• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن ادبيـــات > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
ادبيـــات (بازدید: 1898)
دوشنبه 20/6/1391 - 0:54 -0 تشکر 554713
حسین منزوی غزل سرایی بی همتا

حسین منزوی در مهر سال ۱۳۲۵ متولد شد. شعرهای او بیشتر در زمینهٔ غزل‌سرایی است اما شعر سپید هم می‌سرود. او در سال ۱۳۸۳ بر اثر آمبولی ریوی و سرطان در تهران درگذشت و در کنار مزار پدرش در زنجان به خاک سپرده شد.

دوشنبه 20/6/1391 - 23:32 - 0 تشکر 558455

در انتظار تو تا كی سحر شماره كنم؟
ورق ورق شب تقویم كهنه پاره كنم؟


نشانه های تو بر چوب خط هفته زنم
كه جمعه بگذرد و شنبه را شماره كنم


برای خواستن خیر مطلقی كه تویی
به هر كتاب ز هر باب استخاره كنم



شب و خیال و سراغ تو،باز می آیم
كه بهت خانه ی در بسته را نظاره كنم


تو كی ز راه میایی كه شهر شبزده را
به روشنایی چشمم چراغواره كنم؟


ز یاس های تو مشتی بپاشم از سر شوق
به روی آب و قدح را پر از ستاره كنم


هزار بوسه ی از انتظار لك زده را
نثار آن لب خوشخند خوشقواره كنم



هنوز هم غزلم شوكرانی است الا
كه از لب تو شكرخندی استعاره كنم

دوشنبه 20/6/1391 - 23:32 - 0 تشکر 558456

دیوانگی زین بیشتر ؟ زین بیشتر ، دیوانه جان
با ما ، سر دیوانگی داری اگر ، دیوانه جان

در اولین دیدار هم بوی جنون آمد ز تو
وقتی نشستی اندکی نزدیک تر دیوانه جان

چون می نشستی پیش من گفتم که اینک خویش من
ای آشنا در چشم من با یک نظر دیوانه جان

گفتیم تا پایان بریم این عشق را با یک سفر
عشقی که هم آغاز شد با یک سفر دیوانه جان

کی داشته است اما جنون در کار خویش از چند و چون
قید سفر دیوانه جان ! قید حضر دیوانه جان

ما وصل را با واژه هایی تازه معنا می کنیم
روزی بیامیزیم اگر با یکدگر دیوانه جان

تا چاربند عقل را ویران کنی اینگونه شو
دیوانه خود دیوانه دل دیوانه سر دیوانه جان

ای حاصل ضرب جنون در جان جان جان من
دیوانه در دیوانگی دیوانه در دیوانه جان

هم عشق از آنسوی دگر سوی جنونت می کشد
گیرم که عاقل هم شدی زین رهگذر دیوانه جان

یا عقل را نابود کن یا با جنون خود بمیر
در عشق هم یا با سپر یا بر سپر دیوانه جان

دوشنبه 20/6/1391 - 23:34 - 0 تشکر 558467

قصد جان می کند این عید و بهارم بی تو
این چه عیدی و بهاری است که دارم بی تو


گیرم این باغ ، گُلاگُل بشکوفد رنگین
به چه کار آیدم ای گل ! به چه کارم بی تو ؟


با تو ترسم به جنونم بکشد کار ، ای یار
من که در عشق چنین شیفته وارم بی تو


به گل روی تواش در بگشایم ورنه
نکند رخنه بهاری به حصارم بی تو


گیرم از هیمه زمرد به نفس رویانده است
بازهم باز بهارش نشمارم بی تو


با غمت صبر سپردم به قراری که اگر
هم به دادم نرسی ، جان بسپارم بی تو


بی بهار است مرا شعر بهاری ،‌آری
نه همیه نقش گل و مرغ نیارم بی تو


دل تنگم نگذارد که به الهام لبت
غنچه ای نیز به دفتر بنگارم بی تو

دوشنبه 20/6/1391 - 23:35 - 0 تشکر 558470

ای چشم هات، مطلع زیباترین غزل!


با این غزل، تغزل من نیز مبتذل


شهدی که از لب گل سرخ تو می مکم


در استحاله جای عسل، می شود غزل


شیرینکم!به چشم و به لب خوانده ای مرا


تا دل سوی کدام کشد قند یا عسل؟


ای از همه اصیل تر و بی بدیل تر


وی هر چه اصل چون به قیاست رسد بدل


پر شد ز بی زمان تو، در داستان عشق


هر فاصله که تا به ابد بود، از ازل


انگار با تمام جهان وصل می شوم


در لحظه ای که می کِشَمت تنگ در بغل 


من در بهشتِ حتم گناهم، مرا چه کار


با وعده ی ثواب و بهشتان محتمل؟

دوشنبه 20/6/1391 - 23:35 - 0 تشکر 558474




الا زنی که صدایی ـ فقط صدا ـ ای زن!


صدای با دل و جان من آشنا، ای زن!


من از تو نام تو را خواستم، غروب آری


که تا به نام بخوانم شبی تو را، ای زن!


تو هیچ نام نداری به ذهن من، ناچار


به نام عشق تو را می زنم صدا، ای زن!



