛ تالار؛ و رود چالوس ؛ سواحل درریای مازندران نیز محل مناسبی برای استخراج مواد پروتئینی است .
مرکز استان ، شهرستان ساری و در برگیرنده شهرستان های ، نکا ، جویبار ، سوادکوه ، محمودآباد ، رامسر ، تنکابن ، نوشهر و چالوس ، نور ، بابلسر ، آمل ، بابل ، قائمشهر ، بهشهر و گلوگاه است .

دوشنبه 14/5/1392 - 11:14 - 0 تشکر 628838

ریز مقامات در مناطق مرکزی مازندران
ریزمقامات مناطق مرکزی مازندران به سه گروه تقسیم می شوند و هر گروه با ویژگی‌هایی قابل شناسایی هستند گروه اول ریز مقاماتی که بر اساس آواها و تکه‌های کهن تبری شکل گرفته اند .
گروه دوم ، ریزمقاماتی که با پیدایش آوازهای مذهبی به ویژه موسیقی تعزیه بروز نموده و از موسیقی سنتی همراه آن الهام یافته اند .
گروه سوم ریزمقاماتی که برداشتی از موسیقی اقوام و طایف مستقر در منطقه می‌باشند و یا تحت تاثیر مقامات آوازی و سازی سایر مناطق ایران پدیدار شده اند که ذیلا به خصوصیات هریک از گروه های سه گانه فوق پرداخته خواهد شد .

1-    ریز مقامات اصیل تبری
مناطق گسترده ای  از کوهستان های مازندران از هزارجریب تا بیرون بشم و جلگه های حد فاصل شهرستان ساری تا غرب نوشهر از مجموعه ریزمقاماتی استفاده می کنند که بر پایه اصیل ترین و کهن ترین آواها و تکه های چوپانی مازندران شکل یافته اند . مایگی بیشتر آنها در شور دشتی است و ساختمان آنها بر اساس توالی و تکرار جملات موسیقی و شعر استوار است که در هر دور به جملات کوتاه تری متصل شده و بر اساس شیوه بداهه خوانی و حس فردی خوانندگان حالات ویژه ای می پذیرد .
اشعار در این ریزمقامات غالباٌ به گوشواره هایی منتهی می شوند که به ترکیب بند و ترجیع بند در اشعار کلاسیک ایران مانند است . با این همه در اجرای شیوه‌های کهن تر ریز مقامات که توسط خنیاگران و شعرخوان های محلی بیان می شود . حالات مشترکی از اشعار عروضی و هجایی به چشم می خورد ، که جای تامل بیشتری دارد جداسازی این اشعار از جملات موسیقی عدم تطابق آنها را با قالب‌های شعر کلاسیک ایران نشان می دهد .
خوانندگان مختلف تلاش می کنند تا این گونه اشعار را با سبک و سیاق خود با جملات موسیقی هماهنگ سازند از همین رو ممکن است در اجراهای مختلف تاز یک ریز مقام با کشش ها ، تحریزها و مترهای بدیهی مواجه شد.
میزان تغییر در اجرای ریز مقامی واحد ، در روستاها و شهرهای مختلف در حد تغییر لهجه زبان تبری است . این گروه از ریز مقامات در مناطق کوهستانی نسبت به این گروه از ریزمقامات در مناطق کوهستانی نسبت به مناطق جلگه ای تراکم جمعیت ، ارتباط گسترده تر با برخی از فرهنگ های همجوار و درآمیزی با مهاجرین ، موجب تغییراتی چند در برخی حالات و ریتم این گروه از ریزمقامات شده است . با این همه این گروه در کلیت خود چه در مناطق کوهستانی و یا جلگه ای ، هم سو و همانندند . شیوه های اجرایی این ریزمقامات بر اساس نظام و فواید خاصی است و با انکه خاستگاه و منشاء ملودی آنها به شدت از مقامات یا منظومه های آوازی همچون امیری ، کتولی و طالبا متاثر است اما پس از آنها به خصوص بعد از اجرای کتولی خوانده می شود.
باید گفت که ریزمقامات از نظر حالات و مضمون اساساٌ به مراسم و آیین های سرورآمیر و یا موضوعات معیشتی ارتباط داشته اند اما شعر خوان ها ( شرخون) و خنیاگران که در مجالس و شب نشینی ها راوی مقامات و منظومه ها ،همراه با نقل داستان های عاشقانه و یا احادیث بوده اند ، کمتر به اجرای ریزمقام می پرداختند.

2-    ریزمقامات متاثر از موسیقی مذهبی
پیدایش اولین گونه های موسیقی مذهبی در قالب شبیه خوانی ها ، مراثی و
نوحه ‌ها که بیشتر توسط تعزیه خوان ها و مداحان کومیش و مناطق مرکزی ایران به اجرا در می آمد به لحاظ بار اعتقادی و مذهبی مورد توجه مردم منطقه قرار گرفت . رفته رفته بسیاری از نوحه ها و مراثی بر اساس و مدل تصنیف سازی موسیقی سنتی شکل یافته و در منطقه متداول شدند.
این گروه از نوحه ها و مراثی بعکس تعزیه ، از نظر اجرایی دارای محدودیت زمانی و مکانی نبوده و در بیشتر سوگواری ها معمول شدند با گذشت زمان تکرار و عمومیت این موسیقی تاثیر آشکاری بر موسیقی به ویژه بر منظومه ها و ریز مقامات تبری بر جای گذاشت .
این احتمال قابل طرح است که برخی منظومه های موسیقیایی مازندران همچون نجما ، حیدربک و صنمبر تحت تاثیر موسیقی مذهبی شکل یافته و بسیاری از ترانه ها در چهارگاه و سه گاه نیز از همین موسیقی متاثر شده و ضمن پذیرش و آمیختن در این میان در تاثیر برخی از ریزمقامات و قطعات آوازی و یا سازی امروز مازندران از موسیقی مذهبی نمی توان تردید داشت .
به طور نمونه خنجر می زند شمر با تغییر مایگی از بیات ترک به شوشتری به لیلا باریکلا تغییر نام یافته و عینا به مجموعه ریزمقامات مازندران افزوده شد. همچنین آواز «عباس خوانی » رجز خوانی در تعزیه عینا با عنوان عباس خونی وبه قطعات سازی مازندران انتقال یافت که توسط لله وا نواخته می شود.

