• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن قرآن و عترت > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
قرآن و عترت (بازدید: 10285)
دوشنبه 15/9/1389 - 21:10 -0 تشکر 258893
محرم 89: امام حسین (ع) و حادثه عاشورا

یا رب الحسین
 
السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین ( علیهم السلام) 
 
 
با سلام 
دوستان عزیز می خواهم در این مبحث مطالبی درباره حادثه ی عاشورا ، امام حسین علیه السلام و اتفاقاتی که مربوط به این حادثه است را بگذارم. 
احساس وظیفه کردم که مطالبی را که قبلا خوانده ام و به نظرم مفید بوده را تا جایی که امکان دارد انشالله در این مبحث قرار بدهم. 
صحبت درباره عاشورا و امام حسین علیه السلام و یاران وفادار حضرت و وقایعی که مربوط به عاشورا و بعد از آن می باشد خیلی گسترده است ولیکن این مبحث یک تلاش خیلی کوچک است در راستای یادآوری مطالبی که شنیده ایم و انشالله که حضرت این تلاش ناچیز را بپذیرند .
 
منتظر همراهی همه دوستان هستم.  

خدا در همین نزدیکی است
يکشنبه 21/9/1389 - 23:12 - 0 تشکر 261496

در كربلا: سخنان حسین بن على (ع ) در شب عاشورا
((اُثْنِى عَلَى اللّه اَحْسَنَ الثَّناءِ وَاَحْمَدُهُ عَلَى السَّرّاءِ وَالضَّراءِ
اَللّهُمَّ اِنِّى اَحْمَدُكَ عَلى اَنْ اَكْرَمْتَنا بِالنُّبُوُّةِ
وَعَلَّمْتَنا الْقُرْآنَ وَفَقَّهْتَنا فِى الدِّینِ وَجَعَلْتَ لَنا اَسْماعاً وَاَبْصاراً وَاَفْئِدَةً
وَلَمْ تَجْعَلنا مِنَ الْمُشْرِكِینَ. اَمَّا بَعْدُ:
فَاِنِّى لا اَعْلَمُ اَصْحاباً اَوْلى وَلا خَیْراً مِنْ اَصْحابِى
وَلا اَهْلَبَیْتٍ اَبَرَّوَ لا اَوْصَلَ مِنْ اَهْلِ بَیْتىِ
فَجَزاكُمُاللّهُ عَنِّى جَمیعاً خَیْراً.
وَقَدْ اَخْبَرَنِى جَدّى رَسُولُاللّه صلّى اللّه علیه و آله بِاءنّى سَاُساقُ اِلَى الْعِراقِ
فَاَنْزِلُ اَرْضاً یُقالُ لَها عَمُورا وَكَرْبَلا وَفیها اُسْتَشْهَدُ
وَقَدْ قَرُبَ الْمَوعِدُ.
اَلا وَانِّى اَظُنُّ یَوْمَنا مِنْ هؤُلاءِ اْلاَعْداءِ غَداً
وَانِّى قَدْ اَذِنْتُ لَكُمْ فَانْطِلقُوا جَمیعاً فى حِلّ لَیْسَ عَلَیْكُمْ مِنِّى ذِمامٌ
وَهذااللّیلُ قَدْ غَشِیَكُمْ فَاتَّخِذُوهُ جَملاً وَلِیَاءْخُذْ كُلُّ رَجُلٍ مِنْكُمْ بِیَدِ رَجُلٍ مِنْ اَهْلِبَیْتِى
فَجَزاكُمُاللّه جَمِیعاً خَیْراً وَتَفَرَّقُوا فى سَوادِكُمْ
وَمَدائِنِكُم فَاِنَّ الْقَوْم اِنَّما یَطْلُبُونَنى
وَلَوْ اَصابُونى لَذَهَلُوا عَنْ طَلَبِ غَیْرى )).
((حَسْبُكُمْ مِنَ الْقَتْلِ بِمُسْلِمٍ اِذْهَبُوا قَدْ اَذِنْتُ لَكُمْ)).
((... اِنِّى غَداً اُقْتَلُ وَكُلُّكُمْ تُقْتَلُونَ مَعِى
وَلا یَبْقى مِنْكُمْ اَحَدٌ حَتَّى الْقاسِمِ وَعَبْدِاللّه الرَّضیع ))
حسین بن على علیهما السلام نزدیك غروب تاسوعا و پس از آنكه از طرف دشمن مهلت داده شد (و یا پس از نماز مغرب ) در میان افراد بنى هاشم و یاران خویش قرار گرفته این خطابه را ایراد نمود:

