• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن معارف > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
معارف (بازدید: 1762)
دوشنبه 16/5/1391 - 23:21 -0 تشکر 495188
معاد(دیگاه شهید مطهری)

دوستان گل پربار به استقبال پرسش های خود/دوستان/خانواده و فرزندانتان بروید


كلیاتی درباره مسأله معاد

بحث ما درباره مسأله معاد است . مسأله معاد از نظر اهمیت ، بعد از
مسأله توحید مهمترین مسأله دینی و اسلامی است . پیغمبران ( و بالخصوص‏
آنچه از قرآن درباره پیغمبر ما استفاده می‏شود ) آمده‏اند برای اینكه مردم‏
را به این دو حقیقت مؤمن و معتقد كنند : یكی به خدا ( مبدأ ) و دیگر به‏
قیامت و یا فعلا به اصطلاح معمول ما معاد مسأله معاد چیزی است كه برای‏
یك مسلمان ایمان به آن لازم است ، یعنی چه ؟ یعنی در ردیف مسائلی نیست‏
كه چون از ضروریات اسلام است و ایمان به پیغمبر ضروری است ، پس ایمان‏
به آن هم به تبع ایمان به پیغمبر ضروری است .
ما بعضی چیزها داریم كه باید به آنها معتقد بود ، به این معنا كه‏
اعتقاد به آنها از اعتقاد به پیغمبر منفك نیست ، " باید " به این‏
معناست نه به معنی تكلیف ، به معنی این است كه انفكاك پذیر نیست كه‏
انسان به پیغمبر و اسلام ایمان و اعتقاد داشته باشد ولی به این چیز ایمان‏
نداشته باشد . مثلا روزه ماه رمضان ، می‏گویند كه روزه ماه رمضان از
ضروریات اسلام است . اگر كسی روزه نگیرد و بدون عذر روزه بخورد ، این‏
آدم فاسق است ولی اگر كسی منكر روزه باشد ، از اسلام خارج است ، چرا ؟
برای اینكه اسلام ایمان به وحدانیت خدا و ایمان به پیغمبر است و امكان‏
ندارد كه كسی به گفته پیغمبر ایمان داشته باشد ولی روزه را منكر باشد ،
چون اینكه در این دین روزه هست از ضروریات و از واضحات است ،
 یعنی نمی‏شود انسان در ذهن خودش‏
میان قبول گفته‏های پیغمبر و منها كردن روزه تفكیك كند . ولی خود مسأله‏
اعتقاد به روزه داشتن مستقلا موضوع ایمان و اعتقاد نیست ، یعنی در قرآن‏
هیچ جا وارد نشده : " كسانی كه به روزه ایمان می‏آورند " .
اما گذشته از اینكه مسأله معاد و قیامت مثل روزه از ضروریات اسلام‏
است ( یعنی نمی‏شود كسی معتقد به پیغمبر باشد ولی منكر معاد باشد ) در
تعبیرات قرآن كلمه ایمان به قیامت ، ایمان به یوم آخر آمده است ، یعنی‏
پیغمبر مسأله معاد را به عنوان یك چیزی عرضه كرده است كه مردم همان‏
طوری كه به خدا ایمان و اعتقاد پیدا می‏كنند ، به آخرت هم باید ایمان و
اعتقاد پیدا كنند ، كه معنی آن این می‏شود كه همین طوری كه خداشناسی لازم‏
است ( یعنی انسان در یك حدی مستقلا با فكر خودش باید خدا را بشناسد )
در مسأله معاد نیز انسان باید معادشناس باشد ، یعنی پیغمبر نیامده است‏
كه در مسأله معاد بگوید چون من می‏گویم معادی هست شما هم بگویید معادی‏
هست ، مثل اینكه من گفتم روزه واجب است شما هم بگویید روزه واجب است‏
. نه ، ضمنا افكار را هدایت و رهبری و دعوت كرده كه معاد را بشناسند ،
معرفت و ایمان به معاد پیدا كنند .

سه شنبه 17/5/1391 - 0:22 - 0 تشکر 495306

عبث نبودن خلقت در آیات قرآن ( 1 )


گفتیم كه‏
مسأله مرگ در قرآن مجید مطرح شده است و بنا را بر این گذاشتیم كه مجموع‏
آیات قرآن در زمینه مرگ و بعد از مرگ و قیامت را طرح كنیم و به طور
كلی واقعا ببینیم اعم از اینكه بتوانیم هضم كنیم یا نتوانیم منطق قرآن در
مسأله مرگ و بعد از مرگ و قیامت و این چیزها چیست ؟ گو اینكه شاید در
ابتدا همه همان حرف ما را می‏زنند ، یعنی همه می‏گویند ببینیم قرآن چه‏
می‏گوید ، ولی در نهایت امر همان آفتی كه طبیعت بشر ایجاب می‏كند
دامنگیر انسان می‏شود ، یعنی بعد انسان آن نظر خاصی را كه خودش با توجه‏
به بعضی از آیات قرآن در این موضوع نه همه آیات انتخاب كرده ، با اخذ
تأیید از قسمتی از آیات قرآن می‏خواهد بیان كند . ولی ما می‏خواهیم ان شاء
الله این كار را انجام ندهیم و اگر هم در جایی به بن‏بست رسیدیم بگوییم‏
بالاخره قرآن این مطلب را گفته است .
وقتی من بعضی از مسائل را از آقای طباطبایی سؤال می‏كردم ، می‏دیدم ایشان‏
به بعضی از آیات قرآن كه می‏رسند به اجمال می‏گذرند و حرفی نمی‏زنند .
می‏گفتند : حقیقتش این است كه من در بعضی از موارد غیر از اینكه بگویم تسلیم مقاصد
واقعی قرآن هستم راه دیگری ندارم ، یعنی برای خودم مطلب ( بحث راجع به‏
مسأله معاد و این چیزها بود ) آنقدرها مكشوف نیست و حالتی كه برای خودم‏
احساس می‏كنم این است كه باید تسلیم مقاصد قرآن باشم .
به هر حال ، ما اول از اینجا وارد شدیم ، گفتیم آیاتی كه از آن می‏توان‏
ماهیت مرگ را از نظر قرآن استفاده كرد ذكر كنیم ، كه یك سلسله آیات‏
بود كه من قسمت عمده‏اش را در جلسه پیش برای شما خواندم . در این جلسه‏
روایتی از امیرالمؤمنین ( علیه‏السلام ) نقل می‏كنم . بنای ما فعلا بر استناد
به روایات نیست ، ولی چون در آن روایت استدلال به آیه قرآن شده است ،
من آن را فقط برایتان می‏خوانم . از بحث خودمان هم خارج نشده‏ایم كه‏
بگویید صحبت در قرآن است نه در روایات ، بلكه چون در این روایت همان‏
استدلالی كه ما می‏خواستیم بكنیم شده است ، آن را خدمتتان عرض می‏كنم .
گفتیم كه اولا از آیات قرآن به طور كلی ، چه درباره سعدا و چه درباره‏
اشقیا اینچنین استنباط می‏شود كه مردن به طور كلی " توفی " است . "
توفی " یعنی استیفا كردن ، قبض به صورت كامل كردن ، تحویل كامل گرفتن‏
كه از ماده " وفی " است و در آیات زیادی از قرآن آمده است : "
« الله یتوفی الانفس حین موتها »" یا " « قل یتوفیكم ملك الموت‏
الذی وكل بكم »" كه خود این تعبیر ، بیان ماهیت مرگ است :
مرگ یعنی تحویل گرفتن و بردن . كلمه " نفس " هم كه در قرآن آمده است‏
در عربی یعنی خود . وقتی می‏خواهند بگویند خود این چوب ، می‏گویند نفس‏
این چوب . " جائنی زید نفسه " یعنی زید آمد ، خودش آمد ( همان عین‏
خودش نه چیزی دیگری ) . اگر قرآن به آن چیزی كه از انسان گرفته می‏شود
تعبیر " نفس " می‏كند ، از آن نظر است كه از نظر قرآن خود واقعی انسان‏
همان است كه گرفته و برده می‏شود .
غیر از این ، سلسله آیات زیادی داریم كه قرآن بیان می‏كند در فاصله‏
مردن تا قیامت حیاتی باقی است . گاهی درباره خصوص سعدا و اتقیا این‏
مطلب گفته شده است و گاهی درباره اشقیا ، مثل آیاتی كه در دو جای قرآن‏
است كه یك جا صریحتر است : " « و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند
ربهم یرزقون 0 فرحین بما اتیهم الله من فضله و یستبشرون بالذین لم یلحقوا
بهم »" . این آیه صراحت دارد ، كه درباره شهدا می‏گوید : مبادا
تو چنان گمان كنی كه اینها مردگانند ، بلكه زندگانند ، و مرزوقند و
الان شادمانند به آنچه كه خداوند به آنها داده است نه آنچه كه در آینده‏
می‏خواهد بدهد و الان مستبشرند ، یعنی منتظر بشارتهایی هستند از ناحیه‏
كسانی كه هنوز به آنها ملحق نشده‏اند ، انتظار دارند كه كی بشارتی از
ناحیه اینها برسد كه اینها هم به همین مقام سعادت خواهند رسید . این‏
نشان می‏دهد كه قرآن بعد از مردن واقعا حیاتی قائل است ، در صورتی كه شكی‏
ندارد كه دیگر این جسد مرده است . قرآن نمی‏خواهد بگوید اینها كه اینجا
زیر خاك هستند ، مثلا دهانشان را باز كرده‏اند و دارند در دهانشان شیر و
عسل می‏ریزند ، نمی‏گوید در زیر این خاك ، [ می‏گوید ] آنها در نزد
پروردگارشان ( عند ربهم ) مرزوق هستند . یا درباره صاحب آل یاسین [
می‏گوید ] بعد از اینكه كشته شد یا مرد گفت : " « یا لیت قومی یعلمون 0
بما غفر لی ربی و جعلنی من المكرمین » " و امثال اینها كه آیات‏
زیاد بود و دیگر تكرار نمی‏كنم .

