• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن معارف > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
معارف (بازدید: 2101)
چهارشنبه 2/10/1388 - 14:31 -0 تشکر 171591
ایمان خدیجه س وابوطالب ع؟؟؟؟!!!!!

به نام خدا

سلام

 

ابوطالب ع وحضرت خدیجه س چه کسانی بودند؟؟

ابوطالب ع وخدیجه س چه دینی داشتند ؟؟؟آیا بزرگترین حامیان پیامبر ص ابوطالب ع وخدیجه س بودند؟؟

ابوطالب وخدیجه س چه دینی داشتند ؟

در این تایپیک سعی میکنیم با زندگانی این دو بزرگوار آشنا شویم وبرای شبهاتی که در این زمینه هست

پاسخی بیابیم ......

 

ذکر چند نکته مهم :

1.این دو بزرگوار از یاران صدیق پیامبر ص بودند پس سعی کنیم رعایت احترام را داشته باشیم .

2. سعی کنید مطالبی که در این بحث قرار میدهید همراه با منبع باشد .

3.به قواعد بحث کردن در امور اسلامی وفقهی آگاهی لازم داشته باشیم .

4.در این بحث هم نظر موافقان وهم مخالفان قابل احترامه ...پس سعی میکنیم هر سوال وشبهه ای که باشه با همکاری وهمفکری وتحقیق در کتاب های اسلامی بیابییم ....

منتظر مطالب خوب وارزشمند شما هستم .

 

 

 وبلاگ من ....وبلاگ پيامبران رحمت

 

امام صادق(ع) فرمود:به دنبال مونسى بودم كه در پناه آن, آرامش پيدا كنم, آن را در قرائت قرآن يافتم.

چهارشنبه 16/10/1388 - 22:45 - 0 تشکر 174563

به نام خدا

سلام

آیا حضرت خدیجه س از خویشاوندان پیامبر ص بود؟؟؟؟ونسب فامیلی داشتند؟؟؟

وارد شدن صفیه بنت عبدالمطلب بر خدیجه برای تحقیق مطلب

این وقت سخن بر آن نهادند که خواهر خود صفیه را به خانهی خدیجه بفرستند و مطلب را کاملا تحقیق کنند.

پس صفیه به خانهی خدیجه درآمد و خدیجه از قدوم او شاد شد و او را سخت گرامی بداشت و فرمان داد که از بهر صفیه خوردنی حاضر بنمایند صفیه گفت از بهر

طعام نیامدم میخواهم بدانم آن که شنیدهام از در صدق یا بر کذب باشد.

خدیجه فرمود آنچه شنیدی صدق است همانا جلالت محمد را دانستهام و مزاوجت و مصاحبت او را غنیمتی بزرگ میدانم و کابین را نیز بر مال خویش بستهام صفیه از این سخن شادان و خندان شده گفت ای خدیجه سوگند با خدای در حب محمد معذوری و تاکنون چشمی مانند نور محبوب تو ندیده است

پس خدیجه او را خلعتی شایسته بداد صفیه شاد و خرم به سوی خانه مراجعت کرد و برادران را آگهی داد و گفت خدیجه جلالت محمد را نزد خدا دانسته است برخیزید و به خواستگاری نزد خویلد شوید ایشان همه شاد شدند جز ابولهب که با آن حضرت کینه و حسد داشت بالجمله ابوطالب رسول خدا را جامه نیکو در بر کرد و شمشیر هندی بر کمر او بستند و بر اسب تازی برنشاندهاند و اعمام گرامش گرد او را گرفته همچنان او را به خانهی خویلد درآوردند چون خویلد بنیهاشم را نگریست برخاست و گفت مرحبا و اهلا و قدم ایشان را مبارک داشت.