((خدا را به بهترین وجه ستایش كرده و در شداید و آسایش و رنج و رفاه مقابل نعمتهایش سپاسگزارم . خدایا! تو را مى ستایم كه بر ما خاندان ، با نبوت ، كرامت بخشیدى و قرآن را به ما آموختى و به دین و آیین مان آشنا ساختى و بر ما گوش (حق شنو) و چشم (حق بین ) و قلب (روشن ) عطا فرموده اى و از گروه مشرك و خدانشناس قرار ندادى .

اما بعد: من اصحاب و یارانى بهتر از یاران خود ندیده ام و اهل بیت و خاندانى باوفاتر و صدیقتر از اهل بیت خود سراغ ندارم . خداوند به همه شما جزاى خیر دهد.

آنگاه فرمود: جدم رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم خبر داده بود كه من به عراق فرا خوانده مى شوم و در محلى به نام
((عمورا)) و یا ((كربلا)) فرود آمده و در همانجا به شهادت مى رسم و اینك وقت این شهادت رسیده است.
به اعتقاد من همین فردا، دشمن جنگ خود را با ما آغاز خواهد نمود و حالا شما آزاد هستید و من بیعت خود را از شما برداشتم و به همه شما اجازه مى دهم كه از این سیاهى شب استفاده كرده و هریك از شما دست یكى از افراد خانواده مرا بگیرد و به سوى آبادى و شهر خویش حركت كند و جان خود را از مرگ نجات بخشد؛
زیرا این مردم فقط در تعقیب من هستند و اگر بر من دست بیابند با دیگران كارى نخواهند داشت ، خداوند به همه شما جزاى خیر و پاداش نیك عنایت كند)).
حسین بن على علیهما السلام كه در طول راه از مدینه تا كربلا و در مواقع مختلف ، شهادت خویش را اعلان نموده بود و براى یارانش اجازه مرخصى داده و بیعت را از آنان برداشته بود، در شب عاشورا و براى آخرین بار نیز این موضوع را با صراحت مطرح نمود كه ((قَدْ قَرُبَ الْمَوْعِدُ)) هنگام شهادت فرا رسیده است و من بیعت خود را از شما برداشتم ، از این تاریكى شب استفاده كنید و راه شهر و دیار خویش را پیش بگیرید.

و این پیشنهاد در واقع آخرین آزمایش بود از سوى حسین بن على علیهما السلام و نتیجه این آزمایش ، عكس العمل یاران آن حضرت بود كه هریك با بیان خاص وفادارى خود را نسبت به آن حضرت و استقامت و پایدارى خویش را تا آخرین قطره خون اعلان داشتند و بدین گونه از این آزمایش ‍ روسفید و سرافراز بیرون آمدند.
و اینك پاسخ چند تن از این یاران باوفا و اهل بیت صدیق و باصفا:
1 - اولین كسى كه پس از سخنرانى امام علیه السلام لب به سخن گشود برادرش عباس بن على علیه السلام بود. او چنین گفت :((لا اَرَانااللّه ذلِكَ اَبَداً؛)) خدا چنین روزى را نیاورد كه ما تو را بگذاریم و به سوى شهر خود برگردیم )).

2 - و سپس سایر افراد بنى هاشم در تعقیب گفتار حضرت ابوالفضل و در همین زمینه سخنانى گفتند كه امام نگاهى به فرزندان عقیل كرد و چنین گفت :
((حَسْبُكُمْ مِنَ الْقَتْلِ بِمُسْلِمٍ اِذْهَبُوا قَدْ اَذِنْتُ لَكُم ؛)) كشته شدن مسلم براى شما بس است ، من به شما اجازه دادم بروید)).

