• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن اجتماعي > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
اجتماعي (بازدید: 3273)
دوشنبه 16/5/1391 - 21:22 -0 تشکر 494791
تكامل اجتماعی انسان(دیدگاه شهید مطهری)

دوست عزیز به نظر شما چه آیتم هایی برای رسیدن انسان امروزی به تکامل لازم می باشد؟




بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع بحث مفهوم تكامل در تاریخ و به تعبیر دیگر تكامل اجتماعی و
پیشرفت اجتماعی انسان است . علماء برای انسان قائل به دو تكاملند : یكی‏
تكامل طبیعی و زیستی كه در زیست شناسی خوانده و دیده‏اید ، كه انسان را
كاملترین حیوان و آخرین حلقه تكامل طبیعی حیوانات دانسته‏اند . معنی‏
تكامل طبیعی روشن است ، یعنی تكاملی كه آنرا جریان طبیعت بدون دخالت و
خواست خود انسان بوجود آورده است . از این جهت میان انسان و سایر
حیوانات تفاوتی نیست یعنی یك مسیر طبیعی جبری قهری ، هر حیوانی را به‏
مرحله‏ای رسانده است ، انسان را هم همان جریان به مرحله‏ای كه امروز ما او
را انسان می‏نامیم و او را نوعی خاص در مقابل سایر انواع می‏دانیم رسانده‏
است . ولی تكامل تاریخی یا تكامل اجتماعی یعنی سیر جدیدی از تكامل كه در
این سیر جدید ، طبیعت به آن شكل دخالت ندارد . این تكامل ، تكامل‏
اكتسابی  است . یعنی تكاملی است كه انسان با دست خود آنرا كسب‏ كرده است
 و دوره به دوره هم آنرا از طریق تعلیم و تعلم منتقل كرده است‏
، نه از طریق وراثت . تكامل طبیعی بدون اختیار و اكتساب انسان رخ داده‏
است و با یك سلسله قوانین ارثی دوره به دوره طی شده است . ولی تكامل‏
اجتماعی یا تاریخی انسان چون اكتسابی است و به دست خود انسان بوجود
آمده است انتقالش از نسلی است و به دست خود انسان بوجود آمده است‏
انتقالش از نسلی به نسلی و از دوره‏ای به دوره‏ای و احیانا از منطقه‏ای به‏
منطقه‏ای ، بوسیله تو ارث نبوده و امكان هم نداشته است بلكه بوسیله‏
تعلیم و تعلم و یاد دادن و یاد گرفتن ، و در درجه اول بوسیله فن نوشتن‏
انجام شده است كه می‏بینیم قرآن كریم هم به قلم و ابزارهای نوشتن قسم‏
می‏خورد : " « ن و القلم و ما یسطرون » " و یا : " « اقرا باسم‏
ربك الذی خلق 0 خلق الانسان من علق 0 اقرأ و ربك الاكرم 0 الذی علم‏ بالقلم »"
خدای بزرگوار تو همان است كه قلم بدست گرفتن را به انسان آموخت یعنی‏
استعداد پیشرفت در تكامل تاریخی و تكامل اجتماعی به انسان داد .
در اینكه جامعه بشر از بدو پیدایش ، از زمانی كه شروع كرده است به‏
ایجاد تمدن ، رو به پیشرفت و رو به تكامل بوده است تقریبا جای بحث‏
نیست . همه ما می‏دانیم كه همانطوری كه تكامل طبیعی تدریجا رخ داده است‏
، تكامل اجتماعی هم تدریجا رخ داده است با یك تفاوت و آن اینكه هر چه زمان گذشته است
 بر سرعت این تكامل افزوده‏ است و به اصطلاح علمی ،
 یك حركت مقرون به شتاب بوده است یعنی حركت‏
بوده و سكون نبوده است و تازه حركت یكنواخت هم نبوده است . ( حركت‏
یكنواخت مثل حركت یك اتومبیل كه مثلا ساعتی 100 كیلومتر ، یك ساعت ،
دو ساعت ، ده ساعت با همین سرعت حركت كند . ) بلكه حركت با شتاب‏
بوده است یعنی تدریجا بر سرعتش افزوده شده است ، اگر در دقیقه اول مثلا
یك كیلومتر حركت كرده ، در دقیقه دوم 2 كیلومتر ، در دقیقه سوم 4
كیلومتر و بلكه بیشتر به طوری كه هر چه جلو آمده است در زمانهای كمتر با
سرعتی بیشتر و در بعضی از قسمتها با سرعت خارق العاده‏ای پیش رفته و جلو
آمده است . ولی با اینكه به نظر می‏رسد كه تكامل و پیشرفت امری بدیهی‏
است ، حتما تعجب خواهید كرد كه در میان دانشمندان افرادی بوده و هستند
كه در اینكه بتوان نام آنچه رخ داده است را پیشرفت و تكامل نامید ،
تردید كرده‏اند . خیلی هم در ابتدا تعجب آور است كه چه جای تردید است ؟
! اینكه چرا تردید كرده‏اند بعد عرض می‏كنم . در اینجا همین قدر اشاره‏
می‏كنم كه اگر چه ما تردید آنها را صحیح نمی‏دانیم و ما هم معتقدیم كه‏
جامعه بشر همه جانبه رو به تكامل است و به یك مراحل نهائی نزدیك می‏شود
، در عین حال تردیدهای آنها هم بی‏وجه نیست ، جهتی دارد كه باید روشن‏
بشود تا ما بتوانیم مفهوم تكامل را كاملا درك بكنیم .

دوشنبه 16/5/1391 - 22:7 - 0 تشکر 494859

سعادت انسان را فقط خدا تامین می‏كند


انسان قرآن موجودی است كه سعادتش را جز خدا چیز دیگری نمی‏تواند تامین‏
كند . یعنی انسان موجودی آفریده شده است كه آنچه می‏تواند خلائی را كه از
سعادت دارد پر كند و رضایت كامل او را تامین و وی را سیر نماید ، جز
ذات پروردگار نمی‏باشد . " « الذین آمنوا و تطمئن قلوبهم بذكر الله الا
بذكر الله تطمئن القلوب »" . این ، عجیب و معجزه تعبیری است .
آنانكه ایمان آورده‏اند و دلهاشان با یاد خدا آرام گرفته است . در اینجا
یك امر اثباتی ذكر شده است كه دلهاشان بیاد خدا آرام می‏گیرد و
دل انسانهای دیگر بیاد چیزهای دیگر آرام می‏گیرد
ولی آن چیزهای دیگر را نفی می‏كند و " « الا »" ی تنبیه‏
می‏آورد ، آگاهی و هشیاری می‏دهد و خبر مهمی را اعلام می‏كند . كلمه "
« بذكر الله »" را نیز مقدمه داشته است . به تعبیر ادبا : " تقدیم ما
هو حقه التاخیر یفید الحصر " یعنی چیزی كه باید به حسب قاعده ، مؤخر ذ
كر شود اگر مقدم شد ، به حسب قاعده افاده حصر می‏كند ، چون در دستور زبان‏
عربی تعلقات فعل و جار و مجرور باید بعد از فعل بیاید . بنابراین ، این‏
جمله یعنی : تنها به یاد خدا بودن و غیر خدا را فراموش كردن آرامش دلها
است ، قلب مضطرب و كاوشگر بشر را و سعادت او را فقط خدا تامین می‏كند
، و هر چیز دیگر امر مقدمی است یعنی یك منزل از منازل بشر است نه‏
سرمنزل نهائی . لذا عبادت هم چنین است ، می‏فرماید : " « اقم الصلوه‏
الذكری »"  هدف ذكر است . و آیه : " « ان الصلوه تنهی عن‏
الفحشاء و المنكر »" خاصیت نماز را بیان می‏كند و برای هدفش‏
می‏گوید : " « و لذكر الله اكبر »" . اسلام انسان را برای عبادت‏
و تقرب به خدا و آشنائی و ذكر او می‏داند و البته در همین جا قدرت هم‏
برای انسان پیدا می‏شود . ولی علم و قدرت به همه اشیاء نیز مقدمه است نه‏
اصل . و همچنین است تزكیه نفس . همه اینها هدف ثانوی است ، هدف است‏
برای یكی و وسیله است برای دیگری .

