• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
بهداشت و سلامت (بازدید: 1294)
شنبه 18/6/1391 - 16:13 -0 تشکر 550650
40نكته پزشكی پیرامون نماز

نكته اول
تاثیر نماز بر بهداشت خواب
هر انسان طبیعی در حدود 3/1 عمر خود را در خواب به سر می برد و تاثیر خواب برروان و جسم انسان از دانسته های مسلم علم پزشكی است. بطوریكه امروزه تغییرات خواب انسان از پیش آگهی های مهم و قابل توجه در زمینه ابتلا به بیماریها، به حساب می آید.
به عنوان مثال، در اشخاص مبتلا به افسردگی، میزان خواب به نحو چشمگیری، افزایش و یا به ندرت، كاهش پیدا می كند. تغییرات خواب انسان در بیماریهای جسمی نیز بسیار چشمگیر است، بخصوص اگر تاثیر ناراحتی های روان انسان بر جسم او را در نظر داشته باشیم و به یاد آوریم كه بیش از 60 درصد مراجعه كنندگان به بیمارستانهای عمومی، در واقع از یك مشكل روانی رنج می برند.
به این ترتیب ایجاد بهداشت خواب، در واقع یك ركن مهم بهداشت روانی و جسمی به حساب می آید و هر عاملی كه در تنظیم بهداشت خواب مؤثر باشد، پیشگیری كننده و حتی درمانگر بسیاری از بیماریهای جسمی و روانی است.
امروزه نخستین اصلی كه در ایجاد بهداشت خواب، توسط جدیدترین منابع علمی دنیا توصیه می شود «بیدار شدن هر صبح یك موقع مشخص از خواب است» 
یك نگاه كلی به جدول اوقات شرعی، نشان می دهد، كه وقت نماز صبح، در تمام طول سال، با در نظر گرفتن، تغییرات ناشی از حركات وضعی و انتقالی زمین، زمان ثابتی است و اقامه كننده نماز صبح، با برخاستن پس از اذان، در واقع اساسی ترین گام را در جهت رعایت بهداشت خواب و در نتیجه آن، سلامت بدنی و تعادل روانی برداشته است.

شنبه 18/6/1391 - 16:33 - 0 تشکر 550699

نكتۀ سی و دوّم
تأثیر نماز، بر سلامت روانی كودكان
رَبِّ اجْعَلْنِی مُقِیمَ الصَّلاَةِ وَمِن ذُرِّیَّتِی رَبَّنَا وَتَقَبَّلْ دُعَاء 
سوره مباركۀ ابراهیم - آیه شریفۀ 40
پروردگارا! من و فرزندانم را اقامه كنندگان نماز قرار ده و دعای مرا قبول فرما.
عبارت مشهور "العِلم فی الصّغر، كالنَّقش فی الحَجَر" (دانش در كودكی، مانند نقش پایدار در سنگ است)، امروزه با پیشرفت دانش پزشكی و روانپزشكی و بخصوص با پیدایش "روانكاوی" توجیه كامل علمی پیدا كرده است.
روانشناسی مُدرن، با تداعی از مكتب روانكاوی فروید و نظریات "ژان پیاژه"، "جان باولبی" و بسیاری از دانشمندان دیگر، به ما می گوید كه مهمترین دوران زندگی بشر كه بوجود آورندۀ شخصیّت نهایی او، خواهد بود، دوران كودكی است بر این اساس هر قدمی كه در جهت ایجاد سلامت روانی اطفال برداشته شود، به نوبۀ خود سبب ایجاد جامعه ای سالم و موفّق خواهد شد.
امّا بزرگترین موهبتی كه ممكن است در جهت ایجاد سلامت روانی نصیب یك طفل نورسیده گردد، پای گذاشتن او در خانواده ای مؤمن و نماز گزاراست.
تعالیم آیین حیات بخش اسلام كه حتّی كوچكترین مسائل بشری را بدون پاسخ نگذاشته است، از همان بدو تولّد نوزاد برای او برنامه ها و روشهای متعدّدی دارد، كه عمل به آنها ضامن سعادت و سلامت همیشگی انسان است.
از جملۀ در بُعد سلامت روانی، آیین اسلام به والدین و بخصوص پدر، مؤكّداً حكم كرده است كه مثلاً نام نیك بر بچّه بگذارند  و امروز علمای روانشناسی متفقاً به این نتیجه رسیده اند كه چگونه نام یك كودك در شكل گیری شخصیّت او، تأثیر گذار است و چگونه یك نام بد ممكن است موجبات تحقیر كودك (مثلاً تمسخر او توسط همسالان) و در نتیجه تزلزل شخصیتش گردد و یا هنگامیكه روانكاوی در قرن بیستم، حكایت از حضور تظاهرات نهفته امّا مقتدر جنسی در وجود اطفال می كند، آن گاه مفهوم عمیق آن بخش عظیم از احادیث و روایات معصومین (ع) كه مثلاً از بوسیدن دختران توسّط مرد نامحرم را بعد از 5، 6 سالگی منع كرده اند، یا اجازه نداده اند، كودك برهنه در كنار كسی بخوابد و... روشن می شود. 
در هر صورت كودكی كه در خانوادۀ مؤمن و نمازگزار بدنیا می آید و زمزمۀ حیات بخش "اذان" و "اقامه" در گوش راست و چپش نخستین نغمۀ زندگی او می گردد، كودكی است كه گام در مسیری سعادت بخش گذاشته است.
تغذیۀ كودك تا دو سال بوسیلۀ شیر مادر و بهره مندی كامل او از آغوش پر مهرش، كه یك موهبت اسلامی است به او ایمنی محیّرالعقولی در مقابل بخش عظیمی از بیماریهای روانی می بخشد، مثلاً احتمال اضطراب یا افسردگی كه بر اثر جدایی از پستان مادر به وقوع می پیوندد، بسیار كم می شود، با این كه امروزه روشن شده است، اكثر كسانی كه به دام مهلك اعتیاد گرفتار می آیند كسانی هستند كه در كودكی، از شیر و آغوش مادرانشان محروم بوده اند. 
شیوع اسكیزوفرنی كه خطرناك ترین و مهلك ترین بیماری در روانپزشكی است در بچّه های خانوده های مسلمان و نمازگزار به شدّت كاهش دارد، چرا كه علم امروز ثابت كرده است كه بروز اسكیزوفرنی، ارتباط معنی داری با وجود سیستم زن سالاری در ادارۀ خانواده ها دارد  ، كه مسلماً در خانواده های نمازگزار، با رعایت اصول درخشان قرآنی، از قبیل (الرّجال قَوّامَُونَ علی النَّساء) و رّد صریح و قاطع سیستم شوم "زن سالاری"، قدم بزرگی، در جهت كاهش میزان ابتلا به این اختلال برداشته می شود.
همچنین دربارۀ آثار مثبت متعدد، قانون مؤكّد اسلامی مبنی بر آزاد گذاشتن كامل كودكان تا سن 7 سالگی و پرهیز از تنبیه و ایجاد محدودیت ننمودن برای آنها، می توان تعمّق بسیار نمود.
هرچند كه دربارۀ تأثیر زندگی كودك، در یك خانوادۀ نمازگزار در كاهش میزان ابتلای او به عوارض روانی (كه از آثار غیرمستقیم نماز بر سلامت روانی اطفال است) بسیار می توان سخن گفت و بخصوص به تأثیر نماز دراختلالات روانی مختص اطفال كه بخش قابل توجّهی از كتب روانپزشكی را تشكیل می دهند، اشاره كرد، امّا ازآنجا كه بنا را بر اختصار گذاشته ایم، این بررسی را به فرصت دیگری موكول می كنیم و به همین نكات مختصر كه فهرست وار اشاره نمودیم، بسنده می نماییم.
امّا بُعد دیگر، تأثیری است كه نماز به طور مستقیم بر حالات روانی اطفال دارد و آن بر اثر نماز خواندن خود كودك حاصل می شود.
شروع نماز در سنین كودكی، سبب می شود كه او این صفت حسنه را به صورت یك عادت معمول و سازندۀ در جسم و روان خود، ملكه نماید و جزو برنامه های همیشگی زندگی خود، قرار دهد و در نتیجه از همۀ فواید مترتب بر نماز، دربُعد سلامت روانی (كه به برخی از آنها در این مجموعه مقالات اشاره شده است) در آینده برخوردار گردد.
بعلاوه با شروع نماز در دوران كودكی، مفاهیمی مثل خدا و مذهب و دستوراتی مثل تعالیم اسلامی، چنان در ذهن پذیرنده و شفّاف كودك كه هنوز سنگینی و تیرگی گناهان صفحۀ وجود او را (در واقع ظرفیت های فكری و مغزی او را) آلوده نكرده است، جای می گیرد، كه امكان شكّاكی در این مقولات درآینده و نشخواری های منفی بافانۀ فلسفی، كه سرمنشاء مادّه گرایی ها و دنیا طلبی ها و بسیاری از بیماریهای روحی و روانی است، بسیار كاهش می یابد.
این نكته بخصوص باید مورد توجّه خانواده هایی قرار بگیرد كه با وجود آن كه خود را مسلمان می دانند امّا وقتی كه فرزندشان به سنّ تكلیف رسیده است او را به بهانۀ این كه
"هنوز خیلی كوچك است!" به خواندن نماز تحریك نمی كنند این مسئله كه با كمال تأسّف به خصوص در مورد دختر بچّه ها كه سنّ تكلیف آنها پایین تر است (9 سالگی)، شیوع بیشتری دارد، مسبّب عوارض مخرّب بسیاری در آیندۀ كودك خواهد شد.
در حقیقت پدر و مادرانی كه با دلسوزی ساده اندیشانه، فرزند خود را به برپا داری نماز تحریك نمی كنند، خیانت بزرگی از جهت محروم نمودن كودك خویش از این نعمت بزرگ مرتكب می شوند چرا كه به این ترتیب گویی به آلودگی كودك خویش، به انواع گناهان و انحرافات و بدبختیها و بیماریهای جسمی و روانی، رضایت داده اند و او را به خسارت سنگین در دنیا و آخرت، محكوم نموده اند.
و به همین دلیل است كه آیین مقّدس اسلام و بخصوص ائمه بزرگوار شیعه (ع)، با توصیه های مؤكّد مسلمانان را به آموزش مرحله به مرحلۀ نماز، به كودكان فرا خوانده اند و حتّی با این كه از مجازات ها و تنبیهات بدنی در مورد كودكان، بخصوص قبل از 7 سالگی، منع نموده اند در مورد تحریك به نماز گاهی امر به تنبیه كودكان فرموده اند، در این مورد در حدیثی معتبر از حضرت امام صادق(ع) آمده است كه فرمودند: چون پسر، سه ساله شود، پدرو مادر به او می گوید كه: هفت مرتبه بگو "لا اله الاّ الله" و چون سه سال و هفت ماه و بیست روز، از عمرش بگذرد، به او می گویند كه هفت مرتبه بگوید: "محمّد رسول الله"، پس چهار سالش تمام شود به او می گویند كه هفت مرتبه بگوید: صلّی الله علی محمد و آله" پس چون پنج سالش تمام شود او را وامی دارند، كه خدا را سجده كند.
امّا چون شش سالش تمام شود، نماز به یادش می دهند و به نمازش می دارند و چون هفت ساشل تما شد، وضو را به او یاد می دهند و امر به نماز می كنند او را و چون نه سال تمام شود  و وضو و نماز را بخوبی به او می آموزند و بر ترك وضو و نماز كتك بزنند. پس چون كودك وضو و نماز را یاد گرفت، خداوند پدر و مادرش را خواهد آمرزید.
مفاهیم عمیق این حدیث از جمله این كه اقامۀ نماز پس از اقرار به توحید و نبّوت ( كه اساسی ترین اصول اعتقادی اسلام هستند) قرار گرفته و این كه عمل به این حدیث ضامن آمرزش پدر و مادر تلقّی شده است، باید به دقّت مورد توجه خانواده ها قرار بگیرد.