دوشنبه 20/6/1391 - 23:35 - 0 تشکر 558477

من نیستم این که اینجاست، این «من» که تنهاست



من بی تو هیچم، تو هرجا که باشی «من» انجاست



این جا سراغ تو را، از که باید بگیرم؟



این جا که بیگانگی، عادت آشناهاست



وقتی که برگردم از فصل تنهایی خود



دیدار تو برگ زرین فصل تماشاست



روزی که «ما» می شویم از تفاهم، «من» و «تو»



آن روز زیباترین روز روزان دنیاست



ما می توانیم از خاک باران بسازیم



تا معجز برتر عشق در چنته ی ماست



حس می کنم زندگی با همه زشتی خود



وقتی تو هستی کنار من ای دوست ! زیباست



ناپاکی خاک با پاکی ات بر نتابد



تا اب ابی ست پاکیزگی اصل دریاست 



شعر من ارزانی ات باد امشب که یادت



پیشانی دفترم را به نام تو آراست

دوشنبه 20/6/1391 - 23:36 - 0 تشکر 558480

چشمان تو که از هیجان گریه می کنند    


در من هزار چشم نهان گریه می کنند


نفرین به شعر هایم اگر چشم های تو


اینگونه از شنیدنشان، گریه می کنند


شاید که آگهند ز پایان ماجرا


شاید برای هر دومان گریه می کنند! 


بانوی من! چگونه تسلایتان دهم؟


چون چشم های باورتان گریه می کنند


پر کرده کیسه های خود از بغض رودها


چون ابرهای خیس خزان گریه می کنند 


وقتی تو گریه می کنی ای دوست!  در دلم


انگار ابر های جهان گریه می کنند


انگار با تو، بار دگر، خواهران من


در ماتم برادرشان گریه می کنند


در ماتم هزار گل ارغوان مگر


با هم هزار سرو جوان گریه می کنند


انگار عاشقانه ترین خاطرات من


همراه با تو مویه کنان گریه می کنند


حس میکنم که گریه فقط گریه ی تو نیست


همراه تو زمین و زمان گریه می کنند

دوشنبه 20/6/1391 - 23:36 - 0 تشکر 558483

نوبت آمد، می نوازد نوبتی ناقوس مان


تا بگیرد رودهامان، راه اقیانوس مان


آذرخشی بود و غرید و درخشید و گذشت


بانگ نوشانوش مان و برق بوسابوس مان


ما نشان خود رقم بر دفتر دل ها زدیم


آشنایی نام مان و عاشقی ناموس مان


چشم های کینه ور هم، معنی دیگر نیافت


ز ابتدا تا انتها، جز مهر، در قاموس مان


عشق مان چتری گشود و بست و رفت و مانده است


لای دفترهای عاشق ها، پر طاووس مان


کشته می شد باز از باد اجل، حتا اگر


شعله ی خورشید روشن بود، در فانوس مان


کرد بخل سرنوشت از نوش دارویی دریغ


فرصت ماندن نداد این بار هم، کاووس مان


یک به یک یاران غار از دست رفتند و هنوز


حکم می راند به مرگ آباد، دقیانوس مان


قصه ی گنگ و کر و ما و جهان می بود، اگر


از قفس می شد رها هم ناله ی محبوس مان


گیرم این رویای آخر، ساحت آرامش است


کو، ولی یارای خواب از وحشت کابوس مان؟


«قافیه زنگ کلام است‌» ، آری اکنون، بشنوید:


زنگ حسرت می زند در قافیه، افسوس مان

دوشنبه 20/6/1391 - 23:36 - 0 تشکر 558486

صبح است و گل در آینه بیدار می شود


خورشید در نگاه تو، تکرار می شود


مردی که روی سینه ی عشق تو خفته بود


با دست های عشق تو، بیدار می شود


پر می کنی پیاله ی من از عصیر و باز


جانم پر از عصاره ی ایثار می شود


در کارش از تو این همه باور ستودنی است


این جا که عشق این همه انکار می شود


تا باد، دست غارت عشقت گشاده باد


وقتی غمم به سینه تلنبار می شود


در بازی مداوم انگشت های تو


تکثیر می شود گل و بسیار می شود


خورشید نیز می شکند در نگاه تو،


وقتی که آن ستاره پدیدار می شود


حس می کنم بهار تو را در خزان تو


گاهی که بوسه های تو رگبار می شود


تا بار "من" گران ننشیند به دوش جان


از هر چه غیر توست سبکبار می شود

دوشنبه 20/6/1391 - 23:37 - 0 تشکر 558489

به جستجوی تو از شب، گذشته آمده­ام


هزار بادیه را در نوشته آمده­ام


قدم قدم همه نام تو را، به ناخن و خون


به شاخه­های درختان، نوشته آمده­ام


به بویه­ی بر و بوم همیشه آبادت


ز هفت خان خرابه گذشته آمده­ام


دلاورانه، هزاران هزار جادو را


به تیغ معجزه­ی عشق، کشته آمده­ام 


هزار وادی را، دره دره رد شده­ام


هزار بادیه را، پشته پشته آمده­ام  


ملول دیو و ددم با چراغ دل در کف


به جستجوی تو ، -انسان­فرشته- آمده­ام

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.