سه شنبه 17/5/1391 - 0:24 - 0 تشکر 495315

كلام حضرت علی ( ع )


روایتی است كه چون مشتمل بر بعضی از آیاتی است كه من نخوانده بودم ،
برای شما عرض می‏كنم . در تفسیر نعمانی روایتی به سند از امیرالمؤمنین
 ( علیه‏السلام ) ذكر كرده كه حضرت استدلال كرد به آیه قرآن و فرمود :
« یقول الله تعالی : " یوم یأت لا تكلم نفس الا باذنه فمنهم شقی و
سعید ، فاما الذین شقوا ففی النار لهم فیها زفیر و شهیق ، خالدین فیها
مادامت السموات و الارض . . . ، و اما الذین سعدوا ففی الجنة خالدین‏
فیها مادامت السموات و الارض الا ما شاء ربك »" یعنی السموات‏
و الارض قبل یوم القیامة ، فاذا كانت القیامة بدلت السموات و الارض »
در قرآن قبلا هم عرض كردیم صحبت از جنات ( بهشتها ) است ، نه یك‏
بهشت . می‏فرماید مردم بر دو قسم هستند : شقی و سعید . اهل شقاوت خالدند
مادامی كه آسمان و زمین هست ، و همچنین اهل سعادت هم خالدند . كلمه‏
خلود معنایش " همیشگی " نیست . یك وقت ما از كلمه خلود ابدیت را
می‏فهمیم . كلمه خلود در اصطلاحی كه الان ما داریم معنایش ابدیت است ،
ابدیت كه هیچ انتهایی نداشته باشد ( لانهایی ) ولی اصل لغت خلود ،
ابدیت به آن معنا یعنی خصوص آن دوامی كه هیچ آخر نداشته باشد نیست ،
بلكه [ خالدند ] یعنی باقی می‏مانند و لهذا اگر یك قیدی در آخرش بخورد
تناقض نیست . در قرآن آمده : " « خالدین فیها ما دامت السموات و
الارض »" همیشه هستند تا آسمانها و زمین هست . این " همیشگی "
تناقض نیست كه بگوییم اگر همیشگی است یعنی ابدیت است ، دیگر " تا
" در آن معنی ندارد ، یعنی هستند و هستند تا آسمانها و زمین هست .
امیرالمؤمنین از این آیات چنین استنباط كرده‏اند كه این جنت و ناری كه‏
قرآن ذكر می‏كند " « ما دامت السموات و الارض »" هستند ، قبل از
قیامت است ، چون اصلا در ابتدای قیامت آسمانها و زمین همه از بین می‏رود
و منهدم می‏شود : " « فاذا كانت القیامة بدلت السموات و الارض » "
شروع قیامت با تبدیل شدن آسمانها و زمین است . بعد فرمود : و مثل‏
این‏است : " « و من ورائهم برزخ الی یوم یبعثون »" كه در جلسه‏
پیش این آیه را ذكر كردیم . بعد فرمود : " « و هو الثواب و العقاب‏
بین الدنیا و الاخرش و مثله قوله : النار » . . . " .
آیه‏ای است در سوره مؤمن كه می‏فرماید : " « و حاق بال فرعون سوء
العذاب ، النار یعرضون علیها غدوا و عشیا »" و رسید و احاطه كرد به آل‏
فرعون آتش كه هر صبحگاهان و هر شامگاهان بر آنها عرضه می‏شود . در
روایات هم خیلی زیاد آمده است كه بر اهل برزخ آتش عرضه می‏شود ، آن‏
عذابی كه از آتش می‏كشند از عرضه شدن آتش است ، مثل اینكه از نزدیك آن‏
را احساس كنند . بعد قرآن می‏فرماید : " « و یوم تقوم الساعة ادخلوا ال‏
فرعون اشد العذاب »" و در روزی كه ساعت بپا می‏شود آنها را وارد
عذاب كنید ، در سخت‏ترین عذابها . خود آیه هم ایما و اشاره اگر نگوییم‏
صراحتی دارد كه آنها قبل از قیامت بر آتش عرضه و در خود قیامت وارد
می‏شوند در آتشی كه بدترین آتشها خواهد بود . اینجا امیرالمؤمنین
این طور فرموده است كه در قیامت غدو و
عشی نیست ، صبح و شامی نیست ، صبح و شام مربوط به دوره قبل از قیامت‏ است :
« و الغدو و العشی لا یكونان فی القیامة التی هی دار الخلود و انما
یكونان فی الدنیا و قال الله تعالی فی اهل الجنة : " « و لهم رزقهم فیها
بكرش و عشیا »" و البكرش و العشی انما یكونان من اللیل و النهار
فی جنة الحیاش قبل یوم القیامة و قال الله تعالی :
" « لا یرون فیها شمسا و لا زمهریرا » "
بعد هم به آن آیه‏ای كه ما مكرر استدلال كردیم استدلال فرمود : " « و لا
تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون ، فرحین‏
بما اتیهم الله من فضله »" .
این ، پایان استدلال ما به آیاتی بود كه دلالت می‏كرد در فاصله مردن و
قیامت برای سعدا و اشقیا حیاتی وجود دارد ، چون بعضی آیات راجع به سعدا
بود ، بعضی راجع به اشقیا ، و بعضی آیات كه به تعبیر " توفی " بود
عموم مردم را یكجا شامل می‏شد ، و معلوم است كه اگر آیه همین قدر راجع به‏
سعدا یا اشقیا گفته باشد ، نمی‏شود بگوییم یك متوسطینی هم هستند كه فقط
اینها در این بین مات و فات می‏شوند و دیگران این طور نیستند . به اصطلاح‏
، اینجا دیگر قول به فصلی در كار نیست . از این بیان هم می‏گذریم .
از آیات قرآن اجمالا استنباط می‏شود یكی اینكه بعد از مردن تا قیامت‏
حیاتی هست ، دیگر اینكه قیامت كه بپا می‏شود تمام این عالمی كه ما
می‏شناسیم از خورشید و ستارگان و زمین با همه محتویاتش ( كوهها و دریاها
) ، یك دگرگونی عجیب و خاصی پیدا می‏كند كه شاید برای ما قابل تصور
نیست كه آن دگرگونی چگونه است . قرآن به تعبیرات خاصی این دگرگون‏
شدن‏ها و زیر و رو شدن‏ها را بیان می‏كند ، و آن دگرگونی آغاز قیامت است .
در عالم قبل از قیامت یعنی عالم برزخ همان طور كه از آیات و روایات‏
هم فهمیده می‏شود یك حساب كلی رسیدگی نمی‏شود ولی قسمتی از پاداش و
كیفرها در همان عالم برزخ به افراد می‏رسد