3-    ریزمقامات متاثر از موسیقی اقوام
در پی تمرکز و ایجاد امنیت نسبی کشور در دوران صفویه ، مراودات و مبادلات اقتصادی و اجتماعی بین اقوام و طوایف ایرانی گسترش قابل توجه ای یافت .
در همین رابطه بسیاری از جاروارداران مازندرانی و کومشی در جریان سفرها و مبادلات تجاری با مناطق مرکزی ایران ضمن آشنایی با موسیقی این نواحی برخی از ریزمقامات مناطق یاد شده را به حافظه خود سپردند و بر اساس حس بومی و فردی تغییراتی در برخی از حالات آنها ایجاد نمودند. این ریزمقامات نیز رفته رفته به وسیله همین افراد در منطقه عمومیت یافته و مورد استقبال قرار گرفت . وجود تعدادی ریزمقام در شوشتری ، بیات ترک ، ماهور و چارگاه را باید محصول این جابه جایی ها دانست .
همچنین کوچ پیوسته اقوام به مناطق کوهستانی و کوهپایه ای مازندران که از دوره صفویه آغاز و به مرور ادامه یافت ، در انتقال برخی از ریزمقامات دیگر طوایف ایرانی به این منطقه ، بی تاثیر نبود . طوایفی چون درزی های اصفهان و کردان ، اگرچه با گذشت زمان در کلیه آداب و سنن قومی و فرهنگ منطقه استحاله شدند ولی بی شک تاثیراتی نیز در فرهنگ و هنر منطقه به جای گذاردند.
وجود قطعاتی همچون «کیجا کرچال » در شوشتری و زاری در بیات ترک که امروزه جزء قطعات سازی منطقه قلمداد شده و با لله وا نواخته می شوند از همین سریق به موسیقی منطقه راه یافته اند .

دوشنبه 14/5/1392 - 11:15 - 0 تشکر 628839

موسیقی علی آباد یا موسیقی کتولی
علی آباد کتول از نظر جغرافیایی شرقی ترین مناطق تبری زبان و از اصلی ترین بلوکات آستارآباد قدیم محسوب می شود.
نزدیکی این منطقه با بسیاری از نواحی ترکمن نشین و احاطه آن توسط روستاهایی همچون «اوبه دوجی »« اوبه بهلکه » و قره بولاق و شفتالو باغ ، حسین طبیب ، اوبه کوچک ، نظرخانی ، اوبه بدراق نوری ، قراقچی ، و از سوی دیگر حضور اقوم سیستانی و همسایگی با خراسان ، پیچیدگی شگفتی را در مجموعه فرهنگ شفاهی علی آباد موجب شده است .
زبان تبری در علی آباد از نظر قواعد و واژگان همانند تبری نواحی مرکزی مازندران می باشد ولی در عین حال در برخی از قواعد و ساختار دستوری از لهجه فارسی خراسانی و گرگانی متاثر است . افزون بر این تعداد قابل توجهی از واژگان خراسانی ، گرگانی ، ترکی ، سیستانی نیز در آن به چشم می خورد.
این درامیزی در موسیقی کتول محسوس تر است .
به ویژه تاثیر دو جریان بزرگ موسیقیایی یعنی خراسانی و ترکمنی به آسانی در آن مشهود است ضمن اینکه مراودت عاشق های ترک نژاد بجنورد و کردان قوچانی و انتقال برخی از مقامات و ریزمقامات اقوام فوق به موسیقی کتول ، در افزایش کیفی و کمی آن تاثیر به سزایی داشته است .
به روایت دیگر شاخته تنومند موسیقی کتولی از سمت شرق به خاک های خراسان و مناطق ترک نشین و کردنشین آن و از سوی شمال به دشت های ترکمن نشین ریشه دوانده است و اینها همه جدا از خاستگاه اصلی آن یعنی موسیقی تبری است . بنابراین از یک سو می توانیم شاهد دریافت ها و روایت ویژه هرایی ترکمنی یا تلفیق خراسانی آن در موسیقی کتول باشیم و از سوی دیگر بیت خوانی های شرق و بسیاری از حالات موسیقی خراسانی را در آن مشاهده کنیم .
باید اضافه نمود بخشی وسیعی از قطعات سازی کتول نیز متاثر از موسیقی سازی طوایف سیستانی است این تاثیرات دارای جنبه های متفاوتی است به طوری که برخی از قطعات و نغمات در سرنا عینا به موسیقی کتول انتقال یافته اند و تعدادی دیگر با پذیرش تغییراتی در حالات و یا ساختار نغمات به این موسیقی پیوستند . از رهگذر این آمیزش ها ، تنوع چشمگیری را در ادوات موسیقی کتول ملاحظه می کنیم که از فرهنگ های متفاوتی وام گرفته شد و سپس بخاطر استمرار در کاربرد ، پس از گذشت سده ها به سازهایی بومی تبدیل شدند ، کهدر جای خود به آن پرداخته خواهد شد .

دوشنبه 14/5/1392 - 11:16 - 0 تشکر 628840

اساس موسیقی کتول
ساختار موسیقی کتول متکی بر دو مقام آوازی با عنوان هرایی کوتاه و هرایی بلند است هر چند این و هرایی خود دارای انواع دیگری نیز هستند که به حس مجریان و چگونگی بلندی یا کوتاهی جملات آن به هنگام اجرا بستگی دارد . از قدیم الایام خنیاگران کتول این دو مقام را بر اساس سلیقه و ذوق فردی و با اتکا به سنت بداهه خوانی  و بداهه نوازی در اشکال مختلفی اجرا نموده اند که پس از شکل گیری و تثبیت به نام آنها نامدار شد . بر همین مبنا پس از سالاین دراز ده ها مقام به مجموعه مقالمات موسیقی کتول افزوده شد که هریک از آنها به نام خنیاگران پدید آورنده خود خوانده می شود.
از نمونه این گونه مقامات می توان از مقام علی محمد صنم ، مقام یحیی گالش و مقام حسن خانی یاد کرد .
از انواع دیگر موسیقی آوازی علی آباد کتول باید از راسته مقامات نام برد . راسته مقام از نظر کلی تفاوت چندانی با مقام هرایی نداشته و از بسیاری جهان با آن همانند است . به همین دلیل شاید بتوان گفت راسته مقامات در این مورد به ریزمقامات نزدیک می شوند. مجموعه کله کش ها بخش دیگری از موسیقی آوازی علی آباد کتول است . کله کش ها در موسیقی این منطقه به آوازهای پنج گانه ای اطلاق می شود که نسبت به هم دارای تفاوت هایی (هرچند اندک) هستند . طول جملات این آوازها از هرایی کوتاه تر است.کله کش ها نیز همچون هرایی ، مقدمه و پیش درآمدی جهت اجرای موسیقی منظومه ای و ریزمقامات به شمار می آید . بخش دیگری از موسیقی آوازی کتول شامل منظومه هاست که عباس مسکین یا عباس گالش از معروفترین آنهاست . منظومه ها معمولاٌ پس از مقامات و کله کش ها و قبل از ریزمقامات به اجرا در می آیند.
چنانچه بخواهیم به موسیقی سازی علی آباد کتول نیز اشاره نماییم . ناچاریم تا آن را نیز به دسته های مختلفی تقسیم کنیم . اما در یک نگاه کلی می توان سه دسته را نسبت به سایر بخش ها پراهمیت تر دانست . دسته اول مجموعه قطعاتی که در جشن ها و عروسی ها مورد استفاده قرار می گیرد و ما از ان پیوسته با عنوان موسیقی مراسمی یاد کرده ایم . این بخش از موسیقی کتول که توسط سرنا و دهل اجرا می شود در واقع آمیزه ای ازفرهنگ های متفاوت است برخی از قطعات سیستانی ، خراسانی و کردی همراه با تعدادی از تکه های مازندرانی تشکیل دهنده این بخش از موسیقی کتول است .
دسته دوم شامل مقامات و قطعاتی است که در پاسخ به مقامات و ریزمقامات آوازی اجرا شده اند . این دسته کلیه هرایی ها راسته مقامات و کله کش ها را در بر می گیرد و توسط سازهایی چون دوتار، ذنی و کمانچه نواخته می شود . دسته سوم مجموعه قطعاتی است که فاقد بیان آوازی است و تنها توسط سازها بیان شده و به اجرا در می آیند . از نمونه این قطعات می توان به گالشی ، یار خدریجه ، ورساقی ، زارنجی اشاره کرد که توسط نی دو دوتار نواخته می شوند.
متاسفانه در این بخش نام بسیاری از نغمات به فراموشی سپرده شد تا جایی که حتی هنرمندان کهنسال بومی نیز اسامی قطعات اجرایی خود را به خاطر نمی آورند به طور مثال از میان ده ها قطعه مراسمی تنها نام سه تکه یعنی آروس ، یاری ، کشتی گیری ، و اسب دوانی به یاد مانده است .

