• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
زن ریحانه آفرینش (بازدید: 8406)
سه شنبه 26/6/1387 - 13:2 -0 تشکر 58187
.:زنان شهید و جانباز:.

سلام

به نظر من جای این توی انجمن خالیه.... خوب معلومه جای چی خالیه.... جای شهدای زن... بالاخره تواون روزا.... زنای زیادی بودن که در راه انقلاب و دین از دنیاشون گذشتن و  جانشون رو فدا کردن... پس این وظیفه ماست که با این شهداو جانبازا آشنا بشیم و اونا رو الگوی زندگی قرار بدیم .پس شروع کنید برید و این عزیزان رو شناسایی کنید و به بقیه هم بشناسونید .

منتظر حضور گرمتون هستم.

یا علی مدد

 

 

خدایا ریشه ی شادی های مرا در غم دیگران قرار مده... 

 

سه شنبه 2/7/1387 - 9:56 - 0 تشکر 59911

....وخدایی که در این نزدیکی است.

سلام دوستان

جند تا از خاطرات زنان اسیرو رزمنده رو خوندم که برای خودم خیلی جالب و تکان دهنده بود . گفتم بذارمش شما هم بخونید ضرر نمیکنید.

فاطمه ناهیدی در كتاب دوره درهای بسته صفحه 15 آغاز اسارت را چنین وصف می كند: «عراقی ها آمدند بالای سر ما یكی از آنها آمد جلو كه دستم را بگیرد، دستم را كشیدم و گفتم تو نامحرمی، تا چند ساعت فكرم كار نمی كرد، فرار كه نمی توانستم بكنم بهترین اتفاق مرگ بود. با هر صدای انفجار خودم را بالا می كشیدم كه تركش به من بخورد دیگ رهیچ چیز برایم مهم نبود دعا كردم بمیرم استغفار كردم، اشهدم را گفتم، اما یادم آفتاد چند روز پیش نماز امام زمان نذر كرده بودم روی زانوهایم نشستم و نذرم را ادا كردم بعد از نماز آرام تر شده بودم، اما وقتی یاد نگاه های عراقی ها می افتادم، بدنم می لرزید، اما خودم را سپردم دست خدا و به او توكل كردم.»

كاش معشوق ز عاشق طلب جان میكرد

تا كه هر بی سر و پایی نشود یار كسی

کد بازاریاب :424322

سه شنبه 2/7/1387 - 9:57 - 0 تشکر 59913

خدیجه میرشكار در كتاب اسیر شماره 339، صفحه 38 اینچنین می گوید: «بعد از بازجویی اولیه مرا در سالن مستطیل شكل بزرگی كه شبیه سردخانه بود حبس كردند دو در آهنی در دو سو قرار داشت. در و دیوار سرد و سیمانی سالن همراه با سكوتی كه فضا را گرفته بود ترس عجیبی را در جانم انداخت، نشستم، تكیه بر دیوار دادم. افكار شوم و وحشتناكی در سرم افتاده بود احساس می كردم هر لحظه یكی از آن درها باز می شود و چهره نحس و خشن یكی از بازجوها برابرم ظاهر می گردد. خستگی و كوفتگی راه و بی خوابی امانم را بیده بود، اما تا پلك بر هم می گذاشتم ترس مثل پتكی بر سرم فرود می آمد، چشم باز می كردم و دوباره به در خیره می ماندم. به نماز و دعا نشستم اشك می ریختم و ائمه معصومین را صدا می زدم، حالم دگرگون شد و رویایی دیدم در سالن باز شد و به من گفتند: مولا علی(ع) به دیدنت آمده آن بزرگوار نگاهی به من انداخت و رفت. از خواب پریدم، اطمینان خاطر پیدا كرده بودم، دیگر آن افكار شوم و عجیب در سرم نبود، دیگر از در و دیوار سالن ترسی نداشتم و بقیه كارها را به خدا واگذار كردم.»