سه شنبه 17/5/1391 - 0:27 - 0 تشکر 495333

استدلالهای قرآن در مورد قیامت


قرآن یك سلسله استدلالها در مورد قیامت دارد كه ما باید این استدلالها
را بررسی كنیم ، ببینیم روی چه منطق و پایه‏ای می‏تواند باشد . بعضی از
استدلالهای قرآن شاید فقط رفع استبعاد است ، یعنی منكرین مطلب را بعید
می‏شمردند ، قرآن می‏گوید این چه استبعادی است كه شما دارید می‏كنید ؟ !
می‏گفتند انسان همینكه مرد مرد ، استخوانش هم كه پوسید : " « و ضرب لنا
مثلا و نسی خلقه قال من یحیی العظام و هی رمیم 0 قل یحییها الذی انشاها
اول مرش »"  در این جاها كه آنها استبعاد می‏كنند ، قرآن به قول‏
آن شاعر می‏گوید " ز اولین بار نیست مشكلتر
" ، همو كه اولین بار آن را خلق كرد ، برای دومین بار هم آن را ایجاد
می‏كند ، یعنی مفهوم آیه جز رفع استبعاد و استناد به قدرت كامله الهی‏
نیست و بیش از این كه در مقابل قدرت كامله الهی و در مقابل آنچه قبلا
دیدید این استعجاب شما استعجاب بی جهتی است ، مفهومی ندارد .
یك سلسله آیات دیگر داریم كه بیش از حد رفع استبعاد است و می‏خواهد
بگوید این همان نظام موت و حیات مشهود شماست ، چیز تازه‏ای نیست ، یك‏
چیزی نیست كه شما نمونه‏اش را ندیده باشید . هر چیزی را تا انسان ندیده‏
، شاید برایش ناشدنی است ولی وقتی كه دید می‏گوید هست . می‏گویند ادل‏
دلیل بر امكان یك شی‏ء وقوع آن است . آن آیات هم سلسله آیاتی است كه‏
مسأله موت و حیات مكرر یا مسأله حیات زمین را بعد از موتش یا تطورات‏
حیات خود انسان را ذكر می‏كند ، كه این هم باز جزء بخشهایی است كه بعد
عرض می‏كنیم .
یك بخش را ما می‏خواستیم امروز عرض كنیم و آن بخش این است كه در
پنج شش آیه از قرآن در سوره‏های مؤمنون ، جاثیه ، دخان ، ص و انبیاء ،
طرز استدلال شكل استدلالهای كلامی و فلسفی را دارد . حالا یك آیه‏اش را
برایتان می‏خوانم .
در سوره مباركه " « قد افلح المؤمنون »" بعد از آن آیاتی كه راجع به‏
برزخ بود كه عرض كردیم می‏فرماید : " « ا فحسبتم انما خلقناكم عبثا و
انكم الینا لا ترجعون 0 فتعالی الله الملك الحق لا اله الا هو رب العرش‏
الكریم »" . حالا ما هستیم و مفهوم این آیه :
 آیا گمان كرده‏اید كه شما را عبث آفریده‏ایم و این كه شما به سوی ما بازگردانده‏
نمی‏شوید ؟ مفهوم آیه به اصطلاح استفهام انكاری است : شما چنین گمان‏
كرده‏اید ؟ یعنی چه گمان باطلی ! مفهوم آیه این است : اگر بنا شود كه شما
به سوی ما بازگردانده نشوید ، خلقت شما عبث است و شما باور می‏كنید كه‏
ما عبث خلق كنیم ؟ این استدلال بر قیامت است از خدا ، یعنی برای اثبات‏
قیامت ، خدا پایه استدلال قرار داده شده است . [ می‏گوید ] ما را
می‏شناسید و قبول دارید یا نه ؟ به كسانی می‏گوید كه الله را قبول دارند :
الله شما را خلق كند و قیامتی نباشد ، پس خلقت شما عبث باشد ؟ "
²فتعالی الله غ" خداوند متعالی و برتر و بالاتر است و منزه است از چنین‏
نسبتها ، " « الملك »" صاحب قدرت و سلطان
تمام جنبه‏هایی كه در خداوند است ، به موجب آنها امكان ندارد كه خلقت‏
عبثی صورت بگیرد . اول از همه ، قدرت غیر متناهی‏اش را ذكر می‏كند كه‏
عجز و ناتوانی در كار نیست . ممكن است انسان كار عبثی بكند ولی منشأ
عبث بودن آن این است كه قدرتش نارساست . خیلی اوقات آدم یك كاری را
شروع می‏كند و بعد به نتیجه و نهایت نمی‏رسد و علت به نتیجه نرسیدنش این‏
است كه نتوانسته است ، می‏گوید یك كار لغو بیهوده‏ای كردیم ، به جایی هم‏
نرسید . " « الملك »" صاحب قدرت مطلقه ، " « الحق »" آن كه در
ذات او هیچ نوع بطلانی و نقصی و نابودی‏ای نیست ، ثابت است
كأنه می‏خواهد بگوید آن كه حق است خلقش هم حق است ، ذی‏الحق حق است .
شما می‏گویید خلقت عبث و باطل است ؟ تعبیر دیگر قرآن این است كه به‏
جای " عبث " كلمه " باطل " را آورده است . از حق حق ناشی می‏شود نه‏
باطل ، از حق عبث ناشی نمی‏شود ( چون عبث مساوی است با باطل ) . "
« لا اله الا هو »" كأنه در اینجا این سخن گفته می‏شود كه شاید موانعی ،
مزاحمی در كار باشد ، قدرت و خدای دیگری مانع كار شود ، مثل داستان خیر
و شرهایی كه در فلسفه‏های ثنوی و ادیان ثنویه بوده است . [ می‏گوید ]
معبودی غیر او نیست ، چون رب همیشه معبود است ، یعنی ربی غیر او نیست‏
، لذا بعد هم كلمه " رب " را آورده : " « رب العرش الكریم » "
صاحب عرش بزرگوار
در سوره دخان می‏فرماید : " « ان هؤلاء لیقولون 0 ان هی الا موتتنا الاولی‏
و ما نحن بمنشرین »" آنها می‏گویند كه جز مردن اولی ما مردن دیگری نیست‏
. این مسأله مردن اولیه را هم جلسه گذشته بحث كردیم " « ربنا امتنا
اثنتین و احییتنا اثنتین »" . از قرآن استفاده می‏شود كه مردم بعد
از این زندگی دو مردن دارند : یك مردن كه وارد عالم برزخ می‏شوند ، و
انتقال از برزخ به قیامت هم از نظر قرآن مردنی است و حیاتی ، یعنی‏
انتقال از یك حیات به حیات دیگر است كه از آن تعبیر به مردن می‏شود .
آنها هم گفتند جز همین یك مردن ، مردن دیگری نداریم ، یعنی پس قهرا بعد
از این حیاتی نیست كه باز مردنی و حیاتی باشد . " « فأتوا بابائنا ان‏
كنتم صادقین »" اگر راست می‏گویید كه پدرهای ما هستند ، پس بگویید
آنها را بیاورند . این " « فأتوا بابائنا »" مشعر به این است كه‏
انبیاء به آنها می‏گفتند پدرهایتان هم نمرده‏اند و در واقع زنده‏اند ،
می‏گفتند پس آنها را بیاورید تا ما ببینیم . " « ا هم خیر ام قوم تبع و
الذین من قبلهم اهلكناهم انهم كانوا مجرمین »" . شاهد هم آیه بعد است‏
: " « و ما خلقنا السموات و الارض و ما بینهما لاعبین 0 ما خلقناهما الا
بالحق و لكن اكثرهم لا یعلمون 0 ان یوم الفصل میقاتهم اجمعین »"
ما آسمانها و زمین و آنچه در میان آنها هست خلق نكردیم كه بخواهیم بازی‏
كرده باشیم .

سه شنبه 17/5/1391 - 0:29 - 0 تشکر 495340

تفاوت لعب با باطل


لعب با باطل این تفاوت را دارد : كار بچه را كه به آن بازی می‏گوییم ،
هم حق است و هم باطل ، لعب است از نظر اصل كار ، یعنی اگر ما نظر به‏
آن كاری كه بچه می‏كند بیندازیم ، مثلا اگر آن عمل توپ بازی را مورد نظر
قرار دهیم ، چه اثری بر این توپ بازی بار است ؟ هیچ ، عملش بیهوده‏
است ولی برای بچه بیهوده نیست ، چون نفس بازی كردن برای او خوب است‏
، مایه رشد روحی و جسمی اوست . و لهذا می‏گویند
در واقع در عالم هم هیچ كار باطلی وجود ندارد . همه كارهای لغو و
باطلی كه ما در دنیا می‏گوییم ، لغو و باطلهای نسبی است ، و این یك‏
حقیقتی است . بعضی از افراد عادت دارند با تسبیح بازی كنند . اگر از
خود آنها بپرسید شما چرا این تسبیح را می‏گردانید ، فایده این كار چیست ؟
می‏گویند هیچ . این راست است ولی آن طور هم كه خودشان می‏گویند بی‏فایده‏
نیست ، یعنی اگر بگوییم آیا شما بر اساس منطق این كار را می‏كنید ، از
نظر اینكه شما یك مرد صاحب عقل و منطقی هستید ، فكری كرده‏اید و اثری بر
این كار فرض می‏كنید ؟ می‏گویند نه . پس این كار بیهوده است . اما این‏
كار را كه عقل و منطق آنها نمی‏كند ، یك عادتی در دستشان هست و آسایش‏
آنها به این است كه این كار را بكنند . از نظر آن قوه‏ای كه آسایشش در
این كار تأمین می‏شود ، این كار لغو نیست ، از نظر آن قوه‏ای لغو است كه‏
فعالیتی در اینجا نداشته است .
خدا می‏گوید كار ما بازی نیست ، یعنی ما نخواستیم خودمان را سرگرم كنیم‏
، خوش باشیم بدون اینكه بر عمل و فعل ما اثری بار باشد و حقیقتی در آن‏
باشد . خلقت مثل كار بچه نیست كه اثرش فقط سرگرمی خودش است ، تفنن‏
خودش است ، تفریح خودش است ، بدون آنكه بر كارش اثری بار باشد .
پس این هم یك منطقی است در قرآن كه می‏گوید اگر قیامتی نباشد معنایش‏
این است كه این خلقت لغو باشد ، با این تفاوت كه در اینجا می‏گوید
خلقت آسمانها و زمین و هر چه در وسط است باید لغو باشد ، در آنجا [
سوره مؤمنون ] راجع به خصوص بنی آدم بود كه باید خلقت بنی آدم عبث‏
باشد .
در سوره جاثیه می‏فرماید : " « ام حسب الذین اجترحوا السیئات ان‏
نجعلهم كالذین امنوا و عملوا الصالحات سواء محیاهم و مماتهم ساء ما
یحكمون »" آیا این گناهكاران خیال كرده‏اند كه ما آنها را در ردیف‏
مؤمنین و صالحان قرار می‏دهیم ، زندگی اینها با آنها و مردن اینها با آنها
یك جور خواهد بود ؟ یعنی برای عمل نیك و بد هیچ تفاوتی در مقیاس ما
نیست ؟ خیلی بد حكم و قضاوت كردند ، غلط فكر كردند . " « و خلق الله‏
السموات و الارض بالحق »" خدا آسمانها و زمین را به حق آفرید . یعنی‏
این فكری كه اینها می‏كنند كه خوب و بد ، ایمان و عمل صالح با بی‏ایمانی و
بدكرداری نتیجه‏اش مساوی است ، معنایش این است كه خلقت آسمان و زمین‏
بر حق نباشد ، به باطل باشد ، نه ، خدا به حق آفریده است .
 " « و لتجزی كل نفس بما كسبت و هم لا یظلمون »"
و این خلقت برای این است اینجا غایت ذكر می‏كند كه هر نفسی به آنچه‏
كه كسب كرده است برسد ، و در این رسیدن حتی به آن بدها هم قهرا ظلم‏ نمی‏شود .
در سوره ص می‏فرماید : " « ان الذین یضلون عن سبیل الله لهم عذاب‏
شدید بما نسوا یوم الحساب »" فراموش كرده‏اند و روز قیامت را " « و
ما خلقنا السماء و الارض و ما بینهما باطلا »" ما آسمان و زمین و هر چه‏
در این وسط است باطل نیافریدیم " « ذلك ظن الذین كفروا »" این است‏
گمان كافران ، آنها این طور خیال می‏كنند " « فویل للذین كفروا من النار
" وای بر حال آنها از آتشی كه بر آنها خواهد رسید " « ام نجعل الذین‏
امنوا و عملوا الصالحات كالمفسدین فی الارض ام نجعل المتقین كالفجار
" آیا قیامتی نباشد و در نتیجه مؤمنین و عاملین صالحات را مثل‏
مفسدین در زمین قرار دهیم ؟ آیا ما متقین را مانند فجار قرار دهیم ؟
[ آیات ] یك سوره دیگر باقی مانده ، برای اینكه همه آیات را استقصاء
كرده و خوانده باشیم . در سوره انبیاء می‏فرماید : " « و ما خلقنا السماء
و الارض و ما بینهما لاعبین 0 لو اردنا ان نتخذ لهوا لاتخذناه من لدنا ان‏
كنا فاعلین »" ما این آسمان و زمین ، این مخلوقات و مشهوداتی را كه‏
شما دارید می‏بینید خلق نكردیم كه بخواهیم بازی كرده باشیم ( مفهوم بازی‏
را عرض كردم ) . قرآن می‏گوید اگر ما می‏خواستیم چیزی را بازی قرار دهیم ،
شما بشر و این عالم محسوس شما را نمی‏آفریدیم ، می‏توانستیم در عالم ملا
اعلی كه همان فرشتگان هستند یك كار بازی برای خودمان بر قرار كنیم و
لزومی نداشت كه ما بیاییم این عالم و شما را خلق كنیم كه هزار شك و
تردید هم در كار ما داشته باشید : " « لو اردنا ان نتخذ لهوا لاتخذناه من‏
لدنا ان كنا فاعلین »" اگر می‏خواستیم این كار را بكنیم می‏كردیم " « بل‏
نقذف بالحق علی الباطل فیدمغه فاذا هو زاهق و لكم الویل مما تصفون » "
بلكه ما حق را بر باطل می‏كوبیم ، پس حق باطل را از بین می‏برد ، و
وای بر شما از آن توصیفهایی كه درباره خدا كردید و نسبت لعب و لهو و
این جور چیزها به خداوند دادید . این خودش یك منطقی است
در قرآن به صورت استفهام انكاری ، یعنی ما
را ارجاع كرده به استدلال و عقل خودمان كه خودتان چطور قضاوت می‏كنید ؟
آیا شما خدا را عبث كار ، لاعب و بازیگر ، مبطل ( كسی كه كاری كه از او
صادر می‏شود باطل است ) فكر می‏كنید ؟ این طور نیست ، پس قیامت هست .
در نحوه این استدلال ، در بیان سخن خداوند و توضیح این مطلب كه این چه‏
رابطه‏ای است میان اینكه قیامتی نباشد و خلقت عبث باشد [ باید توضیح‏
داده شود ] . این چه حرفی است كه قرآن می‏گوید توجیه كننده خلقت فقط
قیامت است ؟ این خلاصه حرف قرآن است كه توجیه خلقت انسان حشر انسان‏
است و توجیه خلقت همه عالم هم باز وجود قیامت است ، چرا ؟