ابوطالب فرمود ای خویلد ما از یک نژادیم و فرزندان یک پدریم اینک از بهر حاجتی به سوی تو آمدیم و میخواهیم در میان مردی و زنی زناشوئی افکنیم و پیوندی کنیم

خویلد گفت آن زن کیست و آن مرد کدام است ابوطالب گفت آن مرد سید ما محمد و آن زن دختر تو خدیجه است خویلد چون این کلمات را اصغا نمود رخسارش دیگرگون شد گفت سوگند با خدای که شما از صنادید عرب و بزرگان زمانید اما خدیجه را در کار خویش عقل و کفایت از من بیش است و بسیار دیدهام که ملوک قصد او را کردند و بی نیل مقصود بازشدند.

پس کار محمد چگونه شود که مردی فقیر و مسکین است حمزه چون این بشنید

برخاست و گفت لا تشاکل الیوم بالامس و لا تشاکل القمر بالشمس همانا مردی جاهل و گمراه بودهای و از عقل بیگانه شدهای مگر نمیدانی اگر محمد قصد ما کند ما را به هر چه دسترس است از او دریغ نداریم این بگفت و برخاست و بنیهاشم از آنجا بیرون شدند و هر کس به خانهی خود مراجعت نمود اما این خبر چون به خدیجه رسید سخت غمناک شد و فرمود پسر عم من ورقه را طلب کنید.

ریاحین الشریعه جلد دو

پس با توجه به این مدرک پی میبریم پیامبر ص وخدیجه س از یک نژاد هستند .

 

 وبلاگ من ....وبلاگ پيامبران رحمت

 

امام صادق(ع) فرمود:به دنبال مونسى بودم كه در پناه آن, آرامش پيدا كنم, آن را در قرائت قرآن يافتم.

چهارشنبه 16/10/1388 - 22:47 - 0 تشکر 174564

به نام خدا

سلام

ایمان خدیجه س قبل از اسلام چه بود؟؟آیا بت پرست بود ؟یا یهودی یا نصارا ؟؟؟؟؟

برای اثبات این موضوع سری زدم به کتابهای مذهبی ....طبق داستانها وحکایتهایی در باب حضرت خدیجه س نشان میدهد که حضرت بت پرست نبوده....زیرا حضرت خدیجه س فضایل بسیاری داشتند وهمیشه منتظر پیامبر اخر الازمان بودند واز علمای یهود ونصارا درباره پیامبر اخر الزمان سوالاتی میکردند ....پس یا یهودی بودند یا نصرانی ....اخرین پیامبر ان زمان حضرت عیسی ع هست پس بر ممکنه بر ایین این پیامبر بوده ومنتظر پیامبر اخر الزمان

خب دلایل اینکه میگویم ممکنه مسیحی بوده باشد چیست؟

این مطالب را بخوانید !!!

 

 وبلاگ من ....وبلاگ پيامبران رحمت

 

امام صادق(ع) فرمود:به دنبال مونسى بودم كه در پناه آن, آرامش پيدا كنم, آن را در قرائت قرآن يافتم.

چهارشنبه 16/10/1388 - 22:48 - 0 تشکر 174565

به نام خدا

سلام

اطلاع خدیجه به احوال پیغمبر از علماء یهود

ابن حجر عسقلانی در اصابه گوید اتفاق چنان افتاد که روزی خدیجه با جمعی از زنان در منظری از غرفههای سرای خویش جای داشتهاند و یکی از احبار یهود نیز با او بود و این هنگام محمد صلی الله علیه و آله و سلم از آنجا عبور فرمود مرد یهودی با خدیجه گفت بشود این جوان را به این منظره دعوت فرمائی خدیجه کنیز خود را به سوی آن حضرت فرستاد و او را دعوت فرمود آن حضرت اجابت فرمود و بدان منظره درآمد و در انجمن ایشان بنشست مرد یهودی خواستار شد از آن حضرت که کتف خود را بگشاید ملتمس او مبذول افتاد چون مرد یهودی چشمش بر مهر نبوت افتاد گفت سوگند با خدای که این مهر پیغمبری است خدیجه گفت اگر عم او حاضر بودی تو نتوانستی بر بدن او نظر کنی زیرا که اعمام او جنابش را از مردم یهود برحذر دارند مرد یهودی گفت هیچ کس را قدرت نباشد که بر محمد آسیبی برساند قسم به موسی بن عمران علیهالسلام که او پیغمبر آخرالزمان است.