كاش معشوق ز عاشق طلب جان میكرد

تا كه هر بی سر و پایی نشود یار كسی

کد بازاریاب :424322

سه شنبه 2/7/1387 - 10:1 - 0 تشکر 59914

معصومه آبادی، فاطمه ناهید، حلیمه و مریم چهار اسیر زن هستند كه در زندان الرشید بغداد بودند كه برای رسیدن به خواسته خود یعین انتقال به اردوگاه اسرا و استفاده از امكانات صلیب سرخ و قوانین مربوط به اسراء دست به اعتصاب غذا زدند در حالیكه می دانستند چه عواقب سخت و ناگواری در انتظار آنهاست. در صفحه 37 كتاب دوره درهای بسته خاطره شجاعت و اعتصاب دختران جوان اسیر ایرانی را می خوانیم: «به نگهبان گفتیم سه روز مهلت دارید، اگر ما را به اردوگاه نبرید اعتصاب غذا می كنیم. در این سه روز آرام بودیم، فكر كرده بودند منصرف شده ایم سلولهای دیگر می گفتند بچه ها بارها اعتصاب غذا كرده اند ولی فایده نداشته است مجبورشان كرده اند اعتصابشان را بشكنند. مهلتشان كه تمام شد مسئول زندان را خواستیم گفتند باید صبر كنید ما نمی خواستیم صبر كنیم همه موافق بودیم با شروع اعتصاب، غسل شهادت كردیم از زیر در بلند گفتم بسم ا... الرحمن الرحیم، ما چهار دختر ایرانی هستیم كه نباید این جا باشیم از این لحظه اعتصاب غذای خود را شروع می كنیم باید ما را بفرستید ایران یا به صلیب سرخ معرفی كند. هر مسئله جانی و ناموسی كه برای ما پیش بیاید، سازمان بین الملل مسئول هستند. هفده روز در اعتصاب بودیم مریم به حالت غش افتاده بود، معصومه و حلیمه داد می زند و یا حسین یا حسین می كردند، من سر مریم را گذاشته بودم روی پایم آن قدر بی رمق شده بودیم كه فریادهایمان به ناله بیشتر شبیه بود، معده مریم و معصوم خونریزی كرده بود اما ما همچنان در اعتصاب بودیم. عراقی ها وحشت كرده بودند بالاخره با پافشاری ما بعد از 17 روز افراد صلیب سرخ به دیدن ما آمدند، از ما عكس فوری انداختند و یك برگ آبی و زرد دادند كه ما به خانواده هایمان نامه بنویسیم و با پیروزی ما كه به سختی به دست آمد ما را از زندان الرشید به اردوگاه اسراء منتقل كردند. آنچه در خاطرات زنان به اسارت گرفته بود خودنمایی می كند آمیختگی ترس و شجاعت، صبر و توكل است. به تنهایی رسیدن و از خودگذشتن و به خدا رسیدن است كه از خود تا خدا بیش از دو قدم نیست، قدم اول پا برون خود نهادن و قدم دوم به خدا رسیدن كه زندگی در اسارت نوعی عرفان عملی و اخلاقی است.

كاش معشوق ز عاشق طلب جان میكرد

تا كه هر بی سر و پایی نشود یار كسی

کد بازاریاب :424322

سه شنبه 2/7/1387 - 10:3 - 0 تشکر 59915

 در كتاب كوچه های خرمشهر كه از اولین كتابهای خاطرات جنگ است در صفحه 178 از زبان یكی از دختران رزمنده خرمشهری می خوانیم: «برای ماندن در خرمشهر و دفاع از آن با مخالفت شدید پدرم مواجه شدم ناچار مجبور شدم جلوی آن بایستم، من كه آنقدر حساس بودم و وقتی چپ نگاهم می كرد اشكم سرازیر می شد، آن روز در مقابل او ایستادم و قبول چنین رفتاری از جانب من دشوار بود. در كتاب خاطرات OPD نیز از زبان یكی از دختران امدادگر آبادانی می خوانیم: «ما در مسجد فیروز كار می كردیم، برادر بزرگم یكی از روزها جلوی در مسجد آمد و گفت: باید از شهر خارج شوید ما نمی توانستیم خودمان را راضی به رفتن كنیم، من گفتم در اینجا به ما نیاز است، باید برای مجروح ها و رزمنده ها غذا درست كنیم. برادرم عصبانی شد و با لگد توی صورتم زد و تا 20 روز پای چشمم كبود و متورم بود اما من از شهر خارج نشدم.» از نكات برجسته و شاخص خاطرات زنان رزمنده و امدادگر سرزندگی و نشاط موجود در زندگی آنهاست. آنها دارای انرژی فوق العاده ای بودند كه با پدیده ای به نام جنگ آزاد شد و از زنی كه همواره متهم به ضعف و ناتوانی جسمی و عقلی بوده است، انسانی پرتوان، سرشار از شور و عشق و حركت می سازد