آنان در پاسخ امام چنین گفتند: در این صورت اگر از ما سؤ ال شود كه چرا دست از مولا و پیشواى خود برداشتید چه بگوییم ؟ نه ، به خدا سوگند! هیچگاه چنین كارى را انجام نخواهیم داد بلكه ثروت و جان و فرزندانمان را فداى راه تو كرده و تا آخرین مرحله در ركاب تو جنگ خواهیم كرد.
3 - یكى دیگر از این سخنگویان ، ((مسلم بن عوسجه )) بود كه چنین گفت : ما چگونه دست از یارى تو برداریم ؟ در این صورت در پیشگاه خدا چه عذرى خواهیم داشت ؟ به خدا سوگند! من از تو جدا نمى گردم تا با نیزه خود سینه دشمنان تو را بشكافم و تا شمشیر در دست من است با آنان بجنگم و اگر هیچ سلاحى نداشتم با سنگ و كلوخ به جنگشان مى روم تا جان به جان آفرین تسلیم كنم .
4 - و یكى دیگر از یاران آن حضرت ((سعد بن عبداللّه )) بود كه چنین گفت : به خدا سوگند! ما دست از یارى تو برنمى داریم تا در پیشگاه خداوند ثابت كنیم كه حق پیامبر را درباره تو مراعات نمودیم ، به خدا سوگند! اگر بدانم كه هفتاد مرتبه كشته مى شوم و بدنم را آتش زده و خاكسترم را زنده مى كنند باز هم هرگز دست از یارى تو برنمى دارم و پس از هر بار زنده شدن به یاریت مى شتابم در صورتى كه مى دانم این مرگ یك بار بیش نیست و پس از آن نعمت بى پایان خداست .
5 - ((زهیر بن قین )) چنین گفت : یابن رسول اللّه ! به خدا سوگند! دوست داشتم كه در راه حمایت تو هزار بار كشته ، باز زنده و دوباره كشته شوم و باز آرزو داشتم كه با كشته شدن من ، تو و یا یكى از این جوانان بنى هاشم از مرگ نجات مى یافتند.
6 - در همین ساعتها كه خبر اسارت فرزند محمد بن بشیر حضرمى (یكى از یاران آن حضرت ) به وى رسیده بود، امام به او فرمود تو آزادى برو و در آزادى فرزندت تلاش بكن .

محمد بن بشیر گفت : به خدا سوگند! من ابدا دست از تو برنمى دارم ! و این جمله را نیز اضافه نمود كه : درندگان بیابانها مرا قطعه قطعه كنند و طعمه خویش قرار دهند اگر دست از تو بردارم .

امام چند قطعه لباس قیمتى بدو داد تا در اختیار كسانى كه مى توانند در آزادى فرزندش تلاش كنند قرار دهد.

آنگاه كه حسین بن على علیهما السلام این عكس العمل متقابل را از افراد بنى هاشم و صحابه و یارانش دید و آن كلمات و جملاتى كه دلیل بر آگاهى و احساس مسؤولیت و وفادارى آنان نسبت به مقام امامت است به سمع آن حضرت رسید، در ضمن اینكه آنها را با این جمله دعا مى نمود
((جزاكُمُ اللّهُ خیراً)) خدا به همه شما پاداش نیك عنایت كند. به طور قاطعانه و صریح چنین فرمود:((اِنِّى غَداً اُقْتَلُ وَكُلّكُمْ تُقْتَلُونَ ...؛)) من فردا كشته خواهم شد و همه شما و حتى قاسم و عبداللّه شیرخوار نیز با من كشته خواهند شد)).
همه یاران آن حضرت با شنیدن این بیان یكصدا چنین گفتند: ما نیز به خداى بزرگ سپاسگزاریم كه به وسیله یارى تو به ما كرامت و با كشته شدن در ركاب تو بر ما عزت و شرافت بخشید، اى فرزند پیامبر! آیا ما نباید خشنود باشیم از اینكه در بهشت با تو هستیم ؟
و طبق نقل خرائج راوندى امام پرده را از جلو چشم آنان كنار زد و یكایك آنان محل خود و نعمتهایى كه در بهشت برایشان مهیا شده است مشاهده نمودند
.


خدا در همین نزدیکی است
يکشنبه 21/9/1389 - 23:23 - 0 تشکر 261499

اماما ، مرا نیز با تو سخنی است كه اگر اذن می دهی بگویم: من در صحرای كربلا نبوده ام و اكنون هزار وسیصد وچهل و چند سال از آن روز گذشته است.