چون آن حضرت از منظره به زیر آمد مهرش در دل خدیجه جای کرد و با مرد

یهودی گفت تو چه دانستی که او پیغمبر است گفت توراة مرا ملحوظ افتاده که او خاتم انبیاء است و هنوز کودک باشد که پدر و مادر او از جهان بروند و جد و عمش کفالت او کنند پس به سوی خدیجه اشارت کرد و گفت او زنی از قریش به نکاح درآورد که بزرگ قبیله و سید عشیرة باشد این سخن را نگاه بدار چون برخاست که بیرون رود با خدیجه گفت نگران باش که محمد را از دست نگذاری که پیوستن به او کار هر دو جهان را راست کند و این معنی در خاطر خدیجه راسخ گردید.

و دیگر چنان افتاد که خدیجه روزی از اعیاد با جمعی از زنان قریش در مسجد الحرام حاضر بود یکی از یهود بر ایشان گذشت و گفت زود باشد که در میان شما پیغمبری مبعوث گردد هر یک بتوانید او را به شوهری اختیار کنید آن زنان چون این بشنیدند همی سنگ پاره به او افکندند اما خدیجه را این اندیشه در ضمیر سخت شد و روزی با ورقة بن نوفل به اسد بن هاشم بن عبدمناف که پسر عموی او بود گفت میخواهم شوهری بنمایم و این مردم که در طلب من تعب برند هیچ یک را پسنده ندارم و این ورقه از بزرگان قوم عیسی بود و از علوم نیک خبر داشت و از کتب آسمانی دانسته بود که پیغمبر آخرالزمان زنی به سرای درآورد که سیدهی قوم خود باشد و گمان داشت که آن زن خدیجه باشد.

ریاحین الشریعه جلد دو[ صفحه 212]

 

 وبلاگ من ....وبلاگ پيامبران رحمت

 

امام صادق(ع) فرمود:به دنبال مونسى بودم كه در پناه آن, آرامش پيدا كنم, آن را در قرائت قرآن يافتم.

چهارشنبه 16/10/1388 - 22:51 - 0 تشکر 174566

به نام خدا

سلام

وارد شدن ورقه بر خدیجه و مکالمات ایشان در باب مزاوجت

پس ورقه بر خدیجه وارد شد او را محزون یافت گفت ای خدیجه ترا چه میشود آثار حزن در تو نمودار است فرمود چرا محزون نباشد کسی که مونسی ندارد و پرستاری از برای او نیست ورقه گفت گمانم چنین است که شوهر خواهی کردن خدیجه گفت چنین است ورقه گفت همانا ملوک جهان و صنادید عرب در طلب تو بسی رنج بردند و تحمل تعب کردند و تو سر به کس درنیاوردی خدیجه گفت نمیخواهم از مکه بیرون روم.

ورقه گفت هم در مکه جماعتی در طلب تو سعی کردند مثل عتبة و شیبة و عقبة بن ابیمعیط و ابوجهل و صلت بن ابییهاب و غیر ایشان.

خدیجه فرمود این جماعت اهل ضلالت و جهالت باشند آیا غیر این جماعت کسی را میدانی ورقه گفت شنیدهام که محمد بن عبدالله هم قدم پیش گذاشته است خدیجه گفت ای پسر عم اگر در محمد عیبی دانی بگو ورقه زمانی سر به زیر افکند پس سر برداشت و عرض کرد عیب محمد این است اصله اصیل و فرعه طویل و طرفه کحیل و خلقه جمیل و فضله عمیم و جوده عظیم.

خدیجه فرمود همه از فضائل او سخن کنی من خواهانم که اگر او را عیبی باشد برشماری.

