• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن اجتماعي > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
اجتماعي (بازدید: 16796)
يکشنبه 29/5/1391 - 2:19 -0 تشکر 518864
آسیب‌های اجتماعی

زندگی های چشم درآر

 


چشم بد، چشم زخم، بی‌چشم و رو، شورچشمی، چشمک زدن... این آخری خیلی بی‌ربط بود، لطفا ندیده بگیرید! داستان ما خود چشم است؛ چشمی که با دیگر چشم‌ها رقابت می‌کند، می‌تازد، دودمان می‌دهد بر باد. اصلا چشم ندارد خودش را هم ببیند! به این دربی می‌گویند چشم و همچشمی. لابد برایتان آشناست!

اما چشم لایه‌های ظریف دارد، گاه تا عمق زندگی آدم پایین می‌رود، می‌سوزاند حسابی، دل را می گویم! همین چند شب پیش که فخری همراه همسرش از شب‌نشینی بازگشته بودند، پایش را سخت در لنگه کفشی کرده بود که پرده‌ها با مبلمان ست نیست، شاسی ماشینمان کوتاه است و... اصلا این خانه و زندگی از مد افتاده است، این هم شد زندگی! بحث بود تا نیمه‌های شب... نه این‌که تنها فخری چشم و همچشمی کند، سیاوش همسرش هم برای خود چشمی دارد میان چشم‌ها... از قصه این دو بگذریم، داستانی است تکراری و بی‌پایان.

اما آتش این چشم دیرزمانی است بر زندگیمان افتاده، گرچه حالا شعله‌اش تندتر شده است، اما قدیم‌ها هم بود، البته کمتر. یادتان می‌آید همین باباطاهر عریان خودمان طاقت از کف داد و فریاد برآورد: «زدست دیده و دل هر دو فریاد / که هرچه دیده بیند دل کند یاد»

چشم و همچشمی نه‌تنها کانون خانواده‌ها را، بلکه بسیاری از عرصه‌های عمومی دیگر همچون ورزش، سیاست، سینما، فرهنگ و حوزه‌های دیگر را هم دربر گرفته است تا کجا این چشم پیش می‌رود، نفوذ می‌کند و... سخت نگیرید. می‌توان زندگی را جور دیگر هم دید.

ماشین-خودرو
رویای خانه‌های بزرگ و ماشین شاسی بلند

بچه بودیم نخی می‌بستیم به ماشین پلاستیکی و آن را می‌کشیدیم به جاده رویایی بزرگسالی، شیرین بود خیلی. بزرگ كه شدیم همان بازی را به صورت واقعی تکرار کردیم.

نشستیم پشت فرمان، شیرین نبود اما! دوست داشتیم به چشم بیاییم، جوری که دیگران از شاسی بلند ماشینمان انگشت به دهان بمانند و از رنگ آن چشمانشان خیره بماند.

ناچار و بی‌پول که نباشید دیگر پیکان و پراید سوار نخواهید شد. مگر می‌شود جناب باجناق ماشینش مدل 2013 یعنی سال آینده را اکنون سوار شود، ولی ما دل خوش کنیم به مدل‌های دهه 70 و 80. باورتان نمی‌شود؟ کافی است سری به نمایشگاه‌های خودرو در خیابان شریعتی و بالای شهر بزنید تا ماشین‌هایی را با برچسب مدل 2013 ببینید! فروشندگان خوب می‌دانند چگونه در این سال خشکسالی تور خود را پهن کنند، آنها همیشه ماهی‌های خود را صید خواهند کرد.

به این چند نمونه دقت کنید. لباس و آرایشگاه عروس در آخرین متدهای اروپایی، کت و شلوار مارک‌دار آقا داماد، سرویس طلای چند 10 یا شاید چند صد میلیون تومانی،‌ کرایه کردن آخرین مدل یک خودروی خارجی به عنوان ماشین عروس که نمونه آن در ایران کم باشد یا اصلا نباشد و جهیزیه‌ای که باید چشم خانواده و فامیل آقا داماد و البته برخی فامیل‌های حسود عروس خانم را کور کند!

خانه‌ها که باید مامنی برای آرامش آدمی باشد، خود حدیثی است که دل را پر خون می‌کند. خانه‌تان کجاست؟ چند سال ساخت؟ متراژ چند؟ طبقه چندم؟ کف و سرویس و... تمامی ندارد که. می‌توان به زندگی روزگار خویش نگاه کرد و این قصه را همچنان ادامه داد.

نه این‌که داشتن خانه‌های بزرگ ویلایی و خودروهای شاسی‌بلند بد باشند، اما این همه بیش از آن‌که در خدمت یا برای استفاده و لذت بردن از آن باشند برای پر کردن دیدگان دیگران است.

در این میان هم اقشاری متوسط همچون کارمند که همیشه دفترچه‌های قسط خوره روحشان شده است، نگران مد فردایند که مبادا روزگار برود و از قافله بازمانند و لحظه‌ها را دریابید.

رستوران
غذا را در چه رستورانی باید خورد؟

شما در کدام رستوران غذا میل می‌کنید؟ اصلا هم یک مساله خصوصی نیست! چون باید به هر نوعی در لابه‌لای حرف‌ها آگاهانه و با زیرکی نام رستوران و نوع غذا را ذکر کنید، مثلا «دیشب با حسن‌آقا به یاد قدیم رفتیم همون رستوران پاتوق همیشگیمون تو خیابون فرشته...»، حتی می‌شود تولد همسر گرامی خود را بهانه قرار دهید و دوستانتان را به یک رستوران مشهور دعوت کنید.

همین که به طرف، آدرس بالای ونک را می‌دهید کلی لذت دارد، حتی چنین لحظاتی خیلی بهتر از خود رستوران است.

به اسامی این غذاها دقت کنید؛ گریل، مرغ تونالدو، پاستا آلا کاربونارا، کالا ماریس سوخاری، ماتن بریانی، سیزلر، فاهیتا استیک، سالاد میمونزا با سس مخصوص، فوسیلی و... دیدید چقدر کلاس دارد! مطمئن باشید مهمانانتان هم ذوق‌زده خواهند شد.

و اما بخوانید ابتکار یک رستوران خارجی برای کاهش چشم و همچشمی را؛ خوردن غذای کامل در این رستوران مجانی است! آنها که غذای خود را به صورت کامل می‌خورند، هیچ هزینه‌ای پرداخت نخواهند کرد. در عوض کسانی که به چشم و همچشمی مبتلا هستند، جریمه خواهند شد.

این رستوران بیشتر محل رفت‌وآمد آدم‌های پولدار است. صاحبان این رستوران می‌گویند بیشتر آدم‌های ثروتمندی که در این رستوران غذا می‌خورند برای چشم و همچشمی به این رستوران می‌آیند.

چشم و هم چشمی
خرید فقط ونک به بالا

می‌گویند اجناس آنجا مارک‌دار است. لابد اصل هم هست. پول خوب می‌دهیم، جنس خوب می‌گیریم پزش را هم که می‌دهیم، چه خوب! حالا این را داشته باشید، لطفا اگر فرصت دست داد سری به بازار بزرگ تهران بزنید و سراغ مارک‌‌فروش‌ها را بگیرید.

عده‌ای تنها خود «مارک» را خرید و فروش می‌کنند، یعنی همان که به اجناس می‌چسبانند تا نشان دهند جنسشان مارک‌دار است! از پلاستیکش گرفته تا لیزری؛ برخی می‌روند، می‌خرند و می‌چسبانند به اجناسشان.

فروش اجناس بی‌کیفیت با مارک‌های معتبر کار روزانه برخی بازاریان است. نه این‌که همه چنین کنند خیر! تنها می‌گوییم این نوعش هم هست.

از پشت یک ویترین به ویترین دیگر، رفتن به داخل مغازه و پرسیدن قیمت لباس‌ها، نرخ‌ها بالاست نمی‌شود بسادگی خرید کرد، نمی‌شود دست خالی بازگشت، نمی‌شود لباس بی‌مارک پوشید، دیگران ببینند و بفهمند که ارزان‌قیمت است، زشت است، نمی‌شود که، بالاخره دست به یک تصمیم کبری خواهیم زد و جنس خود را می‌خریم با چانه‌زنی زیاد.

حالا دیگر لباسی داریم با مارک خوب که از فروشگاهی خوشنام خریداری شده است. حالا می‌شود به دیگران گفت از کجا خریده‌ایم، می‌شود مارکش را رو کرد.

می‌شود دست پر بازگشت و... دیده شد!برخی کسبه هم مشتریان و ذائقه آنها را خوب می‌شناسند. آنها حتی از علاقه افراطی برخی مشتریان به برند و مارک آگاهند. بسادگی مشتریان خود را راضی می‌کنند.

سکه-مهریه
یک شب که هزار شب نمی‌شود!

آن هنگام که از سد مهریه های سنگین عبور کردید و آن را شکستید به کمر همت، سخن از برگزاری یک شب پرهیجان به میان خواهد آمد.

تنها یک شب است دیگر! این باور برخی خانواده‌های طرفین و البته بیشتر عروس خانم است.

استدلالشان هم این است: «مراسم هرچه باشکوه‌تر باشد، شأن دخترمان بیشتر حفظ خواهد شد.»

شبی خاطره‌انگیز و پرهزینه! ساده بودن مراسم عروسی حرفی است بس تکراری که دیگر گوش کسی بدهکار آن نیست.

فقط سیاه‌مشقی است در روزنامه و گاهی از آن برای پر کردن برنامه‌های تلویزیونی استفاده می‌شود.

داستان ادامه‌دار ازدواج از خیلی قبل‌ترها شروع می‌شود، از کادوهای دوران نامزدی که صدالبته باید چشمگیر باشند تا فهرست بلندبالایی که نمی‌توان برای آن نقطه پایان گذاشت.

به این چند نمونه دقت کنید. لباس و آرایشگاه عروس در آخرین متدهای اروپایی، کت و شلوار مارک‌دار آقا داماد، سرویس طلای چند 10 یا شاید چند صد میلیون تومانی،‌ کرایه کردن آخرین مدل یک خودروی خارجی به عنوان ماشین عروس که نمونه آن در ایران کم باشد یا اصلا نباشد و جهیزیه‌ای که باید چشم خانواده و فامیل آقا داماد و البته برخی فامیل‌های حسود عروس خانم را کور کند! باید همه آنها به چشم بیایند، همین جوری که نیست! چشم‌ها همیشه و همه جا در کمین شماست، درست مانند چشمان خودمان که همیشه در تعقیب دیگرانند.

شاید این تاج‌گل بزرگ سفید که با روبان سیاه آذین بسته است و با خط نستعلیق شکسته «برای عرض تسلیت» برچسب خورده است آن هم با نام و نشانی دقیق خودمان، شرح مناسبی باشد از اندرون پرغوغای ما! تاج‌گلی که برده‌ایم میان همه تاج‌گل‌های دیگر جلوه‌ای خاص داشت، بزرگ‌تر بود و چشمگیر. در جای خوبی هم قرار داشت

خدمات بهتر می‌خواهید سر کیسه را شل کنید و اما ادامه فهرست؛ نوع و تعداد دوربین‌های فیلمبرداری و عکاسی، نحوه میکس و مونتاژ، گریم داماد و آرایش عروس، زیرلفظی سر سفره عقد و زیرمیزی برای گرفتن وام و نوبت تالار، چیدمان میوه و شیرینی، تنوع غذاها و نوشیدنی‌ها... تمامی ندارد این یک شب! همه در این جشن باشکوه گردهم می‌آیند برای ورانداز کردن یکدیگر. چه می‌شود کرد تنها یک شب است دیگر!اما عروس و داماد در رقابت چشم‌ها تنها نیستند.

رقابت از نوع آموزشی

هنگامی که مدارسی با نام‌های مختلف همچون نمونه مردمی، نمونه دولتی، غیرانتفاعی و... در سیستم نظام آموزش ایران سر برآوردند، بی‌درنگ رقابت خانواده‌ها برای ورود فرزندانشان به این مدارس آغاز شد.

این مدارس که با هدف افزایش مشاركت‌های مردمی و کاستن باری از دوش آموزش و پرورش شکل گرفتند، خود شدند باری بر شانه‌های نحیف خانواده‌ها.

این بار از آنجا سنگین‌تر شد که خانواده‌ها به هر شکلی تلاش می‌کنند فرزندانشان راهی به این مدارس بیابند، چون مدارس جدید وعده‌های جدید دادند، مانند بهره‌گیری از استادان مجرب، کلاس‌های فوق‌العاده و کلی برنامه جانبی و آموزشی دیگر.

به عبارتی، پول بیشتر، آموزش بهتر. حالا اطرافیان قبل از آن‌که از معدل دانش‌آموز سوال کنند نام مدرسه و میزان شهریه پرداختی وی را جویا می‌شوند. البته تفاخر والدین پشت نقابی از غم کاملا پیداست. چه می‌شود کرد؟!

تاج گل

 

سوگواری، محفلی برای دیده شدن

روحش شاد! نازنین‌مردی بود. چندسالی ازش بی‌خبر بودیم، همین چند شب پیش مرحوم آمد به خوابمان.

