• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن ادبيـــات > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
ادبيـــات (بازدید: 3205)
چهارشنبه 1/6/1391 - 1:49 -0 تشکر 522538
طبیعت در ادبیات فارسی

بر گرفته از    http://www.daneshsara.net/adabi/1389-10-01-13-33-19.html

نوشته ی سعیده ره پیما (کارشناسی ارشد معماری منظر از دانشگاه تهران) Rahpima@Landscape.ir


طبیعت از ابتدا تا امروز همواره یكی از خاستگاه ها و سرچشمه های هنر بوده است. نقاشی مثلا"، از مینیاتورهای چینی و ژاپنی و نقاشی های هندسی آنها بگیریم تا نقاشی ها و مینیاتورهای عصر تیموری و صفوی و تا منظره سازی های نقاشان قرن هفدهم و هجدهم و اوائل قرن نوزدهم مثل "‌‌ترنر " و " كانستبل " و تا نقاشان امپرسیونیست ون گوگ، گوگن،‌‌ مونه،‌ پیسارو و نیز امروزكه در كنار مكاتب گوناگون قرن بیستم آثاری هست كه به صورتی نو از طبیعت مایه می گیرد. یا حتی در موسیقی كه هنری است شنیداری و در وهله اول چنین به نظر می رسد كه با طبیعت هیچ ارتباطش نیست. در صورتی كه بسیاری از آثار معروف آهنگسازان نامدار جهان خاستگاهی طبیعی دارد. امثال سمفونی" پاستورال" بتهوون یا"در یچه قوی" چایكوفسكی یـــــا"چهارفصل" ویدالدی، كه هر كدام به نحوی بر اثر تاثیر ویژه آهنگساز از طبیعت آفریده شده‌اند و از همه بارزتر در هنر شعر، كه نمونه ها و نشانه های آن را از قدیم ترین ایام تا كنون، در آثار منظوم و شاعرانه همه كشورهای جهان می توان دید. از ترانه ها و شعرهای "سافو "و "‌بیلی تیس " در سرزمین سرسبز و سواحل جادویی یونان بگیرید تا شاعران جاهلی عرب مثلا" " امرء القیس " در بیابانهای پر از « ربع و اطلال و دمن » یا تغزلات آغاز قصاید قصیده سرایان قرون پنجم و ششم، مثلا" " فرخی " و " ازرقی " و " خاقانی " و به ویژه " منوچهری " كه اصلا" شاعر طبیعت نام گرفته است. تا كلا" همه شاعران رمانتیك قرن نوزدهم سراسر اروپا كه دیگر زمینه اصلی و چشم انداز غالب آثار شعر آنها طبیعت رنگارنگ و رویایی است امثال " لامارتین "، "‌ هوگو "، " موسه "، "‌ هاینه "، " بایرون " و بسیاری دیگر، و تا شاعران امروز، مثلا"سن ژون پرس" و رابطه او با دریا و "رابرت فراست" و رابطه او با صحرا و جنگل یا "نیما"‌ و طبیعت مازندران یا "نرودا" كه حتی به اجزای طبیعت نیز به چشم اعضای محبوب خود نگاه می كند.

چهارشنبه 1/6/1391 - 1:57 - 0 تشکر 522557

دسته دیگر از شاعران می كوشند در اسلوب تصاویر شعری خود تجدید نظری كنند و این تجدید نظر طلبی در شعر ازرقی رنگی دارد و در شعر بلفرج رنگی دیگر. ازرقی از رهگذر توجه به تصویرهای خیالی در صور خیال خود نوعی تازگی ایجاد می كند كه تا قرنها اهل ادب این گونه تشبیهات را از خصایص كار او می شمارند و بعضی مانند رشید وطواط به شدت از آن انتقاد می كنند.

در همین عصر، مسعود سعد سلمان ـ كه بزرگترین شاعر این دوره باید به حساب آید ـ بیش و كم تمایلاتی به همین اسلوب دارد، اگر چه از جهتی دیگر وی به اسلوب عنصری ـ كه تلفیق منطقی تصاویر و دیگران بود ـ متمایل است و در شعرهای غیر حسی او ـ كه تجربه مستقیم ندارد ـ رنگ تقلید و تكرار چیزی است آشكارا.

این دوره، دوره ختم تجربه های حسی در زمینه طبیعت است و شاعران بیشتر از دیوانهای پیشینیان خود مایه خیالها می گیرند و به همین جهت است كه هیچ یك از وصفهای طبیعت كه در شعر این دوره آمده آن زیبایی و لطف شعر دوره قبل را ندارد و اغلب تصاویری است مرده، مثل گلی كه از جای خود آن را در آورده باشند و در جای نامناسبی كاشته باشند و آن گل در نتیجه این تغییر جا پژمرده باشد و به همین جهت است كه تصاویر شعری از تناسب و هماهنگی با یكدیگر محرومند و چنانكه در شعر معزی دیده می شود. وی به علت دوری از تجربه های حسی، تصاویری در شعر خود آورده كه یكدیگر را نفی می كنند و با اینكه این دوره یكی از پر شعرترین دوره های ادب فارسی است و حوزه جغرافیایی زیست شاعران از دوره های قبل وسیع تر است ؛ رنگی محلی را به هیچ روی در تشبیهات و وصفهای گویندگان این عصر نمی توان دید. (شفیعی كدكنی. محمدرضا صور خیال در شعر فارسی، خلاصه صفحات577 تا612)