ورقه گفت عیب او این است که وجهه اقمر و جبینه ازهر و طرفه احور یعنی سیاه و ریحه ازکی من المسک الازفر و لفظه احلی من السکر و اذا مشی کانه البدر اذا بدر و الوبل اذا مطر خدیجه گفت ای پسر عم مرا از عیب او آگهی ده تو همی فضائل او گوئی قال یا خدیجه محمد مخلوق من الحسن الشامخ و النسب البازخ و هو احسن العالم سیرة و اصفاهم سریرة اذا مشی ینحدر من صبب شعره کالغیهب یعنی تاریکی و وخده ازهر من الورد الاحمر و کلامه اعذب من الشهد و السکر.

خدیجه گفت چندانکه من عیب او جویم تو همی فضائل او را برشمری و مکارم اخلاق او را بازنمائی.

ورقه گفت ای خدیجه من کیستم که بتوانم فضل و جلالت محمد را وصف کنم و صفات پسندیده و اخلاق حمیده او را شرح دهم

خدیجه گفت ای پسر عم من او را شناختهام و جلالت قدر او را دانستهام و جز او کسی را شوهر نگیرم ورقه گفت اگر اندیشه تو این است شاد باش که عنقریب محمد به درجهی رسالت ارتقا جوید و پادشاه مغرب و مشرق عالم گردد و اکنون مرا چه عطا کنی که هم امشب ترا به نکاح او درآورم خدیجه گفت اینک مال من همه در پیش چشم تو است هر چه خواهی برگیر ورقه گفت من از مال این جهان نمیخواهم بلکه همی خواهم که محمد در قیامت مرا شفاعت نماید زیرا که نجاة آن جهان جز به تصدیق رسالت او و شفاعت او به دست نشود خدیجه فرمود من ضامن باشم که آن حضرت شفاعت تو بنماید.

پس ورقه بیرون شد و به سرای خویلد درآمد و با او گفت چه در حق خویش اندیشیدی و خود را به دست خویشتن به هلاکت افکندی خویلد گفت چه کردهام ورقه گفت اینک دلهای پسران عبدالمطلب را در کین خود چون دیگ جوشان ساختی و پسر برادر ایشان را حقیر شمردهای و رد سؤال ایشان کردهای خویلد گفت ای پسر برادر جلالت قدر محمد بر همه کس روشن باشد اما چکنم اگر پذیرفتار این سخن بشوم بزرگان عرب را که از این آرزو بازداشتهام با من کینه ورزند دیگر اینکه خدیجه با این سخن هم داستان نشود ورقه گفت مردم عرب بزرگواری محمد را دانستهاند و از این در با تو سخن نتوانند کرد و خدیجه نیز او را شناخته و دل در هوای او باخته اکنون برخیز و خاطر بنیهاشم را از کین بپرداز (لا سیما حمزه اسد باسل القضاء المحتوم لا یصده عنک صاد و لا یرده عنک راد):

پس ورقه با خویلد به در خانه ابوطالب آمدند و گوش فراداشتند شنیدند حمزه با رسول خدا میگوید ای قرة العین سوگند با خدای که اگر فرمائی هم اکنون روم و سر خویلد را بیاورم خویلد با ورقه گفت میشنوی حمزه چه میگوید ورقه گفت تو بشنو خویلد گفت بگذار من برگردم چه آنکه خوف دارم چون حمزه مرا بنگرد سر از بدن من برگیرد ورقه گفت ضمانت این کار بر من بیم مکن چه آنکه ایشان مردمی نباشند که چون به ایشان وارد شوی کسی را رنجه کنند اکنون نگران باش تا من چه گویم پس در بکوفت در این وقت رسول خدا فرمود ای اعمام من اینک خویلد با ورقه بر در سرای رخصت میطلبند که بر شما وارد بشوند در حال حمزه برخاست و در بگشود و ایشان را درآورد هر دو تن ندا برداشتند و گفتند (نعمتم صباحا و مسائا و کفیتم شر الاعداء یا اولاد زمزم و صفا) ابوطالب او را به خیر جواب گفت اما حمزه فرمود آن کس که از قرابت ما دوری جوید ما جواب او را به خیر نگوئیم.