گویی حضور مرگ را فهمیده بود... ما را شریک غم خود بدانید! تسلیت گفتنمان ادامه دارد، به زبان نیست تنها.

شاید این تاج‌گل بزرگ سفید که با روبان سیاه آذین بسته است و با خط نستعلیق شکسته «برای عرض تسلیت» برچسب خورده است آن هم با نام و نشانی دقیق خودمان، شرح مناسبی باشد از اندرون پرغوغای ما! تاج‌گلی که برده‌ایم میان همه تاج‌گل‌های دیگر جلوه‌ای خاص داشت، بزرگ‌تر بود و چشمگیر. در جای خوبی هم قرار داشت.

حتما صاحب عزا بارها آن را دیده و نام ما را روی کارت آن خوانده است. این هم رسم زندگیمان است که حتی تا لب گور همراهی می‌کند.

کاش می‌شد آن مرحوم هم تاج‌گل اهدایی ما را ببیند به این بزرگی و زیبایی! کم چیزی نیست بالاخره...آن طرف ماجرا هم صاحب اصلی عزا حضور دارد.

از دست دادن یک عزیز برای همه سخت است و ناگوار، اما این روزها خیلی‌ها از غم مضاعف هزینه‌های سنگین کفن و دفن و مراسم سوگواری نیز رختی دیگر از عزا تن می‌کنند. اغراق نیست.

what`s life?life is love.
شنبه 4/6/1391 - 2:32 - 0 تشکر 528092


سرنوشت فرزندان ازدواج موقت





آنها جثه های ضعیف و لاغر با صورت های برنزه شده زیر تیغ آفتاب تابستان، هیچ کس نیستند و به همین خاطر اگر زیر برف زمستان یخ بزنند یا در گرمای تابستان از دست بروند یا وقت دستفروشی زیر چرخ های خودروهای عبوری له شوند، روی جسد های نحیف شان می نویسند مجهول الهویه؛ مجهول الهویه هایی که در زمان زنده بودن حتی همین اسم را هم نداشته اند.


کودکان-ازدواج موقت-شناسنامه

آنها در هیچ آماری به حساب نمی آیند، شمرده نمی شوند، در قانون نمی گنجند، می شود به هر اسمی صدای شان زد، سن شان را هم می شود از کوچکی دست ها و پاهای شان یا جای خالی دندان های شان حدس زد، آنها حق مدرسه رفتن ندارند و در صورت بیماری در بیمارستان بستری نخواهند شد.


این چندمین بار است که به محله دروازه غار آمده ام، اما حالا پی کودکان بی شناسنامه شان می گردم، بچه هایی که قرار است میان بیغوله های انباشته از زباله ها، ویرانه ها، سرنگ ها و پایپ ها قد بکشند و حتی حق داشتن هویتی به اندازه اسم و فامیل هم از آنها دریغ شده است.



 مجتبی، بی شناسنامه فرزند ازدواج موقت و اعتیاد


مجتبی یکی از بی شناسنامه هاست. مادرش در 15سال گذشته خمارتر از آن بوده است که بتواند جسمش را از لای زباله ها بیرون بکشد، از جا بلند شود و از این و آن بپرسد برای گرفتن شناسنامه پسرش چه باید بکند و اصلا، مگر شناسنامه دارشدن پسرک کجای زندگی او را عوض می کرده است؟!

اما بی شناسنامه بودن، زندگی مجتبی را به کلی عوض کرده است. هیچ مدرسه ای بی شناسنامه ها را قبول نمی کند، نهضت سوادآموزی هم اگرچه در بدو تاسیس قرار بوده رسالتش صرفا باسوادکردن مردم باشد، بی شناسنامه ها را جزو مردم به حساب نمی آورد. به همین خاطر است که مجتبی تا 14 سالگی سواد نداشت و حتی وقتی مسوولان سازمانی مردم نهاد با نگرانی برایش توضیح می دادند که نباید زخم های روباز مادرش را لمس کند و ممکن است آلوده به ایدز شود، گنگ و ترسان نگاه شان می کرد و سخت می فهمید منظورشان چیست.




کودکان مادران ایرانی تا سن 18 سالگی از برخی حقوق شهروندی برخوردار خواهند شد ولی پس از رسیدن به سن 18 سالگی در صورتی می توانند از این حقوق برخوردار شوند که به تابعیت ایران درآیند آن هم در صورت نداشتن سوء پیشینه ی کیفری !




مجتبی، تا همین سال گذشته، پیش از آن که با سازمانی مردم نهاد برای حمایت از بچه ها آشنا شود کارش دزدی بود؛ دزدی نمی کرد که آرزوهایش را برآورده کند، دزدی می کرد چون باید خرج مادر، دایی ها و مادربزرگ معتادش را می داد و اگر نه می گفت کتک می خورد.


پول دزدی را هر غروب می آورد و با پول تن فروشی مادر معتاد و ایدزی اش جمع می کرد و بعد می رفت برای همه کراک و شیشه می خرید و بین شان پخش می کرد، 13ـ12 ساله بود که خودش هم دود کردن را یاد گرفت، توی عالم نشئگی مجتبی خوشبخت می شد، آقا می شد، مادرش تن فروشی نمی کرد، پدرش هنوز زنده بود، توی عالم نشئگی پایش از کتک خوردن های دائمی لنگ نشده بود و....


اما خماری که می آمد یادش می افتاد آقا نیست، یک معتاد کوچک دزد است که سرنوشت حتی چاردیواری برای زندگی کردن را از او دریغ کرده است، خانواده اش همان ژنده پوش های کثیفی هستند که بوی زباله گرفته اند و مثل بقیه معتادهای دروازه غار، کرخت و بی حال میان ویرانه ها ولو شده اند و از لای پلک های قی کرده و نیمه باز، رفتن و آمدن خورشید را بالای سرشان تماشا می کنند.


کودکان-ازدواج موقت-شناسنامه

حالا یک سال است که مجتبی با کمک نیکوکاران درس می خواند، اما هنوز شناسنامه ندارد و دانشجوها داوطلبانه درسش می دهند. اعتیاد را ترک کرده است و گرچه یک پایش می لنگد، کشتی گرفتن یاد گرفته است و انجمن خیریه نامش را در باشگاهی ورزشی نوشته و او حالا قهرمان باشگاه شده است اما هنوز نمی تواند در مسابقات بین باشگاهی شرکت کند چون بی شناسنامه ها اجازه شرکت در مسابقات ورزشی را هم ندارند.


مجتبی تنها کودک بی شناسنامه دروازه غار نیست، مددکار گمنام دروازه غار در چند سال اخیر علاوه بر او بسیاری از بچه های دیگر بی شناسنامه دروازه غار را شناسایی کرده است. «تا امروز غربالگری کاملی از کودکان نکرده ایم تا همه بی شناسنامه های این منطقه را شناسایی کنیم، اما بدون این غربالگری هم حدود 140 کودک بی شناسنامه در این دو منطقه از تهران پیدا کرده ایم و به دنبال گرفتن شناسنامه برایشان هستیم.»


نکته: بی شناسنامه ها فقط یتیم ها و بچه های معتادها یا حاصل ازدواج های موقت نیستند، گاهی هم آنها روزگاری شناسنامه داشته اند اما شناسنامه های شان جایی در گرو چیزی مانده است.


اما کار به این آسانی نیست. بچه ها برای شناسنامه دارشدن باید پدر و مادری با شناسنامه و عقدنامه داشته باشند. مددکار مجتبی اعتراف می کند که فرآیند گرفتن شناسنامه بسیار دشوار است و برای هر کودک حدود 8 ـ 7 ماه طول می کشد و گاهی هم کاملا به بن بست می خورد و بچه ها همچنان بی هویت باقی می مانند مثل مجتبی که برای شناسنامه دارشدن باید قیم داشته باشد و ماه هاست قرار است اداره سرپرستی کارشناسی برای بررسی وضعیت حضانتش بفرستد، اما هنوز نفرستاده است و بدتر این که مادرش عقدنامه 99 ساله اش را گم کرده است، مددکار می گوید: «خیلی از بی شناسنامه ها، فرزندان ازدواج موقت یا اعتیاد هستند.»




بی شناسنامه های کوچک انگار از در و دیوار دروازه غار و محله های اطرافش متولد می شوند و عریان و گرسنه در آغوش سرنوشت آرام می گیرند تا یا محروم از حقوق اجتماعی به دایره بزهکاران بپیوندند یا کسانی پیدا شوند و از سر رحم، هویت را به آنها بازگردانند.




مددکار مجتبی تعریف می کند که بچه های بی شناسنامه معمولا از اقشار بسیار محروم جامعه اند، یعنی اقشاری که به آموزش بیشتری نیاز دارند اما آموزش و پرورش این حق را از آنها دریغ کرده است! محرومیت از تحصیل فقط برای بی شناسنامه ها نیست. مددکار گمنام دروازه غار می گوید: «مدارس این حوالی از ثبت نام بچه هایی که پدر یا مادر معتاد دارند هم طفره می روند.»



ابوالفضل، شناسنامه گرویی، فرزند زندان


بی شناسنامه ها فقط یتیم ها و بچه های معتادها یا حاصل ازدواج های موقت نیستند، گاهی هم آنها روزگاری شناسنامه داشته اند اما شناسنامه های شان جایی در گرو چیزی مانده است مثل ابوالفضل 8 ساله که پدرش به جرم قاچاق مواد مخدر در زندان است، مادرش مرده و عمویی که زمانی نگهش می داشته است شناسنامه اش را در گرو خرید یک میز ناهارخوری گذاشته بود.

ابوالفضل، دوران بیماری اش را در هیچ بیمارستانی نگذراند، بلکه در خانه مددکار گمنام انجمن خیریه ای در دروازه غار بستری شد. روزی که شناسنامه اش از گرو درآمد لبخندی کمرنگ در صورت مهتابی اش ظاهر شد، سرش را کج کرد و پرسید: «حالا اگر مریض بشوم بیمارستان راهم می دهند؟» ابوالفضل هنوز از دوران گرسنگی و کتک خوردن، صورتی رنگ پریده و زیر چشم هایی کبود را به یادگار دارد. عمه اش حاضر شده است در ازای ماهی 50 هزار تومان که انجمنی خیریه آن را می پردازد نگهش دارد و پسرک از سال گذشته به مدرسه می رود و امسال شاگرد اول شده است.


کودکان-ازدواج موقت-شناسنامه

بعضی از شناسنامه گرویی ها حتی کمتر از یک میز ناهارخوری برای سرپرست های شان می ارزیده اند. مثلا شناسنامه حسین 7 ساله، گرو پنج پرس چلوکباب بود که خانواده همیشه گرسنه اش در کبابی خورده و بعد فرار کرده بودند، شناسنامه صبای 15 ساله که تن فروشی می کرد و مواد می فروخت، گرو چند دست کاسه بشقاب بود، شناسنامه صادق 17ـ16 ساله هم گرو چند دست لباس برای خواهرها و برادرهایش بود، بچه ها حالا سر و سامان گرفته اند و نیکوکارانی حاضر شده اند شناسنامه های شان را از گرو دربیاورند یا فرآیند سخت و طولانی شناسنامه گرفتن برای بی هویت ها را طی کنند، اما بی شناسنامه های کوچک انگار تمامی ندارند، بی شناسنامه های کوچک انگار از در و دیوار دروازه غار و محله های اطرافش متولد می شوند و عریان و گرسنه در آغوش سرنوشت آرام می گیرند تا یا محروم از حقوق اجتماعی به دایره بزهکاران بپیوندند یا کسانی پیدا شوند و از سر رحم، هویت را به آنها بازگردانند.


قوانین تابعیت در حقوق بین الملل از دو معیار خاک و خون پیروی می کنند.


200 هزار کودک بی شناسنامه که به دلیل اقامت غیر قانونی پدرانشان در ایران یا بازگشت آنها به کشوریهای خود، محروم از حقوق شهروندی از جمله حق تحصیل ، کار و سکونت ، سرگردان و ناامید ، آینده ای مبهم را انتظار می کشند.


هر کس در کشوری که از قانون خاک تبعیت می کند متولد می شود ، تابع آن کشور محسوب می شود و در کشورهایی که بر اساس معیار خون عمل می کنند، تابعیت فرزند براساس تابعیت پدر یا پدر و مادر تعریف می شود.


قوانین تابعیت در ایران از هر دو معیار خاک و خون پیروی می کند ولی از آنجائیکه برطبق قوانین مدنی ایران ، تابعیت زن از مرد است و تابعیت فرزند نیز از پدر است و نه مادر ، فرزند ایرانی و پدر خارجی ایرانی محسوب نمی شود.




بچه های بی شناسنامه معمولا از اقشار بسیار محروم جامعه اند، یعنی اقشاری که به آموزش بیشتری نیاز دارند اما آموزش و پرورش این حق را از آنها دریغ کرده است!




براساس قانون جدید تعیین تکلیف تابعیت این افراد: ” فرزندان حاصل از ازدواج زنان ایرانی با مردان خارجی که در ایران متولد می شوند می توانند بعد از رسیدن به سن هجده سال تمام تقاضای تابعیت ایرانی نمایند.


این افراد در صورت نداشتن سوء پیشینه کیفری یا امنیتی و اعلام رد تابعیت غیر ایرانی به تابعیت ایرانی پذیرفته می شوند.


