راه خلوت امشب دوباره در كنارم هیچ كس نیست تنهایم و در شام تارم هیچ كس نیست لبریزم از دلتنگی و می دانم امشب در خانه هم در انتظارم هیچ كس نیست امشب دوباره اسمان هم مانده بی ماه عیّوق حتی در فراقش می كشد آه بیچاره من كه شاهد این ماجرایم خود در پی ماهم ولی گم كرده ام راه می تر سم آخر آرزو بر دل بمیرم تقدیر اگر باشد چنین من ناگزیرم ای ماه من بیرون بیا نگذار امشب بی تو نوای بی نوایی سر بگیرم راهی است خلوت راه دور خانه ی تو رعب آور، اما دل شده دیوانه ی تو ای ماه من می آیم و می بینی یك روز یكسر حقیقت می كنم افسانه ی تو آری! همان افسانه ی یار تو بودن رفتن به نورستان و از نورت سرودن ای كاش اینجا بودی و من با تو امشب پر می كشیدم تا خود آزاد بودن تا خانه ات پیشم هزاران دره و چاه اما به پای عشق آسان می شود راه چم انتظارم باش! می آیم من آخر كاین راه خلوت را چراغان سازم، ای ماه! |