تبعید سادات مرعشی
مجسمهای از امیرتیمور گورکانی در تاشکند.
تیمور پس از آنکه سادات را به اسارت گرفت، در فکر توجیه اعمال خلاف ادعاهای خویش در احترام گذاردن به اهلبیت پیامبر اسلام بود، چنانچه نقشهٔ جدیدی طراحی کرد:
پس از آنکه اهالی قلعه از سنگرشان بیرون آمده و صف کشیدند و نزد تیمور زانو زدند، اسکندر چلاوی نزد تیمور رفته و گفت:«اینها خونی مناند، پادشاه به من بسپارند تا قصاص بکنم.» تیمور نیز در پاسخ به وی گفت:«اینها تنها خونی تو نیستند، ملک رویان را نیز اینان کشتهاند. ملک طوس را نیز حاضر گردانید تا خونی او با او سپرده شود، تا قصاص بکند.»
پس از حاضر شدن ملک طوس پادوسبانی در این مجلس، تیمور از او خواست تا آنکس را که خونی اوست، قصاص نماید. ملک طوس، با این عمل مخالفت کرد و گفت:
ایشان هیچکدامین مردم ما را قتل نکردهاند که بر ما قصاص لازم آید شرعاً، زیرا که در صف هیجاء تیری از نوکران ایشان برکسان ما آمده مردهاند و یا به شمشیری مجهول به شرف هلاک پیوسته باشند. عجب اگر این قتل را قصاص جایز باشد و دیگر آن که ایشان سیداند، هر که ایشان را بکشد فردا روز قیامت یقین در پهلوی یزید لعین باید استادن و سؤال ایزدی را جواب دادن و مرا طاقت شرکت یزید نیست. باقی شما حاکمید.
امیر تیمور گورکانی، چون این سخنان را شنید، به ملک سعدالدوله گفت:
رحمت بر تو باد که مرا و خود را از آتش دوزخ نجات دادی لعنت بر اسکندر شیخی که میخواست، مرا همعنان خویش، به نار جحیم رساند.
سپس اسکندر چلاوی و چند تن دیگر، «رشانقه» را از «سادات» جدا کرد و به دستور تیمور هر کس که سید نبود را، «
قتل عام» نمودند.تیمور پس از آن، برای اینکه مرعشیان دوباره به حکومت نرسند و منطقه را دچار شورش نکنند و همچنین برای آنکه آنها را تحت نظر داشته باشد، فرمان داد سادات را به فرارود، مرکز حکومتش، انتقال دهند. به فرمان تیمور همهٔ مرعشیان را در کشتی نشانده و به فرارود بردند.
چناچه کمالالدین را به خوارزم، مرتضی و عبدالله را به چاچ، فخرالدین را به کاشغر و زینالعابدین را به
سیرام تبعید کردند.
تیمور نیز پس از تبعید سادات مرعشی، حکومت ساری را به
جمشید قارن غوری و آمل را به اسکندر شیخی و رستمدار را به
ملک طوس و نور را به
ملک کیومرث اهدا نمود.