براساس این قانون کودکان مادران ایرانی تا سن 18 سالگی از برخی حقوق شهروندی برخوردار خواهند شد ولی پس از رسیدن به سن 18 سالگی در صورتی می توانند از این حقوق برخوردار شوند که به تابعیت ایران درآیند آن هم در صورت نداشتن سوء پیشینه ی کیفری !


این افراد فقط می توانند تابعیت اکتسابی ایرانی را احراز کنند نه تابعیت ذاتی، یعنی از بخشی از حقوق شهروندی مثل نمایندگی مجلس محروم خواهند بود.

what`s life?life is love.
شنبه 4/6/1391 - 2:32 - 0 تشکر 528093


سرنوشت فرزندان ازدواج موقت





آنها جثه های ضعیف و لاغر با صورت های برنزه شده زیر تیغ آفتاب تابستان، هیچ کس نیستند و به همین خاطر اگر زیر برف زمستان یخ بزنند یا در گرمای تابستان از دست بروند یا وقت دستفروشی زیر چرخ های خودروهای عبوری له شوند، روی جسد های نحیف شان می نویسند مجهول الهویه؛ مجهول الهویه هایی که در زمان زنده بودن حتی همین اسم را هم نداشته اند.


کودکان-ازدواج موقت-شناسنامه

آنها در هیچ آماری به حساب نمی آیند، شمرده نمی شوند، در قانون نمی گنجند، می شود به هر اسمی صدای شان زد، سن شان را هم می شود از کوچکی دست ها و پاهای شان یا جای خالی دندان های شان حدس زد، آنها حق مدرسه رفتن ندارند و در صورت بیماری در بیمارستان بستری نخواهند شد.


این چندمین بار است که به محله دروازه غار آمده ام، اما حالا پی کودکان بی شناسنامه شان می گردم، بچه هایی که قرار است میان بیغوله های انباشته از زباله ها، ویرانه ها، سرنگ ها و پایپ ها قد بکشند و حتی حق داشتن هویتی به اندازه اسم و فامیل هم از آنها دریغ شده است.



 مجتبی، بی شناسنامه فرزند ازدواج موقت و اعتیاد


مجتبی یکی از بی شناسنامه هاست. مادرش در 15سال گذشته خمارتر از آن بوده است که بتواند جسمش را از لای زباله ها بیرون بکشد، از جا بلند شود و از این و آن بپرسد برای گرفتن شناسنامه پسرش چه باید بکند و اصلا، مگر شناسنامه دارشدن پسرک کجای زندگی او را عوض می کرده است؟!

اما بی شناسنامه بودن، زندگی مجتبی را به کلی عوض کرده است. هیچ مدرسه ای بی شناسنامه ها را قبول نمی کند، نهضت سوادآموزی هم اگرچه در بدو تاسیس قرار بوده رسالتش صرفا باسوادکردن مردم باشد، بی شناسنامه ها را جزو مردم به حساب نمی آورد. به همین خاطر است که مجتبی تا 14 سالگی سواد نداشت و حتی وقتی مسوولان سازمانی مردم نهاد با نگرانی برایش توضیح می دادند که نباید زخم های روباز مادرش را لمس کند و ممکن است آلوده به ایدز شود، گنگ و ترسان نگاه شان می کرد و سخت می فهمید منظورشان چیست.




کودکان مادران ایرانی تا سن 18 سالگی از برخی حقوق شهروندی برخوردار خواهند شد ولی پس از رسیدن به سن 18 سالگی در صورتی می توانند از این حقوق برخوردار شوند که به تابعیت ایران درآیند آن هم در صورت نداشتن سوء پیشینه ی کیفری !




مجتبی، تا همین سال گذشته، پیش از آن که با سازمانی مردم نهاد برای حمایت از بچه ها آشنا شود کارش دزدی بود؛ دزدی نمی کرد که آرزوهایش را برآورده کند، دزدی می کرد چون باید خرج مادر، دایی ها و مادربزرگ معتادش را می داد و اگر نه می گفت کتک می خورد.


پول دزدی را هر غروب می آورد و با پول تن فروشی مادر معتاد و ایدزی اش جمع می کرد و بعد می رفت برای همه کراک و شیشه می خرید و بین شان پخش می کرد، 13ـ12 ساله بود که خودش هم دود کردن را یاد گرفت، توی عالم نشئگی مجتبی خوشبخت می شد، آقا می شد، مادرش تن فروشی نمی کرد، پدرش هنوز زنده بود، توی عالم نشئگی پایش از کتک خوردن های دائمی لنگ نشده بود و....


اما خماری که می آمد یادش می افتاد آقا نیست، یک معتاد کوچک دزد است که سرنوشت حتی چاردیواری برای زندگی کردن را از او دریغ کرده است، خانواده اش همان ژنده پوش های کثیفی هستند که بوی زباله گرفته اند و مثل بقیه معتادهای دروازه غار، کرخت و بی حال میان ویرانه ها ولو شده اند و از لای پلک های قی کرده و نیمه باز، رفتن و آمدن خورشید را بالای سرشان تماشا می کنند.


کودکان-ازدواج موقت-شناسنامه

حالا یک سال است که مجتبی با کمک نیکوکاران درس می خواند، اما هنوز شناسنامه ندارد و دانشجوها داوطلبانه درسش می دهند. اعتیاد را ترک کرده است و گرچه یک پایش می لنگد، کشتی گرفتن یاد گرفته است و انجمن خیریه نامش را در باشگاهی ورزشی نوشته و او حالا قهرمان باشگاه شده است اما هنوز نمی تواند در مسابقات بین باشگاهی شرکت کند چون بی شناسنامه ها اجازه شرکت در مسابقات ورزشی را هم ندارند.


مجتبی تنها کودک بی شناسنامه دروازه غار نیست، مددکار گمنام دروازه غار در چند سال اخیر علاوه بر او بسیاری از بچه های دیگر بی شناسنامه دروازه غار را شناسایی کرده است. «تا امروز غربالگری کاملی از کودکان نکرده ایم تا همه بی شناسنامه های این منطقه را شناسایی کنیم، اما بدون این غربالگری هم حدود 140 کودک بی شناسنامه در این دو منطقه از تهران پیدا کرده ایم و به دنبال گرفتن شناسنامه برایشان هستیم.»


نکته: بی شناسنامه ها فقط یتیم ها و بچه های معتادها یا حاصل ازدواج های موقت نیستند، گاهی هم آنها روزگاری شناسنامه داشته اند اما شناسنامه های شان جایی در گرو چیزی مانده است.


اما کار به این آسانی نیست. بچه ها برای شناسنامه دارشدن باید پدر و مادری با شناسنامه و عقدنامه داشته باشند. مددکار مجتبی اعتراف می کند که فرآیند گرفتن شناسنامه بسیار دشوار است و برای هر کودک حدود 8 ـ 7 ماه طول می کشد و گاهی هم کاملا به بن بست می خورد و بچه ها همچنان بی هویت باقی می مانند مثل مجتبی که برای شناسنامه دارشدن باید قیم داشته باشد و ماه هاست قرار است اداره سرپرستی کارشناسی برای بررسی وضعیت حضانتش بفرستد، اما هنوز نفرستاده است و بدتر این که مادرش عقدنامه 99 ساله اش را گم کرده است، مددکار می گوید: «خیلی از بی شناسنامه ها، فرزندان ازدواج موقت یا اعتیاد هستند.»




بی شناسنامه های کوچک انگار از در و دیوار دروازه غار و محله های اطرافش متولد می شوند و عریان و گرسنه در آغوش سرنوشت آرام می گیرند تا یا محروم از حقوق اجتماعی به دایره بزهکاران بپیوندند یا کسانی پیدا شوند و از سر رحم، هویت را به آنها بازگردانند.




مددکار مجتبی تعریف می کند که بچه های بی شناسنامه معمولا از اقشار بسیار محروم جامعه اند، یعنی اقشاری که به آموزش بیشتری نیاز دارند اما آموزش و پرورش این حق را از آنها دریغ کرده است! محرومیت از تحصیل فقط برای بی شناسنامه ها نیست. مددکار گمنام دروازه غار می گوید: «مدارس این حوالی از ثبت نام بچه هایی که پدر یا مادر معتاد دارند هم طفره می روند.»



ابوالفضل، شناسنامه گرویی، فرزند زندان


بی شناسنامه ها فقط یتیم ها و بچه های معتادها یا حاصل ازدواج های موقت نیستند، گاهی هم آنها روزگاری شناسنامه داشته اند اما شناسنامه های شان جایی در گرو چیزی مانده است مثل ابوالفضل 8 ساله که پدرش به جرم قاچاق مواد مخدر در زندان است، مادرش مرده و عمویی که زمانی نگهش می داشته است شناسنامه اش را در گرو خرید یک میز ناهارخوری گذاشته بود.

ابوالفضل، دوران بیماری اش را در هیچ بیمارستانی نگذراند، بلکه در خانه مددکار گمنام انجمن خیریه ای در دروازه غار بستری شد. روزی که شناسنامه اش از گرو درآمد لبخندی کمرنگ در صورت مهتابی اش ظاهر شد، سرش را کج کرد و پرسید: «حالا اگر مریض بشوم بیمارستان راهم می دهند؟» ابوالفضل هنوز از دوران گرسنگی و کتک خوردن، صورتی رنگ پریده و زیر چشم هایی کبود را به یادگار دارد. عمه اش حاضر شده است در ازای ماهی 50 هزار تومان که انجمنی خیریه آن را می پردازد نگهش دارد و پسرک از سال گذشته به مدرسه می رود و امسال شاگرد اول شده است.


کودکان-ازدواج موقت-شناسنامه

بعضی از شناسنامه گرویی ها حتی کمتر از یک میز ناهارخوری برای سرپرست های شان می ارزیده اند. مثلا شناسنامه حسین 7 ساله، گرو پنج پرس چلوکباب بود که خانواده همیشه گرسنه اش در کبابی خورده و بعد فرار کرده بودند، شناسنامه صبای 15 ساله که تن فروشی می کرد و مواد می فروخت، گرو چند دست کاسه بشقاب بود، شناسنامه صادق 17ـ16 ساله هم گرو چند دست لباس برای خواهرها و برادرهایش بود، بچه ها حالا سر و سامان گرفته اند و نیکوکارانی حاضر شده اند شناسنامه های شان را از گرو دربیاورند یا فرآیند سخت و طولانی شناسنامه گرفتن برای بی هویت ها را طی کنند، اما بی شناسنامه های کوچک انگار تمامی ندارند، بی شناسنامه های کوچک انگار از در و دیوار دروازه غار و محله های اطرافش متولد می شوند و عریان و گرسنه در آغوش سرنوشت آرام می گیرند تا یا محروم از حقوق اجتماعی به دایره بزهکاران بپیوندند یا کسانی پیدا شوند و از سر رحم، هویت را به آنها بازگردانند.


قوانین تابعیت در حقوق بین الملل از دو معیار خاک و خون پیروی می کنند.


200 هزار کودک بی شناسنامه که به دلیل اقامت غیر قانونی پدرانشان در ایران یا بازگشت آنها به کشوریهای خود، محروم از حقوق شهروندی از جمله حق تحصیل ، کار و سکونت ، سرگردان و ناامید ، آینده ای مبهم را انتظار می کشند.


هر کس در کشوری که از قانون خاک تبعیت می کند متولد می شود ، تابع آن کشور محسوب می شود و در کشورهایی که بر اساس معیار خون عمل می کنند، تابعیت فرزند براساس تابعیت پدر یا پدر و مادر تعریف می شود.


قوانین تابعیت در ایران از هر دو معیار خاک و خون پیروی می کند ولی از آنجائیکه برطبق قوانین مدنی ایران ، تابعیت زن از مرد است و تابعیت فرزند نیز از پدر است و نه مادر ، فرزند ایرانی و پدر خارجی ایرانی محسوب نمی شود.




بچه های بی شناسنامه معمولا از اقشار بسیار محروم جامعه اند، یعنی اقشاری که به آموزش بیشتری نیاز دارند اما آموزش و پرورش این حق را از آنها دریغ کرده است!




براساس قانون جدید تعیین تکلیف تابعیت این افراد: ” فرزندان حاصل از ازدواج زنان ایرانی با مردان خارجی که در ایران متولد می شوند می توانند بعد از رسیدن به سن هجده سال تمام تقاضای تابعیت ایرانی نمایند.


این افراد در صورت نداشتن سوء پیشینه کیفری یا امنیتی و اعلام رد تابعیت غیر ایرانی به تابعیت ایرانی پذیرفته می شوند.


براساس این قانون کودکان مادران ایرانی تا سن 18 سالگی از برخی حقوق شهروندی برخوردار خواهند شد ولی پس از رسیدن به سن 18 سالگی در صورتی می توانند از این حقوق برخوردار شوند که به تابعیت ایران درآیند آن هم در صورت نداشتن سوء پیشینه ی کیفری !