شنبه 18/6/1391 - 16:34 - 0 تشکر 550702

نكتۀ سی و سوّم
تأثیر نماز بر تلقین های سازندۀ روانی
حدیث از پیامبر اكرم (ص): الصّلاةُ قُربانُ كلّ تَقّی  نماز وسیلۀ نزدیكی با تقوایان به خداست.
"تلقین" از گذشته های دور تا عصر حاضر، از پر راز و رمزترین و شگفتی برانگیزترین، پدیده های انسانی، به شمار می آمده است و از جملۀ مواردی است كه منطق و دانش بشری حتّی در عصر "انفجار علوم" هنوز به توجیه كامل علمی و عقلانی پیرامون آن دست نیافته است و اصلاً تلقین به مثابۀ یك روند ارتباطی تعریف می شود، كه سبب پذیرش از روی اعتقاد یك پیشنهاد می شود، بدون آن كه زمینۀ منطقی مناسب برای چنین پذیرشی موجود باشد".
تلقین به روشهای مختلف ممكن است، انجام پذیرد مثلاً ممكن است از طرف شخصی به شخص یا اشخاص دیگر و یا حتّی گاهی به صورت خود بخود انجام بپذیرد.
در هر صورت در قاموس تلقین كلمۀ "نه" وجود ندارد و بوسیلۀ آن تقریباً هر كار غیرممكنی، ممكن می نماید. گاه حتّی براثر تلقین چنان آثار و نتایج شگفت انگیزی پدید می آید، كه سبب می شود برخی پدیده های مربوط به آن به امور غیبی نسبت داده شود و این موضوع گهگاه مورد سوء استفادۀ عدّه ای سودجو و فرصت طلب قرار گرفته است تا بوسیلۀ آن خود را اشخاصی مقدّس و مرتبط با غیب و ماوراء الطبیعه معرّفی نمایند.
بعنوان مثال می توان به جلسات عجیب و غریب احضار ارواح اشاره نمود كه با كمال تأسّف در سطح كشور اسلامی ما و حتّی در بین قشر روشنفكر و مسلمان، طرفداران بسیاری پیدا كرده است. حال آن مسائلی كه طرفداران این عملیات مسخره (كه بوسیلۀ حركت یك استكان یا نعلبكی بر حروف درج شده روی یك میز چوبی صورت می گیرد!؟!) آن را جزء مسائل عجیب و خارق العادۀ مربوط به احضار ارواح! می دانند، از ساده ترین و پیش پا افتاده ترین مسائل قابل توجیه با پدیدۀ تلقین است.
هریك از شركت كنندگان در جلسۀ احضار ارواح بوسیلۀ تلقین به خود و البته به صورت ناخودآگاه، در حركت دادن استكان نقش دارند و گه گاه هر شخص به صورت ناخودآگاه اطلاّعاتی را ضمن حركت استكان بر حروف روشن می سازد. كه دیگران به كلّی از آن بی اطلاّع بوده اند در نتیجه شخص با این كه بر اثر تلقین نمودن به خودش، شخصاً و نا خودآگاه اطلاعات خصوصی خویش را افشا كرده است، این اثر را به روح نسبت می دهد در نتیجه این شخص به صحّت موضوع احضار ارواح اعقتاد شدید پیدا می كند تا جائیكه همۀ پیشگوئیهای روح به اصطلاح حاضر شده!ّ را در مورد آینده نیز باور می كند و هیچ بعید نیست كه مثلاً اگر روح پیشگویی كند كه: فردا پای تو خواهد شكست! شخص چنان به خود حتمی بودن وقوع پیشگوئی روح را تلقین نماید كه در كمال تعجّب اطرافیان، فردای آن روز پایش بشكند!؟! و در اثر این باز هم بازار تبلیغ برای قضّیه و تلقین صحّت آن گرمتر شود و معمولاً در این جلسات یك آدم سودجو و شارلاتان هم پیدا می شود كه گهگاه خود را بعنوان "مدیوم" هم جا می زند و ضمن این كه ته دل به ریش بقیّۀ حضّار می خندد و در مواقعی كه نیاز به پیشگویی از آینده می شود، یا تلقین های ایجاد شده در حاضرین به حدّی نیست كه منجر به حركت استكان شود، شروع به حركت دادن آن هر طور كه خودش دلش بخواهد می كند علاوه بر این قبیل مثالها سود جویی از پدیدۀ تلقین، در طیف گسترده ای از فعّالیتهای بشری، از تلقین یك فكر و عقیدۀ خاصّ گرفته، تا تبلیغات مختلف مثل تبلیغات تجارتی (كه در همۀ اشكال خود فقط بر قدرت تلقین تكیه دارند)  را در بر می گیرد.
در این مورد سوء استفاده از تلقین بخصوص در مورد مسائلی كه ادّعا می شود جنبۀ غیرمادّی و ماورائی دارند، همانطور كه ذكر كردیم به كرّات به چشم می خورد و گاهی هم به صورت بازاری برای خالی كردن جیب افراد ساده اندیش، در می آید.
مثلاً یك جنبه مهّم دیگر از تلقین كه در آن مسائل مربوط به "هیپنوتیزم" مطرح است و گهگاه با تسخیر ارادۀ افراد سبب پرده دری های شوم و افشای رازهای شخصی افراد می شود و درست به همین دلیل است كه این قبیل امور، مثل هیپنوتیزم از سوی بسیاری از فقهای بزگوار شیعه (جز در مواردی كه ضروریات درمانی ایجاب می كند) حرام اعلام شده است.
امّا تلقین همان قدر كه می تواند سوء استفاده قرار گیرد و مسبّب ضرر رساندن به مردم بدلیل تحریف اذهان آنها از حقیقت یا كشف اسرار آنها و... گردد، می تواند در موارد بسیاری بعنوان یك پدیدۀ مفید، مورد استفاده و بهره برداری قرار بگیرد. و این امر با توجّه به آنچه كه پیرامون قدرت شگرف تلقین در ممكن نمودن غیرممكن ها گفتیم، تحقّق می پذیرد و این قبیل تلقین ها كه در جهت شیرین كردن زندگی انسان و موفّق نمودن او در كارهایش (مثلاً در جهت اهدای سلامتی به او) به كار برده می شوند را می توان "تلقین های سازندۀ روانی " نامید.
بعنوان مثال چنانچه فرد دائماً به خود تلقین كند كه آدم بیمار یا بدبختی است، دیری نمی پاید كه بدبختی و مرض زندگی او را پر می كند (تلقین مخرّب روانی) امّا اگر شخصی دائماً به خود بگوید كه من فرد سالم و نیرومند و خوشبختی هستم دیری نیم پاید كه خود را خوشبخت ترین و سالمترین فرد روی زمین احساس می كند. 
دراین مورد گاهی حتّی خود غربیان، چای را از دایرۀ معقولات هم فراتر نهاده اند و حتّی ادعا كرده اند كه آدمی كه در هفت آسمان یك ستاره هم ندارد و حتّی ته جیبش یك پول سیاه هم پیدا نمی شود! اگر چند روزی دائماً به خود تلقین نماید كه من پولدارترین و سرمایه دارترین آدم روی زمین هستم، دیری نمی پاید كه در گنجهای آسمانها و زمین بر روی این آدم آسمان جُل باز می شود و در مدّت كوتاهی تبدیل به یك كاپیتالیست تمام عیار می شود!؟! 
توجیه علمی و پزشكی نیز در این قبیل موارد، بدین صورت بیان می شود كه تلقین دائمی و توجّه مداوم به سلامت و خوشبختی و یا حتّی ثروتمند شدن در یك شخص باعث می شود كه به زبان روانشناسی برخی استعدادهای نهفتۀ او (كه در ضمیر ناخودآگاهش پنهان هستند) و به زبان پزشكی برخی ناقل های عصبی  بخصوص، كه غیرفعّال بوده اند، بر اثر توجّه و تلقین (اثر قشر مغز و اراده) پیدا و فعّال شوند و آن شخص را به سمت سلامت و خوشبختی هدایت كنند یا شِمِ اقتصادی او را شكوفا سازند و مسبّب موفقّیت او در جهت ثروتمند شدن گردند. با این اوصاف بدیهی است كه هر چقدر شخص از درجۀ تلقین پذیری بالاتری برخوردار باشد، انواع تلقین از جمله این قبیل تلقین های سازندۀ روانی كه منجر به موفقّیت او می شوند به نحو مؤثّرتری عمل می كنند.
از طرفی، علم و تجربه ثابت كرده اند كه انسان در برخی حالات خود، از درجه تلقین پذیری بالاتری برخوردار می شود، به عنوان مثال در اوج جلسۀ هیپنوتیزمی (سومنامبولیزم) انسان در شرایطی قرار می گیرد كه حتّی اگر به او تلقین كنند كه مثلاً آتش سیگار دست تو را هرگز نخواهد سوزاند، این تلقین چنان می كند كه شخص هرگز متوجّه سوختن شدید پوست و عضلات دست خود، نخواهد شد. (البته باید توجّه داشت كه این مثال ربطی به تلقین های سازندۀ روانی ندارد.!)
امّا باید دید كه انسان در اوضاع معمولی در چه حالاتی می تواند خود را بیشتر در معرض تلقینات سازندۀ روانی، قرار دهد و در چه شرایطی از درجۀ تلقین پذیری بالاتری، برخوردار است.
با توجّه نمودن به شرایط ویژۀ نمازگزار، از نظر تكرار اقامۀ نماز در زمانهای خاصّ، شرایط ویژۀ جسمانی مثل طهارت جسم، پاك بودن لباس، غصبی نبودن محّل و... الفاظ، اذكار و توجّهات خاصّ در هر كدام از بخشهای نماز، حركات خاصّ و سمبلیك (مثل سجده)، همچنین نحوۀ قرار گرفتن همیشگی نمازگزار در مقابل قبله و در جریان میدانهای الكترو مغناطیسی زمین و... و از طرف دیگر شناخت هایی كه نمازگزار از خداوند و اصول مذهب و دستورات آن (از جمله در مورد نماز) آموخته است یا بخصوص آنچه كه نمازگزار درمورد نماز تجربه كرده است (مثلاً حاجتهای متعدّدی كه بر سر سجّادۀ نماز از خداوند طلب كرده و نتیجه گرفته است) و عوامل بسیار متعدّد دیگر، همگی سبب می شوند كه فرد هنگام نماز در شرایط ویژه ای از تلقین پذیری قرار بگیرد و بر اثر آن، آن چه كه به خاطر طلب آن از خدا، به نماز خود توجّه می كند و آن چه را كه در حین نماز، در رابطه با آن به خود تلقین می نماید، برایش حاصل می شود.
چرا كه تلقین ها و توجّهات در این شرایط خاصّ، منجر به فعّال شدن ناقل های عصبی كه فرد را در جهت طلب حاجت خود یاری می نمایند، می شود، یا به زبان ساده تر تلقین در شرایط ویژه سبب می شود كه فرد استعدادهای نهفتۀ درونی خود را به كار اندازد و از آن در امور خود یاری بجوید.
بعنوان مثال معروف است كه هر گاه حكیم ابن سینا، در مسائل علمی خود با مشكلی مواجه می شده است، به اقامۀ دو ركعت نماز می پرداخته است. توجیه معمولی و صد البتّه درست قضیّه (صرفنظر از مسائل پزشكی) این است كه ابن سینا برای حلّ مشكلی فكری خود، از درگاه خدا استمداد می نموده است.
امّا توجیه علمی آن با توجّه به ناقل های عصبی و مسائل مربوط به آن (كه تفكّر را هم جریانی ناشی از برخی تغییرات در ناقل های عصبی دستگاه اعصاب می داند) این است كه ابن سینا، به خاطر آن كه اعتقاد داشته است كه مشكل فكریش با نماز حلّ می شود (محتویات مطلوب حافظه) و اراده نموده است كه مشكلش را به این طریق حّل كند (استفاده از قشر مغز و تلقین) سرانجام موفّق می شده است كه ناقل های عصبی كه منجر به حّل مشكل فكری او می شوند یا همان استعدادهای نهفته ماندۀ ذهنی خویش را، در خود فعّال نماید و از آن در حّل مشكل فكریش، بهره ببرد.
به همین ترتیب عارف سترگی كه اراده می كند در نمازش، عشق الهی را تقویت نماید، ناقل های عصبی مربوط به عشق الهی را در نماز خود تقویت می كند و افزایش می دهد، یا دانش آموزی كه اراده می كند، اعتماد به نفس خود را بوسیلۀ نماز افزایش بدهد، به مرور اعتماد به نفس را به خود تلقین می كند و ناقل های عصبی مربوط به آن را فعّال می سازد. یا كشاورز عامی، كه در نماز خود، طلب روزی حلال، از درگاه الهی می كند، در واقع ناقل های عصبی حركت دهنده در جهت كسب روزی حلال را در خود تقویت می نماید. (مثلاً راههایی برای برداشت محصول بهتر و بیشتر، كه تا آن روز به آن فكر نمی كرده یا متوجّه آن نبوده است، به ذهنش می رسد).
امّا لازم به توجّه مؤكّد است كه همۀ این مسائل با توجّه به دیدگاههای پزشكی و روانشناسی و صرفنظر از ان بخش از قضا و قدر الهی است كه مثلاً كتاب "اغراض ما بعدالطبیعة" را برای حّل مشكل فكری ابن سینا در مسیر او قرار می دهد، یا باران رحمت الهی را پس از مدّتها خشكسالی بر محصول آن كشاورز عامی، فرو می آورد.
بدین ترتیب واضح است كه هر كس با توجّه به تصویری كه در ذهن خود، از خوشبختی ترسیم نموده است، می تواند با مدد از توجّهات و تلقینات سازنده ای كه در شرایط ویژۀ تلقین پذیری، در حین نماز انجام می دهد، ناقل های عصبی دستگاه مغز و اعصاب خویش را به سمت مطلوب خویش هدایت كند و اراده و اختیار خود را در آن جهت، تقویت نماید. و صد البته بالاترین و والاترین حدّ ممكن جایی است كه انسان هدف خود را رسیدن به آخرین درجۀ كمال كه همانا، قرب الهی در سایۀ تخلّق به اخلاق الهی (كه همان راه معصومین (ع) است)، قرار دهد و بوسیلۀ نماز، این امر را كه همراه با خوشبختی دنیا و آخرت است، پیوسته تقویت بنماید.
امّا در مورد تلقینات و توجّهات، این نكته هم قابل ذكر است كه این مقولات، نه فقط در موقع نمازهای یومیّه، بلكه در تمامی لحظات زندگی یك فرد می توانند با همراه باشند، امّا بی شك در موقع نماز شرایط ویژه ای پدید می آید كه موقعیت نمازگزار را ممتاز می كند و سبب می شود كه تلقین های توأم با نماز در سایر لحظات زندگی و دیگر جلوه های آن نیز منشاء اثر باشند. از نقطه نظر پزشكی این شرایط ویژه می توانند متأثّر از سایر ویژگیهای نماز (از جمله زمان نماز، مكان نمازگزار، طهارت، اذكار و الفاظ حین نماز، وضعیت جسمی و روانی نمازگزار و... باشند.