اما مگر نه اینكه آن صحرا بادیه هول ابتلائات است و هیچ كس را تا به بلای كربلا نیازموده اند از دنیا نخواهند برد؟ آنان را كه این لیاقت نیست رها كرده ام ، مرادم آن كسانند كه یا لیتنا كنا معكم گفته اند . پس بگذار مرا كه در جمع اصحاب تو بنشینم و سر در گریبان گریه فرو كنم 

خدا در همین نزدیکی است
دوشنبه 22/9/1389 - 19:44 - 0 تشکر 261979

سفینه اجل به سرمنزل خویش رسیده است و این آخرین شبی است كه امام در سیاره زمین به سر می برد . سیاره زمین سفینه اجل است؛ ‌سفینه ای كه در دل بحر معلّق آسمان لایتناهی ، همسفر خورشید ، رو به سوی مستقر خویش دارد و مسافرانش را نیز ناخواسته با خود می برد.

ای همسفر، نیك بنگر كه دركجایی!مباد كه از سر غفلت این سفینه اجل را مأمنی جاودان بینگاری و دراین توهم ، از سفرآسمانی خویش غافل شوی. نیك بنگر! فراز سرت آسمان است و زیر پایت سفینه ای كه در دریای حیرت به امان عشق رها شده است . این جاذبه عشق است كه او را با عنان توكل به خورشید بسته است و خورشید نیز در طواف شمسی دیگر است و آن شمس نیز در طواف شمسی دیگرو... و همه در طواف شمس الشموس عشق ، حسین بن علی (ع) ... مگرنه اینكه او خود مسافر این سفینه اجل است؟ یاران ! اینجا حیرتكده عقل است ... و تا «خود» باقی است ، این«حیرت» باقی است . پس كار را باید به «مِی» واگذاشت ؛ آن مِی كه تو را از «خویش» می رهاند و من وما را درمسلخ او به قتل می رساند . آه ! ان الله شاء ان یراك قتیلا

خدا در همین نزدیکی است
دوشنبه 22/9/1389 - 19:53 - 0 تشکر 261987

در كربلا: حماسه دیگرى از زبان حسین بن على (ع )
مرحوم مقرم نقل مى كند كه امام علیه السلام در شب عاشورا و در میان تاریكى از خیمه ها دور شد. نافع بن هلال كه یكى از یاران آن حضرت بود خود را به امام علیه السلام رسانید و انگیزه بیرون شدن از محیط خیمه ها را سؤ ال كرد و اضافه نمود: یابن رسول اللّه ! آمدن شما به سوى لشكر این مرد طاغى مرا سخت نگران و متوحش ساخت .
امام علیه السلام در پاسخ وى فرمود:((آمده ام تا پستى و بلندى اطراف خیمه ها را بررسى كنم كه مبادا براى دشمن مخفیگاهى باشد و از آنجا براى حمله خود و یا دفع حمله شما استفاده كند)).
آنگاه امام علیه السلام در حالى كه دست نافع در دستش بود چنین فرمود:
((هِىَ واللّه وَعْدٌ لا خُلْفَ فیه ؛)) امشب همان شب موعود است ، وعده اى است كه هیچ تخلف در آن راه ندارد)).
سپس امام علیه السلام رشته كوههایى راكه در مهتاب شب از دور دیده مى شد به نافع نشان داد و فرمود:((اَلا تَسْلُكُ بَیْنَ هذَیْنِ الْجَبَلَیْنِ فِى جَوْفِ اللّیلِ وَتَنْجُو نَفْسَكَ؟؛)) نمى خواهى در این تاریكى شب به این كوهها پناهنده شوى و خود را از مرگ برهانى ؟)).

((نافع بن هلال )) خود را به قدمهاى آن حضرت انداخت و عرضه داشت مادرم به عزایم بنشیند من این شمشیر را به هزار درهم و اسبم را هم به هزار درهم خریدارى نموده ام ، سوگند به آن خدایى كه با محبت تو بر من منت گذاشته است بین من و تو جدایى نخواهد افتاد مگر آن وقت كه این شمشیر، كند و این اسب خسته شود.

((مقرم )) از نافع بن هلال  چنین نقل مى كند كه : امام علیه السلام پس از بررسى بیابانهاى اطراف به سوى خیمه ها برگشت و به خیمه زینب كبرى (س ) وارد گردید و من در بیرون خیمه كشیك مى دادم ، زینب كبرى (س ) عرضه داشت : برادر! آیا یاران خود را آزموده اى و به نیت و استقامت آنان پى برده اى ؟ مبادا در موقع سختى دست از تو بردارند و در میان دشمن تنها بگذارند.

