...
راستی باید بگم که همون ظهر جمعه مطلع شدیم که آنلوکر مریضه و تو خونه افتاده و بعداز ظهرهم شنیدیم که به دکتر مراجعه کرده خیلی ناراحت شدیم از شنیدنش و نگران.
به بچه ها قول داده بودم که ببرمشون پارک آبی مشهد.. واسه همینم شب وسایلمونو آماده کردیم تا صبح اول وقت بریم اونجا. طبق تجربه قبلی که از طریق دیگران به ما منتقل شده بود.. هیچ گونه زینت آلات و جواهرات حتی ساعت مچی هم نمیتونستیم باخودمون ببریم.. دوربین، موبایل، دسته کلید، کیف، هرنوع خوراکی، همه اینها رو باید تحویل قسمت امانات میدادیم.. و اونطور که شنیده بودم هم صف بلیط خیلی شلوغه و هم صف امانات. مام برای اینکه اونجا معطل نشیم همه چیزمونو خونه گذاشتیم من گوشی هم باخودم نبردم و غیر از وسایل مربوط به استخر فقط کارت عابر بانکم رو برداشتم .
صبح شده.. به باتنیست زنگ میزنم و دعوتش میکنم که همراهمون بیاد.. ولی میگه که نمیاد بعدش به آژانس زنگ میزنم .. تا ده دقیقه دیگه دم دره.. سریع حاضر میشیم و میاییم جلوی در. آدرس: قاسم آباد .. بلوار اندیشه (بازم یادم رفته ) فکر کنم اندیشه 83 (حالا اینکه اصلاً اندیشه بود یا یه چیزی شبیه به این نمیدونم) گفتم قاسم آباد بازم یاد آنلوکر افتادم فکر کنم منزل فامیلشون اونجا بود. به نزدیکی سرسره آبی که میرسیم یادم میفته که من حتی واسه پرداخت پول آژانس هم پول برنداشتم. . به راننده میگم که بگرده یه خودپرداز پیدا کنه تا پول بگیرم تقریباً یه ربعی معطل شدیم تا بالاخره موفق شدم از یه خودپرداز بانک ملی درجوار دانشگاه آزاد پول بگیرم.
به سرسره آبی میرسیم.. ازدحام جمعیت خیلی زیاده.. ما دیررسیدیم به جای ساعت 8 ساعت 10 صبحه.. رفتیم و تو یکی از صفهایی که برای خرید بلیط تشکیل شده بود ایستادیم.. چند لاین صف طولانی که با میله های داربست از هم جدا شده بودن و در انتها همه میرسیدن به اتاقکی که سه پنجره داشت و داخل اون پنجره ها خانمها بلیط صادر میکردن. بیش از یک ساعت تو صف ایستادیم.. نفرات جلویی مون یه خانواده بودن که از اصفهان اومده بودن.. و پشت سریها که نمیدونم مال کجابودن ولی تا آخر سرمارو گرم کردن.. حدوداً 8 نفر بودن و داشتن حساب کتاب میکردن که به اصطلاح پول بلیط و پول شارژشونو از قبل آماده کنن و درضمن حساباشون باهم قاطی هم نشه.
یه جمله داخل پرانتز باید بگم.. سرسره آبی همه چیزش به اصلاح کامپیوتریه ..دم در که بلیط میخری (18 هزارتومن) مبلغی هم به دلخواه میتونی بلیطت رو شارژکنی تا اگه داخل محوطه خواستی از رستوران یا کافی شاپ استفاده کنی مشکلی نداشته باشی. چون اجازه نمیدن که باخودت پول داخل ببری و خرید اغذیه فقط از طریق شارژ بلیط ممکنه.
خلاصه اینکه اون خانوادهه که گفتم البته یه خانواده نبودن ولی همشون باهم فامیل بودن.. از وقتی ما توصف وایسادیم تا وقتی نوبتمون شد .. داشتن حساب میکردن که نفری چقدر شارژکنن .. یکی میگفت نفری 10 تومن شارژکنیم.. خب 5 تا 18 تومن میشه چقد؟ اون یکی: میشه 65 تومن!!! یکی دیگه درحالیکه داره با انگشتاش حساب میکنه: نه تو چقد خنگی میشه 75 تومن.. بالاخره ماشین حساب موبایلشونو میارن و میفهمن که میشه 90 تومن. حالا این تازه مال یه سریشون بود که 5 تایی باهم بودن.. دوباره شروع کردن به حساب کتاب مال بقیه.
بعد هم دوساعت حساب شارژشونو میکردن .. من که دیگه کف کرده بودم .. آخرش طاقت نیاوردم و بهشون گفتم آخه چرا اینقدر خودتونو عذاب میدین؟ خب هرکی جدا پول خودشو بده تا اینقدر حساباتون قاطی پاطی نشه. . دیگه نوبتم شده وباید پول بلیطو بدم.. نمیدونم اونا بالاخره موفق شدن مبلغی رو که باید بپردازن جمع بزنن یانه؟
به خانم متصدی بلیط میگم که دخترم 6 سالشه .. بلیطش کامله یا نیم بها؟ گفت بگو صاف وایسه.. نرگس هم ایستاد.. نمیدونم قد نرگسو با چی سنجید و با کجا اندازه گرفت.. ولی هرچی بودبه نفع ما بود گفت نیم بها یعنی 10 تومن.. بعداً فهمیدم که بچه های زیر 110 سانت نیم بها هستن. خندم گرفت .. بچه رو با خونه مقایسه کردم.. املاکی که متراژشون زیاده قیمتشون از املاک کوچولو ونقلی ارزونتره ولی بلیط بچه های با متراژ بالاتر گرونتر از بچه های متراژ کمه!!
