• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
ایران سرای من (بازدید: 8780)
جمعه 27/5/1391 - 5:17 -0 تشکر 515896
تاریخ ایران

چرا به تخت جمشید «پرسپولیس» می گفتند؟

 

زنده یاد علی سامی در کتاب «پایتخت های شاهنشاهان هخامنشی؛ شوش ـ هگمتانه ـ تخت جمشید» خواننده را با جلوه های درخشان هنر ایرانی در تخت جمشید آشنا می کند و حاصل سال ها تحقیق و کاوش های باستان شناسی خود را به شیوه ای دقیق در اختیار علاقه مندان قرار می دهد. این کتاب پس از سال ها دوباره بازچاپ شده است.

به گزارش ایبنا، تخت جمشید، تنها مجموعه ای از کاخ ها، بخش های اداری دولت هخامنشی و پرستشگاه ها نیست، بلکه نموداری از شکوهمندی هنر و ذوق ایرانی نیز به شمار می رود. از این رو است که تخت جمشید را نموداری از اندیشه رسا و هنرورزی چیره دستانه ایرانیانی دانسته اند که در آن روزگاران، بر قلمرو پهناوری از جهان، حکم می راندند.

علی سامی در ابتدا یادآوری می کند که کتاب او نتیجه کاوش ها و بررسی های سی ساله در تخت جمشید است (از ۱۳۱۰ تا ۱۳۴۰ خورشیدی). در این میان، خود او در ۲۱ سال پایانی، وظیفه کاوش در تخت جمشید را بر عهده داشته است. از این رو آنچه در این کتاب عرضه می کند، نه تنها از دقت پژوهشگرانه ای برخوردار است، بلکه نتیجه حفاری ها و کاوش های باستان شناسی اوست.

به همین دلیل لازم دانسته که در آغاز، فهرست وار به نکات مهم تاریخی که در نتیجه کاوش های سی ساله تخت جمشید به دست آمده است، اشاره کند تا اهمیت آن برای خواننده روشن شود. یک نمونه آن یافته ها، به کشف سی هزار لوحه گلی بایگانی شده بازمی گردد. پیداست که ارزش چنین لوحه هایی برای مطالعات هخامنشی، تا چه اندازه فراوان است.

● پیدا شدن دو لوحه زرین مربوط به داریوش هخامنشی

سامی سپس از پیدا شدن دو لوحه زرین گرانبها در گوشه جنوب شرقی کاخ آپادانا یاد می کند و توضیح می دهد که این الواح چگونه به دست آمدند و چه ویژگی هایی دارند. متن هر دو لوحه که مربوط به داریوش بزرگ است، به همراه ترجمه فارسی آنها، آورده شده است. آنگاه می کوشد که به پاسخ این پرسش برسد که «معماری و هنرهای به کار رفته در تخت جمشید، تا چه اندازه تحت تاثیر صنایع کشورهای شرق باستان بوده است؟ و چه مقدار از آن، هنر ملی و خاص ایرانی است؟». او برای یافتن پاسخی علمی و سنجیده، دیدگاه های باستان شناسان و شرق شناسان اروپایی و ایرانی را ذکر می کند و به نتیجه گیری درخور توجه و پژوهشگرانه ای می رسد.

سامی در ادامه گفتار خود، گستره بررسی اش را افزون تر می کند و با توجه به دیدگاه دانشمندان غربی، به این نتیجه می رسد که حجاری های ایران عصر هخامنشی، در حجاری های آن روزگار و روزگاران پس از آن، به ویژه در یونان، تاثیر غیر قابل انکار داشته است. از این پس نیز ترجمه نوشتارهایی از باستان شناسان و محققان اروپایی را عرضه می کند تا به سهم ایران هخامنشی در گنجینه فرهنگ و دانش بشری و نیز هنر و مذهب جهانی، اشاره کرده باشد و بر زیبایی شگفت انگیز تخت جمشید، که نموداری از هنر والای آن زمان است، تاکید بورزد.

● چرا تخت جمشید را «پرسپولیس» می نامیدند؟

در جستاری دیگر از کتاب «پایتخت های شاهنشاهان هخامنشی»، به این موضوع پرداخته می شود که چرا تخت جمشید را «پرسپولیس» می نامیدند؟ این که چرا کاخ شاهی در جلگه مرودشت و در دامنه کوه رحمت ساخته شده، پرسش دیگری است که خواننده می تواند پاسخ آن را در این کتاب بیابد. در همین بخش، اشاره های کاوشگرانه ای به حصار کاخ و وسعت صفه آن و نیز آبروهای زیر زمینی تخت جمشید شده است. برخی معتقدند مجموعه کاخ های پارسه را تخت جمشید می گفتند و نام فرنگی آن هم پرسپولیس بوده است.

به همین گونه در بخش دیگر به زمان ساختن بنای تخت جمشید پرداخته می شود و با توضیحات دقیق تاکید می ورزد که قسمت بزرگ کاخ ها در زمان داریوش بزرگ و خشایارشا به اتمام رسیده است. اشاره به شوش، پایتخت اداری و کشورداری هخامنشیان و همدان، پایتخت تابستانی آنان، در همین بخش آمده است.

در صفحات دیگر، آگاهی های جالب توجهی درباره پلکان ورودی، تالار اصلی، کتیبه درگاه مدخل، حیاط آپادانا، سرستون ها و مجسمه های سنگی، در اختیار خواننده گذاشته می شود. هر کدام از این توضیحات همراه با تصاویر گویایی است که خواننده را در فهم مطالب یاری می رساند. بخشی نیز به «کاخ آپادانا» اختصاص داده شده است. در این بخش درباره وسعت و ویژگی های کاخ، اتاق ها و راهروهای جنوب ایوان ها، پله ها و نقش های برجسته آن، نقش ها و حجاری های پلکان شرقی و اشیای پیدا شده در کاخ، مطالب با اهمیتی درج شده است.

آشنایی با تالار مرکزی، در ادامه آورده شده است. ابتدا نمایی از کاخ مرکزی به دست داده شده و سپس از پلکان ورودی، ایوان شمالی و جنوبی و اتاق های پیرامون آن اطلاعاتی عرضه شده است. به همین گونه می توان درباره «صد ستون سنگی خشایارشا»، آگاهی های ارزنده ای یافت. در این بخش درباره فضای شمالی کاخ، تالار ۳۲ ستونی، جایگاه ارابه و اسبان سلطنتی، سر پیکر خشایارشا، تکه های منبت کاری و بسیاری نکات دیگر، اطلاعات علمی فراوانی گردآوری شده است.

● سامی به شناسایی دقیق و ریزبینانه کاخ «تچر» می پردازد

اندوخته های علمی خواننده درباره تخت جمشید، در بخش دیگری که به «کاخ تچر (تالار آئینه)» اختصاص دارد، افزوده می شود. «تچر» در زبان باستان، «کاخ زمستانی» معنی می داده است. سامی به شناسایی دقیق و ریزبینانه این کاخ می پردازد و به تشریح نقش اشخاصی اشاره می کند که پیکره آنها در این کاخ حجاری شده است.

اشاره به سنگ نبشته های میخی کاخ، که در دوران های گوناگون تاریخی کنده شده، نیز فراموش نشده است و آنگاه به «کتیبه های متاخر اسلامی در تخت جمشید» پرداخته است. درباره «هدیش»، کاخ اختصاصی خشایارشا و ساختمان های پیرامون آن و کتیبه های بنای اردشیر سوم نیز در صفحاتی دیگر توضیحاتی داده شده است.

کتاب سامی، بررسی جزیی نگری از تمام بناها و کاخ های تخت جمشید و اشیای یافته شده در آن است. از این رو می توان در این کتاب درباره تمام مواردی که به این بنای باشکوه ارتباط می یابد، اطلاعات محققانه ای کسب کرد. به همین دلیل است که درباره بخش مهمی از تخت جمشید که خزانه آن باشد، دانستنی هایی عرضه می شود که خواننده را با ریزترین بخش های بنا آشنا می کند. در بخش خزانه، از تالار صد ستون و نود و نه ستون، نقش برجسته داریوش و ولیعهدش، ظروف سنگی از سنگ های الوان مرمر، گلدان شکسته شیشه ای و مجمر فلزی و هفت لوح سنگی یاد می شود. سامی در کنار این توضیحات، گزارشی نیز از شیوه کاوش ها و زمان انجام آنها ارایه می کند.

● چاه سنگی، از شگفتی های تخت جمشید است

ساختمان های خشتی جنوبی کاخ هدیش، تا آنجایی که امروزه موزه تخت جمشید نامیده می شود، معروف به «اندرون» یا «حرمسرا» است. این ساختمان در سال ۱۳۱۱ خورشیدی توسط «هرتسفلد» خاکبرداری و تجدید ساختمان شد. سامی به معرفی این بخش از تخت جمشید می پردازد و به اشیایی اشاره می کند که در اتاق های اندرونی پیدا شده اند. این را نیز می افزاید که نقوشی که به زحمت دیده می شوند، بر دیوار سنگی ایوان شمالی تالار اندرونی حک شده اند که مربوط به دوره ساسانیان است. توضیحات باریک بینانه ای نیز در این باره آورده شده است.

در بخش های دیگر کتاب، با «جایگاه پاسداران و نگاهبانان کاخ» آشنا می شویم. در ضمن از چاه سنگی، که سامی آن را از شگفتی های تخت جمشید می داند، آرامگاه اردشیر سوم هخامنشی و آرامگاه اردشیر دوم، یاد می شود و خواننده درباره هر کدام از آنها آگاهی هایی به دست می آورد. کاخ های شاهی هخامنشی منحصر به بناهای روی صفه تخت جمشید نیست، بلکه تا شعاع نیم کیلومتر نیز آثار دیگری کشف شده است. سامی بخش دیگری از کتابش را به این آثار اختصاص می دهد و از شهر شاهی پارسه، استخر بزرگ سنگی، حصار غربی شهر شاهی، آرامگاه داریوش سوم و موارد دیگری که با این قسمت ها ارتباط می یابند، اطلاعاتی عرضه می کند. درباره اشیای به دست آمده در تخت جمشید نیز به همین گونه می توان مطالب جالب توجهی یافت.

● آتش زدن تخت جمشید و ویرانی آنجا توسط اسکندر مقدونی

از بخش های مکمل کتاب، فصل «سرانجام کاخ های هخامنشی» است. سامی از آتش زدن تخت جمشید و ویرانی آنجا توسط اسکندر مقدونی، نوشته های تاریخ نویسان قدیم یونانی و رومی در این باره و عوامل دیگری که منجر به خرابی بناها شد، سخن می گوید و در بخشی دیگر، تخت جمشید را از دیدگاه خاورشناسان، باستان شناسان و تاریخ نویسان، بررسی می کند و از «آغاز کاوش های باستان شناسی در تخت جمشید» گزارش خواندنی می آورد.

در صفحات بعد، نظر دانشمندان ایرانی و اروپایی در باره تخت جمشید ذکر شده است. در پایان کتاب نیز اشاره کوتاهی به منشور کوروش بزرگ دیده می شود. کتاب با فهرست های گوناگون آراسته است تا استفاده از مندرجات آن آسان تر باشد.

زنده یاد علی سامی؛ باستان شناس نامدار ایران، در سال ۱۲۸۹ خورشیدی در شهر شیراز زاده شد. «پاسارگارد یا قدیمی ترین پایتخت کشور ایران»، «دادرسی و قضاوت در ایران باستان عهد هخامنشی»، «ادبیات و شعر و تاریخ نویسی در عهد ساسانی»، «پزشکی ایران در عهد ساسانی» از جمله کتاب های این پژوهشگر است. سامی جلد نخست کتاب «روزها و یادها» را، که شامل خاطرات و یادمان های او بود، در سال ۱۳۶۰ و جلد دوم آن را به فاصله دو سال بعد منتشر کرد.

آخرین کتاب او نیز در سال ۱۳۶۵ با نام «نقش ایران در فرهنگ اسلامی» چاپ شد. کتاب «پایتخت های شاهنشاهان هخامنشی» نخستین بار در سال ۱۳۴۸ توسط دانشگاه شیراز منتشر شد و بارها توسط ناشران مختلف بازچاپ شده است. سرانجام این باستان شناس برجسته ایرانی در روز ۲۲ امرداد ۱۳۶۸ درگذشت. بازچاپ کتاب «پایتخت های شاهنشاهان هخامنشی؛ شوش ـ هگمتانه ـ تخت جمشید» نوشته زنده یاد علی سامی، یکی از منابع با ارزش تاریخ هخامنشیان را در اختیار خوانندگان فارسی زبان قرار می دهد. تجدید چاپ این کتاب توسط موسسه فرهنگی انتشاراتی پازینه، کمکی به شناخت بیشتر آن دوره از تاریخ ایران است. این کتاب با شمارگان هزار نسخه و به بهای ۱۲۵۰۰ تومان عرضه شده است. کتاب «پایتخت های شاهنشاهان هخامنشی» که در ۵۰۵ صفحه نگاشته شده است، همراه با تصاویری از بناها، کاخ ها و اشیای به دست آمده در کاوش های تخت جمشید است.

what`s life?life is love.
جمعه 27/5/1391 - 5:37 - 0 تشکر 515938

کوتاه از سلسله ساسانی


نارضایتی از دولت اشکانی


در اواخر عمر سلسله اشکانی ،ادامه کشمکش میان بزرگان کشور ، موجب نارضایتی دو گروه از آنان از دولت اشکانی گردید . گروه اول موبدان بودند که از سیایت آزادی دینی شاهان اشکانی برای دین زرتشتی احساس نگرانی می کردند . از یک سو آزادی عمل ادیان مسیحی و بودائی تهدیدی علیه دین زرتش تلقی کی گردید و از سوی دیگر فقدان اتحاد موبدان توان زرتشتیان را کاهش می داد . فقدان اتحاد میان موبدان در اصل ناشی از عدم در پیش گرفتن یک مشی سیاسی و دینی واحد و متمرکز در کشور از طرف دولت اشکانی بود .


گروه دوم ، اسواران یعنی هسته اصلی سپاه بودند . اسواران که راه اصلی پیشرفت اقتصادی آنان در فتح سرزمینهای جدید قرار داشت سیایت دفاعی اشکانیان در برابر رومیان و به خصوص شکست هایی را که در اواخر کار متحمل شد ، دلیل بر بی لیاقتی آنان می دانستند . فرماندهان اسواران خواهان تاسیس ارتشی واحد به جای ارتش ملوک الطوایفی برای مقابله با رومیان و کسب فتوحات بودند .



خاندان ساسان در پارس


نیروی اصلی مخالفین دولت اشکانی در پارس قرار داشت . ایالت پارس به عنوان خاستگاه دولت قدیم هخامنشی همچنان اهمیت بسیار داشت . به علاوه تعدادی از بزرگان کشور که از خاندانهای قدیمی به شمار می آمدند ، در آنجا زندگی می کردند و دارای زمین ، نیروی سواره نظام یا مشاغل دینی بودند .


از جمله خاندانهای قدیمی پارس ، خاندان ساسان بود که نسبت خود را به هخامنشیان می رساندند . ساسان بزرگ این خاندان ، در شهر استخر ریاست معبد آناهیتا را بر عهده داشت . شهر استخر در نزدیکی تخت جمشید پایتخت هخامنشیان واقع بود و معبد آن از معابد مهم محسوب می گردید . ساسان به مانند بسیاری از بزرگان پارس از اشکانیان رضایتی نداشت و به طور کلی در زمان تاسیس سلسله اشکانی ، ایالت پارس در برابر آن مقاومت نموده و استقلال داخلی خود را حفظ کرده بود .


چون ساسان با دختر فرمانروای پارس ازدواج کرد علاوه بر مقام دینی صاحب موقعیت سیاسی نیز شد . به خصوص آنکه از این ازدواج پسری به دنیا آمد که به حکومت ( پادشاهی پارس رسید . این پسر بابک نام داشت و در زمان حکومت او اعتبار و نفوذ خاندان ساسان بیش از بیش گردید .


این امر موجب نگرانی اردوان آخرین پادشاه اشکانی گشت زیرا از دشمنی خاندان ساسان با دولت اشکانی مطلع بود و می دانست که اردشیر پسر بابک تا چه اندازه علیه دولت اشکانی فعالیت می کند .به همین جهت از بابک خواست که پس از خود اردشیر را به حکومت پارس منصوب ننماید .


اردشیر در زمان پدر ، فرماندهی اسواران را بر عهده داشت بدین ترتیب در دشمنی و مخالفت با اشکانیان راسخ تر گردید و تلاش نمود به منظور سرنگونی اشکانیان ، بزرگان و موبدان ناراضی را با خود همراه سازد .


اردشیر و تاسیس دولت ساسانی


اردشیر با توسل به نیروی نظامی حکومت پارس را در دست گرفت و بدین ترتیب طغیان خویش را علیه اردوان پادشاه اشکانی را آشکار ساخت . اردوان کوشید تا اورا به وسیله بزرگان متحد خود در هم بکوبد لیکن پیشدسی اردشیر پیروزی بزرگی برای او به دنبال آورد . در نتیجه اردوان خود به مقابله اردشیر شتافت ، اما او نیز شکست خورد و در میدان جنگ کشته شد . با قتل اردوان دولت اشکانی به پایان رسید و دولت ساسانی تاسیس گردید . بدین ترتیب اردشیر از پادشاهی پارس به شاهی ایران رسید و با کمک بزرگان متحد خود بقایای قدرت خانواده های متحد اشکانی را در هم شکست . اردشیر در فتوحات خود در داخل ایران قدرت ملوک الطوایف را از میان برداشت و آن دسته از ملوک الطوایف را که با او همراهی نمودند در دربار دولت مرکزی خود به مقامات عالیه رساندید .


در نتیجه همراه با برچیدن نظام ملوک الطوایفی دولت متمرکز و بر اساس وحدت سیاسی به وجود آمد . این تحول مستلزم ایجاد تشکیلات اداری مناسب برای اداره کشور بود . به همین منظور نظام اداری گسترده ای به وجود آمد که مقام عالیه آن بزرگ فرمذار یا وزیر عظم بود .


وزیر اعظم از بزرگان متحد خاندان ساسانی بود و در زیر دست او دیگر مقامات کشوری ، لشکری ،مالی ،قضایی قرار داشتند .


ایجاد وحدت دینی


عملیات نظامی اردشیر علیه اشکانیان و تلاشهای سیاسی او برای جلب همراهی بزرگان ، توام با مشارکت موبدان بود . اردشیر نیز مانند جدش ساسان به اصلاح امور دینی علاقه نشان می داد و موبدان در این مورد با او همراه بودند . اردشیر بر این باور بود که علت تفرقه دینی زرتشتیان تعدد حکومتهای ملوک الطوایفی است زیرا هر پادشاهی در هر ایالتی دارای آتشکده ای است که امور دینی آن مستقل از دیگر آتشکده ها می باشد . لذا استقرار مرکزیت سیاسی و حذف شاهان محلی ، راه را برای وحدت و تمرکز در امور دینی هموار خواهد ساخت . بدین جهت مقام موبد موبدان در دولت ساسانی دارای اهمیتی خاص گردید . موبد موبدان ریاست تمامی موبدان و اداره آتشکده ها را بر عهده داشت .


بدین ترتیب اردشیر اول که از سال ۲۲۶ تا ۲۴۱ م ، پادشاهی کرد با تاسیس دولت ساسانی دو اقدام مهم انجام داد : اول ایجاد مرکزیت سیاسی و دوم وحدت دینی .


پادشاهی شاپور اول


بیشتر ایام پادشاهی اردشیر صرف امور داخلی کشور شد و فقط یکبار فرصت یافت توانایی دولت جدید را در جنگ با رومیان به نمایش گذارد . اما پسر و جانشین او شاپور اول بیشتر وقت خود را صرف فتوحات و کشور گشایی کرد . جنگهای شاپور در نواحی شرقی و غربی کشور بر وسعت قلمرو او افزود و شکست هاسس قاطع بر رومیان وارد ساخت . چنانکه والرین امپراتور روم نیز به اسارت در آمد .


فتوحات و به دست آوردن زمین های تازه خشنودی اسواران را به دنبال داشت زیرا این اراضی برای معیشت آنان بهره گرفته می شد . به علاوه تشکیلات اداری جدید ساسانیان می توانست از غنایم و منافع آن برای رونق خویش استفاده نماید . لیکن این فتوحات نتایج دیگری را نیز به دنبال داشت . تعداد زیادی از مردمی که پی فتوحات به قلمرو ساسانیان افزوده شدند زرتشتی نبودند و بیشتر اعتقادات مسیحی و بودایی داشتند . شاپور با انتخاب عنوان شاه ایرانیان و غیر ایرانیان حاکمیت دولت ساسانی را بر آنان نشان داد اما تفاوت فرهنگی برای دولتی که بر تمرکز اداری استوار شده بود ، می توانست موجب بروز مشکلاتی در آینده گردد .


پیدایش آئین مانی


مسئله تفاوت و تنوع فرهنگی قلمرو شاپور اول را مانی پاسخ مناسب داد . مانی از دانشمندان اوایل دوره ساسانی بود اما تولد و تربیت او متعلق به اواخر دولت اشکانی به شمار می آمد . در آن زمان حضور چندین دین وآئین در قلمرو اشکانیان و سیاست آزادی دینی آنان زمینه مناسبی برای آشنایی پیروان ادیان و آئین های گوناگون فراهم ساخته بود . در چنین محیطی ، مانی با علوم و ادیان متعدد آشنا شد و با مسافرت به نواحی مختلف بر دانش خود افزود و صاحب شهرت گردید . در اواخر حکومت شاپور ، مانی به دربار او راه یافت و آیین خود را که آمیزه ای از ادیان مسیحی ، زرتشتی ، بودایی و افکار فلسفی رایج در آن زمان بود به وی عرضه کرد . این آیین در واقع به معنای منطبق کردن دین ایرانیان با دیگر اعتقادات رایج و بمنزله آئینی بود که با ترکیب همه اعتقادات ، سعی در ایجاد یک آیین مشترک داشت .


شاپور ، آئین مانی را راه حل مناسبی برای وحدت هر چه بیشتر قلمرو خود دانست و از او حمایت کرد . لیکن مخالف موبدان با مانی که اعتقادات او را انحراف و ارتداد می دانستند ، شاپور را بر آن داشت تا از حمایت مانی دست بردارد . طولی نکشید که شاپور نیز در گذشت و مانی چاره ای جز خارج شدن از کشور نیافت . این امر اگر چه از موقعیت طرفدارانش در ایران کاست اما در خارج از ایران بخصوص در آسیای مرکزی پیروان فراوانی را برای مانی به دست آورد .


رسمیت یافتن دین زرتشت


اقدامات و اندیشه های مانی ، موبدان را به تکاپوی بیشتری واداشت . از جمله یکی از آنان به نام کرتیر کوشید تا موقعیت دین زرتشتی را بیش از پیش مستحکم سلزد . پادشاهان ساسانی پس از شاپور اول نیز تا مدتها افراد ضعیفی بودند . در نتیجه کرتیر در اداره امور کشور نقش مهمی یافت و در پی کوشش های او دین زرتشت به صورت دین رسمی در آمد . در نتیجه اقدامات کرتیر و تعدادی دیگر از موبدان امور آتشکده ها منظم تر گردید و مشاغل و مسئولیت ها در آنها دقیق تر شد . قدرت موبد موبدان در این زمان تا بدان حد رسید که در انتخاب ولیعهد دخالت مستقیم داشت . در هنگام تاجگذاری نیز موبد موبدان تاج بر سر پادشاه جدید می گذاشت .


با رسمی شدن دین زرتشتی از این به بعد کلیه قوانین ، محاکمات ، احوال شخصی و نیز اقدامات حکومت می بایست مطابق با دین رسمی بود . پیروان ادیان دیگر محدود شدند و در بسیاری از امور ملزم به اطاعت از قوانین و دستورات حکومت مرکزی گشتند . از دیگر اقدامات که همراه با رسمی شدن دین زرتشتی صورت گرفت . اقدام به جمع آوری و نتظیم اوستا بود .


