• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن ادبيـــات > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
ادبيـــات (بازدید: 3460)
سه شنبه 5/5/1389 - 20:24 -0 تشکر 215125
اشعار وحید ضیائی

آن ِ این عکس

دفتری از اشعار وحید ضیائی

 

بخوانید

 

 

 

 

 

 

خورشید آرزوی منی گرمتر بتاب
سه شنبه 5/5/1389 - 20:47 - 0 تشکر 215170

جواب دلسردی است

همیشه منتظران را جواب دلسردی ست

و آنچه گرم و صمیمی ست
,دست نامردی ست

تو خود دلیل تمام نگفته های منی

که شعله شعله وجودت
, حرارت و زردی ست

خزان باغ وجودی , ولی منم که هنوزاسیر چشم تو هستم که خوب

,بد دردی ست

و انتظار تو را می کشیم ما هر دو

من و کسی که پر از خاطرات شبگردی ست

خورشید آرزوی منی گرمتر بتاب
سه شنبه 5/5/1389 - 20:48 - 0 تشکر 215171

زنگ سر وقت

از پشت سیم ها که صدای تو زنگ زد

دستم به زلف شعر و غزل باز چنگ زد

گوش دلم که ساغر صهبای نام توست

یک چند جرعه سر خوشی ات منگ منگ زد

قلبم که جاز می زد و آهنگ انکری

در پرده ی سه گاه سرودی قشنگ زد

عقلم دوباره داد و هوارش بلند شد :

این زاغ را به جای قناری که رنگ زد ؟

در فکر عصر شعر دلم با تو می تپید

از پشت سیمها که صدای تو زنگ زد .

خورشید آرزوی منی گرمتر بتاب
سه شنبه 5/5/1389 - 20:49 - 0 تشکر 215172

پاک باخته!

شبیه غزلها یتان نیستید

ببخشید خانم شما کیستید!

غزل هر چه لبریز دل واپسی ست

شما مثل خیلی دغل بیستید

صف عاشقی ها از اینجا ست تا ...

ستون الف یا ته لیستید ؟

شما ها که چشما نتان خواندنی ست

شما ها که در عاطفه زیستید

شما ها که در عادتین جا ده ها

چراغ فرح بخش یک ایستید

چرا در قماری که دل می کند

شبیه غزلهایتان نیستید؟!

خورشید آرزوی منی گرمتر بتاب
سه شنبه 5/5/1389 - 20:50 - 0 تشکر 215173

شاعر

این حرف ها برای تو شاعر شنیدنی ست

ورنه کجا شهادت فریاد دیدنی ست

حلقوم سبز شاخه ی زیتون شکسته است

خشکیده یاد خاطره هائی که چیدنی ست

بعد از غزل که شکل دل من شبیه اوست

طرحی برای شعر دو چشمت کشیدنی ست

اینقدر واژه می رسد از ذهن کو چه ها

تا کی تمام لحن تو من من چمیدنی ست

در سرزمین قحطی دریا
, تو ناخدا

مرگت کنار بیوه ی صحرا رسیدنی ست

بر تنگ تنگ سینه که قلاب می زنیم

ماهی نمانده در کف دریا
, درید نیست

گر چه دو چشم پست مدرنیت اَحولند

گر چه تمام قلب خدا هم خریدنی ست

مشتاق چشمهای تو امضاء
: غزل سرا

همراه یک کتابچه:شاعر شنیدنی ست !!!

خورشید آرزوی منی گرمتر بتاب
سه شنبه 5/5/1389 - 20:51 - 0 تشکر 215174

روبرویم تو نشسته ای

در ربنا که نام تو تکرار می کنم

من بر حضور غیبی ات اصرارمی کنم

در پای سفره ی نگهم میهمان تویی

من با گناه عشق تو افطار می کنم

من آدم بهشتی ام اما به خاطرت

میراث آسمانی ام انکار می کنم

از بال ابروان تو تا بیکرانه ها

پرواز تا دو نرگس بیمار می کنم

باز آمده است وقت اذان جات خالی است

دردی دوباره در دل خونبار می کنم

ای بهترین حدیث رهائی ز خویشتن

خود را نثار لحظه ی دیدار می کنم

بگذار پیش و پس شود سوز عید فطر

من با هلال زلف تو افطار می کنم

خورشید آرزوی منی گرمتر بتاب
سه شنبه 5/5/1389 - 20:53 - 0 تشکر 215175

خاک مزرعه!

بوی گندم مال من »

هر چی که دارم مال تو

یه وجب خاک واسه من

« هر چی می کارم مال تو

نه !!!

نه عزیز

بوی گندم مال تو

وقت درو , ریشه نکن !

تموم خاک واسه تو

خرمنو آتیش نزن !

هر چی داریم مال تو

هر چی می کاریم مال تو

بذار از پشته ی خرمن کلاغا دون بخورن

بذاگنجیشکای ده ارزن ارزون بخورن

ارزنای انباری

گربه دارن !

بعضی شون جون واسه ی نون می ذارن !

بذا پائیز که می شه

برگه درختا می ریزه

مثل اشک ما دو تا وقت وداع

شونه ی باد باشه و

زلفای زرد مزرعه

بی مترسک که دل مزرعه رو خون بکنه

بذا باز دست نسیم

بیدارو مجنون بکنه

بیدای مزرعه مون خشک شدن

آخه تا کی نباید چه چه سار

تو گوش مزرعه آواز نخونه؟

عاشقم عاشق صبح

عاشق صافی آب

عاشق چشم بهار

عاشق دختر گل چهره ی یاس

عاشق خنده ی شب تو بغل گرم غروب

عاشق اینکه بگی دوست داری

عاشق اینکه بگم دوست داریم

بوی گندم مال تو

هر چی که دارم مال تو

در عوض جار نزن

چلچله ها خوندن بس
!