شنبه 18/6/1391 - 16:34 - 0 تشکر 550703

نكتۀ سی و چهارم
تأثیر نماز بر اختلالات هیستریك 
اُذكرونی اُذكُركُم   مرا یاد كنید و به سوی من توجه نمایید تا شما را یاری كنم و به سویتان توجه نمایم.  (سوره مباركه بقره، آیه شریفۀ 152)
|"اختلالات تجزیه ای و تبدیلی" كه برای سهولت اطلاق در این مقاله، مانند منابع قدیمی تر علمی، با اصطلاح كُلّی "هیستری" خوانده می شوند دلالت بر طیف گسترده ای از انواع بیماریهای جسمی و روانی دارد كه در ارتباط با مفهوم "تلقین" به سر می برند. "زیگموند فروید" نابغۀ بزرگ تاریخ علم و فلسفه، از طریق انجام مطالعاتی حول و حوش همین مجموعه بیماریها، یعنی "هیستری" (كه دركتابی به همین نام انتشار یافت) به نظریات و كشفیات درخشان خود، پیرامون ضمیر ناخودآگاه، در انسان دست یافت.
اكتساب نفع (منفعت طلبی) جلب توجّه اطرافیان، نیازمندی عمیق به مهر و محبّت، حذف خاطرات بدو مقابله با تجربه های نامطلوب و تلخ زندگی و مسائل بسیار دیگر از این قبیل، از جمله دلایلی هستند كه سبب می شوند شخص به صورت "ناخودآگاه" (یعنی بدون آن كه خود متوجّه و آگاه باشد) علائم بیماریهای مختلف جسمی و روانی را تقلید كند و در واقع به یك حالت هیستریك مبتلا گردد. بعنوان مثال شخصی كه در یك محیط بسیار پر سرو صدا و شلوغ، كار و یا زندگی می كند به طور ناگهانی دچار ناشنوائی كامل (كری عصبی) گردد، حال آن كه ساختمان دستگاه شنوائی او كاملاً طبیعی است و هیچ اشكالی در آن دیده نمی شود. یا كودكی را در نظر بگیرید كه از ورود به مدرسه، متنفّر است، امّا هنگامی كه مجبور به رفتن مدرسه می شود هر صبح قبل از حركت، دچار دردهای شدیدی می شود كه با معاینات پزشكی و آزمایشهای طبّی، هرگز قابل توجیه نیست یا زن جوانی كه دوست ندارد همسرش او را در خانه تنها بگذارد و به همین دلیل به طور ناخودآگاه، دچار حملات شدید تهوع و استفراغ و... می گردد. البتّه لازم به توجّه است كه حالات هیستریك معمولاً در افرادی بوقوع می پیوندد كه دارای شخصیّت های خاصّ و به شدّت تلقین پذیر (هیستریونیك) می باشند، ضمناً باید توجّه داشت كه مفهوم "هیستری" با مفهوم "تمارض" (تظاهر به بیماری كردن) به كلّی متفاوت است، چرا كه شخص هیستریك واقعاً و بدون آن كه خود بخواهد علائم بیماری ها را تقلید می كند امّا شخص تمارض كننده، خو به خوبی می داند كه بیمار نیست، امّا بدلایلی ادّعای داشتن علائم بیماری را می نماید و به بیماری كاملاً آگاهانه تظاهر می كند.
بدین ترتیب مبتلایان به اختلالات هیستریك، ممكن است علائم هر بیماری جسمی و روانی را تقلید نمایند، مثلاً دچار فلج شوند، به حملات صرع مبتلا گردند، كور شوند، هویت خود را فراموش كنند و علائم بیماری های روانی مختلف را نشان دهند و...
 لازم به توضیح است كه این اختلال به شكل كم و بیش طبیعی، در افراد كاملاً سالم نیز ممكن است به چشم بخورد، بعنوان مثال یكی از شایعترین جلوه های آن در میان برخی از دانشجویان پزشكی دیده می شود، كه ضمن ورود به هر بخش آموزشی جدید در بیمارستان، علائم بیماران آن بخش را در خود می یابند! مثلاً در ورود به بخش قلب، احساس می كنند كه در صدای قلب آنها سوفل (صدای اضافی و غیر طبیعی) وجود دارد یا در ورود به بخش روماتولوژی (بیماریهای روماتیسمی) احساس درد شدید در زانو و سایر مفاصل خود می كنند و یا بخصوص در ورود به بخش روانپزشكی، گمان می كنند كه دچار یك بیماری شدید روانی، مثلاً "اسكیزوفرنی" (جنون جوانی) هستند!
كه البته همانطور كه گفته شد ارتباط ظریف این حالات هیستریك با پدیدۀ نیرومند تلقین، توجیه كنندۀ قضیۀ در تمام موارد است. امّا صرفنظر از مشكلات مختلفی كه اشخاص مبتلا به اختلالات هیستریك برای خود و اطرافیانشان ایجاد می كنند (از جمله مشكلات متعددی كه یك زن هیستریك می تواند برای شوهر بیچاره اش ایجاد كند!)
تنها در بُعد بیماریهای ناشی از هیستری، پیوسته هزینه های كلان و سرسام آوری از بودجۀ خانواده ها و بیمارستانها و مراكز بهداشتی مختلف صرف آزمایشات تشخیصی و عملّیات درمانی بیهوده و بی نتیجه ای می شود كه در مورد بیماریهای ساختگی افراد هیستریك، انجام می گردد. براین اساس چنانچه راههای نیرومند و مؤثری، برای پرهیز از این قبیل اختلالات و پیشگیری از آنها یافت شود، نتایج بسیار مطلوبی حاصل خواهد شد.
امّا همانطور كه گفته شد، زیربنای بروز اختلالات هیستریك، نیاز مفرطی است كه مبتلایان به جلب توجّه و نفع از اطرافیان و حتّی مركز همۀ توجّهات قرار گرفتن دارند، این افراد نیاز مبرمی به محبّت و تأیید اطرافیان در خود احساس می كنند، كه ارضای این نیاز هم برای اطرافیان بسیار دشوار است و احیاناً اگر این توجّه و محبّت كه نیاز آنهاست بوسیلۀ كسی به آنها داده شود، آن وقت شروع به امتحان فرد می كنند، تا حّدی كه اغلب منجر به بازگرفتن محّبت (توسط شخص محبّت كننده) می شوند.
براین اساس چنانچه انسان، پیوسته كسی را در دسترس داشته باشد كه آن شخص را قدرتمندترین قدرتمندان و در عین حال مهربانترین مهربانان بداند و متوجّه باشد كه آن قدرتمند مهربان پیوسته او را به نظاره نشسته است و به امور او بیش از هر كسی آگاه است و از هیچ نعمت و محبّتی نسبت به او دریغ نمی كند، دیگر هرگز محبّت و عشق را از غیر او، انتظار نخواهد داشت و در نتیجه احتمال ابتلاء به هیستری در مورد او بسیار كم خواهد بود. و این صفت (انتظار نداشتن عشق و محبّت جز از خدا) صفت بندگان خالص خدا و نمازگزاران حقیقی است . آنان كه معنی "اُذكُرُونی اُذكُركُم" را به خوبی دریافته اند و می دانند كه در مقابل لبیك آنها به پروردگار عالم، در اقامه نماز و ذكر روزانۀ پروردگار، خدای تبارك و تعالی نیز به آنان توجّهی فوق حدّ تصّور می كند.
پس در بُعد پیشگیری، امكان درگیری نمازگزار واقعی، با این قبیل اختلالات كه ناشی از نیاز به توجّه اطرافیان و غیر خدا می باشد، چیزی در حّد صفر خواهد بود.
امّا در بُعد درمان باید به خاطر داشت كه بیماران هیستریك، تلقین پذیرند و به همان سهولت كه به تلقین های مضّر جواب می دهند به تلقین های مفید نیز پاسخ می دهند.
و به این ترتیب تلقین های سازندۀ روانی توأم با نماز (كه در شمارۀ گذشته به اختصار به آن اشاره شد) به خصوص تلقین این كه بوسیلۀ نماز انسان در مقابل مهربانترین، دلسوزترین و متوجّه ترین و در عین حال تواناترین و مؤثرترین و قدرتمندترین، موجود هستی قرار می گیرد، می توانند بعنوان درمانگر این قبیل اختلالات مطرح باشند. چرا كه با تكرار نمازهای یومیّه، نمازگزار می آموزد كه برای آن كه رحمت بیكران خالق آفرینش را به سمت خود متوجّه سازد، چاره ای ندارد جز آن كه دستورات سعادت بخش او را اجرا كند و از جمله در صدر این دستورات پیوسته به اقامۀ نماز بپردازد. به قول حافظ شیرین سخن
گرت هواست كه معشوق نگسلد پیوند          نگاه دار سر رشته تا نگه دارد
هر چند كه ادامۀ همین سیر و سلوك عاشقانه و تبادل عشق و محبّت میان عابد و معبود در نماز، سبب می شود، انسان به جایی برسد، كه حدّ آن برای ذهن ها و اندیشه های حقیر و كوچك ما گنهكاران، غیر قابل تصّور است، آن جائی كه پیشوای سوّم شیعیان، حضرت ابا عبدالله الحسین (ع)، در "دعای شریف عرفه" آن را این گونه ترسیم می كنند: أنتَ الذّی أَزَلتَ الاغیارَ عَن قُلوبِ احِبّائِكَ حتّی لَم یُحِبّوا سِواكَ و لَم یَلجَئوا الی غَیرك
بار پروردگارا! تو همان كسی هستی كه اغیار و نامحرمان را از صحنۀ دل عاشقانت، چنان دور نمودی، كه آنان به جز تو دیگری را دوست نداشته باشند و به غیر تو پناه نبرند.

