سلام
هرروز سوار مترو می شد.صبح می رفت سركار وبعد از ظهر هم با مترو بر می گشت خونه.یه چیزی كه همیشه براش جالب وسوال بر انگیز بود افرادی به سنین مختلف بودند كه در واگن های مترو گدایی می كردند.این گداها بیشتر زن ودختر بودندومعمولا لحن گدائی وادبیاتی كه بكار می بردند یكسان بود.
دختر كوچیكا می گفتند:
خواهرا..برادرا
شما رو بخدا..شمارو به ابوالفضل..كمك كنید..ثواب داره
زنا كه معمولا یه بچه رو هم كه معلوم نیست بچه خودشون باشه همراه داشتند می گفتند:
خواهرا...برادرا
بچه كوچیك دارم...باباش مریضه ..نون آور ندارم
شما رو به خداكمك كنید
هر روز این صداها رو می شنید واین مناظر رو می دید.همیشه فكرمی كرد كه چرا برخورد با اونا صورت نمی گیره.مشخص بود كه این گداها سازماندهی شده هستند وقطعا یه آقا بالا سر دارند.
اون روز هم در حال برگشت به خونه سر جاش نشسته بود كه صدای یكی از این گداهای زن رو شنید.بچه ای هم تو بغلش بود.همینطور كه گدا جلو می اومد نگاهش رو صورت بچه خیره موند.چقدر قیافه بچه به نظرش آشنا می اومد.
با خودش گفت نه بابا ...بچه این گدا چه آشنائی می تونه با من داشته باشه .روشو بر گردوند..اما یه لحظه انگار تو ذهنش جرقه ای زد
یه نگاه دقیقتر به بچه كرد..اااا ...این بچه چقدر شبیه بچه ی همسایشونه..فقط لباسش كهنه تره
شك كرد ..نكنه همون باشه..ـآخه شنیده بود كه بعضی ها بچه هارو به خاطر استفادشون در گدایی می دزدند
سریع شماره خونه رو گرفت...كسی جواب نداد..شماره موبایل خانمش رو گرفت..الو..خانم كجائید شما..الا خونه همسایمون هستم
اونجا چیكار می كنی...اومدم به خانمش دلداری بدم..آخه صبح بچه شو برده بوده پارك ..یه لحظه غفلت می كنه ومیره آب بخوره...بچه رو از تو گهواره دزدیدند
خانم ...خوشحال باشید..من بچه رو پیدا كردم...بعدا میام برات تعریف می كنم
سریعا موضوع رو با چند نفر از جوونا در میون گذاشت.چند نفری زن گدا رو دوره كردند.بچه رو گرفتند ودر ایستگاه بعدی زن رو تحویل مامور پلیس مترو دادنمد