دوشنبه 14/5/1392 - 11:17 - 0 تشکر 628841

ریزمقامات
در حال حاضر از ریزمقامات بومی کتول تنها تعداد معدودی در یادها مانده است که اگر شماری از منظومه ها را نیز بر آن بیفزاییم از چند ده ریزمقام متجاوز نیست .
به عکس ریزمقامات سایر مناطق مازندران ، متاسفانه نام های قدیمی این بخش از موسیقی کتول به فراموشی سپرده شده است و همه آنها نزد هنرمندان این منطقه با عنوان کلی ریزمقام شناخته می شوند.
همین مساله موجب شده است تا بررسی مورد به مورد ریزمقامات کتول برای ما میسر نباشد . از همین رو ناچاریم تا این بخش از موسیقی منطقه موردبحث را به دو دسته کلی تقسیم کنیم. دسته اول ریزمقاماتی که در ادامه راسته مقامات و کله کش ها خوانده می شوند ،این ریزمقامات از نظر کلی حالت خلاصه شده ای از مقامات منطقه هستند که با شتاب و ریتم تندتری به اجرا درمی آیند .
حالات ادای کلمات در آنها زیر حلقی و به بیان شیوه اجرایی آوازهای بخشی‌های ترکمن نزدیک می شود لذا تاثیر موسیقی ترکمنی در این دسته بسیار واضحتر از دسته دوم است .
ریزمقامات گروه دوم شامل ترانه هایی است که اختصاصاٌ توسط زنان خوانده می شود این دسته از ریزمقامات که از نظر مضمونی به جشن ها و عروسی ها و یا فعالیت های کشاورزی مربوط می شوند به طرز شگفت انگیزی به ریزمقامات در موسیقی مرکزی مازندران نزدیک می شوند در واقع این بخش از موسیقی کتول هویت و ریشه های اصلی موسیقی منطقه فوق و ارتباط آن را با موسیقی مازندران آشکار می سازد  
این موضوع خود بررسی های جدیدتری را طلب می نماید . واضح است که بسته بودن جامعه زنان و ارتباط کمتر و محدودتر با جوامع ترکمنی و سیستانی مانع تاثیرپذیری آنان از فرهنگ سایر اقوام و طوایف مستقر در منطقه شده است بررسی دو ترانه ، لاره ، و دارچینی گواه بر موضوع فوق است این ترانه ها چه از نظر فواصل و چه از نظر ساختمان ، حالات بیان ، غلت ها و تزیین به ریزمقامات مرکزی مانندند ، اگرچه حتی در این ریزمقامات برخی از حالات موسیقی خراسانی ( به ویژه در ایست ها ) به چشم می خورد .

دوشنبه 14/5/1392 - 11:18 - 0 تشکر 628843

سازهای موسیقی کتول

اگرچه امروزه کلیه سازهای رایج در منطقه کتول هویت بومی یافته اند اما بی تردید سازها نیز همچون بخش های وسیعی از موسیقی کتولی به فرهنگ ها و اقوام دیگری تعلق داشته اند . در اجرای موسیقی کتولی نی و دوتار نقش کلیدی دارند . هرچند کمانچه نیز پس از آنها در اجرای بخش هایی از این موسیقی سهیم است . نی کتول از بلندترین انواع آن در مناطق مختلف ایران است . این نی همچون نی چوپانی مازندران دارای چهار سوراخ در بالا و یک سوارخ در زیر است هرچند از نظر طول و قطر با نی چوپانی مازندران تفاوت فاحش دارد طول و قطر این ساز حالی از تشابه آن با نی هفت بند ترکمنی(یدبقوم Yedde – boqom) است و مانند آن ، هنگام نواختن در زیر دندان قرارمی گیرد .

دوتار کتول در دو نوع کاسه کوچک و کاسه بزرگ متداول است نوع اول این دو تار عیناٌ ترکمنی اخذ شده است و نوع کاسه بزرگ آن به دوتارهای شمال خراسان و کردان قوچانی مانند است کلیه دوتارهای کتول دارای یازده پرده می‌باشند. تکنیک های اجرایی این ساز به روش های دو تار نوازی بخش های ترکمن شبیه است .

کمانچه های کتول در نیز در نوع کاسه کوچک و کاسه بزرگ آشکار نیست .کمانچه کتول سه سیم است و شیوه های اجرایی آن آمیزه ای از تکنیک های نوازندگان مازندرانی و ترکمنی است .

از دیگر سازهای کتول باید از شمشاد یاد کرد . این ساز که شباهت تمامی با سیکاتک مازندرانی دارد سازی زبانه دار است که دارای شش سوراخ در بالا و یک سوراخ در زیر است این ساز مانند سیکاتک مازندرانی ، همراه با مهاجرت کولیان که از سازندگان حرفه ای آن بوده اند متروک شد . جنس این ساز از چوب شمشاد و یا نی خیزران است سرنای کتول نیز از سرناهای شمال خراسان اخذ شده است اما نوازندگان کتول مانند سرنانوازان مازندرانی تنها از صدای بم آن استفاده می کنند سرنای کتول دارای شش سوراخ در بالا و یک سوارخ در زیر است .

از سازهای کوبه ای کتول باید از دیل یا دهل نام برد. دهل کتول مانند دهل های جداره کوتاه خراسانی است و به نظر می رسد عیناٌ از آن برداشت شده باشد . این دهل در واقع جهت اجرای ریتم های موسیقی مراسمی کتول جایگزین عروسی توسط زنان نواخته می شود .