كاش معشوق ز عاشق طلب جان میكرد

تا كه هر بی سر و پایی نشود یار كسی

کد بازاریاب :424322

سه شنبه 2/7/1387 - 10:4 - 0 تشکر 59916

در خاطره 80 كتاب روزگاران جلد 4 چنین آمده است شور و حالی داشتیم كه نگو، فقط می خواستیم تا آن جا كه می شود یك نفر بیشتر زنده بماند. دیگر مهم نبود كه كفش و مقنعه مان خونی شود، حالیمان نبود برانكار هم نبود هر مجروحی را كه شهید می شد فوری بغل می زدیم و می بردیم سردخانه. در همین كتاب در خاطره 26 می خوانیم در بیست و چهار ساعت خیلی استراحت می كردیم، دو سه ساعت هیچ كس آرام و قرار نداشت یك عده هم كار پشتیبانی می كردند لباس تهیه می كردند، غذا درست می كردند، از دوازده شب به بعد هم غذاها را بسته بندی می كردند كه صبح بدهند تحویل ستاد. و در خاطره 57 آنان روحیه خود را چنین وصف می كنند: روحیه ی همه خیلی خوب مخصوصاً ما زن ها چهل و هشت ساعت هفتاد و دو ساعت بعضی وقتها چهار شبانه روز پشت سر هم كار می كردیم اما وقتی به هم می رسیدیم انگار صد سال است همدیگر را ندیده ایم همدیگر را بغل می كردیم، می بوسیدیم احوال پرسی می كردیم با هم شوخی می كردیم حتی در اوج خستگی برای هم جوك تعریف می كردیم و از خنده ریسه می رفتیم. زنان امدادگر و رزمنده به دلیل حضور مستقیم در میدان مبارزه و شادمانی از این حضور دارای چنین روحیه ای بودند آنها آثار فعالیتهای خود را مستقیماً می دیدند و احساس مفید و موثر بودن را بی واسطه درك می كردند و محصول تلاش خود را در حین تلاش مشاهده می كردند آنان به انتظار نبودند كه جنگ به كجا خواهد كشید و چه خواهد شد بلكه خود را عناصری مهم در تعیین سرنوشت نهایی جنگ می دانستند و با حمایت هایی كه حضرت امام خمینی در طی 8 سال دفاع مقدس از حضور و نقش آنان در جبهه ها داشت احساس امید و نشاط در آنها تقویت می شد.

كاش معشوق ز عاشق طلب جان میكرد

تا كه هر بی سر و پایی نشود یار كسی

کد بازاریاب :424322

چهارشنبه 3/7/1387 - 7:36 - 0 تشکر 60152

سلام

الحمد لله الذی اکرمنی بک ایها الشهر المبارک

******

این پست رو من توی بحث معراج مرد جناب معین هم زده بودم اما چون هم تاثیر گذار بود و هم مرتبط با این تاپیک دوباره تکرارش می کنم ...

به همه کسایی که به اینجا سر می زنند

 توصیه اکید می کنم که خوندن این پست رو از دست ندن ....

::::---------::::

"فهیمه بابائیان پور همسر شهید غلامرضا صادق زاده - دانشجوی كامپیوتر - بوده. فهیمه در سال آخر دبیرستان با غلامرضا آشنا میشن و با هم ازدواج میكنن. وقتی حضرت امام داشتن خطبه عقدشون رو میخوندن، فهیمه شرط عقدشون رو، دعای امام برای شهادت هر دوی اونا و شفاعت امام از اونا در قیامت قید میكنه. فهیمه و غلامرضا كلاً حدود 8 ماه زندگی مشترك داشتند كه قسمت عمده اون رو غلامرضا تو جبهه بوده. تا اینكه غلامرضا توی خرمشهر به شهادت میرسه. از اون به بعد فهیمه میشه سنگ صبور خانواده های شهدا و از هیچ كاری برای حفظ آرمان های شهدا كوتاهی نمیكنه. بعد هم به پیشنهاد خانواده غلامرضا، با پسر دیگه اونا، علیرضا ازدواج میكنه. این كتاب هم نامه هایی هست كه فهیمه برای غلامرضا و علیرضا نوشته، با تعدادی از جواب های غلامرضا به اون. نامه ها با وجود سادگی و صمیمیتی كه دارند، پر از مفاهیم عالی معرفتی هستند. حالا جالبه كه همه این نامه ها را فهیمه وقتی نوشته كه فقط حدود 18 سال داشته! علیرضا كمری هم یكی از اعضای دفتر هنر و ادبیات مقاومت هست كه بعد از فوت فهیمه، زحمت آماده كردن این نامه ها رو برای چاپ كشیده."