شاپور دوم


پس از شاپور اول هفت تن بر تخت سلطنت نشستند . به روزگار آنان به دلیل قوت گرفتن بزرگان و کشمکش میان آنان اوضاع رو به پریشانی نهاد . مهاجمان خارجی نیز مرزها را مورد تعرض قرار دادند . از جمله قبایلی از عربها به سوی مرزهای ایران در بین النهرین سرازیر شده ، دست به غارت روستاها و شهر و کشتار مردمان گشودند . به همین جهت اولین اقدام شاپور دوم سرکوب عربهای مهاجم بود . پس از فراغت از عربهای بدوی ، اختلافات قدیمی ایران و روم بار دیگر دو کشور را به جنگ کشاند ، اما رسیدن خبر تهاجم اقوام بیابانگرد به شمال خراسان ، شاپور دوم بر آن داشت تا ابتدا به مقابله آنان بشتابد . از آنجا که حمله اقوام صحرا گرد و بدوی همراه با نابودی بیرحمانه آبادیها ، غارت مزارع و قتل مرزنشینان بود ، در چنین مواقعی بیم هراس فراوان ساکنان مرزها را فرا می گرفت و به دنبال آن مشکلات زیادی روی می داد . به همین دلیل دفع خطر این مهاجمان ضرورت بسیاری داشت . لشکرکشی به شمال خراسان همراه با موفقیت بود و به دولت ساسانی امکان داد که جنگ ناتمام با رومیان را از سر گیرد .


جنگ با رومیان


فراغت از جنگ با اقوام مهاجم ، امکان تجمع نیروی بسیار برای مقابله با رومیان را فراهم ساخت . در فاصله حکومت شاپور اول تا شاپور دوم رومیان به برتری سیاسی و نظامی بسیار رسیده بودند . در این زمان امپراطوری روم در حال تجزیه به دو قسمت یکی روم شرقی و روم غربی بود . روم شرقی که بخش مهم سپاهیان رومی را نصیب خود ساخت و قبل از سلطنت رسیدن شاپور دوم در سال ۳۱۰ میلادی قسمتهای وسیعی از نواحی مرزی ایران را تصرف کرد .


جنگ های شاپور دوم با رومیان بر سر مسئله ارمنستان آغاز شد ، لشکر عظیمی از رومیان که به مقابله با ایرانیان شتافته بودند به قصد تصرف تیسفون پایتخت ایران در کنار رود دجله قرار داشت با کشتی و با سرعت در رود جله پیشروی کردند و خود را به پای دیوارهای تیسفون رساندند ، اما هنگامی که با مقاومت ایرانیان مواجه شدند دریافتن که به پیروزی نخواهند رسید . این درحالی بود که سواره نظام ایرانیان راه بازگشت را بسته بودند و به خاطر جریان مخالف آب رومیان از کشتی نیز نمی توانستند استفاده کنند . به همین جهت پای پیاده عازم روم شدند، که با تعقیب سواران ایرانی مواجه شدند و عملا لشکر رومی نابود شد .


به دنبال این حمله پیشروی ایرانیان به طرف غرب آغاز شد و توانستند رومیان را شکست دهند ، رومیان در پی این شکست حاضر شدند کلیه شرایط ایران را قبول کنند و متعهد شدند در امور ارمنستان دخالت نکنند .


بهرام پنجم


در قرن پنجم میلادی و پس از شاپور دوم ، ده تن از پادشاهان ساسانی حکومت کرده اند که از همه مشهور تر بهرام پنجم معروف به بهرام گور است . در این قرن یکی از مسائل مهم جامعه ساسانی ، مسئله مسیحیان بود .


در قرن چهارم میلادی مسیحیت و مذهب رسمی روم گردید . حمایت دولت روم از مسیحیت برای دولت ساسانی مشکلات جدیدی را به وجود آورد . زیرا تعدادی از ساکنان مرزهای غربی ایران و بخصوص در ارمنستان عده زیادی مسیحی شده بودند . مسیحیان که از نظر امور دینی خویش متوجه مرکز دینی خود امپراتوری روم شرقی بودند . مدام از جانب دولت ساسانی به اتهام همراهی و همکاری با رومیان تحت فشار قرار می گرفتند . بعلاوه چون هر روز تعدادی از ایرانیان مسیحی می شدند . این امر بر دولت ساسانی و موبدان گران می آمد این گونه امور اوضاع داخلی ایران را نابسامان می ساخت و فرصت به موبدان و بزرگان میداد که می خواستند از سرکوب مسیحیان به سود خود بهره برداری کنند . چنانکه بارها در خصوص اینکه با موبدان با مسیحیان رفتار خوبی نداشتند میان آنها و شاهان ساسانی اختلاف به وجود آمد زیرا شاهان خواستار رفتار خوبی با مسیحیان بودند .


جنگهای بهرام پنجم


در زمان سلطنت بهرام پنجم مسئله مسیحیان موجب اختلاف مجدد میان ایران و روم گردید . در نتیجه طرفین برای جنگی دوباره آماده شدند . اما هجوم قومی بیابانگر به نام هیاطله به شمال خراسان ، پرداختن به آن را برای بهرام پنجم ضروری تر ساخت . نقشه بهرام در برابر هیاطله غافلگیر ساختن آنان بود و چنین نیز شد . در نتیجه هیاطله درهم شکستند و تا آن سوی رود جیهون فرار کردند . پس از دفع هیاطله جنگ ایران و روم اغاز گردید و با وجود سالها ادامه یافتن لیکن هیچ یک از طرفین غلبه قطعی نیافتند . در نتیجه راضی به صلح شدند . در این صلح مقرر شد مسیحیان در ایران و زرتشتیان در روم آزادی داشته باشند . اما به دلیل مخالفت موبدان به این قرار عمل نشد .


قباد و مسئله مزدکیان


هنگامی که قباد پادشاه ساسانی در سال ۴۸۷ میلادی به سلطنت رسید ، دولت ساسانی دچار مشکلات فراوانی شده بود . این مشکلات به طور خلاصه عبارت بودند از :


۱٫ جنگ های خارجی دولت ساسانی هر چند سال یکبار تکرار می شد .


۲٫ اختلافات پادشاه با بزرگان از جمله مسائلی بود که دولت ساسانی در اوایل به قدرت رسیدن هر پادشاه جدید شاهد آن بود . بزرگان  ( موبدان ، فرماندهان ارتش و … ) که مایل بودند بر قدرت خود بیفزایند همیشه در صدد بودند پادشاه را تحت نفوذ خود در آورند .


۳٫ کشمکش بزرگان با یکدیگر برای کسب امتیازات بیشتر و مقامات عالیه نیز از کشمکش هایی بود که هیچگاه پایان نیافت .


۴٫ نظام طبقاتی جامعه ساسانی .


پس از بهرام گور بار دیگر هیاطله حملات خود را از سر گرفتند و نواحی مرزی را غارت کردند . پیروز از پادشاهان ساسانی که به مقابله با آنان رفته بود کشته شد . در نتیجه این رویداد ها نابسامانی و مشکلات بسیاری پدید آورد . کشمکش بزرگی بر سر تعیین ولی عهد به وجود آمده بود .


در چنین شرایطی یکی از بزرگان که مزدک نام داشت و از ولیعهدی کاوس پسر قباد طرفداری می کرد ، نوانست توجه قباد را به خود جلب نماید . علت توجه قباد به مزدک طرفدارانی بود که از او به دست اورده بود . مزدک در شرایط خشکسالی و مشکل عمومی آذوقه ، خواستار توزیع گندم انبارهای دولتی میان مردم شده بود . همچنین او با دست اندازی نظامیان بر اموال و املاک واسپوهران در آن شرایط موافق بود . قباد چون توجه مردم را به مزدک دید ، او را به خود نزدیک کرد و با مشاورت او اقداماتی انجام داد . مزدک و طرفدارانش نیز به حمایت از قباد در برابر بزرگان مخالف او پرداختند . به طوریکه قباد فرصت یافت و بزرگان مخالف را کشت


اقدامات قباد و مزدک نتوانست به سرعت تمامی بزرگان مخالف را سرکوب سازد و در نتیجه تعدادی از آنان فرصت یافتند تا مخالفت خویش را آشکار کرده دست به اقدام بزنند . در این راه موبدان که از مخالفان مزدک بودند و نیز انوشیروان پسر دیگر قباد با آنان همراهی نمودند . آنان با عنوان کردن ولیعهدی انوشیروان در برابر کاوس حمایت جمعی از درباریان را نیز به دست آوردند .


چون این گروه بر مخالفت خود با قباد افزودند و او که اساس سلطنت خانواده خود را در خطر می دید با انوشیروان همراهی کرد و از مزدکیان روی گرداند . به دنبال آن مزدک و هواداران او به قتل رسیدند . ماجرای مزدکیان ظاهرا خاتمه یافت و در پایان این ماجرا انوشیروان پادشاه ایران شد .


انوشیروان


انوشیروان در نخستین سالهای سلطنت خود به سرکوب بقایای مزدکیان پرداخت و آن دسته از بزرگان و نظامیانی را که با مزدک همراهی کرده بودند مجازات نموید . انوشیروان در زمان سلطنت خود دست به اصلاحاتی زد از جمله ، شیوه سازماندهی نظامیان را تغیر داد ، آنچنانکه هم نظارت بهتری بر آن اعمال گردد و هم تحرک بیشتری برای مقابله با تهاجمات خارجی داشته باشد . همچنین او روش پرداخت حقوق نظامیان را عوض کرد و بدین ترتیب آنانرا آرام ساخت . از دیگر اقدامات انوشیروان تغییر روش مالیات گیری و رسیدگی به شکایات بود چنانکه مامورانی برای رسیدگی به اعمال حکام و برسی شکایت مردم به ولایات اعزام داشت . این اقدامات بیشتر متکی به توانایی های فردی انوشیروان بود اوضاع را منظم و ارام ساخت . در حقیقت انوشیروان دولت ساسانیان را بار دیگر قدرتمند ساخت و به همین جهت از معروفترین پادشاهان آن سلسله به شمار می رود .


در اوایل سلطنت انوشیروان به دلیل نابسامانی اوضاع داخلی او در صدد بر آمد با دولت روم راه دوستی را بپیماید . امپراتور روم ، ژوستی نین نیز چون در نظر داشت در اروپا دست به لشکر کشی هایی بزند پیشنهاد صلح او را پذیرفت . پس از صلح و سازش دو دولت ، ژوستی نین موفق به فتوحات بسیاری در نواحی از مشاهده قدرتمندی او نگران گردید . تا این زمان او نیز به آرام ساختن اوضاع داخلی موفق شده بود .


در نتیجه در جستجوی فرصتی در پی اختلاف دو دولت حیره و غسان به دست آمد . حیره دولتی عربی بود که در مرزهای ایران قرار داشت و تابع دولت ساسانی بود . غسان نیز دولت عربی بود که در شام واقع شده و تابع دولت دولت روم به شمار می رفت . اختلافات میان حیره و غسان و مداخله ژوستی نین فرصت مناسب را برای اعلان جنگ به روم فراهم کرد . لذا او با سپاهی بزرگ به سمت شام حرکت کرد و با فتح آن سرزمین غرامتی سنگین بر رومیان بست . سپس در جنگی دیگر باز بر رومیان شکست وارد ساخت و شرایط خود را به آنها قبولاند .


انوشیروان همچنین در جنگهای بعدی توانست با شکست و اخراج حبشی ها از یمن ، کشور یمن را تابع دولت ایران ساختند . همچنین سپاهیان ایران با متحد شدن با ترکان در آسیای مرکزی توانستند شکست سختی به اقوام هیاطله وارد سازند .


خسرو پرویز


پس از انوشیروان ، پسرش هرمز چهارم به سلطنت رسید . در زمان او بزرگان کشور قدرت بسیار یافتند و بیشتر وقت هرمز صرف محدود نمودن اعمال آنان گشت . از جمله این بزرگان شخصی به نام بهرام چوبین که از فرماندهان ارتش بود .


در آن زمان ترکان به شمال خراسان حمله ور شدند ، بهر ام به جنگ علیه آنها رفت و توانست پیروزی بزرگی کسب کند . شهرت فراوان بهرام سبب نگرانی هرمز شد و در بازگشت از بهرام استقبال خوبی نکرد این امر باعث طغیان بهرام شد ، در شورشی بزگ هرمز به قتل رسید و بهرام چوبین به پادشاهی ایران رسید .


در هنگام شورش یکی از پسران هرمز به نام خسرو پرویز از ایران فرار کرد و پناهنده دولت روم شد ، دولت روم با گرفتن امتیازات فراوان لشکری عظیم در اختیار خسرو پرویز قرار داد . خسرو پرویز توانست با کمک سپاهیان روم بهرام چوبین را شکست دهد و  خودش پادشاه ایران شود


خسرو پرویز پس از رسیدن به سلطنت برای خود درباری بسیار پرتجمل ترتیب داد . در دربار او مسیحیان که تا آن زمان تحت فشار بودند ، نفوذ بسیار یافتند . زیرا یکی از زنان خسرو به نام مریم دختر امپراتور روم بود و یکی دیگر از زنانش به نام شیرین نیز مسیحی بود . این امر مورد موافقت موبدان نبود اما خشونت خسرو ، امکان نمی داد کسی با او مخالفت کند .


مدتی از سلطنت خسرو پرویز نگذشته بود که پدر زن او قیصر روم طی شورشی به قتل رسید . خسرو پرویز که در جستجوی فرصتی برای کشور گشایی بود ، خونخواهی امپراتور روم را بهانه قرار داد و نیروی عظیمی برای جنگ فراهم ساخت . لشکریان خسروپرویز از دو سمت وارد قلمرو رومیان شدند . یک قسمت از سپاهیان متوجه شام شدند و پس از تصرف سوریه و فلسطین و لبنان به دریای مدیترانه رسیدند


قسمت دیگر سپاه وارد آسیای صغیر شدند و به سوی قسطنطنیه پایتخت روم پیشروی کردند . فتوحات که سپاهیان  ایرانی تا این زمان انجام دادند مرهون زحمات وفداکاریهای دو سردار معروف به نامهای شهربراز و شاهین بود . شهر براز در آخرین حد پیشروی خود مصر را نیز فتح کرد و شاهین به دروازه های قسطنطنیه رسید . تا این زمان بیش از ده سال از شروع دوباره جنگهای ایران و روم می گذشت .


هراکلیوس به خسرو پرویز پیشنهاد صلح داد سرداران ایرانی نیز به خاتمه پیشروی نظر داشتند . زیرا سپاهیان ایرانی به سواحل دریای مدیترانه و سیاه رسیده بودند و ادامه نبرد فقط با نیروی دریایی ممکن بود . در حالیکه ایرانیان فاقد نیروی دریایی و روم دارای نیروی دریایی پر قدرتی بود . اما خسرو پرویز که سخت مغرور شده بود و شوق به دست آوردن غنایم بسیار دیگری داشت ، حاضر به صلح نشد . در نتیجه در حالیکه سپاهیان ایرانی خسته شده بودند ، رومیان با تمام توان برای نجات خود وارد جنگ شدند .


نقشه هراکلیوس استفاده از نیروی دریایی برای پیاده کردن نیرو و در نزدیکترین موضع به خاک ایران بود . به همین جهت در حالیکه سپاهیان ایران در عمق خاک روم پیشروی کرده بودند او با لشکریانش در گرجستان از کشتی پیاده شد و به سرعت به سوی آذریایجان یورش آورد . این اقدام او حمله ای به پشت جبهه ایرانیان محسوب می گردید و قبل از آنکه لشکرهای مختلف ایرانی به هم بپیوندند ، آنها را غافلگیر کرده در هم شکست . هراکلیوس در حالیکه شهرها و روستاها را ویران می کرد از آذربایجان به سوی تیسفون پیشروی کرد . فرماندهی سپاهیان ایرانی برای مقابله با او را شخص خسرو پرویز بر عهده داشت . زیرا شاهین در این زمان مرده بود و شهر براز نیز با قدرت تمام مواضع خود در شام و مصر را حفظ کرده بود . اما خسرو از مقابل هراکلیوس گریخت و ایرانیان را به شکست کشاند . یکی از علل این شکست بدرفتاری خسرو با سرداران و سربازان بود که آنان را بسیار آرزده خاطر ساخته بود .


پس از شکست از روم ، سربازان و سرداران دست به شورش زدند ، خسرو پرویز را دستگیر کرده و به زندان انداختند . جنگهای خسرو پرویز با رومیان نزدیک به ۲۵ سال طول کشید و تلفات و صدماتی که از این جنگ ها به ایران رسید یکی از عوامل مهم سقوط ساسانیان به شمار می آید .


سقوط ساسانیان


بزرگان ناراضی ، خسرو پرویز را در زندان به قتل رسانده و پسرش شیرویه را در سال ۶۲۹ میلادی بر تخت نشاندند . اما او را نیز در همان سال کشته شد . ظرف مدت یک سال سه نفر بر تخت پادشاهی نشستند اما بلافاصله معزول یا مقتول گشتند .


در آن زمان دسته بندی و کشمکش بر سر قدرت بسیار زیاد گشت به طوریکه گفته می شود ظرف مدت چهار سال دوازده نفر به سلطنت رسیدند ولی در کار خود موفق نبودند . در این زمان به علت ضعف پادشاهی و ناتوانی در دفع حملات رومیان و اقوام مهاجر وضع کشور بسیار نابسامان گشته بود و یزد گرد سوم آخرین پادشاه ساسانی نتوانست این اوضاع را بهبود بخشد .


ورود اسلام به ایران


در حدود سال ۶۳۳ میلادی برابر با ۱۲ هجری قمری مسلمانان به مزرهای ایران رسیدند . قبل از آن رسول خدا حضرت محمد ( ص) طی نامه ای به خسرو پرویز او را به اسلام دعوت کرده بود .


پس از رحلت رسول خدا و در زمان خلافت ابوبکر ، خالدین ولید با سپاهیان عرب به مرزهای ایران در بین النهرین رسید . در مرزهای ایران یکی از روسای قبایل عرب مجاور مرزهای ایران به نام مثنی بن حارثه او را رهنمایی می کرد . تا قبل از خسرو پرویز وظیفه دفاع از مرزهای ایران در برابر بادیه نشینان با دولت حیره بود . اما چون خسرو پرویز دولت حیره را برداشت مرزبانان ایرانی عهده دار مقابله با بادیه نشینان شدند . خالدین ولید در حمله به ایران مرزبانان را شکست داد .


در سال ۱۴ هجری برابر با ۶۳۶ میلادی در جنگ قادسیه لشکریان عرب بر لشکر ایرانیان به فرماندهی رستم فرخزاد پیروز گشتند به دنبال این شکست شهر مدائن پایتخت ساسانیان سقوط کرد . یزگرد سوم به مرکز ایران عقب نشینی کرد . در سال ۲۱ هجری در نزدیکی نهاوند سپاهیان ساسانی در برابر عراب صف آرایی کردند . در این جنگ نیز لشکر ساسانی شکست خورد یزگرد سوم به شمال خراسان فرار کرد اعراب وارد ایران شدند و یکی پس از دیگری شهرها و آبادی ها سقوط کردند .


در سال ۳۱ هجری یزگرد سوم در شمال خراسان به دست یکی از بزرگان مخالف خود کشته شد و بدین ترتیب در سال ۳۱ هجری برابر با ۶۵۲ میلادی دوران پرشکوه فرمانروایی سلسله ساسانی به پایان رسید .


هنرها و فنون دوران ساسانی


از مهمترین آثار بر جای مانده از دوران ساسانیان ، ساختمانهای بزرگی است که از سنگ و گچ ساخته شده اند . این ساختمانها که شامل آتشکده ، کاخ و قلعه می باشند در اصل آورده بودند . در دوره ساسانی شهر های متعددی ساخته شد که در دوره ساسانی شهر های متعددی ساخته شد که همگی دارای برج و بارو و دیگر امکانات دفاعی بودند . مانند بیشاپور و فیروز آباد در فارس ، گندیشاپور  تیسفون و مانند آنها .


در این شهرها آتشکده ، کاخ و قلعه هایی وجود داشاه که هنوز آثار آنها بر پاست . کاخ مدائن در نزدیکی بغداد ، قلعه دختر در نزدیکی فیروز آباد و آتشکده فیروز آباد از جمله آنهاست . از شهر های مهم دوره ساسانی گندیشاپور بود که مرکز علمی و آموزشی بوده است .

what`s life?life is love.
جمعه 27/5/1391 - 5:37 - 0 تشکر 515939

باتری اشکانیان



«باتری اشکانیان» که گاهاً با نام‌های «باتری پارتیان» و یا «پیل اشکانی» و یا «باتری بغداد» در سطح جهان شناخته می‌شود، در سال ۱۹۳۶ بدست «ویلهلم کونیگ» در منطقه «خواجه ربو» در نزدیکی بغداد حوالی شهر باستانی تیسفون کشف شد. که به این روی در برخی منابع با نام «باتری بغداد» نام گذاری و مطرح گشته است





از سده نوزدهم میلادی تاکنون، «الکساندر ولتا» به نام مخترع باتری شناسایی شده‌است، حال آن که یافته‌های باستان شناسی در مناطقی از ایران / عراق نشان داده ‌است که نزدیک دو هزار سال پیش از ولتا (۲۰۰ سال پیش از زاد روز مسیح)، باتری در ایران در دوره اشکانیان ساخته شده‌است.



فرضیه‌های ارایه شده در زمینه یافته‌های باستان شناسان همگی بر این مطلب صحه گذاشته‌اند که این مجموعه در راستای کاربردهای الکتروشیمیایی از آن میان آبکاری فلزها ساخته شده که کشف ظرف‌های آبکاری شده در نزدیکیهای محل کشف این باتری، موئدی بر این مطلب است؛ یافته‌ای که به نوبه خود از یک جهش علمی تاریخی سرگذشت دارد.



ویژگی‌های باتری اشکانی


باتری کشف شده دربرگیرنده یک کوزه سفالی تخم‌مرغی شکل به بلندی ۱۴، قطر ۸ و دهانه ۳ / ۳ سانتیمتر است که یک میله آهنی به درازای ۵ / ۷ سانتیمتر به گونه ستونی در بخش میانی آن است و نقش قطب منفی باتری (آند) را بر دوش دارد. پیرامون این میله آهنی یک استوانه مسی به درازای ۸ / ۹ و قطر ۶ / ۲ سانتیمتر قرار گرفته که به کمک قیر در جای خود محکم شده‌است. در بخش دهانه باتری از قیر برای آب بندی باتری بهره گیری شده‌است. میله‌های سیمی شکل برنزی یا آهنی که در نزدیکی محل مورد بررسی یافت شده‌اند، می‌توانسته‌اند نقش اتصال را بازی کنند. درباره الکترولیت به نظ می‌رسد از محلول‌های مس، سرکه و آبلیمو بهره گیری می‌شده‌است.



با در نظر گرفتن این واقعیت که اسید استیک و اسید سیتریک به خوبی برای آنها شناخته شده بوده‌است، می‌توان پنداشت که چه بسا از این محلول‌ها نیز بهره گیری می‌شده‌است. به گونه تئوری ولتاژ باتری اشکانیان اندکی برابر ۷۹/۰ ولت است، ولی با آزمایش‌های انجام شده به کمک باتری همانند سازی شده پارت‌ها و بکارگیری محلول‌های الکترولیت گوناگون نشان داده شده که چنین باتری‌ای تنها توانا است ولتاژ ۵/۰ ولت را فرآوری کند. جریان الکتریکی به دست آمده از این باتری هم در نزدیک چند میلی آمپر است.



کاربردها
کاربرد این مجموعه جهت فرآوری جریان الکتریکی (فرضیه منبع نیرو)، آبکاری زر بر دیگر فلزات (فرضیه آبکاری زر) و بهره گیری در درمان امراض با شوک الکتریکی (فرضیه کاربرد پزشکی) شده که همگی مؤید کاربری این مجموعه در مصارف الکتروشیمیایی است.


what`s life?life is love.
جمعه 27/5/1391 - 5:38 - 0 تشکر 515941

تپه نوشیجان همدان



طرح بازنگری، بازخوانی و بازپیرایی کاوش های پیشین نوشیجان تپه همدان دیوید استروناخ از سال ۱۳۴۶ تا ۱۳۵۶ پنج فصل کاوش میدانی و یک فصل کتابخانه ای در این تپه انجام داد.