دوشنبه 14/5/1392 - 11:20 - 0 تشکر 628845

موسیقی گداری
گدارها که در منابع تاریخی و محاورات مردم مازندران با نام های متفاوتی همچون گدار Godar ، گدار Gpdar ، گودار Gudar ، گجر Gojar ، گسار Gosar ، خی کش Xikes و برخی عناوین دیگر خوانده شده اند در محاورات درون قومی خود را چون Cule می نامند.
این قوم تیره ای از خنیاگرانند که در مقاطع مختلفی از تاریخ همراه با آهنگران ، بازیگران و نجاران ، از شبه قاره هند به سرزمین ما کوچانده شده اند. تاریخ دقیق و چگونگی کوچ این قوم به ایران همچون زندگی آنان در پرده ای از ابهام باقی مانده است و منابع تاریخی ، دلایل ، انگیزه ها و زمان های مختلفی را از مهاجرت آنها در پیش روی ما می نهند. با این حال شواهد و منابع موجود بر سه اصل یعنی نژاد هندی ، کوچ اجباری و خنیاگری آنان وحدت نظر دارند. گدارها امروزه به عنوان اقلیتی غیررسمی در فرهنگ ، آداب و رسوم و زبان مازندرانی مستحیل شده اند . جمعیت آنان بالغ بر سی هزار نفر است که عمدتاٌ در روستاها و محلات حد فاصل شهرستان بهشهر تا گرگان متمرکز می باشند . رنگ پوست، رسوم و شیوه های بدوی زندگی و همچنین موسیقی آنها مبین هویت قومی آنان است .
نقش گدارها در فرهنگ موسیقی منطقه دارای جنبه های متفاوتی است که چهار جنبه آن از اهمیت ویژه ای برخودار است که در زیر به ان پرداخته خواهد شد .
پیشتر اشاره شد که قوم گدار اساساٌ قومی خنیاگر بوده و بنابر شواهد تاریخی علل حضور آنان در ایران نیز از همین مساله ناشی شده است . آنان توانسته اند به تدریج و با گذشت زمان بخشی از نغمات ، الحان و دانسته های موسیقی قوم خود را به استادی با موسیقی مازندران تلفیق نمایند. از همین رو امروزه بسیاری از مقامات و ریز مقامات مازندرانی در بخش سازی و هم در قسمت آوازی ، در مناطق شرقی استان ، دارای نوعی حالت و لهجه انحصاری است که می توانیم از آنها به عنوان موسیقی گداری یاد کنیم . توجه به ویژگی ها و حالات یاد شده مشخصی می نماید که این طعات با فرهنگ موسیقی سایر اقوام در مازندران مرتبط نیست . بدون شک لهجه و حالات فوق که دارای زیبایی خاص و مودر پذیرش در مناطق شرقی استان می باشد . در واقع روایت گداری از موسیقی مازندران محسوب می شود . اگر بخواهیم از نمونه بارز این حالات یادکنیم باید به تحریرهایی اشاره نماییم که توسط دو لب ایجاد شده و در بسیاری از مقامات و ریز مقامات مناطق شرقی خاصه در کتولی و کل حال شنیده می شود . همچنین آنها به دلیل استعداد ویژه قومی و سابقه در زمینه موسیقی موفق شده اند با فراگیری استاندانه برخی از سازهای ترکمنی و خراسانی برای مردم این منطقه بیان تازه ای بیابند . صدادهی این سازها دریچه و چشم اندازهای نوینی را در مقابل هنرمندان و علاقه مندان به موسیقی بازنمود . توانایی این سازها در اجرای موسیقی مازندرانی خاصه در بیان ریزمقامات موجب شد تا امروزه سازهای یاد شده آنچنان رواج بیابند که در ردیف سازهای بومی مازندران به شمار آیند. علاوه بر رنگ و صدادهی ویژه این سازها که جزو صفات آنها است و موجب تنوع در حالات و بیان موسیقی منطقه شده است نوازندگان گدار تکنیک های جدیدی را نیز ابداع نموده و بر آنها افزودند . رفته رفته نوازندگان ماهری از میان گدارها برخاستند و جایگزین نوازندگان بومی شدند . هم اینان موجب حفظ و انتقال بسیاری از نغمات و ریتم های وابسته به این سازها به نسل های آینده خود شدند .هم اینان موجب حفظ و انتقال بسیاری از نغمات و ریتم های وابسته به این سازها به نسلهای آینده خود شدند . گدارها به دلیل وضعیت معیشتی و مشاغلی که به عهده آنها نهاده می شد. یا بیشتر اقوام و گروه های ساکن در مازندران و یا مردم مناطق همجوار در ارتباط بوده اند . از همین راه آنها با موسیقی اقوامی چون کردها ، ترک ها ، سیستانی ها آشنا شده و حتی بسیاری از مقامات ترکمنی و خراسانی را نیز آموختند . تجارب و استعداد آنان در زمینه مذکور بسیاری از ویژگی ها ، تکنیک ها و همچنین مسایل موضوعی موسیقی این اقوام با موسیقی مازندران پیوند داد. مقام هرایی ترکمنی با مجوعه ای از ریزمقامات مربوط به آن ضمن آمیختگی با حالاتی ازموسیقی خراسانی به موسیقی  شرقی مازندران راه یافت نمونه بارزی از این انتقال است . افزون بر این شمار قابل ملاحظه ای از ریزمقامات که حاکی از آمیزشی واضح و انکارناپذیر از موسیقی ترکمنی وخراسانی و الحان سایر مناطق است وادر موسیقی مازندران شد . همچنین از طریق هنرمندان گدار شاهد نوع ویژه ای از موسیقی در مناطق شرق استان هستیم که از موسیقی روایی و خنیایی پرقدمت مازندران الهام گرفته است است ، که این موسیقی با عنوان موسیقی شرقی در فصل آینده بررسی خواهد شد.
هرچند هنرمندان مازندرانی پیوسته موسیقی گداری و هنرمندان آن را به دیده تحقیر نگریسته اند اما واقعیت این است که بسیاری از آنان به ویژه در مناطق شرقی استان و جلگه های این مناطق به گونه ای جدی از موسیقی گداری تاثیر یافته اند.
اگر بخواهیم تعریف جامعی از موسیقی گداری به دست دهیم ، باید بگوییم این موسیقی بیان ویژه ای از موسیقی مازندرانی است که با احساس ، دانش و فرهنگ موسیقیایی قوم گدار در هم می آمیزد تا بر اساس رنج هها و مشقات تاریخی از قوم ، از آن روایتی حزن انگیز تر و دردمندانه تر ارائه می دهد . شکل گیری این روایت ویژه از موسیقی منطقه محصول قرن ها تلاش و ممارست گدارهاست .
به همین جهت می توان بسیاری از مقامات موسیقی مناطق مرکزی مازندران همچون کتولی ، کل حال ، و طالبا را با اندک تغییر در موسیقی گداری مشاهده کرد . همچنین تعداد بی شماری از ریزمقامات مناطق مرکزی با تغییراتی در لهجه و حالات در موسیقی گداری ملاحظه می شوند از ویژگی های دیگر موسیقی گداری ، جایگزین نمودن کمانچه به جای نی چوپانی مازندرانی (لله وا) و استفاده از سازهای کوبه ای غیرمازندرانی مانند دایره های بزرگ و تمبک در اجرا و بیان ریزمقامات است .

