• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن معارف > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
معارف (بازدید: 5473)
سه شنبه 23/4/1388 - 19:12 -0 تشکر 132519
فلسفه بد بد یا خوب؟

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام

 نظر شما در مورد فلسفه چیه؟

بعضی از افراد موافق هستندوبعضی مخالف 

بعضی ها می گن فلسفه یعنی استدلال واگه استدلال بلد نباشی  نمی تونی کاری بکنی

یکی از اولیاء الهی می فرمود:فلسفه تکیه بر عقل بشر داره اما حکمت از طرف خداست

فلسفه مساوی با استدلال نیست ،(ویرایش شد)

در یک کلام اگه فلسفه رو ما مطابق روایات وقرآن به کار کی بریم پس چرا می گیم فلسفه بگیم قرآن،بگیم روایات،واگه نه فلسفه جدای از اینهاست که دیگه چرا باید سراغش بریم وقتی قرآن رو داریم 

یک نفر می گفت ما سالها فلسفه خوندیم ،آخرش نفهمیدیم خدا هست یا نیست؟!!!!!!!!!!!!!

نظر بنده اینه فلسفه =خیر

 

قال الله عزّوجلّ:
تندي نكن با كسي كه تو را بر او مسلط كردند تا با تو تندي نكنم.(كافي2/303)

 

 اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فی فرج مولانا صاحب الزمان

 

..............................................................

وبلاگ من:شهر ما(کلیک کن حالش رو ببر)

پنج شنبه 25/4/1388 - 7:30 - 0 تشکر 132988

بسم الله الرحمن الرحیم 

با سلام خدمت شما آقا صدرای عزیز

دیشب که فکر می کردم به این نتیجه رسیدم که شاید در مورد اینکه نوشتم شما به من تهمت گمراهی زد ه ا ید،اشتباه می کردم ومنظور شما این نبوده باشد (انشاءالله که اینطور بوده باشد)در این صورت بنده باید از شما عذر خواهی کنم وحلالیت بطلبم 

اما در مورد جهالت خیلی تندومستقیم بود ولی اگر این را هم اشتباه فهمیده ام ببخشید 

آقا صدرای عزیز من می گویم با قرآن وروایات عقئدم را بدست می آورم ،آن وقت شما می فرمایید باید یقینی وعلمی و...باشد؟مگر قرآن وروایات یقینی وعلمی و.. نیستند؟وتازه می فرمایید اگر یقینی و...باشد ،می شود فلسفه،چه جالب بنده می گویم *قرآن* می گویم *روایات* شما می فرمایید فلسفه!!!!!

در مورد ادامه این بحث هم راستش من از این بیشتر در مورد فلسفه شاید دیگه ندونم ومطالعه در فلسفه ندارم حرفهای من همان بالایی ها است البته شاید مطلبی اضافه کنم 

چون بیشتر از این علم ندارم 

این در مورد این تایپیک در مورد عقائد هم بنده در تایپیک خودش حرف می زنم

قال الله عزّوجلّ:
تندي نكن با كسي كه تو را بر او مسلط كردند تا با تو تندي نكنم.(كافي2/303)

 

 اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فی فرج مولانا صاحب الزمان

 

..............................................................

وبلاگ من:شهر ما(کلیک کن حالش رو ببر)

دوشنبه 16/9/1388 - 13:51 - 0 تشکر 168255

سلام .خوب در این مورد نظرات مختلفی وجود داره .

خیلیا هنوز هم فلسفه را مساوی با کفر میدونن. مانند غزالی

ازدیدتک تک آدمها میشه به این مبحث نگاه کرد ولی به نظر من آدم باید به خودش ومیزان ظرفیتش نگاه کنه.

ازفلسفه هم مانند سایر علوم میشه در زمینه های مختلف استفاده بشه.

همونطورکه با استفاده از فیزیک میتوان بمب اتم ساخت یا به بشر خدمت کرد...پس فلسفه میتونه جامعه رو بسازه یا از ریشه تخریب کنه.