امام علیه السلام در پاسخ وى چنین فرمود:
((وَاللّهِ لَقَدْ بَلَوْتُهُمْ ...؛)) آرى ، به خدا سوگند ! آنها را آزمودم و نیافتم مگر دلاور و غرّنده (شیروار) و با صلابت و استوار (كوهوار)، آنان به كشته شدن در ركاب من آنچنان مشتقاق هستند مانند اشتیاق طفل شیرخوار به پستان مادرش )).
نافع مى گوید: من چون این سؤ ال و جواب را شنیدم ، گریه گلویم را گرفت و به نزد حبیب بن مظاهر آمده و آنچه از امام و خواهرش شنیده بودم بدو بازگو نمودم .
حبیب بن مظاهر گفت : به خدا سوگند! اگر منتظر فرمان امام علیه السلام نبودیم همین امشب به دشمن حمله مى كردیم . گفتم حبیب ! اینك امام در خیمه خواهرش مى باشد و شاید از زنان و اطفال حرم نیز در آنجا باشند و بهتر است تو با گروهى از یارانت به كنار خیمه آنان رفته و مجددا اظهار وفادارى بنمایید تا هرچه بیشتر مایه دلگرمى این بانوان باشد.

حبیب با صداى بلند یاران امام را كه در میان خیمه ها بودند دعوت كرد و همه آنان ، خود را از خیمه ها بیرون انداختند. حبیب اول به افراد بنى هاشم گفت : از شما درخواست مى كنم كه به درون خیمه هاى خود برگردید و به عبادت و استراحت خویش بپردازید، سپس گفتار نافع ر ا براى بقیه صحابه نقل نمود.

همه آنان پاسخ دادند: سوگند به خدایى كه بر ما منت گذاشته و بر چنین افتخارى نایل نموده است اگر منتظر فرمان امام نبودیم ، همین حالا با شمشیرهاى خود به دشمن حمله مى كردیم ، حبیب دلت آرام و چشمت روشن باد.
حبیب بن مظاهر در ضمن دعا به آنان پیشنهاد نمود كه بیایید با هم به كنار خیمه بانوان رفته به آنان نیز اطمینان خاطر بدهیم .
چون به كنار این خیمه رسیدند، حبیب خطاب به بانوان بنى هاشم چنین گفت : اى دختران پیامبر و اى حرم رسول خدا! اینان جوانان فداكار شما و اینها شمشیرهاى براقّشان است كه همه سوگند یاد نموده اند این شمشیرها را در غلافى جاى ندهند مگر در گردن دشمنان شما و این نیزه هاى بلند و تیز در اختیار غلامان شماست كه هم قسم شده اند آنها را فرونبرند مگر در سینه دشمنان شما.

در این هنگام یكى از بانوان به آنان چنین پاسخ داد:
((اَیُّهَا الطَّیّبون حامُوا عَنْ بَناتِ رَسولِاللّه وَحَرائِر اَمِیرِالمؤ منینَ؛)) اى پاك مردان ! از دختران پیامبر و زنان خاندان امیرمؤ منان دفاع كنید)).
چون سخن این بانو به گوش این افراد رسید، با صداى بلند گریه كرده و هریك به سوى خیمه خویش بازگشتند.
و این بود حماسه اى كه درباره صحابه و یاران حسین بن على علیهما السلام از زبان آن حضرت شنیدید و این بود گفتار نافع بن هلال و سایر یاران آن حضرت در شب عاشورا.

((بِاَبى اَنْتُمْ وَامّى طِبْتُمْ وَطابَتِ الارْضُ الَّتى فیها دُفِنْتُمْ وَفُزتُمْ فَوزاً عظیماً))

خدا در همین نزدیکی است
دوشنبه 22/9/1389 - 20:2 - 0 تشکر 261991

مردی که راه رفتنش قشنگ بود

صدای شمشیرش می آمد، صدای تاخت اسب و زمزمه شعری كه می خواند:« این مبارزه، جوهره مردان را آشكار می كند .این مبارزه، ادعا را از حقیقت جدا می كند  »(۱).