::::--------::::

به نام آنكه عفت را در دامان نهاد و حرمت نگاه را بر ما آگاهی داد

و به یاد آن محبوبی كه در وجودش جز ایمان، ایثار، اخلاص، عشق نمی یابم.
آن زمان كه تو از جهادت می گویی، گویی از راهی سخن می گویی كه به خوبی به آن آشنا شده ای و آنگاه كه از جبهه سخن می گویی، عشقی خدایی تو را به آن سوی می كشاند. كمیل امشب برای من طور دیگری بود، هر بار كه روی مساله جبهه فكر می كردم، خودم را جای همسران آنهایی می گذاشتم كه به جبهه رفته اند تا احساس آنها را درك كنم. ولی این بار نیازی به جایگزینی نبود، خود مسئله در وجودم تجلی داشت و اگر دعایی برای سلامتی می كردم تنها از آن جهت بود كه حزب الله تقویت شود وپایدار بماند و اصلاً دلم و زبانم را یاری آن نبود كه بگویم اگر ... چرا كه در نظرم شهادت سرآغاز زندگی است. پس خیانت است كه زندگی را از دیگری گرفت. اما می دانی كه دلم می خواست این سخنان را به تو گویم. به امید روزی كه رها از هر ظلمی در جهانی كه مستضعفین حاكمند با هم زندگی كنیم.

::::--------::::

روی سنگ مزارش نوشته بود:

آری، اینجا
یك فرشته آرمیده،
یك معلم، یك پری مهربان آسمانی،
شمع سوزانی كه بود الگوی صبر و پایداری،
آنكه اندر عمر همچون غنچه كوتاهش،
هماره اسوه بر حق تقوی و حجاب و عفت و احسان و خدمت بود،
آنكه او باغبانی مهربان، دلسوز گلها بود
اینك در دل این خاك خفته
بچه ها آرام،
اینجا، آن معلم، آن پری مهربان آسمانی،
خانم بابائیان پور
آرمیده.

::::--------::::

یکی از نامه های فهیمه

به نام یگانه معبود بر یگانه یاورم سلام


یاوری که عشقش را خدا آن کعبه امال عاشقان در دلم نهاد تا امروز با توان بیشترواحساس مسئولیت والاتر راه را بپیمایم آری قدم را استوارتر بکوب و به مسیر الله برو که امروز روز رفتن است و روز استوار رفتن که هیچکس به اهسته رفتن جایز نیست.
رضای خوبم نوک قلمت را تیز کن وبنویس که امروز روز نوشتن است وچه شایسته که مرکب ؛ خون یاران ودوستانت میباشد وبنویس که هیچ مرکبی را جز آن توان صبط آن لحظه ها نیست بنویس که امروز تاریخ را مینویسی وبرو که امروز تو تاریخ را میسازی تصمیم گرفتم که به جای شرح هفته ای که گذشت از قرآن آیه ای از نهج البلاغه حکمتی از مفاتیح دعایی واز احادیث حدیثی را یادداشت کنم .
فقط بگذار از کمیل گویم وشب جمعه.
کمیل اینبار با حال دیگری برایم گذشت از ابتدای ورود به ان محوطه به یاد هفته های قبل وبه یاد تو ؛بعد وقتی کمیل شروع شد به یاد محبوب اصلیمان خدا بودم ودر نظرم مانند کسی که برای شب جمعه لحظه شماری کرده ودر ان لحظه خود را در انجا میابد خود را در آنجا یافتم و در میان عاشقان الله اشک ریختم آلوچه آلوچه به حال خودم اشک ریختم بخاطر فرزندان مجاهدی چون تو عا بدان و زاهدان شب و شیران روز که میروید به امید دیدار محبوبتان خودش یارتان باد آنگاه که آخر دعا سر بر خاک ساییدم در سجودم به وجودش اندیشیدم وخود را در او فنا دیدم ودیدم من هیچم و او همه ودیدم ما هیچیم و او همه چیز و اساس کردم که تو هم با منی یا بهتر بگویم من با شمام و با هم میخوانیم (یا من اسمه دوا و ذکره شفاءو طاعته غنی ارحم من راس ماله الرجاءوسلاحه البکاء) ودعا میکردم که تو هم اشک بریزی رضا بهترین خبر را به تو بدهم و این که قرار شده است هروقت تو امدی برای هردومان آقای کروبی وقت بگیرد ومنو تو با هم به نزدامام برویم تا او امیدمان ورهبرمان عقدمان را بخواند و ما هردو از او بخواهیم برایمان دعا کند تا هردو در راه خدا شهید شویم ...