خویلد عرض کرد که شما خود میدانید که خدیجه به حذافت عقل ممتاز است و من به ضمیر او دانا نبودم اکنون که دانستم او دل به سوی شما دارد از در عذر آمدهام و خواستارم از آنچه رفته دیگر سخن نگوئید و عذر مرا پذیرفتار شوید

 

 وبلاگ من ....وبلاگ پيامبران رحمت

 

امام صادق(ع) فرمود:به دنبال مونسى بودم كه در پناه آن, آرامش پيدا كنم, آن را در قرائت قرآن يافتم.

چهارشنبه 16/10/1388 - 22:51 - 0 تشکر 174567

به نام خدا

سلام

وارد شدن ورقه بر خدیجه و مکالمات ایشان در باب مزاوجت

پس ورقه بر خدیجه وارد شد او را محزون یافت گفت ای خدیجه ترا چه میشود آثار حزن در تو نمودار است فرمود چرا محزون نباشد کسی که مونسی ندارد و پرستاری از برای او نیست ورقه گفت گمانم چنین است که شوهر خواهی کردن خدیجه گفت چنین است ورقه گفت همانا ملوک جهان و صنادید عرب در طلب تو بسی رنج بردند و تحمل تعب کردند و تو سر به کس درنیاوردی خدیجه گفت نمیخواهم از مکه بیرون روم.

ورقه گفت هم در مکه جماعتی در طلب تو سعی کردند مثل عتبة و شیبة و عقبة بن ابیمعیط و ابوجهل و صلت بن ابییهاب و غیر ایشان.

خدیجه فرمود این جماعت اهل ضلالت و جهالت باشند آیا غیر این جماعت کسی را میدانی ورقه گفت شنیدهام که محمد بن عبدالله هم قدم پیش گذاشته است خدیجه گفت ای پسر عم اگر در محمد عیبی دانی بگو ورقه زمانی سر به زیر افکند پس سر برداشت و عرض کرد عیب محمد این است اصله اصیل و فرعه طویل و طرفه کحیل و خلقه جمیل و فضله عمیم و جوده عظیم.

خدیجه فرمود همه از فضائل او سخن کنی من خواهانم که اگر او را عیبی باشد برشماری.

ورقه گفت عیب او این است که وجهه اقمر و جبینه ازهر و طرفه احور یعنی سیاه و ریحه ازکی من المسک الازفر و لفظه احلی من السکر و اذا مشی کانه البدر اذا بدر و الوبل اذا مطر خدیجه گفت ای پسر عم مرا از عیب او آگهی ده تو همی فضائل او گوئی قال یا خدیجه محمد مخلوق من الحسن الشامخ و النسب البازخ و هو احسن العالم سیرة و اصفاهم سریرة اذا مشی ینحدر من صبب شعره کالغیهب یعنی تاریکی و وخده ازهر من الورد الاحمر و کلامه اعذب من الشهد و السکر.

خدیجه گفت چندانکه من عیب او جویم تو همی فضائل او را برشمری و مکارم اخلاق او را بازنمائی.

ورقه گفت ای خدیجه من کیستم که بتوانم فضل و جلالت محمد را وصف کنم و صفات پسندیده و اخلاق حمیده او را شرح دهم

خدیجه گفت ای پسر عم من او را شناختهام و جلالت قدر او را دانستهام و جز او کسی را شوهر نگیرم ورقه گفت اگر اندیشه تو این است شاد باش که عنقریب محمد به درجهی رسالت ارتقا جوید و پادشاه مغرب و مشرق عالم گردد و اکنون مرا چه عطا کنی که هم امشب ترا به نکاح او درآورم خدیجه گفت اینک مال من همه در پیش چشم تو است هر چه خواهی برگیر ورقه گفت من از مال این جهان نمیخواهم بلکه همی خواهم که محمد در قیامت مرا شفاعت نماید زیرا که نجاة آن جهان جز به تصدیق رسالت او و شفاعت او به دست نشود خدیجه فرمود من ضامن باشم که آن حضرت شفاعت تو بنماید.