چهارشنبه 1/6/1391 - 1:57 - 0 تشکر 522559

خصایص عمومی عناصر طبیعت در صور خیال( عناصر معنوی شعر) 500 تا600

اگر عامل اصلی را در محدودیت خیالهای شعرهای فارسی در اواخر قرن پنجم و حتی قرن ششم ـ جز در مورد یكی دو تن ا زچهره های استثنایی ـ این تصور غلط ادبا و شعرا ندانیم (اغلب تصور می كرده اند كه اگر كوششی برای تازگی و ابداعی انجام شود بایددر جهتی از جهات تعیین شده به وسیله ادیبان باشد)، بی گمان یكی از عوامل برجسته، همین تصور محدودی است كه از جداول امكانات برای ایجاد خیال شاعرانه در ذهن ایشان وجود داشته است. اینان به جای اینكه عناصر تازه ای از طبیعت و زندگی را در داخل شعر كنند و كوشش خود را صرف گسترش حوزه عناصر خیال خود سازند، همواره در حوزه ارتباطهای جدولی میان همان عناصری كه قدما داخل شعر كرده بودند، می اندیشیدند، و از این روی در تمام شعرهای آنها نوعی حساب شدگی و ریزه كاریهایی كه فقط حاصل اندیشه است، نه احساس، دیده می شود. این عامل یكی از عوامل این طرز تصور از خیالهای شاعرانه است، زیرا می بینیم كه هنگامی كه خاقانی در عناصر خیال تجدید نظر می كند، شعر او و شعر كسانی كه در حوزه او هستند تا مدتها از محدودیت شاعران اواخر قرن پنجم رهایی می یابد. اما پیش از او، و با پذیرفتن عناصر ثابت شده به وسیله قدما، هر گونه كوششی كه انجام شده به سامانی نرسیده است و بهترین نمونه ازرقی است كه در همه جا و درهمه تذكره ها به شعر او اشاراتی دارند كه وی تجدید نظری در خیال شاعرانه انجام داده است، اما این كوشش او فقط و فقط در این بوده است كه اغلب یك سوی خیال را از مفاهیم انتزاعی و غیر موجود در خارج، به اعتباری وهمی، برگزیده است؛ اما حوزه تصویرهای شاعرانه او از نظر عناصر اصلی، همان حوزه شعر قدماست، یعنی اگر رودكی از نرگس و ارتباط آن با چشم و دیگر خیالهای وابسته بدان سخن می گفت، او از نرگس زرین، كه مفهومی اعتباری و وهمی است، سخن گفته است و به همین جهت كوشش او جز در حد همین ابداع به سامانی نرسیده است.از این روی می توان در رابطه با میزان تاثیر از محیط اجتماعی و سیاسی و... یا طبیعت و صورتهای آن سخن گفت به طور مثال تحقیق این كه آیا عناصر طبیعت كه مواد سازنده بعضی از این خیالها هستند، تا چه اندازه از قلمرو جغرافیایی و محیط زیست شاعر مایه گرفته و چه مقدار از رهگذر سنت داخل شعر او شده است، و آیا میان تصویرها و خیالهای شاعرانه او مناسبتی با مورد استفاده ا زآنها وجود دارد یا نه و این تناسب تا چه حدی است.( شفیعی كدكنی. محمدرضا. صور خیال در شعر فارسی.,خلاصه صفحات23تا50)

چهارشنبه 1/6/1391 - 1:58 - 0 تشکر 522562

طبیعت از دیدگاه شاعران

طبیعت در شعر رودكی

در زمان ساسانیان به سبب مهارتش در داستان سرایی و غزل استاد شاعران نام گرفت. گذشته از قدرت بی مانند شاعری سخت خوش آواز بود و بر بط نیكو می نواخت. گذشتكان از جمله عوفی نابینای مادرزادش دانسته اند اما با توجه به اینكه طبیعت با تمام زیبائیهایش به همراه دنیای شگفت انگیز رنگها در شعر او جلوه تمام دارد پذیرفتن این سخن دشوار است.( نوبخت. نظم و نثر فارسی درزمینه اجتماعی)

شعر رودكی نمونه كامل شعر سبك خراسانی قرن چهارم یعنی شعر عهد سامانی است. روح حماسی كه از مختصات مهم سبك خراسانی است برای نخستین بار به صورت كامل در شعر او دیده می شود. در ادبیات زیر از قصیده ای كه در وصف بهار سروده شده است روح حماسی او مورد بررسی قرار داده می شود :

آمد بهار خرم با رنگ و بوی طیب با صد هزار نزهت و آرایش عجیب

چرخ بزرگوار یكی لشكری بكرد لشكرش ابر تیره و باد صبا نقیب

نفاظ برق روشن و تندرش طبل زن دیدم هزار خیل و ندیدم چنین مهیب

خورشید را ز ابرو مدد روی گاه گاه چو نان حصاری كه گذر دارد از رقیب

شعرها (بهار خرم، چمن، گل و... )(سبك شناسی، شمیسا )

اولین دشواری، در برابر كسی كه بخواهد از چگونگی تصویرها وخیالهای شاعرانه در دیوان رودكی سخن بگوید، مساله انتساب ابیات و عدم انتساب آنها بدوست. زیرا از این شاعر پر شعر عصر سامانی جز ابیاتی چند كه در دیوانی به نام او گرد آمده سندی در دست نیست و از میان آنچه به نام اوست، جز چند قطعه را به یقین نمی توان از آن او دانست و درباره شعرهای دیگری كه به او منسوب است باید با احتیاط سخن گفت.

رودكی نماینده كامل و تمام عیار شعر عصر سامانی و بر روی هم اسلوب شاعری قرن چهارم است. خیال شاعرانه در دیوان او بیش و كم در قلمرو عناصر طبیعت سیر می كند و آنگاه كه از نفس طبیعت سخن می گوید او را بیشتر با انسان و طبیعت جاندار می سنجد و از این روی تصویرهای شعر او متحرك، جاندار و زنده است. در نظر او بهار دارای خصایص حیات انسانی و زندگی آدمیزاد است كه چرخ بزرگوار لشكری فراهم آورده است، در این لشكر، كه ابر تیره است، باد صبا نقب لشكر است، برق روشن به منزله نفاط است و تندر طبل زن است (دیوان رودكی) و ابر به مانند انسان سوگوار می گرید و رعد چون عاشق كثیب و خورشید نیز از زیر ابر، آنگاه كه چهره می نماید و پنهان می شود، حصاری است كه از مراقب خود حذر دارد روزگار بیمار بود و اینك بهبود یافت و بوی سمن داروی او شد خندیدن لاله از دور، به مانند سرانگشتان حنا بسته عروسی است ژاله بر لاله چون اشك مهجوران است ردیف درختان بادام و سرو در كنار جوی مانند قطار اشتران است از همین نمونه ها به خوبی می توان دریافت كه عناصر خیال او را، در وصف طبیعت بی جان، انسان و جانوران دیگر كه دارای حس و حركتند تشكیل می دهد و همین امر سبب زنده بودن طبیعت در شعر اوست، حتی شراب نیز در شعر او دارای شخصیت و جان و زندگی است و در خم می جوشد و مانند اشتر مست كفك به لب می آورد، از هوش می رود و به هوش می‌آید

او تصویر را مثل شاعران اواخر قرن پنجم و یا حتی اوایل قرن پنجم خلاصه نمی كند. از این روی در دیوان او استعاره بسیار كم است و اگر وجود داشته باشد حاصل تشبیهی بسیار معروف و محسوس است كه به ذهن هر كسی می رسد :

به حجاب اندرون شود خورشید

چون تو برداری از دو «لاله» حجیب

در میان صور خیال او كمتر چیزی از عناصر غیر طبیعی وجود دارد، تاثیر علم را به هیچگونه در خیال او نمی توان جستجو كرد و اگر مساله كور مادرزاد بودن او امری مسلم باشد، در تمام صور خیال او جای شك باقی می ماند كه از ریشه های دیگری گرفته شده باشد زیرا این گونه تصویرها كه از طبیعت ارائه می دهد جز از رهگذر چشمی بینا كه تجربه حسی دارد، قابل قبول نیست مگر این كه بگوییم او نیز مانند شاعران دوره های بعد اجزای خیال خود را از شعر دیگران گرفته و فقط در ذهن هخود آنها را با تخیل شاعرانه خویش تغییر داده و از خیالهای دیگران خیالهای تازه ای ابداع كرده است. (شفیعی كدكنی. صور خیال در شعر فارسی. خلاصه صفحات414 تا438 )

چهارشنبه 1/6/1391 - 1:59 - 0 تشکر 522564

طبیعت در شاهنامه

نخستین نكته ای كه در باب تصویرهای شاهنامه باید یادآوری كرد این است كه شاعر(فردوسی) بر خلاف هم روزگارانش ـ كه تصویر را به خاطر تصویر در شعر می آورده اند ـ می كوشد كه تصویر را وسیله ای قرار دهد برای القاء حالتها و نمایش لحظه ها و جوانب گوناگون طبیعت و زندگی، آنگونه كه در متن واقعه جریان دارد.