نفس ها حبس بود. جوان های خویشاوند، سر لای زانوها پنهان كرده بودند تا فریادی را كه در راه بود نشنوند. جوانها، نیمه شب،  دور از چشم بزرگترها رفته بودند  بیابان، با هم پیمان بسته بودند  پیش از علی اکبر بروند.  می دانستند كه هر زخم تن علی، پدرش را تكه تكه می كند. اما مگر پدر و پسر گذاشته بودند. علی گفته بود من باشم و شما بروید؟

پدر گفته بود اول علی! فقط قبل رفتن چند قدم پیش رویم راه برود

(۱) رجزهای علی بن الحسین معروف به علی اکبر

(نویسنده: نفیسه مرشدزاده) 

خدا در همین نزدیکی است
دوشنبه 22/9/1389 - 20:8 - 0 تشکر 261992

مردی که ...

می شد تشنه از سر شط بلند نشود.(۱) وقتی گفتند آب بیاور، می شد سیاهی هایی که دوسوی نهر، پشت  درختها بودند بشمرد و حساب کند که  نمی شود. 

شب پیش که فامیل هایش در سپاه یزید، پنهانی امان نامه آوردند می شد کمی فکر کند قبل اینکه سرشان داد بزند:« می گوئید من در امانم، پسر فاطمه در امان نیست؟ »ولی فکر نکرد.

زیرک و شجاع  بود و  هوای همه چیز را داشت. پرچم را برای همین داده بودند دستش. می شد به او تکیه کرد .

فقط پای برادرش که به میان می آمد وضع فرق می کرد، حساب یادش می رفت. یادش می رفت با دندان نمی شود مشک را این همه راه برد. یادش می رفت همه سیاهی های پشت درختها تیر دارند و عمود  آهنی. یادش می رفت بی چشم و دست، اسب را نمی شود برد سمت خیمه ها.

می شد تشنه از سر شط بلند نشود. می شد آب را نریزد روی  آب ولی پای برادرش که به میان می آمد....

(۱)عباس بن علی

(نویسنده: نفیسه مرشدزاده) 

------------------------

السلام علیک یا ابالفضل العباس

خدا در همین نزدیکی است
دوشنبه 22/9/1389 - 20:13 - 0 تشکر 261994

مردی که می رفت و زنی پشت سرش داد می زد: آرامتر برو پسر زهرا!

ظهر بود . یکی بود وهیچ کس نبود.

(نویسنده: نفیسه مرشدزاده)

----------

سلام بر آن سر بریده 

خدا در همین نزدیکی است
سه شنبه 23/9/1389 - 12:30 - 0 تشکر 262246

راز قربت را ، یاران ، در قربانگاه بر سرهای بریده فاش می كنند و میان ما و حسین همین خون فاصله است . میان حسین و یار نیز همان خون فاصله بود و جز خون ... بگذار بگویم كه طلسم شیطان ترس از مرگ است و این طلسم نیز جز در میدان جنگ نمی شكند . مردان حق را خوفی از غیر خدا نیست و این سخن را اگر در میدان كربلایی جنگ نیازمایند، چیست جز لعقی بر زبان؟...

اما ای دهر! اگر رسم بر این است كه صبر را جز در برابر رنج نمی بخشند و رضای او نیز در صبر است ، پس این سرِ ما و تیغِ جفای تو... شمر بن ذی الجوشن را بیاور و بر سینه ما بنشان تا سرمان را ازقفا ببرد و زینب را نیز بدین تماشاگه راز بكشان.

دیگر، آنان كه مانده اند همه اصحاب عاشورایی امامند و اینان را من دون الله هیچ پیوندی با دنیا نیست ؛ واگر بود، با آن سخن كه امام فرمود ، بریده شد و از آن پس ، دیگر هیچ حجابی آنان را از خدا نمی پوشاند . امام فرموده بود:« شب را شتر رهواری برگیرید و پراكنده شوید » ، نه برای آنكه آنان را در رنج اندازد ،بل تا آنان دل به مرگ بسپارند و اینچنین ، دیگر هیچ پیوندی من دون الله بین آنان و دنیا باقی نماند ؛ كه اگر پیوندها بریده شد، حجاب ها نیز دریده خواهد شد.

و  ای همسفران معراج حسین ، چه مبارك شبی است! تا اینجا جبرائیل را نیز در التزام ركاب داشتید، اما از این پس... بال در سُبُحاتی گشوده اید كه جبرائیل را نیز در آن بار نمی دهند. شما برگزیدگان دشوارترین ابتلائات تاریخ خلقت انسانید و از این است كه حسین شما را به همسفری درمعراج خویشتن پذیرفته است . 