پس ورقه بیرون شد و به سرای خویلد درآمد و با او گفت چه در حق خویش اندیشیدی و خود را به دست خویشتن به هلاکت افکندی خویلد گفت چه کردهام ورقه گفت اینک دلهای پسران عبدالمطلب را در کین خود چون دیگ جوشان ساختی و پسر برادر ایشان را حقیر شمردهای و رد سؤال ایشان کردهای خویلد گفت ای پسر برادر جلالت قدر محمد بر همه کس روشن باشد اما چکنم اگر پذیرفتار این سخن بشوم بزرگان عرب را که از این آرزو بازداشتهام با من کینه ورزند دیگر اینکه خدیجه با این سخن هم داستان نشود ورقه گفت مردم عرب بزرگواری محمد را دانستهاند و از این در با تو سخن نتوانند کرد و خدیجه نیز او را شناخته و دل در هوای او باخته اکنون برخیز و خاطر بنیهاشم را از کین بپرداز (لا سیما حمزه اسد باسل القضاء المحتوم لا یصده عنک صاد و لا یرده عنک راد):

پس ورقه با خویلد به در خانه ابوطالب آمدند و گوش فراداشتند شنیدند حمزه با رسول خدا میگوید ای قرة العین سوگند با خدای که اگر فرمائی هم اکنون روم و سر خویلد را بیاورم خویلد با ورقه گفت میشنوی حمزه چه میگوید ورقه گفت تو بشنو خویلد گفت بگذار من برگردم چه آنکه خوف دارم چون حمزه مرا بنگرد سر از بدن من برگیرد ورقه گفت ضمانت این کار بر من بیم مکن چه آنکه ایشان مردمی نباشند که چون به ایشان وارد شوی کسی را رنجه کنند اکنون نگران باش تا من چه گویم پس در بکوفت در این وقت رسول خدا فرمود ای اعمام من اینک خویلد با ورقه بر در سرای رخصت میطلبند که بر شما وارد بشوند در حال حمزه برخاست و در بگشود و ایشان را درآورد هر دو تن ندا برداشتند و گفتند (نعمتم صباحا و مسائا و کفیتم شر الاعداء یا اولاد زمزم و صفا) ابوطالب او را به خیر جواب گفت اما حمزه فرمود آن کس که از قرابت ما دوری جوید ما جواب او را به خیر نگوئیم.

خویلد عرض کرد که شما خود میدانید که خدیجه به حذافت عقل ممتاز است و من به ضمیر او دانا نبودم اکنون که دانستم او دل به سوی شما دارد از در عذر آمدهام و خواستارم از آنچه رفته دیگر سخن نگوئید و عذر مرا پذیرفتار شوید

 

 وبلاگ من ....وبلاگ پيامبران رحمت

 

امام صادق(ع) فرمود:به دنبال مونسى بودم كه در پناه آن, آرامش پيدا كنم, آن را در قرائت قرآن يافتم.

چهارشنبه 16/10/1388 - 22:52 - 0 تشکر 174568

به نام خدا

سلام

حمزه گفت ای خویلد تو نزد ما گرامی باشی اما روا نباشد چون ما با تو نزدیک شویم تو ما را دور بداری ورقه گفت ما محمد را سخت دوست میداریم و با سخن شما هم داستانیم اما نیکو آنست که فردا در نزد بزرگان عرب این خطبه بشود تا حاضر و غائب بدانند حمزه فرمود چنین باشد.