دوشنبه 16/5/1391 - 22:12 - 0 تشکر 494877

نظریات مختلف درباره ریشه اخلاق اجتماعی


1 - نظریه راسل : منافع فردی


همین جناب راسل اخلاقش بر همین اساس است . چون هیچ ریشه‏ای برای اخلاق‏
اجتماعی قائل نیست جز منافع فرد می‏گوید اخلاق اجتماعی در واقع نوعی‏
قرارداد است كه افراد با یكدیگر می‏بندند زیرا همه افراد این مطلب را
كاملا درك می‏كنند كه حفظ بهتر منافعشان در این است كه حقوق و وجود
یكدیگر را رعایت كنند . مثال می‏زند كه مثلا من به حسب طبع ، مایلم كه‏
گاو همسایه هم مال من باشد و به خود اختصاص دهم ، ولی متوجه این مطلب‏
هستم كه اگر من این كار را بكنم همسایه هم عكس العمل نشان خواهد داد و
گاو مرا خواهد برد ، و همسایه دیگر هم این كار را خواهد كرد و من به جای‏
اینكه سود بیشتر ببرم ، ضرر بیشتر می‏برم . پس می‏گویم مصلحت این است كه‏
من حق تو را محترم بشمارم و گاو ترا مال تو بدانم تا  گاو من هم مال من باشد .
راسل ریشه اخلاق اجتماعی را حفظ منافع فردی‏
می‏داند ، و در واقع ریشه احترام افراد نسبت به حقوق یكدیگر را همان‏
می‏داند كه یك عده شركا حقوق یكدیگر را محترم می‏شمارند ، چون مصلحت فرد
را در همكاری می‏دانند .

رد این نظریه


می‏گوئیم دزدها هم روابطشان با هم همینطور است . یك عده دزد وقتی با
هم هم پیمان می‏شوند كه دزدی كنند و سر گردنه را بگیرند ، بین خودشان بنا
را بر عدالت می‏گذارند و رعایت یكدیگر را می‏كنند ، چون می‏دانند كه به‏
تنهائی این كار عملی نیست . [ به عبارت دیگر ] چون همه به هم نیازمندند
، به دلیل نیازمندی به یكدیگر ، حقوق یكدیگر را محترم می‏شمارند . و به‏
همین دلیل است كه ما همیشه گفته‏ایم راسل شعارش با فلسفه‏اش فرق می‏كند .
شعارش ، شعار انساندوستی است ولی فلسفه‏اش ریشه انساندوستی را می‏زند .
زیرا او ریشه اخلاق اجتماعی را منافع می‏داند ، و این اخلاق می‏تواند حاكم بر
فردی باشد كه منفعت خود را در همكاری با دیگران بداند و از عكس العمل‏
دیگران بترسد . وقتی یك عده ، همزور و هم توان باشند طبعا ملاحظه یكدیگر
را می‏كنند ، اما وقتی كسی از نظر قدرت به جائی رسید كه صد درصد مطمئن شد
كه همكارانش یا دیگران آنقدر ضعیفند كه نمی‏توانند كاری بكنند ، دلیل‏
ندارد كه این اصول اخلاق را رعایت كند و چرا بكند ؟
مثلا نیكسون و برژنف اگر مقابل هم قرار گیرند ،
چون همزور و هم توان هستند حساب می‏كنند كه در صورتی نفع خواهند برد كه رعایت‏
یكدیگر را بكنند . اما وقتی هر كدام در مقابل ملتی ضعیف قرار گرفت ،
دیگر این كار دلیل ندارد . در این صورت اعتراض راسل به آمریكا كه مثلا
چرا شما در ویتنام می‏جنگید و این كار ، غیر انسانی است ، حرف نامعقولی‏
است . زیرا غیر انسانی یعنی چه ؟ آمریكا چه الزامی دارد كه نجنگد ؟ بهر
حال این یك مكتب است كه مسلم مكتب بسیار سخیفی است یعنی اساسا تجویز
می‏كند و به زورمند اجازه می‏دهد كه زور بگوید . این ، حرف درستی است ولی‏
دیگر اخلاق نیست . زیرا به قوی نمی‏تواند فرمان دهد كه با آنكه مطمئن هستی‏
ضعیف نمی‏تواند نسبت به تو كاری انجام دهد ، [ این كار را ] نكن ، دلیل‏
ندارد چرا نكند ؟ این كار برای قوی در چنین مكتبی قطعا مجاز است . پس‏
باید بدنبال چیز دیگری رفت .

دوشنبه 16/5/1391 - 22:14 - 0 تشکر 494888

.