خدا در همین نزدیکی است
سه شنبه 23/9/1389 - 12:40 - 0 تشکر 262250

الماس اگر چه از همه جوهرها شفاف تر است ، سخت تر نیز هست . ماندن در صف اصحاب عاشورایی امام عشق تنها با یقین مطلق ممكن است ...

و ای دل! تو را نیز از این سنت لایتغیر خلقت گریزی نیست . نپندار كه تنها عاشوراییان را بدان بالا آزموده اند و لاغیر... صحرای بلا به وسعت همه تاریخ است . 

صحرای بلا به وسعت تاریخ است و كار به یك یا لیتنی كنت معكم ختم نمی شود . اگر مرد میدان صداقتی ، نیك در خویش بنگر كه تو را نیز با مرگ انسی این گونه هست یا خیر! اگر هست كه هیچ ، تو نیز از قبله داران دایره طوافی ، و اگر نه ... دیگر به جای آنكه با زبان «زیارت عاشورا» بخوانی ، در خیل اصحاب آخرالزمانی حسین با دل به زیارت عاشورا برو.

  «ضحاك بن عبدالله مشرقی » را كه می شناسی ! عصر عاشورا از جبهه حق گریخت بعد از آنكه صبح تا شام را در ركاب امام شمشیر زده بود. خوف ، فرزند شك است و شك ، زاییده شرك و این هرسه ، خوف و شك و شرك ، راهزنان طریق حقند... كه اگر با مرگ انس نگیری ، خوف ، راهِ تو را خواهد زد و امام را در صحرای بلا رها خواهی كرد.

شب هر چه در خویش عمیق ترمی شود، اختران را نیز جلوه ای بیشتر می بخشد و این ، سرالاسرار شب زنده داران است . اگر ناشئه لیل نباشد، رنج عظیم روز را چگونه تاب آوریم ؟ 

خدا در همین نزدیکی است
پنج شنبه 25/9/1389 - 0:9 - 0 تشکر 262918

روز عاشورا

((... اِنَّ اللّه تَعالى اَذِنَ فى قَتْلِكُمْ وَقَتْلِى فِى هذاالْیَومِ فَعَلَیْكُمْ بِالصَّبْرِ وَالْقِتالِ))


((... صَبْراً یا بَنِى الكِرامِ فَمَا الْمَوتُ اِلاّ قَنْطَرَةٌ تَعْبُرُ بِكُمْ عَنِ الْبُؤْسِ وَالضَّرّاءِ اِلَى الْجِنانِ الواسِعَةِ وَالنِّعَمِ الدّائمةِ فَاَیُّكُمْ یَكْرَهُ اَنْ یَنْتَقِلَ مِنْ سِجْنٍ اِلى قَصْرٍ وَما هُوَ لاِ عْدائِكُمْ اِلاّ كَمَنْ یَنْتَقِلُ من قَصْرٍ اِلى سِجْنٍ وَعَذابٍ اِنَّ اَبِى حَدَّثَّنى عَنْ رَسُولِاللّهِ اِنَّ الدُّنْیا سِجْنُ الْمُؤ مِنِ وَجَنَّةُ الْكافِر والْمَوْتُ جِسْرُ هُؤُلاءِ اِلى جِن انِهِمْ وَجِسْرُ هؤ لاءِ اِلى جَحیمِهِمْ ما كُذِبْتُ وَلا كَذِبْتُ))

((اَللَّهُمَّ اَنْتَ ثِقَتىِ فى كُلِّ كَرْبٍ وَرَجائى فى كُلِّ شِدَّةٍ
وَاَنْتَ لِى فى كُلِّ اَمْرٍ نَزَلَ بِى ثِقَةٌ وَعُدَّةٌ كَم مِنْ هَمٍّ یَضْعُفُ فِیهِ الفُؤ ادُ للّه
وَتَقِلُّ فیهِ الْحِیلَةُ وَیَخْذُلُ فیهِ الصَّدیقُ وَیَشْمَتُ فِیهِ الْعَدُوُّ اَنْزَلْتُهُ بِكَ
وَشَكَوتُهُ اِلَیْكَ رَغْبَةً مِنِّى اِلَیْكَ عَمَّنْ سِواكَ فَكَشَفْتَهُ
وَفَرَّجْتَهُ فَاءنْتَ وَلِىُّ كلِّ نِعْمَةٍ وَمُنْتَهى كلِّ رَغْبَةٍ))

فجر صادق دمید و مؤذن آسمانی در میان زمین و آسمان ندا در داد: سبوح قدوس رب الملائكه و الروح . امام به نماز فجر ایستاد و اصحاب به او اقتدا كردند و ظاهر و باطن و اول و آخر به هم پیوست.