پنج شنبه 17/10/1388 - 9:25 - 0 تشکر 174601

بسم الله الرحمن الرحیم

با سلام

دوست عزیز فرمودید که فلسفه می تونه مخرب باشه و مانند سایر علوم بستگی به استفاده فردش داره ، یعنی سخنی تقریباً با این مضمون.

اما نکته ای که از آن غفلت کرده اید این است که اصولاً فلسفه علم ابزاری نیست تا بوسیل آن کاری انجام شود. خود فلسفه مطلوب بالذات است .

مثلاً اینکه در فلسفه اثبات میشه خدایی داریم و آن خدا واحد است ، چگونه میتوان از این مطلب در راه تخریب بشریت استفاده کرد؟

نکته دیگر اینکه فلسفه را حکمت نامیده اند و در آیات قرآن از حکمت به نیکی یاد شده است ، حال سخن این است که ایا حکمت می تواند شر باشد؟؟

پنج شنبه 17/10/1388 - 14:20 - 0 تشکر 174635

سلام. درست میگید حکمت شر نیست. ولی به فلسفه ای حکمت میگویند که در راه درست و اثبات خیر استفاده بشه.وحکمت با فلسفه فرق دارد.وافرادی بوده وهستند واز فلسفه در جهت غیر از اثبات خدا حتی نفی خدا استفاده میکنند مثل آنتونی فلو(فیلسوف ملحدی که در سالهای آخر عمر به وجود خدا ایمان آورد.) واینکه شما فرمودید فلسفه ابزار نیست ولی به نظر شخص بنده فلسفه ابزار است وبا استفاده از آن میتوان جامعه وفرهنگی را ساخت یا تخریب کرد.وکشورهایی که امروزه در پی سیطره فرهنگی بر جهان هستند به فلسفه به عنوان ابزار نگاه میکنندویکی از مهمترین رشته های دانشگاهی آنهاست. 

يکشنبه 20/10/1388 - 11:13 - 0 تشکر 175178

بسم الله الرحمن الرحیم

با سلام

دوست عزیز خیلی دوست داشتم که در این بحث با شما مشارکت داشتم .

اما مشکلاتی هست که مرا علی الرغم میل درونیم از این کار منع می کند.

فقط یک نکته و آن اینکه در همین بحث به بسیاری از پرسش ها و ایراداتی از این قبیل اشاره شده است پاسخ متقنی داده شده.

موفق و پیروز باشید.

يکشنبه 4/11/1388 - 10:13 - 0 تشکر 177635

مطالبی که بنده در اینجا برای شما کاربران محترم نوشتم از کتاب سیر الی الله آیت الله سید حسن ابطحی است(البته به جز مواردی جزئی

قال الله عزّوجلّ:
تندي نكن با كسي كه تو را بر او مسلط كردند تا با تو تندي نكنم.(كافي2/303)

 

 اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فی فرج مولانا صاحب الزمان

 

..............................................................

وبلاگ من:شهر ما(کلیک کن حالش رو ببر)