ما در اینجا شاهد معماری عظیم خشتی عظیمی هستیم که استروناخ آن را به دوره ماد منسوب کرده است .البته ازسمت بالا به پایین این تپه به سه دوره اشکانی، هخامنشی و ماد تقسیم شده است. بعد از کاوش قرار بود استروناخ چهار جلد کتاب در این زمینه منتشر کند. اولین کتاب ج ۳ توسط جان کورتیس در مورد اشیای نوشیجان تپه در سال ۱۹۸۵ منتشر شد. در سال ۲۰۰۹ (چندی پیش) جلد یک را استروناخ در مورد دوره ماد تپه نوشیجان تپه با همکاری مایکل روف منتشر شد. البته قرار است کتاب بعدی با موضوع سفال دوره ماد توسط روث استروناخ همسر استروناخ منتشر شود که تاریخ آنرا مشخص نکرده اند.. جلد چهارم کتاب نیز در مورد دوره پارتی تپه نوشیجان خواهد بود. هییت کاوش استروناخ را افرادی همچون مایکل روف ؛ روزالیند هاول ؛ جان کورتیس ، کلاوس شیپمان ، دیوید بیوار ، و دیگرانی تشکیل می دادند که هر کدام صاحب نظر بحساب می آیند و نماینده سازمان استادانی چون وستا سرخوش و سرفراز بودند.نام تمامی این افراد همچنان در بین محققین دوره تاریخی ایران می درخشد . سال گذشته مهرداد ملک زاده با ۵۰ گمانه پیرامون تپه ، عرصه و حریم درجه یک را مشخص کرد پس از مراجعه به مقالات استروناخ و مشخص شدن برخی مسایل و پیچیدگی ها ، طرح بازنگری بازخوانی و بازپیرایی کاوش های پیشین نوشیجان تپه توسط علی هزبری ارائه داده شد. از جمله مسائلی که استروناخ در مقالات و کاوشهای خود به آنها اشاره ای نکرده مربوط به اتاقی در ضلع جنوب شرقی تالار ستوندار است که اکنون می توان داخل آنرا از بالا نگریست و درگاه آن در قسمت شمال غربی اتاق با خشت و چینه پر شده ؛ این درحالی است که وسط این اتاق چاه بیضی شکلی وجود دارد که اگرچه در پلان استروناخ به آن اشاره شده اما به اتاق آن اهمیتی نداده است و به دیوراهای این اتاق در پلان خود نیزاشاره ای نکرده است. استروناخ به عنوان یک باستان شناس واقعی در کاوشهای خود تنها کار باستان شناسی صرف انجام داده و تاریخ را به مطالعات خود وارد نکرده است .



به گفته استروناخ؛ بعد از پر کردن معبد مرکزی در دوره ماد، پیرامون آنرا با چهارمیلیون خشت پر کرده اند به طوریکه معبد مرکزی تا سقف با سنگهای ورقهای پر شده و بنا را با خشت پنهان کرده اند. بعدها گیرشمن با مطالعه کارهای استروناخ مقاله ای در این باره نوشت و به این موضوع اشاره کرد که در این مورد (مخفی کاری) نباید کتیبه دیوان خشایارشا شاه را در مورد تخریب معابد دیوان از نظر دور داشت . براساس اسناد تاریخی موجود؛ از دوره هخامنشی تغییراتی در مذهب ایجاد شد. در زمان داریوش کبیر و پسرش خشایارشا شاه تنها نام یک خدا یعنی اهورامزدا به چشم میخورد اما از زمان اردشیر دوم و سوم هخامنشی ایزد مهر و آناهید نیز به فهرست خدایان افزوده شدند بنابراین این موضوع نشان میدهد که دوباره مهر ظهور کرده است . بر اساس بررسی های انجام شده به این نتیجه رسیدیم که تالار ستوندار یک مجموعه هخامنشی و نه مادی بوده و نیز کاربری آن با عنوان یک بنای حکومتی یا شاه نشین مورد تردید است . زمان پر شدن معبد مرکزی اوائل دوره هخامنشی بوده و معبد غربی نیز باید در همین ایام تعطیل و پر شده باشد چراکه دیوار غربی تالار ستوندار ، درگاه معبد غربی را مسدود کرده است و عملا” استفاده از آنرا مخدوش نموده است ، بنابراین تالار ستوندار مربوط به دوره هخامنشی بوده ولی کاربری آن برای ما مشخص نبود. وقتی به یکی از یشت های اوستا به نام آبان یشت مراجعه کنیم ، براساس اشارات آبان یشت ؛ خانه آناهیتا دارای هزارستون و هزاردریچه است ، پس تالار ستوندار در این دوره تاریخی در بخش های مذهبی مربوط به آناهیتا بوده است . در شمال خراسان منطقه بندیان دره گز که توسط مهدی رهبر کاوش شد نیز تالار ستونداری با ۴ ستون بدست آمده که بین دو ستون انتهایی آن چاه مربع شکلی وجود دارد . در عمق ۷/۱ متری این چاه تعدادی گندم بدست آمده که نشان می دهد درآن دوره مردم نذرورات خود را به دورن چاه میریختند چراکه براساس عقاید ایرانیان آنها با ریختن گندم از آناهیتا الهه باروری و حاصلخیزی، طلب باروری و حاصلخیزی می کردند. داخل ستوندار نوشیجان نیز تونلی اریب با ۴۲ پله و با شیب ۴۵ درجه و عمق بیش از ۲۰ متر به سوی پایین راه یافته است . مرحوم مسعود آذرنوش دریکی از مقالات خود پیرامون برخی نیایشگاههای ساسانی به این نکته اشاره کرده است و با مقایسه نوشیجان و تخت سلیمان ، بیشابور و حاجی آباد دارابگرد پیش تر در مورد کاربری تالارهای ستوندار در دوره تاریخی اشاراتی دارد . مهر،خدایی هندو-ایرانی بوده که در دوره هخامنشی پس از تغییر کاربری و زنده نگهداشتن معبد با تالار ستوندار نیز پرستش اش دوام نیافت . پس از مدتی با صدور کتیبه دیوان خشایارشا شاه دستور تخریب این نوع معابد صادر شد اما مومنان مهرپرست این معابد را خراب نکردند چنانچه داخل آنها را با سنگ پرکرده و از رمپ یا شیبراه بالارو معبد سوراخی ایجاد کرده و در نهایت تا سقف بنا ر را پرکردند. ضمن این که اطراف آنها را با خشت پوشاندند تا به طور کامل از انظار دور بماند که این نشان از ایمان قوی مؤمنان به این خداست. البته در جای دیگری به نام زاربلاغ حوالی علی آباد قم نیز نمونه مشابه این معبد و با این سیستم پر کردن توسط ملکزاده گزارش شده است . در کاوش های پیش از انقلاب و بر اساس مطالعات جان کورتیس در مورد اشیاء نوشیجان ، می دانیم که ۵۱۱ قطعه بدست آمده که از این میان ۲۳۱ قطعه از یک گنجینه نقره در داخل یک کاسه بوده که تحقیقات نشان داد برخی از آنها همچون میله – شمشها کاربرد پول داشته اند . اشیاء تنوع زیادی داشته و شامل کاسه برنزی ، آویزهای مارپیچی ۲ قلو ، مهره های مارپیچی ۴ قلو ، حلقه های مارپیچی ، حلقه انگشتری ، گوشواره ، میله– شمش ، میله و … بوده است . از بین اشیاء گنجینه بر اساس نوشته های استروناخ ۲۹ قطعه در موزه های خارج از کشور قرار دارند که این با قوانین کاوش در آن زمان منافات دارد . ۱۶ قطعه در موزه هنر متروپلیتن نیویورک ، ۱۲ قطعه در بیریتیش میوزیوم ، و ۱ قطعه در موزه آشمولین نگهداری می شوند . به غیر از این در این کتاب در موردمکان نگهداری ۱۵۱ قطعه از اشیاء نوشیجان هیچ مطلبی گفته نشده است

what`s life?life is love.
جمعه 27/5/1391 - 5:39 - 0 تشکر 515942

نرسی


نرسی . [ ن َ ] (اِخ ) در اوستا: نَئی ریوسَن (گ َ)هه ، پارسی میانه : نرساه ، فرشته و ایزدی است نظیر جبرئیل حامل وحی ، و او پیک اهورمزداست . در پهلوی : «نئی ریوسنگ » . همین کلمه است که در فارسی تبدیل به نرسی شده است . (از حاشیه برهان قاطع چ معین ). || نام پسر گودرز است و او از اشکانیان بود. (برهان قاطع). نرسی پسر شاهپور اول در زمان وهرام [ بهرام سوم ] طغیان کردو غالب شد. (کریستنسن از حاشیه برهان قاطع چ معین ). || نرسی پادشاه ساسانی بود که در روایات ملی ما به عهد اشکانی منتقل شده . (ایران باستان از حاشیه برهان قاطع چ معین ). فردوسی آرد :
دگر بود گودرز از اشکانیان
چو بیژن که بود از نژاد کیان
چو نرسی و چون اورمزد بزرگ
چو آرش که بد نامداری سترگ .
و محمدبن جریر طبری (تاریخ الامم و الملوک جزء ۲ ص ۱۱) از او به نام نرسی الاشغانی یاد کرده وی را هفتمین شاهان اشکانی دانسته و مدت سلطنتش را ۴۰ سال نوشته و مسعودی (در مروج الذهب ج ۲) نرسی بن بیزن [ بیژن ] را ششمین شاهان اشکانی دانسته با ذکر چهل سال سلطنت ، ابوریحان بیرونی در آثارالباقیه (ص ۱۱۳) نیز ششمین شاه اشکانی را نرسی بن بهرام نوشته و مرحوم پیرنیا در ایران باستان (ص ۲۵۴۲) پس از نقل روایات مورخان اسلامی و غیره و نقل اشعار فردوسی آرد: «به هرحال از ۹ نفری که فردوسی ذکر کرده ، فقط پنج نفرشان با تاریخ واقعی اشکانیان مطابقت دارند: اشک ، گودرز، آرش [ ارشک ]، اردوان ، اردوان بزرگ . باقی یا پادشاه نبوده اند [ بیژن ] یا از دوره ساسانی به این دوره انتقال یافته اند: شاپور، هرمز، نرسی ». رجوع به ایران باستان صص ۲۵۴۰-۲۵۸۱ شود.
ابن البلخی آرد: «نرسی بن بهرام بن بهرام بن هرمز، هفتمین ساسانیان و برادر بهرام سومین است ، و چون بهرام سوم کناره شد و فرزندی نداشت پادشاهی به برادرش نرسی رسید و در فرزندان او بماند، تا آخر عمر ایشان او سیرتی نیکو و خوب داشت و در روزگار او مردم در امن و راحت بودند و ازوی اثری معروف نماند و مدت ملک او هفت سال و نیم بود و مقام به جندیسابور داشت در پادشاهی ». (از فارسنامه ابن بلخی ص ۲۱ و ۶۶). بهرام دوم در سال ۲۹۳ م . درگذشت و پسرش بهرام جانشین او شد ولی چهار ماه بیشتر پادشاهی نکرد زیرا به دست یکی از پسران شاپور اول به نام نرسی از سلطنت خلع گردید. نرسی به ارمنستان حمله کرد و پادشاه این کشور را که تیرداد نام داشت از ارمنستان بیرون راند و بدین جهت باز بین ایران و روم نایره جنگ برافروخته شد. در این جنگ فرماندهی قوای روم به عهده گالریوس والریوس ماکسیمیانوس امپراطور روم که مرد سفاک و مقتدری بود واگذار گردیده بود. نرسی از رومیان شکست سختی خورد و زنش نیز اسیر شد. این پادشاه مجبور گردید در سال ۲۹۸ م . با رومیان صلح نماید و به موجب آن قسمتی از ارمنستان صغیر را به آنان واگذار کرده از کلیه ادعاهای خود در مورد بقیه خاک این کشور صرف نظر کند. این صلح ۴۰ سال بین دو کشور دوام یافت . (از مقاله تقی زاده در کتاب ایرانشهر چ یونسکو تهران ج ۱ صص ۳۵۰-۳۵۱). پس از وفات وهرام دوم در سنه ۲۹۳ م . پسرش وهرام سوم به تخت نشست اما سلطنتش بیش از چهار ماه دوام نیافت ، نرسه پسر شاهپور اول که عم پدر این پادشاه جوان بود طغیان کرد و غالب شد . نرسی کیفیت تاجگذاری و سلطنت خداداده خود را بر تخته سنگ نقش رستم حجاری کرده است . در جنگی که بین نرسی و رومیان اتفاق افتاد نرسی را بخت یاری نکرد و گالریوس فرمانده رومی او را مغلوب ساخت . (از ایران در زمان ساسانیان تالیف کریستن سن صص ۲۵۷-۲۵۹).


پی نوشته ها


۱٫ لغت نامه علی اکبر دهخدا ؛ نرسی
۲٫ لغت نامه علی اکبر دهخدا ؛ شاهان اشکانی
۳٫ لغت نامه علی اکبر دهخدا ؛ ساسانیان

what`s life?life is love.
جمعه 27/5/1391 - 5:39 - 0 تشکر 515943

اردوان اول



اردوان اول . [ اَ دَ ن اَوْ وَ ] (اخ ) پادشاه اشکانی و او اشک سوم است . وی پس از پدر خود تیرداد (متوفی به سال ۲۱۴ ق .م .) بتخت نشست . در باب اسم او تردید هست ، زیرا ژوستن نام اشک سوم را فری یاپَت نوشته ، ولی در فهرست کتاب تروگ پومپه ، اردوان ذکر شده . نویسندگان جدید مانند راولین سُن (ششمین دولت مشرق ص ۵۴ (یوستی ) نامهای ایرانی ص ۴۱۲) و دیگران اشک سوم را اردوان می نامند، ولی گوت شمید عقیده دارد که نام شخصی او ارشک بوده و بدین جهت او را ارشک دوم دانسته . (تاریخ ایران ص ۳۶). اردوان پس از اینکه بتخت نشست (۲۱۴ ق . م .) خواست نام خود را با کارهای بزرگ بلند کند و از منازعه آن تیوخوس سوم پسر سلکوس کالی ّ نیکوس با آخه لائوس و با یکی از وُلات او استفاده کرده بماد تاخت و راهی را که از گرگان بکوههای کردستان میرفت در تحت تسلط خویش درآورد. از کیفیات این جنگ خبری نیست و همینقدر معلوم است که اردوان همدان را گرفت (پولی بیوس کتاب ۱۰ فصل ۲۷بند۱۳) ولی بهره مندی او نشان میدهد که قشونی نیرومند بمغرب ایران کشیده و سرداران ماهر داشته . بهرحال تصرف ماد، کلده و بین النهرین قدیم را در تحت تهدید گذاشت . در این احوال آن تیوخوس سوم (کبیر) لشکری نیرومند جمع کرده بطرف مشرق روانه شد تا تمامی ایالات سابق دولت سلوکی را برگرداند. ژوستن گوید (کتاب ۴۱، بند۵):که عده افراد قشون او یکصد هزار پیاده و بیست هزارسوار بود. او پس از اینکه از کوههای زاگرس گذشت ، بطرف همدان رفت و چون شهر استحکاماتی نداشت و پارتیها هم آنرا محکم نکرده بودند، به آسانی این شهر را گرفت و چنانکه پولی بیوس گوید آنرا غارت کرد (همان کتاب و همان جا). در این اوان معبد اناهیتا در همدان نیز دچار خسارت و چپاول گردید و ذخایر آن معبد را بمقدار چهار هزار تالان تاراج کردند . آن تیوخوس پس از گرفتن همدان برخلاف انتظار اردوان بطرف مشرق ایران رفت ولی عبور از جاهای کم آب و بعد بی آب ، لشکرکشی او را مشکل کرد. با وجود این او پافشرد، ولی پارتیها، چنانکه عادتشان بود، در مقابل قشون نیرومند عقب نشسته چاه های قنوات را کور کردند. پولی بیوس گوید (کتاب ۱۰، فصل ۲۸، بند۵) که : حتی بعضی چاه هارا مسموم کردند. آن تیوخوس حرکت خود را سریعتر کرده از اینجاها گذشت و شهر صددروازه را تصرف کرد. او منتظر بود که شاه اشکانی پس از این بهره مندیها داخل مذاکره شود و سر اطاعت پیش آورد ولی اردوان برای چنین کاری حاضر نشد و لشکر خود را بطرف گرگان کشید با این نیت که لشکر آن تیوخوس را از تکیه گاهش دورتر کند و درصورت لزوم از مردمان سکائی کمک بطلبد. در این احوال آن تیوخوس پس از دادن قدری استراحت بلشکر خودش مجبورگردید بگرگان برود و زمانی که از کوههای شرقی البرزمیگذشت عبور لشکرش مشکل تر گردید، زیرا راه کوهستانی و رودهای زیادی که از کوه سرازیر میشد، حرکت لشکر را مشکل میکرد، بخصوص که سپاهیانش در موقع فرود آمدن دچار مقاومت پارتیها میشدند. با وجود این ، آن تیوخوس با زحمات زیاد از کوهها گذشته وارد گرگان شد و بعضی شهرهای آن را گرفت . از این جا رشته اطلاعات ما میگسلد، زیرا پولی بیوس نمی گوید وقایع بعد چه بوده ، همینقدر معلوم است که اردوان و پارتیها سر اطاعت فرود نمیاوردند و این جنگ مدتی بطول انجامید. بالاخره آن تیوخوس خسته شده با اردوان داخل مذاکره گردید. از نوشته های ژوستن معلوم است که اردوان در این جنگ لیاقت و مردانگی خود را نشان داده (کتاب ۴۱ بند۵). و نیز چنین بنظر می آید که آن تیوخوس در ازاء شناسائی استقلال پارت ازاردوان خواسته که در مطیع کردن باختر به او کمک کندولی این معنی روشن نیست زیرا عبارت ژوستن این است که اردوان بمصاحبت او (یعنی آن تیوخوس ) پیوست و شاید مقصود او روابط دوستانه و آمیزش بعد از عقد صلح بوده .اما بستن عهد اتحاد هم با اردوان نباید بعید باشد زیرا ممکن است که چون آن تیوخوس از عهده اردوان برنیامده ، خواسته است از نیروی او در جنگی که با باختریهاداشته استفاده کند و بعد از اینکه کار باختر را ساخت و آنرا از نو جزء دولت سلوکی گردانید، از دو طرف پارت را در فشار گذارند. کلیة این مسئله روشن نیست که اردوان در جنگ آن تیوخوس با اوتی دموس پادشاه باختر کمکی به او کرده یا نه . اگر اوضاع و احوال آن زمان مشرق ایران را در نظر آریم ، ظن ّ قوی این است که کمکی نکرده یا کم کرده زیرا در نفع دولت جوان پارت نبود که آن تیوخوس قوی گردیده در پشت پارتیها ایالتی قوی داشته باشد. بهر حال پارتیها چه کمک کرده و چه نکرده باشند، آن تیوخوس در باختر هم چندان بهره مندی نداشت و بالاخره داخل مذاکره با پادشاه باختر گردید. از نوشته های پولی بیوس در این باب چنین برمی آید (کتاب ۱۱، فصل ۳۴، بند۹): اوتی دموس از آن تیوخوس خواست آذوقه بقشون او بدهد و در ازای این کمک تمامی فیل های خود را به او داد. آن تیوخوس به اوتی دموس اجازه داد که حکومت باختر را حفظ کند و عنوان پادشاهی او را شناخت . پس ازآن ، آن تیوخوس دختر خود را به دمتریوس پسر اوتی دموس داد و بین دو مملکت عقد اتحاد تعرضی و دفاعی بسته شد. این گذشت ها بپادشاه باختر از آن جهت شد، که او به آن تیوخوس پیشنهاد کرد یک باختر قوی در مقابل حمله مردمان شمالی تشکیل کند، زیرا این مردمان همواره فشار می آوردند و اگر بهره مندمیگشتند تمامی مملکت باختر در خطر میافتاد. این خبربرای تاریخ ایران هم اهمیت دارد. بین سیحون و جیحون مردمان سکائی و آریائی از دیرزمانی سکنی داشتند و از کتیبه های داریوش اول و نوشته های مورّخین اسکندر این مطلب روشن است ، پس مردمان شمالی که بسرحدات باختر حمله میکردند مردمان آن طرف سیحون بوده اند و این اول دفعه ای است که در تاریخ بچنین واقعه ای برمیخوریم .
راست است ، که در زمان کوروش بزرگ جنگی بین ایرانیها و ماساژت ها بگفته هرودوت (کتاب ۱،بند۲۱۰ – ۲۱۲) روی داد، ولی بعد از آن دیگر خبری نیست و دیگر اینکه در زمان کوروش بزرگ مردمانی از شمال بسرحدات ایران حمله نمیکردند بل کوروش ، چنانکه هرودوت گوید، میخواست جهانگیریهای خود را به آن طرف رود سیحون ببرد، اما در این زمان ، چنانکه صریحاً از نوشته های پولی بیوس برمی آید، مردمان آن طرف سیحون فشار می آوردند و آن تیوخوس میخواست ، که باختر در مقابل آنها قوی باشد. آن تیوخوس در حوالی ۲۰۶ ق .م . از مشرق ایران و باختر رفت و از این زمان اطلاعی ، از اینکه اردوان چه کرد نداریم . سکوت نویسندگان قدیم در باب کارهای دیگر اردوان باید از اینجا باشد، که پارت پس از اینکه از طرف مغرب خیالش راحت شده ، بفکر همسایه شرقی اش یعنی باختر افتاده ، بخصوص که از این زمان تا چند سال دیگر باختر توسعه مییابد و قوی میگردد، وقایعی که دراین سرحدات پارت یا در روابط این دو دولت جوان روی داده ، چون هر دو از آسیای صغیر و سوریه دور بوده اند،به نویسندگان عهد قدیم نرسیده و یا رسیده ولی از آنجا که همواره امور غربی توجه آنها را بیشتر جلب میکرده ، اهمیتی به آن نداده اند، این بی اطلاعی ما منحصر به اواخر سلطنت اردوان نیست ، در زمان جانشین او هم اطلاعات ما بر وقایع پارت خیلی محدود است . بهرحال اردوان در حوالی ۱۹۶ق .م . درگذشت و سلطنت او از ۲۱۴ تا ۱۹۶ ق .م . بود.


در باب آن تیوخوس سوم باید بخاطر آوریم که بعد از حرکت از باختر بهند رفته مناسبات دوستانه با یکی از اعقاب سان دراکت ، که نامش یاکلا بود، ایجاد کرد. محل تلاقی دو پادشاه درکوفن که آنرا با کابل کنونی مطابقت میدهند، بوده . بعد آن تیوخوس از راه رُخج و سیستان و کرمان بکنار خلیج پارس برگشته (پولی بیوس ، کتاب ۱۰ بند۳۴). یک سفر جنگی به گرّا (القطیف کنونی ) که در سر راه تجارت ادویه هند با مغرب بود، و نیز بجزیره تی لُس (بحرین کنونی ) کرد و دارای هدایا و غنائم زیاد گردید. تی لُس در این زمان بجزیره تجار مروارید معروف بود. (پولی بیوس ، کتاب ۱۳ بند۹). بعد او بکنار رود اوْله اوس یعنی کرخه کنونی درآمده دراینجا شهری به اسم انطاکیه در جای اسکندریه که خراب کرده بودند، ساخت (این شهر را بعدها خاراکس نامیدند). (ایران باستان ج ۳ ص ۲۲۰۹ و ۲۲۱۳، نیز ص ۲۰۸۱ و ۲۲۱۵ و ۲۶۱۲ و ۲۶۷۶) (یشتهاتالیف پورداود ج ۱ص ۱۷۰).


پانوشته ها :


۱٫ لغت نامه علی اکبر دهخدا ؛ کلمه اردوان
۲٫ لغت نامه علی اکبر دهخدا ؛ اشکانیان
۳٫ لغت نامه علی اکبر دهخدا ؛ کلمه اردوان اول

what`s life?life is love.
جمعه 27/5/1391 - 5:40 - 0 تشکر 515944

سورنا بزرگ اشکانی


سورنا با “ارد ” اول (قرن اول قبل از میلاد) معاصر بود و از نظر شهرت و ثروت پس از شاه رتبه اول را داشت .او تنها کسی بو که اجازه داشت در موقع تاجگذاری شاه کمربند شاهی را به کمر ببندد.



