[quote=rasoolalah;354883;234547]فلسفه یعنی شناخت اشیاء متّکیاً به افکار بشری . یعنی یک افلاطونی یک ارسطویی یک ملّا صدرایی یک ابن سینایی یک محی الدّینی نشسته اند ، فکر کرده اند در مورد هر چیزی در مورد فلکیات در مورد طبیعیات در مورد الهیات بعد آمده اند فکر خودشان را انتقال داده اند . با اینکه بعضی از اینها استاد و شاگرد بوده اند چون فکر خودشان بوده که در امور داخل می کردند ، لذا می بینید ارسطو و افلاطون ، فارابی و ابن سینا و ملّا صدرا با همه اینها در بسیاری از موارد اختلافات سنگینی دارند .
مرحوم آقا میرزا مهدی اصفهانی رحمة الله علیه که به عنوان ضدّ فلسفه شناخته شده است و امام زمان علیه السّلام وقتی او یک عمر پیش شیخ احمد کربلایی فلسفه و عرفان شبه محی الدّینی فراگرفت و بعد که به ایشان گفتند شما جزء کمّلین شدی می گوید نگاه کردم دیدم هیچی نشدم . رفتم مسجد سهله از امام عصر علیه السّلام خواستم دستم را بگیرند . حضرت به او می فرمایند : « طلب المعارف من غیر طریقنا أهل البیت مساوٍ لإنکارنا » هرچیزی را بخواهی بشناسی اگر از غیر راه ما اهل بیت وارد شوی این به انکار ما منتهی می شود . ایشان راه را پیدا می کند . دست از اعتقاداتش بر می دارد و دوباره همه چیز را براساس آیات و روایات بررسی می کند . شناخت حقایق اشیاء متّکی به وحی الهی می شود حکمت . بعضی بزرگواران تقسیم کرده اند به فلسفه اسلامی و فلسفه غیر اسلامی بعضی گفته اند مکتب تفکیک و مکتب تطبیق یعنی ملّا صدرا آمده فلسفه یونان را اصل گرفته بعد ضرباً زوراً خواسته آیات و روایات را توجیه کننده فلسفه قرار دهد . این را می گویند مکتب تطبیق . آقای حکیمی این اسم را گذاشتند اوّلین بار و به کسانی که معتقد به جدایی فلسفه از علوم اسلامی بودند مثل مرحوم آقا میرزا مهدی اصفهانی یا مثل خودشان گفتند مکتب تفکیک .
بعضی دیگر از مخالفین فلسفه یک تقسیم بندی دیگری انجام داده اند من این را بیشتر می پسندم . اوّلین بار من در کتاب در محضر استاد آیة الله سیّد حسن ابطحی من این را دیدم که ایشان می گوید . اصلاً اینها دو چیزند شناخت حقایق اشیاء متّکی به فکر بشر اسمش می شود فلسفه . شناخت حقایق اشیاء متّکی به وحی الهی اسمش می شود حکمت . لذا در قرآن هم همه جا می گوید حکمت . « و لقد آتینا لقمان الحکمة » « و من یؤت الحکمة فقد اوتی خیراً کثیراً » « قرآن حکیم » حکمت کاملاً از فلسفه جداست و دو مقوله اند اینها .
این که ملّا صدرا اسم کتابش را می گذارد « حکمت متعالیه » این اشتباه کرده این فلسفه متعالیه است . حکمت نیست .
خدا رحمت کند مرحوم امام را می گفتند اگر یکصد و بیست و چهار هزار پیامبر را شما بیاورید یک جا بگذارید اینها ذرّه ای در افکار و عقاید با هم تفاوت ندارند . چون علمشان متّکی به وحی است . امّا در میان فلاسفه داریم که کتاب هم شده و چاپ هم شده و من اسم نمی آورم که دو نفر از این آقایان به هم نامه می نویسند بحث اعتقادی می کنند . نامه آخر اینها به هم فحش می دهند .
مرحوم آقا میرزا مهدی اصفهانی در کتاب ابواب الهدی می نویسند « من کان عارفاً بسیاسة الخلفاء یظهر له کالشّمس أنّ العلّة فی ترجمة الفلسفة و ترویج مذهب التّصوّف المأخوذَین من یونان ، ما کانت إلّا السّیاسة لمغالبة علوم أهل البیت علیهم السّلام » کسی که سیاست خلفای عبّاسی را بداند مثل خورشید برایش روشن است که علّت ترجمه فلسفه و ترویج مذهب صوفیه که هر دو هم از یونان گرفته شده اند جز این سیاست نبود که می خواستند با علوم اهل بیت علیهم السّلام در بیفتند .
