مردمی که پی دنیایند، سگ های عوعوزن و درندگان شکاری اند؛
به هم چنگ و دندان نشان می دهند؛
زورمند هاشان، بی زور ها را می خورند و
بزرگ هاشان، کوچک تر ها را تحت سلطه می گیرند.
بعضی هاشان، چهارپای رام و زانوبند دارند؛
بعضی ها رها شده و
زانوبندهاشان را گم کرده اند
و به تاخت، سمت بیراهه می روند.
آنان در شنزاری بی گیاه، علف رنج وآفت می چرند؛
بی چوپانی که مواظبشان باشد و
بی گله بانی که آنها را [در مرتعی سالم] بچراند.
دنیا آنها را برد به راهی تاریک
چشم هایشان را هم گرفت؛ تا علائم و نشانه های راه روشن را نبینند.
آنان در سرگردانی های دنیا گم شدند؛
در نعمت هایش فرو رفتند
و دنیا شد خدایشان.
بعد، دنیا با آنها بازی کرد و
آنها هم با دنیا بازی کردند
و هرچه فراسوی آن بود، از یاد بردند.
اگر صبر کنی، تاریکی کنار می رود.
کجاوه های سفر، رسیده و آماده ایستاده اند.
هر که تند و سریع رود، به کاروان می رسد.