پس ورقه فرمود خویلد را زبانی نباشد که مرضی عرب گردد من میخواهم که او مرا در کار خدیجه وکیل کند خویلد گفت وکیل باشی ورقه گفت این سخن را در نزد کعبه اقرار کن آنجا که صنادید عرب مجتمع باشند پس جملگی برخواستند به در کعبه آمدند در حالی که بزرگان عرب و صنادید قریش جمع آمدند پس ورقه فریاد برداشت و گفت نعمتم صباحا یا سکان الحرم ایشان گفتند اهلا و سهلا یا ابا البیان پس گفت ای بزرگان قریش آیا خدیجه چگونه او را شناختهاید گفتند در عرب و عجم نظیر او نتوان یافت گفت رواست که او بی شوهر زیست کند گفتند که ملوک جهان در طلب او شدند و سر به کس درنیاورد و مخطوبهی کس نگردید ورقه گفت اکنون او را با یکی از سادات قریش در زناشوئی رغبتی افتاده و خویلد مرا وکیل کرده او را مخطوبه کنم اینک اقرار خویلد را گوش دارید و فردا در خانهی خدیجه حاضر شوید مردمان گفتند نیکوکاری باشد و خویلد اقرار کرد که من کار خدیجه را از خود برداشتم و بر ورقه گذاشتم پس ورقه از آنجا بیرون شد و به سرای خدیجه آمد و گفت کار از دست خویلد بیرون شد اکنون خانه خویش را آراسته کن که فردا بزرگان عرب انجمن شوند و من ترا به محمد خواهم داد خدیجه شاد گشت و خلعتی که پانصد دینار بها داشت ورقه را عطا کرد ورقه گفت من از اینکار که کردم جز شفاعت محمد نخواهم و چشم بر اشیاء این جهان ندارم خدیجه فرمود نیز آن هم از بهر تو خواهد بود آنگاه فرمان داد تا سرای او را آراسته کردند و مائده آماده نمودند و از هر خوردنی و خورش مهیا کردند و هشتاد غلام و کنیز از بهر خدمت مجلس برگماشت

ریاحین الشریعه جلد دو ص 240

 

 وبلاگ من ....وبلاگ پيامبران رحمت

 

امام صادق(ع) فرمود:به دنبال مونسى بودم كه در پناه آن, آرامش پيدا كنم, آن را در قرائت قرآن يافتم.

چهارشنبه 16/10/1388 - 22:57 - 0 تشکر 174570

به نام خدا

سلام

با مطالعه وبررسی پيشينه دين و دينداري در جزيرة العرب به این نتیجه رسیدیم که اعتقادات مذهبی جزیره العرب عبارت بود

از شرک، يهوديت، نصرانيت و حنفيت.

با مطالعه دقیق این اعتقادات ومراجعه به کتابهای مذهبی به این نتیجه رسیدم که حضرت خدیجه س موحد وبر آیین ابراهیمی بوده است .

ابتدا در مورد بت پرستی بررسی کردم که با شان حضرت سازگاری نداشت وسپس درباره یهودی یا نصرانی بودن حضرت که طبق ایه قران هردو این ایین شرک محسوب میشود قرآن اشاره بدين معنا دارد که يهودي و نصراني بودن در حقيقت نوعي شرک است و تمسک به ابراهيم بعنوان دين حنيف و نصراني و يهودي نبودن است وهرگز ممکن نیست که مادر معصوم مشرک بوده باشد پس به این نتیجه میرسیم که حضرت خدیجه س موحد وبر آیین ابراهیمی بودند

برای کشف دقیق این مطالب پستهای همین تایپیک وتایپیک پيشينه دين و دينداري در جزيرة العرب

را مطالعه نمایید .

 

 وبلاگ من ....وبلاگ پيامبران رحمت

 

امام صادق(ع) فرمود:به دنبال مونسى بودم كه در پناه آن, آرامش پيدا كنم, آن را در قرائت قرآن يافتم.

چهارشنبه 16/10/1388 - 23:8 - 0 تشکر 174574

به نام خدا

سلام

خوشحال میشم اگر کسی مطالبی دقیقتر درباره ایمان این دو بزرگوار سراغ دارد در این مبحث قرار بدهد

وهمچنین اگر انتقاد یا سوالی در باره این مطالب ثبت شده داشته پاسخگو هستم

یاعلی مدد

 

 وبلاگ من ....وبلاگ پيامبران رحمت

 

امام صادق(ع) فرمود:به دنبال مونسى بودم كه در پناه آن, آرامش پيدا كنم, آن را در قرائت قرآن يافتم.