2 - الغای مالكیت فردی


ممكن است یك مكتب بر اساس همان هدفهای مشترك مادی بنا شود ، ولی‏
برای جلوگیری از مفاسد یاد شده راه دیگری پیشنهاد كند و بگوید : ما باید
علل تجاوز افراد به یكدیگر را بررسی كنیم ، بعد آن علل را از بین ببریم و
لزومی ندارد كه آن علل ، علل وجدانی و روانی و تربیتی باشد . اگر از
پیروان این مكتب بپرسید در صورت تجاوز قوی به ضعیف چه مانع و رادعی‏
می‏تواند در برابرش باشد می‏گویند ، از اول جامعه را طوری بسازیم كه اصلا
قوی و ضعیف در آن وجود نداشته باشد زیرا ریشه قوی و ضعیف بودن افراد در
چیست ؟  وقتی ما این ریشه را زدیم همه افراد جامعه در یك سطح قرار می‏گیرند و
آنوقت طبعا حقوق یكدیگر را به دلیل هم توانی محترم می‏شمرند . آن ریشه‏
اصل مالكیت است ، چون همه قدرتهای سیاسی و اجتماعی و . . . از اینجا
پیدا می‏شود . مالكیت را از بین ببرید تا همه افراد در یك سطح قرار
بگیرند و هم توان شوند و طبعا نتوانند به یكدیگر تجاوز كنند . در این‏
صورت افراد هدف مشترك خواهند داشت كه همان زندگی مادیشان است . همه‏
جامعه بصورت یك شركت واقعی در می‏آید ، بدون آنكه هیچیك از شركا
بتوانند به افراد دیگر زور بگویند . چون ابزاری كه سبب زور و این بدبختی‏
است مالكیت است و آنرا از بین برده‏ایم .
مكتب ماركسیسم تقریبا چنین مكتبی است . در این مكتب روی مسائل معنوی‏
هیچ تكیه نمی‏شود و سخنی از وجدان ، وجدان اخلاقی و . . . نیست . تكیه فقط
روی چیزی است كه به عقیده آنها سبب شرارتها و شقاوتها و ظلمها و
تعدیهاست و آن مالكیت است . وقتی مالكیت را از بین بردیم آلت جرم یا
موجب جرم و جنایت را از بین برده‏ایم . وقتی مالكیت فردی رفت و
مالكیت اجتماعی آمد ، یعنی هر فردی به اندازه استعداد خودكار كرد و به‏
اندازه نیاز خود از اجتماع گرفت طبعا در اجتماع صلح ، صفا ، عدالت و
اخلاق خوب برقرار می‏شود و ریشه كینه‏ها ، عداوتها ، دشمنیها ، نفرتها و
عقده‏ها از میان می‏رود و مردم برادروار و برابر با یكدیگر زندگی می‏كنند .

رد این نظریه


در این مكتب هم هیچ معنویتی مطرح نیست و می‏خواهد جامعه را بدون دخالت دادن ارزشهای معنوی اداره كند . این مطلب هم ناقص‏
و نادرست است زیرا عمل نشان داد كه جامعه‏هائی هم كه مالكیت را الغا
كردند در عین حال ظلم و تعدی و انحراف در آنها از بین نرفت . اگر حرف‏
آنها درست بود باید جامعه همینقدر كه به زندگی اشتراكی می‏رسید دیگر محال‏
بود كه در آن فسادی رخ دهد ، و حال اینكه ما می‏بینیم در جامعه‏های‏
كمونیستی هر چند یكبار به بهانه تصفیه و انحراف و . . . به جان یكدیگر
می‏افتند . علتش هم این است كه تنها عامل بدست آوردن امتیازات مالكیت‏
فردی نیست زیرا اولا امتیازات ، همه ، امتیازات پولی و خرید و فروشی‏
نیست . بشر یك سلسله امتیازات دیگر دارد كه برای آنها ارزش قائل است‏
. فرضا در میان زنها زنی كه زیباتر باشد ، دارای امتیازی است در زندگی‏
در صورتی كه این ، مربوط به مسئله مالكیت نیست ، یعنی اگر مالكیت ،
اشتراكی هم باشد این امتیاز سر جای خودش هست .
و از آن مهمتر و بالاتر پستها و مقامات است . ارزش پست و مقام برای‏
بشر از ارزش پول خیلی بیشتر و بالاتر است . را كفلر همیشه می‏خواهد در
انتخابات ریاست جمهوری آمریكا شركت كند . او ثروتمندترین مرد دنیا یا
جزء چند نفری است كه بیشترین ثروت دنیا را دارند ، ولی در عین حال داغ‏
ریاست جمهوری در دلش هست و این آرزو را فوق العاده دارد . انسانها پول‏
و ثروتشان را غالبا فدا می‏كنند برای اینكه به شهرت و افتخار و ریاست و
قدرت و . . . برسند . آدمی كه دیگران یا از روی ترس یا محبوبیت یا
علاقه و ایمان و ارادت در مقابلش خضوع می‏كنند برای بشر ارزشی فوق العاده‏
دارد . مثلا آیا افراد آرزو نمی‏كنند مانند مرحوم آقای بروجردی باشند كه افراد
آرزوی دیدنش را داشتند كه با كمال خضوع و خشوع دستش را ببوسند و با
التماس به او پول بدهند و از جواب سلامش هم مفتخر باشند . این ، ارزش‏
است برای بشر . مگر همه ارزشها پول است ؟ یا در مقابل ، مثلا مانند شاه‏
مملكت باشند كه ولو از ترس ، صدها هزار سرباز و افسر در مقابلش‏
پیشفنگ و پافنگ كنند و احترام بگزارند ؟ بالاخره اینها برای بشر ارزش‏
دارد . اگر نداشت هرگز بخاطر چنین مقامی از همه چیز دیگر نمی‏گذشتند ، و
اینها مسائل كوچكی نیست .
بنابراین ریشه تجاوز به حقوق یكدیگر و مایه امتیاز تنها مال و ثروت‏
نیست و آن چیزهای دیگر هم قابل اشتراك نیست كه آنها را اشتراكی كنند .
ثانیا - وقتی به وسائل دیگر امتیازات دیگر بدست آوردند ، در همان‏
جامعه‏هائی هم كه اشتراكی است ، باز بهره از مال و ثروت ، برای آن‏
صاحبان امتیاز ، مسلم بیشتر است . آیا در شوروی بهره مال و ثروت‏
خروشچف با بهره مثلا یك دهقان برابر است ؟ ولو اینكه او نماینده طبقه‏
دهقان باشد . بالاخره برای دهقان در عمرش یك بار هم اتفاق نمی‏افتد كه‏
هواپیما سوار شود و از این شهر به آن شهر برود . ولی او بهترین هواپیما
را در اختیار دارد و به مسافرت و این سو و آن سو می‏رود .
پس اینطور نیست كه تنها امتیاز ، مال و ثروت باشد كه با اشتراكیت‏
ثروت ، مشكل حل شود و نیز با فرض اشتراك ثروت اینطور نیست كه افراد
در هر مقامی كه باشند از ثروت اشتراكی به یك حد استفاده كنند .
هرگز چنین نیست . تازه مانند كارمند دولت خودمان است‏
كه با آنكه مال دولت مال عموم است و مال فرد نیست اما آیا از این مال‏
عموم كه هیچ عنوان مالكیت فردی و اختصاصی هم ندارد ، افراد یك جور
استفاده می‏كنند ؟ [ نه ، ] كسی كه در یك پست عالیتری است ، مدیر كل‏
است یا با مقامات عالیتری ارتباط دارد ، با عناوین مختلف مانند
مسافرتها از این بودجه عمومی استفاده می‏كند ، و حال اینكه بودجه عمومی‏ است .
به علاوه این مطلب خالی از اهمیت نیست و بلكه مهمتر است كه در همان‏
جامعه‏های اشتراكی نیاز به گذشتها و فداكاریها و صرف نظر كردن از مواهب‏
مادی در كارها وجود دارد . فی المثل كسی كه سرباز است و باید به میدان‏
جنگ برود و كشته شود ، دیگر نمی‏شود بر اساس منافع مشترك كشته شود ،
زیرا معنا ندارد . حتما باید ایده یا احساسات و . . . بر وجود او حاكم‏
باشد تا حاضر شود خود را برای آن ایده به كشتن دهد . اینجاست كه حتی‏
مادی‏ترین مكتبها هم خود را بی‏نیاز از نوعی ارزش و معنویت نمی‏داند ولو
به عنوان اینكه خود مسلك را به صورت یك معبود در آورند ، به صورت یك‏
شیئی با ارزش در آورند و این خود یك معنویت است .
بدون شك مكتبی كه همه چیزش بر اساس اشتراك در منافع مادی و حفظ آن‏
باشد ، نمی‏تواند یك مكتب جامع باشد ، اصلا نمی‏تواند یك مكتب عملی باشد
. و لهذا خود همینها پای یك سلسله معنویتها را به میان می‏آورند . مثلا
رفتار رهبران مادی كمونیستی نسبت به مسلك یا آرمها ، شعارها و علائمی كه‏
مربوط به مسلك است چگونه است ؟ و چگونه تظاهر می‏كنند ؟
همیشه طوری عمل می‏كنند كه مسلك مافوق همه‏
چیز جلوه می‏كند . و حال آنكه طبق این مكتب ، مسلك چیزی نیست ، وسیله‏ای‏
است برای رسیدن به منافع زندگی . بر اساس مكتب مادی ، مسلك حكم‏
نقشه‏ای را دارد كه مهندس برای ساختمان می‏كشد . نقشه خودش در مقابل‏
ساختمان تقدسی ندارد بلكه وسیله‏ای است برای ساختمان . بهترین نقشه‏ها در
مقابل ساختمانی كه بر اساس آن ساخته می‏شود ، فرع است و ساختمان ، اصل‏
. ساختمان هرگز نباید فدای نقشه شود بلكه نقشه برای ساختمان است .
حداكثر این است كه مسلك بهترین طرح و نقشه برای ساختمان اجتماع است‏
ولی چرا دیگر خود این نقشه برای من حكم یك بت را پیدا كند و معبود من‏
قرار گیرد ؟ نقشه برای ساختمان است و ساختمان برای من ، بعد من فدای‏
نقشه بشوم ؟ ! این حرف اساسا معنا ندارد . ولی در عین حال به مسلك به‏
عنوان وسیله برای ساختمان اجتماع و وسیله برای زندگی افراد نگاه نمی‏شود ،
بلكه به عنوان یك امر دارای نوعی قد است و بزرگی كه افتخار یك انسان‏
این است كه خود را فدای آن بكند نگاه می‏شود ، گو اینكه این را بی‏مبنا و
بی اساس هم بگویند ولی بالاخره چاره‏ای ندارد و حتی به صورت تلقین هم كه‏
شده به خود و دیگران تلقین می‏كنند .