در سراسر شاهنامه وصفهای تشبیهی یا استعاری ـ كه سخن را دراز دامن می كند ـ به دشواری می توان یا فت یعنی از آن دست وصفها كه در آثار مشابه شاهنامه به وفور دیده می شود در شاهنامه به دشواری مشاهده می شود زیرا هر یك از تصاویر طبیعت یا لحظه های حیات، چنان در تركیب عمومی شعر حل می شود كه خواننده وجود انفرادی آن را در نمی یابد. در طول حوادث این حماسه، بارها خورشید طلوع وغروب می كند و با اینكه او مجال هر گونه دراز سخنی و اطناب در این زمینه را دارد، از حد نیازمندی مقام هیچگاه تجاوز نمی كند و اغلب با ترسیم یك خط، تركیب عمومی شعر را از هنجار پسندیده ای كه دارد، بیرون نمی آورد، هیچ شب و صبحی چه در آغاز یك حادثه و چه در خلال آن از دو بیت تجاوز نمی كند و بیشترین نمونه های تصویر صبح یا سپیده یا شب، در سراسر كتاب از این گونه است :

بدانگونه كه دریای یاقوت زرد

زند موج بر كشور لاجورد (شاهنامه فردوسی)

یا :

چو خورشید تابنده بنمود تاج

بگسترد كافور بر تخت عاج

یا :

چو شد روی گیتی ز خورشید زرد

بخم اندر آمد شب لاژورد

بسیاری از گویندگان زبان فارسی، عنصر اغراق را در شعر به كار گرفته اند اما جهت دید آنان متوجه جزئیات ریزه كاری های تصویر بوده از این روی حاصل تصاویر ایشان چیزی است گاه زیبا اما كوچك و اندك تاثیر، بر خلاف شاهنامه كه در همه تصاویر آن، اجزای سازنده تصویر وسیع ترین عناصر هستی است : كوه است و دشت، ابر و دریا و خورشید و ماه و اسنادهای مجازی برخاسته از تصاویر او، به گونه پدیده های عظیم هستی با ز می گردد وبیابان و سیاهی و سكوت و لشكری كه به نیروی اسناد مجازی تصویرمی كند چندان وسیع است كه عناصر سازنده آن همه جا ابر است و آفتاب و دریا و سپهر و ستاره زمان و زمین و او هیچ گاه، در اغراقها، جهت دید خود را متوجه جزئیات و ریزه كاریهای كوچك نمی كند و همیشه از مظاهر عظمت و بیكرانگی و ابدیت كمك می‌گیرد و این خود یكی از علل اصلی توفیق او در سرودن حماسه شاهنامه است.

در سراسر شاهنامه نمی توان یافت كه اجزای سازنده آن به طور طبیعی در خارج وجود نداشته باشد مگر به ندرت از قبیل دریای یاقوت زرد كه زند موج بر كشور لاژورد و این نكته كه از ویژگیهای اصلی شعر عصر سامانی است در دوره فروسی بیش و كم در شعر فارسی رعایت نمی شده و دیوان بسیاری از شاعران مانند منوچهری پر است از تصویرهایی كه فقط اجزاء آن در خارج قابل تصور است نه تركیبات آن. (شفیعی كدكنی. صور خیال در شعر فارسی. خلاصه صفحات440 تا470)

كامل ترین وصف خزان در شاهنامه این است كه بهرام گور می سراید و آسمان را بسان پشت پلنگ می بیند كه تشابه بهار و خزان در تصویر فردوسی از جهت تنوع رنگها یكسان است.

چو بینم رخ سیب بیجاده رنگ

شود آسمان همچو پشت پلنگ

تصاویر مربوط به زمستان را در مواضع مختلف شاهنامه می توان یافت. فردوسی مخصوصا" مهارت تام دارد وقتی كه با چند كلمه بوران تندی را می نمایاند كه فورا" می رسد. مثلا" :

بدان لشكر دشمن اندر فتاد

چنان كندر افتد به گلبرگ باد (دیوان ص 1320، 94)

فردوسی بیشتر بهار را توصیف می كند. چشمه ها و رودها و نباتات به جهت بارانهای بهاری دوباره قوت می گیرند.

عجیب است كه فصل تابستان در شاهنامه غائب است، البته در جایی می گوید :

بخندید تموز با سرخ سیب

همی كرد بار برگش عتیب

فردوسی در عصری كه وصف طبیعت یكی از موضوعات اصلی است، از این موضوع غافل نبوده است. گویی شاعری كه به اطراف خود می نگرد به ناچار انعكاس زیبایی های عینی و خارجی را نمی‌تواند به صورت تخیل شاعرانه در نیاورد «لیكن فردوسی در اوصاف طبیعت كوشش نمی كند كه طبع شعر خود را نشان دهد و مقصدش در این اوصاف آن است كه زمان و مكان حوادث حماسه خود را مقرر نماید.

تعداد صحیح عده ادبیات شاهنامه كه در آنها وصف طبیعت ظاهر می شود، مشكل است. با وجود این اگر تشبیهات و استعارات عدیده را كه اصلاحات آن از طبیعت گرفته شده كنار بگذارند، می توان گفت در دویست و پنجاه موضوع شاهنامه به درستی وصف طبیعت می كند». (دیوان ص 49)

در تشبیهاتی كه فردوسی از فصول سال به ویژه بهار و خزان دارد عنصر رنگ و حركت نمود بیشتری دارند كه نشان از تخیل زنده و پویای شاعر است. به ویژه كه این تصاویر زمینه ساز حركتی پر شتابترند كه همان صحنه های حماسی است.