::::--------::::

اللهم عجل لولیک الفرج

ماندگار باشید

یا حق

اللهم ‌ارزقنا توفیق‌الشهادة فی سبیلك تحت لواء ولیك

همراه شما در انجمن سیاسی anjoman.siasi@tebyan.org

و انجمن ورزش و تندرستی anjoman.varzesh@tebyan.org

سه شنبه 1/11/1387 - 12:41 - 0 تشکر 84005

به نام خالق مخلوقات

با سلام و صلوات بر محمد و آل محمد (ص)

محرم آمد و و قت عزا شد

این خیلی تایپیک جالبی است

مخصوصا الان که در حال پخش مجموعه ( خاطرات مشترک) هستیم 

 و در آن زنان و مردانی که توسط ساواک مورد شکنجه قرار گرفته اند

به نقل خاطرات شان می پردازند 

اگه بتونیم زندگی نامه زنانی رو که در جنگ یا انقلاب به شهادت رسیدند

رو شناسایی کنیم 

عالی است

 
شيخ رجبعلي خياط فرمود: 

اگر ما به قدر ترسيدن از يک عقرب از عِقاب خدا بترسيم،

همه کارهاي عالم اصلاح ميشود
 
 
 
اللهم صل علي محمد و ال محمد و عجل فرجهم 
 
يکشنبه 4/12/1387 - 16:45 - 0 تشکر 92786

با سلام این تاپیک رو عمدا در این انجمن به ثبت میرسونم تا به همه نشون بدم بیخود از خانم ها حمایت نمی کنم و نسبت به زنان ایرانی تعصب ندارم

همینطور که از اسم تاپیک هم مشخص هست میخوایم در مورد نقش خانم ها در دفاع مقدس صحبت کنیم

البته با خاطره اونم با منبع

قابل توجه خانم هایی که:

- خودشون رو دست کم می گیرن

- مدام آیه یاس میخونن

- مدام خودشون رو سرزنش میکنن

- از ورود به فعالیت های اجتماعی می هراسند

و...

خانم ها هم جنگیدن هم شهید دادند هم اسیر دادن هم جانباز دادن خم به ابروشون هم نیومد در بعضی موارد هم از آقایون جلو بودن هیچکس هم نمیتونه انکار کنه

یا علی

يکشنبه 4/12/1387 - 20:47 - 0 تشکر 92861

سلام

جناب مهدی 313 واقعاً دستتون درد نکنه. عالیه خیلی هم عالیه. چند روز بود که تو فکر زدن

یه تاپیک به نام زنان حماسه ساز بودم، ولی الان که این بحثو دیدم خیلی خوشحال شدم که

یکی از فعالان انجمن دفاع مقدس ایجادش کرده. دست مریزاد.

شما حرکت کنین منم هرچقدر که در بضاعتم باشه کمک میکنم.

    

خنجر آب‌دیده را زنگ عوض نمی‌کند
چهره انقلاب را جنگ عوض نمی‌کند
بگوی با منافقین به کوری دو چشمتان
پیرو خط رهبری رنگ عوض نمی‌کند

يکشنبه 4/12/1387 - 21:36 - 0 تشکر 92870

سلام

ممنونیم...منتظر هستیم

وَأُفَوِّضُ أَمْرِي إِلَى اللَّهِ

 
برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.