جمعه 2/7/1389 - 17:27 - 0 تشکر 234547

فلسفه یعنی شناخت اشیاء متّکیاً به افکار بشری . یعنی یک افلاطونی یک ارسطویی یک ملّا صدرایی یک ابن سینایی یک محی الدّینی نشسته اند ، فکر کرده اند در مورد هر چیزی در مورد فلکیات در مورد طبیعیات در مورد الهیات بعد آمده اند فکر خودشان را انتقال داده اند . با اینکه بعضی از اینها استاد و شاگرد بوده اند چون فکر خودشان بوده که در امور داخل می کردند ، لذا می بینید ارسطو و افلاطون ، فارابی و ابن سینا و ملّا صدرا با همه اینها در بسیاری از موارد اختلافات سنگینی دارند .
مرحوم آقا میرزا مهدی اصفهانی رحمة الله علیه که به عنوان ضدّ فلسفه شناخته شده است و امام زمان علیه السّلام وقتی او یک عمر پیش شیخ احمد کربلایی فلسفه و عرفان شبه محی الدّینی فراگرفت و بعد که به ایشان گفتند شما جزء کمّلین شدی می گوید نگاه کردم دیدم هیچی نشدم . رفتم مسجد سهله از امام عصر علیه السّلام خواستم دستم را بگیرند . حضرت به او می فرمایند : « طلب المعارف من غیر طریقنا أهل البیت مساوٍ لإنکارنا » هرچیزی را بخواهی بشناسی اگر از غیر راه ما اهل بیت وارد شوی این به انکار ما منتهی می شود . ایشان راه را پیدا می کند . دست از اعتقاداتش بر می دارد و دوباره همه چیز را براساس آیات و روایات بررسی می کند . شناخت حقایق اشیاء متّکی به وحی الهی می شود حکمت . بعضی بزرگواران تقسیم کرده اند به فلسفه اسلامی و فلسفه غیر اسلامی بعضی گفته اند مکتب تفکیک و مکتب تطبیق یعنی ملّا صدرا آمده فلسفه یونان را اصل گرفته بعد ضرباً زوراً خواسته آیات و روایات را توجیه کننده فلسفه قرار دهد . این را می گویند مکتب تطبیق . آقای حکیمی این اسم را گذاشتند اوّلین بار و به کسانی که معتقد به جدایی فلسفه از علوم اسلامی بودند مثل مرحوم آقا میرزا مهدی اصفهانی یا مثل خودشان گفتند مکتب تفکیک .
بعضی دیگر از مخالفین فلسفه یک تقسیم بندی دیگری انجام داده اند من این را بیشتر می پسندم . اوّلین بار من در کتاب در محضر استاد آیة الله سیّد حسن ابطحی من این را دیدم که ایشان می گوید . اصلاً اینها دو چیزند شناخت حقایق اشیاء متّکی به فکر بشر اسمش می شود فلسفه . شناخت حقایق اشیاء متّکی به وحی الهی اسمش می شود حکمت . لذا در قرآن هم همه جا می گوید حکمت . « و لقد آتینا لقمان الحکمة » « و من یؤت الحکمة فقد اوتی خیراً کثیراً » « قرآن حکیم » حکمت کاملاً از فلسفه جداست و دو مقوله اند اینها .
این که ملّا صدرا اسم کتابش را می گذارد « حکمت متعالیه » این اشتباه کرده این فلسفه متعالیه است . حکمت نیست .
خدا رحمت کند مرحوم امام را می گفتند اگر یکصد و بیست و چهار هزار پیامبر را شما بیاورید یک جا بگذارید اینها ذرّه ای در افکار و عقاید با هم تفاوت ندارند . چون علمشان متّکی به وحی است . امّا در میان فلاسفه داریم که کتاب هم شده و چاپ هم شده و من اسم نمی آورم که دو نفر از این آقایان به هم نامه می نویسند بحث اعتقادی می کنند . نامه آخر اینها به هم فحش می دهند .
مرحوم آقا میرزا مهدی اصفهانی در کتاب ابواب الهدی می نویسند « من کان عارفاً بسیاسة الخلفاء یظهر له کالشّمس أنّ العلّة فی ترجمة الفلسفة و ترویج مذهب التّصوّف المأخوذَین من یونان ، ما کانت إلّا السّیاسة لمغالبة علوم أهل البیت علیهم السّلام » کسی که سیاست خلفای عبّاسی را بداند مثل خورشید برایش روشن است که علّت ترجمه فلسفه و ترویج مذهب صوفیه که هر دو هم از یونان گرفته شده اند جز این سیاست نبود که می خواستند با علوم اهل بیت علیهم السّلام در بیفتند .
امام باقر و امام صادق علیهما السّلام به مقتضای فرصت محدودی که بین انتقال حکومت امویه و عبّاسیه پیدا شد شروع کردند به معرفی اسلام . اعتقادات ، اخلاقیات و احکام . در مقابل اعتقادات خلفاء آمدند فلسفه را ترجمه کردند . در مقابل اخلاقیات و تزکیه نفس آمدند صوفیه را علم کردند و در مقابل احکام هم افرادی مثل ابوحنیفه و احمد حنبل و شافعی و مالکی و دیگر افراد که حالا این چهارتا مانده اند را علم کردند . بخوانید این کتاب المعتصم سیّد احمد را که مستبصر شده و شیعه شده به اسم حقیقت گمشده خوب توضیح می دهد که چه کار کردند اینها برای اینکه دکّانی در مقابل حقایق ناب اهل بیت باز کنند .
نه اینکه فکر کنید علمای شیعی همان فلسفه دوستهایشان هم ، فلسفه را خیلی بالا می دانستند . نه .
آیة الله ابطحی از استادشان مرحوم آقای میلانی نقل می کردند که ایشان می فرمود : من از لحاظ علمی گاهی پیرامون اسفار ملّا صدرا بحث می کنم . امّا جز به بسم الله الرّحمن الرّحیم اوّل این کتاب به چیز دیگری از آن معتقد نیستم .