كه مازندران شهر ما یاد باد

همیشه بر و بومش آباد باد

كه در بوستانش همیشه گل است

به كوه اندرون لاله وسنبل است

هوا خوشگوار و زمین پرنگار

نه سرد و نه گرم همیشه بهار

نوازنده بلبل به باغ اندرون

گرازنده آهو به راغ اندرون

بی جهت نیست كه تنی چند از هزاران شاعر فارسی زبان را جز اركان ادب فارسی شمرده اند و یكی از آنها فردوسی است و همین نشاط و پویایی در شعر مولوی هم با روحیاتی دیگر و با مضامین شعری متفاوت در توصیف طبیعت به چشم می خورد، وقتی كه می سراید : «بهار آمد بهار آمد بهار خوشگوار آمد» و یا «آب زنید راه را این كه نگار می رسد ».( طالبیان. صور خیال در شعر شاعران سبك خراسانی.136و137)

چهارشنبه 1/6/1391 - 1:59 - 0 تشکر 522566

طبیعت در شعر فرخی

فرخی هم از نظر تنوع حوزه خیالهای شاعرانه و هم از نظر لطافت تصویرها، شاعری است ممتاز. از پیشینیان و معاصران او تنها منوچهری است كه در جهاتی قابل سنجش با اوست اما شعر منوچهری اگر در زمینه طبیعت و تصاویر مربوط به آن، غنی تر از شعر فرخی باشد هیچ گاه از ارزش تصویرهای شعر فرخی نمی كاهد چرا كه تنوع تصویرهای فرخی در زمینه شعرهای غنایی نكته ای است كه شعرش را در كنار شعر منوچهری از نظر تصاویر ارزش و اعتبار می بخشد.

در شعر فرخی، تصویرها نرم و لطیف است و ذهن او بیشتر می كوشد كه از عناصر موجود در خارج در دو سوی تصاویر خود استفاده كند، از این روی تصویرهای او به دقت تصاویر منوچهری نیست، زیرا منوچهری برای هر یك از عناصر طبیعت از ذهن خویش برابری فرض می كند و این معادل فرضی، چندان از نظر رنگ و هندسه دقیق خارجی قابل تطبیق با موضوع وصف اوست كه دو روی تصویر دقیقا" در برابر یكدیگر قرار می گیرند به حدی كه گویی آیینه ای در برابر اشیاء نهاده است، اما فرخی با اینكه وصفهای او دقیق و سرشار از تازگی است این مایه دقت را نشان نمی دهد.

با اینكه گلها و پرندگان و میوه های شعرش، گسترش گلها و پرندگان و میوه ها و دیگر عناصر طبیعت را در دیوان منوچهری ندارد اما از نظر نمونه‌های وصف به ویژه وصف باغ ـ چه در بهار و چه درخزان ـ دیوانش یكی از غنی ترین دیوانهای شعر فارسی است.

با اینكه این دوره ـ یعنی شعر فارسی قرن های سوم و چهارم و پنجم ـ را، دوره طبیعت خواندیم در سراسر این سه قرن اگر دو شاعر به عنوان نمایندگان تصویرهای طبیعت بخواهیم انتخاب كنیم بی گمان یكی از آنها فرخی است، زیرا تصویرهای تازه و زنده طبیعت در دیوان او بیش از هر شاعر دیگری است و او در زمینه وصف طبیعت مجموعه ای از تصاویر خاص به وجود آورده كه در شعر فارسی به صورت كلیشه در آمده و گویندگان قرن های بعد آنها را به طور تكراری در شعر خویش آورده اند از قبیل :

تا بر آمد جام های سرخ رنگ از شاخ گل

پنجه ها چون دست مردم سر بر آورد از چنار

بر روی هم قیاس انسان با طبیعت و طبیعت با انسان و حلول شاعر در اشیاء و عناصر طبیعت، از ویژگی‌های شعر فرخی است و جز منوچهری هیچ شاعری از این نظر به پایه او نمی رسد و اگر قدرت تصاویر او در القاء حالتها و مسائل وجدانی مورد نظر قرار گیرد او را در این راه بر یك یك شاعران این دوره باید برتری داد. (شفیعی كدكنی. صور خیال در شعر فارسی. خلاصه صفحات486 تا500)

شعر همیشه از عالم خارج و طبیعت مایه گرفته و شاعر مشهودات خویش را چنان كه خود دریافته و در خاطر پرورانده به مدد كلمات بیان كرده و خوانندگان آثارش را در احساسات و تاثیراتی كه داشته با خویشتن شریك و همدل گردانده است. پس توصیف طبیعت و زیبایی های آن چیزی نیست كه از فرخی شروع شده باشد. حتی می توان گفت در میان شعرایی كه در آن روزگار به شیوه او، یعنی به سبك خراسانی سخن می گفتند از این نظر وجوه اشتراكی درآثار آنها دیده می شود. اوصاف فرخی نقاشی هایی كامل، نزدیك به واقع و با شكوه تر و جاندارتر از طبیعت است. وصف ابر در ابیات زیر، به خصوص توصیف های دقیق و متنوع از یك مضمون، نمایش حالات مختلف ابرها و رنگ آمیزیهای كه شاعر كرده بسیار زیبا و قابل توجه است :

برآمد قیرگون ابری ز روی نیلگون دریا

چو رای عاشقان گردان چو طبع بیدلان شیدا

چو گردان گشته سیلابی، میان آب آسوده

چو گردان گردبادی تندگردی تیره اندر وا( طالبیان. صور خیال در شعر شاعران سبك خراسانی.191)

چهارشنبه 1/6/1391 - 2:0 - 0 تشکر 522567

طبیعت در شعر منوچهری

منوچهری : منوچهری را باید شاعر طبیعت خواند دیوان او گواه این دعویست. كودكی او در دامغان با آن بیابانهای فراخ و بی كران كه پیرامون آن را گرفته است گذشت و بخشی از جوانی او نیز گویا در كناره های دریای خزر و دامنه های البرز به سر آمد. تاثیر این محیط عشق به طبیعت را به او القا كرد.