این افراد فقط می توانند تابعیت اکتسابی ایرانی را احراز کنند نه تابعیت ذاتی، یعنی از بخشی از حقوق شهروندی مثل نمایندگی مجلس محروم خواهند بود.

what`s life?life is love.
شنبه 4/6/1391 - 2:33 - 0 تشکر 528094


دختران فراری طعمه سودجویان





فرار دختران از خانه یک پدیده چند علتی است که عوامل مختلفی دست به دست هم می‌دهند تا زمینه را برای بروز این پدیده به‌وجود آورند. جای آن دارد که  سازمان‌های مسئول فعالانه تر در این زمینه عمل کنند. در این زمینه با فرهاد اقطار، مدیرکل دفتر مداخله و بازتوانی سازمان بهزیستی به گفت‌وگو نشسته‌ایم .




چه شرایط فرهنگی و اجتماعی بستر فرار از خانه را فراهم می‌کند؟


دختران فراری

امروزه جوامع گسترده به‌دلیل پیچیدگی‌های خاصی که در آن وجود دارد، با مشکلات و مسائل فراوانی در زمینه‌های مختلف فرهنگی و اجتماعی روبه‌روهستند و همیشه همراه با پیشرفت، با انواع آسیب‌های اجتماعی نیز مواجه هستند. در واقع تمامی نقاط ضعف و قوت یک جامعه با یکدیگر پیوند و ارتباط ارگانیک و عمیق داشته و می‌توان گفت فرار دختران یک پدیده چند علتی بوده و عوامل مختلفی دست به دست هم داده و زمینه را برای بروز این پدیده به‌وجود می‌آورند. فروپاشی ارزش‌های انسانی، فقدان آموزش همگانی درآگاه‌سازی‌ نسبت به خطرات فرار از منزل، فقدان حمایت‌های اجتماعی، ناکارآمدی قوانین حمایت از زنان و دختران، وجود نابرابری‌های اجتماعی و بالابودن ناامنی اجتماعی، شهرنشینی و گرایش به مهاجرت از شهرهای کوچک به شهرهای بزرگ، پدیده مهاجرت، الگوهای ناسالم اجتماعی و عواقب ناشی از تبدیل فرهنگ سنتی، مذهبی به فرهنگ جوامع صنعتی را می‌توان ازجمله عوامل فرهنگـــی و اجتماعی موثر در این زمینه دانست.


فرار دختران از منزل در چه محدوده سنی موضوعیت پیدا کرده و می‌توان آن را از نظر روانشناسی و جامعه شناسی مورد بررسی قرار داد؟


فرار از منزل را نمی‌توان مخصوص به یک قشر یا طبقه خاص دانست. براساس گزارش سازمان بهداشت جهانی سالانه بیش از یک میلیون نوجوان 13-19ساله از خانه فرار می‌کنند که از این تعداد 74 درصد دختر و 26 درصد پسر بوده‌اند. از سوی دیگر گسترش این آسیب اجتماعی و خطرات متعددی که این افراد را تهدید می‌کند، پدیده فرار از خانه را به‌صورت یک معضل اجتماعی جدی درآورده است. نوجوانانی که از منزل فرار می‌کنند، خطرات زیادی آنها را تهدید می‌کند. به‌طور کلی میزان آزارهای جسمی و روانی در نوجوانان فراری 5برابر بیشتر از وقوع آن در جمعیت عمومی است فرار از خانه یک پدیده چند عاملی است. مجموعه‌ای از عوامل فردی، خانوادگی و اجتماعی موجب بروز این پدیده در خانواده و جامعه می‌شود.


سازمان بهزیستی در مورد این پدیده اجتماعی چه اقداماتی انجام داده و آیا آمار دقیقی در مورد دختران فراری در این سازمان موجود است؟


سازمان بهزیستی از سال 1378در سطح کشور اقدام به ایجاد و راه‌اندازی مراکز مداخله در بحران‌های فردی، خانوادگی و اجتماعی کرده است. وظیفه این مراکز رسیدگی و مداخله سریع و به‌موقع به مسائل و مشکلات افرادی است که به‌صورت خود معرف و یا معرفی از سوی دستگاه‌های قضایی و انتظامی به این مراکز مراجعه می‌کنند.




ایجاد ارتباط صمیمانه و دوستانه با فرزندان به‌نحوی که فرزندان آنان را دوست صمیمی و دلسوز خود بدانند باعث می شود در مواقعی که مشکلی برایشان پیش می‌آید به جای اعتماد به افراد غریبه مسئله را با والدین خود در میان بگذارند.




 البته به سبب زیادشدن موارد مراجعه با مشکل فرار، رسیدگی در این زمینه جزء فعالیت‌های اصلی درآمده است. این مراکز دارای بخش‌های مختلف پذیرش، بخش کارشناسان تخصصی(پزشک، روانپزشک، مددکاراجتماعی، روانشناس، پرستار و مربی تربیتی)است.


از دیگر خدماتی که سازمان بهزیستی در مواقع بروز بحران‌های فردی و خانوادگی و اجتماعی ارائه می‌‌کند خط 123 است که افراد درصورت نیاز می‌توانند با این شماره تلفن تماس گرفته و از خدمات و راهنمایی کارشناسان این خط استفاده کنند و اگر نیاز به مداخله کارشناسی باشد تیم سیار اورژانس 123 (مددکار و روانشناس)به محل اعزام خواهندشد. البته تیم‌های سیار123 در نقاط پرجمعیت و یا آسیب‌خیز مستقر بوده و کارشناسان نسبت به راهنمایی و ارجاع مناسب مراجعین اقدام می‌کنند. از دیگر فعالیت‌ها می‌توان از پایگاه خدمات اجتماعی که در مناطق آسیب‌زای شهرها ایجادشده‌اند و در این پایگاه‌ها نیز به مراجعین خدمات تخصصی و حمایتی ارائه می‌شود نام برد.


درباره گستره و شیوه عملکرد سازمان‌های سودجو که فرار دختران را هدایت می‌کنند ؟ به عبارتی اغفال دختران از سوی این سازمان‌ها چه درصدی از این فرارها را شکل می‌دهد؟


دختران فراری

چنین سازمان‌هایی برای شناسایی افراد و بعضا اغفال دختران و زنان جوان تحت عناوین مختلف مانند دوست‌یابی، ارتباطات اینترنتی، کاریابی، حتی در سطح آموزشگاه‌های خصوصی، اماکن عمومی، ورزشگاه‌ها، مراکز فرهنگی، تفریحی، مراکز خرید و...وجود داشته و همواره افرادی دام گسترده و طعمه‌های خود را از بین زنان و دختران نوجوان و جوان انتخاب می‌کنند.


جامعه و خانواده در مقام پیشگیری از فرار دختران چه اقداماتی می‌توانند انجام دهند؟


بهترین درمان همیشه اقدامات پیشگیرانه است که در 3 سطح صورت می‌گیرد.


ایجاد ارتباط صمیمانه و دوستانه با فرزندان به‌نحوی که فرزندان آنان را دوست صمیمی و دلسوز خود بدانند و در مواقعی که مشکلی برایشان پیش می‌آید به جای اعتماد به افراد غریبه مسئله را با والدین خود در میان بگذارند.


نظارت و مراقبت پدران و مادران و شناخت نسبت به افرادی که با فرزندانشان در ارتباط هستند.


چنانچه فرزندی به حالت قهر خانه را ترک کرد خانواده‌ها سعی کنند او را به حال خود رها نکنند و هرچه زودتر او را متقاعد به بازگشت کنند.


دیگر سازمان های متولی


در این میان نقش سازمان بهزیستی به‌عنوان سازمان متولی از همه پررنگ‌تر است ولی این نکته حائز اهمیت است که این سازمان بدون همکاری سایر نهادها و سازمان‌های اجتماعی نمی‌تواند وظایف محوله خود را به خوبی انجام داده و موفقیت حاصل کند.بنابراین لازم است نهادهای مختلف از همه امکانات خود برای مقابله با این پدیده استفاده کنند که برخی از این راهکارها چنین است:


1 - ایجاد و تقویت مراکز مشاوره چه در سطح مدارس و چه در سطح جامعه، دایرکردن مراکز مشاوره‌ای و حمایتی از اقشار آسیب‌پذیر اجتماعی بالاخص در مورد زنان و دختران برای جلوگیری از سوءاستفاده دیگران از آنان و اطلاع‌رسانی همگانی نسبت به مراکز موجود و خدمات ارائه شده در آن.


2 - اطلاع‌رسانی نسبت به مراکز اورژانس اجتماعی در جامعه و آشنایی افراد درخصوص اهداف و وظایف این مراکز به‌گونه‌ای که اگر نوجوانی به هر دلیل از خانه فرار می‌کند و هنوز مورد آسیب واقع نشده قبل از اینکه به دام افراد سودجو بیفتد بتواند با مراجعه به این مراکز از سرویس‌های مناسب حمایتی استفاده کند.




بهترین درمان همیشه اقدامات پیشگیرانه است که در سه سطح صورت می‌گیرد.


ایجاد ارتباط صمیمانه و دوستانه با فرزندان، نظارت و مراقبت پدران و مادران و شناخت نسبت به افرادی که با فرزندانشان در ارتباط هستند و چنانچه فرزندی به حالت قهر خانه را ترک کرد خانواده‌ها سعی کنند او را به حال خود رها نکنند و هرچه زودتر او را متقاعد به بازگشت کنند.





3 - استفاده از رسانه‌های گروهی مخصوصا صداوسیما برای برنامه‌ریزی و تدوین برنامه‌های آموزشی، بهداشت روانی، اجتماعی و مشاوره‌ای برای سنین مختلف جهت اطلاع‌رسانی مناسب و به‌موقع در ارتباط با مسائل اجتماعی و پیامدهای آن.


4 - تلاش نهادهای قانونی و قضایی و انتظامی به‌منظور شناسایی افراد سودجو و باندهای فساد و فحشا و دستگیری افرادی که امنیت عمومی جامعه را به خطر انداخته و شناسایی افرادی که با ترفندهای مختلف نسبت به شناسایی افراد در معرض آسیب اقدام می‌کنند، به‌کارگیری شیوه‌های مناسب جهت تأمین امنیت اجتماعی برای زنان و دختران در شهرها مخصوصا در اماکن عمومی مانند متروها، پارک‌ها، مراکز خرید و...


به‌طور کلی تمامی نهادها و سازمان‌های اجتماعی می‌بایست با همکاری و هماهنگی و وحدت رویه نسبت به ارائه سرویس‌های فوری و اورژانسی به افرادی که دچار مشکل می‌شوند اقدامات مناسب را انجام دهند.

what`s life?life is love.
شنبه 4/6/1391 - 2:33 - 0 تشکر 528095


گدایان باهوش پولدارترند





تکدی گری از زمره زشت ترین مناسبات اجتماعی است و این روزها متکدیان چه نیازمند و چه حرفه ای با شیوه‌های بسیار نوین احساسات برانگیز، به امرار معاش می‌پردازند و از عواطف ملت، بهترین استفاده را می‌کنند.


دست طمع چو پیش کسان می‌کنی دراز         پل بسته ای که بگذری از آبروی خویش



گدا-تکدی گری-متکدی

متکدیان به شکلهای گوناگون در همه جای ایران به تکدی مشغولند، و بر حسب شرایط گوناگون و آنچه در هر دوره زمانی بر اجتماع حاکم است، این پدیده نیز تغییر شکل می‌دهد و تعداد متکدیان بر مبنای میزان دخالت و حضور عوامل قانونی و سازمانهای مسئول، کاهش یا افزایش می‌یابد. زشتی این پدیده بر همگان آشکار است، اما کند وکاوی در دلایل اجتماعی بروز و ظهور آن ما را با حقیقت تلخی رو به رو می‌کند و آن همان زمینه‌های ذهنی ناخودآگاه در ضمیر اجتماعی ماست که تکدی گری را رواج می‌دهد و گاه با استفاده از حس انسان دوستانه عموم افراد اجتماع، آن را توجیه و تصدیق می‌کند.


 تکدی گری، شیوه‌های گوناگونی دارد. با یک نگاه کلی می‌توان دریافت که متکدیان نه افرادی بازمانده از پیشرفت اجتماعی و هوش و امکانات فردی، که به عکس افرادی توانمند و هوشیارند و با استفاده از این توانایی و هوشیاری، شیوه ای برای کسب آسان در آمد انتخاب کرده اند.


" تکدی گری، معضل اجتماعی"


جامعه شناسان معتقدند، در چندین سال اخیر یکی از معضلات شهرهای بزرگ خصوصا تهران معضل تکدی گری یا گدایی یا به نوعی درآمدزایی نادرست متکدیان و افراد بیکار، کودکان بی خانمان و زنان بی سرپرست در سطح شهر می‌باشد. افرادی که از راه گل فروشی، دود کردن اسپند یا پاک کردن شیشه‌های خودروها، جلوی ماشین‌ها را می‌گیرند و علاوه بر اختلال در عبور و مرور، چهره شهرها را نیز زشت کرده و شخصیت اجتماعی شهر را تنزل می‌دهند.