قال الله عزّوجلّ:
تندي نكن با كسي كه تو را بر او مسلط كردند تا با تو تندي نكنم.(كافي2/303)

 

 اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فی فرج مولانا صاحب الزمان

 

..............................................................

وبلاگ من:شهر ما(کلیک کن حالش رو ببر)

جمعه 2/7/1389 - 17:28 - 0 تشکر 234548

باز ایشان از مرحوم علّامه طباطبایی نقل می کردند که فلسفه به درد سیر و سلوک نمی خورد .
از همه بالاتر مرحوم امام راحل که می گویند ایشان طرفدار فلسفه تند محی الدّینی بوده اند ، ببینید ایشان چه می گویند در سفارشاتشان به خصوص به عروسشان که رشته ایشان فلسفه بود . در دیوان اشعارشان نگاه بکنید :
با فلسفه ره بسوی او نتوان یافت
با چشم علیل کوی او نتوان یافت
این فلسفه را بهل که با شهپر عشق
اشراق جمیل روی او نتوان یافت
—-
تا تکیه گهت عصای برهان باشد
تا دیدگهت کتاب عرفان باشد
در هجر جمال دوست تا آخر عمر
قلب تو دگرگون و پریشان باشد
—-
فاطی که به علم فلسفه می نازد
بر علم دگر به آشکارا تازد
ترسم که در این حجاب اکبر آخر
غافل شود و هستی خود را بازد
—-
فاطی که فنون فلسفه می خواند
از فلسفه «فاء» و «لام» و «سین» می داند
امّید من این است که با نور خدا
خود را ز حجاب فلسفه برهاند
—-
از صوفیها صفا ندیدم هرگز
زین طایفه من ، وفا ندیدم هرگز
زین مدّعیان که فاش أنا الحق گویند
با خود بینی ، فنا ندیدم هرگز
—-
فاطی که به قول خود اهل نظر است
در فلسفه کوششش بسی بیشتر است
باشد که به خود آید و بیدار شود
داند که چراغ فطرتش در خطر است
—-
این فلسفه را که علم أعلی خوانی
برتر ز علوم دیگرش می دانی
خاری ز ره سالک عاشق نگرفت
هرچند به عرش اعظمش بنشانی
غروری که فلسفه ایجاد می کند ، حجابی که فلسفه ایجاد می کند هم یک مسأله دیگر است . آن کس که نداند و نداند که نداند در جهل مرکّب ابد الدّهر بماند . من عرض می کنم بیچاره تر از این آن کسی است که نداند و نخواهد که بداند . این دیگر نهایت جهل است . مرحوم علّامه مجلسی در بحار ، جلد ۵۷ ص ۱۹۷ کتاب السماء و العالم در بخش تتمیم که در آخر باب المعادن و الجمادات و الطّبائع است در مورد سقراط می نویسند : «أنّه سمع بموسی و قیل له : لو هاجرت الیه ! فقال : نحن قوم مهذّبون فلاحاجة إلی من یهذّبنا» سقراط جریان بعثت حضرت موسی علی نبیّنا و آله و علیه السّلام را شنید . به او گفتد : کاش پیش حضرت موسی می رفتی . گفت : ما یک افراد کامل و مهذّبی هستیم . دیگر نیازی نیست کسی ما را تهذیب کند .

