• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن ادبيـــات > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
ادبيـــات (بازدید: 7699)
دوشنبه 7/9/1390 - 14:26 -0 تشکر 393834
عشق است ابوالفضل

در این مبحث هر آنچه در وصف و سوگ آقا ابوالفضل العباس (ع) اعم از شعر و نثر کیلیپ دارید بیارید.

دوشنبه 7/9/1390 - 21:30 - 0 تشکر 393948

هرچند تیر ، مشک و دلم را دریده است/ ای آب همتی کن و تا خیمه ها مریز . . .

سلام برعبدصالح خدا

-------------------------------

کنار دل و دست و دریا ، اباالفضل / تو را دیده ام بارها یا اباالفضل

تو، از آب، می آمدی، مشک بر دوش / و من ، در تو ، غرق تماشا یا اباالفضل

--------------------------------

یادم ز وفای اشجع الناس آید  / از چشم ترم سوده الماس آید

آید به جهان اگر حسین دگری  / هیهات برادری چو عباس آید . . .

----------------------------------

چون لاله چرا به خون نشستی ، عباس  /کو در تن صد چاک تو دستی ،  عباس ؟

ای سرو قلم قلم روی صفحه ی خاک / رفتی کمر مرا شکستی ، عباس . . .

---------------------------------

در کلاس عاشقی عباس غوغا می کند / در دل هر عاشقی عباس مأوا می کند

هر کسی خواهد رود در مکتب عشق حسین / ثبت نامش را فقط عباس امضاء می کند

سه شنبه 8/9/1390 - 4:3 - 0 تشکر 394064

نهری آلدون ایشمدون سو نفسو عالم فدا یا ابالفضل

معنی:

نهر رو گرفتی آب نخوردی عالم فدای نَفْسِت یا ابالفضل

 

 

يه سري به خدا بزنيم

خيلي زود

بي بهانه...

سه شنبه 8/9/1390 - 14:15 - 0 تشکر 394169

جنت اهل ولا نجف و بین الحرمینه***اون بهشتی كه میگن حرم عباس و حسینه

مست مستم میكنه بوی میخونه عباس***همه عالم میدونن كه منم مجنون العباس

 

 

دوران خوش آن بود که با دوست به سر شد ***باقی همه بی حاصلی و بی خبری بود  

 

 

 

 

 

 

سه شنبه 8/9/1390 - 14:16 - 0 تشکر 394170

ر علقمه از صدر زین به زیر افتاد***میان لشگری از تیغ و نیزه گیر افتاد

دو دست تشنه او ماند و طعنه تکبیر***به یاد منزلت آیه غدیر افتاد

چقدر شدت ضرب عمود سنگین بود***دوباره چند ترک بر دل کویر افتاد

نگاه زخمی و شرمنده اش به آقا گفت***ببخش مشک حرم بین این مسیر افتاد

چگونه پیکر او را به خیمه ها ببرد***حسین گریه کنان فکر یک حصیر افتاد

 

 

دوران خوش آن بود که با دوست به سر شد ***باقی همه بی حاصلی و بی خبری بود  

 

 

 

 

 

 

سه شنبه 8/9/1390 - 15:44 - 0 تشکر 394221

روز عاشورا آقا ابوالفضل العباس که تنهایی و بی کسی آقا امام حسین ر و می بینه میاد محضر آقا. رخصت میدان می خواد. آقا گریه شدیدی می کنه. فرمود عباس من تو پرچمدار منی تو حامی زنان و کودکان حضرت عباس فرمود سینه¬ام تنگی می کنه از زندگی سیر شدم، مولای اجازه بده به میدان برم. دیگه طاقت ندارم. امام فرمود مقداری آب برای طفلان تهیه کن خبر به خیمه ها رسید.عمو عباس می خواد بره آب بیاره همه خوشحال شدن. سکینه گفت عموجان منتظرت می مونم سقا نگاهی به چهره معصوم کودکان کرد و با شتاب به سوی شریعه فرات حرکت کرد. به نگهبانان شر یعه حمله کرد و همه را به خاک هلاکت انداخت. وقتی وارد شریعه فرات شد دست به زیر آب برد تا مقابل صورت آورد ولی به یاد لبان خشکیده مولایش امام حسین و اهل حرم افتاد. به خودش گفت عباس حسینت تشنه باشه و تو آب بنوشی و آب ننوشید بنازم وفایت را عباس. مشک را پر از آب کرد روانه خیمه ها شد. دشمن راه را بر او بست. عباس تمام افکارش متوجه مشک آب بود که آسیبی نبینه. به سمت نخلستان رفت. از هر طرف تیر و نیزه و شمشیر بر او باریدن گرفت. تا اینکه ظالمی از کمینگاه بیرون امد و دست راست حضرت را قطع کرد. حضرت مشک در آغوش با دست چپ می جنگید و رجز می خواند والله ان قطعتمو یمینی
انی احامی ابدا عن دینی. به خدا اگه دست راستم را قطع کنید دست از حمایت دینم بر نمی دارم. در این هنگام دست چپ حضرت را قطع کردن. آقا روی مشک خم شد که و با سینه مشک را روی زین اسب فشرد.
این بار دشمن تیری به چشمش و تیری به مشکش زد عباس رکه دید مشک سوراخ شده و آب در حال خالی شدنه امیدش نامید شد. روی برگشتن به خیمه را نداشت. ظالمی دیگر با گرزی آهنین فرق آقا را نشانه گرفت، عباس از اسب به زمین افتاد ولی دستی نداشت که حائل کنه با صورت به زمین افتاد. فریاد زد یا ابا عبدالله مرا دریاب امام به سرعت خود را به بالین برادر رساند. سرش را به دامان گرفت. خون از صورت برادر پاک کرد. گفت عباس الان کمرم شکست. عباس گفت برادر تا من
زنده¬ام مرا به خیمه مبر. مرا به خیمه مبر چون که حالتی دارم.
چرا؟چرا که ز روی سکینه خجالتی دارم.
سکینه آب ز من خواست و پاره شد جگرم.
نشد که قطره آبی برای او ببرم.
امام حسین به عباش قول داد که جان داره اونو به خیمه نبره. رو کرد به عباس گفت عباسم سئوالی ازت دارم. تو همیشه منو ارباب و مولا صدا می زدی چه شد که این بار برادر خواندی؟ عباس گفت برادر، مادرم فاطمه به بالینم آمد و مرا پسر خود خواند.