شنبه 18/6/1391 - 16:34 - 0 تشکر 550704

نكتۀ سی و پنجم
تأثیر نماز بر درمانهای رازوارانه
 یا مَن اسمُهُ دَواء و ذِكرُهُ شَفاه وَ طاعَتُهُ غنا.
در شماره های گذشته از "تلقین" سخن گفتیم و بیان نمودیم كه چگونه ممكن است "تلقین" سبب به بار آمدن نتایج كاملاً غیرمنتظره و غیر قابل توجیه با منطق گردد و از آنجا به "نماز" و تلقین های سازندۀ توأم با آن اشاره نمودیم گفتیم چگونه آن چیز كه انسان، به خاطر طلب نمودن آن از خدا، نماز می گذارد و در راه طلب، به نماز خود، توجّه می كند و با توجیه علمی آن چیز كه انسان بوسیلۀ "نماز" به خود تلقین می نماید، به طرز اعجاب انگیزی برای او حاصل خواهد شد. امّا وجود درمانهای رازوارانه و درمانگری بدون توجّه و اطلاّع از مسائل پزشكی نیز از پدیده های مسلّم و قابل قبول برای دانش پزشكی است كه سوابق دیرینه دارد و با پدیدۀ تلقین، توجیه می شود.
از آن جمله می توان به روشهای شفابخش جادویی و مذهبی یونان باستان، اشاره كرد و معجزات درمانی و شفای بیماران صعب العلاج یا لاعلاج كه در معبد "اسكولاپیوس" واقع در"اپیدوروس" به وقوع می پیوست را ذكر نمود. 
در سرتاسر قرون وسطی نیز، مردم اروپا، برای معالجۀ بیماریهایشان، به قدّیسین و كلیسا متوسّل می شدند.
مثلاً برای امراض چشمی خود از قدّیس "كلار" و برای طاعون از قدّیس "رالف" مدد می جستند و یا برای مرض بواسیر به قدّیس "فیاكر" و یا حتّی برای درمان "سل" به پادشاهان خود!؟! پناه می بردند و در اكثر موارد نتایج درخشان درمانی به دست می آورند!
علاوه بر آن "شخصیت های عابد و پارسا، گاهی فقط به اعتبار نام و تأثیر سادۀ كلمات، موفّق به درمانهای بسیار چشمگیری می شوند كه ممكن است به دخالت غیبی، نسبت داده شود"
قبول این موضوع به ظاهر غیرعقلانی و غیر قابل توجیه با منطق، آن قدر عمومیّت دارد، كه حتّی در آثار ادبی و فلسفی عقل گراترین نویسندگان دنیا تأیید شده است (برای نمونه رجوع كنید به رمان "سرگیوس پیر" اثر "لئون تولستوی").
در تاریخ اسلام و ایران نیز تا به امروز موارد بیشماری از درمانهای رازوارانه، از شفای بیماران غیرقابل علاج و رو به مرگ، درامامزاده ها و مساجد گرفته، تا درمانگری توسّط شخصیّت های مذهبی اعم از علمای دین یا مشایخ صوفیه و یا حتّی گروهی خاصّ كه در اصطلاح عوام "نظر كرده" خوانده می شوند، می توان سراغ گرفت. و شاید مشاهدۀ تعدّد این قبیل درمانهای عجیب باعث شده بود كه مولانا (ره) با اطمینان، فریاد بزند: "من قاعدۀ درد و دوا، می شكنم"!
این موضوع هرچند گاهی به انگیزۀ سود جویی و استحمار مردم انجام گرفته و در واقع به شارلاتان بازی ! تبدیل شده است: امّا موارد متعددی را كه مورد تأیید "علم و دین" می باشد را نیز در بر می گیرد.
چرا كه، همانطور كه گفته شد "علم پزشكی" این مقولات را بوسیلۀ پدیدۀ نیرومند تلقین، توجیه می كند   و از طرفی در "دین" ضمن اعتقاد به قدرت بی انتهای الهی و ممكن بودن هر غیرممكن بشری، برای ذات اقدس خداوند، می توان با اطمینان كامل، شفای هر دردی، ولو لاعلاج را از او خواست و در درمان هر بیماری كه حتّی پزشكان از كنترل آن، عاجز مانده اند، از رحمت بیكرانه اش، بهره جست.
با این دیدگاه، چنانچه پزشكان به مادری بگویند كه: دیگر از دست ما برای فرزندت هیچ كاری، ساخته نیست! همه چیز به پایان نرسیده است، بلكه همان خدائی كه پزشكان در درمان بیماران لاعلاج پذیر، وسیلۀ انتقال رحمت و شفای اویند، قادر است چنانچه اراده كند وسایل و واسطه های دیگری كه چه بسا غیر مادّی هم باشند، را برای درمانگری كودك دردمند، برانگیزد.
امّا جایگاه "نماز" در بروز این چنین درمانهای "غرق در رمز و راز" جایگاه ویژه ای است.
چه بسیار است شرح روایات زندگی آنان كه با دخیل شدن به درگاه نورانی ائمۀ دین (ع) و به خصوص حضرت ثامن الائمه، السّطان، ابولحسن علی بن موسی الرّضا (ع) و پس از اقامۀ نماز های طولانی و عجز و لابۀ بسیار به بارگاه حضرت باریتعالی یا با واسطه قرار دادن حضرت امام زمان (عج)، چنان از سلطۀ مرگبار بیماریهای پیشرفته، نجات یافته اند، كه زبان و قلم از توصیف آن قاصر و دانش پزشكی از كشف ماهیّت آن، انگشت به دهان است!
بدین ترتیب آن زمان كه همۀ درهای علم و طبابت، بر روی انسانهای دردمند و ناتوان، بسته می شود و علم از نقص نسبی خود، شرمسار می گردد تنها شكوهمند ترین جلوۀ "دین" یعنی نماز است كه قادر خواهد بود، دروازه های بزرگ از رحمت الهی بر بندۀ علیل و بیمار بگشاید و شفایی شگفت انگیز، هدیه اش كند. چرا كه "نماز" تكرار اسم كسی است كه اسمش دواست و ذكردائمی هموست كه ذكرش شفاء.

شنبه 18/6/1391 - 16:35 - 0 تشکر 550706

نكتۀ سی و ششم
تأثیر نماز بر پیشرفت درمانها
در نكته های گذشته از اقتدار "تلقین" سخن گفتیم و به اختصار روشن كردیم كه چگونه تلقین های سازندۀ همراه با نماز، می تواند در مسائل جسمی و روانی بشر، گره گشائی كنند و حتّی آثار خارق العاده، به بار آورند. امّا علاوه بر تأثیر مستقیم تلقین های توأم با نماز بر بیماریهای جسمی و روانی انسان، می توان ار دریچه ای دیگر از تأثیر غیرمستقیم نماز بر پیشرفت درمانهای طبّی سخن گفت.
امروزه روشن شده است كه "اَُمید به بهبودی" چه در مورد بیماریهای جسمی و چه بیماریهای روانی، می تواند نقشی حتّی مؤثرتر از درمانهای ارائه شده توسّط پزشكان، ایفا كند. چرا كه دیده شده است در موارد متعددی پزشك، در تجویز دارو به بیمار خود، دچار سهو و اشتباه گردیده است و حتّی داروهایی به مراتب خطرناك را به بیمار خود، توصیه كرده است، امّا بیمار به شكل غیر منتظره ای بهبود یافته است چرا كه نسبت به بهبودی خود، مثلاً بدلیل اطمینان به پزشك، امید كامل داشته است!
به این ترتیب بسیاری از منابع علمی، اشاره كرده اند كه: هر نوع درمان، چه به صورت تجویز یك قرص یا یك شیشه شربت و چه هر نوع دیگری از یك شیوۀ درمانی، همیشه حاوی یك عنصر تلقینی است "رنگ و مزّۀ یك تركیب دارویی گاه از طریق تلقین تأثیر بیشتری دارد، تا تركیب واقعی دارویی آن!"
دراین مورد خاطره ای از روستای آباء و اجدادیم (روستای باصفای گوغر، از توابع شهرستان بافت از استان كرمان) به یاد می آورم، كه ذكر آن در اینجا، خالی از لطغ نیست.
«چند سال پیش، مادر بزرگ پیر(و حالا خدا بیامرزی) در روستای "گوغر" زندگی می كرد كه دائماً از درد شدید زانو و پا، نالان بود، به طوریكه نوه ها و نبیره های او، از دست ناله های این پیرزن دردمند، خواب خوش نداشتند! تا این كه شبی از شبها، یكی از نبیره های این پیرزن - كه شاید این نبیره، دانشجوی سال اوّل پزشكی هم بود و از این جهت پیرزن اطمینان بسیاری به او داشت! - برای "بی بی" پیرش، یك عدد پماد سفید رنگ، تجویز كرد، كه درد پا و زانوی "بی بی" را برای همیشه ساكت كرد، طوری كه بی بی دائماً به جان نبیرۀ خیر خواه و دانشمندش! دعای خیر می نمود و می گفت: تاكنون هیچ دارویی، تا به این حّد در درمان درد پای او مؤثّر نبوده است! این در حالی بود كه آن نبیرۀ رند و نادان، به خوبی می دانست كه آن پماد چیزی جز یك عدد "خمیردندان" نبوده است و خود نیز از این درمان اسرارآمیز سخت در تعجّب بود!»
و غرض از این خاطره این كه امید به بهبودی، می تواند چقدر مؤثّرتر از درمان عمل كند، چرا كه تلقین خود بخود و غیرعمدی به طور قطع در همۀ درمانهای طبّی و روانپزشكی و حتّی جراحی، می تواند در كنار سایر درمانها و حتّی مؤثّرتر از آنها، نقش مهّمی ایفا نماید.
برخورد خیرخواهانۀ پزشك، لبخند مطبوع پرستار، بوی تمیز موادّ ضدّ عفونی در بیمارستان، رنگ و مزّۀ دارو، همه و همه می توانند، از طریق تلقین، نقش عمده ای در افزایش شانس بهبودی بیمار بازی كند. 
امّا باید به این موارد و حتّّی قبل از همۀ آنها، تأثیر اعتقادات مذهبی و امید به شفای الهی را اضافه نمود.
انسان نمازگزار كسی است كه با تمام وجود اعتقاد دارد كه درمان همۀ بیماریها، نزد خداست و به این ترتیب با امید به رحمت خداوند بیش از هر شخص بی نمازی، امیدوار به رهایی خود، از چنگال امراض و بیماریهاست و با این دیدگاه تمام فعّالیت های پزشكان و وسایل مادّی را بعنوان واسطه هایی برای ارادۀ الهی می داند كه در تلاش برای بهبودی او، حركت می كنند.
شخص نمازگزار، به جای اطمینان صرف به پزشك و درمان، بوسیلۀ نماز خود، به رحمت خداوند اطمینان می كند و ایمان دارد كه تنها اگر خدا بخواهد، ابزار مادّی در درمان او، مؤثّر خواهد بود و با این امیدواری، "امید به بهبودی" را در مؤثّرترین شكل خود، به كار می اندازد و از آن در پیشرفت درمانهای پزشكی مربوط به بیماری خود، بهره می برد.
البتّه از ابعاد دیگری نیز می توان، از تأثیر نماز بر پیشرفت درمانها، سخن گفت. امروزه به اثبات رسیده است كه یك عامل مهّم در عدم پیشرفت درمانهای دارویی و اشكال در كنترل بیماریها، (مثلاً كنترل بیماریهای تیروئید)، همكاری ضعیف بیمار، در طّی درمان است.
یكی از جنبه های مهّم این همكاری ضعیف می تواند به شكل نامنّظم مصرف كردن داروها، باشد، كه چه بسا براثر فراموشكاری بیماران یا در خواب بودن آنها در زمان مصرف دارو، اتفّاق می افتد. امّا شخص نمازگزار از آنجا كه خود را ملزم به انجام فرایض واجب یومیّه به شكل كاملاً منظم می بیند، از امكان تطبیق دادن زمان مصرف داروهای خود، با زمان نماز برخوردار است كه این امر به نوبۀ خود می تواند در پیشرفت درمانهای دارویی مؤثّر باشد.
امّا زمانی كه به این نكته اشاره می نمودم، باز هم خاطره ای از همان مادر بزرگ خدا بیامرز و همان بی بی با صفای گوغری، كه در این مقاله به او اشاره شد، بی اختیار به خاطرم آمد و آن این كه او همیشه، پاكت داروهای خود را در كنار سجادۀ نماز خود می گذاشت، تا هیچوقت، خوردن داروهای خود را فراموش نكند. و آن بی بی پرخاطره و گمنام، كه چند سالی است، روی در نقاب خاك كشیده است، مانند بسیاری از بی بی ها و باشوهای  دیگر آب و خاك كرمان، پیوسته در حال ذكر خدا بود و با همان استنباطات ساده ای كه از مذهب داشت، هرگز نمازخود را ترك نمی كرد و شاید از بركت همین نماز بود كه قریب به 90 سال عمر پر بركت، از خدا گرفت و در طول مدّت این 90 سال شاید دردناك ترین بیماریش همان درد پا و زانویی بود، كه شرح آن گذشت.
آری! زندگی با نماز، زندگیست سرشار از بركت و سلامتی و طول عمر.