سه شنبه 17/5/1391 - 0:30 - 0 تشکر 495349

بیان اهل كلام


یك بیانی معمولا اهل كلام كرده‏اند و اغلب در كتابهای معمولی همین بیان‏
را ذكر می‏كنند كه آن البته بیشتر به خلقت انسان می‏خورد و این توجیه برای‏
خلقت همه عالم به هیچ وجه كافی نیست . به این صورت بیان می‏كنند ،
می‏گویند : انسان در این دنیا دارای اراده و اختیار و آزادی است و در سر
راه او كار خوب و كار بد هر دو قرار گرفته است . انسان می‏تواند كارهایی‏
را انجام دهد كه خوب است و می‏تواند كارهایی را انجام دهد كه بد است ،
بر خلاف حیوانات و برخلاف نباتات و جمادات كه برای آنها خوب و بد
مفهوم ندارد . افرادی در دنیا كار خوب می‏كنند و افرادی كار بد . اگر
قیامتی نباشد خوب و بدها هدر رفته ( خوبها هدر رفته و بدها هم به كیفر
نرسیده است ) ، پس خلقت انسان به این نحوه عبث است ، پس باید
قیامتی باشد برای اینكه نیكوكاران پاداش خودشان را دریافت كنند و
بدكاران هم به كیفر خودشان برسند تا خلقت انسان بالخصوص از آن جنبه‏ای‏
كه استعداد نیكوكاری و بدكاری دارد ، از لغویت خارج شود .

نقد بیان اهل كلام


اگر به این شكل بخواهیم بیان كنیم ، ما باید آخرت را طفیلی دنیا تلقی‏
كنیم ، بگوییم چون انسانی در این دنیا خلق شده و چون انسان كه در این‏
دنیا هست خوب و بد را می‏فهمد و یك عده كار خوب می‏كنند یك عده كار بد ،
 برای اینكه این‏
خوب و بدها در این عالم در یك كفه قرار نگیرند ، خداوند قیامت را خلق‏
كرده است ، فقط برای این جهت كه این نقص كار دنیای خلقت انسانها
جبران شود . این حرف ، حرف درستی نیست ، یعنی با منطق خود قرآن هم جور
در نمی‏آید كه مسأله قیامت یك امر به اصطلاح طفیلی باشد و اساسا با قانون‏
خلقت هم جور در نمی‏آید كه ما بگوییم خداوند یك عالمی را خلق می‏كند به‏
طفیلی چنین چیزی ، یك عالم به آن طول و عرض : " « و جنة عرضها
السموات و الارض »"  نه تنها " « خالدین فیها مادامت السموات‏
و الارض »" بلكه یك قسمت [ از مردم ] " « خالدین فیها »" كه‏
دیگر اصلا نهایتی نداشته باشد .

سه شنبه 17/5/1391 - 0:33 - 0 تشکر 495355

معنای عبث نبودن خلقت


ما اول باید مفهوم عبث و لعب و باطل را درك كنیم تا از اینجا بلكه‏
بتوانیم مفهوم آیه قرآن را درك كنیم . صرف خلقت یك موجود را شما در
نظر بگیرید ، یعنی یك موجودی كه استعداد دارد برای مخلوق شدن ، امكان‏
موجودیت برایش هست ، مثلا اگر یك سنگی امكان موجودیت دارد و آن را
عالم خلقت به وجود بیاورد و امكان بقائش هم یك مدت محدود باشد ، بعد
این سنگ فانی شود و از بین برود ، اگر هیچ قیامتی هم نباشد می‏شود گفت‏
این خلقت عبث است ؟ مقصود از عبث چیست ؟ مقصود از نقطه مقابلش‏
چیست ؟ خلقت چگونه باید باشد كه عبث نباشد ؟ ما خلقت را چطور باید
فرض كنیم كه عبث نباشد ؟ اینجا به دو نحو می‏شود مطلب را بیان كرد .
اگر شما راه سومی دارید بیان كنید .
بعضی مطلب را این طور بیان می‏كنند كه خلقت آنوقت عبث نیست كه‏
منتهی به بقا شود . خلقتی كه آخر و نهایتش فناست ، این خلقت عبث است‏
. اگر موجودی كه آفریده شد برای بقا بود و برای این بود كه همیشه می‏خواهد
بماند و همیشه از ناحیه پروردگار فیض بگیرد ، این یك هستی است در
مقابل نیستی ، و دوام است و بنابر این عبث نیست ، ولی اگر صرف [ این‏
است كه ] یك موجود خلق می‏شود ، بع هم نیست می‏شود ، یك هستی ای است ،
پشت سرش هم نیستی و هیچ ارتباطی هم میان‏
این موجود و یك موجود دیگری نیست كه بگوییم این موجود آفریده شده برای‏
موجود دیگری كه آن می‏تواند باقی بماند ، این عبث است .
این طور تقریر كرده‏اند كه مفاد این آیات این است كه خلقت برای‏
بازگشت به پروردگار است ، اشیاء آفریده شده‏اند و آمده‏اند در این عالم‏
برای اینكه بازگردند به سوی پروردگار و برای اینكه به ابدیت بپیوندند و
برای اینكه هیچ وقت فانی نشوند ، منتها باید قائل شویم كه تمام عالم به‏
سوی ابدیت می‏رود و هیچ چیزی فانی نمی‏شود و همه فناها نسبی است و همه‏
اشیاء و از جمله انسانها همان طور كه از بعضی آیات قرآن استنباط می‏شود
به نحوی به سوی پروردگار بازگشت می‏كنند . اشیاء آفریده شده‏اند كه كمال‏
خودشان را در این عالم طی كنند ، و پیمودن راه كمالشان همان و ملحق شدن‏
به خداوند همان و باقی بودن به بقای خداوند همان . پس در این آیه [
مؤمنون / 115 ] می‏خواهد نفی نیستی بكند . نفی عبث كردن نفی نیستی است ،
اشعار به این است كه عبث نیست یعنی نیستی نیست ، باطل نیست یعنی‏
نیستی نیست ، هر چه هست حق است ، یعنی هر چه هست هستی است و بقاء و
دوام است برای همه ما .
بعضی هم برای موجودات دیگر به این شكل می‏گویند كه لازم نیست ما قائل‏
شویم و حتی از قرآن هم شاید نتوانیم استنباط كنیم كه هیچ چیزی نیست‏
نمی‏شود و همه چیز به سوی پروردگار باز می‏گردد . مقصود [ از موجودی كه‏
نیست نمی‏شود ] انسان و احیانا حیوانات است ( اگر " « و اذا الوحوش‏
حشرت » "  مقصود و حوش و حیوانات باشد ) ، اینها به سوی‏
پروردگار باز می‏گردند ولی اینها زبده موجوداتند ، یعنی در آن پیوستگی ای‏
كه میان نظام كلی عالم هست ، حركات این نظام منتهی می‏شود به این‏
موجودات و اینها غایت خلقت و برای همیشه باقی هستند .
بنابر این ، بقاء و ابدیت انسان توجیه كننده خلقت انسان ، و خود
انسان توجیه كننده خلقت سایر موجودات عالم است . پس هیچ چیز عبث‏
نیست ، چون هر چیزی برای یك حكمتی و فایده‏ای در نظر گرفته شده است و
آخرین فایده‏ها و اثرها كه سر به ابدیت و بقاء و همیشگی می‏زند انسان است‏
. حالا لازم نیست بگوییم [ مقصود ] خصوص انسانهایی است كه روی این زمین‏اند ، بلكه در كهكشانها
هم هر موجودی كه استعداد ابدیت و بقای ابدی دارد . ما از آن نظامات خبر
نداریم ، آن نظامات هم بالاخره برای این است كه در طبیعت سیر تكاملی‏
پیش بیاید و بالاخره طبیعت ، موجودات ابدی و ابدیت را تحویل دهد . پس‏
وجود خورشید عبث نیست ، ماه هم عبث نیست ، زمین هم عبث نیست ، برای‏
اینكه همه اینها گهواره‏ای هستند برای این موجودی كه باید به ابدیت‏
بپیوندد . این یك بیانی است و بعید هم نیست این بیان درست باشد كه‏
قرآن كه گفته است اگر قیامت و ابدیتی نباشد پس خلقت لعب و عبث و
باطل است ، از راه مسأله غایت و غائیت است .