تکدی گری در شهرهایی چون تهران و دیگر کلان شهرها از معضلات اجتماعی است آنان که با گدایی کردن حیات می‌گذرانند ،نه تنها به کار تولیدی نمی‌پردازند ، یا خدمتی ارائه نمی‌دهند ، بلکه در مسیرهای انحرافی قدم می‌گذراند




یکی از مسائل مورد توجه مطالعات جامعه شناسی  تکدی گری است که با ساخت های اجتماعی - اقتصادی هر جامعه ای در ارتباط است . تکدی گری در شهرهایی چون تهران و دیگر کلان شهرها از معضلات اجتماعی است آنان که با گدایی کردن حیات می‌گذرانند ،نه تنها به کار تولیدی نمی‌پردازند ، یا خدمتی ارائه نمی‌دهند ، بلکه در مسیرهای انحرافی قدم می‌گذراند .


در این حالت ، جامعه آسیب دیده و مغشوش می‌شود و در نهایت راه برای هنجارشکنی هر چه بیشتر باز می‌شود . منظره هزاران متکدی که در نهایت ذلت و با ارائه اندام‌های از کار افتاده و زخمی ، ... درگوشه گوشه شهرها پدیدار می‌شوند ، دال بر فقر ، زوال منابع انسانی و همه نوع آمادگی در راه تکوین و بسط انواع جرایم است . از همین دیدگاه ، می‌توان گفت : همان طور که یکی از مهم ترین شاخص‌های رشد ، آمادگی‌های انسانی یک جامعه است ، به همان نسبت نیز تعداد متکدیان شاخص اساسی در شناسایی عقب افتادگی آن جامعه به شمار می‌آید ، چه پدیده تکدی با خود همه عوامل و عناصر منفی را یکجا دارد ، از جانبی فقر فرهنگی و تباهی جامعه را می‌رساند ، از جانب دیگر به روشنی محرومیت را با تمامی ابعادش هم مادی و هم روانی به منصه ظهور می‌گذارد .


علل عمده تکدی و تکدی گری:


متکدی-گدا

1- فقر.


2- بیکاری.


3- مهاجرت از روستاها و شهرهای کوچک.


4- پایین بودن درآمد از شغل اصلی و جبران آن با تکدی گری


5- داشتن بیماری و تهیه هزینه‌های درمان خود یا خانواده.


6- فرار از منزل و کسب درآمد به وسیله تکدی گری.


7- مشکلات جسمی و روحی و روانی.


8- کهولت سن و از کارافتادگی و تهیه هزینه زندگی.


9- اعتیاد و تهیه هزینه مواد مخدر مصرفی .


10- طلاق والدین یا زن و مرد.


11- سود دهی بدون زحمت و سرمایه.


12- پنهان سازی کارهای خلاف (خرید و فروش مواد مخدر و ...)


مهمترین عامل گسترش تکدی گری فقر اجتماعی است؛ ما در جامعه‌ای که شاهد فقر باشیم حتما نتایج سوء آن را هم در جامعه می‌بینیم و تکدی گری از نتایج بارز فقر در جامعه است.


علیرغم پیشرفت‌هایی که در بیشتر شئون زندگی نصیب انسان گردیده هنوز آمار افراد فقیر و تنگدست که در تامین حداقل معاش خود ناتوان می‌باشند بالا است و سیستم‌های اقتصادی حاکم بر کشورها در حل این مشکل درمانده اند.


 علاوه بر آن  افرادی هستند که از روستاها برای کسب درآمد به شهرهای پرجمعیت مهاجرت می‌کنند و وقتی که با مشکل نبود شغل مواجه می‌شوند روی به کار تکدی گری می‌آورند که به نظر آنها این شغل درآمد بسیاری دارد که متاسفانه همین طور هم هست، همچنین در شرایطی که کمک سازمان بهزیستی یا کمیته امداد به خانواده‌های تحت پوشش از 70 - 50  هزار تومان برای ادامه زندگیشان فراتر نمی‌رود، این امر باعث می‌شود که فرد معلول یا ناتوانی که این مبلغ ناچیز را دریافت می‌کند و نمی‌تواند کاری انجام دهد رو به حرفه تکدی گری آورد. این در شرایطی است که یک کارمند دولت با حقوق 300 هزار تومان مشکلات اقتصادی فراوانی در زندگی دارد .




همان طور که یکی از مهم ترین شاخص‌های رشد ، آمادگی‌های انسانی یک جامعه است ، به همان نسبت نیز تعداد متکدیان شاخص اساسی در شناسایی عقب افتادگی آن جامعه به شمار می‌آید




اسلام برای مقابله با مسئله تکدی گری  اندیشیده و راه حل‌هایی را ارائه داده است. در این ارتباط رسیدگی و مراقبت از بیماران، معلولین، از کارافتادگان، آسیب دیدگان، محرومان را مطرح و از جمله وظایف حکومت اسلامی و امت مسلمان قلمداد نموده است و از طرف دیگر با پدیده تکدی گری به عنوان یک حرفه برخورد کرده و آن را فعل حرام دانسته است.


همچنین بزرگان دین در این خصوص توصیه‌هایی بیان فرموده اند:


سزاوار مومن، آن است که تا او را ممکن باشد از کسی چیزی خواهش نکند . زیرا که آن متضمن شکوه ازخدا و ذلیل کردن خود است و موجب ایذای آن کسی است که از او خواهش می‌کند، زیرا که بس باشد به خاطر خواه خود چیزی ندهد و بعد از اظهار به او شرم کند و یا خجالت کشند، یا محافظت آبروی خود کند، یا به روی ریا چیزی بدهد و چنین چیزی معلوم نیست که شرعاً حلال باشد.



متکدی-گدا

" سوء استفاده از عقاید و عواطف مردم"



این روزها متکدیان چه نیازمند و چه حرفه ای (بی نیاز) با شیوهای بسیار نوین و احساسات برانگیر، به امرار معاش میپردازند و از عواطف این ملت احساساتی بهترین استفاده را میکنند. شاید انواع تکدی گری را دیده باشید. از انواع کودکان نوزاد و خردسال که در آغوش مادرانشان به خواب عمیق فرو رفته اند تا افرادی که هر کدام عضوی از بدنشان دچار سانحه طبیعی یا غیر طبیعی شده است. به هر حال شیوه جدیدی که شاید با آن برخورد داشته اید، استفاده از دین و مذهب مردم برای گدایی است، شخصی با متوسل شدن به ائمه و بزرگان دین طلب پول می‌کند، آقایی که به ظاهر نیازمند هم به نظر نمی‌رسد، برچسب‌هایی که روی آن آیه‌های قرآن نوشته شده را با شگردهای خاص با 10برابر قیمت به مغازه داران می‌فروشد و یا افرادی با نشستن در سر راه عزاداران احساسات مردم را برمی انگیزند، شاید کمکی به آنان شود و چقدر هم موفق هستند!.


بدون تردید پدیده رقت برانگیز و ناهنجار کودکان، نوجوانان و بزرگسالان ژنده پوش و بی خانمان در اکثر قریب به اتفاق شهرهای جهان وجود داشته و به عنوان یک معضل اجتماعی که هم خود مصداق آسیب اجتماعی بوده و هم زمینه ساز گسترش و شیوع آسیب‌ها می‌باشد، در جوامع امروزی مطرح است.


کشور ما نیز به لحاظ شرایط خاص اقتصادی و اجتماعی خود و به دلیل جوان بودن درصد زیادی از جامعه از این پدیده مستثنی نیست. اما از آنجا که حساسیت‌های عاطفی، مذهبی و ملی مردم ایران پذیرای این وضع رقت برانگیز متکدیان نیست و علاوه بر آن، حضور این افراد با ظاهری نابهنجار درملاء عام و در معابر عمومی و زندگی در سطح شهرها علاوه بر مغایر بودن با ارزش‌های دینی و انقلاب اسلامی، موجب تاثیر سوء بر افکار عمومی و بدبینی و بی اعتمادی مردم نسبت به دولت در ساماندهی به اوضاع اجتماعی شده است.

what`s life?life is love.
شنبه 4/6/1391 - 2:33 - 0 تشکر 528096


شهر در قرق بدحجاب‌ها


حجاب




شاید مسوولان فرهنگی کشور، وقت ندارند تا نیم‌نگاهی به اوضاع خیابان‌ها بیفکنند! و شاید هم شیشه‌های دودی خودروهای پلاک قرمزشان، امکان تماشای این کارناوال به راه افتاده در سطح شهر را از ایشان ستانده است!


بدحجابی، قصه پرغصه‌ی این روزهاست، قصه‌ای تلخ که به کرات در خیابان‌های شهر، سرائیده می‌شود. فصل عرق‌ریز تابستان هم البته مزیدی است بر این علت و مستمسکی برای رژه مانکن‌ها در معابر شهر.


پایتخت، این روزها، چیزی است دست‌کم شبیه به یک نمایشگاه مد و آرایش.


گردانندگان این نمایشگاه بزرگ،‌ زنان و دخترکانی هستند جوان، با قیافه‌های متبرّج،‌ موهای افشان،‌ با هفت قلم آرایش همچون صورتک‌هایی بزک شده، و لباس‌هایی تنگ و چسبان،‌ روسری‌هایی نیمه‌پوش و شال‌هایی آویخته بر گردن،‌ و نیز پسرانی بعضا دخترنما، زیر ابروبرداشته با تن‌پوشی جلف و زننده که از زور تنگی نزدیک است پاره شود.


این قلم، قصد سیاه‌نمایی ندارد اما این پدیده، واقعیتی است زنده و انکارناپذیر.


آیا عفاف‌ستیزان هیچ فکر کرده‌اند که این زلف‌های پریشان در پس روسری‌های حریرآسا، با قلب و روح یک جوان مجرد چه می‌کند؟


براستی چه باید کرد با اقلیتی که هیچ عرف و هنجاری را برنمی‌تابند؟


این درد را باید به کجا برد که در قلب ام‌القرای اسلام، عده‌ای حتی تحمل یک متر روسری ندارند و همه‌ی همتشان این است که از کاروان مد عقب نمانند و هر روز به گونه‌ای در کویی و برزنی جلوه‌ای تازه می‌کنند و ناز می‌خرند.


گاه شک به جان آدم می‌افتد که اصلا انگار برخی برای رواج بدحجابی و تبرّج در جامعه سامان یافته‌اند، جماعتی که مامورند در چارچوب جنگ نرم و ناتوی فرهنگی در خیابان‌ها شهر مانور دهند.


شاید مسوولان فرهنگی کشور، وقت ندارند تا نیم‌نگاهی به اوضاع خیابان‌ها بیفکنند! و شاید هم شیشه‌های دودی خودروهای پلاک قرمزشان، امکان تماشای این کارناوال به راه افتاده در سطح شهر را از ایشان ستانده است!




واقعیت این است که "حجاب"، مساله ای است چندتباری که به همه حوزه‌های یادشده راه دارد. از طرفی مسائل چند تباری جز در پرتو روی‌آورد میان‌رشته‌ای قابل مطالعه و حل نیستند.




چندسالی است که ویروس مسری بدحجابی، جسم جامعه را بیمار و تب‌دار کرده است. از سال 84 تا همین اواخر، هر تابستان که آمد، ون‌های سبز گشت ارشاد هم به خیابان آمد. در بهمن‌ماه 76، شورای عالی انقلاب فرهنگی،اصول و مبانی روش‌هایی اجرایی گسترش فرهنگ عفاف را به تصویب رساند و سالیانی سپس‌تر، راهبردهای گسترش این فرهنگ در چهارچوب مبانی و اصول پیش‌گفته، تدوین و تصویب شد.


قطع‌نظر از موفقیت یا ناکامی طرح یادشده، در اینجا یک سوال جدی مطرح است و آن اینکه اساسا حجاب از چه مقوله‌ای است؟


به نظر می‌رسد تا این سوال پاسخ در خور نیابد نمی‌توان به حل مسائل ناشی از مساله‌ی حجاب نائل آمد.


آیا مساله‌ی حجاب از جنس دستورات و تکالیف صرفا شرعی است یا مساله‌ای اجتماعی است که با فرهنگ،‌ تمدن،‌ اصالت و هویت یک جامعه در تکاپوست؟


به دیگر سخن،‌ بدحجابی را می‌بایست به مثابه یک ناهنجاری اجتماعی بینگاریم یا یک آسیب فرهنگی و یا حرمت شرعی؟


واقعیت این است که "حجاب"، مساله‌ای است چندتباری که به همه حوزه‌های یادشده راه دارد. مسائل چند تباری نیز جز در پرتو روی‌آورد میان‌رشته‌ای قابل مطالعه و حل نیستند.


مساله حجاب برخوردار از سطوح معرفتی متعدد است و می‌بایست در هر سطحی، با رهیافت متناسب با همان مرتبه کاویده شود.


در طرح عفاف و حجاب، مصوب شده است که دست‌کم 26دستگاه اجرایی و نظارت در تحقق این طرح همکاری داشته باشند. اینکه چرا پاره‌ای از دستگاه‌ها به وظایف قانونی خود عمل نکرده‌اند سوال این نوشتار نیست اما چیزی که این سیاهه می‌تواند تا حدودی درباره آن اظهار نظر نماید این است که مشکل حجاب صرفا با گشت‌های ارشاد و برخوردهای انضباطی حل نمی‌شود، هر چند شیوه‌های جدید ارشادی و تذکر لسانی با حفظ کرامت افراد به هنجارشکنانی که با آگاهی و ای بسا به عمد، حجاب‌ستیزانه عمل می‌کنند، ضروری و حداق کاری است که می‌توان انجام داد.