شنبه 18/6/1391 - 16:36 - 0 تشکر 550708

نكتۀ سی و هفتم
تأثیر نماز بر خود شكوفائی
حدیث از امام صادق (ع): نمازی كه از ترس جهنم خوانده شود، نماز غلامان است
نمازی كه به سودای بهشت خوانده شود، نماز تجارت پیشگان است. اما نماز اولیاء الهی نمازی است كه با عشق به خدا، اقامه می شود.
"خود شكوفائی" (Self- actualization) در مفهوم عمده و كلاسیك خود، نخستین بار توسط "كورت گلداشتاین" (روانپزشك آلمانی 1965-1878) مورد بحث و بررسی قرار گرفت، او خود شكوفائی را به صورت توانائی نیرومند ذاتی موجود در هر فرد، كه موجب شكوفا شدن استعدادهای مثبت او می گردد، تعریف نمود.
(شكوفا كردن فطرت نیك درونی)
گلداشتاین معتقد بود، برای آن كه انسان به موفقیّت های بزرگ دست یابد، باید با محیط اطراف و زندگی خود به بهترین نحوۀ ممكن، كنار بیاید و چنانچه محیط و زندگی، هر روز ضربۀ سنگین تری بر پیكرۀ انسان وارد كردند (مثلاً موجب بیماری انسان شدند) انسان باید سعی در بهبود روش مقابلۀ خود، با این قبیل مشكلات بنماید تا بدین ترتیب به مرزهای "خودشكوفائی" (درك و فعّال نمودن همگی استعدادهای خود) نزدیك شود. در این مورد، روانشناس دیگری به نام "كارل راجرز" (1987 -1902) نشان داد، كه انسانهایی كه توانائی فرمان دادن به خود (Self - Direction) را پیدا كنند و در حقیقت بر كنترل كامل افكار و افعال خود، موفّق شوند به خود شكوفائی، كه والاترین درجۀ انسانیّت است، نائل خواهند شد.
از دیگر معتقدان به نظریۀ خود شكوفائی كه آن را با مفاهیم عالی عجین كرد و به اوج قدرت رسانید، "آبراهام مزلو" است. (ورانشناس آمریكائی 1970  - 1908 ) تحقیقات گسترده و مطالعات عمیق "مزلو" پیرامون این قبیل مقولات، سبب تكوین شاخه ای قدرتمند و پویا در روانشناسی امروز، موسوم به "روانشناسی انسان گرا" گردید. او در مقدّمۀ یكی از كتابهایش (Toward a psychology of being)   می نویسد
"اگر قرار باشد معنایی را كه روانشناسی انسان گرا، برایم داشته است، دریك جمله بیان كنم، می گفتم: تركیبی است از روانشناسی گلداشتاین، با روانشناسی فروید، كه كّل آن با روحیۀ علمی كه از استادانم در دانشگاه ویسكانسن، آموختم پیوند خورده است".
"مزلو" خود شكوفائی را بالاترین و برترین نیاز انسان می دانست، كه پس از ارضای سلسله مراتب نیازهای پایین تر انسان از جمله نیازهای جسمی (مثل غذا و مسكن)، نیازهای ایمنی، تعلّق و محبّت، نیاز به احترام، نیاز به دانستن و فهمیدن (كه بعداً اضافه كرد)، مطرح می شود، او خود شكوفائی (نیاز به تحقّق خود) رادر مورد 49 نفر از اشخاص سرشناس جهان (زنده و مرده) از جمله: "انیشتن"، "آبراهام لینكلن" ، "باروخ اسپینوزا" ، "بندیكت"   و... مورد توجیه و بررسی قرار داد.
"مزلو" بیان نمود: "در افراد معمولی، انگیزش در پی جبران "كمبود" یعنی كمبودهای ارگانیزم (چه جسمانی و چه روانی) است یعنی آنها در صدد ارضای نیازهای پایین ترند ولی افراد عالی (خودشكوفاها) خواستار متحقق ساختن استعدادهای درونی و بالقّوۀ خود و شناخت و فهم دنیای پیرامونشان هستند." 
او نیازهای عالی افراد خود شكوفا را فهرست می كند و آنها را "فرانیاز" نام می نهد، از جملۀ این فرانیازها می توان به :"حقیقت" ، "قاطعیت" ، "یگانگی و تمامیّت"، "فرار از دوگانگی" ، "سرزندگی و شادابی" ، "یكتایی" ، "كمال" ، "نظم" ، "عدالت" ، "سادگی" ، "استغناء" و جامعیت و ... اشاره نمود.  مزلو، نتیجۀ وصول به این نیازها را، رسیدن به آرمانشهروانی (یوسایكی شدن) می دانست (یوسایكی تركیبی است از : پسیكولوژی + اتوپیا، به معنای آرمانشهر روانی).
حال اگر با این دیدگاه كه "نماز كاملترین پاسخ برای عالی ترین نیازها ست" به سراغ نظریات روانشناسان انسان گرا برویم، متوجّه خواهیم شد، كه چگونه مفاهیم متعالی نماز قابل مقایسه با هر یك از موضوعات مطرح در این گرایش غنی از روانشناسی است.
بعنوان مثال اگر به آن قسمت از نظریات "گلداشتاین" كه بهبود روشهای مقابله با مشكلات را شرط لازم برای نزدیك شدن به مفهوم خود شكوفائی می دانست توجّه كنیم و به یاد آوریم كه نماز چگونه به انسان احساس امنیّت روان می دهد و توانایی مقابله در برابر استرس ها را فزونی می بخشد  و یا اگر نظریۀ "كارل راجرز" پیرامون Self - Direction  (توانایی فرمان دادن بخود) را با توانایی كه شخص نمازگزار، به مدد نماز در كنترل نفسانیّات خود، پیدا می كند، مقایسه نماییم تصدیق خواهیم كرد كه همۀ تعالیم اساسی نظریۀ روانشناسی انسان گرا، را می توان در آموزشهای نماز پیدا كرد.
یا اگر بخواهیم در مقابل لیست 49 نفرۀ آبراهام مزلو، فهرست افرادی را قرار دهیم كه صفات آنها نه تنها در برگیرندۀ تمام ویژگیهایی باشد كه مزلو دربارۀ خود شكوفاها، بیان می كند، بلكه از جهت ارتباط با غیب و معنویت دارای ویژگیهای برجستۀ مزید بر آنها هم باشد، كافیست به جمع نورانی "نمازگزاران اسوه" اشاره نماییم.
چرا كه همۀ این مؤمنین، از تمامی "فرانیاز" های خود، با بهره از متكامل ترین پاسخ ممكن یعنی "نماز" برخوردار شده اند حقیقت، قاطعیّت، نیكی، یگانگی و تمامیّت، فرار از دوگانگی، كمال و همۀ فرانیازهای دیگر، همگی درآموزشهای نماز حضور زنده و محسوس دارند و هركس به فراخور حال خود، برای وصول هر یك از آنها چنانچه به نماز نزدیك شود، پاسخی عالی تر از حّد تصّور دریافت می كند و "نماز" تكرار شكوهمند درس خود شكوفائی در پیشگاه مبداء آفرینش است.
امّا مفهوم دیگری كه آبراهام مزلو، در مورد خودشكوفائی به آن اشاره می كند، مفهوم تجربۀ اوج (Peak experience) است كه در خود شكوفاها، فراوان پیش می آید
"تجربۀ اوج، اتفّاقی دوره ای و زود گذراست، كه در آن شخص ناگهان به یك احساس اَبَر آگاهی و هوشیاری بسیار بالا، سرخوشی و جذبۀ عمیق، در آمیخته شدن و همسو شدن پر انسجام با همۀ عالم، دگرگونی در احساس زمان و مكان، دست می یابد. این تجربۀ قوی غالباً در افرادی كه از نظر روانی كاملاً "سالم" هستند، رخ می دهد و قرار گرفتن در برابر این تجربه آثار مفید دیرپایی بر جا می گذارد."
"تجربۀ اوج" با این كه بسیار شبیه به آنچه كه از قرنها پیش، در مكاتب رازوارانۀ شرق دور، به نام تجربۀ "پرواز به ملكوت آسمان" (Nirvana) ، یا شبیه به تجربۀ سوختن در آتش درون، پرش به ورطه و "رهایی" در تعالیم عرفانی دون خوان به كارلوس كاستاندا و یا حتّی شبیه به آن چه كه در عرفان اسلامی و ایرانی، از آن با عنوان "حیرت" و "فنا" نام برده می شود، می باشد، امّا چنانچه بخواهیم كه برای آن مفهومی جامع تر و همه شمول تر را پیدا كنیم، كافیست كه باز هم به "نماز" روی نماییم و به آن بٌعد نماز توجّه كنیم كه غرق در مضامین عارفانه است.
شاید كمتر كسی به این نكته فكر كرده باشد كه منظور از كلمه "شما" در سوّمین سلام نماز _السّلام علیكم و رحمة الله و بركاتُهُ) كه تنها سلام واجب نماز است، به كیست! و این "سلام بر شما" خطاب به چه كسانی اطلاق می شود؟
عارفان نماز این سلام را "سلام عارفانه" آن دانسته اند، كه خطاب به همۀ هستی و آفرینش و خطاب به همۀ موجودات حاضر در آن، از ذرّات كوچك اتمی گرفته تا كهكشانهای بی انتها سر داده می شود.
چرا كه همۀ این اجزای آفرینش، بدون استثناء مشغول حمد و ثنای الهی اند و پیوسته و مدام، توحید را اقرار می كنند و شاید به واسطۀ این حمد و تسبیح دایم و ابدی، مورد خطاب تنها سلام واجب نماز قرار می گیرند.
بدین ترتیب نمازگزار، پس از فرستادن سلام بر نبی گرامی اسلام (ص) (السّلام علیك ایُّها النبی و رَحمة الله و بركاتُهُ) و سلام بر همۀ بندگان صالح خدا، از جمله خودش (السّلام علینا و علی عبادِالله الصالحین) سرانجام بر تمام اجزای آفرینش سلام می فرستد و این جلوه ای شكوهمند از "در آمیخته شدن و همسو شدن پر انسجام با عالم" كه در"تجربۀ اوج" از آن بحث می شود، در خود دارد.
و اضافه بر آن، این كه نماز گزار حقیقی، یعنی آنان كه به تعبیر امام صادق (ع)، "نماز عاشقان" به جای می آورند در راز و نیاز با معبود خویش، به چنان جذبه و خلسه ای وارد می شوند و چنان از حیطۀ زمان  و مكان خارج می گردند كه حتی اگر تیر دردناك و سهمگین از پای مباركشان بیرون بكشند، هرگز از آن سرخوشی و جذبۀ عمیق خارج نمی شوند.
و چه عاشقانه بود نماز علی (ع) و چه زیباست تعبیر جاودانۀ علی (ع) از عشق... گونه "عشق" را برای آفرینش، عظمت و معنا بخشید و جاودانه كرد.
و چه ملكوتی است، نماز فرزند علی (ع)، حضرت امام زمان (عج)، كه جهان در انتظار عدالتش خون می گرید.
و چه عَطَشی است بی پایان، عاشقانش را برای اقامۀ نمازی با امامت او...