سه شنبه 17/5/1391 - 0:40 - 0 تشکر 495393

بیان دیگر


اینجا یك بیان دیگری هست نزدیك به این بیان و شاید از نظری جامعتر و
رساتر از این بیان ، و آن این است : لزومی ندارد ما اول مسأله ابدیت و
بقاء و نیستی را مطرح كنیم ، بلكه قدری به وضع موجود و مشهود اتكاء
می‏كنیم . اگر شما فرض كنید یك صاحب شعوری ، یك انسان عاقلی كاری را
با یك مقدماتی شروع كند كه این مقدمات با یك هدف بالخصوصی تناسب‏
دارد ولی قبل از آنكه این مقدمات به آن نتیجه برسد آن را از بین ببرد ،
این را می‏گوییم كار عبث ، كار باطل ، كاری شبیه لعب . دو مثال عرض‏
می‏كنم :
اگر كسی بیاید در یك زمینی كه قصد دارد مثلا دو ماه دیگر در آنجا
ساختمان بسازد یا خودش می‏داند كه بعد شرایطی پیش می‏آید كه دو ماه دیگر
در این زمین تصرفاتی خواهد شد ، در این فصل كه فصل پاییز است تراكتور
بیاورد و شخم بزند و بذری را در اینجا بپاشد ( بذری كه به طور عادی و
طبیعی شش ماه دیگر محصول می‏دهد و به آن نتیجه نهایی‏اش می‏رسد ) ، زمین‏
را آباد كند ، بعد دو سه ماه دیگر كه هنوز بذر از زمین بیرون نیامده یا
چهار پنج ماه دیگر كه تازه این بذر بیرون آمده و هنوز به آن هدف و نتیجه‏
خودش كه استعداد آن را دارد ( كه روییدن و رشد كردن و گندم دادن است )
نرسیده ، آن را خراب كند ، یعنی بیاید در زمین بولدوزر بیندازد و بگوید
می‏خواهم در آن ساختمان بسازم ، می‏گوییم آن كار اولت لغو بود ، تو اگر
می‏خواستی سه چهار ماه دیگر این زمین را دگرگون كنی و از بین ببری ،
می‏توانستی یك كاری بكنی كه نتیجه‏اش را در مدت سه چهار ماه بتوانی بگیری .
مثال بهتر مثال جنین است . ما می‏دانیم جنین در مدتی كه در رحم است‏
اعضاء و جوارح ( چشم ، گوش ، جهاز تنفس ، دست و پا ، . . . ) برایش‏
خلق می‏شود . جنین در رحم یك زندگی گیاهی دارد ، مثل یك گیاه زندگی‏
می‏كند ولی در رحم تجهیزاتی به او داده شده است كه در عالم رحم به كار
نمی‏آید و ظهور و بروزی ندارد ، مثلا این چشم برای زندگی گیاهی رحم نیست .
اگر بنا باشد كه همیشه دوره زندگی جنینها این باشد كه وارد رحم می‏شوند و
آن آخر نه ماه باید زندگی شان پایان بپذیرد ، این خلقت تناسب با این‏
زندگی ندارد ، یعنی حق دارد یك كسی بگوید این چشم برای چه آفریده شده ،
این گوش برای چه آفریده شد ، این دست برای چه آفریده شد ، این ریه برای‏
چه آفریده شد ؟ او كه یك بار هم با این ریه تنفس نكرد ، پس لغو است .
دست و پا و چشم و گوش و ریه و . . . این تجهیزات برای یك موجودی كه‏
تمام دوره طبیعی عمرش [ نه ماه داخل رحم است ]  و بعد از نه ماه‏
یكمرتبه باید خشك شود و بمیرد ، عبث و لغو و باطل است .
آیا این آیات قرآن ، مثلا " « ا فحسبتم انما خلقناكم عبثا و انكم‏
الینا لا ترجعون »" نمی‏خواهد به ما این مطلب را بفهماند كه همین طوری‏
كه درباره یك جنین در رحم اگر انسان زندگی گیاهی او را ببیند و دید
خودش را بر آن حصر كند و بگوید نه ماه زندگی كرد بعد برود دنبال كارش و
از بین برود ، و بر روی تجهیزاتی كه برای زندگی بعد دارد حساب نكند
خلقت عبث است ، ای انسان تو اگر روی خودت حساب نكنی ، اگر خیال كنی‏
با همین زندگی دنیایی ، با همین بدن و چشم و . . . كه در مدت 70 60 سال‏
پایان می‏یابد پایان می‏یابی ، خلقت خودت را عبث فرض كرده‏ای ، یعنی در
تو تجهیزاتی هست كه متناسب با این زندگی دنیا نیست ( نمی‏گوید ضد آن‏
است ) ، متناسب با یك زندگی بعد از این است و آن همان تجهیزات‏
ابدیت در انسان است ؟ انسان در ماورای این بدن مادی خودش یك حقیقت‏
بسیطی دارد كه آن حقیقت بسیط چون مركب نیست ، دیگر تجزیه نمی‏پذیرد .
اصلا نیستی جز تجزیه نیست . ما نیستی واقعی در عالم نداریم ، همه‏
نیستیهای عالم تجزیه شدن‏های مركبات و تغییر حالت دادن‏هاست . مركبات‏
كه از بین می‏روند ، در واقع تغییر حالت می‏دهند ،
یعنی آن واقعیت ( صورت ) مركب كه از بین می‏رود از باب این است كه اجزای آن‏
تغییر حالت می‏دهند ، دیگر نمی‏تواند باقی بماند .
ای انسان ، اگر بنا بود زندگی محدود باشد به همین زندگی دنیا و بعد از
این زندگی ای نبود ، ما دیگر انسان نمی‏آفریدیم ، همان گیاهها و سنگها
كافی بود . اگر كسی درباره سنگ فكر كند ، می‏بیند كه این سنگ حشری ندارد
. همه تجهیزات زندگی سنگ در حدود همین دنیاست ، بیش از این نیست .
این گیاه حشر ندارد ، چون همه تجهیزاتش برای همین است ، همین مقدار
هستی می‏تواند قبول كند ، به آن همین مقدار را داده‏اند و پایانش هم همین‏
جا بوده است ( و بالاخره هر چه باشد ، هستی از نیستی بهتر است ، هستی‏
كمال است ) ، سیر تكاملی خودش را كرده و تمام شده است .
اگر انسان قیامتی نداشته باشد معنایش این است كه در قدم اول خلقت‏
نابود شود در حالی كه كمال او در این دنیا بروز و ظهور نكرده ، و لازم‏
می‏آید این تجهیزات ، از آن جهت كه انسان دارد ، همه بیهوده باشد . همان‏
طوری كه جهان دنیا توجیه كننده خلقت اعضای بدن جنین است ( زندگی دنیا
توجیه می‏كند كه چشم و گوش و دست و پا و . . . در رحم عبث آفریده نشد ،
این توجیه كننده آن است ) ، عالم آخرت نیز توجیه كننده انسان بما هو
انسان است كه در او " مثال " آفریده شده است ( كه اصطلاحا به آن قوه‏
خیال می‏گویند ) و در او عقل آفریده شده است و در او عواطف بسیار
عالی خداجویی و استعداد پیوستن به حق آفریده شده است ، این استعدادهایی‏
كه اصلا مال جای دیگر است . اگر انسان اینجا تمام شود ، مثل این است كه‏
تمام اینها را در اینجا لغو و عبث گذاشته‏اند .
در مورد آیه " « ا فحسبتم انما خلقناكم عبثا ». . . " كه مربوط به‏
خصوص انسان است ، بهترین توضیحی كه به نظر ما رسیده است همین است .
قدر مسلم این است و در این جهت تردیدی نیست كه از نظر منطق قرآن اگر
قیامت نباشد خلقت انسان عبث است ، یعنی این آیه در واقع انسان شناسی‏
است ، توجه دادن انسان است به انسانیت خودش ، به آن جوهرها و
استعدادهای فوق العاده‏ای كه همه ، بذر ابدیت در وجود اوست ، كه این‏
بذرها اگر انسان در همین جا پایان بپذیرد بذرهایی است كه در زمینی‏
پاشیده شده بدون اینكه هیچ وقت به حد محصول برسد .
 بر اساس این بیان ، قیامت طفیلی دنیا نیست ، دنیا مقدمه آخرت است‏
، همان طور كه پیامبر ( ص ) هم فرمود : " « الدنیا مزرعة الاخرش » "
اینجا یك منزل از منازلی است كه به آنجا منتهی می‏شود ، یعنی این‏
موجود لا اقل انسان ، راجع به سایر اشیاء هم بعد بحث می‏كنیم طوری ساخته‏
شده است كه این دنیا فقط یك منزل از منازل او و مرحله‏ای از مراحل اوست‏
، و تجهیزات او چنان وسیع است كه اگر فقط برای اینجا بود ، این طور
آفریده نمی‏شد و این تجهیزات در او عبث و بیهوده بود . این تجهیزات در
جهان دیگری ( جهان برزخ و جهان قیامت ) بروز می‏كند . در واقع ، شخصیت‏
واقعی و اعضاء و جوارح واقعی و حقیقی انسان آنهایی است كه در قیامت‏
ظاهر می‏شود و بروز می‏كند . این بدنی كه انسان در اینجا می‏بیند ، یك‏
پوشش و یك نوع زندگی است كه نسبت به زندگی آن دنیا مثل زندگی گیاهی‏
جنین است نسبت به زندگی دنیایی جنین .
این ، بیانی است كه به نظر می‏رسد . شما به هر حال روی این آیات تأمل‏
كنید . واقعا من در این آیات معاد بالخصوص می‏بینم كه هیچ كس از بزرگان‏
در باب معاد صد در صد [ به تفسیر خود مطمئن ] نیست و بالاخره به یك‏
مراحلی می‏رسند كه مرحله تسلیم و تعبد است . خیلی كم‏اند اشخاصی كه همه‏
آیات را بخواهند مطابق آنچه كه ذوق خودشان است توجیه كنند . من‏
نمی‏خواهم روی حرف خودم صد در صد پافشاری كرده باشم ، چون بالاخره توضیحی‏
است كه من دارم می‏دهم ولی چنین آیاتی در قرآن هست . شما ببینید بیان‏