سورنا در خانواده ای اشرافی متولد شد.او قدی بلند و چهره ای زیبا داشت.و خردمند و شجاع بود.
پلوتارک تاریخ نویس یونانی در باره او مینویسد هنگام سفر هزار شتر وسایل سفر او را حمل میکردند.هزار سواره نظام زره پوش و همچنین هزار سواره نظام عادی او را همراهی میکردند.او بیش از ده هزار سواره نظام و خدمه داشته است؛سورنا شهر سلوکیه را تصرف کرد و ارتش روم را در سال ۵۲ قبل از میلاد شکست داد که فرماندهی آنرا به سیاستمدار رومی کراسوس به عهده داشت .(همانکه که جنبش
استارتاکوس را در روم سرکوب کرده بود)کراسوس و پسرش در این جنگ کشته میشوند و سپاهیان رومی به اسارت اشکانیان در می آیند.
پلوتارک در باره این جنگ مینویسد سورنا سر و دست کراسوس را میفرستد برای “ارد” که برای بستن پیمان صلحی در ارمنستان به سرمیبرد اما در سلوکیه این شایعه را منتشر میکند که کراسوس زنده است و به زودی به شهر آورده میشود.
او به این شیوه به سلوکیه وارد میشود و آنجا را تصرف میکند.محبوبیت سورنا که ۳۰ سال از عمرش نگذشته بود بین سپاهیانش بعد از پیروزی بر ارتش روم باعث وحشت شاه گردید و مدتی بعد از این پیروزی او به دستور شاه به قتل رسید.
مورخان ایرانی و یونانی راجب سورنا اتفاق نظر دارند تقریبا در تمام کتب تاریخی راجب دلاوریها و مرگ ناجوانمردانه او اینطور آمده:
که این سورنا بوده که ارد را به تخت نشاند و شهر سلوکیه را تصرف کرده و اولین کسی بوده که بر دیوار شهر مذکور بر آمده و بادست خود اشخاصی را که مقاومت میکردند به زیر افکنده .
وی در این هنگام بیش از ۳۰ سال نداشت و مع هذا به حزم و احتیاط و خردمندی شهره بودو بر اساس این صفات کراسوس سردار رومی را مغلوب کرد که نخست جسارت و تکبر کراسوس و یائسی که بر اثر بدبختیها به سورنا دست داده بود به آسانی وی را در دامهایی افکند که سورنا برایش گسترده بود با این حال ارد به جای اینکه سورنا را پاداشی نیک دهد براو رشک برد و نابودش کرد


منبع نوشته : لغت نامه دهخدا، اثر علی اکبر دهخدا/ سورنا

what`s life?life is love.
جمعه 27/5/1391 - 5:40 - 0 تشکر 515945

جشن نوروز




بزرگترین جشن ملی ایران که در نخستین روز از نخستین ماه سال خورشیدی آن‌گاه که آفتاب جهانتاب به برج حمل انتقال یابد و روز و شب برابر گردد ـ آغاز می‌شود در ادبیات پارسی گاه به نام «جشن فروردین» خوانده می‌شود:
جشن فرخندۀ فروردین است
روز بازار گل و نسرین است


و گاه «جشن بهار» یا «بهار جشن»:
بهار سال غلام بهار جشن ملک
که هم به طبع غلامست و هم بطوع غلام


و بیشتر به نام «نوروز» معروف است:
بر لشگر زمستان نوروز نامدار
کرده است رای تاختن و قصد کارزار


جشن سال نو نزد آریائیان
این جشن در اصل یکی از دو جشن سال آریائی بود: آریائیان در اعصار باستانی دو فصل گرما و سرما داشتند. فصل گرما شامل بهار و تابستان و فصل سرما شامل پائیز و زمستان می‌شد. فصل سرما در اوستائی زیمه Zima و فصل گرما همه Hama خوانده شده. در زمانی بسیار کهن فصل سرما شامل ده ماه و فصل گرما شامل دو ماه بود، چنان‌که در وندیداد فرگرد اول بند ۲ و ۳ آمده، ولی بعدها در دو فصل مزبور تغییری پدیدار گشت چه تابستان دارای هفت ماه و زمستان پنج ماه گردید، چنان‌که این امر نیز در شرح بندهای نامبرده از وندیداد مسطور است.


در هریک از این دو فصل جشنی برپا می‌داشتند که هر دو آغاز سال نو به شمار می‌رفته: نخست جشنی که به هنگام آغاز فصل گرما ـ یعنی وقتی که گله‌ها را از آغل‌ها به چمن‌های سبز و خرم می‌کشانیدند و از دیدن چهرۀ دل آرای خورشید شاد و خرم می‌شدند ـ و دیگر در آغاز فصل سرما که گله را به آغل کشانیده توشۀ روزگار سرما را تهیه می‌دیدند.



نوروز و مهرگان
از یک طرف می‌بینیم که در عهد هند و اروپائی سال از اول تابستان «انقلاب صیفی» و با ماه تیر آغاز می‌شده و دلیل آن لغت (میذیایری) است که اسم گاهنبار پنجم از شش گاهنبار (جشن) سال است. این جشن در حوالی «انقلاب شتوی» برپا می‌شده و معنای لغوی آن «نیمۀ سال» است. از بیان بندهشن پهلوی چنین بر می‌آید که (میذیایری) در اصل در حوالی انقلاب شتوی (اول جدی) و بنابراین اول سال در حوالی انقلاب صیفی (اول سرطان) و مطابق (میذیایری شم) بوده است.


از سوی دیگر در می‌یابیم که در زمانی سال با اول تابستان شروع می‌شد ولی نه با تیرماه، بلکه با فروردین ماه ـ بیرونی، اول سال ایرانیان را در فروردین و در انقلاب صیفی می‌داند و اعیاد خوارزمی نیز مؤید این مدعا است. مسعودی در التنبیه و الاشراف گوید: «آغاز سال ایرانیان در اول تابستان و مهرگان در آغاز فصل زمستان بوده است.» در نوروزنامه منسوب به خیام آمده.: «فروردین آن روز ]سی سال گذشته از پادشاهی گشتاسب که زردشت بیرون آمد[ آفتاب به اول سرطان قرار کرد و جشن کرد.» در کتاب التاج منسوب به جاحظ آمده: «نوروز و مهرگان دو فصل سال هستند: مهرگان دخول زمستان و فصل سرما است و نوروز اذن دخول فصل گرما است.»


هنگام جشن
قرائنی در دست است که می‌رساند این جشن در عهد قدیم، یعنی به هنگام تدوین بخش کهن اوستا نیز در آغاز برج حمل یعنی اول بهار برپا می‌شده و شاید به نحوی که اکنون بر ما معلوم نیست آن را رد اول برج مزبور ثابت نگاه می‌داشتند ـ مطابق حدس بعضی از خاورشناسان در عهد داریوش اول و اواخر پادشاهی او (در حدود ۵۰۵ق‌م)، در هنگامی که تقویم اوستائی یعنی سال فروردین تا اسفندارمذ بجای تقویم باستانی و سالی که ماههای آن «باگایادی» و «گرماپادا» و غیره بود و از اوایل پائیز شروع می‌شد، رسماً در کشور ایران پذیرفته شد، ترتیب کبیسۀ سال معمولی به هم خورد و فقط در سال مذهبی و برای امور دینی و روحانی کبیسه را مراعات می‌کردند ولی از آن زمان به بعد سال رسمی ناقص و غیرثابت شده است ـ برخی دیگر از اندیشمندان برآنند که این ترتیب در زمان داریوش دوم (یعنی در سال ۴۱۱ق.م) به عمل آمده است.


چنانکه از تواریخ بر می‌آید، در عهد ساسانیان نوروز ـ یعنی روز اول سال ایرانی و نخستین روز فروردین ماه در اول فصل بهار نبود بلکه مانند عید فطر و عید اضحی در میان مسلمانان، آن هم در فصول می‌گشت.


در سال یازدهم هجرت که مبدأ تاریخ یزدگردی و مصادف با جلوس یزدگرد پسر شهریار آخرین شاهنشاه ساسانی است، نوروز در شانزدهم حزیران رومی (ژوئن فرنگی) یعنی نزدیک به اول تابستان بود و از آن تاریخ به این طرف به تدریج هر چهار سال یک روز عقب‌تر ماند، تا در حدود سال ۳۹۲ هجری، نوروز به اول حمل رسید ـ در سال ۴۶۷ هجری نوروز در بیست و سوم برج حوت یعنی هفده روز به پایان زمستان مانده واقع بود ـ در این هنگام جلال‌الدین ملکشاه سلجوقی (۴۶۵-۴۸۵) ترتیب تقویم جدید جلالی را بنا نهاد و نوروز را در روز اول بهار که موقع نجومی تحویل آفتاب به برج حمل است ـ قرار داده و ثابت نگاهداشت. بدین طریق که قرار شد در هر چهار سال یک بار سال را به ۳۶۶ روز بشمرند و پس از تکرار این عمل هفت بار یعنی پس از هفت مرتبه چهار سال (یا ۲۸ سال) بار هشتم به جای اینکه سال چهارم را ۳۶۶ روز حساب کنند با سال پنجم (یعنی درواقع با سال سی و سوم از آغاز حمل) این معامله را بکنندو بدین ترتیب روی هم رفته سال جلالی نزدیک‌ترین سال‌های دنیا به سال خورشیدی حقیقی که ۳۶۵ روز و ۵ ساعت و ۴۸ دقیقه و ۴۶ ثانیه است می‌شود.


جشن فروردین و فروردگان
فروردین از ریشه فرور و فرورد است که از یک واژۀ پارسی باستان به ما رسیده: در سنگ نبشتۀ بهستان (بیستون) داریوش بزرگ یکی از هماوردان خود را به نام فراورتی Faravarti یاد کرده. دومین پادشاه ماد نیز فرودتی نام داشته و پدر دیاکو سردودمان پادشاهان ماد هم که در ۷۱۳ق.م به تخت شاهی جلوس کرد همین نام را داشته، فرودتی با واژۀ اوستائی فروشی Farvashi و پهلوی فروهر Farvahr برابر است. در اوستا فروشی یکی از نیروهای نهانی است که پس از درگذشت آدمی با روان و دین از تن جدا گشته به سوی جهان مینوی گراید. هیأت واژۀ (فروردین) از هیأت اوستائی در حالت اضافه در جمع مؤنث اتخاذ شده، چه در اوستا این ترکیب همیشه با واژۀ اشاون ashâvan آمده به معنی فرودهای پاکان، فروهرهای نیرومند پارسیان ـ بنابراین در کلمۀ فارسی (فروردین) مضاف‌الیه آنکه (پاکان) باشد افتاده است.


اما فروردگان مرکب است از همان فرورد و گان پسوند نسبت و اتصاف. این لغت به جشن ویژۀ ارواح در گذشتگان اطلاق می‌شده و آن هنگام نزول فروهران است از آسمان برای دیدن بازماندگان. نظیر آن در دیگر ادیان کهن و نو نیز دیده می‌شود و آن را (عید اموات) گویند. در نزد هندوان ستایش نیاکان (پیتارا Pitara) شباهتی به این جشن ایرانی دارد ـ رومیان نیز ارواح مردگان را به نام Manes خدایانی به تصور درآورده فدیه نثار آنان می‌کردند و معتقد بودند پس از آنکه تن به خاک سپرده شد، روان به مقامی ارجمند خواهد رسید، از این‌رو در گورستان‌ها، در ماه فوریه جشنی برای مردگان برپا می‌کردند و فدیه می‌دادند. بعضی مدت جشن فروردگان را پنج روز و برخی ده روز دانسته‌اند. این عید که اکنون پارسیان هند آن را «مقتات» می‌نامند در ایران به نام فروردگان و فروردیگان و معرب آنها فروردجان و فروردیجان از لغات پهلوی فردگان و پردگان و پردجان و به اصطلاح ادبی فروردکان نامیده شده و ریشۀ آنها از لغت اوستائی فرورتی و فروشی است که در بالا گذشت.


بنابر مشهور، این عید ده روز بوده که در اصل عبارت بوده است از پنج روز آخر ماه دوازدهم با پنج روز الحاقی اندر گاه و در اواخر عهد ساسانیان و همچنین نزد اغلب زرتشتیان قرون نخستین اسلام پنج روز آخر ماه آبان با پنج روز اندرگاه که پس از آخر آبان می‌آمده است. از خود اوستا مستفاد می‌شود که این عید از زمان قدیم ده روز بوده است چه در «یشت ۱۳ بند ۴۹» مدت نزول ارواح را ده روز می‌شمارد ولی معذلک ممکن و بلکه محتمل است هنگامی که خمسۀ مسترقه در جلو دی ماه بوده پنج روز پایان اسفندارمذ، یعنی از ۲۶ تا ۳۰ آن ماه عید بازگشت ارواح به منازل خودشان بوده است و چون خمسه را بعدها به آخر اسفندارمذ نقل کردند بعضی چون فروردگان را در واقع آخرین پنج روز قبل از فروردین می‌دانستند همان خمسه را فروردگان شمردند و برخی دیگر بنابر همان سنت جاری قدیم پنج روز آخر اسفندارمز را فروردگان گرفتند و عاقبت چنان‌که بیرونی نوشته: «از آنجا که این ایام در آئین مذهبی اهمیت بسیار داشته و از زرتشتیان نمی‌بایست فوت شود عمل به احتیاط کردند و هر دو پنج روز یعنی همۀ ده روز را جشن گرفتند.»


فروردگان که در پایان سال گرفته می‌شد ظاهراً در واقع روزهای عزا و ماتم بوده نه جشن شادی، چنان‌که بیرونی راجع به همین روزهای آخر سال نزد سغدیان گوید: «در آخر ماه دوازدهم (خشوم) اهل سغد برای اموات قدیم خود گریه و نوحه‌سرائی کنند چهره‌های خود را بخراشند و برای مردگان خوردنی‌ها و آشامیدنی‌ها گذارند و ظاهراً به همین جهت جشن نوروز که پس از آن می‌آید روز شادی بزرگ بوده (علاوه بر آنکه جشن آغاز سال محسوب می‌شده).»


کلمۀ جشن هم که در این اصطلاح به کار رفته با (یشتن) پهلوی و (یزشن) پازند و (یسنا) و (یشت) اوستائی از یک ریشه و به معنی نیایش و ستایش و مجازاً برپا داشتن آئین و رسوم و تشریفات (اعم از سوگ و سور) است.


در داستانهای ملی
فردوسی که بدون شک مواد شاهنامۀ خود را مع‌الواسطه از خداینامک و دیگر کتب و رسایل پهلوی اتخاذ کرده، اندر پادشاهی جمشید گوید:


چو آن کارهای وی آمد به جای
ز جای مهی بر تر آورد پای


به فر کیانی یکی سخت ساخت
چه مایه بدو گوهر اندر نشناخت


که چون خواستی دیو برداشتی
ز هامون به گردون برافراشتی


چو خورشید تابان میان هوا
نشسته برو شاه فرمانروا


جهان انجمن شد بر تخت اوی
از آن بر شده فرۀ بخت اوی


به جمشید بر، گوهر افشاندند
مر آن روز را روز نو خواندند


سر سال نو، هرمز فروردین
برآسود از رنج تن، دل ز کین


به نوروز نو، شاه گیتی فروز
بر آن تخت بنشست فیروز روز


بزرگان به شادی بیاراستند
می و رود و رامشگران خواستند


چنین جشن فرخ از آن روزگار
بمانده از آن خسروان یادگار


وجه تسمیه


از همین داستانی که بیرونی آن را نقل کرده نیک بر می‌آید که نوروز را به معنی «روز نو و تازه» یعنی روزی که سال نو بدان آغاز گردد، می‌دانستند. ابوریحان در التفهیم نوشته:
«از رسم‌های پارسیان نوروز چیست؟ نخستین روز است از فروردین ماه، و از این جهت روز نو نام کردند، زیرا که پیشانی سال نو است.»


برخی نوشته‌اند سبب آنکه این روز را نوروز خواندند آن بود که صابیان در روزگار طهمورث پدید آمدند و چون جمشید با پادشاهی رسید دین را تازه کرد و چون نوروز روز نوین بود آن را جشن گرفتند و نیز گفته‌اند: جم در شهرها می‌گردید و چون خواست به آذربایجان اندر شود بر تختی از زر نشست و مردم به دوش می‌بردند و چون فروغ خورشید برو تابید و مردم او را بدیدند، وی را بزرگ داشته بدان شادی کردند و آن روز را جشن گرفتند و آن روز میان مردم آئین شد که به یکدیگر شکر دادند.


حسین بن عمرو الرستمی که از سرداران مأموران بود از مؤبدان مؤبد خراسان سبب پیدایش نوروز و مهرگان را پرسشید و او علت ایجاد نوروز را چنین شرح داد که در بطیخه وبائی پدیدار گشت و ساکنان آن به ناگزیر فرار اختیار کردند ولی مرگ برایشان مستولی شد و همگی بمردند، و چون نخستین روز فرا رسید خداوند بارانی برایشان بارید و آنان را زنده کرد و ایشان به مساکن خود بازگشتند. پس پادشاه آن زمان گفت که: «این نوروز است» یعنی روز نوین می‌باشد و در نتیجه این روز بدان نامیده شد و مردم آن را مبارک شمرده عید گرفتند.


و نیز گفته‌اند: «چون اهریمن برکت را از روی زمین زایل کرد و باد را از وزش انداخت تا درختان خشک شوند و نزدیک بود که عالم کون دچار فساد گردد پس جمشید به امر خداوند و ارشاد او به ناحیۀ جنوبی رفت و قصد مقام ابلیس و یاران وی کرد، در آنجا مدتی بماند ت این غائله رفع شد. پس مردم به اعتدال و برکت و فراوانی برگشتند و از بلا نجات یافتند و در این هنگام جم به دنیا بازگشت و در این روز مانند آفتاب طلوع کرد و نور از او ساطع شد چه او مثل خورشید نورانی بوده است و از این روی مردم از دو افتاب تعجب کردند و آنچه چوب خشک بود سبز شد پس مردم گفتند: روز نو.»


ابن البخی در فارسنامه نوشته: «پس ]جمشید[ بفرمود تا جملۀ ملوک و اصحاب اطراف و مردم جهان به اصطخر حاضر شوند چه جمشید در سرای نو بر تخت خواهد نشستن و جشن ساختن. و همگان بر این میعاد آنجا حاضر شدند؛ و طالع نگاه داشت و ان ساعت که شمس به درجۀ اعتدال ربیعی رسید وقت سال گردش، در آن سرای به تخت نشست و تاج بر سر نهاد و همۀ بزرگان جهان در پیش او بایستادند و جمشید گفت: بر سبیل خطبه که ایزد تعالی ارج و بهاء ما تمام گردانید و تأیید ارزانی داشت و در مقابله این نعمت‌ها بر خویشتن واجب گردانیدیم که با رعایا عدل و نیکوئی فرمائیم ـ چون این سخنان بگفت همگان او را دعای خیر گفتند و شادی‌ها کردند و آن روز جشن ساخت و نوروز نام نهاد و آن سال باز نوروز آئین شد ـ و آن روز هرمز از ماه فروردین بود و در آن روز بسیار خیرات فرمود و یک هفته متواتر به نشاط و خرمی مشغول بودند.» شکی نیست که همۀ این گفتارها افسانه‌آمیز است ولی از تواتر این اخبار وجه تسمیۀ نوروز و همچنین قدمت (انتساب آن به اعصار آریائی پیش از ظهور زرتشت) آشکار می‌گردد.


روزهای نوروز عامه و خاصه


جشن نوروز فقط در روز اول فروردین ماه برپا نمی‌شده بلکه چندین روز دوام می‌یافته. ابوریجان در التفهیم، پساز ذکر نخستین روز فروردین، نوشته:


«و آنچه از پس او است پنج روز همه جشن‌ها است و ششم فروردین ماه «نوروز بزرگ» است زیرا که خسروان بدان پنج روز حق‌های حشم و کروهان بگزاردندی و حاجت‌ها روا کردندی: آن‌گاه بدین روز ششم خلوت کردندی خاصگان را و اعتقاد پارسیان اندر نوروز نخستین است که اول روزی است از فرنامه و بدو فلک آغاز گردیدن» شهمردان رازی در روضة المنجمین نوشته:


«نوروز بزرگ ـ آنچه معروف است آن دانند که خسروان چون نوروز بودی بر تخت نشسستندی و پنج روز رسم بودی که حاجت مردم روا کردندی و عطاهای فراوان دادندی، و چون این پنج روز به گذشتی به لهو کردن و باده خوردن مشغول شدندی پس از این روز از این سبب بزرگ کردندی و گفته‌اند که آن روزی است که جمشید مردم را بشارت دادی به بی‌مرگی و تندرستی و آمرزندگی و گویند که هم اندر این روز بود که کیومرث... دیو را بکشت و بسیار گونه گفته‌اند لکن چون درستی آن ندانم بدین اختصار شد.»


برخی در ضمن رسوم درباری، مدت این جشن را یک ماه دانسته‌اند و گروهی پنج روز اول را نوروز عامه و بقیه را نوروز خاصه نامیده‌اند. بدیهی است که اگر فی‌المثل در دربار شاهنشاهان ساسانی یک ماه جشن برپا می‌شده، این امر مستلزم آن نبود که همۀ مردم یک ماه تمام را جشن بگیرند بلکه در پنج روز اول همگی جشن برپا می‌کردند. نوروز خاصه را «نوروز بزرگ» و «جشن بزرگ» و «نوروز ملک» هم خوانده‌اند.


در پنج روز اول فروردین حق‌های حشم و لشکر را می‌گزاردند. و حاجت آنان روا می‌کردند و چون نوروز بزرگ می‌رسد زندانیان را آزاد و مجرمان را عفو می‌نمودند و به عشرت می‌پرداختند. بنابر قول جاحظ در زمان جمشید و به گفتار ابوریحان بیرونی پس از وی و به نظر محققان معاصر به هنگام شاهنشاهی ساسانیان، فروردین ماه به شش بخش تقسیم می‌شده که پنج روز اولی را شاهنشاه به اشراف و پنج روز دوم را به بخشش اموال و دریافت هدیه‌های نوروز و پنجۀ سوم را به خدم خود و چهارم را به خواص خویش و پنجم را به لشکریان و ششم را به رعایا اختصاص می‌داد.


نخستین پادشاهی که در دو قسمت نوروز عامه و خاصه را به هم پیوست و همۀ ایام ما بین آن را جشن گرفت هرمز پسر شاهپور بود.


نوروز در ایران پیش از اسلام


از آنچه گفته شد آشکار گردید که نوروز از مراسم بسیار کهن ایرانیان آریائی است. اگرچه در اوستا از نوروز نامی نیست ولی برخی از کتاب‌های دینی پهلوی از نوروز و مراسم ایرانیان باستان یاد کرده‌اند. در بندهشن بزرگ و نیز درصد در بندهشن آمده: «زرتشت سه بار با هو و Hvôv نزدیک شد و هر بار نطفه‌ای از او بر زمین افتاد و این سه نطفه در تحت مراقبت ایزد آناهیته Anahita (ناهید ـ فرشته آب) در ردیاچۀ کسوه Kasava نهاده شده. در آنجا کوهی است به نام «کوه خدا» که جایگاه گروهی از پارسایان است. هر سال در نوروز و مهرگان این مردم دختران خود را برای آب‌تنی در دریاچۀ مزبور می‌فرستند زیرا زرتشت بدانان گفته است که از دختران ایشان اوشیدر Oshidar و اوشیدر ماه Oshidar-mâh و سوشیان Soshyan (موعودان سه‌گانۀ مزدیسنا) به وجود خواهند آمد:


بطور کلی از مراسم نوروز در دربار شاهنشاهان هخامنشی و اشکانی اطلاعات دقیقی در دست نیست و به عکس از عصر ساسانی اطلاعات گرانبها موجود است که خلاصۀ آنها در ذیل نقل می‌شود:


در بامداد نوروز شاهنشاه جامه‌ای که معمولاً از بُرد یمانی بود بر تن می‌کرد و زینت بر خود استوار می‌فرمود و به تنهائی در دربار حاضر می‌شد و شخصی که قدم او را به فال نیک می‌گرفتند بر شاه داخل می‌شد. در نورزنامه آمده:


«آمدن موبد موبدان و نوروزی آوردن ـ آئین ملوک عجم از گاه کیخسرو تا به روزگار یزدجرد شهریار که آخر ملوک عجم بود چنان بوده است که روز نوروز نخست کس از مردمان بیگانه موبد موبدان پیش‌آمدی با جام زرین پر می، و انگشتری، و درمی و دیناری خسروانی، و یک دسته خوید سبز رسته، و شمشیری، و تیر و کمان و دوات و قلم، و اسپی، و غلامی خوبروی، و ستایش نمودی و نیایش کردی او را به زبان پارسی به عبارت ایشان، چون موبد موبدان از افرین بپرداختی، پس بزرگان دولت درآمدندی و خدمت‌ها پیش آوردندی.