دوشنبه 16/5/1391 - 22:15 - 0 تشکر 494892

جامعه نیازمند ارزشهای معنوی است


بنابراین هیچ اجتماعی از یك سلسله " هدفهای معنوی " یا بقول‏
امروزیها " ارزشهای معنوی " بی‏نیاز نیست . حالا باید دید این ارزشهای‏ معنوی چیست ؟
آیا حقیقت دارد یا یك تلقینات و گول زدنهای افراد ساده‏
لوح است ؟ مثل حرفهائی كه راجع به وطن و ملت و . . . می‏زنند كه برای‏
گول زدن ساده لوحان است . باید دید از نظر یك مكتب ارزشهای معنوی یعنی‏
چه كه انسان برای اموری معنوی آنقدر ارج و ارزش قائل باشد كه منافع مادی‏
در مقابل آنها چیزی شمرده نشود ؟ اینجاست كه این سخن به میان می‏آید كه‏
" ارزش " اساسا یعنی چه ؟

دوشنبه 16/5/1391 - 22:16 - 0 تشکر 494893

مفهوم ارزش


هر كار اختیاری انسان به خاطر یك هدف است . انسان برای هدفی كه آن‏
را دنبال می‏كند اهمیت و ارج قائل است حال می‏خواهد مادی باشد یا معنوی .
یعنی آن هدف جاذبه‏ای برای طبیعت انسان دارد ، والا محال است كه چیزی‏
برای انسان جاذبه نداشته باشد و انسان دنبال آن برود و تلاش كند كه به آن‏
برسد ، چنین چیزی امكان ندارد و محال است . گفته‏اند عبث مطلق و لغو و
بیهوده مطلق محال است كه از انسان سربزند . هر كاری كه ما عبث می‏نامیم‏
، از نظر مبدا فكری و عقلانی عبث است والا از نظر مبدا دیگری كه فعل از
آن ناحیه صادر می‏شود عبث نیست و به واسطه آن مثلا قوه خیال كه محرك‏
است ، به هدفی می‏رسد . قوه خیال به هدف خود می‏رسد ولی قوه عاقله به‏
هدفی نمی‏رسد .
در امور مادی جای بحث نیست كه چیزی كه برای من ادامه حیات من مفید است
 چون من بالذات به حیات خود علاقمند هستم و این علاقه‏
، غریزی من است ، طبعا به سوی آن كشیده می‏شوم و برای من ارزش دارد (
اگر چه اصطلاح ارزش را در مادیات نمی‏آورند ، ولی ارزش به معنای اعم در
مادیات هم هست ) پس یك طبیب برای من ارزش دارد ، چون بیماریها را
از من دور می‏كند . دوا برای ما ارزش دارد ، غذا كه بدل ما یتحلل بدن ما
خواهد بود ارزش دارد .
بعد می‏رسیم به امور معنوی كه ما بازاء مادی ندارد و مشت پر كن نیست .
مثلا خیر رساندن به دیگران كه منفعت مادی برای انسان ندارد و در مفهوم‏
كلی خدمت به جامعه و نسل آینده و . . . چگونه است ؟ انسان در یك مؤسسه‏
فرهنگی تلاش فوق العاده و پر نشاطی می‏كند به حساب اینكه به نسل آینده‏
این مردم خدمت می‏كند ، ولی به حال شخص خودش فایده‏ای ندارد بلكه ضرر
دارد زیرا وقت و كارش را می‏گیرد و نمی‏تواند برای خود در آمد بیشتری‏
كسب كند . اینها چگونه بررسی می‏شوند ؟ .