عشق به زندگی در توصیفهایی كه شاعر از گلها، مرغها و میوه ها می كند محسوس تر است. زندگی چیز تحقیر كردنی نیست زیرا از زیبایی آكنده است زیبایی آن در خزان نیز مانند بهار دریافتنی و پسودنی است روزهای پاییز (غم انگیز) شاعر را به تفكر و اندیشه نمی گذراند. گریز ایام اورا به عالم درون , عالم حكیمان وصوفیان نمی كشاند. شاید او نیز مثل بسیاری از واقع بینان در دنیای درون جز تیرگی و ابهام چیزی سراغ ندارد. دنیایی كه صوفیان در آن همه جذبه و شور وحال می دیدند بر روی یك شاعر عشرت جوی بی بند وبار بكلی بسته است. این منوچهری مرد خانقاه نیست مرد عشرت است اما آن شوق و جذبه ای كه در صومعه ها و خانقاه های بلخ و غزنه و نیشابور شور و ولوله می افكند در كاخهای امیران و باغ های خواجگان غزنه به خاموشی گرائیده بود. از این روست كه دنیای باطن برای او هیچ نیست. آنچه دوست داشتنی و دریافتنی است دنیای ظاهر است. دنیای زیبائیهای محسوس و مجرد است زندگی با همه مظاهر آن نیز از لطف و زیبائی آكنده است. در بهار آن , چشم زیبایی شناس شاعر همه جا بدایع و لطائف تازه كشف می كند. لطایف و بدایعی كه از فرو شكوه یك زندگی پر تجمل درباری یاد می آورد. میوه های خزان در دل انگیزی و فریبندگی از گلهای بهاری هیچ كم ندارد و آسمان گرفته و ابر آلود آبان ماه در زیبایی و طرب انگیزی آسمان روشن و شفاف اردیبهشت كمتر نیست.از این روست كه شاعر با همان شور و هیجانی كه زیباییهای بهار را می ستاید جادوییهای خزان را نیز توصیف می كند. آنچه در توصیف بیابانهای گرم و خشك در پاره ای از قصاید او به نظر می آید آفریده وهم وپندار نیست شاید شاعر در آن توصیف ها تقلیدی از شاعران عرب را در نظر داشته اما رنگ و گونه محلی در آنها بارز و هویداست این دشتها و بیابانها كه وصف آنها گاه موی بر اندام انسان راست می كند بسا كه در اطراف كومش و دامغان رهگذار شاعر بوده است وبارها از رنج و سختی جان او را به لب آورده است آنچه اورا به وصف و ستایش شتر وا می دارد تقلید از یك سنت ادبی شاعران عرب نیست بسا كه در كرانه های بیابان كومش و كویر دیدگان خسته و درد كشیده او حركت آرام و ملال انگیز این رهنورد بیابان ها را شاهد بوده است. خاطره اقامت در ری و كناره های دریای آبسكون نیز در توصیفهایی كه از زیباییهای كوه البرز و دامنه های سر سبز و شاداب شمال آن كرده است انعكاس دارد. روح او در برخورد با این زیباییهای و تازگیها با طبیعت آمیزگاری می یابد و در این جذبه های هنرمندانه است كه او با قدرت و ابتكار به تبیین و ادراك طبیعت می پردازد. رنگها و آهنگ هایی كه در اشعار او چنان هنرمندانه توصیف شده اند از ذوق موسیقی و نقاشی او حكایت می كند. امواج رنگها نیز در چشم زیباپسند او انعكاس دلپذیری می بخشد. الوان ریاحین و سبزه ها و بدایع قوس قزح با خرده بینی خاصی در شعر او بیان می شود اما زیبایی گلها بیشتر از همه مظاهر جمال ذوق او را تحریك می كند و شیفتگی و دلدادگی او درباره این زیباییها خاموش و حساس چنان بارزو هویداست كه خواننده را به شگفتی می اندازد. منوچهری چون خیام و مولانا و سعدی و... وصف طبیعت را وسیله بیان معانی دیگر قرار نمی دهد توصیفهای منوچهری دریافت حواس است از زیباییهای جهان بی تقلید از دیگران و دگرگونه و یگانه. به بیان دیگر منوچهری با طبیعت محض و بیرونی سرو كار دارد. استادی منوچهری در رعایت هماهنگی بین محتوا و قالب در قصیده است وی با توجه به محتوا , وزن واژه ها را بر می گیرند مثلا در توصیف بیابان برای القای سكوت و تنهایی آن از تركیب مصوتهای بم استفاده می كند برعكس در اشعاری چون قصیده در وصف شب كه با توصیف باران و طوفان و سیل همراه است از وزن پر طنطنه و واژه های پر تحرك سود جسته است.

شعرها (در وصف بهار، بهار دل انگیز، نو بهار، شب و خزان و... )(برگزیده اشعار رودكی ومنوچهری. حاكمی. خلاصه صفحات 69تا82»

از آنجا كه این دوره از شعر فارسی را باید دوره طبیعت و تصاویر طبیعت در شعر فارسی دانست منوچهری بهترین نماینده این دوره از نظر تصاویر شعری به شمار می رود، زیرا از نظر توفیق در مجموعه وسیعی از تصاویر گوناگون طبیعت با رنگها و خصایص ویژه دید شخصی شاعر، او توانسته است شاعر ممتاز این دوره و بر روی هم، در حوزه تصویرهای حسی و مادی طبیعت، بزرگترین شاعر در طول تاریخ ادب فارسی به شمار آید.

تصاویر شعری او اغلب، حاصل تجربه های حسی اوست و از این نظر طبیعت در دیوان او زنده ترین وصف ها را داراست، چرا كه بیان مادی و حسی او از طبیعت با كنجكاوی عجیبی كه در زوایای وجودی هر یك از اشیاء دارد، چندان قوی است كه هر تصویر او از طبیعت چنان است كه گویی آیینه ای فرا روی اشیاء داشته و از هر كدام تصویری در این آیینه ـ كه روشن است و بی كرانه ـ به وجود آورده است.

بی هیچ گمان تجربه های حسی او در زمینه های گوناگون طبیعت، متنوع ترین و تازه ترین تجربه های شعری در ادب فارسی است و میزان تجربی بودن تصاویر او را در قیاس با تصاویر شعری دیگر گویندگان به طور محسوس تری می توان دریافت و هر كس در همان نمونه های تصویر باران دقت كند در خواهد یافت كه مجموعه آن تصاویر حاصل تجربه یك روز بارانی است و از قیاس آنها با این تصاویر باران كه در فضای دیگری ارائه شده و باران دیگری است :

فرو بارید بارانی ز گردون

چنان چون برگ بارد به گلشن

و یا اندر تموزی مه ببارد

جراد منتشر بر بان و برزن

در میان تصویرهای او آنها كه هر دو سوی تصویر از طبیعت گرفته شده و جنبه خیالی ندارد، اگر چه كمتر است اما زنده تر و زیباتر است.

شبی گیسو فرو هشته به دامن

پلاسین معجر و قیرینه گرزن

آورده و در آنجا طلوع خورشید به مانند دزدی است خون آلود كه از كمین گاه به در آید یا چراغی كه هر لحظه روغنش بیفزاید و آمدن مه چنان است كه در هزاران خرمن تر به عمدا" آتش در زنند و در همین گونه تصاویر است كه او بیشتر می كوشد طبیعت مرده را با طبیعت زنده در كنار هم قرار دهد و از این رهگذر حركت و حیات عجیبی در تصاویر او دیده می شود.