آفرین موبد موبدان به عبارت ایشان: شها به جشن فروردین به ماه فروردین آزادی گزین به روان و دین کیان سروش آورد ترا دانائی و بینائی به کاردانی و دیرزی و با خوی هژیر و شادباش بر تخت زرین و انوشه خور به جام جمشید و رسم نیاکان در همت بلند و نیکوکاری و ورزش داد و راستی نگاهدار سرت سبز باد و جوانی چو خرید، اسپت کامگار و پیروز و تیغت روشن و کاری به دشمن و بازت گیرا ]و[ خجسته به شکار و کارت راست چون تیر و هم کشوری بگیر و نو بر تخت با درم و دینار، پیشت هنری و دانا گرامی و درم خوار و سرایت‌آباد و زندگانی بسیار.


چون این بگفتی چاشنی کردی و جام به ملک دادی، و خوید در دست دیگر نهادی و دینار و درم درپ یش تخت او بنهادی و بدین آن خواستی که روز نو و سال نو هر چه بزرگان اولد دیدار چشم بر آن افکنند تا سال دیگر شادمان و خرم با آن چیزها در کامرانی بمانند، و آن برایشان مبارک گردد. که خرمی و آبادانی جهان در این چیزها است که پیش ملک آوردندی.»


و این رسم در عصر خلفای اسلام نیز ادامه یافت. مالیات‌های کشوری در روزگار ساسانیان در نوروز افتتاح می‌شد و یکی از جهات اصلاح تقویم و کبیسه قرار دادن سال‌های پارسی به توسط المتوکل علی الله و المعتمد بالله همین امر بود.


در هریک از ایام نوروز، پادشاه بازی سپید پرواز می‌داد و از چیزهائی که شاهنشاهان در نوروز به خوردن آن تبرک می‌جستند اندکی شیر تازه و خالص و پنیر نو بود و در هر نوروزی برای پادشاه با کوزه‌ای آهنین یا سیمین آب برداشته می‌شد. در گردن این کوزه قلاده‌ای قرار می‌دادند از یاقوت‌های سبز که در زنجیری زرین گذشته و بر آن مهره‌های زیرجدین کشیده بودند. این آب را دختران عذرا از زیر آسیاب‌ها برمی‌داشتند جاحظ پس از این قول نوشته: «که چون نوروز به شنبه می‌افتاد، پادشاه می‌فرمود که از رئیس یهودیان چهار هزار درهم بستانند و کسی سبب این کار را نمی‌دانست جز اینکه این رسم بین ملوک جاری شده و مانند جزیه گردیده بود.»


بیست و پنج روز پیش از نوروز در صحن دارالملک دوازده ستون از خشت خام برپا می‌شد که بر ستونی گندم و بر ستونی جو و بر ستونی برنج و بر ستونی عدس و بر ستونی باقلی و بر ستونی کاجیله و بر ستونی ارزن و بر ستونی ذرت و بر ستونی لوبیا و بر ستونی نخود و بر ستونی کنجد و بر ستونی ماش می‌کاشتند و اینها را نمی‌چیدند مگر بغتا و ترنم و لهو. در ششمین روز نوروز این حبوب را می‌کندند و میمنت را در مجلس می‌پراکندند و تا روز مهر از ماه فروردین (شانزدهم فروردین) آن را جمع نمی‌کردند. این حبوب را باری تفأل می‌کاشتند و گمان می‌کردند که هریک از آنها که نیکوتر و باروتر شد محصولش در آن سال فراوان خواهد بود و شاهنشاه به نظر کردن در جو به ویژه تبرک می‌جست.


شاه در این روزها بار عام می‌داد و ترتیب آن را به طرق گوناگون نوشته‌اند: ابوریحان گوید که: «آئین پادشاهان ساسان در پنج روز اول فروردین (نوروز عامه) چنین بود که شاه به روز اول نوروز ابتدا می‌کرد عامه را از جلوس خویش برای ایشان و احساس بدانان می‌آگاهیدند ـ در روز دوم برای کسانی که از عامه رفیع‌تر بودند یعنی دهگانان و اهل آتشکده‌ها جلوس می‌کرد ـ در روز سوم از برای اسواران و مؤبدان بزرگ ـ و روز چهارم از برای افراد خاندان و نزدیکان و خاصان خود ـ در روز پنجم برای پسر و نزدیکان خویش و به هریک از اینان، درخور رتبت اکرام و انعام می‌نمود. و چون روز ششم فرا می‌رسید از اداء حقوق مردم فارغ می‌شد و از این پس نوروز از آن خود او بود و دیگر کس جز ندیمان و اهل انس و شایستگان خلوت به نزد او نمی‌توانست برود ـ همچنین در ایام نوروز نواهایی خاص در خدمت پادشاه نواخته می‌شد که مختص همان ایام بود.»


پادشاهان در نوروز کلیۀ مایحتاج دفتری و لوازم دیگر سالیانۀ دربار را تهیه می‌کردند، از قبیل کاغذ و پوست‌هایی که در آنها رسایل نوشته می‌شد و آنچه که مهر کردنش از طرف پادشاه لازم بود آخر آن کاغذ مهر می‌شد و آنها را «اسپیدا نوشت» یا «اسپید نوشت» می‌نامیدند. به قول مسعودی خسروپرویز در یکی از اعیاد در حالی که سپاهیان با اعداد و سلاح خود رده بسته و هزار پیل با پیلبانان صف کشیده بودند برای سان دیدن آنان خارج شده بود و ظاهراً این عید همان نوروز بوده است.


در بامداد نوروز مردم به یکدیگر آب می‌پاشیدند و این رسم در سده‌های نخستین اسلامی نیز رایج بوده ـ دیگر هدیه دادن شکر متداول بود ـ نویسندگان اسلامی برای علت این دو امر افسانه‌هایی چند نقل کرده‌اند که از ذکر آنها صرف‌نظر می‌شود.


همچنین در شب نوروز آتش بر می‌افروختند و این رسم تا عهد عباسیان نیز (در بین‌النهرین) ادامه یافت و نخستین کسی که این رسم را نهاد هرمزد شجاع پسر شاهپور پسر اردشیر بابکان است.


نوروز در عصر خلفا
دربارهای نخستین خلفای اسلام به نوروز اعتنائی نداشتند و حتی هدایای این جشن را به عنوان خراج سالیانه می‌پذیرفتند، ولی بعدها خلفای اموی برای افزودن درآمد خود، هدایای نوروز را از نو معمول داشتند و امیران ایشان برای جلب منافع خود مردم را به اهداء تحف دعوت می‌کردند ـ اندکی بعد این رسم نیز از طرف خلفای مزبور به عنوان گران آمدن اهداء تحف بر مردم منسوخ گردید ولی در تمام این مدت ایرانیان مراسم جشن نوروز را برپا می‌داشتند.


در نتیجه ظهور ابومسلم خراسانی و روی کار آمدن خلافت عباسی و نفوذ برمکیان و دیگر وزرای ایرانی و تشکیل سلسلۀ طاهریان، جشن‌های ایران از نو رونق یافتند. گویندگان دربارۀ آنها قصاید پرداختند و نویسندگانی مانند حمزه بن حسن اصفهانی مؤلف «اشعار السائره فی النیروز و المهرجان» آنها را مدون ساختند.


نوروز در دربار عباسیان بسیاری از رسوم خویش را حفظ کرد و از آن جمله اخذ مالیات از مردم که در زمان ساسانیان معمول بود در این زمان هم اجرا گردید و نوروز معتضدی و متوکلی در اثر همین امر پیدا شد. تقدیم هدایا از جانب بزرگان و امیران اسلامی و دیگران به خدمت خلفا از مراسم عادی به شمار رفت چنان‌که خالدالمهلبی به متوکل در نوروز جامۀ وشی زربفتی و گوی عنبری که بر آن ریزه‌های گوهر بود و جوشنی بلند و چوب بخوری به بلندی یک قامت و جامه‌ای بغدادی هدیه فرستاد. و نخستین کسی که در زمان عباسیان هدیه فرستادن نزد خلفا را اهمیت داد احمدبن یوسف از نویسندگان زمان مأمون است که این شعر را با هدیه‌ای گرانبها نزد وی فرستاد:


هذا یوم جرت فیه العادة
بالطاف العبید للسادة


از آن پس هدیۀ نوروز از رسوم درباری گردید ـ نوشتن نامه‌های تبریک (به نظم و نظر) نیز برای خلفا معمول بود: حسن بن وهب به متوکل عباسی مکتوبی در تبریک جشن نوروز نگاشت ـ مازنی این ابیات را رد تبریک نوروز برای خلیفه فرستاد:
جَعَلت فداک لل نیروز حق
فانت علی اعظم منه حقا


ولو اهدیت فیه جمیع ملکی
لکان جلیله لک مسدقا


فاهدیت الثناء بنظم شعر
و کنت لذاک منی مستحقا


این رسم ویژه خلفا نبود بلکه مردم عهد عباسیان نیز بدان اقتفاء می‌کردند چنان‌که سعید بن حمید به یکی از دوستان خویش نامه‌ای در تبریک عید نگاشت و گفت من چیز قابلی نداشتم تا به رسم هدیه گسیل خدمت کنم، ناچار این مکتوب را جانشین آن می‌سازم.


هم در عهد عباسی ریختن آب و افروختن آتش در شب آن کماکان مجری بود. طبری در حوادث سال ۲۴۸ نویسد: در روز چهارشنبه سه شب از جمادی‌الاولی رفته مطابق با شب یازدهم حزیران در بازارهای بغداد از جانب خلیفه منادی ندا در داد که در شب نوروز آتش نیفروزند و آب نریزند و نیز در روز پنجم همین مذاکره شد ولی در هنگام غروب روز جمعه در باب سعیدبن تسکین محتسب بغداد که در جانب شرقی بغداد است ندا در دادند که امیرالمؤمنین مردم را در افروختن آتش و ریختن آب آزاد گردانیده است ـ پس عامه این کار را به افراط رسانیدند و از حد تجاوز کردند چنان‌که آب را بر محتسبان شهر بغداد فرو ریختند.


نوروز در آئین تشیع


محمدبن شاه مرتضی معروف به محسن فیض (۱۰۰۷-۱۰۹۱) در رساله‌ای به فارسی، در وصف نوروز و سی روز ماه چنین آورده:


«چنین روایت کرده معلی بن خنیس که در روز نوروز نزد منبع حقایق و دقایق، اما جعفر صادق علیه‌السلام رفتم، فرمود آیا می‌دانی امروز چه روز است؟ گفتم فدای تو شوم روزی است که عجمان تعظیم آن می‌نمایند و هدیه به یکدیگر می‌فرستند. فرمود به خانه کعبه سوگند باعث آن تعظیم امری قدیم است، بیان می‌کنم آن را برای تو تا بفهمی ـ گفتم ای سید! من دانستن این را دوست‌تر دارم از آنکه دوستان مردۀ من زنده شوند و دشمنان من بمیرند ـ پس فرمود ای معلی! نوروز روزی است که خدای تعالی عهدنامه‌ای از ارواح بندگان خود گرفته که او را بندگی نمایند و دیگری را با او شریک نسازند و ایمان بیاورند به فرستاده‌ها و حجت‌های او و «ائمه معصومین صلوات الله علیهم اجمعین»، اول روزی است که آفتاب طلوع کرده و بادی که درختان را بارور می‌سازد وزیده، و خرمی زمین آفریده شده، و روزی است که «کشتی نوح» بر زمین قرار گرفته و روزی است که خدای تعالی زنده گردانید جماعتی را که پس از بیم مرگ از شهر و دیار خود بیرون رفته بودند و چندین هزار کس بودند پس اولاً حق تعالی حکم کرد ایشان را که بمیرند، بعد از آن زنده گردانید، و روزی است که «جبرئیل علیه‌السلام» بر حضرت رسالت صلی‌الله علیه و آله نازل شد به وحی، و روزی است که آن حضرت بت‌های کفار را شکست، و روزی است که حضرت رسالت صلی‌الله علیه و آله امر فرمود یاران خود را که با حضرت «امیرالمؤمنین علیه‌السلام» بیعت امارت نمایند، و روزی است که آن حضرت امیرالمؤمنین علیه‌السلام را میان جنیان فرستاد که بیعت از ایشان بگیرد، و روزی است که بار دوم اهل اسلام با امیرالمؤمنین علیه‌السلام بیعت کردند و روزی است که آن حضرت در جنگ نهروان فتح کرد و به قتل رسانید ذوالثدیه را که سر کرده آن خوارج بود، و روزی است که قائم آل محمد یعنی حضرت «صاحب‌الامر» ظاهر می‌شود، آن حضرت بر دجال ظفر می‌یابد و آن ملعون را در کناسه، که محله‌ای است در کوفه از گلو می‌کشد، و هیچ نوروزی نیست که ما توقع خاصی از غم نداشته باشیم زیرا که این به ما و شیعیان نسبت دارد، عجمان آن را حفظ کرده‌اند و شما ضایع کرده‌اید. دیگر فرمود یکی از انبیاء سؤال از پروردگار کرد که چگونه زنده گرداند آن جماعت را که از دیار خود بیرون رفته و مرده بودند؟ «پس وحی به آن نبی آمد که آب برایشان بریز در روز نوروز که اول سال فارسیان است، پس زنده شدند و سی هزار کس بودند، و از این جهت آب ریختن در این روز سنت شده.»


صرف نظر از صحت و سقم این خبر، در کتب بزرگان شیعه به خصوص در قرون متأخر اخبار بسیار در فضیلت نیروز (نوروز) منقول است. از این‌رو است که تنها جشنی که از زمان باستان تاکنون تقریباً بدون فوت برپا شده و هنوز هم رسماً منعقد می‌گردد همان نوروز است.


نوروز در اشعار پارسی


گویندگان ایرانی از دیرباز تاکنون در وصف نوروز و جشن فروردین که همراه مواهب گرانبهای طبیعت و هنگام تجدید عهد نشاط و شادمانی است، داد سخن داده‌اند و ما در ذیل به برخی از لطایف اشعار پارسی در این موضوع اشارت می‌کنیم:


نوروز فراز آمد و عیدش به اثر بر
نزد یکدگر و هر دو زده یک بدگر بر


نوروز جهان پرور مانده ز دهاقین
دهقان جهان دیده‌اش پرورده ببر بر


آن زیور شاهانه که خورشید برو بست
آورد همی خواهد بستن به شجر بر…


و هم او در قصیدۀ دیگر چنین گوید:


نوروز بزرگ آمد آرایش علم
میراث به نزدیک ملوک عجم از جم…


فرخی ترجیع‌بند مشهوری در وصف نوروز دارد که بند اول آن چنین است:


ز باغ ای باغبان ما را همی بوی بهار آید
کلید باغ ما را ده که فردامان به کار آید


کلید باغ را فردا هزاران خواستار آید
تو لختی صبر کن چندان که قمری بر چنار آید


چو اندر باغ تو بلبل به دیدار بهار آید
ترا مهمان ناخوانده به روزی صد هزار آید


کنون گر گلبنی را پنج شش گل در شمار آید
چنان‌دانی که هرکس را همی زو بوی یار آید


بهار امسال پندار همی خوشتر ز پار آید
وزین خوشتر شود فردا که خسرو از شکار اید


بدین شـایستگی جشنـی بدین بایستگی روزی
ملک را در جهان هر روز جشنی باد و نوروزی


منوچهری مسمطی در نوروز ساخته که بند اول آن این است:
آمد نوروز هم از بامداد
آمدنش فرخ و فرخنده باد


باز جهان خرم و خوب ایستاد
مرز زمستان و بهاران بزاد


ز ابر سیه روی سمن بوی داد
گیتـی گـردید چـو دارالقـرار


هم او در مسمط دیگر گفته:
نوروز بزرگم بزن ای مطرب نوروز
زیرا که بود نوبت نوروز به نوروز


برزن غزلی نغز و دل‌انگیز و دلفروز
ور نیست ترا بشنو از مرغ نوآموز


کاین فاخته زان کوز و دگر فاخته زانکوز
بر قافیۀ خوب همی خواند اشعار


ابوالفرج رونی گوید:
جشن فرخندۀ فروردین است
روز بازار گل و نسرین است


آب چون آتش عود افروزست
باد چون خاک عبیر آگین است


باغ پیراسته گلزار بهشت
گلبن آراسته حورالعین است


مسعود سعد سلمان از عید مزبور چنین یاد کند:


رسید عید و من از روی حور دلبر دور
چگونه باشم بی روی آن بهشتی


رسید عید همایون شها به خدمت تو
نهاده پیش تو هدیه نشاط لهو و سر


برسم عید شها بادۀ مروق نوش
به لحن بربط و چنگ و چغانه و طنبور


جمال‌الدین عبدالرزاق گفته:


اینک اینک نوبهار آورد بیرون لشکری
هریکی چون نوعروسی در دگرگون زیوری


گر تماشا می‌کنی برخیز کاندر باغ هست
با چون مشاطه‌ای و باغ چون لعبت گری…


عرض لشکر می‌دهد نوروز و ابرش عارض است
وز گل و نرگس مراد را چون ستاره لشکری


حافظ در غزلی گفته:
ز کوی یار می‌آید نسیم باد نوروزی
از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی


چو گل گر خرده‌ای داری خدا را صرف عشرت کن
که قارون را غلطها داد سودای زراندوزی


ز جام گل دگر بلبل چنان مست می لعلست
که زد بر چرخ فیروزه صفیر تخت فیروزی


به صحرا رو که از دامن غبار غم بیفشانی
به گلزار آی کز بلبل غزل گفتن بیاموزی…


هاتف در قصیده‌ای گوید:
نسیم صبح عنبر بیز شد بر تودۀ غبرا
زمین سبز نسرین خیز شد چون گنبد خضرا


ز فیض ابر آزادی زمین مرده شده زنده
ز لطف باد نوروزی جهان پیر شد برنا


بگرد سرو گرم پرفشانی قمری نالان
به پای گل به کار جان سپاری بلبل شیدا…


همایون روز نوروز است امروز و بیفروزی
بر اورنگ خلافت کرده شاه لافتی ماوی


قاآنی در قصیده‌ای به وصف نخستین روز بهار گوید:


رساند باد صبا مژدۀ بهار امروز
ز توبه توبه نمود.� هزار بار امروز


هوا بساط زمرد فکند در صحرا
بیا که وقت نشاطست و روز کار امروز


سحاب بر سر اطفال بوستان بارد
به جای قطره همی در شاهوار امروز


رسد به گوش دل این مژده‌ام ز هاتف غیب
که گشت شیر خداوند شهریار امروز


منبع: برگرفته از کتاب ستاره شمال، یاد واره دکتر محمد معین، به کوشش: دکتر کیانوش کیانی- محمد حسن اصغر نیا



what`s life?life is love.
جمعه 27/5/1391 - 5:41 - 0 تشکر 515946

بخور و بخوردان در دین زرتشت




بخور و بخوردان ، بخار یا دود حاصل از تبخیر یا سوزاندن مواد خوشبو و ظرف مخصوص این کار. استفاده از بخور برای ایجاد بوی خوش یا استفاده های مذهبی ، درمانی و نظایر آن قدمتی تاریخی دارد. از روزگار باستان تاکنون در مراسم و آیینها مواد و روغنهای خوشبو، از جمله چوبها و صمغهایی نظیر اسپند، عود، چوب انار، سرو، صندل ، عنبر، کندر، لُبان یا لوبان یا ترکیبی از آنها را می سوزانند یا تبخیر می کنند (دهخدا، ذیل «اسپند»؛ آذرگشسب ، ص ۴۱؛ رضی ، ذیل «هذانئپت »؛ حکیم مؤمن ، ص ۴۷۷؛ گروپ ، ج ۲، ص ۱۵۲(
در دین زرتشت سوزاندن چوبهای معطر در مراسم مذهبی ، جشنها و خانه ها، برای خوشنودی ایزدآذر و دور کردن دیوان و شیاطین و عناصر فساد مرسوم بوده است (رضی ، ذیل «آتر ـ آتش »، ج ۱، ص ۳، ۸، ذیل «هذانئپت »، ج ۳، ص ۱۴۴۱ به نقل از وندیداد). این رسم اکنون نیز در میان زرتشتیان رواج دارد (اورنگ ، ص ۴۹، ۵۱، ۱۰۳) و در آتشکده های آنها، در ساعاتی معین از روز با مراسمی خاص ، چوبهای خوشبو سوزانده می شود (گروپ ، ج ۲، ص ۱۵۲). در مراسم دینی یهودیان استفاده از بخور مواد خوشبو، بویژه کندر، بسیار رایج بوده و در عبادتگاههای آنان مکانهای مخصوصی برای آماده کردن و سوزاندن این مواد وجود داشته است (هاکس ، ذیل «بخور»، «قربان »، «مجمره »، «مذبح »، «هیکَل »؛ دورانت ، ج ۱، ص ۳۷۵). اما این کاربرد بخور، در میان یهودیان تداوم نیافته است ( آمریکانا ، ذیل « Incense »؛ > دایرة المعارف دین < ، ذیل « Incense »). در کلیساهای رومی و مراسم مذهبی مسیحی تا سدة چهارم میلادی ، یعنی زمان کنستانتین امپراتور روم ، نشانی از این آیین دیده نمی شود ( > دایرة المعارف دین < ، همانجا؛ دورانت ، ج ۳، ص ۷۵۷). امروزه نیز مسیحیان برای خوشبو کردن کلیساها در مراسم مذهبی از مواد معطر استفاده می کنند. در دین اسلام ، سوزاندن بخور اهمیت مذهبی خاصی ندارد و صرفاً برای پراکندن بوی خوش در اماکن مقدس به کار می رود. البته امروزه مسلمانان هند در مراسمی چون پیوند زناشویی ، تولد و جشنواره های مذهبی و نیز صوفیان در مراسم خود بخور می سوزانند ( > دایرة المعارف دین < ، همانجا).