میان ظاهر و باطن ، وادی حیرتی است كه عقل درآن سرگردان است. تن در دنیاست و جان در آخرت: این یك به سوی خاك می كشاند و آن یك به سوی آسمان ، و چشم حس ظاهربین است.

درمیان لشكر عمرسعد نیز بسیارند كسانی كه به نماز ایستاده اند . وا اسفا! چگونه باید به آنان فهماند كه این نماز را سودی نیست اكنون كه تو با باطن قبله سر جنگ گرفته ای؟ وا اسفا! چگونه باید این جماعت را از بادیه وهم میان ظاهر و باطن رهاند؟

امام ، باطن قبله است و نماز را باید به سوی قبله گزارد. آیا هیچ عاقلی پشت به قبله نماز می گزارد؟ نماز آنگاه نماز است كه میان ظاهر و باطن جمع شود و اگر نه ، مقتدای آن نماز كه در لشكر یزید بخوانند شیطان است. اسلام لباسی نیست كه با پیكر جاهلیت جفت بیاید ، اما اینجا دنیاست و بادیه وهم میان ظاهر و باطن فاصله انداخته است . شیطان جاهلان متنسك را با نماز می فریبد . در اینجاست كه ائمه كفر همواره از پیراهن عثمان عَلَم جنگ با علی(ع) می سازند. اگر آنان پرده از مطامع دنیایی خویش بر می داشتند كه این خیل انبوه با آنان همراه نمی شد. جاهلیت ریشه در باطن دارد و اگر نبود كویر مرده دل های جاهلی، شجره خبیثه بنی امیه كجا می توانست سایه جهنمی حاكمیت خویش را بر جامعه اسلام بگستراند؟

 امام(ع) بعد از اقامه نماز، روی به اصحاب خویش كرد و فرمود:« ان الله تعالی اذن فی قتلكم و قتلی فی هذا الیوم فعلیكم بالصبر و القتال...ـ امروز خداوند به قتل شما و من اذن داده است ؛ پس بر شماست صبر و قتال ...

صبر ،ای بزرگ زادگان، {چرا} كه مرگ نیست جز گذرگاهی كه شما را از سختی و شدّت و رنج ، به بهشت های وسیع و نعمت های دائم  می رساند.

كیست كه نخواهد از زندانی تنگ به كاخی بزرگ منتقل شود؟ و اگر چه مرگ بر دشمنان شما آن گونه است كه كسی ازكاخی وسیع به زندانی تنگ انتقال یابد . پدرم از رسول الله مرا حدیث گفته است كه :... الدنیا سجن المؤمن و جنه الكافرـ دنیا زندان مؤمن و بهشت كافر است ، و مرگ پلی است كه آنان را به بهشتشان می رساند و اینان را به جهنمشان

صبحگاه ،چون شب به تمامی برچیده شد و انبوه لشكریان عمرسعد كه نظم گرفته بودند تا به سراپرده آل الله حمله برند ظاهر شد، امام دست به آسمان برداشت و  گفت :

« الهی ، تویی كه در دلتنگی ها تنها به تو روی می آورم و تویی كه در شداید تنها به تو امید می بندم و تویی كه در آنچه بر من نازل می شود ، پشتوانه و سلاح من بوده ای. چه بسیار روی نمود همومی كه قلب در آن به ضعف می گراید و حیله بریده می شود و دوست كناره می گیرد و دشمن زبان به شماتت می گشاید ، و من با اشتیاقی كه مرا از غیر تو باز می داشت، كار را به تو واگذار كردم و شكوِه پیش تو آوردم و تو آن غصه ها را زدودی و گره از كار فروبسته من گشودی و مرا كفایت كردی. پس تویی ولیّ همه نعمت ها و منتهای همه رغبت ها.»

(انتخاب شده از دو کتاب فتح خون و سخنان حسین بن علی از مدینه تا کربلا)

خدا در همین نزدیکی است
برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.