سه شنبه 8/9/1390 - 18:11 - 0 تشکر 394260

در خیمه کسی خدا خدا می خواند***یک کودک لب تشنه دعا می خواند

ای دست! چرا، چرا به خاک افتادی***یک قافله تشنگی تو را می خواند

سه شنبه 8/9/1390 - 22:34 - 0 تشکر 394395

ساقی لب تشنگانم،ای ابوالفضل جوانم
==================
ای سپهدار حسین ای شیر غران
ای علمدار رشید فخر دلیران
میر دشت کربلا ساقی طفلان
حامی اهل حرم یار یتیمان
ساقی لب تشنگانم،ای ابوالفضل جوانم
==================
نور چشم مصطفی ساقی کوثر
مرد میدان نبرد جان برادر
راحت جان حسین ای پور حیدر
عاشق دین خدا سبط پیمبر
ساقی لب تشنگانم،ای ابوالفضل جوانم
==================
مونس آل عبا سالار لشگر
حامی عترت شفیع آل داور
یار زینب ای سپهدار دلاور
آتش خشمی به جان خصم کافر
ساقی لب تشنگانم،ای ابوالفضل جوانم
==================
عشق حق از چپرتو چهرت هویدا
داده ای دست و سرت در راه الله
برق غیرت از نگاهت هست پیدا
شافع روز جزای سینه زنها
ساقی لب تشنگانم،ای ابوالفضل جوانم
==================
(رها)

سه شنبه 8/9/1390 - 23:3 - 0 تشکر 394433

استاد تو نوحه سرایی هم که ید طولایی دارین، دستگیر روز حسابتون باشه اینا.

چهارشنبه 9/9/1390 - 11:52 - 0 تشکر 394596

از عطر گل یاس بگو ای دل من

از آیه ی احساس بگو ای دل من

وقتی که به آب می رسی با لب خشک

یا حضرت عباس بگو ای دل من

چهارشنبه 9/9/1390 - 21:39 - 0 تشکر 394809

سلام

ممنون ثمره خانوم، شعر زیبایی بود.

خوندن این نقل هم خالی از لطف نیست :

مرحوم کل احمد آقا ( کربلایی احمد میرزا حسینعلی تهرانی ) نقل می کردند که: « روزی جناب شیخ رجبعلی خیاط به من فرمودند: در عالم معنا، روح خواجه حافظ شیرازی را مشاهده کردم که بسیار منبسط بود. خواجه حافظ شیرازی رو به من کرده و گفت: من غزل شاه شمشاد قدان را، در وصف ماه منیر بنی هاشم حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام سرودم. و از این امر خیلی مسرور بود.»
شاه شمشاد قدان ، خسرو شیرین دهنان
که به مژگان شکند قلب همه صف شکنان
مست بگذشت و نظر بر منِ درویش انداخت
گفت ای چشم و چراغ همه شیرین سخنان
تا کی از سیم و زرت کیسه تهی خواهد بود
بنده من شو و برخور ز همه سیم تنان
کمتر از ذره نئی، پست مشو، مهر بورز
تا بخلوتگه خورشید رسی چرخ زنان
بر جهان تکیه مکن ور قدحی مِی داری
شادی زهره جبینان خور و نازک بدنان
پیر پیمانه کش من که روانش خوش باد
گفت پرهیز کن از صحبت پیمان شکنان
دامن دوست بدست آر و ز دشمن بگسل
مرد یزدان شو و فارغ گذر از اهرمنان
با صبا در چمن لاله ، سحر می گفتم
که شهیدان که اند این همه خونین کفنان
گفت حافظ من و تو مَحرم این راز نه ایم
از می لعل حکایت کن و شیرین دهنان

لینک منبع : http://forum.patoghu.com/thread87583.html

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.