منوچهری نه تنها به تصویرهایی از طبیعت كه در حوزه مبصرات و نیروی بینایی است پرداخته، بلكه نسبت به معاصرانش توجه بسیاری به مساله اصوات در طبیعت دارد، از این روی در دیوان او تصاویری در باب آهنگ ها و نغمه های مرغان دیده می شود كه خود قابل توجه است و یكی دیگر از عوامل زنده بودن طبیعت در شعر او همین توجهی است كه به اصوات دارد. زیرا از راه گوش و از راه چشم، هر دو، خواننده را به موضوعات وصف خود نزدیك می كند.( شفیعی كدكنی. صور خیال در شعر فارسی. خلاصه صفحات501تا525)

طبیعت در شعر اسدی طوسی

اسدی اغلب، هر كدام از بخشها یا قصه ها و اجزای حماسه خود را با وصفی معمولا" تفصیلی از طبیعت یا یكی از اجزای آن آغاز می كند و در خلال داستان نیز هر جا مجالی پیدا كند، به آوردن مجموعه‌ای از تصاویر شعری می پردازد و افزونی همین تصاویر شعری است كه در آن تزاحم را در فضای حماسه او ایجاد كرده است و اگر از این باب او را با شاهنامه قیاس كنیم خواهیم دید كه فردوسی اغلب در چنین موارد با ترسیم یك خط، زمینه كار خود را نشان می دهد و به اصل موضوع و زیر وبم داستان می پردازد و از این روی اگر طلوعهای شاهنامه را طلوعهای گرشاسپنامه قیاس كنیم خواهیم دید كه در شاهنامه، گاه با یك بیت و زمانی یك مصراع و حتی در مواردی با نیمی از یك مصراع تصویر ارائه شده و دنباله مصراع و بیت گزارش داستان است و چند و چون كار قهرمانان. ولی اسدی همیشه طلوعها را با وصفی تفصیلی تر و با چندین تصویر پی در پی نشان می دهد و هم از این گونه است وصفهای شب.( شفیعی كدكنی. صور خیال در شعر فارسی . 614)

چهارشنبه 1/6/1391 - 2:0 - 0 تشکر 522568

همدلی با طبیعت در شعر دقیقی

در اشعار دقیقی پیوستگی با طبیعت به نحو بارزی مشهود است حتی این احساس و ادراك گاه از مرحله همدلی می گذرد و به درجه ای می رسد كه شاعر گویی خود را در همه مظاهر طبیعت می یابد و در درون آنها قرار می گیرد و با آنها می زید. آنچه در انگلیسی آن را empathy و در آلمانی einfuhlvny یا همجوشی با طبیعت و «انتقال حس آگاهی از خود و خود دیگری» تعبیر می كنند.

تنوع تصاویر: تصویر در شعر دقیق نه تنها زیبا و تازه بلكه نموداری است از جلوه های گوناگون، دامنه پر نقش زمین، پهنه آسمان و رنگارنگی و عطر گلها، زلالی چشمه و طعم نوش آن، آراستگی درخت، خرمن دشت، جمال معشوق، رنگ باده و نغمه چنگ هریك با بعدی خاص نموده شده، از این رو همه وجود انسانی از این شعر محظوظ می گردد.

تحرك و پویایی در تصاویر و توجه به جلوه رنگها:بعضی از تصاویر دقیقی از تحرك و پویایی خاصی بهره ور است. به خصوص كه وی از آن دسته شاعرانی است كه روحشان با طبیعت همراز و در اهتزاز است. كسی كه با طبیعت زنده و پرجوش مانوس است، ناگزیر تموجات خیال و تپشهای دلش با آن هم آهنگ می شود و شعرش لبریز از حیات و پویندگی. بسیاری از ابیات شاهدی گویاست :

تو آن ابری كه ناساید شب و روز

ز باریدن چنان چون از كمان تیر

نباری در كف زرخواه جز زر

چنان چون بر سر بد خواه جز ببر

دقیقی با توصیف زمین به مانند دیبایی خون آلود و هوا همچون مشتی نیل اندود تصویر زیبا و رنگارنگی از طبیعت به دست داده است. همین دیبا گاه در توصیف ترنج سبز و زرد به كار گرفته می‌شود و در پیچ و تابی لفظی به صورت صنعت لف و نشر در كلام رخ می نماید.

به زیر دیبه سبز اندر آنك

ترنج سبز و زرد از بار بنگر

یكی چون حلقه ای از زر خفچه است

یكی چون بیضه ای بینی ز عنبر

به همین دلیل گفته اند : «همان گونه كه دامنه طبیعت رنگارنگ و چشم نواز است، تصاویر دقیقی نیز از تنوع رنگها بغایت برخوردار است. این یكی از ویژگی های شعر دوره سامانی است».

تجسم و گوناگونی تلفیق پدیده های مختلف در آینه ذهن دقیقی، نگارگری دقیق و خلاق را به یاد می‌آورد كه با آمیختن رنگهای مختلف طبیعت را به تصویر كشیده است.

نگه كن آب و یخ در آبگینه

فروزان هر سه همچون شمع روشن

گدازیده دو تایك تا فسرده

به یك لون این سه گوهر بین ملون

دقیقی در توصیف طبیعت اغلب با مفردات سر و كار دارد و هیات تركیبی كه آمیزشی از پدیده های گوناگون باشد، در طرفین تشبیهات او كمتر دیده می شود.( طالبیان. صور خیال در شعر شاعران سبك خراسانی.136و137)

چهارشنبه 1/6/1391 - 2:1 - 0 تشکر 522570

طبیعت در شعر عنصری

طبیعت در شعر عنصری رنگ و جلای چندانی ندارد. مجموع تشابهات عنصری در زمینه زمین و آسمان و ابر و گل و باغ، حدود 40 تشبیه، در نیمی از اشعار دیوان اوست. یعنی تنها كمی بیشتر از تشبیهاتی كه فقط در آنها سخای ممدوح ستوده شده است. نمونه ای از تشبیهات عنصری در ذیل می‌آید :

جهان در طلیعه بهار، چون لاله زار است. هوا از عكس جامه های رنگارنگ زمینی، چون باغ ارم و زمین انبوه یاقوتهای سرخ به رنگ گلنار است. نسیم صبا، طبله عطار باغ، كلبه بزاز را به خاطر می‌آورد و باد نوروزی، بتگری می كند :

باد نوروزی همی در بوستان بتگر شود

تا زصنعش هر درختی لعبتی دیگر شود

از میان اندك تشبیهاتی كه عنصری درباره گلها دارد نیز، رنگ اشرافیت درباری به خوبی نمایان است. لاله به سجاده و عتیق می ماند، نرگس به چتری از سیم خام یا جامی زرین كه در آن عنبر باشد و یا به جامی سیمین كه در میان آن دینار تعبیه شده باشد، تشبیه می شود. اگر هم نرگس به چشم شباهت دارد، به شكلی است كه شاعر در محیط اشرافی خود می بیند و محیط درباری می پسندد.

یكی نه چشم ولكن به گونه چشمی

كه دیده اش از شبه باشد مژه ز زر عیار

بنفشه به جامه تشبیه شده، جامه ای كه از حریر سبز كه نیل بر آن پراكنده باشند و یا ابریشمی سبز كه مهره های كبودی بر آن ریخته باشند. نیلوفر، همچون فیروزه بر آبگینه است و این تشبیهی نو و تازه است. شبهی، زر عیار، سیم خام، مینا، حریر سبز، ابریشم سبز، زبرجد و لؤلؤ شهوار، در یكی از طرفین آن دسته از تشبیهات عنصری قرار دارند كه به كار توصیف طبیعت آمده اند.