باور عده‌ای از کارشناسان این است که برای نخست چند کار باید صورت پذیرد:


یکم) قوانین گسترش فرهنگ عفاف و حجاب که در سال 82 تنظیم شده است می‌بایست دوباره بازنگری شود چه آنکه موضوعاتی چون ماهواره، در زمان تنظیم شیوه‌نامه این قوانین به اندازه امروز برای حریم خانواده تهدید کننده نبوده است از این رور باید قوانینی جامع مبتنی بر درک صحیح واقعیات روز در این خصوص تنظیم شود.


دوم) تاکید بر فرهنگ‌سازی و تبیین ارزش حجاب در جامعه با معرفی الگوهای موفق


سوم)حجاب میوه درخت عفاف است و دستگاه‌های مجری، می‌بایست نخست عفاف را در افراد درونی کنند تا شاهد حجاب بیرونی به عنوان مظهر عفاف در جامعه باشیم.




شاید مسوولان فرهنگی کشور، وقت ندارند تا نیم‌نگاهی به اوضاع خیابان‌ها بیفکنند! و شاید هم شیشه‌های دودی خودروهای پلاک قرمزشان، امکان تماشای این کارناوال به راه افتاده در سطح شهر را از ایشان ستانده است!




چهارم ) حجاب گاه یک مساله فرهنگی است، گاه بدل می‌شود به یک چالش سیاسی، گاه معضلی است اجتماعی و گاه مظهر بی‌دینی و لاقیدی. التزام به حجاب نشانه‌ی باورداشت اسلام فقاهتی است و بی‌حجابی یا شل‌حجابی ، علامت بی‌اعتقادی به اسلام فقاهتی یا دست‌کم پیروی از اسلام روشنفکری. این واقعیات بر پیچیدگی مساله‌ی حجاب افزوده است. وضع قوانین بدون عطف توجه به این پیچیدگی‌ها نتیجه‌ای جز شکست در حوزه عمل به دست نخواهد آورد.‌


و ختم کلام اینکه حلقه مفقوده مساله‌ی حجاب،فقدان نگاه وسیع با روی‌آورد میان‌رشته‌ای به این پدیده نامبارک است،‌ چیزی که مورد تاکید و دغدغه این نوشتار بوده است.



سالیانی پیشتر(سال 1313شمسی) در این ملک، قل‌‌چماقی خودفروخته چون رضاخان، فرمان عمومی کشف حجاب سر داد و رسما همه را به بی‌عفتی فراخواند. عده‌ای از مردم به حرم امام رئوف پناه آورده و سر به شورش گذاشتند.


قیام آن روز مردم در مسجد گوهرشاد اگرچه با سرکوب سفاکان رضاخانی به خاک و خون آغشته شد اما این قیام یک پیام صریح داشت و آن اینکه مردم این ملک حاضرند از جان خود بگذرند ولی از حجاب هرگز!


بعدها این روز به نام روز "عفاف و حجاب" خوانده شد و از آن سال‌ها تا امروز‌، عفاف ستیزان اسلام‌هراس هماره در تب و تابند تا با شبیخون فرهنگی‌ و تهاجم نرم، این تاج کرامت را از سر زن مسلمان بردارند.


به رغم دغدغه و تلاش اسلام‌خواهان استبدادستیز، بخشی از سناریوی فرهنگی دنیای غرب پیاده شده است. کافی است سری بزنید به خیابان‌های شهر.


تابستان در راه است و شهر در قرق بدحجاب‌ها... کاری باید کرد.

what`s life?life is love.
شنبه 4/6/1391 - 2:33 - 0 تشکر 528097


ماساژ خانم توسط آقا!!





امروزه شاهد تبلیغات خاص و گاهی غیر منتظره ای در شهرمان هستیم. مثلا ماساژ خانم‌ها توسط  آقایان. این تبلیغات گاهی به صورت دستی در خیابان‌ها و یا در سایت‌ها دیده می‌شوند. ما گشت ارشاد درست می‌کنیم و خیلی از چیزها را در سطح جامعه تذکر می‌دهیم، از طرف دیگر، جای تاسف است که  در همین زیر پوست شهر  اتفاقاتی می‌افتد که اصلا و به هیچ عنوانی کنترل نمی‌شود.


 هر دم از این باغ بری می‌رسد                                           تازه تر از تازه تری می‌رسد


ماساژ

امروزه شاهد تبلیغات خاص و گاهی غیر منتظره ای در شهرمان هستیم . مثلا ماساژ خانم‌ها توسط  آقایان. این تبلیغات گاهی به صورت دستی در خیابان‌ها و یا در سایت‌ها دیده می‌شوند. جالب است ما گشت ارشاد درست می‌کنیم و خیلی از چیزها را در سطح جامعه تذکر می‌دهیم ، بگیر و ببند می‌کنیم ، منع و حد قانونی برای آن می‌گذاریم، اما از طرف دیگر ، جای تاسف است که در همین زیر پوست شهر اتفاقاتی می‌افتد که اصلا و به هیچ عنوانی کنترل نمی‌شود و قانونی هم برای آن پیدا نمی‌شود . گاهی اوقات این وقایع اجتماعی اثرات شدید تر و غیر قابل جبران تری در آینده می‌گذارد، که دیگر قابل کنترل و درمان نخواهد بود. نه این اتفاق اجتماعی ، بلکه بسیاری از اتفاقات اجتماعی دیگر همین طور هستنند، که اغلب از سوی مسئولین بسیار نادیده گرفته می‌شوند و گویی اصلا مسئول خاصی ندارد . متاسفانه در جایی که باید در مورد بسیاری از موارد سختگیری بشود، حتی کوچکترین توجهی از جانب هیچ نهادی به آنها نمی‌شود و در جایی که باید کمی آزادی برای جوانان تعریف بشود ، سختگیری و تنبیه اجتماعی شدیدا صورت می‌گیرد .


یکی از این پدیده‌های جدید التاسیس، ماساژ دادن افراد توسط جنس مخالف ، خصوصا ماساژ دادن خانم‌ها توسط آقایان می‌باشد که احتیاج به تبیین خاصی دارد . ما با نفس ماساژ دادن و تحت ماساژ قرار گرفتن کسی از جنس خودش  مخالفتی نداریم. بلکه قبول داریم که ماساژ یک شیوه درمانی آرامبخش است که برای بسیاری از دردهای مزمن تجویز و توصیه می‌شود و به عنوان یک شغل و حتی هنر در تمام دنیا مورد پذیرش است. حتی بسیاری از افراد به کشورهای خاصی از جمله تایلند  ، چین ، ژاپن و ... سفر می‌کنند تا در مورد ماساژ دادن به قسمت‌های مختلف بدن آموزش‌های خاصی را ببینند .




اکنون در بین زنان طبقات نو کیسه و ظاهرا متجدد بسیار رواج دارد که برای چشم و هم چشمی و به اصطلاح عامتر برای خود نمایی کردن به یکدیگر و فخر فروشی ، اغلب اذعان می‌کنند برای کوچک کردن شکم یا بعضی از اعضای خود ماساژ دهنده مرد دارند و بسیار مفید واقع شده است !!! 




از آنجا که در کشور ما بعضی چیزها با کج فهمی و نادانی بسیار همراه است. مسئله ماساژ هم از این قاعده مستثنی نیست. اکنون در بین زنان طبقات نو کیسه و ظاهرا متجدد بسیار رواج دارد که برای چشم و هم چشمی و به اصطلاح عامتر برای خود نمایی کردن به یکدیگر و فخر فروشی ، اغلب اذعان می‌کنند برای کوچک کردن شکم یا بعضی از اعضای خود  ماساژ دهنده مرد دارند و بسیار مفید واقع شده است !!! آنها به نوعی  این مسئله را برای یکدیگر تبلیغ هم می‌کنند، از فواید آن می‌گویند و  این افراد را  نیز  به هم معرفی می‌کنند .


ماساژ

اما اگر  شما این مسئله را با دقت مطالعه کنید خواهید دید که این نوع ماساژها توسط جنس مخالف در فرهنگ‌های حتی شرقی  بیشتر معنای جنسی دارد تا معنای درمانی !!! و یا هر هدف دیگری که به ظاهر جذاب در کشور ما تبلیغ می‌شود. اکنون در کشور ما این پدیده رایج در بین طبقه ای خاص معنای تجدد طلبی و حالت روشنفکری  جاهلانه ای دارد و البته در بین  مردمان عادی جامعه و متدین‌ها معنایی به غیر از بی قیدی  و بی حیایی ندارد. در واقع این نوع تبلیغات مختص کسانی است که یا تازه به دوران رسیده اند و یا هیچ غیرتی به اعضای بدن خود ندارند. گاهی اوقات خانمی  فقط حجاب ندارد و برایش مهم نیست مویش را دیگران ببینند و یا آرایش کند، اما به بدن و اعضاء و جوارحش غیرت و حمیت  خاصی دارد. اما برای  افرادی  که برای ماساژ گرفتن به جنس مخالف خود مراجعه می‌کنند و برای آن هزینه‌های گزاف هم صرف می‌کنند، تنها چیزی که شایسته است گفته شود این است که  افراد به تمام بدنشان هیچ نوع غیرت و توجه خاصی ندارند. برایشان مهم نیست که بالفرض مردی که او را ماساژ می‌دهد ، دستش به اندام‌های مختلف خانم بخورد هدف این افراد رسیدن به یکسری از اهداف  ناآگاهانه است که  پیوسته و در بسیاری از جهات  آن را دنبال می‌کنند .


اگر بخواهیم از دید شرعی این موضوع را بررسی كنیم، اگر خانم ها بخواهند توسط آقایان ماساژ دریافت كنند و یا مردان بخواهند توسط خانم ها ماساژ داشته باشند ،حتی اگر به منظور درمانی باشد حرام است زیرا حتی برای درمان نیز متخصصین همجنس وجود دارد. لذا نیازی به جنس مخالف نخواهد بود. حتی اگر ماساژ دهنده هم جنس باشد و برای كسب لذت ماساژ داده شود، باز این ماساژ حرام خواهد بود زیرا ازنظر شرعی اگر زنی به زن دیگر با لذت حتی نگاه كند ، حرام است و اگر مردی به مرد دیگر نیز همین حالت را داشته باشد، حرام می باشد . بنابراین قطعا ماساژ های لذت بخش چندین برابر حرمت دارد و نهی می شود.

what`s life?life is love.
شنبه 4/6/1391 - 2:33 - 0 تشکر 528098


اعتیاد و فراغت‌های پر خطر





انفجار جمعیت به طور غیرمستقیم مسایل و دشواری‌های مختلفی را به وجود می‌آورد که به نوعی منجر به افزایش مصرف مواد مخدر می‌شود.  براساس پژوهش‌های انجام شده هر قدر جوانان بیکارتر باشند و نظارت کمتری بر آن‌ها اعمال شود، تمایلاتشان به مصرف مواد مخدر بیشتر می‌شود. 


اعتیاد

انفجار جمعیت به طور غیرمستقیم مسایل و دشواری‌های مختلفی را به وجود می‌آورد که به نوعی منجر به افزایش مصرف مواد مخدر می‌شود. وقتی جمعیت بدون قاعده در طی مدت زمان کوتاهی رو به افزایش گذارد بدون شک توانایی جامعه در برطرف کردن نیاز کاهش یافته و افراد از امکانات رفاهی کمتری برخوردار خواهند بود نیازهای به وجود آمده و عدم ارضای آن‌ها شخص را دچار سرخوردگی و محرومیت کرده این مساله می‌تواند زمینه ساز اعتیاد و مصرف مواد مخدر باشد از طرف دیگر افزایش بی رویه جمعیت که برنامه ریزی نشده در طول زمان باعث افزایش بی کاری، فقر و نابرابری، مهاجرت روستا به شهر، حاشیه نشینی و آسیب‌های اجتماعی از جمله طلاق، فحشا، بزهکاری و انحرافات اجتماعی می‌شود که هرکدام می‌تواند به طور غیرمستقیم یا مستقیم در سو مصرف موادمخدر موثر باشد.



 وجود فرصت‌های اضافی و خالی بودن اوقات فراغت


وقتی افراد جامعه به ویژه جوانان اوقات فراغت زیادی داشته باشند و این فرصت‌ها به دلیل کمبود امکانات و تجهیزات کافی که معمولا از ضعف سیستم اقتصادی جامعه است نتواند از مجاری درست و صحیح مورد استفاده قرار گیرد طبعا آنان به روش‌های غیراصولی ضداجتماعی و مصرف مواد مخدر برای تخلیه هیجانات و نیروهای درونی خویش روی می‌آورند. اگر جامعه نتواند جلوی مصرف مواد مخدر را بگیرد حداقل چه برای جوانان و نوجوانان و چه برای بزرگسالان باید امکانات  ترک آن را در اختیار آن‌ها قرار دهد مثلا در کشور آلمان مکان‌هایی برای معتادان ساخته شده است که پرستاران با امکانات کاملا بهداشتی روزانه مواد مخدر مورد نیاز معتادان را فراهم می‌کنند و برای ترک آن‌ها هر روز مقداری از این مواد را کم می‌کنند واین روش تا به حال جوابگو بوده است.


