• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن خانواده > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
خانواده (بازدید: 6719)
پنج شنبه 22/5/1388 - 8:29 -0 تشکر 141447
!!!اعتراف نامه

 سلاااااام

یادتونه بچه که بودیم کلی شیطونی و خرابکاری می کردیم ، اخرش هم فکر می کریم هیچکی نمی فهمه؟؟؟

 بعضی وقت ها لو می رفتیم و به سزای اعمالمون(!) می رسیدیم.. :(

بعضی وقت ها هم قسر در می رفتیم... :)

 

یادش بخیر .....

چه بلا هایی که تو مدرسه سر معلما نیاوردیم...

.

.

خلاصه اینجا سرای اعترافات ه...

هر کدوم هر شیطونی ای که کردیم و می خوایم بگیم..

.

.

.

من اعتراف می کنم.....!!!

 

غروب پنج فصل سال را در خنده مي گريم خدا قوت دهد اين چشم هاي مهربانم را
دوشنبه 26/5/1388 - 19:48 - 0 تشکر 142715

و خدا هست...

سلام

ایییییی... ایییییی...ایییییییی...

چندشا!!!!!

عمری با چه کسایی هم انجمنی بودم... ظالم ها

من چند روز پیش دستم خورد به یه مورچه پاش شکست اشکم در اومد.رفتم تو یه اتاق دیگه نشستم....

صحنه ی لنگیدن! اون مورچه از یادم نمیره. میلرزید... یادم میاد گریم میگیره اون وقت شما اینجوری مظلوم آزاری میکردید

نفت؟ سرنگ؟ کیسه فریزر.... چطور دلتون میومد؟

هیییییییی....

من یه اعترافی میکنم البته نمیتونم بگم اینجا چی بود. خیلی بچه بودم . مدرسه نمیرفتم فکر کنم. خیلی خیلی بچه بودم...

من و  دو تا برادرام سه سال سه سال اختلاف سنی داریم. یعنی من سه سال از کوچیکه بزرگترم. پس حساب کنید اون چقدر بچه بود

یه اشتباهی کردیم. بعدش بابا اینا که فهمیدن برای ماست مالی همرو انداختم گردن عزیز دلم، داداش گلم. نفسم. مهربونم. پاره تنم. قربونش برمم. بابامم دعواش کرد...بعد من عین چیییییی همینجور فقط نگاه کردم.

فکر میکردم چون اون خیلی بچه اس اشکال نداره! در نتیجه انداختم گردن اون.

عقده شده مونده تو گلوم. این اولین و آخرین بدجنسی من بود. البته tarane21 بهم میگه بدجنس.

موقع شوخی و... بدجنسیم حرف نداره اما در جدیت واقعا نیستم

خدا هممون رو به راه راست هدایت کنه و امیدوارم سر پل صراط اون حیوون های بدبخت جلوتون رو بگیرن نفت بهتون تزریق کنن بندازنتون تو کیسه فریزر . تشریحتون کنن...

:D

بگذار سرنوشت هر راهي که ميخواهد برود،راه ه من جداست
بگذار اين ابرها تا ميتوانند ببارند.... چتر من خداست
 

----------------------------------------------------------------
مسئول انجمن خانواده و صندلي داغ
 
سه شنبه 27/5/1388 - 14:25 - 0 تشکر 143006

سه باره سلام ...

 آقا برادر داشتیم از بازم نمیدونم کجا برمی گشتیم ، ما بودیمو یه اتوبوس خالی ...

مام ندید بدید فک می کردیم چون خالیه باید همه جاهارو امتحان کنیم ، دیگه سوراخ سمبه نمونده بود که من وارسی نکرده باشم ، خوشم میاد از همون بچگی یه پا مارپل بودیم واسه خودمون .

به نظرم راهروی اتوبوسو با راهروی خونمون اشتبا گرفته بودم ، ویراژ میدادما ، حالا ندو کی بودو .

 این اتوبوسام نمدونم دیدین یانه مدل قدیمیاشونو میگم وسط متمایل به عقبشون ( خدایی آدرس دادنو حال می کنی ، وسط متمایل به عقب !!!)

یه پله می خوره که لبش ، بلا به دور آهنیه ، حالا چرا آهنی !

 برادر من ، پدر من ، خب ابری بسازین دیگه ...

آخه بگو پائین اون پلهه دنبال چی می گردی ؟ عشق تو روبروته ! ( من نمیگما احسان میگه .)

در حین بالاو پائین رفتن بنده از پلهه ، آقای راننده یحتمل زده رو ترمز شایدم بنده خدا دست اندازیو رد کرده ، خلاصه هرجوری بوده چونه ما مماس شده با لبه ی پله و اشکسته .

 حالا خون نیا کی بیا و نهایتا گریه و جیغو دستو هورا ...

ینی همون شیونواینا ...

برمیگــــــــــــــردیم ...

خداوندا تو میدانی که انسان بودنو ماندن در این دنیا چه دشوار است .

چه زجری می کشد آن کس که انسان استو از احساس سرشار است ...

