سوپراستار نداریم
ابتدا باید متوجه شویم که به چه بازیگری «سوپراستار» میگویند. اگر کسی در ایران شهرت داشته باشد نباید بگوییم «سوپراستار» است. «سوپراستار» یعنی یک چهره بینالمللی، حالا اگر بینالمللی هم نبود، حداقل منطقهای باشد. مثل «آمیتا باچان» یا «شاهرخخان» بازیگران هندی… نظر من این است که در ایران سوپراستار نداریم.
من سینما را خیلی دوست داشتم، اما پس از اینکه حقوق خواندم، حالا حقوق را از سینما بیشتر دوست دارم، چرا که این رشته در ژن من وجود دارد! وقتی که یک کتاب حقوقی میخوانم، دیگر به بار دوم نمیرسد، چون آن را حفظ میکنم. حقوق رشته بسیار شیرینی است، حقوق در واقع یک فن است… الان میگویم اول حقوق، بعد سینما…
زیاد اهل فوتبال نیستم، با اینکه شانس صعودمان کم است، اما امیدوارم صعود کنیم.
راستش را بخواهید دلم برای علی دایی سوخت، او از مفاخر ورزشی ایران است.نمیدانم چرا در اینجا مفاخر ورزشکار و هنرمند زود از یاد میروند.
برای من پول در زندگی اهمیت ندارد، آرامش و آسایش مهمتر است.
اهل مد و لباس به آن شکل نیستم، اما دوست دارم چیزی که به من میآید، را بپوشم.
تاکنون نقش منفی بازی نکردم. گرچه خیلیها میگویند منفی بازی کردم، اما نقش منفی یعنی این که یک «بزه» مثل قتل اتفاق بیفتد… اما قبول دارم که در نقش ضد قهرمان بازی کردم. در واقع نقش یک پسر شیطون را بازی کردم، مثل سوغات فرنگ و ازدواج به سبک ایرانی…
فرصت ندارم که آموزش پیانو بدهم.
چند سال پیش در دنیای تصویر با امین حیایی یک اجرا داشتیم… هنوز هم موقعیتی پیش نیامده که به شکل حرفهای این کار را انجام بدهم. میخواستیم گروه موسیقی هنرمندان را تشکیل بدهیم، اما هیچ وقت این فرصت پیش نیامد.
خدا را شکر تا امروز با مطبوعات مشکلی نداشتم.
چند پیشنهاد داشتم که مشاور حقوقی نشریات باشم، اما نپذیرفتم اما خودم به مجله مردمی خانوادهسبز این پیشنهاد را دادم!
تنهایی را خیلی دوست دارم.
یکی از دلایلی که به خارج از کشور نرفتم، این بود که پدر و مادرم تنها بودند. ضمن اینکه مدتی که خارج از ایران هستم، احساس تنهایی میکنم. اما برادرانم از سنین جوانی به آنجا رفته و به آنجا عادت کردهاند…
در مورد تیم والیبال هنرمندان نمیخواهم صحبت کنم، چون حواشی زیادی دارد. در تیم اول، من تنها نیت خیرخواهانه داشتم، یک ریال هم من نگرفتم. داخل دعواها هم نبودم، و تنها در نقش سرمربی ظاهر شدم… تیم دوم هم که اصلا به سرانجامی نرسید که بخواهم درباره آن حرفی بزنم…
حسام آدمی است که آزارش به کسی نمیرسد، تا زمانی که به او آزار نرسانند. آدم منطقی هستم (میخندد)، بد کسی را نمیخواهم، سعی میکنم مهربانی کنم، دل صافی هم دارم و با حسادت و این جور حرفها بیگانهام… اهل شکایت هم هستم! (تیتر بدی نزنید!)(دوباره میخندد)
خسرو شکیبایی در سینمای ایران نامی فراموش نشدنی است. یکدیگر را گهگداری میدیدیم. خسرو مرد مهربان و وجودش پر از انرژی بود. آخرین بار در پشت صحنه کنسرت «چکناواریان» همدیگر را دیده بودیم. مرد خاکی و ماخوذ به حیایی بود.
امین حیایی رفیق قدیمی من است… در سریال کلاه پهلوی که هنوز پخش نشده و چند سالی است که فیلمبرداریاش ادامه دارد، قرار بود در یک سکانس از صبح تا غروب؛ همبازی باشیم. از آنجا که جنس بازیگری یکدیگر را میشناسیم، این سکانس ۱۱ صبح به پایان رسید!
اعتقاد من درباره «مسعود دهنمکی»، این است که خداوند او را خیلی دوست دارد.
پس از بازی در فیلم «بهرام بیضایی» به نام «وقتی همه خوابیم»، احساس کردم، یکبار دیگر از دانشگاه هنر فارغالتحصیل شدم.