به نام او
سلام
بله من خیلی میترسم! خیلیی زیاد...طوری که گاهی فکر میکنم به کل باید قیدشو بزنم
چرا؟
1- با هر کسی نمیتونم بسازم... فوق العاده اخلاق ه بدی دارم... فقط کافی ه کسی رو دوست نداشته باشم...مگه میتونم تحملش کنم؟
*منظور از دوست داشتن دوست داشتن در حد خیلییی زیاد هست. وگرنه اصولا من همه رو دوست دارم
2- دیدن کوچک ترین ضعف ها به طور مکرر، برام میشه یه غول ه غیر قابل تحمل...هم ضعف ها هم عادت ها...
مثلا من واقعا با همه وجود از کسی که موقع ادامس جویدن ملچ ملوچ کنه بدم میاد!!!
چون حس میکنم طرف برام احترام قائل نیست...یه جورایی عدم احترام رو میرسونه این رفتار ها برای من....
یا مثلا چایی شو صدادار بخوره!
موقع راه رفتن پاشو بکشه رو زمین
اینا از اون مورادی ه که واقعا برای من میشه یه معضل بزرگ... و حتما اگر قصد ازدواج داشتم باید روشون کار کنم وحتی به یه روانپزشک مراجعه کنم!
3- به خاطر اینکه یه جورایی تک دختر فامیلم فوق العاده مطمئنم درد سر خواهم داشت...از کدورت های احتمالی میترسم
ادمهای مختلف و نظرات مختلف که باید به همشون احترام بذارم
مثلا انتخاب اسم بچم!! مطمئنم که اونا دوست دارن اسم بچه ی من رو اونا انتخاب کنن اما من نمیتونم.
چون سلیقمون زمین تا آسمون فرق میکنه
4- ترس از خانواده ی همسرم
من همیشه از اونا میترسیدم.... به هزار و یک دلیل که خیلی طولانی ه
ولی بیشترین ترسم از شکسته...از اینکه پشیمون بشم...
از اینکه نتونم همسر خوبی باشم یا اون ادمی نباشه که من میخواستم
خلاصه که خیلی ترس داره
و استرس آور...
موید باشید