قال الله عزّوجلّ:
تندي نكن با كسي كه تو را بر او مسلط كردند تا با تو تندي نكنم.(كافي2/303)

 

 اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فی فرج مولانا صاحب الزمان

 

..............................................................

وبلاگ من:شهر ما(کلیک کن حالش رو ببر)

جمعه 2/7/1389 - 17:28 - 0 تشکر 234550

اصحاب ائمّه هم با فلسلفه مخالف بودند . در رجال کشی هست که هشام بن حکم این کتابها را بر ضدّ فلسفه و عقاید فلسفه نوشته است : الدّلالات علی حدوث الأشیاء ، الرّد علی الزّنادقة ، الرّد علی اصحاب الطّبائع ، الردّ علی ارسطاطیس فی التّوحید .
جناب حسن بن موسی نوبختی این کتابها را نوشته : الردّ علی اهل المنطق ، التّوحید و حدوث العالم
فضل بن شاذان کتاب الردّ علی الفلاسفة را نوشته است .
یک مقدار با عصر حضور ائمّه فاصله می گیریم در اوایل غیبت قطب الدّین راوندی کتاب التهافت الفلاسفة (ترجمه خودمانیش یعنی پرت و پلاهای فلاسفه ) در ابتدای کتاب اکمال الدّین شیخ صدوق بر علیه فلاسفه صحبت کرده است .
شیخ مفید کتاب جوابات الفیلسوف فی الإیجاد و کتاب الردّ علی اصحاب الحلّاج را نوشته است .
و مخلص کلام را علّامه مجلسی رحمة الله علیه بل سلام الله علیه در بحارالانوار بیان فرموده است که : « أقول هذه الجنایة علی الدّین و تشهیر کتب الفلاسفة بین المسلمین من بدع خلفاء الجور المعاندین لأئمّة الدّین ؛ لیصرفوا النّاس عنهم و عن الشّرع المبین » این جنایتی که بر دین رواداشته شد و کتابهای فلسفه را در میان مسلمانها رواج دادند که از بدعتهای خلفای جوری بود که با پیشوایان دین دشمنی داشتند ، به این خاطر بود که مردم را از اهل بیت علیهم السّلام و از شریعت واضح و بدون اعوجاج اسلام دور کنند .
حالا بعضی می پرسند شما که فلسفه را قبول ندارید، در مقابل منکرین الهی چگونه استدلال می‏کنید؟
این سؤال را یک نفر از آیة الله ابطحی پرسید ایشان جواب دادند که : «بعضی افراد فکر می ‏کنند فلسفه یعنی استدلال،این درست نیست زیرا فلسفه یعنی تحقیق در حقایق اشیاء متکی به افکار بشری. ما که می ‏گوئیم فلسفه لازم نیست ولی بعضی فکر می ‏کنند می ‏گوییم استدلال لازم نیست. این حرف را هیچ کس نمی ‏گوید. فلسفه یعنی تحقیق در حقایق اشیاء با استدلال فکری ما، یعنی با فکر خود حقایق را بشناسیم. اما اگر گفتیم فکر ما باشد و راهنمایی خدایی هم باشد، چه اشکالی دارد؟

قال الله عزّوجلّ:
تندي نكن با كسي كه تو را بر او مسلط كردند تا با تو تندي نكنم.(كافي2/303)

 

 اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فی فرج مولانا صاحب الزمان

 

..............................................................