شنبه 18/6/1391 - 16:37 - 0 تشکر 550709

نكتۀ سی وهشتم
تأثیر نماز بر تعادل ناقل های عصبی 
در مقالات گذشتۀ "چهل نكتۀ پزشكی پیرامون نماز" گهگاه به اقتضای سخن، به مفهوم "ناقل های عصبی" و تعادل آنها توجّه نموده ایم، كه در این شماره به اختصار، به شرح این موضوع اساسی می پردازیم.
دستگاه مغز و اعصاب هر انسان از مجموع حدود صد میلیارد سلّول عصبی (نورون) تشكیل شده است كه مجموعۀ این سلّولها توسّط رقم سرسام آوری از سلّولهای مختلف، یعنی بالغ بر 600 میلیارد سلّول دیگر، حمایت می شوند، توجّه كنید كه خالق آفرینش، همۀ این سلّولها را در دستگاه عصبی هر انسانی با نظمی خارق العاده و اعجاب برانگیز، در كنار هم قرار داده است. در این میان ناقل های عصبی (نورو ترانس میترها) موادّ شیمیایی بسیار ریزی هستند كه درمیان خیل عظیم سلّولهای عصبی، در هر لحظه ای از حیات انسان، دچار میلیاردها تغییر و تحّول شگرف می شوند و ارتباط اجزای دستگاه اعصاب را با یگدیگر و با سراسر بدن، فراهم می كنند.
با پیشرفت علم در دهه های اخیر روشن شده است كه تمام فرآیندهای جسمی و روانی بشر در ارتباط نزدیك با تغییر و تحّولات این ناقل های عصبی به سر می برند، بعنوان یك مثال ساده و قابل فهم، افزایش برخی ناقل های عصبی در سیستم اعصاب، از جمله یكی به نام "دوپامین" منجر به ایجاد شادی و شعف در انسان می شود و از طرفی، كاهش "دوپامین" منجر به ایجاد ناراحتی و نومیدی، در فرد خواهد شد.
حال می توان درنظر گرفت، چنانچه "دوپامین" و مشابهات آن به میزان خیلی زیاد افزایش، یا به میزان بسیار كاهش یابند، ایجاد حالتهای بیمار گونه روانی در انسان، از جمله سرخوشی بیمارگونه (مانیاك یا شیدایی) و یا "افسردگی شدید" بشود، كه هر دوی این اختلالات نیازمند بستری در بیمارستان و مراقبت كامل می باشند. 
به این ترتیب ناقل های عصبی دستگاه اعصاب، نه فقط نقش تعیین كننده و بسیار مؤثّر، در بروز بیماریهای جسمی و روانی انسان ایفا می كنند، بلكه عامل اصلی تغییر حالتهای معمولی انسان و اثر گذار بر همۀ اعمال و افكار او، در طول زندگی خویش می باشند. و حتّی چنانچه كه خواهیم گفت، انسان تحت تأثیر همین ناقل های عصبی است كه اعمال نیك انجام می دهد و یا برعكس به گناه و انحراف آلوده می شود.
به همین دلیل، بررسی پیرامون ناقل های عصبی از حدود دهۀ 1960 به این سوء اصلی ترین و برنده ترین لبۀ تحقیقات رونپزشكی جهان را تشكیل می دهد،   چرا كه چنانچه این بررسی به نتیجه برسد، بشر قادر خواهد بود همۀ ناراحتیهای روحی و رونی و حتّی انحرافات خود را، بوسیلۀ مواد شیمیایی، مثلاً به صورت دارو، درمان نماید!
پیشرفت های بشر در این زمینه منجر به این شده است كه در حال حاضر غربیان برای بسیاری از مشكلاتی كه تا قرنهای پیش بعنوان مشكلات روحی شناخته می شدند (مثل افسردگی)، داروهای شیمیایی پیشنهاد نمایند و در ادامۀ راه، در جستجوی موادّ شیمیایی برای درمان مشكلاتی مثل خودخواهی، دروغگویی، حسادت و ... باشند!
امّا تحقیق پیرامون این مسئله از چندین جهت حائز اهمیّت است، از جمله این كه
اولاً: از این جهت كه با این دیدگاه جدید "انسان بد، جای خود را به انسان بیمار می دهد" چرا كه هر بدی را می توان، نوعی بیماری به حساب آورد مثلاً شخص دروغگو، آدم بدی نیست، بلكه مبتلا به بیماری دروغگویی است، و به همین ترتیب، شخص حسود دچار بیماری حسادت، شخص خسیس، دچار بیماری خِسّت و... می باشند.
ثانیاً: جهت دیگر اهمیّت موضوع، این مسئله است كه با این نحوۀ انسان شناسی، غربیان مادّه گرا به خود اجازه دادند كه، پدیدۀ "روح" را بعنوان افسانه ای قدیمی و خرافی، به فراموشی محض بسپارند، چرا كه برای هر آنچه كه بعنوان "فرآیند روحی " در طول تاریخ بشر معرّفی شده است (مثلاً حتّس حسّ معنویت جویی) می توان، توجیهی در جسم و به ویژه در سلسلۀ اعصاب، پیدا كرد. در راستای همین طرز تفكّر بود كه عدّه ای از پزشكان روس، بخاطر عقاید ماركسیستی و ماتریالیستی حاكم بر كشورشان در صدد پیدا كردن مناطقی در مغز انسان برآمدند كه از كار انداختن آن منطقه حسّ خدا جویی را حتّی در بزرگان و علمای دین، به كلّی از بین ببرد!
ثالثاً: بُعد دیگر در اهمیّت موضوع، این نكته است، كه چنانچه تمامی 100 میلیارد، سلّول دستگاه اعصاب و ناقل های عصبی و روابط آنها با سایر مناطق بدن، به خوبی برای دانش بشر، شناخته شوند، می توان بوسیلۀ ایجاد تغییر و تحّول و دخل و تصّرف در ناقل های عصبی مثلاً از طریق دارو، همۀ انسانها را به مفهوم "انسان سالم" نزدیك كرد و "انسان سالم" را می توان، كسی دانست كه "تعادل ناقل های عصبی "در سرزمین بدن او، به بهترین نحو، برقرار باشد. و این شخص كسی است كه نه تنها از لحاظ جسمی بلكه از لحاظ روانی، اجتماعی و... نیز كاملاً سالم است و همۀ ضروریات لازم برای پیشرفت خود را داراست. 
امّا تحقّق رؤیای "انسان سالم" تا زمانی كه موادّ شیمیایی تغییر دهندۀ ناقل های عصبی به نحو مطلوب، كشف و تولید نشده اند به تعویق می افتد، چرا كه عظمت خارق العادۀ دستگاه عصبی انسان، برآورده شدن این آرزو را، در آیندۀ دوری، ترسیم می كند.
امّا باید دید، دین مبین "اسلام" كه ما معتقدیم، انتهای راهی است كه علم بشر می پیماید، دراین مورد چگونه دیدگاهی دارد و آیا اساساً این اكتشاف علمی بزرگ بشر، در آستانه قرن بیستم و یكم را تأیید می كند، یا خیر؟
پاسخ به صراحت مثبت است، چرا كه (كلُّ حَكَمَ بِهِ العَقل، حَكَمَ بِهِ الشَّرع)، یعنی هر آنچه كه علم، به طور مسلّم بدان می رسد، قطعاً و به طور یقین، نه تنها مورد تایید دین است، بلكه دین قرنها قبل و در زمان تكمیل خود یعنی ظهور اسلام، از آن مسئله علمی، اطلاّع داده است.
بعنوان مثال، در این مورد قضیّۀ ناقل های عصبی را بررسی می كنیم
اوّلاً: قرنها قبل از آن كه غربیان، انسانهای خطاكار را "بیمار" بدانند، قرآن مجید، در آیات متعددی، از گناهكاران، با عنوان كسانی كه در قلبهایشان "مَرَض" وجود دارد، یاد كرده است (از جمله در آیۀ 126 از سورۀ توبه، آیه 12 از سورۀ احزاب و آیۀ 9 از سورۀ بقره) و معصومین بزرگوار(ع) نیز با همین دیدگاه با هر بدی كه از انسان سَر می زند، به صورت یك بیماری، برخورد نموده اند، تا جائیكه حضرت علی (ع) از رسول اكرم (ص) با عنوان "طبیبٌ دوارٌ بطِیٌُّهُ" یعنی پزشكی كه برای درمان بیماریهای بشر فرستاده شده است یاد می كنند.
غربیانی كه ارائه تئوری "انسان بیمار به جای انسان بَد" را به خود نسبت می دهند، فراموش كرده اند كه آنها، تا همین قرنهای اخیر، حتّی بیماران روانی خود را، نه "بیمار" بلكه دیوانه (اسیر دیو) و مجنون (جن زده) به حساب می آوردند و از طریق شلاّق زدن و جن گیری و... قصد نجات آنها را داشتند و تازه، چند دهه ایست كه نه تنها دیوانه ها، بلكه اشخاص خطاكار را هم بیمار، به حساب می آورند.
حال آن كه اسلام، علاوه بر بیمار دانستن گناهكاران (كه به آن اشاره شد) اشخاص به ظاهر دیوانه را نیز از قرنها پیش، بیمار تلقی كرده است : " درخبراست كه روزی عدّه ای از اصحاب، مردی را به پیامبر (ص) نشان دادند و گفتند: او "دیوانه " است! حضرت محمّد (ص) پاسخ فرمودند: به او دیوانه نگویید، او بیمار است، دیوانه كسی است كه خدای را نشناسد".
و درست به دلیل همین دیدگاه متّرفی اسلامی است كه در تاریخ طّب، نخستین كسی كه، به معالجه دقیق جسمی در بیماران روانی، اقدام كرده است، حكیم ابوعلی سینا (ره) پزشك عالیقدر شیعه است.
ثانیاً: در رابطه با این كه "انسان، روح است یا جسم؟" نیز دین مبین اسلام، به صراحتی باورنكردنی، در آیات شریفۀ قرآن، به هر آنچه كه غرب، در عصر انفجار علوم، ادّعای كشف آن را دارد، اشاره نموده است. قرآن مجید، با این كه وجود و حضور "روح" را، امری حقیقی در انسان به حساب آورده است : (فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ) (سورۀ مباركۀ ص، آیه شریفۀ 72) امّا از طرفی، بررسی و كسب اطلاّعات پیرامون "روح" را از حدود دانش قلیل انسان، والاتر دانسته است و آن را صراحتاً "مِن أمرِ ربّی" یعنی امری از امور مربوط به ذات اقدس الهی، اعلام كرده است
 وَیَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی وَمَا أُوتِیتُم مِّن الْعِلْمِ إِلاَّ قَلِیلاً (سوره مباركه اسراء آیه شریفۀ 85)
"... ای پیامبر، از تو پیرامون روح می پرسند، پس بگو: روح از امور مربوط به پروردگار من است و خداوند از دانش، به شما، جز اندكی، عطا نكرده است."
به این ترتیب آیین مقدّس اسلام با این كه هرگز بررسی پیرامون روح را توصیه نمی كند، در عوض با توصیه های مؤكّد انسانها را به سیر در آفاق و انفس و تفكّر و تعقّل وكسب علم و دانش، از جمله پیرامون مسائل جسمی بشر تحریك می كند. پس واضح است كه، غربیانی كه اسلام را به خرافات پرستی و موهوم بافی، پیرامون روح، محكوم می كنند تا چه حّد در مورد نظریات اسلام پیرامون "روح و جسم" بیگانه اند.
و شاید برای اینان، بسیار جالب باشد، اگر كشفیات جدید علمی خود را، مثلاً در پرتو نظریّات یكی از بزرگترین فلاسفۀ اسلامی بیابند
"صدرالمتألهیّن، حضرت ملاصدرا (ره) كه با اتّكای به قرآن و معصومین (ع) و با تداعی از سایر فلاسفۀ متقّدم خود (از جمله میرداماد (ره)) به یكی از برجسته ترین و جهان شمول ترین فلسفه های بشری، در قرن یازدهم هجری، دست یافت، در كتاب گران قدر"اسفار رابعه" به شرحی پیرامون ارتباط "جسم و روح" می پردازد كه با كمترین تفاوتی، یادآور نظریات جدید علمی بشر، پیرامون ناقل های عصبی است.
حكیم ملاصدرا، در شرح "تئوری حركت جوهری" و جمله مشهور خود پیرامون انسان ( جِسمانیةُ الحدوث وَ روُحانیة البَقاء) می فهماند كه جسم مادّی انسان، رفته رفته آن قدر تكمیل می شود و پیچیدگی می یابد تا سرانجام به درجه ای می رسد كه یك حالت غیر مادّی و غیر جسمانی، موسوم به " روح" است و آثار منسوب به روح، از قبیل اندیشه، اراده و... مربوط به این درجۀ والاست. در فرضیۀ ناقل های عصبی نیز دیدیم كه پیچیدگی و تكامل فوق العاده سلّولهای عصبی، منجر به حالتهای منسوب به روح می شود، مثلاً علم امروز، ثابت كرده است كه : "هر 100 میلیارد سلّول دستگاه اعصاب انسان، در فرآیند "تفكّر" ایفای نقش می كنند.
ثالثاً: دربارۀ آن قسمت از نظریات پژوهشگران غربی، كه "تعادل ناقل های عصبی" را غایت آرزوهای بشر و كلید رسیدن به مفهوم انسان سالم و ایجاد مدینۀ فاضله و جامعۀ سالم، می دانند نیز اسلام و بخصوص تشیّع، از قرنها پیش نظری مشابه داشته است. علمای شیعه، قوای اساسی موجود در انسان را، از سه نوع به شمار می آورند: 1- قوّۀ شهویه 2- قوّۀ غضبیه 3- قوّۀ عقلیّه و قوّۀ دیگری موسوم به "قوّۀ عدلیه" را تنظیم كننده و متعادل كنندۀ این سه قوّه، تلقّی می كنند و توجیه می كنند كه چنانچه هر كدام از سه قوّه بالا، از حدود "عدل" خارج شود و به افراط یا تفریط كشانده گردد، باعث بروز بدی و خطاكاری و بیماری در انسان می شوند.
بدین ترتیب "شیعه" حتّی در مسائل انسان شناسی به اساسی ترین اعتقاد خود پس از "توحید" یعنی "عدل" جلوۀ خاصّی می دهد و بیان می كند كه در سرزمین بدن انسان چنانچه "عدل" به طوركامل برقرار گردد و "تعادل قوا" ایجاد شود به طوریكه هیچ افراط یا تفریطی در قوای درونی موجود نباشد، انسان به مفهومی بس والا و مافوق تصّور كه همانا نزدیك شدن به مرزهای عصمت و تخلقّ به اخلاق الهی است، نائل می شود.
و این مفهوم نه تنها تمام ویژگیهای توصیفی غرب را برای "انسان سالم" در خود دارد، بلكه انسان را در موقعیّتی بی نهایت متعالی، برای زندگی سعادتمندانه در دنیا و آخرت قرار می دهد.
بر این اساس، عدل شیعه، در درون انسان همان مفهومی را می رساند كه تعادل ناقل های عصبی در دستگاه مغز و اعصاب، برای علم امروز بشر، معنی دارد.
امّا در این میان راه حلّی كه غرب برای رسیدن به تعادل ناقل های عصبی پیشنهاد می كند، با آنچه كه اسلام بدان سفارش می نماید، بسیار متفاوت است. در دیدگاه جبرنگر و مادّه گرای غرب، انسان باید فعلاً دست روی دست بگذارد و به انتظار بنشیند، تا بالاخره روزی كه شاید قرنها بعد باشد، فرا برسد و در آن روز دانش پزشكی، اعلام كند كه بالاخره موادّ شیمیایی لازم برای برقراری تعادل ناقل های عصبی بطور كامل شناسایی و تولید شده اند و هر انسانی كه عارضه بد  یا حالت نامطلوبی در خود احساس می كند، به پزشك مراجعه كند و آمپول یا قرض ضد دروغ، ضد شهوت، ضد خودخواهی، ضد حسد، ضد حرص و... را دریافت كند!؟!
امّا هیچ بعید نیست كه تا آن زمان همه ملاكهای ارزشی كه هنوز برخی آنها برای وجدان اخلاقی غربیان معروف و مطلوب هستند، تبدیل به منكر و نامطلوب شوند. چه تضمینی هست كه مثلاً در قرن بیست و دوم میلادی، دزدی و دروغ همچنان صفات بدی محسوب شوند؟ مگر نه این است كه در همین عصر حاضر هم دزدی و دروغ جزء لاینفك بسیاری از فعّالیت های بشری شده است!؟!
امّا در دیدگاه معنویت گرای اسلام و بخصوص با جهان بینی مبتنی بر اختیار شیعه، انسان می تواند خود، رأساً و مقتدرانه در برقراری "عدل" در وجود خود (با همان ایجاد تعادل ناقل های عصبی) یعنی زدودن همۀ خطاها و انحرافات و منكرات از زندگی خود، قیام كند و بدون هیچ انتظار یا دست روی دست نهادنی، همۀ صفات نامطلوب و رذایل اخلاقی خود را با ملاك ارزش گذاری دین، یك به یك، از سر راهش بردارد و به آرامش مطلق و سلامت و سعادت ابدی، در دنیا و آخرت، نائل شود. چرا كه در این راه "دین" به انسان ابزارهای توانمندی بخشیده است، كه صد البته دررأس این وسایل ترقّی و تعالی "نماز" جای دارد.
و "نماز" تعادل ناقل های عصبی را به بهترین و مطلوب ترین شكل ممكن در سرزمین بدن انسان، برقرار می سازد و نه تنها از او انسانی به تمام معنا سالم، در ابعاد جسمی و روانی و اجتماعی، پدید می آورد، بلكه او را به مرزها مفهوم متعالی "انسان كامل" نزدیك می كند.