بخوردان . در فرهنگها و متون مختلف با نامهایی چون آتشدان ، بخورسوز، بخوره ، بوی سوز، عطرسوز، عودسوز، عودگردان ، مَدْخَنِه ، مذبح ، مجمر، مجمره ، و منقل از آن یاد شده است . از هزارة سوم تا هزارة اول ق م در مناطق تحت سلطة ایلامیها، بخوردان در نقوش برجسته و بر مُهرها تصویر شده است (صراف ، تصاویر ۱-۲، ۶-۷؛ آمیه ، تصویر ۸۲). از هزارة دوم ق م از شمال غرب ایران بخوردانی سفالی (گلاک ، ص ۴۶ و تصویر سمت راست ص ۴۹ که در پانویس آن به اشتباه به هزارة اول ق م نسبت داده شده است ) و از هزارة اول ق م از قزاقستان دو بخوردان مفرغی به دست آمده است (بلینتسکی ، تصاویر رنگی ۲۵ و ۲۷). آثار دوران ماد در نیمة اول هزارة نخست ق م نیز نشان دهندة کاربرد بخور در مراسم گوناگون است (هرتسفلد، ص ۲۰۴، شکل ۳۱۳، ص ۲۰۶، شکل ۳۱۶؛ استروناخ ، ۱۹۷۱، ص ۱۷۵ و تصویر VI ). از دورة هخامنشی دو نقش برجسته از داریوش و خشایارشا در تخت جمشید باقی است که در آنها دو بخوردان مشابه حجاری شده است . ظرافت حجاریها نشان می دهد که این بخوردانها از فلزی گرانبها ساخته شده اند (تصویر ۱ مقالة حاضر؛ اشمیت ، لوحه های ۹۹ و ۱۲۱ و ۱۲۲). آتشدانهای نقش برجستة آرامگاههای داریوش و خشایارشا در نقش رستم و تخت جمشید با آتشدانهای سنگی یافت شده در پاسارگاد مشابه است (گیرشمن ، ج ۱، تصاویر ۲۳۲ و ۲۷۹؛ مظاهری ، تصویر ص ۴۱؛ هرتسفلد، تصویر LXXIV ؛ استروناخ ، ۱۹۷۸، ص ۱۴۱، ۱۴۵، شکل ۷۲، تصویر b 107). این آتشدانها از سه بخش ساخته شده و پایه و بخش فوقانی هر کدام چهار طبقه است . در بخش فوقانی یکی از آنها که به طور کامل پیدا شده ، محل افروختن آتش به شکل ظرفی مخروطی گود شده است (استروناخ ، ۱۹۷۸، شکل ۷۲ چپ ). آیین بخورپراکنی در سراسر قلمرو اشکانی نیز رواج داشته است . از نمونه های این دوره ، نقش بخوردان بر مُهری از نسا (سدة اول ق م تا سده های دوم و سوم )، بر لوحی گِلی از شوش (سدة اول و دوم ق م ) و در حجاریهای مسجدسلیمان (سدة دوم ق م ) و حجاری بیستون (سدة اول تا سوم م ) است (تصاویر ۲ و ۳ مقالة حاضر؛ فرامکین ، ص ۲۳۹، تصویر ۳۹؛ گیرشمن ، ج ۲، ص ۱۰۳، تصویر ۱۱۶ وسط ؛ هرتسفلد، ص ۲۸۹، شکل ۳۸۵). گذشته از نقوش ، آتشدان سنگی از کوه خواجه سیستان (سدة اول تا سوم م )، بخوردان مفرغی از لرستان (سدة اول م ) نیز از جمله نمونه های به دست آمده است (هرتسفلد، ص ۳۰۱، شکل ۳۹۷؛ گیرشمن ، ج ۲، تصویر ۱۱۱). بخوردانهای فلزی این دوره عموماً پایة بلند مخروطی دارند و از نظر تزیین سطح و شکل بخش فوقانی با یکدیگر متفاوت اند. برخی از آنها، نظیر نمونه های یافت شده در نقاشیهای دیواری دورائوروپوس ] در سوریه [ (سدة اول م ) و نقش روی خمرة مکشوفه از آشور، علاوه برپایة بلند، سه پایة کوتاه شبیه پای جانور نیز دارند (گیرشمن ، ج ۲، تصویر ۵۹؛ کالج ، ص ۱۱۷، تصویر A 44).


از دورة ساسانی طرحی از پاپک پدر اردشیر ساسانی در تخت جمشید وجود دارد که او را در حال ریختن مادة بخور در بخوردان تزیینی کوچکی نشان می دهد (هرتسفلد، ص ۳۰۹، شکل ۴۰۲). بر سکه های اردشیر اول و برخی سکه های شاپور دوم علاوه بر یک آتشدان بزرگ ، که بر پشت کلیة سکه های ساسانی نقش شده است ، دو بخوردان کوچک نیز در طرفین دیده می شود (تصویر ۴ مقالة حاضر؛ پاروک ، تصاویر VII و I I XXX ) در نقش برجستة اردشیر اول در فیروزآباد هم بخوردانی دیده می شود (هرتسفلد، تصویر I I I CV ). در اواخر دورة ساسانی ، شکل سادة بخوردانهای این دوره تغییر یافت و به صورت مجسمة جانوران ، بویژه پرندگان ، درآمد. جنس آنها عموماً از مفرغ است و با استفاده از قالب ساخته شده است (اُربلی ، ج ۷، تصاویر A 240 و ۲۴۱ و ۲۴۲).


از سده های اول تا سوم هجری تاکنون بخوردانی به دست نیامده است . تنها نقشی از یک آتشدان بر قطعه پارچه ای از سدة دوم تا چهارم هجری در کلیسای نوتردام دولاکوتور در فرانسه وجود دارد که نشانه ای از هنر ساسانی است و احتمالاً از فلزی گرانبها بوده است (گیرشمن ، ج ۲، تصویر ۴۱۹). در نخستین سده های اسلامی ، خراسان مرکز عمدة فلزکاری ایران بود (ملکیان شیروانی ، ص ۲۴). عود سوزهای فلزی این دوران نشان دهندة تداوم هنر ساسانی در ایران و بین النهرین پس از اسلام است (حسن ، ص ۲۵۵؛ الفن الاسلامی ، ص ۱۰۴).نمونه های معدودی از سده های سوم و چهارم (دوره سامانی ) باقی مانده است که می توان به نمونه ای ساخته شده در خراسان موجود در موزة کابل اشاره کرد (ملکیان شیروانی ، ص ۳۲، شکل ۷). در دورة سلجوقی ، در سده های پنجم و ششم ، خراسان اهمیت خود را به عنوان مرکز فلزکاری حفظ کرد و همچنان با تکیه بر هنر پیش از اسلام ، در آنجا انواع عودسوز ساخته می شد. از این دوره نمونه های بسیار زیادی باقی مانده است .


از اواخر دورة سلجوقی و اوایل دورة مغول یعنی سدة ششم و هفتم نیز تعدادی عودسوز در دست است . با یورش مغول ، هنر فلزکاری سلجوقی به موصل در بین النهرین و سپس به مصر و سوریه و در نهایت به قاهره ، که از هجوم مغول در امان مانده بود، منتقل شد (پرایس ، ص ۶۶، ۸۵).


از بخوردانهایی که از سده های اولیة اسلامی تا سدة هشتم باقی است می توان نتیجه گرفت که اغلب از مفرغ ، برنج ، نقره و گاه از طلا ساخته می شده اند. روش ساخت بیشتر آنها با استفاده از قالب با تزیینات معمول شامل مشبک کاری ، سیاه قلم ، ترصیع کاری و کتیبه نویسی با مس و نقره و گاه طلا بوده است . عودسوزهای این دوران چهار شکل اصلی دارند: شکل اول ، ظرفهای استوانه ای کوتاهی با سه پایه به شکل پای جانور یا دکمه که برخی درپوشی نیمکروی و معمولاً تزیینی به شکل گل یا پرنده و جز آن در رأس دارند. این ظروف دارای دسته ای بلند و یا فاقد دسته اند (تصویر ۵ مقالة حاضر؛ فریر، ص ۱۷۴، تصاویر ۶ و ۷؛ محبوبیان ، تصویر ۵۱۸)؛ شکل دوم شامل ظرفهای استوانه ای نسبتاً بلند با کلاهک نیم گنبدی و نقش پیکرة پرنده در رأس آنهاست . این ظروفِ سه پایه ، به شکل پای جانور دارند و تزیینات آنها مشابه گروه اول است (ملکیان شیروانی ، ص ۴۳، تصویر ۳؛ فهرواری ، تصویر ۳۱، ش ۹۴؛ هراری ، ج ۱۳، تصویر D 1299). نمونه هایی که درپوش آنها گنبدی کامل است ، ترکیبی از گروههای اول و دوم است که معمولاً از برنج مرصع به نقره و طلا ساخته شده است و کتیبه نیز دارد (تصویر ۶ مقالة حاضر؛ هراری ، ج ۱۳، تصویر C 1299)؛ شکل سوم ، شامل پیکره هایی است به شکل جانورانی چون شیر، خرگوش و پرندگانی چون کبوتر و شانه به سر، که به صورت یکپارچه یا دو تکه ساخته شده و اغلب با روش «موم گمشده » مشبک کاری یا قالب ریزی شده اند و فقط یک سوراخ دارند. برخی از آنها، هم مشبک کاری شده اند و هم سوراخ دارند. تزیینات قلمزنی و کتیبه نیز بر آنها دیده می شود (تصویر ۷ مقالة حاضر؛ کروگر، تصاویر ۲۲۰ و ۲۲۱؛ فریر، ص ۱۷۳، تصویر ۵؛ محبوبیان ، تصویر ۵۶۴)؛ شکل چهارم ، ظرفهایی تشت مانند هستند که لبة پهن و مسطح آنها، که به صورت مدور یا چند ضلعی ، به بیرون برگشته است . این گروه معمولاً سه یا چهار پایه به شکل پیکرة جانورانی چون فیل و شیر دارند. روی لبه و بدنة آنها قلمزنی شده است و کتیبه نیز دارند. نمونه های موجودِ این دسته ، که برای آنها واژه های مجمر، مجمره و منقل بیشتر کاربرد دارد، متعلق به سده های ششم تا هشتم است (هراری ، ج ۱۳، تصاویر C 1283 و B 1287؛ الفن الاسلامی ، تصویر ۱۲۳). برای مشاهدة شکل نمونه های دوران تیموری (اواخر سدة هشتم تا اوایل سدة نهم ) باید به مینیاتورهای این دوره مراجعه کرد (تصویر ۸ مقالة حاضر). در برخی از مینیاتورهای سدة یازدهم (دورة صفویه ) ظروفی پایه بلند دیده می شود که با شمعدانهایی که در همین مینیاتورها ترسیم شده است تفاوت دارد و احتمالاً در آنها بخور می سوزانده اند (کونل ، ج ۱۰، تصویر ۹۲۲؛ بینیون ، ویلکینسون ، و گری ، تصویر X I LXX ، ش A 106). از سدة دوازدهم ، ظرف زیبایی از نقره متعلق به دورة عثمانی در مجموعة ابراهیم بیهوم ] بِهوم ؟ [ وجود دارد که عطرسوز معرفی شده است (تصویر ۹ مقالة حاضر). در سدة اخیر، تهران و اصفهان از مراکز عمدة مشبک کاری آثار فلزی ، از جمله عودسوزهاست که با نام مشبّک قلعه معروف است (ولف ، ص ۳۷). همچنین در چند دهة اخیر، بخوردانهایی از سفال ساخته شده است و از آن جمله نمونه ای از کلپورگان در سیستان و بلوچستان است (گلاک ، تصویر سمت چپ ص ۴۹) که کاملاً با الهام از ظرفی کشف شده از شمال غرب ایران متعلق به هزاره دوم ق م ساخته شده است . بخوردانهای سفالی دیگری نیز از گناباد در دست است که لعابدار و در زیر لعاب منقش اند (همان ، تصویر ص ۸۲( آتشدانهای کنونی در آتشکده های ایران و هند، ظرفهای بزرگ دسته داری هستند با پایه ای نسبتاً بلند که مواد معطر را با قاشقی مخصوص (چَمْچَه ) به طول سی سانتیمتر به داخل آنها می ریزند (گروپ ، ج ۲، تصویر ۶۳، ش ۱،۳).


منابع : اردشیر آذرگشسب ، مراسم مذهبی و آداب زرتشتیان ، تهران ۱۳۵۲ ش ؛ پیرآمیه ، تاریخ عیلام ، ترجمة شیرین بیانی ، تهران ۱۳۴۹ ش ؛ ا.ف . اشمیت ، تخت جمشید: بناها، نقشها، نبشته ها ، ترجمة عبدالله فریار، تهران ۱۳۴۲ ش ؛ م .اورنگ ، جشنهای ایران باستان ، تهران ۱۳۳۵ ش ؛ ک .پرایس ، تاریخ هنر اسلامی ، ترجمة مسعود رجب نیا، تهران ۱۳۶۴ ش ؛ زکی محمد حسن ، صنایع ایران : بعد از اسلام ، ترجمة محمدعلی خلیلی ، تهران ۱۳۶۳ ش ؛ محمدمؤمن بن محمدزمان حکیم مؤمن ، تحفة حکیم مؤمن ، تهران ] تاریخ مقدمه ۱۴۰۲ [ ؛ ویل دورانت ، تاریخ تمدن ، ج ۱: مشرق زمین گاهوارة تمدن ، ترجمة احمد آرام ، ج ۳: قیصر و مسیح ، ترجمة حمید عنایت ، پرویز داریوش ، و علی اصغر سروش ، تهران ۱۳۶۷ ش ؛ علی اکبر دهخدا، لغت نامه ، زیر نظر محمد معین ، تهران ۱۳۲۵ـ۱۳۵۹ ش ؛ هاشم رضی ، فرهنگ نامهای اوستا ، تهران ۱۳۴۶ ش ؛ محمدرحیم صراف ، نقوش برجسته ایلامی ، تهران ۱۳۷۲ ش ؛ گرگوار فرامکین ، باستان شناسی در آسیای مرکزی ، ترجمة صادق ملک شهمیرزادی ، تهران ۱۳۷۲ ش ؛ الفن الاسلامی


فی المجموعات اللبنانیة الخاصة ، معرض نظمه متحف نقولا ابراهیم سُرسق من ۳۱ ابار الی ۱۵ تموز ۱۹۷۴، بیروت ۱۹۷۴؛ رمان گیرشمن ، هنر ایران ، ج ۱: در دوران ماد و هخامنشی ، ترجمة عیسی بهنام ، ج ۲: در دوران پارت و ساسانی ، ترجمة بهرام فره وشی ، تهران ۱۳۴۶-۱۳۵۰ ش ؛ جیمزهاکس ، قاموس کتاب مقدس ، تهران ۱۳۴۹ ش ؛


A.Belenitsky, Asie centrale , tradui de l’anglais par P.A.Aellig et J.Marcadإ, Paris 1968; L.Biynon, J.V.S.Wilkinson and B.Gray, Persian miniature painting , London 1933; M.A.R.Colledge, Parthian art , London 1977; The Encyclopedia Americana , Danbury 1984, s.v.”Incense” (by Nathaniel H.Zimskind); The Encyclopedia of religion , ed.M.Eliade, New York 1987, s.v. “Incense” (by H. Rahim); Gإza Fehervari, Islamic metalwork of the eighth to the fifteen century in the Keir collection , London 1976; R.W.Ferrier, ed., The arts of Persia , New Haven 1989; Jay and Sumi Gluck, A survey of Persian handicraft , Tehran 1977; G.Gropp, “Funktion des Feuertempels der Zoroastrier”, in Archaeologische Mitteilungen aus Iran , Berlin 1969; Ralph Harari, “Metalwork after the early Islamic period”, in A survey of Persian art , ed. Arthur Upham Pope, Tehran 1977, VI, XIII; E.E.Herzfeld, Iran in the Ancient East , Tehran 1976; Gladiss and Jens Kroger, Islamische Kunst, Loseblattkatalog unpublizierter Werke aus Deutschen Museen , Band 2, Mainz 1985; Ernst Kدhnel, “History of miniature painting and drawing”, in A survey of persian art, Tehran 1977, V, X; Mehdi Mahboubian, Treasures of Persian art after Islam: The Mahboubian collection , New York 1970; A.Mazahإri, Les trإsors de l’Iran , Genةve 1970; Assadullah Souren Melikian-Chirvani, Islamic metalwork from the Iranian world: 8th-18th centuries , London 1982; Josef Orbeli, “Sa ¦ sa ¦ nian and early Islamic metalwork”, in A survey of Persian art , Tehran 1977, II, VII; D.J.Paruck, Sa ¦ sa ¦ nian coins , Bombay 1924; David Stronach, Pasargadae, a report on the excavations conducted by the British Institute of Persian Studies from 1961-1963 , Oxford 1978; idem, “Tape Nush-i Ja ¦ n”, in Iran: Journal of the British Institute of Persian Studies , IX (1971); H.E.Wulff, The traditional crafts of Persia , Cambridge, Mass. 1966

what`s life?life is love.
جمعه 27/5/1391 - 5:41 - 0 تشکر 515947

ایزد زرتشتی : بهرام


بهرام (۱) ، نام ایزدی در دین زردشتی ، ستاره ای در فلک پنجم (رجوع کنید به مریخ * ) و نام چند تن از پهلوانان و سرداران و شاهان .



۱) پیش از اسلام . واژة بهرام در اصل به معنای «در هم شکنندة مقاومت » است ، و در گزارش پهلوی اوستا به «پیروزگر» برگردانده شده ، ولی صورت فارسی باستان آن دیده نشده است . «ورهران / ورهرام / وهرام » در فارسی میانه ، به صورت نام خاص مردان کاربرد فراوان دارد. بهرام جوهر اولیة پیروزی و یکی


از چهره های بزرگ در ایزدکدة زردشتی است . بهرام ، ایزد بزرگ جنگ ، در برگیرندة عناصر بسیاری از روزگار پیش از زردشتی است و آشکارا به دوره ای هند و اروپایی تعلق دارد (تیمه ، ص ۳۱۲ـ۳۱۴).


در اوستا ، ورثرغنه (بهرام ) تمام ویژگیهای یک ایزد باستانی جنگ را داراست ؛ نیرویی که بر هر مقاومتی غلبه می کند و به همین سبب با «وِنئینتی اوپَرتات » (برتری پیروزمندانه ) یکجا ستوده شده است (یشت ۱۴، بند ۶۴). او همواره در جنگ با دشمنان خود، مردمان و دیوان ، جادوان و پریان ، کَویها و کَرَپانها است ( یشت ۱۴، بندهای ۴و ۶۲). بهرام یشت (یشت چهاردهم اوستا) از این ایزد تصویری جامع و زنده ارائه می کند و ده نوع تناسخ از ورثرغنه را در شکل حیوان و انسان برمی شمارد ( یشت ۱۴، بندهای ۲ـ ۵، ۹، ۱۱ـ۱۳، ۱۷، ۱۹ـ۲۱، ۲۳، ۲۵، ۲۷)؛ سپس استعدادها و تواناییهایی که ورثرغنه به زردشت ارزانی داشته ، از جمله پیروزی در اندیشه ، گفتار و کردار را برمی شمارد. در تصورات عامیانه تر، بهرام با عناصر و اعمال جادویی همراه است (گایگر، ص ۶۶ به بعد؛ لومل ، ۱۹۲۷، ص ۱۳۴ـ۱۳۵؛ بنونیست و رنو، ص ۳۰ـ۳۱).


گر چه نیروی اعطایی ایزد بهرام به آریاییها به حدی است که آنان تمام دشمنان خود را ناتوان می کنند، قدرت بهرام به جنگ و خونریزی و پیروزی نظامی محدود نیست بلکه صفات و ویژگیهایی چون مردانگی ، توانایی جنسی و سلامت و تمامیت جسمی نیز دارد که سیمای وی را پیچیده تر می کند.


در دورة بعد، بهرام بویژه به عنوان ایزد حامی مسافران (بویس ، ۱۹۷۵، ج ۱، ص ۶۲ و پانویس ۲۶۷) ستایش می شود. معادل وِدایی «ورثرغنه »، «ورترَهان » است که یکی از ویژگیهای او کشتن اژدها، «ورتره »، بوده است . ظاهراً این اسطورة ورثرغنة کشندة اژدها در «وهگن » ارمنی در ایران به جا مانده است .


صفت ورثرغنه احتمالاً لقب آتش نیز بوده است . «ورثرغنه آتر» (آتش پیروزمند) به احتمال بسیار نیای آدوروَرَهران کتیبه های کردیر (قرن سوم میلادی ) و آتش بهرام دورة ساسانی است .


در دورة سلوکیان و اشکانیان ، و به عبارت دیگر زیر نفوذ یونانی مآبی (هلنیسم )، ورثرغنه به آرِس و هِراکِلس ترجمه و تعبیر شد و به صورت یکی دانسته شدن بهرام و آرس در نجوم نیز بازتاب یافت . در متون پهلوی ، سیارة مارس (مریخ )، وهرام نامیده می شد (برای قطعة مناسبی از بندهش رجوع کنید به مکنزی ، ص ۵۱۳).


ورثرغنه ، از اختصاصات جهان ایرانی ، در ارمنستان که کاملاً زیر تأثیر ایران دورة اشکانی بود، ] با نام وَهگَن [ با هراکلس یکی شد (هوبشمان ، ص ۷۵ـ۷۸، ۵۰۸ به بعد). در شرق دنیای ایرانی ، ورثرغنه در شکل «اُرلانگو» (ماریک ، ص ۴۲۶) و در میان ایزدانی که بر سکه های کوشانی نامشان نقش بسته ظاهر شده است . معادل او در ایزدکدة سغدی ، «وشغن » است (هنینگ ، ص ۲۵۲).


در متون پهلوی و فارسی میانه ، ورهرام در سه روز نخست پس از مرگ تا چهارمین سپیده دم ، روح را در سفر به جهان مینوی همراهی و راهنمایی می کند ( مینوگ خرد ، قسمت ۲). پیوند او با مهر، رَشن و سروش انعکاسی از مفاهیم مربوط به او در اوستاست (قس گرشویچ ، ص ۱۹۳ به بعد).


بهرام در جوامع زردشتی همواره بسیار محبوب بوده است و حتی بعد از دورة ساسانی ، موقعیت برجستة خود را مرهون پیوند با آدور ورهران یا آتش بهرام است ، و نیز نقش خود را به عنوان حامی مسافران و در راه ماندگان حفظ کرده است (بویس ، ۱۹۷۹، ص ۲۱۸ـ۲۸۹).


منابع :


ـ. Benveniste and L. Renou, Vr ¤tra et Vr ¤ q ragna. ـtude de mythologie indo-iranienne , Paris 1934; M. Boyce, A history of Zoroastrianism , HO I, VIII, 1/2, 2A, Leiden and Cologne 1975-; idem, Zoroastrians . Their religious beliefs and practices , London 1979; J. Duchesne- Guillemin, Zoroastre. ـtude critique avec une traduction commentإe des Gہthہ , Paris 1948, 43-46; B. Geiger, Die Am ىa Sp ntas. Ihr Wesen und ihre ursprدngliche Bedeutung , Vienna 1916; I. Gershevitch, The Avestan hymn to Mithra , Cambridge 1959; L. Gray, Foundations of the Iranian religions , Bombay 1930, 117-119; W. B. Henning, "A Sogdian god", BSOAS , 28 (1965); H. Hدbschmann, Armenische Grammatik. Erster Teil:armenische Etymologe , Leipzig 1897; H. Lommel, Der arische Kriegsgott , Frankfurt 1939; idem, Die Yجىt"s des Awesta , Gخttingen 1927; D. N. MacKenzie, "Zoroastrian astrology in the Bundahiىn", BSOAS , 27 (1964); A. Maricq. "La grande inscription de Kaniska et l"إtإo-tokharien, I"ancienne langue de la Bactriane", JA , 246 (1958); P. Thieme, "The `Aryan" gods of the Mitanni treaties", JAOS , 80 (1960).


/ نولی ، تلخیص از ( ایرانیکا )/


۲) در ادبیات فارسی .


الف ) ستارة بهرام . در ادبیات فارسی ، ستاره ای از ستارگان هفتگانه و نماد جنگ و خونریزی است . جایگاه بهرام را آسمان پنجم دانسته (عمادی ، ص ۴۱۷) و اقلیم سوم را به او نسبت داده اند (دهخدا، ذیل مادّه ). این موقعیت نجومی ، بی گمان ، از هنگامی است که فرهنگ ایرانی زیر نفوذ فرهنگهای یونانی و بابلی قرار گرفت و ورهرام با آرس یونانی ، مارس رومی و نِرگال بابلی یکی دانسته شد ( ایرانیکا، ذیل مادّه ). در این مفهوم بهرام ، اغلب در نظم فارسی ، در کنار دیگر سیارات از قبیل کیوان و برجیس (برای رعایت تناسب الفاظ ) به کار رفته است (برای نمونه رجوع کنید به دقیقی ، ص ۱۰۴؛ خاقانی ، ۱۳۶۸ ش ، ص ۴۵۵؛ مسعود سعد سلمان ، ص ۳۷۳؛ اثیر اخسیکتی ، ص ۲۶۲، ۳۶۸)؛ و همچنین مظهر خونریزی ، خشم و سطوت و خودکامگی است (برای نمونه رجوع کنید به دقیقی ، ص ۱۰۷؛ ظهیرالدین فاریابی ، ص ۵۲، ۹۸؛ اثیر اخسیکتی ، ص ۱۷۰، ۱۸۵؛ سنایی ، ص ۶۹۹). در معنای اخیر از آن با ترکیبات کنایی ، مانند «تُرک زمام کش » (انوری ، ج ۱، ص ۳۶۹)، «شحنة میدان پنجم » (حسن غزنوی ، ص ۲۱)، «ناظم فلک » (انوری ، ج ۱، ص ۸)، «ترک خنجرکش » (خواجوی کرمانی ، ص ۱۶۸) یادشده و استعارة او با ملازمات و علایقی که عمدتاً جنگ افزارند، همراه است (مسعود سعد سلمان ، ص ۲۸۹، ۳۲۴ـ۳۲۵، ۴۲۹؛ اثیر اخسیکتی ، ص ۴۲۳؛ عماد فقیه ، ص ۲۰۹). اشاره به خونریزی بهرام ، در ادبیات عصر حاضر نیز دیده می شود (اخوان ثالث ، ۱۳۶۱ ش ، ص ۱۰۵، ۱۱۸؛ همو، ۱۳۶۲ ش ، ص ۱۴۴).


