طوایفی که در قدیم در سرزمین مازندران سکونت داشتند دو طایفه بودند:
اول : طایفه مارد یا مازد که از ساحل غربی رود هراز یعنی از امل به طرف مغرب سکنی داشتند و اشتقاق اسم مازندران از همین طایفه است .
دوم : طایفه تاپوری که در ناحیه شمال شرقی تا ساحل رودخانه ارس را برای سکونت اختیار کرده بودند و طبرستان از این طایفه اشتقاق یافته است . تمامی ساکنین مازندران از نسل و نژاد این دو طایفه بزرگ می باشد .
بطوری که از مندرجات تاریخی استنباط می شود ، طایفه مارد یا مازد ششصد سال قبل از میلاد مسیح در بلاد خود مسلط و قدرتمند بودند و باجی به سلاطین ایران نمی دادند ، کورش کبیر فقط چیزی که از این قوم طلب می نمود ، در وقت لزوم ، چریک بود ، چنانکه در محاصره ( بابل ) بیست هزار پیاده و چهارهزار سوار این طایفه شرکت داشتند . و نیز در وقتی که خشایارشاه لشکر به یونان کشید ، طایفه مارد یا مازدبه سرداری ( ماردوس ) همراه بود و هرودوت مورخ معروف می نویسد که البسه آنها کلیجه کوتاهی بود که خودشان آن را ( سیرزن) می گفتند و اسحله آنها کمانی بود از یک قسم چوب خیزران که در مملکت خودشان می روئید و شمشیر هم داشتند.
پارت ها که اقوام قدیم ایران بودند معتقدند، بومیان مازندران انسان های متمدنی بودند. حتی اشاره دارد بومیان مازندران مطابق با آئین خود دو گروه بوده اند : گروهی بنام سفید جامگان که اعتقاد داشتند گوشت گاو را نباید خورد ، گروه دیگر سپاه جامگان که از خوردن گوشت گاو ابا نداشتند.
یاقوت حموی 575-629 ه.ق نخستین مورخی است که واژه ی مازندران را در نوشته های خود به کار برده و می نویسد :
« نشانی از این کلمه در کتاب های پیشین نیافته و نمی داند که این واژه از چه زمانی معمول شده است»
اما پیش از یاقوت و نیز در زمان او واژه ای مازندران به معنی سرزمین مشخص رایج بوده و از این ناحیه در اساطیر ایران یش از هر جا اسم برده می شود ، زیرا مازندران محل نمایش بسیاری از دلاوری های قهرمان سیستانی یعنی رستم است .
مازندران در اوستا به ناحیه ای گفته می شود که بر کناره ی دریای مازندران قرار داشته و بعدها مازندران مشهور شده است .
مازندرانی که رامشگر مازندرانی هنگام آمدن به نزد کاووس توصیف کرده است . گذشته از زیاده روی های شاعرانه ، با طبیعت کنونی این سرزمین نیز همانندی دارد :
به بربط چوبایست بر ساخت رود/براورد مازندران سرود
که مازندران شهر ما یاد باد همیشه بر و بومش آباد باد
که در بوستانش همیشه گل است/به کوه اندرون لاله و سنبلد است
هوا خوشگوار و زمین پرنگار/نه گرم و نه سرد و همیشه بهار
از این رو می توان گفت که مازندران بخشی از ایران زمین بوده و از خود شاهی داشته است .
به گفته ی ابن اسفندیار مازندران در اصل موزندران بوده یعنی سرزمین یا ولایت درون کوه موز و موز نام کوهی است که از سرزمین گیلان تا نواحی لار ، قصران و جاجرم ادامه داشته است .
برخی از نویسندگان ماز را به معنی دربندها و دژهای مستحکمی می دانند که به دستور اسپهبد مازیار پسر قارن در گذرگاهها و نقاط سوق الجیسی کوهستان مازندران ساخته شده و واژه ی مازندران را بهمعنی درون رشته ی مازها دانسته اند.
بعضی نیز کلمه مازندران را از واژه ی مارد که نام یکی از قبایل معروف ، ساکن در آن جا بوده ، می دانند به بیان دیگر یعنی سرزمین مادها و جایی که مارد در آن جا سکونت داشته است .
بعضی نیز کلمه ی مازندران را از واژه ی مارد که نام یکی از قبایل معروف ، ساکن در آنجا بوده ، می دانند به بیان دیگر یعنی سرزمین ماردها و ایی که مارد در آنجا سکونت داشته است .
به هر حال تبرستان بر تمام نواحی کوهستانی و زمین های پست ساحلی گفته میشود ، ولی واژه ی مازندران بر نواحی پست ساحلی که از دلتای سفیدرود تا جنوب شرقی دریای مازندران امتداد دارد ، گفته می شده ، تا سرانجام بر نواحی کوهستانی و ساحلی مازندران گفته شد .
به گفته ی مورخان و دانشمندان دوره های پیش از میلاد ، ساکنان بومی مازندران مردها « آمردها» بوده اند . مردها مردمی چادرنشین و کوچ گر بودند و در سرزمینی زندگی می کردند که نیمه شمالی آن دشتی هموار بود . نیمه جنوبی آن جنگل های انبوه داشت و کوه های سنگی که گذشتن از آن دشوار بود . زندگی مردها در چمنزارها ، لای درختان کهنسال و شکاف سنگ ها و پناهگاه ها ی دیگری می گذشت . این مردم در اثر نبرد مداوم با درندگان و حیوانات وحشی ، روحیه ای خشن و تند و سرکش داشته و رام کردنشان سخت دشوار بود و آیین ویژه ای داشتند .
در حدود 500 سال پیش ، توده های گسترده ای از مردمان « هند – اروپایی » از شمال یعنی سرزمین دیرین خود به سوی جنوب کوچ کردند.
از میان آریایی ها گروهی به سرزمین جنوب شرقی رسیدند، « آریاهای هند » و گروهی به سمت هندوکش و گروهی « آریاهای ایرانی » به سوی فلات ایران سرازیر شدند.
سرزمین خوارزم و کرانه ی شرقی دریای مازندران ، نخستین منطقه ای بود که دسته ای از آریای های ایرانی از خاک ورگانا « گرگان » گذشته و به سرزمین مردها رسیدند.
طبیعت سرسبز ، درختان ، جویبارهای روان ، پرندگان و حیوانات گوناگون این سرزمین مورد پسند آنان قرار گرفت و در این منطقه سکونت اختیار کردند . آریایی ها تازه رسیده در دشت ها جای گرفتند و با بومیان به نبرد پرداخته آنان را به کوهستان های شمالی و مغرب راندند . آریاها ، مردها را بربر « گریزان » و تور
« زمخت و خشن » و دوا « پیر و اهریمن » می خواندند . چندی نگذشت که رطوبت هوا از یک سو و بیماری های بومی از سوی دیگر به آریایی ها روآور شد و تنبیل و مرگ و میر بر آنان چیره گشت و دیگر نتوانستند بدون همکاری و کمک بومیان در آن سرزمین به سر برند . از این جهت به علت نیاز به مردمان بومی ، دست از درگیری با آنان برداشتند و در جریان زندگی ، نوعی همسازی و سازگاری فرهنگ بومیان و آریایی ها پدید آمد و به تدریج با گذشت زمان و آمیزش نژادی و بستگی خونی و خویشاوندی سرانجام نژاد نوین آریا – مردی پدید آمد .