وقتی افراد جامعه به ویژه جوانان اوقات فراغت زیادی داشته باشند و این فرصت‌ها به دلیل کمبود امکانات و تجهیزات کافی که معمولا از ضعف سیستم اقتصادی جامعه است نتواند از مجاری درست و صحیح مورد استفاده قرار گیرد طبعا آنان به روش‌های غیراصولی ضداجتماعی و مصرف مواد مخدر برای تخلیه هیجانات و نیروهای درونی خویش روی می‌آورند





 نداشتن شغل و درآمد


براساس نتایج به دست آمده از تحقیقات، بیکار ناچار باید به نحوی زندگی خود را بگذراند و برای زندگی باید درآمدی داشته باشد. چون کسب چنین درآمدی نمی‌تواند ازراه ها و شیوه‌های درست و قانونی تامین شود یعنی فرد وسایل نیل به هدف خود را در دست ندارد، بنابراین سرخورده می‌شود و زمینه استفاده از مواد مخدر برای او بیشتر می‌شود.

در بسیاری از موارد نیز این افراد راه‌های غیرقانونی را برای رسیدن به هدف‌های خود که همان کسب درآمد است انتخاب می‌کنند یعنی از طریق دزدی یا تبهکاری به کسب درآمد می‌پردازند که درآن صورت هم احتمال آن که در باند قاچاق و مواد مخدر و اعتیاد گرفتار شود بسیار زیاد است.



اعتیاد

بحران فقر و نابرابری و عدم توجه به عدالت اجتماعی


نتایج و تحقیقات حاکی از آن است که نابرابری‌ها در هر جامعه به دلیل عدم وجود عدالت اجتماعی است. هنگامی که توزیع ثروت به صورت عادلانه صورت نگیرد و فقرا هر روز فقیرتر و اغنیا ثروتمندتر می‌شوند، فاصله طبقاتی فزونی می‌یابد و افرادی که قادر به ستیز با این بی عدالتی اجتماعی نیستند احساس محرومیت کرده منزوی شده و زمینه روی آوری به اعتیاد و سوء مصرف مواد مخدر برای آنان بیشتر می‌شود.

 دگرگونی سریع فرهنگی


براساس تحقیقات بحران هویت از آن جهت باعث بروز اعتیاد و سوء مصرف مواد مخدر می‌شود که فرد اعتماد خود را نسبت به هنجارها از دست داده و در حالت تعلیق آنومی و از خود بیگانگی قرار می‌گیرد. در این صورت فرد منزوی می‌شود و احتمال سو مصرف مواد مخدر افزایش می‌یابد.

 ضعف سیستم کنترل درونی


از دیگر عوامل اجتماعی فرهنگی موثر در سوء مصرف مواد مخدر، سستی مذهب و تعهدات اخلاقی است. براساس تحقیقات انجام شده مشخص گردیده است که بین پایبندی‌ها و شرکت در مراسم مذهبی با مصرف مواد مخدر رابطه وجود دارد. نوجوانانی که حداقل 4 بار در ماه در مراسم مذهبی شرکت می‌کنند خیلی کمتر از کسانی که فقط یک بار در ماه یا حتی کمتر در آیین‌ها شرکت می‌کنند احتمال دارد به سوی مشروبات الکلی و مصرف ماری جوآنا کشیده شوند. در واقع یکی از دلا یل مصرف مواد مخدر از دست دادن ارزش‌های معنوی و اخلاقی و بی هدفی انسان است. از آن جا که مذهب نقش مهمی در هدفمند نمودن زندگی انسان دارد و وسیله‌ای برای دوری از گروه‌های منحرف کسب ارزش‌های سازنده و مشارکت افراد در جامعه است در صورتی که ضعف اعتقادات دینی در جامعه‌ای نمایان شود زمینه بروز انواع انحرافات از جمله اعتیاد افزایش می‌یابد.

مدرسه یکی از کانون‌های مهم اطلاع رسانی به جوانان و نوجوانان است. زیرا شروع مصرف مواد مخدر برای اغلب مصرف کنندگان به سال‌های مدرسه باز می‌گردد. یک برنامه خاص آموزشی و آگاهی دهنده می‌تواند شامل موارد ذیل باشد:


 در سنین دبستان، از طریق بحث و بررسی در خصوص محصولا ت خطرناک از جمله حلا ل ها.




در واقع یکی از دلا یل مصرف مواد مخدر از دست دادن ارزش‌های معنوی و اخلاقی و بی هدفی انسان است. از آن جا که مذهب نقش مهمی در هدفمند نمودن زندگی انسان دارد و وسیله‌ای برای دوری از گروه‌های منحرف کسب ارزش‌های سازنده و مشارکت افراد در جامعه است در صورتی که ضعف اعتقادات دینی در جامعه‌ای نمایان شود زمینه بروز انواع انحرافات از جمله اعتیاد افزایش می‌یابد




 در سنین راهنمایی، برنامه‌های آگاهی دهنده و آموزشی که در خصوص فعالیت‌های خطرناک هشدار می‌دهند.


برنامه‌های پیشگیری که در مدارس انجام می‌گیرند برنامه‌هایی هستند که بیشترین مخاطبان را در سراسر جهان دارند. شواهد نشان می‌دهد رویکردهایی که در سراسر طول تحصیل دانش آموز شکل گرفته و ایشان و والدینشان را در این امر درگیر نموده موفق بوده‌اند. این امر همچنان نشان می‌دهد که موفق‌ترین برنامه‌های پیشگیری سو مصرف مواد مخدر در مدارس، برنامه‌هایی است که یک رویکرد جامع را دنبال نموده و مکمل سیاست‌های آموزشی و بهداشتی باشد.


مشارکت فعالانه دانش آموزان از همان سال‌های نخستین یک جو مثبت و حمایتی را ایجاد خواهد نمود.



اعتیاد

مطالعاتی که در زمینه پیشگیری در مدارس انجام شده است نشان می‌دهد که برنامه‌های پیشگیری برای کودکان و نوجوانان بایستی:



 به گونه‌ای طراحی شوند که باعث ارتقای سطح عوامل حمایتی شده و سعی شود تا عوامل شناخته شده خطر را کاهش داده یا از بین ببرد.


 کلیه اشکال سوء مصرف موادمخدر از جمله سیگار، الکل، حشیش و حلا ل ها را هدف قرار دهند.


 شامل آموزش مهارت‌هایی جهت مقاومت در برابر مواد مخدر زمانی که پیشنهاد یا تعارف می‌شوند، باشند. تعهدات شخصی را در عدم مصرف مواد مخدر تقویت نمایند قابلیت‌های اجتماعی را در برقراری ارتباطات، ارتباط با دوستان و همکلا سی‌ها خودکفایی و اعتماد به نفس و جسارت افزایش دهند.


 زمانی که نوجوانان، مدنظر این برنامه هستند بایستی شامل روش‌های تعاملی مثل گروه‌های بحث و گفت وگو بین همکلا سی‌ها باشند نه این که از تکنیک آموزشی صرف استفاده شوند.


 دراز مدت باشند ودر سراسر طول تحصیل و مدرسه انجام گرفته و جهت تقویت اهداف اولیه پیشگیری هرازگاه تکرار شوند.


 هر چه خطر تجربه کردن سوء مصرف مواد مخدر توسط گروه مورد نظر بیشتر است این برنامه‌ها نیز جدی‌تر و زودتر انجام گیرند.


 برای سنین مشخص، متناسب با فرهنگ و جنسیت طراحی شوند.


 برنامه‌های آموزشی مبارزه با مواد مخدر معمولا با مشکلاتی در ارتباط با هدف قرار دادن یا دسترسی پیدا کردن به آن بخش از جامعه که احتمال سوء  مصرف مواد غیرمجاز در آن‌ها بالاتر است روبه رو هستند.

what`s life?life is love.
شنبه 4/6/1391 - 2:33 - 0 تشکر 528099


مردانگی زنانه شده





یک روزایی تو شهر ما مردونگی  به غیرت بود و حمیت  و از خود گذشتگی و هزاران القاب دیگه که  هممون تو شاهنامه فردوسی زیاد می خوندیم. اما حالا چند وقته دیگه از مردونگی  چیزی یادم نمیاد !! نمی دونم شاید اشتباه کنم اما به رام به هزار و یک دلیل جای سواله.




نه هر که سر بتراشد قلندری داند               نه هر که آینه سازد سکندری داند


مرد-مردانگی

یک روزایی تو شهر ما مردونگی  به غیرت بود و حمیت  و از خود گذشتگی و هزاران القاب دیگه که  هممون تو شاهنامه فردوسی زیاد می خوندیم . یادم میاد همیشه بزرگ‌تر ها در زمان یک ذره قبل از خودمون  از امثال  مرحوم طیب و تختی یاد می‌کردند  . بعد از اون از مردایی یادم میاد که با دست خالی سینه شون و سپر کردند و برای باز کردن راه دفاع از ناموس و وطن خودشون  تو صف مین می‌ایستادند . تا کسی جرات نکنه به خواهرای مملکتش  نگاه چپ به کنه . اما حالا چند وقته دیگه از مردونگی  چیزی یادم نمیاد !! نمی دونم شاید اشتباه کنم اما به رام به هزار و یک دلیل جای سواله ، چرا مردا مثل خانوما لباس می پوشن ؟ چرا آرایش می کنن ؟ چرا از زیور آلات زنانه  استفاده می کنن ؟


آرایش و زینت کردن مردها به چه قیمتی است ؟ در کجا ریشه دارد ؟ آیا صرفا ناشی از مشکلات روانی و روحی فرد است ؟ یا دلایل دیگری هم دارد ؟


بسیاری از پسر بچه‌ها در کودکی یعنی در حدود سه سالگی به سراغ لوازم آرایش مادرانشان می‌روند و دست به آرایش کردن خود می‌زنند و یا اگر مادرانشان آرایش می‌کنند به دقت به آن‌ها خیره می‌شوند و تقلید می‌کنند . این امر از نظر روانشناختی کاملا طبیعی است چون  کودک در این سن در مرحله تقلید از بزرگ‌ترها قرار دارد و علاوه بر این سن شکل گیری هویت جنسی کودک است .


اما آرایش و زینت کردن مردها در بزرگسالی  قطعا ریشه در مشکلات  روانی دارد . اغلب آرایش کردن در مردها و آرایش زیاد و غلیظ در خانم‌ها ریشه در شکل نگرفتن مفهوم خود فرد و در پی آن عزت نفس ضعیف است . نوعی توجه طلبی  است و نشاندهنده ناکامی‌های درون شخصیت است .




در کشور ما ، بسیاری از پسران جوان این چهره‌ها را در فیلم‌های خارجی دیده و فکر می‌کنند این رفتارها نشانه تجدد گرایی و مد است ، غافل از این که این رفتارها در دل آن جامعه هم معنای خوبی ندارد




امروزه  شاهد این گونه از رفتارهای اجتماعی هستیم که درمیان بسیاری از پسرهای نوجوان که درست در سن شکل گیری هویت شخصی هستند به طور خرده فرهنگ رواج پیدا کرده است و چون هویت اصلی خود را در نمی‌یابند و اغلب راهنما و مشاورانی در زندگی خود ندارند به این در و آن در  می‌زنند و به نوعی با انجام چنین رفتارهایی گدایی هویت می‌کنند . نوعی احساس پوچ گرایی عمیق است .


در جوامع غربی آرایش کردن مردها و پسران دلایل خاص آن فرهنگ را دارد ، اغلب افرادی  که آرایش‌های سیاه یا قرمز می‌کنند پوچ گرایانی هستند که روی به شیطان پرستی و یا خرافات آورده‌اند . و یا مردانی که مشکلات هویت جنسی دارند و یا همجنس باز هستند که اغلب می‌خواهند در رابطه جنسی منفعل باشند .


در بعضی اوقات این مشکل با آرایش‌های سبک‌تر در مردان عادی دیده می‌شود که بررسی‌ها نشان داده آن‌ها حالت دوجنسیتی دارند و هورمون‌های زنانه در بدن آن‌ها بر هورمون تستسترون ( مردانه ) غلبه دارد .


مرد-مردانگی

در کشور ما ، بسیاری از پسران جوان این چهره‌ها را در فیلم‌های خارجی دیده و فکر می‌کنند این رفتارها نشانه تجدد گرایی و مد است ، غافل از این که این رفتارها در دل آن جامعه هم معنای خوبی ندارد . حتی اگر شما مجلات ، شبکه‌ها و سایت‌های غربی مد  لباس و موی مردان  راببینید ، کمتر اتفاق می‌افتد که  چنین آرایش‌هایی را پیدا کنید و اگر باشد در مورد آن توضیح خاصی وجود دارد . و در آنجا گفته می‌شود که این سبک متعلق به چه افراد یا گروهک‌هایی می‌باشد .


بسیاری از پسران در جامعه ما مانند بسیاری از دختران دچار گمگشتگی هویت شده‌اند و گویا معنای زیبایی را هم گم کرده‌اند . زیبایی کاذب و مجازی را به عاریت گرفته‌اند بدون این که حقیقت زیبایی را بدانند . مثلی در بین فرانسوی زبانان وجود دارد که می‌گوید زیبایی در سادگی است . 


