• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن ادبيـــات > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
ادبيـــات (بازدید: 3333)
يکشنبه 23/4/1392 - 14:50 -0 تشکر 621406
امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی
امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی عارف و شاعر بزرگ پارسی‌گوی هند در سال ۶۵۱ هجری قمری در دهلی متولد شد. پس از کسب معلومات به شاعری پرداخت و در دربار پادشاهان هند تقرب حاصل کرد. وی از موسیقی نیز بهرمند بوده و از موسیقیدانان مشهور زمان خود به شمار می‌رفته است. وی در نظم و نثر استاد بود و آثار بسیاری از خود باقی گذاشته که ازجملهٔ آنها دیوان قصاید و غزلیات اوست. علاوه بر آن خمسهٔ نظامی گنجوی را نیز استقبال کرده و آن را جواب گفته است. وی سرانجام در سن هفتاد و پنج سالگی در سال ۷۲۵ هجری قمری در دهلی وفات یافت.

جمعه 28/4/1392 - 11:40 - 0 تشکر 622994



ای صبا بوسه زن ز من در او را




ور نرنجد لب چو شکر او را






چون کسی قلب بشکند که همه کس




دل دهد طرهٔ دلاور او را






رو سوی سر و تا فرو بنشیند




زانکه بادیست هر زمان سر او را






دل مده غمزه را به کشتن خلقی




حاجت سنگ نیست خنجر او را






چون بسی شب گذشت و خواب نیامد




ای دل اکنون بجو برادر او را



جمعه 28/4/1392 - 11:40 - 0 تشکر 622995



جان برلب است عاشق بخت آزمای را




دستوریی خنده لب جان‌فزای را






مطرب بزن رهی و مبین زهد من از انک




بر سبحهٔ نست شرف چنگ و نای را






نازک مگوی ساعد خوبان که خرد کرد




چندین هزار بازروی زور آزمای را






ای دوست عشق چون همه چشم است گوش نیست




چه جای پند خسرو شوریده رای را



جمعه 28/4/1392 - 11:41 - 0 تشکر 622996



وقتی اندر سر کویی گذری بود مرا




وندران کوی نهانی نظری بود مرا






جان بجایست ولی زنده نیم من زیرا




مایهٔ عمر بجز جان دگری بود مرا






باری از دیده مریزید گلابی که به عمر




لذت از عشق همین درد سری بود مرا






هیچ یاد آمدت ای فتنه که وقتی زین پیش




عاشق سوختهٔ دربدری بود مرا






خواستم دی که نمازی بکنم پیش خیال




لیکن آلوده به دامان جگری بود مرا



جمعه 28/4/1392 - 11:41 - 0 تشکر 622997



گم شدم در سر آن کوی مجویید مرا




او مراکشت شدم زنده مپو یید مرا






بر درش مردم و آن خاک بر اعضای من است




هم بدان خاک درآید و مشویید مرا






عاشق و مستم و رسوایی خویشم هوس است




هر چه خواهم که کنم هیچ مگویید مرا






خسروم من : گلی ازخون دل خود رسته




خون من هست جگر سوز مبویید مرا



جمعه 28/4/1392 - 11:41 - 0 تشکر 622998



سیم خیال تو بس با قمر چکار مرا؟




من و چون کوه شبی با سحر چکار مرا؟






نبینم آن لب خندان ز بیم جان یک‌سره




ز دور سنگ خورم با گهر چه کار مرا؟






اگر قضاست که میرم به عشق تو آری




بکارهای قضا و قدر چکار مرا ؟






به طاعتم طلبند و به عشرتم خوانند




من و غم تو به کار دگر چکار مرا؟



جمعه 28/4/1392 - 11:41 - 0 تشکر 622999



گر چه بربود عقل و دین مرا




بد مگویید نازنین مرا






گوشش از بار درد گران گشتست




نشنود نالهٔ حزین مرا






آخر ای باغبان یکی بنمای




به من آن سرو راستین مرا






دست در گل همی زنم لیکن




خار می‌گیرد آستین مرا



جمعه 28/4/1392 - 11:42 - 0 تشکر 623000



بسی شب با مهی بودم کجا شد آن همه شبها




کنون هم هست شب لیکن سیاه از دود یاربها






خوش آن شبها که پیشش بودمی که مست و گه سرخوش




جهانم میشود تاریک چون یاد آرم آن شبها






همی کردم حدیث ابرو و مژگان او هردم




چو طفلان سورهٔ نون والقلم خوانان به مکتبها






چه باشد گر شبی پرسد که در شبهای تنهایی




غریبی زیر دیوارش چگونه می‌کند تنها






بیا ای جان هر قالب که تا زنده شوند از سر




بکویت عاشقان کز جان تهی کردند قالبها






مرنج از بهر جان خسرو اگر چه می‌کشد یارت




که باشد خوب‌رویان را بسی زین گونه مذهبها



جمعه 28/4/1392 - 11:42 - 0 تشکر 623001



من و پیچاک زلف آن بت و بیداری شبها




کجا خسبد کسی کش می‌خلد در سینه عقربها؟






گهی غم می‌خورم گه خون و می‌سوزم به صد زاری




چو پرهیزی ندارم جان نخواهم برد ازین تبها






چه بودی گر دران کافر جوی بودی مسلمانی




چنین کز یاربم می‌خیزد از هر خانه یا ربها






دعای دوستی از خون نویسند اهل درد و من




به خون دیده دشنامی که بشنیدم از آن لبها






ز خون دل وضو سازم چو آرم سجده سوی او




بود عشاق را آری بسی زین‌گونه مذهبها






بناله آن نوای باربد برمی‌کشد خسرو




که جانها پای‌کوبان می‌جهد بیرون ز قالبها



جمعه 28/4/1392 - 11:42 - 0 تشکر 623002



روز عید ست به من ده می نابی چو گلاب




که از آن جام شود تازه‌ام این جان خراب






جان من از هوس آن به لب آمد اکنون




به لب آرم قدح و جان نهم اندر شکر آب






روزه داری که گشادی ز لبش نگهت مشک




این زمان در دهنش نیست مگر بوی شراب






می حلالست کنون خاصه که از دست حریف




در قدح می‌چکد آب نمک آلود کباب






هر که رابوی گل و می بدماغ است او را




آن دماغی است که دیگر ندهد بوی گلاب






بنده خسرو به دعای تو که آن حبل متین




دست همت زد و پیچید طناب اطناب



جمعه 28/4/1392 - 11:42 - 0 تشکر 623003



هست ما را نازنین می پرست




گو گهم بریان کند گاهی کباب






نیم شب کامد مرا بیدار کرد




من همان دولت همی دیدم به خواب






بی‌خودی زد راهم از نی تا به صبح




خانه خالی بود و او مست و خراب






آخر شب صبح را کردم غلط




زانکه هم رویش بد و هم ماهتاب






زلف برکف شب همی پنداشتم




کز بنا گوشش برآمد آفتاب






ای چشمه زلال مرو کز برای تو




مردم چنانکه مردم آبی برای آب






زین پیشتر پدیدهٔ من جای آب بود




اکنون ببین که هست همه خون به جای آب



برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.