سه شنبه 27/5/1388 - 14:26 - 0 تشکر 143008

بنام خدا

سلام

چندین سال پیش در از دوران دبستان تا اوایل دبیرستان. هنوز بلد نبودم چطوری خرابكاریهامو پنهون كنم.

بعضی وقتها میشد كه یه چیزی رو میشكستم. مثل لیوان یا بشقاب و از این چیزا.

چون بلد نبودم چیكار كنم كسی نفهمه، بهترین راهی كه به ذهنم میرسید این بود كه اون وسیله شكسته شده رو زیر یكی از كابینتها قاییمش كنم.

 نگو كه مادر زرنگ و خونه دار بنده هر روز همه جا رو تمیز میكنه و به خصوص زیر كابینت ها رو و این طوری میشه كه لو میرفتم.

اما الان زرنگ شدم وقتی چیزی رو میشكنم سریع میریزم تو سطل آشغال و اون ته سطل آشغال پنهونش میكنم.

 اما بازم مادرم زرنگتره و میفهمه اِ !!! یه دونه لیوان كم شده. یا یدونه از بشقاباش نیست. و سریع دوزاریش میفته كه چی شده.

شما خانوما كه تو این زمینه وارد تر هستین یه راهی پیشنهاد كنید كه وقتی از این اتفاق ها میفته كسی نفهمه.

برا قفل هایی كه بستست یه كلید مونده تو مشتمبه جنون رسیده كارم بس كه فرصت ها رو كشتم
بازی نور و صدا نیست زندگی یه سرنوشته           یكی پیدا یكی پنهون مثل آدم و فرشته
جانشین  انجمن خانواده‌ی تبیان
سه شنبه 27/5/1388 - 21:53 - 0 تشکر 143174

سلاااااااااااااااااااااااااااااااااااااممممم!

آتیش آتیش؟!!! بابا من نبودم خب!

ولی خیلی باحاله دست تبیانی ها داره رو میشه...هه هه هه

همتون نقاب هاتون رو برداشتید...هه هه هه

آنشرلی کتمان نکن!!!

جرات داشته باش .... اعتراف کن! :)

حداقل بلاهایی که سر من اوردی رو بگو :))

ولی جدای از شوخی تا اونجایی که من دیدم که اکثر کسایی که اومدند و نظر دادند الان از اعمال گذشته ی خویش شرمگونند!!!!!!

ولی امکان نداره هرچند کم تو کودکی مون شیطونی نکرده باشیم ..

غروب پنج فصل سال را در خنده مي گريم خدا قوت دهد اين چشم هاي مهربانم را
چهارشنبه 28/5/1388 - 10:32 - 0 تشکر 143265

سلاااام

قورباغه؟!!!!

مار؟!!!!!!!!!

مگس؟!!!

زنبور؟!!!!

...

واااااااااااااااییی مامان اینا کی اند دیگه!!!!

بازم دخترا....

نهایت شیطونی و عذاب وجدانشون تو مورچه و آبگوشت و بی محلی به پشه و... خلاصه میشه...

...

غروب پنج فصل سال را در خنده مي گريم خدا قوت دهد اين چشم هاي مهربانم را
چهارشنبه 28/5/1388 - 10:52 - 0 تشکر 143271

و خدا هست

سلام

ولی امکان نداره هرچند کم تو کودکی مون شیطونی نکرده باشیم ..

چرا امکان نداره؟ همین آنشرلی که اکنون در مقابل شما از دیوار راست به بالا میرود همی! در بچگی تنها کاری که بلد بود همین بود

با داداش کوشولویش بنشیند و بگویند و بحرفند و آهنگ گوش بدهند و برادر کوشمولویش همه را از حفظ بخواند و آجویش حظ کند و....

نه اهل بیرون رفتن بودیم نه بازی کردن نه شلوغ کردن. یادمه حتی من فقط دو تا عروسک داشتم و یه سری ظرف! هر سه تاشم هدیه بود.

عروسک ها تو کمد سال تا سال تکون نمیخورد از جاش. ظرف ها! هم هر یه دونش یه جا ول بود.

حالا تصور کن این دو تا خواهر برادر چجوری میتونستن شیطنت کنن؟ 

من همیشه میگم من روز به روز کوچیک تر میشم. بچه که بودم خانومی بودم برای خودم الان شدم... !

در ضمن قرار بود تو از بدجنسی های من به خودم بگی. بگو الان وقتشه. منم بدونم!

موفق باشید

بگذار سرنوشت هر راهي که ميخواهد برود،راه ه من جداست
بگذار اين ابرها تا ميتوانند ببارند.... چتر من خداست
 

----------------------------------------------------------------
مسئول انجمن خانواده و صندلي داغ
 
چهارشنبه 28/5/1388 - 11:47 - 0 تشکر 143283

سلاااااااام

چه جنایتهایی!

جناب پارسا زاهد! کار شما در نوع خودش واقعا ستم بود!  طفلکی زنبوره!!!

من خیییییلی شیطون بودم! همیشه به برادر بزرگترم ظلم میشد که چرا تمام خرابکاری ها رو من میکردم اما اون مورد خطاب پدر و مادر گرام قرار میگرفت!