بالاخره بلیط رو گرفتم و به سمت در ورودی راه افتادیم.. ما که از قبل کاملاً آماده بودیم و هیچ وسیله اضافه ای نیاورده بودیم خیلی راحت به سمت در ورودی رفتیم ولی خانمهای دیگه که کلی زلم زیمبو همراشون بود همه مجبور شدن برن صف امانات وایسن و این شد که ما زودتر از اونایی وارد شدیم که توصف بلیط جلوی ما وایساده بودن.
همه رو حسابی بازرسی میکنن.. حتی گیت بازرسی هم داره! فرودگاه به این دقت نمیگردن که اینجا مردمو میگردن یه درگاه الکترونیکی مثل مال فرودگاه که باید ازش ردشی و بعد خانمهایی که با وسیله های دستی که فلز یاب هستن و از سرتا پاتو میگردن تا چیزی همراهت نباشه. البته قبلش هم کیفهامونو تحویل گرفتن و گذاشتن تو صف بازرسی. پشت چند تا میز چند تا خانم نشستن که با دستکش و بادقت تمام محتویات کیفهارو خالی میکنن و میگردن .. تا وسیله ای که خلاف مقرراته همراهت نباشه.. امان از دست این آدمهای سودجو که با کارهاشون موجب آزار و اذیت همه رو فراهم میکنن. بخاطر اینکه کسی دوربین باخودش نبره داخل اینهمه تدابیر امنیتی رو پیش بینی کردن. بالاخره این هفت خوان رو رد میکنیم و به داخل سرسره آبی میرسیم.
یه محوطه خیلی بزرگ که شامل یک استخر کودک که وسطش چند تا سرسره کوچولو و آبشار وایناس برای بچه های خردسال.. استخر موج.. سرسره و استخر برای بچه های بین 7 تا 12 سال.. و سرسره های عجیب و غریب برای بزرگسالان.. بعضی هاش لوله ایه و بعضی ها هم روباز با پیچ و خم ها و انحناهایی که هیجان بازی رو زیادتر میکنن.
بهتون توصیه میکنم که اگر مشهد رفتین حتماً برید و از این سرسره آبی لذت ببرید.. اونقدر هیجان داره که آدمو تا مرز سکته پیش میبره. یکی از سرسره هاش اسمش سرسره پیچشی بودهروقت به تابلوی این سرسره می رسیدم یاد امضای مکلارن خدابیامرز میفتادم.. خدایش رحمت کناد! به نظرم امضاش به یاد موندنی ترین امضاییه که تو تبیان دیدم .
خلاصه اینکه تا ساعت 8 شب تو پارک آبی مشهد چرخیدیمنرگس که واسه خودش تو استخرکودک خوش بود. . حتی برای خوردن نهار هم رفتم به زور درش آوردم وبردمش براش ساندویچ گرفتم بعد 8 نه ساعت هم که تو آب بود به زور بردیمش بیرون.. هرچی میگفتم مامان جون تعطیل شده.. الان خانومه میاد دعوامون میکنه.. میگفت بذار برم یه باردیگه شنا کنم میام.. و بالاخره موفق شدیم نرگسو از اونجا خارج کنیم. یه چیز خیلی جالبی که دیدم محل نماز خوندن استخر بود.. یه سکوی حدود 20 متری که در اطرافش خشک کن های بزرگی قرارداشت تا ملت خودشونو اونجا خشک کنن .. روی سکو ردیف به ردیف سجاده های یکدست و تمیز ولو بود و چادرنمازهای زیبایی که مدل خاصی دوخته شده بودن و پوشش کامل میدادن.. از این کارشون خیلی خوشم اومد.. از اینکه به نماز اهمیت داده بودن.. و مردم رو آواره و سرگردون نمیکردن . حتی دستشویی هم که کنار این سکو بود دمپایی داخلش جدا از دمپایی بیرون بود.. یعنی باید موقع ورود دمپایی خودتو در بیاری و دمپایی دستشویی رو پات کنی.. برای اینکه بیرون نجس و آلوده نشه.
پارک آبی هم با همه هیجانات و محسنات و معایبش تموم شد موقع خروج از سالن.. تتمه پولی که به عنوان شارژ داده بودمو پس میگیرم .. به سمت در خروجی میریم.. از نگهبان می پرسم که تاکسی سرویس کجاست؟ میگه همینجا لب خیابون وایسید.. ماشینایی که میان تابلوی مارو دارن سوار شید. کنار خیابون اما هستن آقایونی که اومدن دنبال خانواده هاشون و خانمهایی که مثل ما منتظر تاکسی هستن.. بالاخره نوبتمون میشه و یه تاکسی میاد.. سوار میشیم.. فلکه آب.. خسروی نو