جمعه 18/10/1388 - 14:50 - 0 تشکر 174843

به نام خدا

سلام

عقبةبن ابیمعیط، صلت بن شهاب، ابوجهل و ابوسفیان از جمله مردان ثروتمند و صاحب نفوذ قریش بودند که دست تمنّا به سوی او دراز کردند.

اما خدیجه درخواست آنها را با ابراز بیعلاقگی به ازدواج ردکرد. او در بخشی از گفتوگوهایش با «ورقةبن نوفل اسدبن عبدالعزی»، پسرعمویش، نیافتن شخص مورد نظر را دلیل عدم تمایل به ازدواج دانسته است.

خدیجه که بر آیین حنیف ابراهیم خلیلالله باقی بود، اوقاتی از روز را با علمای مذهبی میگذراند

و از سخنان و معارفشان بهره میبرد. در این نشستها گاه صحبت از ظهور پیامبری از قریش به میان میآمد که خدیجه را سخت در تفکر فرو میبرد.

روزی همراه گروهی از زنان با یکی از علمای یهود گفتوگو میکرد که رهگذری جوان و بلند قامت توجهشان را جلب کرد.

عالم یهودی از خدیجه خواست او را به مجلس فراخواند. او رهگذر را به منزل آورد، عالم یهودی از جوان خواست کتف خود را بنمایاند. رهگذر پیراهن خود را کنار زد. او به دقت نگریست، درخشش نور نبوت را که در کتابهایشان بشارت داده شده بود، در کتفش دید و گفت: این مُهر پیامبری است.

خدیجه، بعد از سؤال از دلیل عالم یهودی و دریافت جواب گفت: اگر عموهایش اینجا بودند اجازه نمیدادند تو چنین کنی، زیرا به شدت از وی مراقبت میکنند.

عالم یهودی گفت: او با زنی از قریش که بزرگ قبیلهاش شمرده میشود، ازدواج خواهد کرد.

علاوه بر این یک بار نیز در خواب دید که خورشید بالای مکه چرخید و در خانهاش فرود آمد. او این خواب را با پسر عمویش «ورقة»، که مسیحی بود و با کتب آسمانی آشنایی داشت، در میان نهاد. ورقه گفت: با مرد بزرگی که شهرت جهانی مییابد ازدواج خواهی کرد.

مجموعه شواهد فوق خدیجه را وامیداشت که از راهی عاقلانه گمشدهاش را سوی خود بکشاند، پس شخصی را نزد امین قریش فرستاد و پیام داد که با مقداری از اموال او به تجارت بپردازد و چون امین پذیرفت او را با بهترین کالاها و غلامش میسره راهی شام کرد. گروه کثیری از تاریخنگاران بر این عقیدهاند که ابوطالب از خدیجهعلیها السلام خواست تا مالی برای تجارت در اختیار محمّدصلی الله علیه وآله بگذارد. گروهی دیگر با این نظر به مقابله پرداخته، میگویند: عزت و شرف ابوطالب اجازه نمیداد که آنها اجیر شخص دیگر شوند. پس باید گفت که وی بطور مضاربه به تجارت پرداخت و اجیر خدیجه نشد.

میسره در بازگشت کرامات امین قریش، خصوصاً ملاقات راهب با وی را برای خدیجه بازگو کرد.

منبع :محمد راز افرینش

 

 وبلاگ من ....وبلاگ پيامبران رحمت

 

امام صادق(ع) فرمود:به دنبال مونسى بودم كه در پناه آن, آرامش پيدا كنم, آن را در قرائت قرآن يافتم.

جمعه 18/10/1388 - 15:6 - 0 تشکر 174870

به نام خدا

سلام

http://www.tebyan.net/index.aspx?pid=17257&threadID=174844&pageIndex=2&forumID=451پیشینه دین ودینداری در جزیره العرب

 

 وبلاگ من ....وبلاگ پيامبران رحمت

 

امام صادق(ع) فرمود:به دنبال مونسى بودم كه در پناه آن, آرامش پيدا كنم, آن را در قرائت قرآن يافتم.

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.