موج غمها
دلم پر شورش است امشب خدایا
ز غمهای علی، از رنج زهرا
حسن امشب سرش بر زانوی غم
حسین گرید کجایی مادر ما
بنالد زینبش چون شمع سوزان
مدینه بس جفا کردی به طاها
سرشک داغ کلثوم آتشم زد
بسوزد استخوانم وای بر ما
سلام ما کسی پاسخ نمی گفت
چهل در کوفتم همراه زهرا
الا ای اهل یثرب حیدرم من
مگر زهرا چه کرده با شماها
نشد پیدا کسی در شهر یثرب
کند با اهل بیت ما مدارا
کسی یارم نشد تنها بماندم
ز خاطر محو کردن چون خدا را
زمانی که غدیر از یادها رفت
شدم تنها میان موج غمها
غم آمد تا سراغم داغ همدم
نوازش می کند غم داغ ما را
یتیمی درد بی درمان یتیمی
رسد آوای غمها تا ثریا
«مبینا » جان فشان در ماتم او
ز اشک زینبین در داغ زهرا
نصرالدین کریمی (مبین) از زیاران
وزن شعر: مفاعیلن مفاعیلن فعولن