دیگری برای توضیح این آیات پیدا می‏كنید یا نه .
- آن طوری كه شنیده‏ام بین حضرت رضا ( ع ) و مأمون گفتگویی پیش می‏آید
، به این صورت كه حضرت رضا ( ع ) تسبیحی را می‏چرخانده‏اند و مأمون‏
اعتراض می‏كند كه این كار لغوی است ، حضرت می‏فرمایند : خیر ، به خاطر
اینكه به تعداد دانه‏های تسبیحی كه می‏چرخانم ، ذكر " لا اله الا الله " یا
ذكر دیگری گفته می‏شود و بنابر این كار من لغو نیست . من می‏خواستم درباره‏
این روایت توضیحی بیان بفرمایید .
استاد : آن روایتی را كه شما می‏گویید ، تا ما نبینیم نمی‏توانیم توضیح‏
بدهیم . ولی شاید این طور بوده كه حضرت با خودشان ذكر می‏گفته‏اند و او
توجه داشته و می‏خواسته بپرسد فایده ذكر گفتن چیست ، یا اینكه توجه‏
نداشته كه حضرت تسبیح را كه می‏گردانند یك تعداد معینی از ذكر را
می‏گویند و ایراد كرده است . حالا من نمی‏دانم كه واقعا حضرت با تسبیح‏
بازی می‏كرده‏اند و همان بازی كردن خودشان را توجیه كرده‏اند یا طور دیگری‏
بوده است . تا من آن روایت را نبینم روی آن بحث نمی‏كنم .
به هر حال ، آن روایت بر ضد حرف من هم نبود ، بلكه تأیید آن بود . من‏
عرض كردم هیچیك از اینها لغو مطلق نیست كه ما خیال می‏كنیم لغو مطلق‏
است ، [ بلكه ] لغو نسبی است . مثلا در اینجا یكی از قوه‏های ما ( مثلا
قوه خیال و واهمه ما ) تفریح و تفننی می‏كند . نسبت به اینكه ما در همین‏
وقت می‏توانستیم یك كاری را روی نقشه عقلانی انجام دهیم كه بر آن كار اثر
بهتر و بیشتری بار بشود و صرفا تفنن و تفریح یك قوه ما نباشد ، این كار
لغو و بیهوده است ، و انسان باید همیشه تابع عقل خودش باشد نه تابع‏
آنچه كه عادت و طبیعتش اقتضا می‏كند . لهذا هر گناهی را كه انسان مرتكب‏
می‏شود ، گناه بودنش نسبی است ، یعنی از جنبه یك انسان كه یك مجموعه‏
است گناه است ، و الا از جنبه حیوانیت انسان [ این طور نیست ] . انسان‏
مثلا در حالی كه با عضوی از اعضای بدنش گناه می‏كند ، این عضو كه لذت‏
می‏برد ، با این گناه به كمال خودش رسیده اما انسان یعنی این مجموعه‏ای كه‏
باید با یك نظام اداره شود چطور ؟ انسان كه مجموعه‏ای است كه باید در
یك نظام اداره شود بدبخت شده است . جامعه انسان چطور ؟ جامعه انسان هم‏
بدبخت شده است . غرض اینكه آن مقداری كه جناب عالی فرمودید ، بر ضد
سخن من نیست .
مهندس بازرگان : در كتاب راه طی شده بیان شده است كه در جهنم و
بهشت خلود است ، حالا اگر خلود بی‏نهایت هم نباشد ، نسبت به این زمان‏
بی‏نهایت است . از طرف دیگر در قرآن هست : " « من جاء بالحسنة فله‏
عشر امثالها و من جاء بالسیئة فلا یجزی الا مثلها »" . خداوند
می‏فرماید اگر كسی كار بدی بكند ، عین آن كار به او داده می‏شود . مثلا اگر
كسی یك نفر را بكشد ، كشتن یك نفس چه اندازه ضرر دارد ؟ به خود مقتول‏
و بچه و زن او و دیگران ضرر می‏رسد . باید عین این ضرر به شخص قاتل برسد .
فرضا چند سال عین عذاب افرادی را كه از این قتل عمد می‏كشند ، آن شخص‏
قاتل هم بكشد ، ولی خلود در آتش تساوی نیست . یا اگر من به یك نفر ده‏
هزار تومان پول دادم ، به موجب آن آیه باید خداوند صد هزار تومان به من‏
بدهد و صد هزار تومان محدود است . اگر كسی در این دنیا مثلا چهل سال خوبی‏
كرده ، حداكثر این است كه باید در آن عالم چهار صد سال به او خوبی كنند
و اگر چهل سال بدی كرده ، باید در آنجا چهل سال به او بدی كنند ، اما چرا
این طور نیست ؟ سؤال دیگر : همان طور كه فرمودید در قرآن نسبت به سه‏
مرحله مرگ ، برزخ و قیامت بحث شده است . اگر عالم برزخ توام با
احساس درد و لذت است ، چرا در قرآن از این عامل در جهت انذار و
ترساندن مردم استفاده نشده و اگر استفاده شده یكهزارم استفاده‏ای كه از
عقاب و ثواب آخرت شده ، در این جهت نشده است ؟
استاد : اولا این را خودتان قبول دارید و شاید یك منطقی است كه خودتان‏
آن را همیشه به كار می‏برید كه اگر ما یك واقعیتی را از قرآن استنباط
كردیم ، بعد اینكه چرا چنین یا چنان شده به استنباط ما صدمه نمی‏زند ، به‏
این معنا كه اگر ما از آیات قرآن همان طوری كه خودتان هم تقریبا قبول‏
كردید ( لا اقل در یك آیه ) و آیات زیادی هم هست استنباط كردیم كه‏
واقعا در فاصله مردن و قیامت حیات و زندگی هست ، ولو اینكه در هیچ جای‏
قرآن از این عامل به عنوان یك عامل تربیتی و انذاری استفاده نشده باشد ،
به این استنباط ما صدمه نمی‏زند ، و قرآن این را گفته است ، حداكثر این‏
است كه بگوییم چرا قرآن از این عامل استفاده نكرده است . اگر ما
نتوانستیم آن مطلب را توجیه كنیم كه چرا قرآن از این عامل به عنوان یك‏
عامل انذاری و تربیتی استفاده نكرده و از نظر ما بهتر می‏شد استفاده كرد ،
این سبب نمی‏شود و خودتان هم به ما اجازه نمی‏دهید كه ما از آن آیات دست‏
برداریم چون این " چرا " را نتوانستیم جواب دهیم .
گذشته از این ، قرآن این كار را كرده است . چطور این كار را نكرده ؟
اولا همان آیه " « و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء
" كه از عاملی به این نزدیكی منتها به صورت تبشیر [ استفاده كرده است‏
] . برای تشویق به جهاد و شهادت هیچ چیزی بهتر از این نیست كه اینها
مردنشان همان و در آغوش نعمت و سعادت رفتن همان باشد : " « و لا تحسبن‏
الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا »" در فكر مسلمین هم همین بود ، نه‏
اینكه حالا ما شهید می‏شویم ، بعد از میلیونها سال ، میلیاردها سال ،
نمی‏دانیم كی ، آیا ما آن وقت و در آن فاصله و بعد زمانی به سعادتی خواهیم رسید ؟ عقیده آنها
این بود كه كشته شدن ما همان و در آغوش سعادت رفتن همان .
این امر در تربیت اسلامی هم نفوذ كرده است : اهل منبر همیشه نقل‏
می‏كنند كه در شب عاشورا یكی از اصحاب حضرت به نام " بریر بن خضیر "
در حالی كه عده‏ای ج لوی آن خیمه تنظیف نشسته بودند و انتظار می‏كشیدند ،
دائم شوخی می‏كرد . رفیقش به او گفت : امشب كه شب شوخی نیست ! گفت :
دوستان من همه می‏دانند كه من در عمرم اهل شوخی نبوده‏ام ولی امشب شب‏
شوخی است ، چون می‏دانم فردا شهادت ما همان و بهشت رفتن و در آغوش‏
حورالعین رفتن ما همان .
پس معلوم می‏شود این عامل تربیتی واقعا در روح مسلمین اثر داشته و
تاریخ هم نشان می‏دهد كه اصلا همه مسلمین این طور فكر می‏كردند ، تنها منتظر
قیامت نبودند ، فكر می‏كردند با شهید شدن بلا فاصله در سعادت می‏روند ، و
طبعا از آن طرف هم فكر می‏كردند كه با مردن گرفتار عذاب می‏شوند . این را
خود اسلام به آنها تلقین كرده بود و از خارج نبوده است . اینها مال صدر
اول اسلام است ، نمی‏شود بگوییم مال قرن دوم ، سوم است كه مثلا عرفان و
تصوف و فلسفه و این حرفها آمده ، تاریخ صدر اول حكایت می‏كند .
بعلاوه ، خود قرآن هم گفته است . همان آیه راجع به صاحب آل یاسین‏
می‏گوید كه تا مرد گفت : " « یا لیت قومی یعلمون 0 بما غفر لی ربی و
جعلنی من المكرمین »" ای كاش قوم من ( همین قومی كه الان در دنیا هستند
) می‏دانستند من الان چقدر خوش و خرمم . آیه‏ای كه در سوره واقعه بود و ما
در جلسه پیش خواندیم [ می‏فرماید ] : " « فلوا اذا بلغت الحلقوم » "
كه گفتیم در قرآن یك منطقی هست كه ما نمی‏دانیم چگونه است و ماهیت آن‏
بر ما مكشوف نیست . حال چه ارتباط و تعلقی [ بین نفس ] با حلقوم و
تراقی كه در جای دیگر قرآن است وجود دارد ما نمی‏دانیم ، ولی می‏دانیم‏
آنچه را كه قرآن " نفس " می‏داند ، می‏خواهد بگوید تا قبل از اینجا امید
بازگشت آن هست ولی به اینجا كه رسید ، دیگر امكان بازگشت نیست : "
« فلولا اذا بلغت الحلقوم‏0 و انتم حینئذ تنظرون‏0 و نحن اقرب الیه منكم و
لكن لا تبصرون 0 فلولا ان كنتم غیر مدینین 0 ترجعونها ان كنتم صادقین » "