منبع الهام تشبیهات عنصری از طبیعت، با شاعران هم عصر او، به ویژه منوچهری اصلا" قابل مقایسه كمی و كیفی نیست. (طالبیان. صور خیال در شعر شاعران سبك خراسانی.287)

تغزل و وصف طبیعت در شعر مسعود سعد

تشبیهات مسعود سعد در حوزه تغزل و وصف طبیعت نسبت به بیان حال شاعرانه و نسبت به شاعران پیشین كمتر و تشبیه نو و تازه در شعر او در این دو زمینه اندك است. تشبیه سپهر به آیینه و ابر هزار آوا و زمین به دل غمگین درآثار گذشتگان دیده نشده است اگر شاعران طبق سنت شعر فارسی تا زمان شاعر عموما" جام را به خورشید مانند می كرده اند و چشم را به نرگس. مسعود سعد چنین می گوید :

جام همچون كوكب است از بهر آن تابد به شب

لاله همرنگ می است از آن دارد طرب (دیوان، ص 553)

از جمله توصیفاتی كه مسعود سعد از طبیعت كرده است توصیف خزان است. او خزان را در هیات انسانی تصور كرده است كه به باغ روی می نهد و دگرگونی هایی ایجاد می كند. شاخ، كمان بر می‌كشد و سرما كمین می گشاید. گلی كه از مادر می زاید، از چمن ناامید است. شاخ نیلوفر به محض آن كه چشم می گشاید، بید در مقابلش به سجود می ایستد. قمری و فاخته، آوازه خوانی را در حاكمینت دولت خزان فراموش می كنند. جوی روان چون سیم یخ زده است و برگ رزان چو زر به زردی گراییده است. جلوه های نگرانی و غمها و ناامیدی شاعری زندانی در توصیف خزان متجلی است

وصف بهار: وصف بهار با تجاهلی آغاز می شود كه تجاهل خود آرایش برای مبالغه است. در تخیل شاعر باد و ابر بسان آرایشگری جلوه می كنند. آرایشگری كه پیرایه می بندد و نقاب از چهره زیبارویان و نو عروسان بهاری می گشاید. ابر همچون عاشقی رعنا دامن كشان می آید و گاهی در و زمانی كافور می بارد. شكوفه از زیر قطره باران چون نمایش شكلی از زیر بلور است. گل مورد بسان دیدار دوستی عزیز از خوشحالی می خندد. لاله به رنگ تذرو جلوه می كند و سنبل بوی نافه آهو می پراكند. كلاغ هم چون فرار شب از روز در حال فرار است. هزار دستان و فاخته مست از شرابی كه جام لاله فراهم آورده به نغمه سرایی مشغولند. بنفشه در مقابل لاله سجود می كند و باد صبا هم چون دم جبرییل و دم عیسی ا زخاك گل می رویاند. (طالبیان. صور خیال در شعر شاعران سبك خراسانی..358و359)

چهارشنبه 1/6/1391 - 2:1 - 0 تشکر 522572

تصاویر مربوط به طبیعت در شعر قطران تبریزی

در شعر فارسی صبغه اقلیمی در تصاویر مربوط به طبیعت قابل تشخیص نیست. با همه فراخی دامنه جغرافیایی محیط زیست شاعران و با همه اختلافاتی كه از نظر اوضاع طبیعی هر ناحیه ای از نواحی مختلف نفوذ شعر فارسی وجود داشته، رنگ عمومی شعرهای طبیعت یكسان است و بهار یا پاییز یا هر پدیده دیگر از پدیده های طبیعت در شعر مسعود سعد و معزی و قطران یكسان است. با این كه محیط زیست ایشان جدا از یكدیگر جداست. مسعود سعد در هند می زیسته و معزی در خراسان و قطران در آذربایجان و بالطبع هر كدام از این نواحی از نظر طبیعت ویژگی های خاصی را داراست

وقتی كه به منابع تشبیه د رشعر قطران نظری بیفكنیم فرخی را به یاد می آوریم با آن همه نگارگری از طبیعت و با این تفاوت كه فرخی مبتكر است و قطران در بسیاری مضامین مقلد. هر چند كه تصویر ابتكاری وابداعی هم دارد و ابزارهایی برای نوسازی تشبیهات به كار گرفته و تشبیهات عقلی و تجریدی او از فرخی بیشتر است و طبیعت را با بعضی حالات نفسانی همانند كرده و تغزل و وصف طبیعت را در آمیخته و گرایش به پیشه های اجتماعی و ابزار و آلات زندگی مردم عادی در شعر او بیشتر به چشم می خورد. هر چند كه صبغه اشرافی در شعر او نیز چندان محدود نیست و بیش از گرایش به زندگی مردم عادی است و اینها همه تفاوتهایی در دید دو شاعر را در وصف طبیعت نشان می دهد.

آمیختگی بین تصاویر تغزلی و توصیف طبیعت در شعر قطران به چشم می خورد به طریقی كه او دنیای عشق و عاشقی را به سرزمین گلها و بوته ها و درختان منتقل می كند و باغ و بستان را با جمال معشوق همسان می بیند :

چو چشم جانان نرگس به چشم گشاد

چو روی عاشق خیری به باغ رخ نمود

چو رخ دوست برفتاده سر زلف

برگ بنفشه به برگ لاله بر افتاد

توصیف شاعرانه قطران از طبیعت نیز با یكدیگر مبادله حسن و زر و زیور و نقش و نگار می كنند و چون زینت های ساختگی در دنیای مردم بی پناه و عادی كمتر یافته می شود و یا اصلا" نشانی از آنها نیست و پناهگاه شاعر نیز در دربارهاست. بنابراین توصیف طبیعت هم بیشتر صبغه اشرافی پیدا می كند. از سوی دیگر شعر قطران را پر از تشبیهات خیالی و گاه وهمی می كند.یاقوت و بلور و دینار در هیاتی مركب در بیت ذیل به كار توصیف طبیعت آمده اند و آمیختگی سرخی و سفیدی و زردی را در سیب و ترنج به خوبی نموده ا ند.

