اولین بار قرآن را به زبان انگلیسی خواندم و بعد مادرم یک معلم عربی که وهابی هم بود برایمان گرفت تا مکالمه عربی را از او یاد بگیریم. کم کم ترجمه قرآن را یاد گرفتیم. در واقع زبان عربی را هم با حروف لاتین می آموختیم و نماز را هم به همان شیوه یاد گرفته بودیم.
دوستان مادرم به او ترجمه کتاب های شهید مطهری، شهید بهشتی و شهید باهنر را داده بودند و ما خیلی از خواندن آنها خوش مان می آمد. کم کم فهمیدیم قم مرکز یادگیری دروس شیعه است به همین خاطر عشقم این بود که روزی به ایران بیایم و دروس حوزوی بخوانم. واقعا درک می کردم که با آن همه ناراحتی ها زهرا گنزالس همه ناملایمات را به جان خریده است، تنها به عشق اینکه با خالق یکتا و ائمه اطهار(ع) آشنا شده و محبت آنها در دلش ماندگار شده است.
و مشکلاتی که به خاطر مسلمان بودن داریم ولی خداوند خواسته که در مسیر درستی باشیم و ایمان ما به آن حد برسد. حتی فکر می کردم اگر مادرم مسلمان نبود آیا من می توانستم به آن زودی مسلمان شوم یا نه. تا اینکه بالاخره در هفده سالگی با وجود سختی های بسیار به تنهایی از آمریکا به ایران آمدم و قم را پیدا کردم و در مورد یادگیری دروس حوزوی تحقیقاتی کردم و به کشورم برگشتم.»
خانم «گنزالس» در مورد عدم موفقیتش در آن زمان برای شروع تحصیلات حوزوی می گوید: «دیگر عشقم این بود که شرایطی فراهم شود و به ایران بگردم، اما ازدواج باعث شد که چند سال دیگر در آمریکا بمانم. شوهرم جزو اولین گروه دانشجویان ایرانی بود که پس از انقلاب به آمریکا آمده بود و پس از اتمام تحصیلات در جایی که حکم سفارتخانه ایران در آمریکا را داشت کار می کرد. دوست مسلمانی داشتیم که همکار شوهرم بود و هر سال در برخی ایالت ها انجمن دانشجویان ایرانی را هدایت می کرد و شیعیان آنجا جمع می شدند. همین خانم مرا برای ازدواج به همسرم پیشنهاد داده بود و آخرش روزی گفت می خواهد برای زیارت امام رضا(ع) به ایران برود و از ما خواست که همراه او به مشهد برویم.