دوشنبه 16/5/1391 - 22:17 - 0 تشکر 494897

رابطه ارزشهای معنوی و ایمان به خدا


مسئله معنویات در زندگی بشر مسئله مهمی است و این سؤال مطرح است كه‏
آیا ایمان به امور معنوی منحصرا وابستگی به ایمان به خدا دارد ؟ یعنی‏
ایمان به خدا سر سلسله ایمان به معنویات است ؟
 و یا اینكه مانعی نیست‏ كه ایمان به خدا در كار نباشد ،
و در عین حال یك سلسله ارزشهای معنوی بر زندگی بشر حكمفرما باشد ؟ !
یك جمله در كتاب " اصالت بشر " سارتر از داستایوسكی نویسنده‏
معروف روسی است كه می‏گوید : " اگر واجب الوجود نباشد همه چیز مجاز
است " یعنی اینكه كارها را به خوب و بد تقسیم می‏كنیم و می‏گوئیم فلان‏
كار را باید كرد و فلان كار را نباید كرد ( البته روی جنبه‏های معنوی ) مثلا
باید راست گفت و نباید دروغ گفت ، نباید به جامعه خیانت كرد و باید
خدمت كرد ، تابع این است كه ما اعتقاد به خدا و واجب الوجود داشته‏
باشیم . اگر واجب الوجود در عالم نباشد همه چیز مجاز است . یعنی همه‏
چیز مباح است و دیگر منع وردع و باید و نباید همه به كلی از میان می‏رود
. آیا اینجور است یا نه ؟

دوشنبه 16/5/1391 - 22:18 - 0 تشکر 494908

مسؤولیت به عنوان یك ارزش معنوی در مكتب انسانیت


ماركسیستها یك خوبی در كارشان هست كه چون ماتریالیست هستند چندان‏
دنبال مسائل معنوی نمی‏روند و دم هم از آن نمی‏زنند ، دم از انسانیت‏
نمی‏زنند ، اگر انسانیت سالم هم بگویند مقصودشان همان جامعه بی طبقه است‏
، چون انسان از نظر آنها یا سالم است یا معیوب ، و انسانها به خاطر
مالكیت و تفاوتهای طبقاتی فاسد می‏شوند ، وقتی آنرا برداریم به حالت‏
اولیه باقی می‏ماند . دیگر كمال دیگری برای انسان قائل نیستند ، برای او
ترقی و تكامل دیگری كه در معنویات پیدا بكند ، نمی‏شناسند . به عقیده‏
آنها انسان همینقدر كه به واسطه مالكیت فاسد نشود ، كافی است ، پول‏
پرست و پول زده نشود ، كافی است . ولی این مكاتبی كه اخیرا پیدا شده ،
بانیان آن ( مانند سارتر ) از طرفی مادی مسلكند و از طرف دیگر
مكتب خود را مكتب انسانیت می‏نامند و
آن را بر روی ارزشهای معنوی استوار می‏كنند و روی مسئله " مسئولیت "
تكیه می‏نمایند ، معتقدند كه بشر آزاد است ، یعنی هیچگونه جبری نه الهی و
نه طبیعی بر بشر حكومت نمی‏كند و انسان تصمیمش به هیچ شكل وابسته به‏
گذشته نیست . پس این خود انسان است كه خود را می‏سازد نه محیط و
سرنوشت و خدا و . . . بنابراین خودش مسؤول خودش است . و چون هر كاری‏
را كه انسان انجام می‏دهد به عنوان كار خوب انجام می‏دهد ( كه حرف درستی‏
هم هست یعنی حتی وقتی آدم كار بد را هم انجام می‏دهد تا به آن در وجدان‏
خود تیتر خوب ندهد انجام نمی‏دهد اگر چه از یك لحاظ باشد ، و در وجدان‏
خود برای آن " بایدی " درست می‏كند ) پس هر كاری را كه انسان اختیار و
انتخاب می‏كند ، به قول طلاب به دلالت التزامی به دیگران می‏فهماند كه این‏
، كار خوبی است . وقتی من كاری را انجام می‏دهم ، به زبان بی زبانی به‏
جامعه می‏گویم كار من خوب است و باید اینچنین كار كرد ، شما هم چنین‏
بكنید . می‏گوید هر كار جزئی در بطن خود یك كلیتی دارد ، یعنی هر كاری كه‏
انسان به طور فردی انجام می‏دهد ، گویی می‏خواهد به جامعه بگوید اینچنین‏
باید كار كرد و طبعا جامعه وادار می‏شود كه اینچنین كار بكند . یعنی هر
كس در كار خود ، خودش را سرمشق دیگران قرار می‏دهد . پس انسان ، هم‏
مسوول خود است و هم مسؤول دیگران ، زیرا به كار خود ارزش می‏دهد و آنرا
خوب می‏داند و از این رو دیگران را هم به انجام آن دعوت می‏كند . از
اینجا مسئله مسؤولیت را طرح می‏كنند كه هر فردی در جهان مسؤول خود و
دیگران  است .

رد این نظریه


اكنون می‏پرسیم این " مسؤولیت " چیست و چه معنائی دارد ؟ مسؤولیت‏
یك امر مادی نیست ، یك امر معنوی به معنای غیر مادی است . در مكتب‏
مادی باید جواب این سؤالات را بدهند . حداقل اینست كه بگویند انسان‏
دارای وجدانی است كه او را مورد سؤال قرار می‏دهد ، مانند نفس لوامه كه‏
در منطق دین آمده است . در واقع انسان دارای دو شخصیت است یكی حیوانی‏
و دیگر انسانی و ملكوتی كه وقتی كار خلافی می‏كند ، این شخصیت ، شخصیت‏
اولی را مورد عتاب قرار می‏دهد . و آنان منكر این وجدانند . پس وقتی‏
چنین چیزی نیست ریشه مسؤولیت كجا است ؟ .
صرف نظر از ریشه مسؤولیت كه اگر هم نتوانند آنرا اثبات كنند بالاخره‏
به آن قائلند ، اینكه من در مقابل افراد بشر مسؤولم ، من در مقابل نسل‏
آینده مسؤولم و . . . چه معنائی دارد ؟ اینها كه مكتبشان مكتب مادی است‏
و در عین حال می‏خواهند انسانیت و معنویتی برای انسان بسازند و او را
ملتزم به آن معنویت بكنند ، منهای خدا چنین اندیشه‏ای دارند ، و حتی‏
سارتر در مكتب خودش می‏گوید : اگر پای خدا در كار باشد همه این معنویتها
از میان می‏رود ، چون ریشه همه اینها آزادی انسان است و اگر خدا باشد
آزادی معنا ندارد و در صورت نبودن آزادی ، انتخاب بی‏معنا است و در
نتیجه مسؤولیت معنا نخواهد داشت ، بلكه به دلیل اینكه خدا نیست و
انسان آزاد است ، مسئولیتی برای انسان وجود دارد .
پس با اینكه مكتب آنها مادی است می‏خواهند به نوعی معنویت مسلكی نه‏
فلسفی اعتقاد داشته باشند . آیا چنین چیزی ممكن است یا خیر ؟ .

