حالا فکرش را بکنید زنی که ازدواج قانونی ندارد احساس امنیت کمتری هم دارد چون نه از طرف همسر و نه قانون حمایت می شود و در حکم همان زن صیغه ای ایران است. بچه ها اکثرا به مادران می رسد و فقط تعطیلات و یا تابستان ها به نزد پدر می روند.»
سؤال بعدی ما این است که با این حساب باید وضعیت زنانی که ازدواج دایم دارند خوب باشد و جایگاه درستی در نظام خانواده و جامعه داشته باشند. «گنزالس» این پرسش ما را مثل دیگر جواب هایش به فارسی و با لهجه آمیخته با اصطلاحات آمریکایی، چنین پاسخ می دهد: «زنانی که مذهبی هستند و ازدواج قانونی کرده اند اکثرا دیپلمه و خانه دار هستند و به سر کار نمی روند چون خیال شان از بابت هزینه های زندگی آسوده است. در چنین خانه هایی مرد در حکم یک مدیر است و زن مانند یک منشی برنامه های کاری و زندگی مرد را برنامه ریزی می کند. چنین مردانی به خاطر شغل ثابت و موقعیتی که دارند مهمانی هایی بزرگ ترتیب می دهند و زنان مجبورند آبرومندانه این پارتی ها را بچرخانند.
این زن های خانه دار معمولاً با دیگر زنان به گردش و رستوران می روند. جذب کارهای ورزشی و هنری می شوند و حتی در خانه خیاطی می کنند. این زن ها معمولاً لباس عروسی شان را خودشان می دوزند و این هم کار سختی نیست یک الگوی کاملاً آماده را در هر مدلی که می خواهند می خرند و مشغول دوختن می شوند.
زنان خانه دار معمولاً معتاد به خرید می شوند و دایم در حراجی ها شرکت می کنند و وسایل نو و کهنه جدیدی را می خرند و وقتی خانه هایشان پر از این وسایل شد خود آنها را در حراج به دیگران می فروشند.»
با توجه به وضعیتی که خانم «گنزالس» از آمریکا توصیف می کند فرزندان چنین ازدواج هایی باید از بحران هویت شدیدا در عذاب باشند و در ادامه زندگی دچار آشفتگی های روحی بسیار شوند.