شنبه 18/6/1391 - 16:38 - 0 تشکر 550711

نكتۀ سی و نهم
تأثیر نماز بر شیاطین
حدیث از حضرت علی (ع): "نماز، كوبندۀ شیطان است"
در سپیده دم حیات، هنگامیكه خدا، "انسان" را آفرید و از روح الهی خویش، در وجود او، دمید، مقرّر فرمود تا همگی فرشتگان مقرّب درگاهش، آدم ابوالبشر (ع) را سجده كنند.
در این میان "ابلیس" انسان را فاقد لیاقت برای مسجود فرشتگان بودن یافت و از فرمان الهی سر بتافت و به واسطۀ این تمّرد ازدرگاه الهی رانده شد.
امّا "شیطان" با این كه در بسیاری از موارد مترادف با "ابلیس" معرّفی شده است، از نظر قرآن و روایات (و با آنچه كه خواهیم گفت از دیدگاه علمی) با "ابلیس" به كلّی متفاوت است. بدین معنی كه "شیطان" را می توان، عبارت از همۀ آن نیروها و موجوداتی دانست كه انسان را به گناه كردن وا می دارند ویا به طور كلّی به نحوی از انحاء در انسان، ایجاد بیماری و مرض می نمایند.
در این مورد حتّی بسیاری از روایات اسلامی می توان یافت كه در آنها از میكروبهای بیماریزای انسان نیز با عنوان "شیطان" نام برده است و حتّی می توان ایجاد بیماریها عفونی انسان را نیز به نوعی، ناشی از غلبۀ شیطانهایی به نام باكتری، انگل، قارچ، ویروس، و... به حساب آورد.
به این ترتیب، ابیات مشهور و زیبای زیر
شیطان كه رانده گشت بجز یك خطا نكرد            خود را برای سجده آدم رضا نكرد
شیطان هزار مرتبه بهتر زبی نماز                 كو سجده را برآدم و این برخدا نكرد
علیرغم آن كه حاوی مفاهیم عمیق در جهت توجّه دادن، به خطربزرگ بی نمازی است، از لحاظ به كاربردن كلمۀ "شیطان" شاید اندكی اشكال داشته باشد، چرا كه آن موجودی كه در مقابل آدم (ع) حاضر به سجده نشد، "ابلیس" و یكی از فرشتگان از فرشتگان الهی بود، امّا شیطان ها، موجودات متعدّدی هستند كه نه تنها با وسوسه های شیطنت آمیز خود، باعث ایجاد بیماریهای روحی (گناهان) و بیماریهای روانی (مثل وسواس) می شوند، بلكه بیماریهای جسمی (مانند انواع بیماریهای عفونی) را نیز ایجاد می كنند.
به هر تقدیر، شاید بتوان "شیاطین" را بعنوان لشكریان بسیار متعدد "ابلیس" تلقی نمود.
در شماره های اولیّه این مجموعه مقالات از تأثیر نماز بر بیماریهای مختلف میكروبی، از جمله عفونتهای پوست، دهان و دندان، دستگاه تنفس، دستگاه ادراری و... سخن گفتیم، و "كوبندگی" نماز را در مورد شیاطین عفونت زا، در انسان بررسی نمودیم. امّا نكته ای كه در این شماره خواهیم گفت، با توجّه به بحث "تعادل ناقل های عصبی" كه در شمارۀ گذشته مورد بررسی قرار گرفت می باشد.
دربارۀ ناقل های عصبی با توجّه به دانسته های جدید علمی گفتیم كه تمام بیماریهای روانی انسان و حتّی گناهانی كه مرتكب می شود (بیماریهای روحی) تماماً بر اثر ایجاد تغییر و تحّولاتی است كه در موادّ شیمیایی موجود در دستگاه عصبی او بوقوع می پیوندد و بررسی كامل پیرامون این نظریه تحّول شگرفی در تمامی عرصه های بشری، اعم از انسان شناسی و فلسفه و روانشناسی و با روش د و دو تا چهارتا!؟! می توان به سراغ مشكلات مزمنی كه قرنها بشر را آزرده اند رفت و مثلاً ریشۀ فساد و فحشاء و دروغگویی و حسادت و... را بدین طریق خشكاند!.
امّا همانجا اشاره كردیم كه علم بشر تا رسیدن به روزی كه قادر شود "تعادل ناقل های عصبی" را به بهترین شكل در وجود انسانها برقرار سازد، راه درازی در پیش دارد، امّا آیین مقدّس اسلام و بخصوص پیشوایان بزرگ مذهب تشیع، از قرنها پیش، ضمن قرار دادن "عدل" در كنار اساسی ترین اعتقاد دینی خود یعنی "توحید" یك جنبۀ مهّم عدل را برقراری تعادل در وجود انسان دانسته اند و برای برقرار نمودن این تعادل روشهای گوناگونی پیشنهاد كرده اند كه در صدر این روشها "نماز" قرار دارد.
در بحث تعادل ناقل های عصبی می توان با یافته های امروزی دانش بشر، از تعادل خارج شدن برخی از ناقل های عصبی را (مثلاً با فزونی یافتن یك مادّۀ شیمیایی نامطلوب) منجر به ایجاد اختلالات روانی و یا انحرافات در انسان دانست. بدین معنا كه مجموعه ای از "موادّ شیمیایی نامطلوب" دردستگاه عصبی انسان حضور می یابند كه او را به یك بیماری روانی مبتلا می سازند و یا او را به حسادت، دروغگویی، بدبینی و... وادار می كنند.
حال با توضیحی كه درآغاز پیرامون "شیطان" ارائه نمودیم می توانیم با تكیه بر قرآن و روایات معصومین (ع) این "موادّ شیمیایی بد و نامطلوب" را مصداق دیگری برای "شیطان" بدانیم، كه همان عامل تمام بیماریهای جسمی، روانی و انحرافات و گناهان بشر است.
بدین ترتیب علیرغم نقشی كه برای "شیطان" درایجاد بیماریها در انسان، ذكر كردیم، می توانیم پیرامون آن بخش از مفاهیم قرآنی كه به "امراض قلب" اشاره كرده است، یا آن گروه از آیات شریفۀ الهی كه به بحث پیرامون تأثیرات شیطان بر انسان پرداخته است، به درك بهتری با مدد توجهات علمی برسیم و بفهمیم كه شیطان از چه راهی ممكن است در درون انسان، بیماری روانی یا روحی (مرض) ایجاد كند.
در واقع با یافته های امروز علم بشر ما می توانیم نان آن ناقلهای عصبی نامطلوب و بیماریزا را، زیر عنوان كلی، "شیاطین" بشناسیم. و این همان اعتقاد به ظاهر ساده و از مُد افتاده ایست كه قرنها، بشر بدان پایبند بوده است و حتی بیماریهای روانی مثل اسكیزوفرنی را ناشی از تسخیر انسان به وسیله شیاطین و اجنّه دانسته است.
اما بدیهی است كه علم امروز بشر، هر روز كه می گذرد این شیاطین، یعنی همان ناقلهای عصبی نامطلوب و بسیار ریز را، از روشهای دقیق و پیشرفته علمی، بهتر و بیشتر شناسایی می كند و به دام می اندازد و بر خلاف روش گذشتگان كه با جن گیری یا به شلاق بستن بیماران روانی قصد بیرون راندن اجنّه و شیاطین از وجود آنها را داشتند، قصد دارد با روش كاملا علمی، تیشه بر ریشۀ شیاطین دستگاه عصبی انسان بزند. هرچند كه این رویا شاید در قرنهای آینده به تحقق بپیوندد.
ولی در این میان راه دیگری نیز برای مقابله شدید با این شیاطین درون موجود است و آن "ایمان مذهبی" و بخصوص نماز است.
نمازگزار واقعی، هرگز دروغ نمی گوید هرگز حسادت نمی ورزد هرگز بخل نمی كند هرگز دشنام نمی دهد و خلاصه به همین ترتیب از همه حالتهای نامطلوب روانی و روحی، كه شیاطین درونی در صددند او را بدان گرفتار نمایند (یعنی همان امراض قلب)، خلاصی پیدا می كند، چرا كه "نماز" كوبندۀ شیطان است وبه قدرتمندانه ترین شكل ممكن با همه شیاطینی كه قصد دارند انسان را دچار بیماریهای جسمی، بیماریهای روانی و یا گناهان و انحرافات (بیماریهای روحی) نمایند، مقابله می كند.