در گاهشماری قدیم ایرانیان ، بهرام نام روز بیستم ماه (مسعودی ، ج ۲، ص ۳۴۴) و ایزد روز سه شنبه است (عمادی ، ص ـ۴۱۹). بهرام با رنگ سرخ و آهن نیز ملازمت دارد که از نقش وی در ایزدکدة زردشتی مایه می گیرد (رجوع کنید به ایرانیکا ، همانجا). آمیزه ای از دو مفهوم روز سه شنبه و رنگ سرخ ، که بهرام نماد آنها شمرده شده ، در هفت پیکر ، داستان «گنبد سرخ شاهزادة روس »، منعکس است (رجوع کنید به ادامة مقاله ؛ نیز مریخ * ).


ب ) پادشاهان و پهلوانان .


بهرام گودرز . از پهلوانان روزگار کیکاووس و کیخسرو است که به سبب نرمخویی و بردباری و وفاداری ، از محبوبترین چهره های شاهنامه به شمار می رود. او از خاندان گودرزیان است که شاهزادگان اشکانی بوده اند (صفا، ۱۳۵۲ ش ، ص ۵۷۵). بهرام و برادرانش بیژن * و گیوورهام ، پسران نامدار گودرز، از میان ۷۸ فرزند او و نوادة کشواد زرّین کلاه ظاهراً از نسل کاوة آهنگرند (همانجا؛ فردوسی ، ج ۲، ص ۷۸؛ رستگار فسایی ، ۱۳۶۹ـ۱۳۷۰ ش ، ج ۲، ذیل «کشواد»، ص ۷۹۰، پانویس ۲).


نخستین اشاره به بهرام در شاهنامه آنجاست که از حضور او در مجلس رستم * در نَوَند سخن می رود (فردوسی ، ج ۲، ص ۱۵۷)؛ سپس در ماجراهایی است که به رفتن سیاوش * به توران می انجامد. بهرام در آنجا مشاور و پهلوانی است که سیاوش سپاه خود را به او می سپارد (همان ، ج ۳، ص ۶۸ـ۶۹).


مهمترین و چشمگیرترین حضور بهرامِ گودرز در شاهنامه در «داستان فرود» است که در لشکرکشی بزرگ ایرانیان به توران ، با درفش غُرم نشان شرکت می کند و از سوی طوس ، سپهسالار ایران ، مأمور گفتگو با فرود، فرزند سیاوش و جریره ، می شود تا او را به تسلیم دژ خود فراخواند. گرچه فرود با رهنمود مادر، بهرام را ـ با مغفر سیاوش ـ یار نزدیک پدر می داند، اما از رفتن نزد طوس سرباز می زند. بهرام بیهوده می کوشد تا طوس را از کشتن فرود منصرف سازد (همان ، ج ۴، ص ۴۳ـ ۱۴۸)، اما طوسِ خشمگین ، در پی احساس حقارت ، او را به دنباله روی از رقابت دیرین گودرزیان و نوذریان متهم می کند (رجوع کنید به خالقی مطلق ، ص ۷۴ـ ۷۸). با کشته شدن فرود به دست بیژن ، بهرام با اندوه بسیار، کشتن او را اشتباهی جبران ناپذیر با پیامدهایی ناگوار می داند. در نبردهای کاسه رود، بهرام کبودة تورانی را می کشد (فردوسی ، ج ۴، ص ۷۵)، و پس از مرگ ریونیز، شهزادة ایران ، تاج او را با دلاوری نزد ایرانیان بازمی آورد (همان ، ج ۴، ص ۹۹ـ۱۰۰)؛ اما تازیانة خود را که نامش بر آن نگاشته شده در میدان بر جا می گذارد. بدین سبب ، بازمی گردد و پس از پیکاری دلیرانه ، با سپاه توران ، به دست تژاو کشته می شود (همان ، ج ۴، ص ۱۰۱ـ ۱۰۸).


داستان کوتاه تازیانة بهرام ، از بخشهای زیبا و نیرومند شاهنامه است . تازیانة بهرام با داشتن نام پهلوان بر خود، نماد نام و ننگ ، و درگیری روانی میان نام و ننگ هستة اصلی غمنامة بهرام است (خالقی مطلق ، ص ۹۰؛ قریب ، ص ۱۴۵). دلبستگی بهرام به چیزی بی بها نظیر تازیانه در واقع نشانة غرور و پایبندی او به «شرف » است (میلانیان ، ص ۱۱۷)، ضمن آنکه اندوه سنگین مرگ فاجعه بار فرود به دست یک تن از گودرزیان ، و تلاش بهرام برای بیرون آمدن از زیر بار این گناه ، انگیزة دیگر او در استقبال از خطر مرگ عنوان شده است (ثاقب فر، ص ۲۶). اصرار بهرام در حفظ و بازیابی دوبارة تازیانه (نوعی جنگ افزار) را شاید بتوان نماد یکی از وظایف ایزد بهرام ـ پاسداری از جنگ افزارها ـ دانست .


بهرام گور . پادشاه نامی ساسانی ، بهرام پنجم (حک : ۴۲۰ـ ۴۳۸میلادی ) پسر یزدگرد اول است . زندگی وی سراسر بزم و رزم ، سرور و خوشگذرانی همراه با نیروی جسمی بسیار بود، چنانکه ضرب شمشیر وی را پدیدآورندة دره ها دانسته اند (رجوع کنید به ناصرخسرو، ص ۱۱۶). او نخجیرکاری زبردست (نیبرگ ، ص ۳۷)، شاهی سخاوتمند و محبوب (رجوع کنید به کریستن سن ، ص ۱۴۶، ۲۹۹، ۴۳۱) و مسامحه کار نسبت به رعایا (همان ، ص ۴۳۵، ۴۳۶) است و در ادبیات فارسی و افسانه های مردمی ، دستمایة داستانهای پهلوانی و عاشقانه بوده که از آن جمله است داستان «خره بماه با بهرام گور» (سعدالدین وراوینی ، ص ۳۷ـ۴۳؛ نیز رجوع کنید به صفا، ۱۳۷۲ ش ، ج ۱، ص ۱۷۶) و از این نظر شاید شخصیتی بی نظیر باشد.


روال کم و بیش یکسان داستان زندگی بهرام گور در متون دورة اسلامی ، وجود قصة مستقلی دربارة وی را از دورة ساسانی محتمل می سازد (صفا، ۱۳۵۲ ش ، ص ۹۲)، چنانکه داستان خروج دیلمان بر وی در مجمل التواریخ (ص ۷۰) از مأخذی به نام پیروزنامه نقل می شود و یا اشارة نظامی در هفت پیکر به «سواد بخاری و طبری » به عنوان مأخذ داستان گواه دیگری بر این امر است (رجوع کنید به محجوب ، ۱۳۷۰ ش ، ۶۸۸).


نخستین اشارات به بهرام گور، در متون تاریخی اولیة دورة اسلامی و به اعتبار شخصیت تاریخی اوست . نام و داستان زندگی وی در تاریخ طبری (ج ۲، ص ۶۹ـ۸۱)، اخبارالطوال دینوری (ص ۷۸، ۸۴ـ۸۶)، مروج الذهب مسعودی (ج ۱، ص ۳۰۲ـ۳۰۳)، تاریخ ثعالبی (ج ۱، ص ۳۴۸ـ ۳۵۸)، تاریخ گردیزی (ص ۷۴ـ ۷۸) و فارسنامة ابن بلخی (ص ۷۴ـ۸۲) آمده است . برخی از خاندانهای ایرانی که پس از اسلام در پی کسب اعتبار سیاسی بودند، نام وی را به عنوان نیای خود ذکر کرده اند، و این نیز از اسباب ماندگاری و راهیابی نام او به منابع اسلامی بوده است ؛ صفاریان ( تاریخ سیستان ، ص ۲۰۰)، آل بویه (ابوریحان بیرونی ، ص ۳۸؛ مجمل التواریخ ، ص ۳۹۰ـ۳۹۱) و خاندان میکائیلیان در نیشابور (دهخدا، ذیل «آل میکال »؛ دائرة المعارف بزرگ اسلامی ، ذیل «آل میکال ») از آن جمله اند.


معروفترین داستانهای منظوم دربارة بهرام گور، در شاهنامه و هفت پیکر و شمار بسیاری از منظومه های تقلیدی از خمسه آمده است . افزون بر این ، استفادة تلمیحی از شخصیت و عناصری از داستانهای زندگی او در جای جای ادب فارسی به چشم می خورد. انتساب سرودن نخستین شعر فارسی به او نیز نام وی را در تذکره ها و تاریخ ادبیات وارد کرده است (رجوع کنید به ادامة مقاله ).


داستان بهرام گور در بخش تاریخی شاهنامه و شمار بسیار ابیاتی که به سرگذشت او اختصاص یافته ، نشان از علاقة فردوسی به شخصیت او دارد (محجوب ، ۱۳۷۰ ش ، ص ۶۸۹ـ ۶۹۰). پرورش او در یمن ، ماجراهای شکار و یارگزینی او در این سرزمین ، بازگشت نزد پدر و آزردگی او و سفر دوباره به یمن ، ربودن تاج شاهی از میان دوشیر، گنج بخشی ، برخوردش با «لَنبک آبکش » و «براهام جهود»، میگساری ، بزم آرایی و نخجیر مدام او، جنگ با خاقان و پیروزی بر او، سفر به سند و دامادی شنگل ، شاه آن سرزمین ، خواستن رامشگر و لوری برای ایرانیان و سرانجام تاج سپاری او به فرزند و مرگ طبیعی سرفصلهای مهم سرگذشت او در شاهنامه است (ج ۷، ص ۲۶۶ـ۴۵۳) که خطوط اصلی آن ، کم و بیش در منابع دیگر آمده است و تنها مرگ بهرام است که در دیگر مآخذ غیرطبیعی ذکر شده است ، چنانکه در نهایة الارب نویری (ج ۱۵، ص ۱۸۲) و مجمل التواریخ (ص ۷۱) بهرام در پی آهو یا گوری به چاه یا باتلاقی فرو می افتد به طوری که جسدش نیز هرگز پیدا نمی شود (قس نظامی ، هفت پیکر ، ص ۳۵۰ـ۳۵۳).


بهرام گور شخصیت نخست «هفت پیکر»، چهارمین مثنوی خمسة نظامی است . روال داستان همانند داستان شاهنامه است ، با این تفاوت که نوشخواریهای بهرام و بویژه قصة هفت شاهزادة همسر او، محور داستان قرار می گیرد، و همین سنگینی کفة کامجوییهای بهرام از هفت شاهزاده و قصه گویی آنان است که موجب شده است تا داستان به نام مهمترین قسمت آن «هفت پیکر» یا «هفت گنبد» نامیده شود و نه «بهرامنامه ». در این منظومه بهرام با دیدن تصاویر هفت شاهدخت بر دیوار قصر خُوَرنَق به آنان دل می سپارد (ص ۷۷ـ۷۹) و این زمینة اصلی قصه است . قصر هفت گنبد با طرح شیده ، شاگرد سنمار، معمار خورنق ، منزلگاه بهرام و همسران اوست که رنگ گنبدها در آن به ترتیب سیاه ، زرد ، سبز، سرخ ، پیروزه ای ، به رنگ صندل و سپید و هر یک جایگاه یکی از هفت شاهدخت است (ص ۱۴۱ـ۱۴۴، ۱۴۶، ۱۸۲، ۱۹۷، ۲۱۴، ۲۳۵، ۲۶۷، ۲۹۲). بهرام هر یک از روزهای هفته را با پوشیدن لباسی به رنگ همان گنبد، با یکی از شاهدختها می گذراند که با گفتن داستانی او را سرگرم می کنند (ص ۱۴۶ـ۳۱۵). این هفت گنبد نمادی از هفت اقلیم و هفت فلک است و سیر بهرام در این هفت گنبد مفهومی نمادین دارد (رجوع کنید به چلکوفسکی ، ص ۷۱۶). پس از پایان یافتن قصه های هفتگانة شاهزادگان ، سرگذشت بهرام جز در داستان به جزا رساندن وزیر ستمکار، راست روشن ، (نظامی ، هفت پیکر ، ص ۳۲۱ـ۳۴۶؛ نظام الملک ، ص ۳۱ـ۳۹) تاهنگام مرگ اسرارآمیز و ناپیدایی او (ص ۳۵۰ـ۳۵۳)، فراز و فرود قابل توجهی ندارد.


ماجراهای بهرام گور موضوع آثار ادبی مستقل دیگری نیز بوده است . معروفترین آنها عبارت اند از: هشت بهشتِ امیر خسرو دهلوی (صفا، ۱۳۷۲ ش ، ج ۳، ق ۲، ص ۷۸۵)؛ هفت منظرِ عبدالله هاتفی (منزوی ، ج ۴، ص ۳۳۲۴؛ مجلة ایران شناسی ، ص ۸۵۴ـ۸۵۵) و هفت کشورِ فیضی دکنی (منزوی ، همانجا). هفت پیکر منثور عامیانه نیز، آمیزه ای است از هفت پیکر نظامی و هشت بهشت و روایتهای دیگر هفت پیکر (رجوع کنید به محجوب ، ۱۳۷۰ ش ، ص ۶۹۱ـ۷۰۲).


بهرام گور نه تنها در سیمای قهرمان داستانها بلکه به عنوان پدیدآورنده و خالق در عرصة ادب مطرح است . نوشته های پراکنده ای از دورة پیش از اسلام به او نسبت داده اند؛ از جمله : خطبة کوتاه او هنگام جلوس (نظامی ، هفت پیکر ، ص ۹۹ـ۱۰۰؛ و نیز رجوع کنید به تفضلی ، ص ۲۳۸)؛ خطابه ای در روز بارعام دربارة پدرش (طبری ، ج ۲، ص ۷۱؛ نولدکه ، ص ۱۶۰ـ۱۶۱) و توقیعی از او (تفضلی ، ص ۲۴۱). طبری ، همراه با ستایش شیوایی سخن بهرام ، به نامه ای از وی اشاره کرده است که پس از پیروزی برخاقان نوشته ، در آن با شرح نبردهای خود، به شکرانة پیروزیش ، خراج سه ساله را می بخشد (ج ۲، ص ۷۷). ابن ندیم (ص ۶۲۴) و نیز مسعودی (ج ۱، ص ۳۰۲)، کتابی در آیین تیراندازی که ترجمة عربی آن با نام آئین الرمی وجود داشته ، به بهرام گور و گاه به بهرام چوبین (رجوع کنید به ادامة مقاله ) نسبت داده اند. پرورش بهرام در سرزمینی عربی و آشنایی او با فرهنگ تازی منشأ اخباری در باب توانایی وی در سرودن اشعاری به عربی شده است (ثعالبی ، ج ۱، ص ۳۵۸؛ مسعودی ، ج ۱، ص ۳۰۳ـ ۳۰۴). در آثار ادبی عرب ، در دورة اولیة اسلامی ، لطایف و سخنان حکمت آمیز بسیاری از بهرام گور نقل شده است (تفضلی ، ص ۲۰۵). اما مهمترین و مشهورترین اشاره به بهرام ، به صورت انتساب نخستین شعر فارسی دری به وزن عروضی به اوست : «منم آن شیر گله ، منم آن پیل یله / نام من بهرام گور و کُنیتم بوجبله »، که در بیشتر تذکره های فارسی با اندک تفاوتهایی آمده است (ثعالبی ، ج ۱، ص ۳۵۹؛ عوفی ، ج ۱، ص ۱۹ـ۲۰؛ صفا، ۱۳۷۲ ش ، ج ۱، ص ۱۷۳، ۱۷۵، ۱۷۷) و با اینکه عوفی (ج ۱، ص ۱۹) می گوید که خود دیوان بهرام را دیده است ، بیت یادشده کاملاً جعلی به نظر می آید (بهار، ج ۱، ص ۸۹ـ۹۰).


بهرام چوبین . سپهبد شمال (شهربان آذربایجان و ماد) پسر وهرام گشسب از دودمان مهران ، از مردم ری و سردارِ هرمز چهارم (حک :۵۷۹ـ۵۹۰میلادی ) بود که بر وی شورید و در زمان خسروپرویز با توطئة او و خُرّاد برزین به دست قلون کشته شد (فردوسی ، ج ۹، ص ۱۶۳ـ۱۶۴).


سرگذشت بهرام چوبین ظاهراً موضوع داستان تاریخی مستقلی بوده است ، زیرا خداینامگ ، مأخذ اصلی شاهنامه ، منحصر به سرگذشت شاهان بوده و داستان بهرام چوبین باید از منبعی غیر از آن به دست گردآورندگان شاهنامة ابومنصوری و فردوسی رسیده باشد (ریاحی ، ص ۲۸، ۶۰). بعلاوه ، ابن ندیم از کتابی عربی به نام «بهرام شوس » از جبلة بن سالم بن عبدالعزیز یاد کرده است که از اصلی پهلوی و مفقود ترجمه شده بوده است (ص ۶۰۶). مسعودی (ج ۱، ص ۳۱۸) نیز به اثری در شرح کارهای بهرام چوبین اشاره کرده و ابراهیم بیهقی (ج ۱، ص ۲۰۳) متذکر شده است که به دستور خسروپرویز، شرح جنگهای او را با بهرام چوبین نگاشته بوده اند و بنابراین ، نمی توانسته از شائبة غرض خالی باشد (اسلامی ندوشن ، ص ۳۹۶). این داستان که به دور از خیالپردازی نبوده ، به متون پس از اسلام راه یافته است (دینوری ، ص ۱۱۱ـ۱۳۰؛ طبری ، ج ۲، ص ۱۷۴ـ۱۸۱؛ بلعمی ، ج ۲، ص ۱۰۷۷ـ۱۰۸۹؛ ثعالبی ، ج ۱، ص ۴۱۴ـ۴۳۷؛ ابن بلخی ، ص ۹۸ـ۱۰۲؛ گردیزی ، ص ۹۰ـ۹۳).


در شاهنامه داستان بهرام چوبین در حدود چهارهزار بیت را در برمی گیرد (ج ۹، ص ۱۴ـ۷۰، ۱۰۵، ۱۶۸). هرمز او را، که سرداری کشیده بالا و لاغر اندام و بدان سبب ملقب به چوبین است (برای بحث مبسوط دربارة لقب وی رجوع کنید به فریار، ص ۶۱۶ـ ۶۱۷؛ عمادی ، ص ۴۳۴ـ۴۴۰)، با سپاهی از چهل سالگان ، همراه درفش شاهی ، به نبرد با ساوه شاه در دشت مرو می فرستد. بعد از شکست ساوه شاه ، بهرام گنج پرموده ، پسر وی ، را برای هرمز می فرستد. اما آیین گشسب ، دبیر هرمز، چنین می نماید که بهرام اندکی از آن گنج را فرستاده است . هرمز خشمگین ، با فرستادن نامه ای توهین آمیز و دوکدان و جامه ای زنانه ، به کنایه بهرام چوبین را تحقیر می کند. بهرام سپاه را به داوری می خواند و لشکریانش او را به شورش بر ضد هرمز برمی انگیزند. دیدار اسرارآمیز بهرام چوبین با بانویی در کاخ جادو، سردار را دگرگون می کند و او با فرستادن خنجرهایی خمیده هرمز را تهدید به شورش می کند (رجوع کنید به بهرام در موسیقی و نقاشی ، ادامة مقاله ). بهرام چوبین به ری می رود و با زدن سکه به نام خسرو، هرمز را بر پسر بدگمان می کند. در پی قتل هرمز به دست بندویه و بسطام ، بهرام چوبین در تیسفون بر تخت شاهی می نشیند و در نبرد نهروان با شکست خسرو او را وادار به پناه بردن به قیصر روم می کند. بهرام چوبین بار دیگر با خسرو که به یاری قیصر سپاهی فراهم آورده در دشت دوک روبرو می شود و با وجود دلاوری ، در نبرد نهایی ، از برابر خسرو می گریزد و در راه از پیرزنی که به او نان جوین و «نبیدی تیره » در کدو می دهد می شنود که از نژادِ شاهی خسرو شکست خورده است . داستان با شرح دلاوریهای بهرام چوبین در دربار خاقان ادامه می یابد، اما سرانجام با ضربة خنجر ترکی به نام قلون در روز بهرام (سه شنبه )، که به پیشگویی اخترشماران روز مرگ او بوده است ، از پا درمی آید (فردوسی ، ج ۹، ص ۱۶۱ـ۱۶۲). گردویه ، خواهر و همسر بهرام ، سپاه او را به ایران بازمی گرداند و به همسری خسرو درمی آید (ثعالبی ، ج ۱، ص ۴۳۶ـ۴۳۷؛ کریستن سن ، ص ۴۹۷).


داستان بهرام چوبین تنها نقل اطلاعات تاریخی نیست ؛ گرچه بهرام شخصیتی تاریخی است ، با ویژگیهایی به جهان اساطیری پیوند می خورد. او اژدهاکش است که ویژگی پهلوانان اسطوره ای است (قس رستگار فسایی ، ۱۳۶۵ ش ، ص ۱۵۶ـ ۱۵۹). سپردن پرچم رستم به او (ثعالبی ، ج ۱، ص ۴۱۴)؛ دخالت عوامل جادویی در جنگ وی با ساوه شاه ؛ خواب او به تلقین مرد جادو (رجوع کنید به محجوب ، ۱۳۶۹ ش ، ص ۲۵۳ـ ۲۵۵، ۲۶۰)؛ دیدار او با بانوی اسرارآمیز باغ جادو همه نشان از آن دارد که وی از مرز تاریخ گذشته و سیمایی حماسی یافته است (رجوع کنید به اسلامی ندوشن ، ص ۳۹۱، ۴۰۶ـ ۴۰۸). گفته اند که تضاد میان مشروعیت (بودن خسرو از خاندان شاهی ) و صلاحیت (دلاوری و کیاست بهرام چوبین ) هستة اصلی مصیبت نامة بهرام چوبین است (خالقی مطلق ، ص ۹۰؛ قس اسلامی ندوشن ، ص ۴۱۶ـ ۴۱۸).


گذشته از سرگذشت پیوستة وی در شاهنامه ، عناصری از داستان نیز پشتوانة تلمیحات شعر و ادب بوده است (برای نمونه رجوع کنید به خاقانی ، ۱۳۶۲ ش ، ص ۲۸۱؛ نظامی ، ۱۳۳۳ ش ، ص ۱۶۵، ۱۸۵؛ سلیم تهرانی ، ص ۱۶۵؛ نیز رجوع کنید به شمیسا، ذیل مادّه ).


دلاوریها و مهارت وی در سپاهیگری در اندیشة ایرانیان چنان نفوذ کرده بود که تنها داستان پهلوانیهای رستم از آن بالاتر محسوب می شد (عمادی ، ص ۴۱۲). ادعای سامانیان در رسیدن نسبشان به او برای کسب مشروعیت در حکومت (ریاحی ، ص ۳۸، ۴۳؛ صفا، ۱۳۷۲ ش ، ج ۱، ص ۲۰۴)، از همین روست . همچنین در روایات یهودیان ایران ، بهرام چوبین حامی آنان محسوب شده است (کریستن سن ، ص ۴۶۶).