دوشنبه 14/5/1392 - 11:23 - 0 تشکر 628846

جشن و موسیقی

این که جشن و شادمانی عمومی بدون موسیقی قابل تصور نیست به نظر بدیهی می‌آید . با وجود این که ابزار شادمانی به عنوان نیاز فرهنگ های مختلف، بدون تردید ، شکل های متفاوتی دارد، اما گمان نمی رود در هیچ فرهنگی بتوان مجلس و سروری بدون موسیقی پیدا کرد. با وجود چگونگی و چرایی این پیوستگی عمیق و جهان شمول میان جشن و موسیقی موضوع تحقیقات زیادی در حوزه مردم شناسی موسیقی (انتوموزیکولوژی) نبوده و تاکنون نظریه منسجمی درباره این پیوند ارائه نشده است. این کوتاهی به خصوص وقتی ناموجه جلوه می کند که به نکات مشترک قابل ملاحظه ای که میان مراسم جشن و شادمانی در بسیاری از نقاط وجود داردۀ می‌اندیشم.

به نظر می رسد موسیقی و جشن در فرهنگ های ایرانی ، چه در کشور ایران و چه در حوزه فرهنگی ایرانی شامل ازبکستان ، تاجیکستان ، افغانستان و جمهوری آذربایجان دارای ویژگی های قابل توجهی است. همچنین اگر چه نظریه مدونی در مورد پیوند موسیقی و جشن و احساس شادمانی در ادبیات مردم شناسی موسیقی وجود ندارد اما اندیشه های قابل توجهی برای تدوین یک نظریه از سوی عده ای از پژوهشگران مطرح شده است .

در این میان موسیقی در جشن اثر برنار لرتا ژکب (1994) که سه فرهنگ متفاوت یعنی بربرهای اطلس علیای مراکش ، روستاهای ساردنی و نیز رومانی را مورد بررسی قرار می دهد بدون تردید یکی از معتبرترین آثاری است که در این زمینه نوشته شده است.

جشن موسیقی هر دو در زمان رخ می دهد . دومی ، همان گونه که غالباٌ از آن صحبت می شود ، یک هنر زمانی است و خود را از این جهت به روشنی از پاره های دیگر مثلاٌ هنرهای تجمسی که هنرهای مکانی محسوب می شوند متمایز می‌کند . وقوع یک رویداد موسیقایی و دریافت آن ، نیاز به گذر زمان دارد . یکی از عوامل پایه ای این هنر ، یعنی ریتم تجسم یک گذر زمان است جشن نیز هنر سازماندهی یک رویداد در بستر زمان است همچون موسیقی ، این یکی هم بر اساس یک طرح کلی اجرا می شود و بداهه پردازی در آن سهم دارد .

به عبارت دیگر ، جشن برانگیزاننده یک نوع آزادی متناقص نما ( پارادوکسیکال ) و نهادی زاینده خودانگیختگی است از این رو ، به عنوان یک نهاد ، می توان جشن را با یک نظام موسیقایی ( یعنی مجموعه هماهنگ و یکپارچه از قواعد و ارزش ها ) و ظرفیت آن را برای ایجاد یا پذیرش رفتارهای خودانگیخته با امکانات زایای این نظام مقایسه کرد . در چهارچوب قواعد ضمنی یا صریح یک نظام یا یک شکل موسیقایی هم نظام و هم شکل امکان خلاقیت را به موسیقیدان عرضه می کند

طرح کلی برای برگزاری جشن در همه فرهنگ های ایرانی وجود دارد .اما در اینجا هم ، تقریباٌ مثل همه موارد مشابه در همه جای دنیا ، طرح یک الگوی ذهنی است که همچون همه قانمونمندی های آئینی از چنان فضای سیالی برخوردار است که هرگز عیناٌ به وقوع نمی پیوندد این الگویی است که به صورت آرمانی وجود دارد و به علت نبود صراحت ، که ناشی از تبدیل نشدن آن به یک قانون مکتوب است به انجماد تن نمی دهد . نظام های موسیقایی نیز تقریباٌ همه این چنین اند . به ویژه آنهایی که قوانین شان به صورت ضمنی وجود دارند بدون آنکه به بیان درآمده باشند . این در حالی است که الگوی ذهنی و آرمانی مبنای تقریباٌ همه نوع بداهه پردازی در عرصه موسیقی است .

دوشنبه 14/5/1392 - 11:24 - 0 تشکر 628848

به نظر می رسد که هرگونه خلق فی البداهه موسیقی بر اساس الگو یا الگوهایی صورت می گیرد که تنها از یک نمای کلی برخوردارند و نه بر اساس یک قطعه موسیقی مشخص و تثبیت شده .این نکته را که فرایند قطعی و غیرقابل تخطی در جشن وجود ندارد از مشکلی که مردم شناس در کسب اطلاع دقیق از اطلاع رسانی های محلی با آن مواجه می شود می توان فهمید .روشن ترین توضیحی که از یک اطلاع رسان می شنویم خیلی زود توسط خود او در جزئیات نقض می‌شود : گاهی هم می شود که ، بعضی ها این کار را نمی کنند همیشه نه ، اما و از این گونه اصطلاحات به ظاهر کوچک که گاه منجر به سرگردانی بزرگ مردم شناس می شود . با این حال ، آن چه اهمیت دارد امکان بداهه پردازی در شرایط خاص و با توجه به امکانات و موقعیت های ویژه و با در نظر داشتن خطوط کلی الگو تا حد ممکن است

این خطوط کلی در سنت مازندرانی به این شکل ترسیم می شود که جشن در طی روز در فضای باز ( حیاط خانه ) و با دسته موسیقی لوطی ها ( سرنا و نقاره، یا سرنا و دهل ) که با رقص خود لوطی ها یا مهمانان همراه است ، صورت می‌گیرد . ( آواز ، دوتار ، کمانچه و نی چوپان ) ادامه می یابد . در تهران سنتی ، عروسی هایی که در حیاط خانه ها و به همراهی مطرب های روی حوضی برگزار می شد از شش بعدازظهر تا نیمه شب همراه با هنرنمایی مطرب های هنرپیشه که به اجرای نمایشی های سیاه بازی می پرداختند ادامه داشت . در شهر هرات و در زمان تحقیق جان بیلی نیز جشن عروسی از حدود شش بعدازظهر در حیاط خانه برگزار می شده و در مرحله اول ، قبل از شام ، که تا ساعت هشت و سی دقیقه یا نه شب طول می کشیده ، مهمانان چای می نوشیده اند و تقریباٌ در سکوت به موسیقی گوش می داده اند ، پس از شام مجلس سبک تر و با نشاط تر می شده و نوبت رقص مهمانان و اجرای نمایش های کوچک می رسیده است مرحله بعد ، تخت داماد بوده که طی آن داما را به مجلس مردانه می آورده اند و با اجرای چند ترانه مخصوص و انجام بعضی اعمال آئینی او را روانه مجلس زنانه می کرده اند . پس از آن دوبار رقص و نمایش آغاز می شده و سرانجام با اجرای موسیقی سنگین و غزل های مذهبی به پایان می رسیده است .