امام باقر و امام صادق علیهما السّلام به مقتضای فرصت محدودی که بین انتقال حکومت امویه و عبّاسیه پیدا شد شروع کردند به معرفی اسلام . اعتقادات ، اخلاقیات و احکام . در مقابل اعتقادات خلفاء آمدند فلسفه را ترجمه کردند . در مقابل اخلاقیات و تزکیه نفس آمدند صوفیه را علم کردند و در مقابل احکام هم افرادی مثل ابوحنیفه و احمد حنبل و شافعی و مالکی و دیگر افراد که حالا این چهارتا مانده اند را علم کردند . بخوانید این کتاب المعتصم سیّد احمد را که مستبصر شده و شیعه شده به اسم حقیقت گمشده خوب توضیح می دهد که چه کار کردند اینها برای اینکه دکّانی در مقابل حقایق ناب اهل بیت باز کنند .
نه اینکه فکر کنید علمای شیعی همان فلسفه دوستهایشان هم ، فلسفه را خیلی بالا می دانستند . نه .
آیة الله ابطحی از استادشان مرحوم آقای میلانی نقل می کردند که ایشان می فرمود : من از لحاظ علمی گاهی پیرامون اسفار ملّا صدرا بحث می کنم . امّا جز به بسم الله الرّحمن الرّحیم اوّل این کتاب به چیز دیگری از آن معتقد نیستم .
نکته
اختلاف آرای علمای یک علم به معنای غلط بودن آن علم نیست
علمای علوم قرانی در بسیاری از موارد با هم اختلافات ضد و نقیضی دارند حال باید علوم قرانی را کنار بنهیم؟؟
در فقه هیچ عالمی را پیدا نمی کنید که صد در صد نظرات فقیه دیگری را بپذیرد حال باید فقه را کنار نهیم و بگوییم که فقه بی اعتبار است
در تفسیر قران کریم بیش از صدها تفسیر داریم که این نشاندهنده اخلاف نظر مفسران است پس بنابر گفته کاربر محترم باید تفسیر قران کریم را کنار نهاده و در گوشه ای بنشینیم و ...
پس کار بر گرامی جناب سید امین هیچگاه از اختلاف آرای علمای یک علم نمی توان اشتباه و خطای آن علم را نتیجه گرفت.
اما نکته ای دیگر که ابطحی و بزرگترهای او در مکتب تفکیک از آن غافلند راه و روش فلسفه و حکمت است که یک روش عقلانی است و خود آیشان هم غافلا و من حیث لا یشعر از آن استفاده می نمایند. توجه نمایید
می گویند بین ارای حکما اختلاف است
هر علمی که در آن اختلاف باشد اشتباه است
پس فلسفه اشتباه است
کسی نیست به این داعی داران علم بگوید که خودش ما دارید از قواعد و استدلال های فلسفی برای بطلان فلسفه استفاده می کنید . برای نمونه استدلال بالا یک استلال شکل اول است که اصحال تفکیک از آن برای رد فلسفه استفاده می کنند.
حال اگر این استدلال معتبر نیست و بشریست پس چرا از آن استفاده می کنید ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!
اما در مورد میرزا مهدی و داستان خیالی تشرف.
از کی تا به حال خواب دید ن حجت شرعی شده است که میراز مهدی آن را حجت می دانند آیا این خلاف بداهت عقلی نیست؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!
میرزا مهدی می گوید باید عقل را تعطیل نمود و فقط از وحی و مطالب امام استفاده نمود
خب با چه ابزاری می توان از وحی و سخنان امام استفاده نمود؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!
راهی اگر دارند تا کنون چرا ارائه ندادند ؟؟؟ حتما وجود خداوند را هم با وجود احادیث و آیات قران اثبات می کنند؟؟؟
وجود پیامبر و وجوب او را هم؟؟؟
حقیقت این است که این افراد صرفا کینه حکمای بزرگ الهی را بدل دارند و به اسن مکتب ائمه که بویی از آن نبرده اند فقط در صدد اشکالهای بچه گانه به آن هستند.
در مورد محمد رضا حکیمی هم خوب است ابتدا به کتب او مراجعه نمود و آدرس هایی که به عنوان رفرنس داده اند نگاهی اجمالی بیندازید و آنها را با اصل انها در کتب نام برده مقایسه کنید تا مشاهده کنید کوس رسوایی چه کسی به آسمان بلند می شود.
نویسنده ای که از کمترین تعهد اخلاقی نسبت به نوشته هایش بهره نمی گیرد و عنوان فیلسوف عدات را ناجوانمراده بر خود نهاده است و کتاب های خود مملو از دروغ و بهتان نموده است.