در متون تاریخی و ادبی پس از اسلام نیز از افراد دیگری ، چون چند تن از پادشاهان ساسانی (رجوع کنید به ابن بلخی ، ص ۲۰ـ۲۲؛ ثعالبی ، ج ۱، ص ۳۱۸ـ۳۲۴؛ فردوسی ، ج ۷، ص ۲۰۶ـ۲۱۳؛


طبری ، ج ۲، ص ۵۳، ۶۲؛ گردیزی ، ص ۶۹؛ دینوری ، ص ۷۸) و نیز بهرام ، پسر شاه روم ، قهرمان داستان «بهرام و گلندام » ( بهرام و گلندام ، ص ۲)، سخن رفته است (برای دیگر بهرامها رجوع کنید به صفا، ۱۳۵۲ ش ، ص ۷۹، ۸۳؛ ثعالبی ، ج ۱، ص ۴۱۱؛ منزوی ، ج ۴، ص ۲۶۷۱ـ۲۶۷۲؛ رستگار فسایی ، ۱۳۶۹ ش ، ذیل مادّه ).


۳) در موسیقی و نقاشی . داستان بهرام گور نه فقط در ادبیات بلکه در نقاشی و موسیقی نیز دستمایة آفرینش آثاری شده است . سده های پی درپی ، مُهرها و ظرفها و قالیها و گونه هایی از بافته های ایرانی ، چهره و صحنه هایی از داستان زندگی او را به تصویر کشیده اند (کریستن سن ، ص ۲۹۹ـ۳۰۰؛ زمانی ، ص ۱۶۸ـ۱۶۹، ۱۷۷ـ ۱۷۸). از شایعترین نگاره ها، صحنة شکار بهرام سوار بر شتر و همراه با کنیز چنگ نوازش ، آزاده ، است (ثعالبی ، ج ۱، ص ۳۵۱؛ پوپ ، ج ۴، ص ۱۵۶۳، ۱۶۰۲، ج ۶، ص ۲۴۸۴؛ تیتلی ، ص ۱۸ و جاهای دیگر). ظاهراً این نگاره از دیوار کاخ بهرام گرفته شده (پوپ ، ج ۲، ص ۸۹۰) و تا دورة صفویان تغییرناپذیر باقی مانده است (همان ، ج ۲، ص ۷۲۵ـ۷۲۶) جز در دورة مکتب هرات (همان ، ج ۶، ص ۲۶۵۴؛ بینیون و دیگران ، ص ۱۱۷). در این صحنه ، آزاده قربانی خشم بهرام شده است و ماجرا را بیانگر نمادین قدرت مردانه ای دانسته اند که نابودکنندة عشق خود است و در نمادگرایی ستاره شناختی ، نشانة محو نور زهره ، ستارة چنگ نواز فلک ، به هنگام برآمدن صبح و خورشید یا مهر است که با بهرام ملازمت دارد (پوپ ، ج ۲، ص ۷۲۸، ۸۹۰). جز این ، نگاره هایی از دیگر صحنه ها و ماجراهای زندگی بهرام در دست است ، از جمله نبرد با شیران (همان ، ج ۲، ص ۷۲۱، ۷۳۰، ج ۴، ص ۲۵۵۷، ج ۶، ص ۲۷۴۱؛ بینیون و دیگران ، ص ۱۷۰، تیتلی ، همانجاها)؛ گفت و شنود با شاهدختهای هفت گنبد؛ ملاقات با براهام (تیتلی ، ص ۵۱، ۱۳۵)؛ بهرام همراه سپینود در بازگشت از هند؛ آزادة گاو بر دوش (پوپ ، ج ۲، ص ۷۳۰، ج ۴، ص ۱۶۲۹، ج ۶، ص ۲۶۵۴) و سرانجام ساختن قصر خورنق (نظامی ، هفت پیکر ، ص ۶۱)، همه از مجالس مورد علاقة نقاشان و حکاکان بوده است . نگارگریهای نسخ هفت پیکر ، منشأ مجموعه ای از نگاره های زیبا از بهرام گور شده است (پوپ ، ج ۳، ص ۱۳۷۹، ج ۵، ص ۱۸۵۷، ۱۸۹۶ـ۱۸۹۷). این نگاره ها که در مراکز فرهنگی همچون موزة متروپولیتن ، کاخ گلستان و کتابخانة مدرسة سپهسالار (مدرسة عالی شهید مطهری ) نگاهداری می شود اثر نگارگران بنامی چون بهزاد، آقامیرک و محمد زمان است (همانجاها). بهرام گور و صحنه هایی از زندگی او از طریق این آثار و کتابهای عامیانه تری چون هفت پیکر منثور و بهرام و گلندام به نقاشیهای قهوه خانه ای و عامه پسند راه یافته است (کلانتری ، ص ۴؛ بلوکباشی ، ص ۱۱۵؛ سیف ، ص ۱۶۳، ۱۶۵) و گرچه عدم توازن و تناسب اجزا در این آثار اعتراض بهار را برانگیخته (ج ۲، ص ۳۴۱ـ۳۴۲) اما به هر حال اقبال عمومی را به این شخصیت نشان می دهد.


شخصیت بهرام گودرز نیز به نقاشیهای قهوه خانه ای راه یافته است (کلانتری ، ص ۱۱؛ تیتلی ، فهرست ، ص ۲۱۶). حضور بهرام چوبین در نگاره ها کمتر است (برای نمونه رجوع کنید به بینیون و دیگران ، ص ۱۲۰، ۱۸۲، ۱۹۴).


بهرام گور در تاریخ موسیقی ایران نیز چهره ای شاخص است . آورده اند که وی در روزگار اقامت در حیره ، موسیقی را از اعراب آموخته بود (پوپ ، ج ۶، ص ۲۷۸۶). دعوت او از هزاران لولی و رامشگر (زُت ) از هند به ایران (همانجا؛ ثعالبی ، ج ۱، ص ۳۶۴) و ارتقای طبقة نوازندگان در سلسله مراتب اجتماعی (مسعودی ، ج ۱، ص ۲۸۷) نشان علاقة او به موسیقی بوده است . در تاریخ جهانی موسیقی نیز رد و نشان بهرام گور، غیرمستقیم به چشم می خورد. اپرای توراندخت از جیاکو پوچینی (۱۸۵۸ـ۱۹۲۴) ملهم از داستانی است که شاهدخت اسلاو (در هفت پیکر : روس )، روز سه شنبه در گنبد سرخ ، برای بهرام حکایت می کند (رجوع کنید به چلکوفسکی ، ص ۷۱۵ـ۷۲۱).


منابع : ابن بلخی ، فارس نامه ، چاپ گی لسترنج و رینولد آلن نیکلسون ، لندن ۱۹۲۱، چاپ افست تهران ۱۳۶۳ ش ؛ ابن ندیم ، الفهرست ، چاپ ناهدعباس عثمان ، دوحه ۱۹۸۵؛ محمدبن احمد ابوریحان بیرونی ، آثار الباقیة عن القرون الخالیة ، چاپ زاخاو، لایپزیگ ۱۹۲۳؛ اثیر اخسیکتی ، دیوان ، چاپ رکن الدین همایونفرخ ، تهران ۱۳۳۷ ش ؛ مهدی اخوان ثالث ، ارغنون ، تهران ۱۳۶۱ ش ، همو، زمستان ، تهران ۱۳۶۲ ش ؛ محمد علی اسلامی ندوشن ، زندگی و مرگ پهلوانان در شاهنامه ، تهران ۱۳۴۸ ش ؛ علی بن محمد انوری ، دیوان ، ج ۱، چاپ محمد تقی مدرس رضوی ، تهران ۱۳۳۷ ش ؛ محمدبن محمد بلعمی ، تاریخ بلعمی : تکمله و ترجمة تاریخ طبری ، به تصحیح محمدتقی بهار، چاپ محمد پروین گنابادی ، تهران ۱۳۵۳ ش ؛ علی بلوکباشی ، قهوه خانه های ایران ، تهران ۱۳۷۵ ش ؛ محمد تقی بهار، بهار و ادب فارسی ، چاپ محمد گلبن ، تهران ۱۳۵۱ ش ؛ بهرام و گلندام ، متن کردی و ترجمة فارسی ، ضبط و ترجمه و توضیح از قادر فتاحی قاضی ، تبریز ۱۳۴۷ ش ؛ لورنس بینیون ، ج . و. س . ویلکینسون ، و بازیل گری ، سیر تاریخ نقاشی ایرانی ، ترجمة محمد ایرانمنش ، تهران ۱۳۶۷ ش ؛ ابراهیم بن محمد بیهقی ، المحاسن و المساوی ، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم ، قاهره ] تاریخ مقدمه ۱۳۸۰/۱۹۶۱ [ ؛ تاریخ سیستان ، چاپ محمدتقی بهار، تهران ] تاریخ مقدمه ۱۳۱۴ ش [ ؛ احمد تفضلی ، تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام ، چاپ ژالة آموزگار، تهران ۱۳۷۶ ش ؛ مرتضی ثاقب فر، «سوگنامة فرود»، جهان نو ، سال ۲۶ (زمستان ۱۳۴۹ـ بهار۱۳۵۰)؛ عبدالملک بن محمد ثعالبی ، تاریخ ثعالبی مشهور به غرر اخبار ملوک الفرس و سیرهم ، ج ۱، ترجمة محمد فضائلی ، تهران ۱۳۶۸ ش ؛ پیتر چلکوفسکی ، «آیا اپرای توراندوت پوچینی بر اساس کوشک سرخ هفت پیکر نظامی است ؟»، مجلة ایران شناسی ، سال ۳، ش ۴ (زمستان ۱۳۷۰)؛ حسن بن محمد حسن غزنوی ، دیوان ، چاپ محمد تقی مدرس رضوی ، تهران ۱۳۶۲ ش ؛ بدیل بن علی خاقانی ، دیوان ، چاپ ضیاءالدین سجادی ، تهران ۱۳۶۸ ش ؛ همو، منشآت خاقانی ، چاپ محمد روشن ، تهران ۱۳۶۲ ش ؛ جلال خالقی مطلق ، «عناصر درام در برخی از داستانهای شاهنامه »، در تن پهلوان و روان خردمند ، چاپ شاهرخ مسکوب ، تهران ۱۳۷۴ ش ؛ محمودبن علی خواجوی کرمانی ، دیوان ، چاپ احمد سهیلی خوانساری ، تهران ۱۳۶۹ ش ؛ دائرة المعارف بزرگ اسلامی ، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی ، تهران ۱۳۶۷ ش ـ ، ذیل «آل میکال » (از سیدعلی آل داود)؛ محمدبن احمد دقیقی ، دیوان ، چاپ محمدجواد شریعت ، تهران ۱۳۶۸ ش ؛ علی اکبر دهخدا، لغتنامه ، زیر نظر محمد معین ، تهران ۱۳۲۵ـ۱۳۵۹ ش ؛ احمدبن داود دینوری ، اخبار الطوال ، ترجمة محمود مهدوی دامغانی ، تهران ۱۳۶۶ ش ؛ منصور رستگار فسایی ، اژدها در اساطیر ایران ، شیراز ۱۳۶۵ ش ؛ همو، فرهنگ نامهای شاهنامه ، تهران ۱۳۶۹ـ۱۳۷۰ ش ؛ محمد امین ریاحی ، فردوسی : زندگی ، اندیشه و شعر او ، تهران ۱۳۷۵ ش ؛ عباس زمانی ، تأثیر هنر ساسانی در هنر اسلامی ، تهران ۱۳۵۵ ش ؛ سعدالدین وراوینی ، مرزبان نامه ، چاپ محمد روشن ، تهران ۱۳۶۷ ش ؛ محمد قلی سلیم تهرانی ، دیوان ، چاپ رحیم رضا، تهران ۱۳۴۹ ش ؛ مجدودبن آدم سنایی ، حدیقة الحقیقة و شریعة الطریقة ، چاپ مدرس رضوی ، تهران ۱۳۵۹ ش ؛ هادی سیف ، نقاشی قهوه خانه ، تهران ۱۳۶۹ ش ؛ سیروس شمیسا، فرهنگ تلمیحات ، تهران ۱۳۷۱ ش ؛ ذبیح الله صفا، تاریخ ادبیات در ایران و در قلمرو زبان فارسی ، تهران ۱۳۷۲ ش ؛ همو، حماسه سرایی در ایران ، تهران ۱۳۵۲ ش ؛ محمدبن جریر طبری ، تاریخ الطبری : تاریخ الامم و الملوک ، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم ، بیروت ] ۱۳۸۲ـ۱۳۸۷/۱۹۶۲ـ ۱۹۶۷ [ ؛ طاهربن محمد ظهیر فاریابی ، دیوان ، چاپ هاشم رضی ، تهران ] بی تا. [ ؛ علی بن محمود عماد فقیه ، پنج گنج ، چاپ رکن الدین همایونفرخ ، تهران ۱۳۵۶ ش ؛ عبدالرحمان عمادی ، «ورهرام روز و بهرام چوبین رازی در عقاید قدیم »، فرهنگ ایران زمین ، ج ۲۶، (بهار۱۳۶۵)؛ محمدبن محمد عوفی ، لباب الالباب ، چاپ ادوارد براون و محمد قزوینی ، لیدن ۱۹۰۳ـ۱۹۰۶؛ ابوالقاسم فردوسی ، شاهنامة فردوسی ، متن انتقادی ، مسکو ۱۹۶۳ـ۱۹۷۱؛ حسین فریار، ] دربارة [ «زندگی و مرگ پهلوانان در شاهنامه »، راهنمای کتاب ، سال ۱۲، ش ۹و۱۰ (آذر و دی ۱۳۴۸)؛ مهدی قریب ، بازخوانی شاهنامه : تأملی در زمان و اندیشة فردوسی ، تهران ۱۳۶۹ ش ؛ آرتور امانوئل کریستن سن ، ایران در زمان ساسانیان ، ترجمة رشید یاسمی ، تهران ۱۳۵۱ ش ؛ منوچهر کلانتری ، «رزم و بزم شاهنامه در پرده های بازاری " قهوه خانه ای ، »، هنر و مردم ، سال ۱۲، ش ۱۳۴ (آذر ۱۳۵۲)؛ عبدالحی بن ضحاک گردیزی ، تاریخ گردیزی ، چاپ عبدالحی حبیبی ، تهران ۱۳۶۳ ش ؛ مجلة ایران شناسی ، سال ۳، ش ۴ (زمستان ۱۳۷۰)؛ مجمل التواریخ و القصص ، چاپ محمدتقی بهار، تهران ۱۳۱۸ ش ؛ محمد جعفر محجوب ، «داستان عوامانة هفت پیکر بهرام گور»، مجلة ایران شناسی ، سال ۳، ش ۴ (زمستان ۱۳۷۰)؛ همو، «شاهنامه و فرهنگ عامه »، مجلة ایران شناسی ، سال ۲، ش ۲ (تابستان ۱۳۶۹)؛ مسعود سعد سلمان ، دیوان ، چاپ رشید یاسمی ، تهران ۱۳۶۲ ش ؛ علی بن حسین مسعودی ، مروج الذّهب و معادن الجوهر ، چاپ شارل پلاّ ، بیروت ۱۹۶۵ـ۱۹۷۹؛ احمد منزوی ، فهرست مشترک نسخه های خطی فارسی پاکستان ، اسلام آباد ۱۳۶۲ـ۱۳۷۰ ش ؛ هرمز میلانیان ، «بینش فلسفی و اخلاقی فردوسی »، در تن پهلوان و روان خردمند ، چاپ شاهرخ مسکوب ، تهران ۱۳۷۴ ش ؛ ناصر خسرو، سفرنامة ناصرخسرو ، چاپ نادر وزین پور، تهران ۱۳۶۷ ش ؛ حسن بن علی نظام الملک ، سیرالملوک ( سیاستنامه )، چاپ هیوبرت دارک ، تهران ۱۳۵۵ ش ؛ الیاس بن یوسف نظامی ، خسرو و شیرین ، چاپ وحید دستگردی ، تهران ۱۳۳۳ ش ؛ همو، هفت پیکر ، چاپ وحید دستگردی ، تهران ] بی تا. [ ؛ تئودور نولدکه ، تاریخ ایرانیان و ع

what`s life?life is love.
جمعه 27/5/1391 - 5:41 - 0 تشکر 515948

کاخ هترا



هترا یکی از آثار به جا مانده از دوران اشکانی است که امروزه در کشور عراق قرار دارد . شهر هترا دارای معماری خاصی است که می توان سه نوع تمدن ایرانی ، یونانی و رمی را در آن دید ، که مهمترین محوطه باستانی به جا مانده از دوران اشکانیان محسوب می گردد .


تغیر دائمی مرزهای جغرافیایی از مشخصه های بارز تاریخ طولانی ایران است . در طول تاریخ این سرزمین کهن ، مرزهای سیاسی و فرهنگی بارها تغییر شکل داده اند .


اهمیت هترا وقتی آشکار می شود که بدانیم هیچ بنا یا محوطه ای با این درجه اهمیت از دوران اشکانیان در داخل مرزهای ایران باقی نمانده است . با توجه به معیارهای هترا در ۲۹۰ کیلومتری شمال شهر بغداد و ۱۵۰ کیلومتری جنوب غرب موصل قرار دارد . اما در دوران باستان این شهر در فاصله ۵۰ کیلومتری شمال غرب پایتخت آشور باستان واقع بود .


هترا از اوایل قرن اول میلادی ، قلمرو حکرآنی یک سلسله محلی بوده است .


موقعیت جغرافیایی این شهر که مرز بین امپراتوری اشکانی و روم بود و در مسیر مهم کاروانهایی که از سمت شرق به سوی سوریه و پترا در اردن و بعلبک در لبنان و آسیای صغیر می رفتند ، قرار داشت موجب شده بود که روز به روز بر قدرت این شهر و حاکمانشان افزوده شود .


در نتیجه این تحولات هترا که در آغاز یکی از هجده ایالت آمپراتوری اشکانی بود ، تبدیل به قلمرو کوچک و به نسبت مستقلی می شود . در دوران اشکانیان که ایران به صورت ملوک الطوایفی اداره می شد ، حکمرانان این شهر شاه خوانده می شدند و در سلسله مراتب پایینتر از شاه اشکانی که شاه شاهان خوانده می شد ، جای می گرفتند .


شواهد باستانشناسی و ترجمه متن کتیبه های موجود در این شهر نشان می دهند که هترا در قرن دوم میلادی رونق گرفت و در همان دوران به میزان چشمگیری بر وسعت آن افزوده شده است .


بر اساس همین شواهد ، دوران رونق هترا بسیار کوتاه بود و تنها پس از اندکی با سقوط این شهر به دست ساسانیان ، هترا برای همیشه خالی از سکنه ماند .


خرابه و بقایای این شهر را جهانگردان اروپایی در قرن نوزدهم و نخست با جی راس در سال ۱۲۱۵ ه . ش و یا ۱۲۱۶ ه . ش کشف شد .


به رغم اینکه برخی از محققان معتقدند ، سکونت و تمدن در این ناحیه از دوران آشوریها و یا در نهایت از دوران هخامنشیان آغاز شده است ، اما تا کنون هیچ مدرکی دال بر وجود شهر هترا پیش از دوران اشکانی به دست نیامده است و چنین ادعاهایی همگی مبتنی بر فرضیات هستند .


نام این شهر برای اولین بار در سال ۱۱۷ م ، در گزارش تراجان پادشاه روم که به بین النهرین لشکر کشی کرده بود ، ثبت شده است .


سقوط هترا با شاپور اول ساسانی که به متروک ماندن ابدی این شهر منجر شد ، سپس به افسانه و داستان آمیخته شد و در حالی که هنوز رگه هایی از حقیقت را در خود داشت ، در داستانهای عربی و فارسی نقل گردید که از آن جمله می توان به کتابهای تاریخ طبری و تاریخ مسعودی اشاره کرد . در این میان داستان نازمیرا شاهزاده خانم هترایی که به علات عشق خود ، به شهر هترا خیانت کرد ، به ادبیات غرب نیز راه یافت و سرمایه خوبی برای هانس کریستین اندرسون نویسنده معروف دانمارکی در داستان شاهزاده خانم و نفود گردید .



در مرکز شهر بنای مستطیل شکل بسیار بزرگی قرار داشت که تمنوس خوانده می‌شد این بنا که مهمترین ساختمان شهر بوده شامل هفت تالار است که دارای اندازه های مختلف هستند و به موازات یکدیگر قرار گرفته اند. تالارها تماما دارای سقف ضربی هستند و ارتفاع آنها متفاوت است ، فضای داخلی تالارها فضاهای بسته‌ای نبودند بلکه به صورت ایوان‌های مسقفی رو به شرق ساخته شده بودند و تیرهای استوانه‌ای شکل بلندی سقف آن‌ها را بالا نگه می‌داشتند. وجود چنین ساختمان‌هایی باعث شد افرادی نظیر ارنست هرتزفلد به این نتیجه برسند که احتمالاً ساکنان این شهر در این اماکن چادر برپا کرده و در این چادرها به شیوه صحرانشینان عرب زندگی می‌کردند. او به این نتیجه رسیده بود که شیوه ساخت این ساختمان‌ها با ورود اشکانیان به این ناحیه به سرعت در این منطقه رواج یافته بود و ساکنان محلی این نقطه هنوز خود را با زندگی در این ساختمان‌ها وفق نداده بودند.
زیارتگاه اصلی هترا در مرکز این بنا قرار گرفته به معبد بزرگ و یا ایوان بزرگ مشهور است. معبد امه (یا همان شمش) خدای خورشید نیز درست در کنار آن قرار دارد. در این محل و در ناحیه مرکزی هترا علاوه بر این دو معبد که به خدایان هترایی تعلق داشتند معبدی هلنیستی (یونانی) با مجسمه‌های خدایان رومی و یونانی از جمله آپولو (که در فرهنگ هترایی بالمارین خوانده می‌شد)، پوسیون، اروس، هرمس و فورتونا نیز قرار داشت. معبد شهیرو، ایزدبانوی ستاره صبح نیز از دیگر ساختمان‌های مهم این مجموعه بوده است. علاوه بر این‌ها معبد دیگری نیز در ناحیه مرکزی هترا وجود دارد که محققان هنوز درباره آن به توافق نرسیده‌اند اما چنین به نظر می‌رسد که این معبد زمانی به پیروان آیین میترایی تعلق داشته است.
از تزئینات داخلی تالارها چیزی بدست نیامده است ولی فیلوستارت Philostrate تالار کاخ ها را چنین معرفی می نماید. «تالاری است که بوسیله طاقی پوشانیده شده است و زیر آن طاق دانه هایی از لعل کبود نشانده اند بطوریکه بصورت آسمان در آمده است. روی زمینه آبی سنگ های قیمتی تصویر خدایان را از طلا می ساختند که مانند ستارگانی که در آسمان باشند ، می درخشیدند. در این تالار پادشاه می نشست و اجرای عدالت می کرد».
به نظر می رسد که ساختمان های زمان اشکانی از نظر طرح و ساختمان و حتی تزئینات داخلی کاملا شرقی بوده و فقط نمای خارجی بنا را به سبک یونانی یا یونانی- رومی تزئین می کردند.
از آن جایی که مرکز این شهر به معابد خدایان گوناگون تخصیص داده شده و هیچ اثری از وجود کاخ شاهی در این ناحیه به چشم نمی‌خورد بعضی محققان به این نتیجه رسیده‌اند که این شهر یک شهر مذهبی و مقدس بوده و نوعی حکومت مذهبی بر آن حکمرانی می‌کرده است. با این حال نمی‌توان انکار کرد که هترا قدرت و توان مالی و رونق اقتصادی‌اش را مدیون نقش این شهر به عنوان یک مرکز تجاری بوده است.
امروزه از طریق الواح و نوشته‌های بر جا مانده می‌دانیم که معبد اصلی و معبد امه (یا شمش) اوایل قرن دوم میلادی ساخته شده‌اند. معابد کوچک‌تر و زیارتگاه‌هایی که به شیوه یونانی ساخته شده‌اند باید از قدمت بیشتری نسبت به این بنا برخوردار باشند.

what`s life?life is love.
برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.