اما مهمترین شباهت این است که جشن نیز همچون موسیقی دارای لحظه های اوج و فرود است ، لحظه های قوی و ضعیف و لحظه های تنش و آرامش ، برای نمونه می توان مرحله بین شام و تخت داما در جشن های مورد اشاره بیلی در هرات به عنوان نقطه اوج جشن و مرحله پس از غروب آفتاب و پس از شام را به ترتیب در جشن مازندرانی و تهرانی ، به عنوان لحظات آرامیش جشن ذکر کرد . این مقایسه فقط وقتی که جشن موسیقی را به عنوان دو ماهیت مستقل از هم در نظر می گیریم معتبر نیست ، بلکه به نظر می رسد که حتی لحظه های متمایز در جشن تا حدود زیادی منطبق بر لحظه های مشابه در فرایند موسیقایی جشن می شوند ، همچون مورد موسیقی لائو تاری ها ( کولی ها ) رومانیایی ، که لرتا –ژکب شاهد آن بوده است .

موسیقی لوطی های مازندرانی از قانون ازدیاد سرعت تدریجی تبعیت می کند و این ازدیاد سرعت ، در هر نوبت اجرا ، با گرم شدن مجلس و اوج گرفتن جشن هم آهنگ است . فرایند افزایش سرعت در اجرای موسیقی را می توان در مروگی ( یا مورگی ) و بخارچه ) ، دورپر توار قدیمی از جشن های مردم بخارا حتی گاه در رپراتور مطربهای تهرانی نیز یافت .

جشن ، محل اجرای موسیقی و حفظ و به خاطر سپردن عمل موسیقایی است از این رو می توان آنرا یک کنسرواتور موسیقی دانست . لرتا –ژکب خود شاهد این ویژگی جشن در فرهنگ های مورد تحقیق اش به ویژه نزد بربرهای اطلش علیای مراکش بوده است در عین یک جشن عروسی تقریبا همه رپراتور موسیقایی را به خدمت می گیرد از آوازهای مذهبی تا موسیقی رقص ، نمونه ای دیگر از این دست می توان در مازندران دید . هرچند در این جا سهم موسیقی مذهبی قابل توجه نیست .اما همه رپرتوارهای غیرموقعیتی موسیقی در مراسم عروسی مازندرانی اجرا میشود ، از آوازهای این جا سهم موسیقی مذهبی قابل توجه نیست اما همه رپراتورهای غیرموقعیتی موسیقی در مراسم عروسی مازندرانی اجرا می شود از اوازهای روایتی و غیر روایتی گرفته تا موسیقی نی چوپانی مسلم است که بخش مهمی از رپراتور موقعیتی نیز که مخصوص عروسی و جشن است و توسط سرنا و نقاره اجرا می شود . در این مراسم حضور دارد . موسیقیدانان مازندرانی همه متفق القولند که موسیقی آنها از دل جشن ها بیرون آمده و جشن عروسی محل عالی پرورش و حتی پیدایش موسیقی بوده است در آسیای میانه توی ( عروسی ، جشن ) های مختلفی که در جریان عروسی برگزار می شوند انواع موسیقی موجود را عرضه می کنند. در توی فاتحه و نکاح ، موسیقی سبک بخارچه براری مجلس زنانه و مورگی ، برای مجلس مردانه اجرا می شود و در توی آش و یا آش پدری ،که به نوبت توسط خانواده عروس و داماد و فقط برای مردان برگزاری می شود موسیقی سنگین شش مقام ( موسیقی کلاسیک منطقه و قابل مقایسه با موسیقی دستنگاهی ایران) اجرا می شود.

اگر تنوع موسیقی و نگرش به جشن همچون محل ارائه و آموزش موسیقی نزد مطربهای تهرانی غایب است برعکس در جمهوری آذربایجان ، به ویژه در پاره ای از مناطق مثل باکو ، این هر دو ، به خصوص دومی ، با قدرت تمام حضور دارند . در این جا ، موسیقی سبک ماهنی ها ( ترانه ها ) در کنارموسیقی کلاسیک موتام در توی ها عرضه می شود و دومی ، گاه بسته به منطقه ، حتی وزن بیشتری دارد چیزی که در تمام حوزه فرهنگی مورد مطالعه ، منحصر به فرد است به گفته همه استادان فن ، توی یک موقعیت عالی است برای یادگیری موسیقی ، توی یک مکتب بزرگی بود . من هرچه از موقام ها یاد گرفته ام در توی ها یاد گرفته ام مثلاٌ خواننده استاد در توی می گفت این رنگ را بزن این طور بزن آن طور بزن ، من می خوانم دم بده ، من ذیل نرفته ام ذیل نزن ، نزداینها من یاد گرفته ام ( مصاحبه با علی بابا محمد اف ) نمونه آذربایجان عالی ترین نمونه برای تایید این پنداره لرتا –ژکب مبنی بر معرفی جشن همچون کنسرواتوار موسیقی است .

موضوع جشن جامعه است و جشن به این موضوع ارزش می بخشد ، در حقیقت، جشن نوعی بزرگداشت اجتماعی است و یکی از ابزارهای مهم این خود بزرگداشت بدون شک موسیقی است اما رابطه ای نیز به همین شکل و در سطحی دیگر میان جشن و موسیقی برقرار است . این جا به یکی از ده دوره کارکرد موسیقی که آلن مربام آنها را ذکر می کند نزدیک می شویم : ارزش بخشیدن به نهادها و آئین های مذهبی عبارت دیگر ، موسیقی نیز به جشن ارزش و اعتبار می بخشد و در بسیاری موارد یک جشن را زمانی موفق به حساب می اورند که موسیقی خوبی در طی آن اجرا شده باشد .

خدمت موسیقی به جشن بی اجرا نمی ماند به اعتقاد لرتا –ژکب جشن در همه حال که به جامعه ارزش می دهد و از موسیقی به عنوان یکی از ابزارهای این امر استفاده می کند متقابلاٌ به این ابزار وجود اجتماعی می بخشد موسیقی در یک فعالیت اجتماعی به شکل فعال شرکت می کند و این نشان می دهد که موسیقی صرفاٌ موضوع لذت زیباشناسانه فردی نیست در بعضی مواردحتی جشن به موسیقی وجود صرف می بخشد . موسیقی در جشن از سوی جامعه تایید می‌شود و صرف وجودش به رسمیت شناخته می شود.