قطعا باید بگوییم که این رفتارهای اجتماعی در بین همه اقشار جامعه رواج ندارد و نمی‌توان این پدیده  را به کل نوجوانان جامعه تعمیم داد ؛ بلکه بیشتر در گروه‌هایی  از نوجوانان دیده می‌شود که متعلق به خرده فرهنگ‌هایی هستند . از جمله در  خانواده‌هایی که سطح سواد کم است و تازه به موقعیت خاص مالی رسیده‌اند یا به زبان عامه  دچار تازه به دوران رسیدگی هستند  . البته برای این گروه اگر فلسفه آرایش کردن نیز توضیح داده شود ، فایده‌ای ندارد . و نرود میخ آهنین در سنگ !!


گروه دیگر به گونه‌ای ، با آرایش یا استفاده از زیور آلات زنانه به طریقی با سبک تربیتی خانواده خود لجبازی و دهن کجی می‌کنند . و گروه دیگر که اغلب افراد بی سواد یا دارای کوره سوادی هستند و یا ترک تحصیل کرده‌اند  مقلدان بی دانشی هستند که علاوه بر نداشتن هویت شخصیتی و اجتماعی ممکن است دست به رفتارهای ضد اجتماعی مثل بزهکاری ، دزدی و ... بزنند .




بسیاری از پسران در جامعه ما مانند بسیاری از دختران دچار گمگشتگی هویت شده‌اند و گویا معنای زیبایی را هم گم کرده‌اند . زیبایی کاذب و مجازی را به عاریت گرفته‌اند بدون این که حقیقت زیبایی را بدانند




به احتمال زیادی بسیاری از این افراد ممکن است مشکلات جنسی داشته باشند ویا به گونه‌ای  دچار انحراف جنسی باشند ولی چون متاسفانه مطرح کردن اینگونه از مسائل در جامعه ما تابو و به نوعی گناه محسوب می‌شود و همیشه ممنوع بوده ، و از طرفی  مرکز درمانی مشخصی برای  درمان این افراد وجود ندارد و حتی اگر هم باشد فرد جرات مراجعه به آنجا را ندارد ، لذا با مشکل خود و با کلیشه‌های اجتماعی پیرامون آن دست و پنجه نرم می‌کند .


 شاید شما بگویید هر کسی آزاد است تا هر نوع لباس یا سبکی را داشته باشد و نباید تحقیر یا توبیخ شود . این عقیده شما درست است   ، اما بعضی از سبک‌ها علی الخصوص آرایش در بین مردهای جوان و پسران نوجوان نمی‌تواند معنای عادی داشته باشد. چون محال است که در جامعه‌ای کلیشه سازی برای این افراد صورت نگیرد و به هیچ عنوان پدیده پذیرفتنی و عادی اجتماعی نیست .

what`s life?life is love.
شنبه 4/6/1391 - 2:34 - 0 تشکر 528100


دختر کبریت فروش , یادش به خیر  ...





همه ی ما هر روز در معابر و خیابان‌ها شاهد حضور کودکانی هستیم که با ظاهری ژولیده و غبارآلود به دست فروشی ؛ تکدی و... مشغولند.سماجت آن‌ها در تحریک احساسات ما آنقدر آزار دهنده است که مظلومیتشان را تحت ااشعاع قرار می‌دهد.


کودکان خیابانی-دختر- دستفروش

واقعیت تلخی که در جامعه ما وجود دارد و تا به امروز کمتر به آن پرداخته شده است، معضل «کودکان خیابانی» است. کودکانی که کمتر به آن‌ها توجه می‌شود و آن‌ها آینه‌ای برای افراد دیگر جامعه هستند تا فقر را به نمایش بگذارنند و بی عدالتی‌ها و تبعیض را در جامعه نشان دهند. آری امروز جامعه آینه‌ای دارد که فقر و تنگدستی را به خوبی نمایش می‌دهد، در این آینه، سر هر چهارراه و پشت هر چراغ قرمزی می‌توانیم دخترکان کبریت فروش ، آدامس فروش، فال فروش و…. را ببینیم که با موجی از التماس در نگاهشان سد راه عابرین می‌شوند و سعی در فروش بسته‌ای کبریت، آدامس یا ورقی فال را دارند و یا دختر نوجوانی را ببینیم که مجبور است شیشه ماشین‌ها را پاک کند تا لقمه نانی بدست آورد و آبرو و حیثیت انسانی خویش را به ناچیز نفروشد.


به خیابان که مسیر عبور ماشین‌هاست، نگاه کنید. همین که چراغ قرمز می‌شود، دخترکی 4 یا 5 ساله‌ای را می‌بینی که همراه مادر خود منتظر است که حرکت ماشین‌ها متوقف شود تا او بتواند یک بسته کبریت را به یکی از راننده‌ها بفروشد، همین که ماشین‌ها از حرکت باز می‌ایستند، دخترک شیشه یک ماشین مشکی رنگ را با دستان کوچکش می‌زند و با خواهش و التماس از راننده می‌خواهد که یک بسته کبریت از او بخرد. شاید دخترک فکر می‌کند که چون راننده سوار ماشین مدل بالاست، به او کمک خواهد کرد. دخترک با گریه و زاری در یک دست خود بسته کبریت را به راننده نشان می‌دهد و با انگشتان دست دیگرش اشک را که در چشمانش جمع شده، پاک می‌کند، راننده سر او داد می‌زد، دخترک خواهش و التماس می‌کند و با انگشتان کوچکش که در سردی هوا بی حس شده‌اند به شیشه ماشین می‌زند.




آن‌ها تاوان سختی را بابت معضلات اجتماعی که گریبانگیر خانواده‌شان شده است، می‌پردازند، آن‌ها قربانیان کوچکی هستند که قربانی معضلات اجتماعی همچون فقر، اعتیاد، طلاق و … شده‌اند، کودکانی هستند که دنیای معصومانه کودکی را رها کرده‌اند و به دنیایی قدم نهاده‌اند که بسیار بی رحم و خشونت آمیز است




دخترک نگاهش به دختر بچه‌ای که در صندلی عقب ماشین نشسته و به او لبخند می‌زند، می‌افتد. نگاه دخترک پرمعنا است، نگاهی که تا سبز شدن چراغ قرمز طول می‌کشد. نگاه دخترک کبریت فروش تا چرخش ماشین به یک خیابان دیگر ادامه دارد، دخترک به دختر بچه‌ای نگاه می‌کند که همسن و سال اوست، اما در ماشین مشکی رنگ مدل بالا نشسته است و کبریت نمی‌فروشد، انگشتان کوچکش سرد و بی حس نشده‌اند، کسی سر او داد نمی‌زند، به جای بسته‌های کبریت، عروسک دارد و به جای اشک، لبخند بر لبانش نقش بسته است. دخترک به خود فکر می‌کند که چرا باید به راننده‌ای التماس کند تا یک کبریت از او بخرند، چرا او عروسکی ندارد تا با آن بازی کند، چرا او نمی‌تواند سوار ماشین مدل بالا شود و چرا او نمی‌تواند لبخند بزند. دخترک همه این‌ها را می‌فهمد و خوب می‌داند که باید برای زنده ماندن تلاش کند پس منتظر می‌ماند تا چراغ دوباره قرمز شود تا به سراغ ماشین دیگر برود.


کودکان خیابانی-دختر- دستفروش

آری، هر روز در گوشه و کنار این شهر بزرگ، کودکانی را می‌بینیم که آن‌ها را  «کودکان خیابانی» نام نهادیم، کودکانی که چهره‌های معصوم، موهای ژولیده دارند، نگاه‌های افسرده‌ای دارند که زیر پنچه درد و رنج فلاکت‌ها نابود شده، کودکانی که قربانیان بی فردا هستند، کودکانی که عده‌ای آن‌ها را ولگرد و دست فروش می‌دانند و معتقدند که برای تمیزی و زیبایی چهره شهر باید این نان آوران کوچک را از سطح شهر جمع کرد، غافل از اینکه بر اساس بررسی‌های کارشناسان بیش از 80 درصد این کودکان دارای خانواده هستند. خانواده‌هایی که برای امرار معاش و گذران زندگی ، کودکان خود را به کار در خیابان‌ها وادار می‌کنند. کودکان کار خیابانی ، کودکانی هستند که بیشترین ساعات زندگی و گاه تمام آن را در کوچه و خیابان می‌گذرانند و علیرغم داشتن خانه و خانواده از کوچک‌ترین و ابتدائی‌ترین حقوق انسانی خود که همان حق آموزش و تحصیل است محروم مانده‌اند و به جای آن والدین این کودکان هر روز صبح به جای روانه کردن آنها به مدرسه ، بسته آدامس و یا کاسه تکدی را به دستشان می‌دهند و در دامن خطرات بی انتهای خیابان رهایشان می‌کنند.


کودکان خیابانی، کودکانی هستند که ناخواسته کانون خانواده و محیط مدرسه را ترک کرده و در محیط ناامنی همچون خیابان زندگی پر از مخاطره‌ای را سپری می‌کنند. آن‌ها تاوان سختی را بابت معضلات اجتماعی که گریبانگیر خانواده‌شان شده است، می‌پردازند، آن‌ها قربانیان کوچکی هستند که قربانی معضلات اجتماعی همچون فقر، اعتیاد، طلاق و … شده‌اند، کودکانی هستند که دنیای معصومانه کودکی را رها کرده‌اند و به دنیایی قدم نهاده‌اند که بسیار بی رحم و خشونت آمیز است.




بر اساس بررسی‌های کارشناسان بیش از 80 درصد این کودکان دارای خانواده هستند. خانواده‌هایی که برای امرار معاش و گذران زندگی ، کودکان خود را به کار در خیابان‌ها وادار می‌کنند




کودکان خیابانی بهترین سال‌های عمر خود را در خیابان‌ها می‌گذرانند، آن‌ها درست زمانی که باید پشت نیمکت باشند و درس زندگی بیاموزند، درست زمانی که قرار است فریاد شادی اشان در کوچه‌ها بپیچد، درست زمانی که قرار است هیاهوی کودکانه سر دهند، درست زمانی که باید شادی را تجربه کنند، درست زمانی که دست نوازش پدر و مادری را احساس کنند، درست زمانی که باید بیاموزند الفبای زندگی را و … آنگاه سردی‌ها و تلخی‌های زندگی به سراغشان می‌آید، آن‌ها را سر پیچ یک خیابانی می‌نشاند، در همان خیابان‌ها بزرگ می‌شوند و کودکی خود را گم می‌کنند.این کودکان با عقده‌های روانی بزرگ می‌شوند، در حاشیه همین خیابان‌ها تبعیض را به خوبی می‌بینند و احساس می‌کنند، به کودکان همسن و سال خود نگاه می‌کنند و تبعیض را با تمام وجود درک می‌کنند، آن‌ها با بی مهری‌ها و کدورت‌ها، با بی تفاوتی‌ها و حقارت‌ها بزرگ می‌شوند، و کینه‌ای نسبت به جامعه در درون خود جمع می‌کنند که شاید سال‌ها بعد، از زبان خود آن‌ها بشنویم.


کودکان خیابانی-دختر- دستفروش

چه باید کرد؟


می‌گویند: «پیشگیری بهتر از درمان است»؛ بنابراین قبل از آنکه برای کودکان خیابانی بتوانیم کاری انجام دهیم باید از این معضل اجتماعی پیشگیری به عمل بیاوریم؛ یعنی خانواده‌های بی بضاعت و کم درآمد را که زیر خط فقر و در شرایط بسیار سخت در چنگال فقر گرفتار هستند شناسایی کنیم، آن‌ها را برای کمک مالی به نهادها و سازمان‌های مربوطه معرفی نماییم و برای این خانواده‌ها یک مستمری در نظر بگیریم. همچنین برای خانواده‌هایی که معضلات اجتماعی از جمله اعتیاد، طلاق و … باعث جدایی کودکان از آغوش گرم خانواده می‌شود، باید اقدامات اساسی انجام دهیم؛ از جمله این اقدامات این است که در فاز اول نسبت به شناسایی این خانواده اقدام نماییم و آن‌ها را تحت آموزش قرار دهیم، اگر والدینی معتاد هستند زمینه ترک اعتیاد آن‌ها را فراهم کنیم، زمینه اشتغال برای این خانواده‌ها ایجاد کنیم، با شناسایی واقعی، به افرادی که مستحق کمک می‌باشند وام‌های اشتغال فراهم کنیم. این اقدامات اولیه‌ای است که می‌تواند از پیدایش معضل «کودکان خیابانی» پیشگیری کند. اما باید پذیرفت که در جامعه ما معضل «کودکان خیابانی» به مرحله حاد خود رسیده است و باید نسبت به این معضل اجتماعی، جامعه از خود واکنش نشان دهد و باید توجه داشت که حمایت و حفاظت از کودکان خیابانی و به وجود آوردن شرایط و امکانات زندگی برای آن‌ها وظیفه کل جامعه است و بی‌توجهی به این معضل ضربات و آسیب‌های جبران‌ناپذیری را متوجه اجتماع خواهد کرد.

what`s life?life is love.
برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.