حق بزرگترها
تنها كودكان و جوانان نیستند كه نسبت به والدین خویش ، وظیفه دارند، بلكه خود آنان كه پدر و مادر شده اند و سنى هم از آنان گذشته است ، نسبت به پدر و مادر خودشان وظیفه مندند، چه در حال حیاتشان ، چه پس از فوتشان .
چنان نیست كه اگر زن و مردى خودشان صاحب فرزند شدند و به مقام مادرى و پدرى رسیدند، دیگر تكلیفى نسبت به والدین خود ندارند.
سر كشى كردن به پدر و مادر، جویا شدن از حالشان ، رفع نیازهایشان ، همكارى در كارها، همدردى در مشكلات ، كمك به معیشت و درمان و پرستارى ، همه و همه از وظایفى است كه تا واپسین لحظات حیاتشان بر دوش انسان است . و این هرگز نمى تواند اداى حق بزرگ آنان باشد كه عمرى به پاى فرزندانشان چون شمع سوخته اند و این نهالها را برومند و رشید ساخته اند.
سزا نیست كه در برابر عمرى سوختن و ساختن ، بى مهرى و جفا ببینند و سخن درشت بشنوند. احادیث متعددى در ذیل آیه اى كه مى فرماید به پدر و مادر خود اف نگویید: (و لا تقل لهما اف ) آمده است كه اگر خداوند چیزى كمتر و ناچیزتر از اف هم مى دانست ، از آن نهى مى كرد و این كمترین مرتبه عقوق است و از جمله رفتار مربوط به عاق شدن ، آن است كه كسى به پدر و مادر خویش بنگرد و نگاهش را تندى و بد زبانى و هتاكى كجا؟
سعدى مى گوید:
روزى به غرور جوانى بانگ بر مادر زدم ، دل آزرده به كنجى نشست و گریان همى گفت : مگر خردى فراموش كردى كه درشتى مى كنى ؟
چه خوش گفت زالى به فرزند خویش... چو دیدش پلنگ افكن و پیل تن
گر از عهد خردیت یاد آمدى ... كه بیچاره بودى در آغوش من
نكردى در این روز بر من جفا ... كه تو شیر مردى و من پیرزن (54)
پس نباید فراموش كنیم كه چه بودیم و چه هستیم .
اگر جوان و رشید و توانمندیم ، روزى هم پدر و مادرمان همچون ما بوده اند كه امروز پیر و ضعف و ناتوان شده اند. همین ضعف و پیرى در انتظار ما نیز هست . اگر طالب آنیم كه در دوران كهولت و عجز و از كار افتادگى ، فرزندانمان عصاى دستمان و بازوى پر توانمان باشند، باید خود ما نسبت به والدین خویش چنین باشیم . با این عمل ، شیوه انسانى و اسلامى رفتار با پدر و مادر را به آنان بیاموزیم . كسى كه حق بزرگترها را نشناسد و مراعات نكند، چگونه انتظار دارد كه دیگران حق شناس او باشند و حرمتشان را پاس بدارند؟!
سعدى چه خوب سروده است :
سالها بر تو بگذرد كه گذار ... نكنى سوى تربت پدرت
تو به جاى پدر چه كردى خیر ... تا همان چشم دارى از پسرت ؟(55)