شنبه 18/6/1391 - 16:38 - 0 تشکر 550712

نكتۀ چهلم
تأثیر نماز بر بیماریهای روح (گناهان)
با آن كه طّی سی و نه نكتۀ گذشته با نكاتِ گوناگون و متنّوعی پیرامونِ برخی فواید پزشكی نماز، با شما همراه بوده ایم، امّا با مطرحِ نكاتِ سی وهشتم و سی و نهم و بحث دربارۀ "تعادل ناقل های عصبی" به گستردۀ عظیم و بی نهایت عمیقی از معارف نماز وارد شدیم كه عرصۀ توانمندیهایِ این گستره حداقل تا قرنهایِ آینده از حیطۀ توانائی هایِ متصّور برایِ علمِ بشر و دانش پزشكی خارج است. و آن همانا تأثیر خارق العاده و فوقِ بشری نماز در از بین بردن روحیۀ گناهان و بیماریهای روح، یعنی همان چیزی كه در قاموسِ قرآن از آن با نام "امراض قلب" یاد شده است - و گفتیم كه غربیان آن را با عنوانِ عدم تعادل ناقل های عصبی می شناسند - می باشد.
هرچند اظهار نظر در این مورد از حیطۀ نگاه و تخصّص این حقیر سر تا پا تقصیر نگارندۀ سطور، به كلّی خارج است امّا از آنجا كه شاید برای ِ برخی خوانندگان این مجموعه مقالات، این نگرش پدید آمده باشد كه "نماز" تنها پدیده ای عبودی و معنوی، توأم با تأثیراتِ شگرفِ مادّی و دنیایی از جمله رویِ ِ جسم و روانِ انسان است، لازم دیدم كه بُعدی دیگر و تنها به گونه ای اشاره وار، از عظمت لایتناهی و قدرت و توانایی بارونكردی "نماز" در پیراستن انسان از "گناه" نیز سخن بگویم. به خصوص كه با ارائۀ نكاتِ اخیر به این دیدگاه رسیدیم كه "گناه" نه فقط از دیدگاهِ دین و قرآن بلكه از دیدگاه علم و یافته های جدید دانش پزشكی، نوعی "بیماری" است.
بنابراین اصرار ما مبنی بر این كه، بیماریهایِ روح (گناهان) را بعنوانِ مسائل پزشكی بشر بشناسیم، نه فقط دیدگاهِ قرآنی و ناشی از تعصّب مذهبی نویسنده است، بلكه این موضوع یك باور عمیق علمی است، كه هرچه دروازه هایِ علم بیشتر و روحِ انسان گشوده می گردد، این باور عمیق بیشتر تقویت می گردد.
بعنوان مثال: در تعالیم اسلامی از دروغ به عنوان یك گناه كبیره و معصیتی بزرگ یاد شده است و ما در مطالعاتِ روانپزشكی به بیماریها و اختلالاتِ گوناگونی بر می خوریم كه در آنها "دروغ گویی" بعنوانِ یك علامتِ برجسته مطرح است.
یا "دشنام گویی" كه یك گناه محسوب می شود، گهگاه با ابتلاء حادّ برخی از اشخاص به گروهی خاصّ از بیماریهای روانی، در آنها دیده می شود (به این علامت در روانپزشكی Coprolalia گفته می شود).
پس چه بسا كه ساختمانِ مغز و وضعیّت ناقل های عصبی در اشحاصِ دروغگو، به گونه ای باشد كه آنها را به دروغگویی وا دارد یا كسانی كه دشنام گویی بیمارگونه دارند بر اثر تغییرات نابهنجاری كه بر اثر عوامل مختلف از اعم از علل جسمی، محیطی، روانی، خانوادگی و... در دستگاهِ اعصابِ آنها بوقوع پیوسته است، دچار این عارضه شده اند.
در این مورد مدارك و شواهد پزشكی متعددی می توان ارائه داد، بعنوان مثالهای دیگر بد نیست به یك بیماری عفونی مشهور موسوم به "سیفلیس" اشاره بكنیم كه با توجّه به مباحث قبلی ما در مورد شیاطین توسّط نوعی از انواع شیطان، موسوم به "تروپوتما پالیدوم" ایجاد می شود. علائم روانی و نشانه هایی كه شاید بتوان آنها را بیماریِ روحی تلقی كرد، در این بیماری به وفور ایجاد می شود، مثلاً در مرحلۀ سوّم سیفلیس، بیمارِ مبتلا شروع به گزافه گویی ها و دروغگویی های عجیب و غریبی در مورد خود می كند، كه قبل از ابتلاء به بیماری هرگز سابقه ای از این گونه اعمال را نشان نمی دهد، یا در بیماری دیگر عفونی موسوم به "بروسلّوز" (تب مالت" كه ناشی از تفّوق شیطان دیگری، در جسم انسان است، از تظاهراتِ مهّم بیماری وقوع حالت افسردگی شدید در فردِ مبتلا است.
با این مثالها می توان به رابطۀ نزدیك شیاطین میكروبی، با شیاطین دستگاهِ مغز و اعصاب انسان كه او را به سویِ بیماریهای روانی (مثل افسردگی) یا بیماریهای روحی (مثل دروغگویی) سوق می دهند، پی برد.
بد نیست برایِ تفهیم بهتر مطلب مثال بسیار جالب دیگری را نیز ارائه دهیم و آن در مورد یك اختلال مشهور روانپزشكی در برخی از خانمها و بخصوص خانمهای حامله است كه Kleptomania نامیده می شود. در این اختلال خانم حامله ای كه حتّی كوچكترین سابقه ای در انجامِ اعمال خلاف نداشته است به ناگاه مثلاً پس از حاملگی خود تمایل بسیار شدیدی برای "دزدی كردن" پیدا می كند، تا جایی كه گهگاه نمی تواند در مقابل این تمایل بسیار شدید خود، مقاومت كند و سرانجام اقدام به دزدی های عجیب و غریب می كند.
 توجیه علمی این دزدی هایِ غیر منتظره، بروز تغییر و تحّولاتی در ناقل های عصبیِ دستگاهِ اعصاب است كه متأثر از تغییراتِ هورمونی و شیمیایی بدن در دورانِ بارداری می باشند و این تغییر مرموز در دستگاهِ اعصاب است كه زن را بدون هیچ سوء سابقه ای، به سمت دزدی سوق می دهد.
این قبیل مسائل شناخته شده در دانش امروز بشر همگی دلالت بر آن دارند كه گناهانی كه بشر مرتكب می شود همگی ناشی از تغییر و تحّولاتی در دستگاهِ اعصاب اوست و گناهكاران و منحرفین، با لذّات آدمهای بدی نیستند، بلكه موجودات بیماری هستند كه تعادل ناقل های عصبی در آنها به هم خورده است.
بدین ترتیب برآیند و نتیجۀ همۀ عواملی كه آنها را در بروز گناهان و بیماریها مؤثّر یم دانند، (مثلاً تربیت خانوادگی بد، اجتماع فاسد، و منحرف، دوستان ناباب و...) همین برهم خوردنِ تعادل ناقل های عصبی می باشد كه در طّی نكاتِ اخیر به مطالبی پیرامونِ آن اشاره شد.
با همین دیدگاه است كه در برخی ممالك پیشرفته وقتی كسی در یك فروشگاه هنگام دزدی، دستگیر می شود او را به جایِ آن كه به پلیس بسپارند، به بیمارستانِ روانپزشكی اعزام می كنند در حالی كه علمِ بشر تا زمانی كه به شناسایی كامل تغییراتِ ناقل هایِ عصبی مربوط به هر انحراف (مثلاً دزدی) دست یابد و برایِ هر یك دارو پیشنهاد كند، راه درازی را در پیش دارد. و براین اساس بیمارستانهای روانپزشكی نیز در قرون حاضر نخواهد توانست كار چندانی برای شفا بخشیدن به این قبیل بیماران (كه در واقع گنهكاران هستند) انجام دهند.
و به همین دلیل است كه آمار جرم و انحراف و جنایت روز به روز در كشورهایِ غربی و اقتداكنندگان به ایشان بالا می رود.
امّا از آنجا كه مكتب اسلام هیچ سئوال بشر را بدون پاسخ نگذاشته است در مورد نحوۀ درمانِ بیماریهای روان (گناهان) و ریشه كن نمودن جرم و جنایت و انحراف از جامعه نیز می توان در رهنمودهایِ این مكتب روشهای متعدد پیدا كرد و با سرنهادن كامل و بدون قید و شرط به دستوراتِ آن در راهِ ساختن جامعه ای به تمام معنا سالم، قیام نمود.
پس وقتی كه خالقِ انسان و هستی، در كاملترین صحیفۀ ضامن خوشبختی و سعادت انسان ندا سر می دهد كه: اِنَّ الصّلوة تنهی عَنِ الفحشاء و المنكَر، می توان با قبول كامل این جملۀ الهی اطمینان یافت كه بهترین راهِ مبارزه با همۀ بدیها و منكرات "نماز" است.
 چرا كه نماز از راههایِ اسرارآمیز همۀ ناقل هایِ عصبی بد و نامطلوب را در دستگاه اعصاب انسان مهار می كند و او را به مفهوم تعادل ناقل های عصبی نزدیك می سازد.
با مروری كه در نكات پیشین این مجموعه مقالات بر فواید پزشكی نماز نمودیم و با نمونه های متعددی كه از تأثیرات مثبت نماز در پیشگیری یا حتّی درمان بیماریهای جسمی و روانی انسان ارائه دادیم و با توجّه به این موضوع كه در نظرّیاتِ مربوط به تعادل ناقل های عصبی، همۀ بیماریهایِ جسمی و روانی انسان به نوعی در ارتباط با تحوّلات ناقل های عصبی معرّفی می شوند، می توانیم به این نتیجۀ درخشان برسیم كه نماز دارای تأثیرات غیرقابل انكاری بر ناقل های عصبی بسیار متعدد دستگاه عصبی انسان است.
بعنوان مثال دیدیم كه چگونه نماز بهداشت خواب را تأمین می كند و در واقع از تأثیر نامطلوب آن گروه از ناقل های عصبی كه با كم و زیاد شدن خود، اختلالات گوناگون ِ مربوط به خواب را ایجاد می كنند جلوگیری می نماید.
یا متّوجه شدیم كه طهارت همراه نماز از طیف گسترده ای از بیماریهای عفونی پیشگیری می نماید، بر این اساس می توانیم قضاوت كنیم كه نماز جلوی بسیاری از تغییراتِ نامطلوب ناقل هایِ عصبی در دستگاه اعصاب، كه بر اثر بیماریهای عفونی حاصل می شوند (مثل روان پریشیِ ناشی از سیفلیس، افسردگی ناشی از تبِ مالت و...) را می گیرد.
یا در بُعد بیماریهای روانی مختلف اعم از اضطراب، افسردگی، وسواس، اختلالات شخصیت و... كه دانش امروز همگی را ناشی از تغییر و تحوّلات نامطلوبِ ناقل های عصبی می داند، به تأثیر گذاری حتمی نماز پرداختیم.
با عنایت به مجموعۀ این مباحث و با توجّه به مشابهتی كه بین انحرافات و گناهان با بیماریهای مختلف جسمی و روانی، از نظر تأثیرات متقابل آنها بردستگاه مغز و اعصاب، قائل شدیم می توانیم به تأثیر نماز از طریق ایجاد تعادل در ناقل های عصبی در ریشه كنی بیماریهای روح یعنی همان گناهان و انحرافات، توجّه نماییم.
در حقیقت، انسان نمازگزار با بهره بردن از این فریضۀ نورانی خود را در مقابل همۀ گناهان و خطاها، "ایمن" و "واكسینه" می كند.
با این كه در این مورد می توان به شواهد متعدد آماری كه به مقایسۀ میان روحیّات اشخاص نمازگزار و بی نمازها پرداخته اند، استناد نمود، امّا با یك نگاه كلّی به مردم اطراف نیز می توان به این نتیجه رسید كه اشخاص نمازگزار نسبت به بی نمازها و "تاركَ الصَلوة" ها دارای ویژگیهایِ برجستۀ اخلاقی و ارزشهای انسانی به مراتب بیشتری هستند و به این ترتیب تعادل ناقل های عصبی به درجات بیشتری در آنها برقرار است.
و این معمّا برای دانش پزشكی همچنان باقی است كه نماز چگونه اثراتِ شگفت انگیز خود را در ریشه كنی گناه و انحراف از جامعه و در واقع مقابله با تحّولات نامطلوب ناقل های عصبی به انجام می رساند.
امّا ای كاش بشر دانشمند امروز هرچه زودتر توجّه می شد كه هر آن چه علم در طّی مسیر پیشرفت خود بدان دست می یابد، همان است كه شكل دقیق و بی عیب و نقص آن در كاملترین مكتب دینی یعنی اسلام و بخصوص در تعبیرهایِ علمی پیشوایان شیعه (ع) مورد بحث و بررسی قرار گرفته است.
و ای كاش انسان متوجّه می شد كه برای پیمودن مسیر كمال لازم نیست كه دست به روی دست بگذارد و به انتظار بنشیند تا علم به كمال مطلق برسد و مثلاً با تكمیل نظرّیات مربوط به ناقل های عصبی، انسان را به طریقه ای جبر گونه به سعادت و آرامش و آسایش برساند، بلكه كافی است تا دستورات انسان ساز آیین مقدّس اسلام را گردن نهد و با اختیار كامل و بوسیلۀ نماز درراه برقراری تعادل ناقل های عصبی در سرزمین وجود خود قیام كند.
در این مورد آیین مقدّس اسلام و بخصوص مكتب شیعه، نه تنها راه حلهای عملی و قدرتمندی مثل نماز را برای برقراری تعادل ناقل های عصبی ارائه داده است بلكه معصومین (ع) را بعنوان انسانهای كامل و اسوه های حسنه و مظاهر تمام عیار انسانیت معرّفی نموده است.
با آنچه كه گفتیم معصومین (ع) كسانی هستند كه تعادل ناقل های عصبی به مفهوم مطلق كلمه، در وجود مباركشان برپاست. بدین معنی كه این بزرگواران، نه فقط در مقابل انجام هرگونه گناه و انحراف یا خطا و اشتباهی، مصونیّت دارند، بلكه حتّی در مقابل همۀ بیماریها جسمی و روانی نیز محفوظ هستند.
 در باوربشر دانشمند امروز، برقراری كامل تعادل ناقل های عصبی در وجود هر شخص ایجاب می كند كه آن شخص به  مفهوم سلامت كامل دست یابد و بدین سان نه فقط از هر گونه بیماری جسمی و روانی، بلكه از همۀ گناهان و انحرافات، به دور باشد.
كه این باور علمی بشر در اعتقادات فلسفی شیعه پیرامون "انسان كامل" و حول و حوش مفهوم "عصمت" تأیید می گردد. به عنوان مثال "خواجه نصیرالدّین طوسی (ره)" عالم بزرگ شیعه، در كتاب "تجرید الأعتقاد" با ذكر براهین حكمی و فلسفی متعدد به اثبات رسانده است كه معصومین (ع) نه فقط در مقابل كلیّۀ گناهان و اشتباهات مصونیّت كامل داشته اند، بلكه از ابتلا به هرگونه بیماری جسمی یا روانی نیز ایمن و محفوظ بوده اند. شواهد تاریخی متعدد نیز نشانگر این موضوع است كه پیامبران و امامان (ع) در زمان نبوّت و یا امامتشان، به دلیل عصمت خویش، هرگز بیمار نمی شده اند و یا حتّی در سیمای فیزیكی و ظاهری این اولیاء الهی، كوچكترین ناهنجاری وجود نداشته است. و بدینسان، در وفات این بزرگواران، پیوسته عواملی به جز بیماری دخیل بوده است.
و با این اوصاف می توان حتّی علّت طولانی شدن بی سابقۀ عمر حضرت بقیة الله امام ز مان (عج) را پیرامون این نوع نگرش علمی و فلسفی نسبت به عصمت ایشان، دریافت نمود.
و این یگانه معصوم زنده در دنیا، كه قلبهای منتظر شیعیان و عاشقانش، پیوسته در حسرت دیدار با او در طپش است، همان انسان كاملی است كه در انتهای مسیر حقیقی تكامل بشریّت قرار دارد و همان نمازگزاری است كه نماز را با همۀ عظمتهایش، به مفهوم حقیقی آن، اقامه می كند. نمازی كه تمامی اجزای آن سزاوار سلام و ثنا و ستایش ابدی است.
"السَّلامُ عَلیك حین تَقوُم، السُلامُ عَلیك حین تقعد، السّلامُ علیك حین تقراء، السَّلامُ علیك حین تَصلّی، السَّلامُ علیك حین تقنت، السَّلام علیك حین تركع و تسجُد، السَّلام علیك حین تحلّل و تُكبّر، السَّلام علیك حین تحمد و تَستغفِر، السَّلامُ علیك حین تصبحَُ و تَمسی، السَّلام عَلیك فی الّیل اذا یَغشی وَ الّنهار اذا تَجَلّی."
(وَ السّلامُ علیكم و رحمة الله وَ بَركاتُهُ)

http://qom.namaz.ir

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.