هوش Intelligence
عامه مردم هوش را توانایی یادگیری ، درك موقعیتهای جدید ، و بر خورد صحیح با موقعیتها می دانند . در بیان روزمره ، شخص با هوش با صفتهایی مانند دقیق ،زیرك ، تیز بین ،برجسته مانند اینها توصیف می شود . بر عكس شخص كم هوش ؛ صفتهایی مانند كند ، دیر آموز ، كودن و … مشخص می گردد.
بینه (Binet) و سیمون (Simon) هوش را به عنوان قضاوت ، عقل سلیم ، شعور عملی ، ابتكار ، استعداد ، انطباق خود با موقعیتهای مختلف ، به خوبی قضاوت كردن ، به خوبی درك كردن و به خوبی استدلال كردن تعریف كرده اند.
اما تعریفی كه خیلی مورد استفاده قرار می گیرد تعریفی است كه وكسلر در 1958 پیشنهاد كرده است . او هوش را به عنوان یك استعداد كلی شخص برای درك جهان خود و برآورده ساختن انتظارات آن تعریف كرده است. بنابراین از نظر وی هوش شامل تواناییهای فرد برای تفكر منطقی ، اقدام هدفمندانه، و برخورد موثر با محیط است . علاوه بر این ، او تاكید كرد كه « هوش كلی را نمیتوان با توانایی رفتار هوشمندانه هر اندازه كه مفهومی گسترده تعریف شود – معادل دانست ، بلكه باید آن را به عنوان جلوه های آشكار شخصیت به طور كلی تلقی كرد». از نظر وكسلر هوش می تواند اجتماعی ، عملی ، یا انتزاعی باشد و نمی توان آن را از ویژگیهایی مانند پشتكار ، علایق و نیاز به پیشرفت دانست .
به نظرها مفریز (Humphreys ) هوش عبارت است از خزانه مهارتهای ذهنی آدمی .
به نظر بورینگ ( Boring) هوش چیزی است كه به وسیله آزمونهای هوشی اندازه گیری می شود . و به طور كلی این مفاهیم در هوش به گونه آشكار یا به طور ضمنی بیان شده است :
1- تفكر انتزاعی
2- یادگیری از تجربه
3- حل مساله از راه بینش
4- سازگار شدن با موقعیتهای جدید
5- تمركز و تداوم در به كار انداختن تواناییها برای رسیدن به یك هدف مطلوب (شریفی ، 1376 )
هوش ( در نظریه پیاژه ) Intelligence
هوش در نظریه پیاژه یك اصطلاح پیچیده است ، اما به طور كلی می توان گفت كه یك عمل هوشمندانه همواره میل به این دارد كه برای بقای ار گانیسم در موقعیتی كه در آن قرار دارد شرایط بهینه را فراهم آورد . هوش همواره به سازگاری ارگانیسم با محیطش مر بوط است . ( هرگنهان والسون ، 1993 )
هوشبهر IQ( intelligence quotient)
در 1904 میلادی ،بینه روان شناس فرانسوی به در خواست دولت فرانسه مأمور شد برای شناسایی كودكان دیر آموز و عقب ماندة ذهنی ابزاری بسازد . او برای انجام دادن این كار ، آزمونی ساخت تا به وسیله آن كودكان بهنجار را از كودكان عقب ماندة ذهنی تفكیك كند . آزمون بینه بر این فرضیه استوار بود كه هر فرد دارای یك (سن زمانی ) یا سن واقعی و یك ( سن عقلی ) است . سن عقلی هر فرد با متوسط تواناییهای هوش افراد یك گروه سنی خاص برابر است . برای مثال اگر كودك 6 ساله ای حداكثر از عمدة پاسخ دادن به پرسشهای آزمونی بر آید كه بیشتر كودكان 5 ساله قادر به گذراندن آن هستند . در این صورت سن عقلی وی 5 سال است او از این روش جایگاه نسبی افراد را مشخص می كرد .
ترمن (Terman ) روان شناسی امریكایی برای تعین هوشبهر ، فرمول دیگری را مطرح كرد كه به این صورت است
هوشبهر = 100
مثال : كودك 3 ساله ای كه یك سال عقب ماندگی دارد هوشبهری برابر 66 خواهد داشت.
= 100 = هوشبهر
برای بر طرف كردن اشكال فرمهای قبلی در فرمهای تجدید نظر شدة آزمون استنفورد بینه كه یكی در 1960 و دیگری در 1984 ( آخرین فرم ) انتشار یافت روش دیگری به كار گرفته شد . در این آزمون اقتباس از وكسلر ، هوشبهر انحرافی مورد استفاده قرار گرفت . بر اساس هوشبهر انحرافی می توان سطح عملكرد هوشی هر فرد را با گروههای سنی مقایسه كرد . هوشبهر انحرافی نمره ای است كه در آن میانگین برابر 100 و انحراف معیار در آزمون و كسلر برابر 15 و در آزمون استنفورد – بینه برابر 16 است . كسانی كه در آزمون هوش بیش از دو انحراف معیار پائین تر از میانگین نمره بگیرند ، به عنوان افراد عقب ماندة ذهنی طبقه بندی می شوند. بر عكس كسانی كه بیش از دو انحراف معیار بالاتر از میانگین نمره بگیرند به عنوان افراد سر آمد طبقه بندی می شوند . مثلاً هوشبهر یك كودك عقب مانده در آزمون و كسلر پائین تر از 70 است .
همچنین هوشبهر یك كودك سر آمد در آزمون استنفورد – بینه بالاتر از 132 است .
(شریفی ، 1376 )