در عوض جار نزن

پا پی دل موندن بس !

دل ما تو مزرعه جون می گیره

از جوونه رگ بیا خون می گیره

داره شب می رسه باز

نقل این قصه دراز :

بید مجنون واسه من قصه بگو :

یکی بود یکی نبود »

زیر گنبد کبود

لخت و عور تنگ غروب سه تا پری نشسته بود

زار و زار گریه می کردن پریا

مث ابرای بهار گریه می کردن پریا

روبرو شون تو افق شهر غلامای اسیر

« شبشون سرد و سیاه قلعه ی افسانه ی پیر

لالالالادلِ سیر

لالالا بی تقصیر

لالالاتو زنجیر

دلخوشی تو همه آبادی کو ؟

بچه ها لذت آزادی کو ؟ 

خورشید آرزوی منی گرمتر بتاب
سه شنبه 5/5/1389 - 20:53 - 0 تشکر 215177

فروغ برفی

طلسم کرده ی جادوی کیست چشمانت

که لحظه لحظه مرا زندگی ست چشمانت

فروغ برفی این شاعر پریشانی

چراغ
,آینه , خورشید , چیست چشمانت؟

فریب و غمزه ی صدها شکوفه در تن توست

شبیه نرگس و آلاله نیست , چشمانت !

شکسته قفل دلم را و مانده ام در این

طلسم کرده ی جادوی کیست چشمانت؛

خورشید آرزوی منی گرمتر بتاب
سه شنبه 5/5/1389 - 20:53 - 0 تشکر 215178

فروغ برفی

طلسم کرده ی جادوی کیست چشمانت

که لحظه لحظه مرا زندگی ست چشمانت

فروغ برفی این شاعر پریشانی

چراغ
,آینه , خورشید , چیست چشمانت؟

فریب و غمزه ی صدها شکوفه در تن توست

شبیه نرگس و آلاله نیست , چشمانت !

شکسته قفل دلم را و مانده ام در این

طلسم کرده ی جادوی کیست چشمانت؛

خورشید آرزوی منی گرمتر بتاب
سه شنبه 5/5/1389 - 20:55 - 0 تشکر 215179

تمام قلب خدا

حال و هوای این غزلم مثل ابر هاست

لعنت به این زمانه که مفتون جبر هاست

با دل هزار قصه برای نگفتن است

مثل تمام قلب خدا مال گبرهاست

بی شک غزال چشم تو ای زن رُمیدنیست

کین دشت سینه سوخته در مرگ ببرهاست

بیخود مریز پای دلم اشک
, یاس من

دیریست نقش بند غبارین قبرهاست

از صبر سنگ لعل نشد حافظ عزیز

ما هر چه می خوریم
,بگو,چوب صبرهاست

گفتی :وحید!!! برق صدایت مرا گرفت

آری هوای این غزلم مثل ابر هاست!

تخته سیاه زنگ املاء

بچه جان تخته سیاه است, نوشتی...نقطه.

گفتنش نیز گناه است ,نوشتی ... نقطه .

بچه جان دیکته امروز همین درد دل است .

و خدا پشت و پناه است نوشتی ... نقطه .

بنویس , آب , نه,نان,نه,سارا

دختری چشم به راه است نوشتی ... نقطه .

بنویسید : پدر خسته که از راه آمددست خالیش پر آه است ...نوشتی ... نقطه .

هیچ فرقی که ندارد زمستان و بهار

جامه ام شال و کلاه است , نوشتی ... نقطه .

بنویس :

نیمرو قسمت من بوده و کوکب خانم

لقمه مان نان و گیاه است ,نوشتی ... نقطه.

باز باران زد و آن مرد نیامد ,بنویس!

اشک یخ بسته گواه است , نوشتی ... نقطه .

بنویسید : که آینده که می داند چیست ؟

کار امروز تباه است ,نوشتی نقطه .

بین دارای کتاب من وتو فرقی است

او گدا مال تو شاه است ,نوشتی ... نقطه .

بچه جان , رنگ انار است دل همسایه

خوشی اش گاه به گاه است , نوشتی ... نقطه .

بنویس:

گریه و خنده ی ما سوته دلان وارونه است

فرق در نوع نگاه است , نوشتی ... نقطه .

درس امروز تو نامردی این زندگی است

رنگ این تخته سیاه است , نوشتی نقطه !

خورشید آرزوی منی گرمتر بتاب
سه شنبه 5/5/1389 - 20:55 - 0 تشکر 215180

ساده

چقدر ساده مرا جا گذاشتی روزی

و بر وفای من اما گذاشتی روزی

نه
! حرف ماندن و رفتن نبود ای زیبا

توبی بهانه دلت وا گذاشتی روزی

چقدر حرف قشنگی ست دوستت دارم

به روی حرمت آن پا گذاشتی روزی

سه چهار کلمه فقط ؛: متهم شما هستید !

و حکم را به غزلها گذاشتی روزی

سکوت ساده ی من بی جواب ماندن بود ؟!

کجا؟ چگونه , تو آیا گذاشتی روزی

اگر چه زندگیم را ربودی اما باز

تو رد پا به دل ما گذاشتی روزی!

به حرمتی که دلم داشت بر تو بخشیدم

چقدر ساده مرا جا گذاشتی روزی !

خورشید آرزوی منی گرمتر بتاب
برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.