دوشنبه 16/5/1391 - 22:20 - 0 تشکر 494923

آیا وجدان می‏تواند ریشه معنویت باشد ؟


ممكن است كسی بگوید چه مانعی دارد كه ما قائل به خدا نباشیم ولی قائل‏
به نوعی معنویت باشیم زیرا ریشه این معنویت در وجدان انسان آمده است ،
حال منشا آن هر چه می‏خواهد باشد ، تصادف یا چیز دیگر ، بالاخره در
ساختمان انسان است . خدائی نیست اما این معنویت در انسان هست ، به‏
این معنا كه انسان هر چه هست دارای وجدانی ساخته شده است كه [ به موجب‏
آن ] از كارهای خوب لذت می‏برد و از كارهای بد تنفر دارد ، و كار خوب‏
را نه به دلیل منفعت مادی بلكه برای آنكه از كار خوب لذت می‏برد انجام‏
می‏دهد بنابراین لذات انسان منحصر و محدود به لذات مادی نیست ، بلكه‏
انسان لذات معنوی هم دارد ، همچنانكه از علم لذت می‏برد و حال آنكه مشت‏
پر كن نیست ، یا مطالعه تاریخ و اطلاع و از اوضاع گذشته عالم و یا
جغرافیا و مطالعه درباره دریاها و اعماق آنها [ برای او لذتبخش است ]
در صورتی كه صددرصد می‏داند اطلاعات او در این موارد ، هیچگونه استفاده‏ای‏
ندارد و یك پول بر در آمدش نمی‏افزاید ، ولی از این آگاهی لذت می‏برد ،
از اخلاقیات لذت می‏برد ، بالاخره انسان طوری آفریده شده كه از آگاهی لذت‏
می‏برد ، از اخلاقیات لذت می‏برد ، بدون اینكه هیچ منفعت مادی كسب كند
چون انسان كار را برای لذت انجام می‏دهد ، منتها یا لذت مادی و یا لذت‏
معنوی . اپیكور كه از فلاسفه قدیم یونان است ، طرفدار لذت است اصالت‏
لذت منتها با تعبیر معروفی كه از مكتب او می‏كنند ، می‏گویند او طرفدار
" دم غنیمتی " است كه از زبان خیام هم می‏گویند و مقصود همان عیاشی و
خوشی ظاهری و استفاده از فرصتها در خوردن و نوشیدن و هر نوع لذت مادی‏
است و لهذا " لاابالی گری " به " اپیكوریسم " معروف شده است ، ولی‏
می‏گویند مكتب واقعی او این نبوده و لذت را تنها به لذت حیوانی محدود
نمی‏كند ، بلكه معتقد است كه برای انسان یك سلسله لذات معنوی هم وجود
دارد و لذات معنوی از لذات مادی ، هم بادوامتر است و هم بی‏رنجتر .
ممكن است كسی بگوید چه مانعی دارد كه ما بر اساس وجدان انسان كه از
كارهای اخلاقی لذت می‏برد ، ولو اینكه خدائی در كار نباشد معنویت را
برقرار كنیم . مثلا انسان از زیبائی لذت می‏برد بدون اینكه هیچ منفعت‏
مادی داشته باشد كه به حال جسمش مفید باشد یا خود جسم باشد . و یا انسان‏
اگر منزلی داشته باشد و در آن گلكاری عالی‏ای باشد كه از منظره‏اش لذت‏
ببرد برای او ارزش دارد در صورتی كه این منظره نه خودش ماده است كه‏
انسان به آن برسد و نه به حال جسم انسان مفید است ولی به حال روان انسان‏
مفید است . بالاخره انسان به نوعی از آن ، استفاده و لذت می‏برد . و یا
یك مرغ خوش آواز كه در باغ چه چه می‏زند برای انسان ارزش دارد و از آن‏
لذت می‏برد در صورتی كه نه خود آن چه چه ماده‏ای است كه انسان به آن برسد
و نه جسمش از آن سود می‏برد ولی روانش لذت می‏برد .
 این حرف تا اندازه‏ای درست است ولی دو " اما " دارد . یكی اینكه در
انسان این وجدانها تا آن حد قوی نیست كه بتوان مكتبی را بر پایه آن بنا
نهاد به طوری كه بتواند در تربیت ، واقعا منافع عموم بشر را فدای آنها
بكند ، تا آنجا كه انسان حتی حاضر به كشته شدن به خاطر آن لذتهای معنوی‏ باشد .
اصولا اگر انسان فقط به خاطر لذت ولو لذت معنوی كاری بكند فقط تا مرز
كشته شدن است ، تا مرز زندان رفتنهای متوالی است . یعنی اینها در این‏
حدود به شكل امور تفننی و فانتزی درست است ، اما به شكل نیازهای عمیق‏
بشری كه در مكتب لازم است تا افراد پایبند به مكتب به خاطر این ارزشهای‏
معنوی " پاكبازی " و " سربازی " بكنند صحیح نیست . چنانكه در دنیا
هیچكس حاضر نیست به خاطر بقا و دوام گلهای خانه‏اش خود را به كشتن دهد
، زیرا گل را برای استفاده و لذت خود از آن می‏خواهد نه برعكس . یا مثلا
در مورد كمك كردن اگر این اینطور فكر كند كه چون در هنگام كمك كردن از
آن لذت می‏برم ، به خاطر آن لذت این كار را می‏كنم و پایبند بودنش به‏
اخلاق همین اندازه باشد ، هرگز خود را برای چنین لذتی به كشتن نمی‏دهد زیرا معنا ندارد .
پس درست است كه انسان در عمق وجدان خود از كارهای خیر و عمومی لذت‏
می‏برد ( و قرآن مجید هم این وجدان را قبول دارد ) اما این مقدار وجدان‏
برای پایه و مایه یك مكتب قرار گرفتن كافی نیست ، یعنی نیاز مكتب به‏
ایمان به معنویات در یك حد خیلی بالاتر و بهتری است . لذا اگر كسی مثلا
بگوید : امام حسین علیه‏السلام به كربلا رفت و خود و جوانانش را به كشتن داد
و اهل بیتش را به اسارت داد زیرا
وجدانش از خدمت به خلق خدا لذت می‏برد ، این درست نیست ، زیرا لذت‏
در پایان به خود انسان برمی‏گردد و دیگر با " پاكباختگی " جور در نمی‏آید
.
ثانیا اگر خدائی در عالم نباشد و نظام و هدفی در كار نباشد و اگر یك‏
نوع وابستگی باطنی میان اشیاء و انسانها برقرار نباشد ، خود لذت بردن كه‏
ما بر اساس آن ساخته شده‏ایم ، آیا نباید گفت غلطی در طبیعت است ؟
لذت ما در ما هست اما یك اشتباه است ، زیرا هر لذتی از لذات مادی به‏
خاطر نیازی است كه طبیعت دارد . شوپنهاور می‏گوید : طبیعت ، برای اینكه‏
افراد انسان را گول بزند و بدنبال مقاصد خودش بفرستد ، لذتهائی را در
كام بشر ریخته است و بدینوسیله او را گول زده و به دنبال هدفهای خود فرستاده است .
مثلا هدف طبیعت اینست كه نسل باقی بماند . حال اگر به بشر فرمان بدهد
كه تو به خاطر بقای نسل ازدواج كن ، زحمت بكش و زن و بچه را نان بده ،
بشر عاقل چنین كاری نمی‏كند . ولی برای آنكه بشر را گول بزند و به دنبال‏
هدفهای خود بفرستد ، این لذت را در كام او گذاشته به طوری كه خود به طوع‏
و رغبت و اختیار و با كمال میل ازدواج می‏كند . به هر حال هر لذتی بر
اساس یك نیاز است . اگر از خوردن یك غذا لذت می‏بریم به خاطر آنست‏
كه طبیعت ما به آن ماده احتیاج دارد و اگر لذت نبریم نمی‏خوریم . از
نوشیدن آب لذت می‏بریم زیرا طبیعتمان به آب احتیاج دارد . از خواب‏
لذت می‏بریم زیرا احتیاج داریم . یعنی هر لذتی بر اساس یك نیاز واقعی‏
است ، همچنانكه هر دردی بر اساس یك مانع است . فلسفه لذتهای مادی روشن است‏
: كارهای حكیمانه‏ای در طبیعتند . ولی لذتهای معنوی چطور ؟ .
اینكه من مثلا از نان خوردن فلان بچه یتیم لذت می‏برم چه ربطی به من دارد
؟ او خود لذت ببرد چرا من لذت ببرم ؟ این لذت در این صورت چیزی است‏
شبیه لغو و پوچ یعنی حكمت و علتی در وجود من ندارد و بی دلیل است . ولی‏
اگر بگوئیم یك نوع همبستگی در نظام عالم هست و خلقت روی حكمت كار
می‏كند ، میان من و سایر افراد یك وابستگی در متن خلقت هست و همه یك‏
عضو یك پیكریم ، آنوقت من كه دنبال این لذت می‏روم ، به دنبال امر پوچ‏
و بی‏هدف از سوی خود نمی‏روم ، دنبال یك اصل متقن در خلقت می‏روم . ولی‏
اگر این لذت تصادفی باشد و تصادفا من طوری ساخته شده ام كه از رسیدن خیر
به دیگران لذت می‏برم گو اینكه این لذت برای من هیچ فلسفه‏ای ندارد ، در
این صورت باز آخرش كار به پوچی و بی‏هدفی می‏كشد . یعنی طبیعت از كار
خود هدفی نداشته و كار لغوی انجام داده است و من دارم بدنبال آن كار لغو
طبیعت می‏روم و فی المثل خود را به عنوان سرباز برای دفاع از مردم به‏
خاطر لذتی كه می‏برم ، فدا می‏كنم ، اما خود لذت چیست ؟ نمی‏دانم بلكه‏
اینچنین ساخته شده ام ( مانند اینكه انسان گاه شش انگشتی ساخته می‏شود )
. در این صورت طبیعت كار پوچی انجام می‏دهد و كار من هم پوچ است ، و
این دیگر ارزش و هدف نیست . اینكه هدف من بر اساس لذتی است كه به‏
غلط در من گذاشته شده است و آنچه هدف من در آن است [ یعنی طبیعت ]
خود بی هدف است زندگی مرا از پوچی خارج نمی‏كند .