وبلاگ من:شهر ما(کلیک کن حالش رو ببر)

جمعه 2/7/1389 - 17:29 - 0 تشکر 234551

(به عنوان مثال) ما کلید صحیحی که شاید ابتکاری باشد، در کتاب دو مقاله عنوان کرده‏ایم و آن اثبات اعجاز قرآن است. وقتی این کلید به دست شما بیاید، (با استدلال فکری خودتان ولی) از این راه (که راه قرآنی است) خدا را ثابت می ‏کنید و بهترین استدلالات خداشناسی که امروز انجام شده همه آنها در قرآن هست، که به موقع خود شرح می ‏دهیم. کتابی هست بنام اثبات وجود خدا، که چهل دانشمند در این کتاب مقاله نوشته‏اند و هر دانشمند بر اساس تخصص خود، خدا را اثبات کرده است. مثلاً یکی گیاه شناس بوده، از راه گیاه شناسی استدلال کرده، یکی در مسئله افلاک اطلاعات علمی داشته و بالاخره هر یک از راهی استدلال کرده که تمام این استدلالات در قرآن هست، از نظر عقلی قرآن استدلال کرده است. ما استدلالاتی که پشتوانه حقی دارد و در آن انسان شکی ندارد می ‏آوریم، چه احتیاجی به دلایل فلسفی داریم که هیچ چیز از آن را نمی ‏فهمیم. فلسفه سه قسمت دارد: الهیات، فلکیات، و طبیعیات، در دو قسمت اخیر، که دانشمندان و فلاسفه امروز به آنها نگاه نمی ‏کنند، و در بخش خدا شناسی هم که بر عهده آنها نبوده که اظهار نظر کنند بلکه بر عهده انبیاء علیهم‏السلام بوده است. این جمله: که اگر فلسفه نباشد چگونه استدلال می ‏کنید؟ کلام بی‏ربطی است که متفلسفین می ‏زنند. ما چهل و سه سال در کانون بحث و انتقاد دینی خدا را اثبات کردیم و بحول اللّه یک کلمه از فلسفه نگفتیم. بزرگ‏ترین فیلسوف بیاید و اشکال کند، به یاری پروردگار جوابش را می ‏دهیم. ما در قبل از انقلاب دشمنان زیادی داشتیم اساتید دانشگاهها را وادار می ‏کردند بیایند تا بتوانند ما را ساکت کنند، و ما در آن زمان این رویه را داشتیم. من امروز اعلام می ‏کنم، در مقابل قرآن و روایات، فلسفه و سخنان افلاطون و سقراط… یک پول ارزش ندارد. زیرا یا حرفهای آنها در قرآن و روایات هست؛ که چرا به عنوان قرآن آنها را نیاوریم، و اگر نیست، یا باید بگوئیم قرآن و ائمه اطهارعلیهم‏السلام بلد نبوده‏اند، که این کلام باطل است، و یا اینکه چون آنها بیان نکرده‏اند مطلب فلاسفه باطل بوده است. مرحوم آقای حاج شیخ مجتبی قزوینی می ‏فرمود: بزرگ‏ترین خیانت به اسلام این بوده که مسائل فلسفی را با مسائل اسلامی مخلوط کردند؛ مثل این است که انسان چیز ناپاکی را با غذای طیب و پاک و پاکیزه مخلوط کند.»
خدا رحمت کند مرحوم آیة الله آقا سیّد جواد مصطفوی را . یک سمینار نهج البلاغه ای در مشهد برگذار شد که مدیر جلسه ایشان بودند. در حاشیه این جلسه یک مطلبی را آقای جوادی آملی که طرفدار پروپا قرص فلسفه است مطرح می کنند و آقای سیّدان که از به تعبیر آقای حکیمی تفکیکیون است جوابی به ایشان می دهند. آقای مصطفوی ایشان واقعاً علّامه بود . درخواست می کند یک مناظره ای باشد بین آقای جوادی و آیة الله سیّدان . ایشان فکر بازی داشت . بی طرف نشسته و حرف هر دو دسته را گوش کرده و این مناظره را در کتاب هشت مقاله نوشته است . آقا شیخ مهدی مروارید آقازاده بزرگ مرحوم آیة الله مروارید هم این را در یک کتاب جداگانه ای می نویسد . که هر دو قدیم چاپ شده و آقای جوادی در آخر این مناظره مغلوب می شود . آقای مروارید می گوید همانجا به ایشان گفتم شما نمی خواهید اشتباه بودن این مطلب را به شاگردانتان بگویید چون مسؤولیت شرعی دارد . آقای جوادی هم جواب می دهد : استاد ما علّامه طباطبایی در تدریس اسفار وقتی به مبحث اینکه معاد روحانی یا جسمانی است می رسید این بخش را درس نمی گفت و رد می شد . (کنایه از اینکه ما سکوت می کنیم)