دوشنبه 14/5/1392 - 11:25 - 0 تشکر 628849

در مازندران و تهران قدیم هنگام جابجایی عروس و داماد و نیز هنگام بردن جهاز عروس به خانه داماد فضای جشن به حوزه همگانی تعلق دارد. در این گونه موقعیت ها ، موسیقی بیشتر حالت خبررسان و جارزننده به خود می گیرد و توسط سازهای پرسروصدا ، سرناو دهل یا سرنا و نقاره ، اجرا می شود. اجرای آن در تهران به عهده نوازندگان نقاره خانه شاهی بوده که در زمان ناصرالدین شاه جای خود را ، برای خانواده های اعیان و اشراف ، به دسته های نظامی می دهند. در مازندران این لوطی ها هستندکه به اجرای موسیقی ، در جلوی دسته ای که عروس و داماد را همراهی می کند، می پردازند.

در بخارا، فضای جشن های مهمی مثل فاتحه به کوچه منتقل می شود، که انتهای آن آن را با پرده ای منقوش می بندند و محدوده آن را به این ترتیب مشخص می‌کنند هر چند فضای جشن در حقیقت خانوادگی و خصوصی است ، اما تقریباٌ همه اهالی محل که خانه هایشان در مجاورت آن بخش از کوچه قرار دارد که به جشن اختصاص داده شده است در تدارک رویداد و نیز در خود جشن شرکت می کنند در سنت روحوضی عروسی تهرانی ، تقریباٌ تمام زمان جشن ، همچون آن بخش از عروسی مازندرانی که در حیاط خانه برگزار می شود فضا نیمه همگانی باقی می ماند و همسایگان و اهالی محل بر روی پشت بام های مشرف به حیاط محیط عروسی بدون این که رسماٌ دعوت داشته باشند در جشن شرکت می کنند.

اولین تقابل دوگانه ، احتمالاٌ مهمترین تقابلی است که فضا و زمان جشن آن را برجسته می کند . در تهران زمان قاجار ، جشن عروسی در دو حوزه مختلف زنانه و مردانه برگزاری می شد و همه چیز نشان می دهد که بخش زنانه از اهمیت بالاتری برخوردار بوده است که در خانواده های اعیانی مجلس مردانه در یک خانه و مجلس زنانه در خانه ای دیگر به طور همزمان برگزار شود . در هر صورت این مجلس زنانه بوده که جشن واقعی در آن برگزار می شده است . به همین علت نیز گروه های مطربی زنانه هم از لحاظ تعداد و هم از لحاظ کیفیت بر گروه های مردانه کاملاٌ برتری داشته اند . اما سنت روحوضی ، این وضعیت را تغییر می دهد ، اجرای موسیقی و نمایش بر روی حوض خانه ها و بدون تفکیک قطعی و دقیق میان بخش زنانه و بخش مردانه ، به سرکردگی زنان در جشن ها پایان می دهدا . از آن پس دسته های مردانه که برای شنونده – بیننده مختلط برنامه اجرا می کنند بر دسته های زنانه برتری می یابند.

در بخارا معمولاٌ حوزه های زنانه و مردانه ، نه فقط از نظر فضا بلکه از نظر زمان نیز از یکدیگر فاصله می گیرند. هر چند، در بسیاری از توی های فاتحه ، مردان و زنان در یک حیاط اما در دو قسمت مختلف که توسط پرده ای از هم جدا شده است شرکت دارند ، اما در این توی عموماٌ تعداد بسیار کمی از مردان شرکت دارند و می توان آن را اساساٌ زنانه به حساب آورد . موسیقی این توی های زنانه همیشه از نوع سبک و رقصان است زن ها خود کمتر می رقصند و این وظیفه را برعهده رقاصه های حرفه ای که با گروه اجراکنندگان موسیقی همراه است می‌گذارند.

برعکس توی مردانه یا آش پدری ، یک توی کاملاٌ سنگین و باوقار است و بیشتر به یک مراسم آئینی می ماند . این توی در روز دیگری غیر از روز توی فاتحه ، و به نوبت در خانه داماد و خانه عروس برگزار می شود. در این جا ، فقط مردان حضور دارند و از رپراتور موسیقی کلاسیک آسیای میانه ، یعنی شش مقام ، قطعاتی کاملاٌ سنگین اجرا می شود . مدعوین معمولاٌ مدت زیادی در مجلس نمی مانند و پس از صرف آش ( نوعی هویچ پلو) جای خود را به تازه رسیده ها می دهند.

تعداد بسیار زیادی از نزدیکان و بستگان هر دو خانواده عروس و داماد در این مراسم شرکت می کنند، اما خصلت رفت و آمدی حضور در مجلس فضای بزرگی برای برگزای آن نمی طلبد .

در هرات ، در زمانی واحد ، جشن عروسی در دو فضای متمایز، معمولاٌ دو حیاط مجاور همدیگر ، زنان و مردان را از یکدیگر جدا می کند. جشن زنانه طولانی تر از جشن مردانه است و در فضایی با تزئینات مشابه با فضای مخصوص مردان اما با شکوه و طمطراق کمتر برگزار می شود. در این جا نیز ، مثل مجلس مردانه نیز تمایز میان موسیقی برای شنیدن و موسیقی برای رقصیدن وجود دارد ، اما خط ممیزه میان این دو کم رنگ تر است وجود بچه ها در مجلس زنانه مراسم را آزاتر و بی قیدتر از مراسم مردانه می کند و در ضمن ، موسیقی به کلی از نوع عامه پسند و شامل ترانه های هراتی است .

مازندران نیز نمونه روشن تری از این تقسیم های سنی و جنسی را به نمایش می‌گذارد . بعد از غروب هماهنگونه که پیش از این ذکر شد، فضای جشن به داخل خانه منتقل اما به سه مجلس مجزا تقسیم می شود: از یک سو مجلس زنانه و از سوی دیگر مجلس مردانه که این آخری خود به یک تقسیم دوگانه دیگر  بر حسب سن ، پیرمدان و جوانان مجلس ، تن می دهد.

شیوه های مختلف سازمان دهی جشن ، وحدت یا عدم وحدت زمانی و فضایی را با سلیقه های موسیقیایی پیر ، جوان و زن و مرد پیوند می دهد.

بعضی از مواقع این تقابل دوگانه در سازمان های دهی جشن صورت نمی گیرد، مثل آنچه لرتا-ژکب نزد بربرهای اطلس علیای مراکش شاهد بوده است .

بعضی مواقع وحدت مکانی وجود دارد اما وحدت زمانی وجود ندارد؛ مثل مجالس مردانه و زنانه در جشن های عروسی مردم بخارا که جامعه را ازنظر جنسی جدا می کند، تمایزی که از نظر موسیقیایی نیز معنادار است ( عمدتاٌ موسیقی سنگین برای مردان و موسیقی سبک برای زنان ) و به هر کدام زمان جداگانه ای اختصاص می دهد.

بعضی مواقع وحدت زمانی وجود دارد اما وحدت مکامی وجود ندارد؛مثل مورد هرات که دو مجلس در دو حیاط مجزا اما همزمان برگزار می شود ، یا در مازندران که بطور همزمان مجالس مختلفی نه تنها برحسب جنسیت بلکه بر حسب سن نیز تشکیل می شود که هرکدام ویژگی موسیقیایی خود را دارد .