دوشنبه 16/5/1391 - 22:23 - 0 تشکر 494936

اعتقاد به حكیمانه بودن خلقت ، ریشه ایمان به ارزشهای معنوی


پس ما در عین اینكه قائل به وجدان اخلاقی می‏شویم و می‏گوئیم انسان‏
بالفطره از كار خوب لذت و از كار بد رنج می‏برد ، اگر پای خدا و خلقت و
هدف داشتن خلقت در میان نباشد ، كار ما از پوچی خارج نمی‏شود . ولی آنجا
كه این وجدان اخلاقی هست ( و ما معتقدیم كه واقعا وجود دارد ) اما من خود
می‏فهمم كه این وجدان را خدا برای این قرار داده است كه من كار با هدفی‏
را انجام دهم و در متن خلقت ، و من و آن یتیم و آن پیر زن عضو یك پیكر
هستیم و واقعا جزء یك نقشه و طرح هستیم و از یك مشیت ازلی پیروی‏
می‏كنیم و به دنبال یك حكمت می‏رویم و هدف خلقت و خالق خلقت را تامین‏
می‏كنیم ، در این صورت این امر معنوی پوچ نیست بلكه حقیقی و واقعی است‏
.
بنابراین هر مكتبی و هر سیستم فكری اجتماعی نیازمند است به یك سلسله‏
ایده‏های معنوی و لهذا می‏گوئیم ایدئولوژی نیازمند ارزشهای مافوق مادی است‏
، و ارزشها باید قوی و نیرومند باشند به طوری كه دارای نوعی تقدس باشند
و نشانه تقدس یك چیز آنست كه انسان آن را شایسته این بداند كه زندگی‏
فردی خودش را فدای آن بكند .
پس هر مكتبی نیاز دارد به چنین هدفها و ارزشهای معنوی و به صرف شركت‏
در منافع و بر اساس آن نمی‏توان یك مكتب انسانی جامع بوجود آورد ،
 آنچنانكه ماركسیسم بر این اساس است .
و بازمنهای خدا كه خلقت را بر اساس حكمت و هدف و مسؤولیت آفریده‏
است ، نمی‏شود چنان ایده‏های با ارزشی برای بشر به وجود آورد . آن مكتبی‏
كه مدعی است :
ابر و باد و مه و خورشید و فلك در كارند تا تو نانی به كف آری و به‏
غفلت نخوری
یا می‏گوید : " « الم تروا ان الله سخر لكم ما فی السموات و ما فی‏
الارض »" ( 1 ) ، برای هر ذره‏ای مسؤولیت قائل است و می‏گوید در متن‏
خلقت هر چیزی برای راهی آفریده شده و مسؤول كار و وظیفه‏ای است . برای‏
خورشید در متن خلقت وظیفه‏ای قرار داده شده است وظیفه خود را انجام‏
می‏دهد . ابر كه حركت می‏كند وظیفه خود را انجام می‏دهد . حركت ابر یعنی‏
وظیفه انجام دادن . حركت باد یعنی وظیفه انجام دادن . میوه دادن یك‏
درخت یعنی وظیفه انجام دادن .
پس چنین مكتبی انسان را هم می‏تواند مسؤول بداند . انسان موجودی است‏
مسؤول در میان دریائی از مسؤولیت . ولی مكتبی كه همه چیز را عاری از
هدف و غایت می‏داند ، برای هیچ موجودی معتقد به انجام وظیفه نیست .
تنها به بشر كه می‏رسد می‏خواهد برای او وظیفه و تكلیف خلق كند به طوری كه‏
بشر واقعا احساس بكند كه مسؤول است ، مسؤول خود و دیگران ، و حاضر باشد
به خاطر این مسؤولیتها ، ارزشها و معنویتها فداكاری كند . چرا و بر چه‏
پایه‏ای ؟ گفتیم حداكثر می‏تواند بگوید لذت می‏برم ، و حال آنكه خود این لذت ،
لغوی است كه‏ طبیعت انجام داده است .
بنابراین یك مكتب به ارزشهای معنوی نیازمند است و بدون اعتقاد به‏
حكیمانه بودن خلقت نمی‏توان به چنین ارزشهائی ایمان پیدا كرد و چنین‏
آرمانهائی لازمه هر حركت است كه مكتب باید آنها را به وجود آورد (
آرمان یعنی منتهای آرزو ) بدین معنی كه برای هر فرد زندگی فردی و شخصی‏
منتهای آرزو نباشد ، بلكه كارهای بزرگ منتهای آرزو باشد .
مرد تازه داماد و تازه زندگی تشكیل داده می‏آمد خدمت رسول اكرم صلی‏
الله علیه و آله و سلم می‏گفت یا رسول الله ! آرزوی شهادت دارم ، دعا كن‏
خداوند شهادت را نصیب من كند . مكتب تا كجا به انسان آرزو و آرمان‏
بزرگ می‏دهد كه همواره می‏خواهد به آن برسد و به شهادت نائل آید و این‏
آرمان ، دیگر با این حرفهای پیش پا افتاده درست در نمی‏آید . با این‏
حرفها نمی‏توان چنین بشری ساخت ، و بدون این آرمان هم هیچ مكتبی ، مكتب‏
نیست .