به هر حال این اقلّش یک نوع مجامله است و ما معتقدیم که حتّی اسم گذاریها ، اصطلاح پردازیها و تقسیم بندی مطالب اعتقادی باید یا نصّ آیات و روایات باشد و یا از ظواهر با اجتهاد به دست آمده باشد تا جایی که به عنوان مثال اسمای الهی را حکما بر خلاف فلاسفه توقیفی می دانند و می گویند نمی شود به خدا مثلاً «معشوق» یا «علّت» گفت . چون اینها در نصوص و ظواهر نیست . تعارف و مجامله هم در کلام خدا و معصومین با احدی نداریم . و مقام استنباط را هم با مقام توجیه دو چیز می دانیم و درست به همین خاطر است که نمی توانیم مثلاً آیات و روایات دالّ بر عالم ارواح و عالم ذرّ را به عالم استعدادها توجیه کنیم . یا عقلی را که اوّل مخلوق است همان فکر بدانیم . یا فلسفه و حکمت را یک چیز بدانیم . یا عبارت «یا موجوداً فی کلّ مکان» را تفسیر به وحدت وجود کنیم . یا بسیاری از مسائل دیگر که فرق میان ما و فلاسفه است را با توجیه و تطبیق یک مطلب بدانیم و بگوییم این دو نحله فکری یک چیزند . اگر صحبت از اتّحاد بین شیعه و سنّی یا اتّحاد بین حکماء و فلاسفه یا اتّحاد بین تمدّنهاست به نظر ما به این معناست که «قُلْ یا أَهْلَ الْکِتابِ تَعالَوْا إِلى‏ کَلِمَةٍ سَواءٍ بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ أَلاَّ نَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ وَ لا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئاً وَ لا یَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللَّهِ» ما می گوییم مشترکات زیاد داریم . بیاییم براساس همین اصول مشترک اختلافات را هم بدون تعصّب بررسی کنیم و اگر فهمیدیم مطلب حقّ کدام است آن را قبول کنیم . چون حقّ دو چیز نمی شود حقّ یک چیز است اگر دو تا مطلب بود یقین بدانید یکی باطل است . حالا اگر اینها قبول نکردند که ما نمی توانیم دست از اصول و حتّی از فروع و به تعبیر مرحوم شهید مطهری حتّی از یک مستحبّ هم به اسم اتّحاد نمی شود دست برداشت . اینجا دیگر ما می گوییم آقای سنّی آقای فیلسوف آقای اهل فلان تمدّن ما نمی توانیم دست از معتقداتمان برداریم . لازم باشد برای حفظ یک مطلب مهمتر تقیه می کنیم و عقیده خودمان را اظهار نمی کنیم امّا اینکه برای اعتماد سازی بخواهیم پشت به عقیده مان بکنیم امکان ندارد . اگر شما در قبول و بیان حقیقت مجامله می کنید ما صریحاً می گوییم که : «فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ» شاهد باشید بدانید ما تسلیم امر قرآن و اهل بیت علیهم السّلام هستیم نه یک کلمه کمتر و نه یک کلمه بیشتر .

قال الله عزّوجلّ:
تندي نكن با كسي كه تو را بر او مسلط كردند تا با تو تندي نكنم.(كافي2/303)

 

 اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فی فرج مولانا صاحب الزمان

 

..............................................................

وبلاگ من:شهر ما(کلیک کن حالش رو ببر)

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.