. بلا فاصله می‏گوید : " « فاما ان كان من المقربین 0 فروح و ریحان و جنة
نعیم 0 و اما ان كان من اصحاب اصحاب الیمین 0 فسلام لك من اصحاب‏
الیمین 0 و اما ان كان من المكذبین الضالین 0 فنزل من حمیم 0 و تصلیة
جحیم 0 ان هذا لهو حق الیقین »" . بلا فاصله بعد از مردن ، مقربین یك‏
وضع دارند ، اصحاب یمین وضع دیگری دارند ، مكذبین وضع دیگری دارند . راجع به‏
خصوص سؤال قبر و فشار قبر و . . . اصل آن چرای جناب عالی جواب داده شد
. اگر بگویید از این عامل استفاده نكرده ، [ می‏گوییم ] از این عامل‏
استفاده كرده است .
مسأله‏ای باقی می‏ماند كه اگر واقعا مسأله سؤال قبر به همان شكل هست و
فتانی القبر ( دو فتان قبر ) به تعبیر حدیث یا بعضی احادیث منكر و نكیر
تعبیر كرده‏اند می‏آیند و فشار قبر هست ، چرا همه شؤون عالم برزخ در قرآن‏
به این صورت ذكر نشده است . خوب ، ذكر نشده باشد ، حداكثر این است كه‏
كسی بگوید قرآن كه اینها را نگفته ، ما باید برویم ببینیم احادیث قطعی‏
متواتر هست كه قبول كنیم یا نه ، اگر هم نبود قبول نمی‏كنیم . این به‏
مدعای ما كه مسأله اثبات عالم برزخ است صدمه نمی‏زند ، جواب ایراد اصلی‏
حضرت عالی كه چرا به عنوان عامل تربیتی استفاده نشده [ این است كه ] نه‏
، واقعا استفاده شده است ، حداكثر این است كه شما بگویید پس معلوم‏
می‏شود فشار قبر به آن معنا دربست نیست ، اگر بود قرآن می‏گفت . ما فرضا
خودمان هم فشار قبر را قبول داشته باشیم ، به این بحث امروز ما ضربه‏ای‏
نمی‏زند . پس قرآن هم این مطلب را بیان كرده و اگر هم این " چرا "
برای ما مبهم مانده بود ، به استدلال ما ضربه نمی‏زد ، و " چرا " هم مبهم‏
نیست و قرآن هم مسلم از این عامل تربیتی استفاده كرده است .
اما جواب سؤال اول : البته این سؤال از قدیم سؤال خیلی مهمی بوده و
همیشه مطرح بوده است . بنده در كتاب عدل الهی در مسأله " مجازاتهای‏
اخروی " ، یك بخش كه در آنجا باز كرده‏ام جواب این سؤال بوده كه‏
مجازاتهای اخروی هیچ تناسبی با گناهان دنیوی ندارد ، نه از جهت مدت‏
تناسب دارد و نه از جهت كیفیت ، [ درباره ] كیفیتش آن طور كه به ما
گفته‏اند سوزندگی آتش جهنم با آتش دنیا مثقالش هفت صنار تفاوت دارد (
  از خود قرآن هم شاید بشود استنباط كرد ، و در روایت داریم یك‏
حلقه‏اش اگر به این دنیا بیاید كوهها را آب می‏كند . این آتش با آتش‏
دنیا هیچ تناسبی ندارد . مدت آن هم همین طور است .
در مسأله " عدل و ظلم " شما خودتان یك منطقی در كتاب راه طی شده‏
دارید . ما قسمتی از آن منطق را صحیح می‏دانیم ، یعنی آن چیزی را كه ما رد
می‏كنیم سبك متكلمین است . متكلمین همیشه می‏خواهند مقایسه كنند عدالت خدا را به‏
عدالت یك حاكم دنیوی و اداره عالم را به اداره اجتماع انسان ، و قهرا
مجازاتهای اخروی را هم از نوع كیفرهای این دنیا می‏خواهند حساب كنند . ما
در آنجا گفته‏ایم اصلا اگر این طور باشد ، [ كیفر ] در قیامت تقریبا موضوع‏
ندارد ، نه اینكه مدت و شدتش زیاد است ، اصل آن غلط است . قرآن‏
می‏گوید اینها در آخرت باید مجازات ببینند تا حیات دنیایشان با آن‏
توجیه شود و حال آنكه بر اساس بیان متكلمین اصل آن كار غلط است ، خود
دنیا بیشتر قابل توجیه است تا آن كار ، چرا ؟ چون اصلا مجازات برای‏
چیست ؟ حكمت مجازات در این دنیا چیست ؟ یكی از دو چیز است : یا تشفی‏
است ، عقده خالی شدن است ، كه خود عقده خالی شدن هم یكی از این جنبه‏
است كه ناراحتی فرد سلب می‏شود ، و دیگر از این جنبه كه اگر عقده در كسی‏
كه ظلم بر او وارد شده باقی بماند ، بعد به اجتماع صدمه می‏زند ، یعنی اگر
عقده‏اش در مورد جانی خالی نشود ، در مورد غیر جانی خالی می‏شود . این‏
مضمون عجیب ، در دعای حضرت رسول ( ص ) هست
« اللهم اقسم لنا من خشیتك ما یحول بیننا و بین معصیتك و من طاعتك‏
ما تبلغنا به رضوانك و من الیقین ما یهون علینا به مصیبات الدنیا ،
اللهم امتعنا باسماعنا و ابصارنا و قوتنا ما احییتنا و اجعلها الوارث‏
منا و اجعل ثارنا علی من ظلمنا »
فرض بر این شده كه این انتقامها از دل آدم بیرون می‏آید . حالا كه‏
بناست انسان وقتی كه از ظالم ظلم دیده ، انتقام بكشد معمول مردم این‏
طورند ، نگویید عده‏ای اینها را در روح خودشان حل می‏كنند ، آدم ظلم می‏بیند
، عقده پیدا می‏شود این عقده را اگر روی ظالم خالی نكند ، جای دیگر خالی‏
می‏كند . " « و اجعل ثارنا علی من ظلمنا » " یعنی " لا علی غیر من ظلمنا
" . كأنه فرض شده این ثار بالاخره بیرون می‏آید ، حالا كه بناست بیرون‏
بیاید ، پس چرا خود ظالم را نگیرد و غیر ظالم را بگیرد ؟
یك فلسفه كیفرهای دنیوی ، عقده خالی شدن‏هاست . آن دنیا دیگر صحبت‏
این حرفها نیست ، بعد از میلیاردها سال ، روز و انفساست ، هر كسی به‏
فكر یك ذره سعادت برای خودش است . چه كسی به فكر این می‏افتد كه حالا آن كسی كه به من در
دنیا ظلم كرده ، عقده‏ام روی او خالی شود ؟ این حرفها نیست .
دومین [ حكمت مجازات در این دنیا ] مصلحت زندگی اجتماعی است : "
« و لكم فی القصاص حیوش یا اولی الالباب »" . مجرم اینجا باید
مجازات شود تا دیگری طمع جرم نكند . در قیامت این حرفها مطرح نیست ،
مگر اینكه كسی العیاذ بالله بگوید آن تهدیدها را كرده‏اند كه در این دنیا
اثر ببخشد ولی آن دنیا واقعیت ندارد ، كه [ در این صورت ] انسان باید و
عده خدا را العیاذ بالله باطل فرض كند ، كه چنین چیزی نیست . اگر ما
بخواهیم مسأله مجازاتهای اخروی را بر همین اساس " متكلمینی " یعنی‏
اساس دنیوی زندگی اجتماعی توجیه كنیم ، نه تنها مسأله مدت و شدتش قابل‏
توجیه نیست ، [ بلكه ] اصل آن قابل توجیه نیست . من یك قدم هم بالاتر
رفتم .
ولی مجازات دو جور دیگر هم شرط دارد : یك جور مجازاتهای تكوینی است‏
، یعنی در نظام خلقت و طبیعت ، اینكه انسان یك كاری می‏كند كه عكس‏
العمل یعنی نتیجه و اثرش را در همین دنیا می‏بیند . آدمی كه مشروب‏
می‏خورد ، به او گفته‏اند مشروب نخور ، وقتی خورد مجازاتش را در همین‏
دنیا می‏بیند یعنی روی اعصاب ، كبد و جهازات دیگرش كه شما آقایان اطباء
بهتر می‏دانید می‏بیند . این واقعا مجازاتی است در همین دنیا ، ولی درباره‏
این مجازات ، انسان این طور فكر می‏كند كه آن كسی كه مشروب خورده ، چند
لحظه مشروب خورده ؟ این مجازات هم باید همین مقدار باشد . در مجازاتهای‏
بشری است كه این حسابها [ در میان ] می‏آید ، می‏گویند این اثر این كار است .
یا مثل این است كه كسی بگوید آقا كنار لبه پرتگاه كوه نرو ، چون لازمه‏
این كار لغزیدن و پرت شدن است . حال یك كسی خیرگی كرد ولب پرتگاه‏
رفت ، می‏افتد و استخوانهایش خرد می‏شود ، [ اگر ] كسی بگوید میان این‏
جزا و این عمل تناسبی نیست ، حالا من خیرگی كردم یك قدم رفتم آن طرف‏تر
، باید اینچنین مجازات بشوم كه از صدمتر كوه بیفتم پایین كه تمام مغزم‏
خرد بشود ؟ می‏گوییم اینجا وقتی می‏گویند جزا یعنی رابطه علت و معلول .
این كار را نكن كه دنبالش این [ اثر ] را دارد . آن [ اثر ] ، فرزند و نتیجه ضروری و حتمی
و جبری آن [ كار ] در نظام خلقت است ،
نمی‏تواند از آن جدا باشد . اگر از نوع مجازاتهای اجتماعی بود ، این را
می‏گفتند ولی در اینجا نمی‏گویند .
قرآن منطقی دارد كه از این هم یك درجه بالاتر است . قرآن معتقد است‏
كه همین عمل انسان ، نفس عمل انسان جزای اخروی است . ممكن است بگویید
از نظر علمی نمی‏ت وانیم توجیه كنیم . اگر هم نتوانیم توجیه كنیم ولی قرآن‏
این را گفته ، یك روزی شاید بشر بتواند توجیه كند . عده‏ای معتقدند توجیه‏
هم می‏توان كرد . درست است كه قرآن تعبیر به " جزا " می‏كند اما جای‏
دیگر بیان می‏كند و می‏گوید خود عمل شما همان جزاست .