دوشنبه 16/5/1391 - 22:25 - 0 تشکر 494949

مكتب و جهان بینی

تعبیر دیگری از حرفهای گذشته به این نحو قابل بیان است كه : یك مكتب‏
اجتماعی كامل و ایدئولوژی درست ، هم نیازمند به یك " نظام فكری و
فلسفی " است و هم نیازمند به یك ایمان ، بدین معنی كه هم یك جهان‏
بینی استوار و بینش منطقی خاص و مجهز به استدلال و منظم و به اصطلاح‏
امروز سیستماتیك درباره جهان داشته باشد و هم دارای یك ایمان باشد ،
یعنی دارای قدرت ایجاد دلبستگی و عشق و محبت نسبت به هدفها و هدف‏
برتر و مافوق فردی و شخصی باشد . نقصی كه در بعضی از مكتبهای اجتماعی و
بلكه در اغلب مكتبهای اجتماعی امروز ، مثل مكتب اگزیستانسیالیسم هست‏
این است كه می‏خواهند ایدئولوژی منهای ایمان بوجود بیاورند ، یعنی منهای‏
امری مافوق فرد انسان كه انسان نسبت به آن عشق بورزد و در واقع آن چیز
به نوعی مورد پرستش انسان باشد . می‏خواهند بر اساس فلسفه محض مكتب‏
ایجاد كنند و این نشدنی است . ایدئولوژی بر اساس فلسفه محض
منهای ایمان كه نوعی دلبستگی و شیفتگی به هدف برتر و عالیتر
است ایدئولوژی كامل انسانی نیست .
و گاهی اوقات شبه دوری ایجاد می‏كنند كه معلوم است امری خیالی و
استفاده از نیروی خیال بشریت است ، می‏آیند خود ایدئولوژی را موضوع‏
ایمان قرار می‏دهند زیرا این خلا را احساس می‏كنند كه ایدئولوژی باید بر
ایمان به هدف برتر استوار باشد . در صورتی كه ایدئولوژی طرحی است كه‏
باید مشتمل بر ایمان باشد و لذا می‏تواند مقدس باشد اما اگر خود
ایدئولوژی مشتمل بر ایمانی نباشد و صرفا یك نظام فكری باشد و خود بخواهد
موضوع ایمان یعنی عشق و دلبستگی قرار بگیرد ، این دیگر به هیچ وجه پایه‏
منطقی ندارد . یعنی امری است كه با زور تلقین و القاء می‏شود بدان عمل‏
كرد ولی پایه منطقی حسابی ندارد .
اكنون مقداری از یادداشتهای گذشته را درباره مكتب می‏خوانیم : " مكتب‏
عبارتست از یك سیستم واحد فكری عملی " یعنی نه یك سیستم فكری صرفا
نظری كه مربوط به علوم نظری است و نه آنچه باید كرد . به اصطلاح فلسفه‏
خودمان سیستم فكری نظری یعنی فكر درباره آنچه كه هست . فرض كنید
می‏گوئیم فیزیك ارسطو یك سیستم فكری نظری است یعنی یك نوع طرز تفكر
است درباره آنچه هست كه چگونه است . و یا می‏گوئیم فیزیك نیوتون یك‏
سیستم فكری نظری دیگری است درباره آنچه هست .
ولی سیستم فكری عملی یعنی یك نظام فكری درباره آنچه باید باشد ، و در
اصطلاح قدما حكمت عملی ، كه حكمت را به نظری و عملی تقسیم می‏كنند :
حكمت نظری یعنی حكمت و درك صحیح درباره آنچه هست و
حكمت عملی یعنی درك صحیح و واقعی درباره آنچه باید باشد . بنابراین‏
مكتب كه عبارتست از یك سیستم واحد فكری عملی یعنی یك سیستم فكری‏
درباره آنچه باید باشد ، طرحی برای اینكه فرد یا اجتماع انسان چگونه خوب‏
است باشد ؟ و در تعریف مكتب اجتماعی باید یك كلمه هم اضافه كنیم و
اینطور بگوئیم : مكتب اجتماعی عبارتست از یك سیستم واحد فكری اجتماعی‏
عملی ، نه مجموع اندیشه‏های ناهماهنگ كه به صورت یك دستگاه در نیامده‏
باشد كه آن مكتب نیست . یك ركن مكتب این است كه به صورت یك دستگاه‏
باشد . دستگاه صنعتی چگونه است ؟ دستگاه آن است كه از یك سری اجزاء
تشكیل شده و برای هر جزئی كار و مقام و جای معینی در نظر گرفته شده است‏
. مثلا یك ساختمان یك دستگاه است چون هر جزء آن وظیفه‏ای را انجام می‏دهد
و مجموع آن یك هدف واحد را تشكیل می‏دهد و لهذا اندیشه‏های متفرق مكتب‏
نیست زیرا یك واحد و یك دستگاه را به وجود نمی‏آورد .
مجموع اندیشه‏های هماهنگ كه با زندگی عملی یعنی با بایدها و نبایدها
بستگی داشته باشد ، یك مكتب می‏باشد كه بر پایه " اندیشه‏های نظری "
قرار دارد ، و آن اندیشه‏های نظری روح آن مكتب به شمار می‏رود . برای این‏
می‏گوئیم " بر پایه اندیشه‏های نظری " كه گفتیم هر ایدئولوژی بر اساس‏
یك جهان بینی است و خود جهان بینی نظر درباره جهان است آنچنان كه هست‏
، ولی ایدئولوژی نظر درباره انسان است آنچنان كه باید باشد و باید بشود
پایه و مایه مكتب همان روحی است كه همه را به صورت یك دستگاه و یك‏
پیكر در آورده است و دیگر چیزها به منزله اعضاء و جوارح رئیسه و غیر
رئیسه است و حتی بعضی به منزله موهائی است كه بر پیكر می‏روید یعنی‏
اینقدر جنبه غیر اصیل دارد ، مانند لازم و غیر لازم و واجب و مستحب و ...

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.