یه روز داداشم خواب بود، منم روی صورتش نقاشی کردم! یادمه کوه  و خورشید و...کشیدم!!!

وقتی بیدار شد و شاهکارهای خودمو دیدم، خودم اینجوری ، اونم اینجوری!

بعدش نمیدونم کی لو داد یا خودش جلوی آینه دید، اینجوری گشتیم!!! ()

 

خدايا در برابر هر آنچه انسان ماندن را به تباهي مي کشاند مرا با نداشتن و نخواستن رويين تن کن. (علي شريعتي)

.

.

"مدير انجمن زن ريحانه ي آفرينش"

"جانشين انجمن زبان انگليسي"

چهارشنبه 28/5/1388 - 12:1 - 0 تشکر 143288

به نام خدای مهربون

سلام

**

هوم.... اعتراف!!!!!!!!!

خب من میگم.. ولی خدایی اذیهت نكنیدااااااااا...هههه

**

وختی كه حدودن 4-5سالم بود... اون موقع ها من سردسته ی دخترای كوچمون بودم و باهم بازی میكردیم  .. بهد هیچ پسری هم راه نمیدادم كه باهامون بازی كنه (یوهاهاها) بهد یه بار... یكی از دخترایی كه از من یه 4-5 سالی بزرگتره... رفت با یه پسری بازی كرد (وااااااااو) بهد این تو قانون ما ینی باید مجازاتش میكردم. .. اونم از نوع شدید (هههه) بهد... دختره رو گرفتم و با این طنابا كه باهاش طناب بازی میكردیم... بستمش یه لوله ی گاز... (از همینا كه در خونه ها سبز شده)بهد شرو كردم به كتك زدن و خیلی زدم ... بچه های دیگه هم كه دیدن این دست و پاش بستس... شرو كردن به زدن! خیلی زدمیش...

هین

بهد بازش كردیم و رفت! یادمه هیچ گونه شكایتی هم ازمون نشد!  ..كلن برا خودمون كلی خوشحالم بودیم كه زدیمش ... ایهین... البته تو كل بچه هایی كه باهاشون بازی میكردم.. تنها كسی كه هنوز یه سلام علیكی با هم داریم.. همین دخملی هه هست.. ایهین

**

 این از اولیش.. حالا زیاده... بازم میام.. ایهین...

مواظبت خودتون و دلای پاكتون باشید

یا علی

چهارشنبه 28/5/1388 - 12:33 - 0 تشکر 143295

سلام

من نیز به اعتراف افتادم...

من به اندازه ی انشرلی پاک نبوده ام:)))

چه زجرها که نکشیدیم از دست ...بگم؟ بگم؟ ولی من که نمی گم!!! تو آبروی انجمنی! :))))

یادت رفته روزی که نمایش داشتیم ...

ممول بیچاره به خاطر ما وایستاده بود...

یادته چه عکسی ازش انداختی؟؟؟چه فسق و فجوووووری!! D:

 یادته چقدر التماس کرد که پاکش کنی...

یادته بلوتوث ش کردی؟ شما یادتون رفتهههههه؟

برمیگردم..از خودم باعترافم...

غروب پنج فصل سال را در خنده مي گريم خدا قوت دهد اين چشم هاي مهربانم را
چهارشنبه 28/5/1388 - 13:26 - 0 تشکر 143318

سلام

فعلا از شیطنت های هفته ی اخیرم می نویسم....

چند روز با دویست نفر دیگه تو یه هتل بودیم..از کله ی صبح برنامه داشتیم تا ده، یازده شب..وقتی می رسیدیم تنها چیزی که همه آرزوش رو داشتند خواب بود.. البته بجز گروه ما که تا سه و چهار صبح تو لابی(!) هتل سر و صدا می کرد..بعدش هم یکی از مسئول ها میومد و ما هم مجبور بودیم با سرعت باد راه اتاق ها مون رو در پیش بگیریم...

تو راه برگشت طبقه به طبقه میرفتیم زنگ اتاق ها رو می زدیم..چه حالی میداد...فقط یه بار زنگ اتاق مسئولمون رو زدم ...باورم نمیشد نصفه شبی انقدر زود آماده بشه بیاد دم در!!!

سرپرست همراه ما خیلی خوابالو(!) بود..صبح ها بچه ها رو من بیدار می کردم . ولی برای ایشون روش های دیگه ای داشتیم.در اتاقمون خیلی بد صدا میداد..خیلی بد..سوهان اعصاب بود..ما هم کله ی صبح که پا میشدیم انقدر در و باز و بسته می کردیم که دستمال کاغذی که هیچی.. اگه پتو رو هم تو گوشش می کرد جواب نمی داد!

یادش بخیر یه باردر بطری ه دوغ م(!) رو بعد از تکان های بسیار دادم یکی از مسئول ها باز کنه ...کل لباسش سفید شد..البته تقصیر خودش بود ...زیادی اتو کشیده بود...

غروب پنج فصل سال را در خنده مي گريم خدا قوت دهد اين چشم هاي مهربانم را
برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.