در نتیجه به نظر می رسد که تا حدود زیادی این خود موسیقی است که زمان و فضا را تقسیم می کند، حتی در یک مکان واحد و برای مخاطب واحد (مردیا زن، پیر و جوان ) موسیقی به تقسیم زمان جشن دست می زند در بخارا، در بخارا ، رپراتورهای مورگی و بخارچه در نوبت های نسبتاٌ بزرگ به نام بیت اجرا می‌شوند . به این ترتیب زمان توی به چند بیت تقسیم می شود که هرکدام از آنها حدود سی تا چهل دقیقه به طول می انجامد، در هرات این نوبت ها را چاشنی می گویند و در سنت روحوضی تهران دو پارگی جشن ، یکی مربوط به موسیقی و دیگری مربوط به نمایش ، بدون آن که نام خاصی داشته باشند همین وظیفه تقسیم زمان را به عهده می گیرد .

بنابراین به طور کلی و به عنوان نتیجه گیری می توان گفت موسیقی عنصری جدایی ناپذیری از جشن است جشن بدون موسیقی وجود ندارد و کیفیت آن در بسیاری از موارد به کیفیت موسیقی ای وابسته است که در طی آن اجرا می شود . این جدایی ناپذیری شاید واقعاٌ به این معنا باشد که این دو از یک جنس اند ، هر دو زمان رخ می دهند، هر دو از یک دستور زبان تبعیت می کنند ، هر دو در عین حال نظامند یا نهادی و برانگیزاننده خودانگیختگی اند و شاید مهمتر از همه این که ، هر دو عامل مهم ارتباط گیری و اجتماعی بودن هستند . تقسیم فضا و زمان جشن بر حسب معیارهای همگانی ، خانوادگی ، زن و مردوپیر ، جوان که با تقسیم بندی های کوچک را از هم جدا می کند . در عین حال جشن هم موقعیتی آئینی است و هم موقعیتی برای شادمانی جمعی ، موسیقی مهمترین ابزاری است که می تواند به کار هر دو موقعیت بیاید . تمام این بسیج و سازمان دهی با یاری موسیقی صورت می گیرد. موسیقی با شرکت در این بسیج و سازمان دهی ، هم بر اجتماعی بودن تاکید می کند و هم بر تقسیم های درونی . ( مقاله به نقل از : ساسان فاطمی )

دوشنبه 14/5/1392 - 11:27 - 0 تشکر 628850

شعر و ادبیات
فرهنگ هر ملتی در ادبیات آن متجلی است . ادبیات غنی نشاندهنده ساخت و بافت فرهنگی غنی است . در فرهنگ بومی مازندران شعر و ادبیات جایگاه ویژه ای دارد به طوری در هم آمیختگی آن را با موسیقی ، مذهب و طبیعت قابل مشاهده است . ترانه های معروف امیری ، طالبا ، و اشعار دیگر و ضرب المثل ها و غیره حکایت از این امر دارد . مثلاٌ تجلیات طبیعت مازندران در ادبیات و اشعار نیما دیده می شود که بازتاب کنند طبیعت مازندران است .
بسامد واژگانی از قبیل جنگل ، کوه و دریا ، ساحل ، ابر ، موج ، درخت ، چوپان و گوسفند مصداق های آن است نمونه هائی از اشعار بومی مازندران را در زیر آورده ایم که بیشتر با این سبک آشنا شویم معنی درون رشته ی مازها دانسته اند.

بعضی نیز کلمه مازندران را از واژه ی مارد که نام یکی از قبایل معروف ، ساکن در آن جا بوده ، می دانند به بیان دیگر یعنی سرزمین مادها و جایی که مارد در آن جا سکونت داشته است .

بعضی نیز کلمه ی مازندران را از واژه ی مارد که نام یکی از قبایل معروف ، ساکن در آنجا بوده ، می دانند به بیان دیگر یعنی سرزمین ماردها و ایی که مارد در آنجا سکونت داشته است .

به هر حال تبرستان بر تمام نواحی کوهستانی و زمین های پست ساحلی گفته می‌شود ، ولی واژه ی مازندران بر نواحی پست ساحلی که از دلتای سفیدرود تا جنوب شرقی دریای مازندران امتداد دارد ، گفته می شده ، تا سرانجام بر نواحی کوهستانی و ساحلی مازندران گفته شد .

به گفته ی مورخان و دانشمندان دوره های پیش از میلاد ، ساکنان بومی مازندران مردها « آمردها» بوده اند . مردها مردمی چادرنشین و کوچ گر بودند و در سرزمینی زندگی می کردند که نیمه شمالی آن دشتی هموار بود . نیمه جنوبی آن جنگل های انبوه داشت و کوه های سنگی که گذشتن از آن دشوار بود . زندگی مردها در چمنزارها ، لای درختان کهنسال و شکاف سنگ ها و پناهگاه ها ی دیگری می گذشت . این مردم در اثر نبرد مداوم با درندگان و حیوانات وحشی ، روحیه ای خشن و تند و سرکش داشته و رام کردنشان سخت دشوار بود و آیین ویژه ای داشتند .

در حدود 500 سال پیش ، توده های گسترده ای از مردمان « هند – اروپایی » از شمال یعنی سرزمین دیرین خود به سوی جنوب کوچ کردند.

از میان آریایی ها گروهی به سرزمین جنوب شرقی رسیدند، « آریاهای هند » و گروهی به سمت هندوکش و گروهی « آریاهای ایرانی » به سوی فلات ایران سرازیر شدند.

سرزمین خوارزم و کرانه ی شرقی دریای مازندران ، نخستین منطقه ای بود که دسته ای از آریای های ایرانی از خاک ورگانا « گرگان » گذشته و به سرزمین مردها رسیدند.

طبیعت سرسبز ، درختان ، جویبارهای روان ، پرندگان و حیوانات گوناگون این سرزمین مورد پسند آنان قرار گرفت و در این منطقه سکونت اختیار کردند . آریایی ها تازه رسیده در دشت ها جای گرفتند  و با بومیان به نبرد پرداخته آنان را به کوهستان های شمالی و مغرب راندند . آریاها ، مردها را بربر « گریزان » و تور

« زمخت و خشن » و دوا « پیر و اهریمن » می خواندند . چندی نگذشت که رطوبت هوا از یک سو و بیماری های بومی از سوی دیگر به آریایی ها روآور شد و تنبیل و مرگ و میر بر آنان چیره گشت و دیگر نتوانستند بدون همکاری و کمک بومیان در آن سرزمین به سر برند . از این جهت به علت نیاز به مردمان بومی ، دست از درگیری با آنان برداشتند و در جریان زندگی ، نوعی همسازی و سازگاری فرهنگ بومیان و آریایی ها پدید آمد و به تدریج با گذشت زمان و آمیزش نژادی و بستگی خونی و خویشاوندی سرانجام نژاد نوین آریا – مردی پدید آمد .

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.