سه شنبه 17/5/1391 - 0:41 - 0 تشکر 495405

عبث نبودن خلقت در آیات قرآن ( 2 )


امروز را مایل بودم بیشتر اختصاص دهیم به جواب سؤالها ، مخصوصا دو
جلسه پیش آقای . . . سؤالاتی داشتند كه قرار شد در جلسه بعد مطرح شود و
چون جلسه بعد نیامدند مطرح نشد . حالا من مختصر عرایضی در دنباله بحث‏
جلسه پیش عرض می‏كنم ، بعد ایشان بحث را به آن نحو تكمیل كنند .
بحث ما درباره یك سلسله آیات در قرآن است كه به هر حال خوب است‏
مفهوم این آیات برای ما حل شود ، چون این آیات به هر حال در قرآن هست‏
و [ مضمون ] آنها این است كه قرآن با تعبیرات تقریبا چهارگانه‏ای كه در
این زمینه هست ، مسأله عبث و بیهودگی در خلقت را نفی می‏كند . گاهی‏
تعبیر قرآن این است كه خلقت عبث نیست و گاهی تعبیر این است كه لعب‏
و بازی نیست و ما لاعب نیستیم ، گاهی تعبیر این است كه لهو نیست و
گاهی تعبیر قرآن این است كه اساس خلقت بر باطل نیست ، به حق است .
آنگاه همه اینها را كه بیان می‏كند ، در توجیه اینكه خلقت بر عبث نیست‏
، بر باطل نیست ، لعب نیست ، لهو نیست ، همان چیزی را ذكر می‏كند كه‏
ما امروز " معاد " می‏نامیم و خود قرآن با تعبیرات دیگر بیان كرده است‏
. جامعترین تعبیرات قرآن این است كه بازگشت همه چیز به سوی خداست .
كأنه این [ طور ] است كه اگر بازگشت اشیاء به سوی خدا نباشد ، اگر
اشیاء به سوی خدا برنگردند ، این خلقت اساسا عبث است ، باطل است
 ، پس لعب است ، لهو است ، كه این در واقع استدلال از
عرض بوجود خداوند بر معاد است . و بعضی از آیاتی كه در همین زمینه است‏
استدلال از معاد است بر نبوت ، بر عكس آنچه كه معمولا از نبوت بر معاد
استدلال می‏كنند و می‏گویند باید معاد باشد تا تشریع و تكلیف كه به وسیله‏
انبیاء بیان شده است لغو از آب در نیاید ، مثل اینكه ما می‏گوییم قانون‏
جزایی كه یك امر قراردادی ماست باید ضامن اجرایی داشته باشد ، می‏گوییم‏
باید جهان دیگری باشد تا مسأله تكلیف موضوع پیدا كند ، بر عكس ، از
بسیاری از آیات قرآن می‏توان استفاده كرد كه چون بازگشت مردم به سوی‏
خداست و این واقعیت وجود دارد ، پس نبوتی باید باشد كه مردم را به‏
آنچه كه هست ارشاد و هدایت كند ، یعنی معاد را مبنا برای نبوت قرار
می‏دهد ، نه نبوت را مبنا برای معاد .
عمده این است كه باید بحث كنیم كه به چه بیانی اگر بازگشت اشیاء به‏
سوی خدا نباشد خلقت عبث ، باطل و بیهوده است ؟ ممكن است كسی بگوید :
نه ، ما خدا را قبول داریم ، خدا هست ، خدا هم عالم را خلق كرده و آخر و
نهایت خلقت هم همین است كه الان ما داریم می‏بینیم ، بنای عالم بر همین‏
است كه اشیائی بیایند ، معدوم و نیست شوند و بكلی از صفحه عالم محو
شوند و باز اشیاء دیگری بیایند و اشیاء دیگری و . . . چه به این شكل‏
بگوییم كه اشیاء به تمام معنا معدوم می‏شوند و اشیاء دیگری می‏آیند یا
بگوییم شكل و صورت اشیاء معدوم می‏شود ولی ماده و پایه اشیاء ثابت است‏
، به هر حال دیگر مسأله معاد و بازگشت به سوی خدا نیست ، این اشیاء همه‏
اشیاء موقتی هستند ، همین موقتها موجود باشند ، چرا لغو باشد ؟ همین‏
گیاهها و جمادها و حیوانها و انسانها یك مدت محدودی باشند . مسلمان این‏
مبحث به همان مبحث معروف غایت و غایات مربوط می‏شود ، یعنی اینكه‏
قرآن می‏گوید اگر بازگشت به سوی خدا نباشد خلقت عبث است ، می‏خواهد
بگوید اگر آن غایت وجود نداشته باشد [ خلقت عبث است ] . از خود آیات‏
قرآن هم این مطلب را می‏شود فهمید كه معاد غایت [ خلقت ] است ، این به‏
سوی اوست و اگر او نباشد ، این یك مقدمه‏ای است كه نتیجه نداشته باشد .
طرز بیان این است . حالا من یك بحث مختصری راجع به مسأله غایت می‏كنم‏
تا ببینیم چگونه به حل این مشكل می‏رسیم .

سه شنبه 17/5/1391 - 0:42 - 0 تشکر 495410

غایت فاعل


اگر گفتیم شیئی غایت شی‏ء دیگر است ، مثلا اگر گفتیم " ب " غایت "
الف " است ، معنایش این است كه " الف " برای " ب " است و یا
معنی دقیقترش این است كه " الف " به سوی " ب " است ، یعنی اصلا
حقیقت و واقعیت " الف " این است كه به سوی " ب " است ، یعنی‏
تمامیت " الف " به " ب " است ، " ب " باید باشد تا " الف "
تمام شود ، " ب " متمم " الف " است .
در باب غایت ، گاهی غایت را به فاعل نسبت می‏دهند و گاهی به فعل .
وقتی غایت را به فاعل نسبت می‏دهیم معنایش این است كه انگیزه فاعل از
فعل خودش چیست ؟ مثل اینكه ما در كارهای خودمان انگیزه داریم یعنی شیئی‏
ما را بر می‏انگیزد ، هدفی محرك ماست و در واقع در فاعلهایی مثل خودمان‏
دو امر وجود دارد : یكی اینكه ما خودمان داریم به سوی هدفی می‏رویم ،
حركت می‏كنیم و دیگر اینكه كارمان برای چیزی است . پس خودمان ناقصیم و
می‏خواهیم نقص خودمان را تكمیل كنیم . غایت كار ما از نظر ما شیئی است‏
كه مكمل وجود ماست ، به طوری كه اگر ما این نقص را نمی‏داشتیم به سوی‏
این غایت نمی‏رفتیم . شما در هر غایتی از غایات و در هر هدفی از اهدافی‏
كه از نظر خودتان در نظر بگیرید این طور به نظر می‏رسد كه یك چیزی را كه‏
ندارید ، می‏خواهید آن را برای خود كسب كنید . این معنی غایت فاعلی است‏
. مسلم اگر چنین غایتی باشد ، باید فاعل ناقصی را در نظر بگیریم كه خودش‏
به سوی تكامل می‏رود .

سه شنبه 17/5/1391 - 0:43 - 0 تشکر 495418

غایت فعل


یك وقت هست كه ما غایت را برای فاعل در نظر نمی‏گیریم ، غایت را
برای فعل در نظر می‏گیریم و می‏گوییم غایت این فعل چیست ؟ معنایش این‏
است كه ما به فاعل كار نداریم ، می‏گوییم این كار برای چه به وجود آمده‏
یا این كار به سوی چه هدفی است ؟ مثلا این قالیچه به چه درد می‏خورد ،
برای چه به وجود آمده است ؟ وقتی انسان غایت فعل می‏گو ید ، در [ اشیائی‏
] مثل قالیچه و امور صنعتی طبعا غایت واقعی وجود ندارد ،
چون اصلا قالیچه غایتی ندارد ، هر چه غایت است مال فاعل است .
غایت فعل در جایی گفته می‏شود كه خود فعل به حسب طبیعت خودش متحرك به‏
سوی یك هدف باشد ، مثل گیاهی كه از اولی كه از زمین سر می‏زند یا از
اولی كه شروع به فعالیت می‏كند به سوی یك كمال و یك رشد می‏رود . این ، غایت فعل است .
درباره خداوند قدر مسلم این است كه اصلا غلط است كه ما غایت به معنای‏
[ غایت ] فاعل تعبیر كنیم . خدایی كه خودش را غنی مطلق و بی‏نیاز مطلق‏
به ما معرفی كرده است و خود را " صمد " معرفی كرده كه هر نیازمندی به‏
سوی او متوجه است و او بی‏نیاز مطلق است ، معنا ندارد كه بگوییم خداوند
از خلقت چه هدفی برای خودش داشت ؟ این است كه در اینجا این بحث پیش‏
می‏آید كه از نظر فاعل ، خلقت جز جود هیچ مفهوم دیگری ندارد ، یعنی اشیاء
خلق شده‏اند نه برای اینكه سودی و نفعی به حال فاعل كه ذات پروردگار است‏
داشته باشند ، بلكه برای اینكه خود اینها به آن كمالی كه برایشان ممكن‏
است برسند ، كه این كه فرض و تصورش چگونه است خود مطلبی است ، ولی‏
از نظر خود موجودات ، مطلب خیلی روشن است كه غایت در خلقت هر موجودی‏
همان كمال ممكنی است كه برای آن موجود هست و به سوی آن كمال ممكن حركت‏
می‏كند .

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.