سیب منقط آمد و نارنج مشك بوی

این جای لاله بستد و ان مسكن سمن

آن چون فشانده دانه یاقوت بر بلور

وین چون فشانده شوشه دینار بر سمن (طالبیان. صور خیال در شعر شاعران سبك خراسانی..380و381)

چهارشنبه 1/6/1391 - 2:13 - 0 تشکر 522608

عناصر طبیعت در اشعار مولوی

اوج غزل عرفانی در مولوی است. غزلیات مولانا غزلیاتی است زنده كه غالبا در مجالس سماع و در حال شور و نشاط سروده شده است. نگاه های او در نتیجه استعارات و تشبیهات او معمولا جدیداست، اوزان غزلیات متنوع است. مختصات مهم شعری او : موسیقی قوی شعر خاصیت حقیقت نمایی و باور داشت، تاثیرگذار بودن، نشاط وغم ستیزی، وفور تلمیح، زبان سمبلیك، عرفانی كه ژرف ساخت حماسی دارد و می توان بدان عرفان حماسی گفت. علاقه او به طبیعت در سخن او جلوه ای خاص دارد. از بهار و خزان , از آب و باد , از خاك و دانه , از مرغ و مور در مثنوی خویش یاد می كند ,رنگها و نیرنگ های جهان را می شكافد و حتی كارگاه عدم را رنگ آمیزی می كند , طبیعت را جلوه گاه خدا می بیند و حتی گاه جز خدا هیچ چیز دیگر را در سراسر كائنات نمی بیند.در ادامه به بررسی صور گوناگون خیال عناصر طبیعت (آب و خورشید و باغ و گیاهان و..)در دیوان مولوی می پردازیم :

خیالبندی خورشید

یكی از گویاترین ابیات « دیوان شمس » مقطع غزلی است كه مولوی دیدار عارفانه خود را با شمس الدین در آن توصیف می كند:

خورشید روی مفخر تبریز شمس دین

اندر پیش دوان شده دلهای چون سحاب

با این حال، همین خورشید حادث در نظر هر آنكس كه می كوشد تا شكوه و عظمت الهی را توصیف كند به صورت تمثیلی شایسته تجلی می كند، و در حقیقت هم یكی از رایج‌ترین صور خیال در ادبیات مذهبی سراسر دنیاست. از ادیان بیشماری كه خورشید را به صورت «خدا» می پرستند ویا دست كم آن را یكی از خدایان می دانند و پرستش می كنند نامی به میان نمی آوریم. اما پیوند این تشبیه كهن اعصار با عشق حقیقی مولوی شمس الدین، صفتی بسیار شخصی وزنده به خیالبندی مولوی از خورشید می بخشد.

توصیفهایی كه مولوی از قدرت معجزه آسای خورشید می دهد، در شعرش پایانی ندارد و اغلب صور خیال لطیف و شیرینی از خورشید ترسیم می كند:

خورشید گوید غوره را : «زان آمدم در مطبخت

تا سركه نفروشی دگر، پیشه كنی حلوا گری »

خوشید حادث، اگر چه تابع تغییر است، معذالك، تشبیهات بیشتری را به نظر شاعر می آورد، در حالی كه از سوی دیگر «آفتاب معرفت» باطنی را، مشرق در «جان عقل» است و روز و شبِ دنیای معنی را منور می سازد. اما غروب خورشید، تمثیلی از مرگ انسان و قیامت است: صبح دیگر كه نور آسمانی به جلوة زیبای دیروز ظاهر می شودـ آیا بشر دوباره به وجهی مشابه زنده و متولد نخواهد شد

كو بر سر منبر شد و ما جمله مریدیم

طبیعی است كه مولوی كوشش كرده است تا فنا شدن را با استفاده از استعارة خورشید و ستارگان یا خورشید و شمع شرح دهد: فنا وحدت ذاتی نیست، ولی به حال شمع در پیش خورشید مانند است كه هرچند نورش از نظر مادی وجود دارد، اما دیگر به چشم نمی رسد و از خود حكمی ندارد.

صور خیال خورشید با صور خیال رنگها به هم پیوند داده می شود. مولوی همیشه این حقیقت را باز می گوید كه نور خورشید، خود چنان شدید است كه كسی تاب دیدنش را ندارد، و آن شدت و درخشانی، خود نقابی است كه روی خورشید را پوشانده است.

اما افزون بر این توصیف كلی رنگها كه «روی پوشش» نور ناب نادیدنی است و در «مثنوی» فراوان آمده، مولوی با مفاهیم سنتی رنگها نیز بازی كرده است.

او رنگهای گوناگون را، مثل هر چیز دیگر دنیا، صرفا" تمثیلی می داند برای بیان حالت فكری خود و یا برای حقایقی كه عموما" پذیرفته شده است. مولوی در توصیفات خود صور خیالی را ابداع می كند كه اگر به رنگهای بر افروخته آناطولی مركزی بیندیشی، آنها را به بهترین وجه درك می كنی.

وصف شب، انگاه كه خورشید ناپدیدی شده، در آثار مولوی فراوان است:

چون رخ آفتاب شد دور زدید ه زمین

جامه سیاه می كند شب زفراق، لاجرم

خور چوبه صبح سرزند، جامه سپید می كند

ای رخت آفتاب جان، دور مشو زمحضرم

این شب سیه پوش‌است از آن،كز تعزیه دارد نشان

خیالبندی آب

این اندیشه كه فیض خداوند، یا حتی ذات خداوند، خود را در صور خیال آب متجلی می سازد، یكی از موضوعات اصلی مورد بحث مولوی است. هرچند او در شیوة سخن متغییر مرسوم خود، تمثیل و تشبیه آب را به صورتهای مختلف به كار می گیرد، اما این تمثیل از آن وسعت و تنوع دیگر تمثیلها برخوردار نیست.

آب حادث، آب حیات و آب لطف و بسیاری چیزهای زیبا و حیات بخش رابه یاد شاعر می آورد كه مثل باران از آسمان نازل می شود تا دنیا را شاداب كند:

فا یدة اول سماع با نگ آب

كوبود مرتشنگان را چون رباب

مولوی اغلب، «بحر معانی باطنی» را در برابر دنیای ظاهری قرار می دهد: تجلیات ظاهری و تمام انواع كه به چشم می آیند جز كاه و خاشاك نیستند كه روی این «بحر معنیهای رب العالمین را پوشانیده اند. او مكررا" این خیال را با استادی تصویر كرده است ئو هرچند دریا را به نامهای متفاوت، خواه «آب حیات» یا «بحر وحدت» می خواند، اما اسم آن هرچه باشد، انواع مادی ظاهری همیشه به صورت اشیاء عارضی پنداشته می شود كه ژرفای بی پایان این دریا را پنهان می سازد.

بسیار اتفاق می افتد كه مولوی در جاهای دیگر خیال مربوط به كف دریا را بری این عقیده مسلم به كار می برد. در غزل پر معنایی كه درباره مشاهدة خود سروده است، دنیا وآفریدگان آن را می بیند كه همچون «پاره های كف» از دریای الهی سر برون می آورند و كف بر كف می زنند و به دعوت گرداب باز ناپیدا می شوند او اغلب كف دست را با كف آب دریا جناس می آورد).مولوی در پیش چشم مجسم می سازد كه :

قومی چو دریا كف زنان، چون موجها سجده كنان.

حركت آدمی به سوی خداوند كه یكی دیگر از مراحل سیر و سلوك عارفانه است، اغلب به سفر سیل یا رود به سوی اقیانوس مانند می شود:

سجده كنان رویم سوی بحر همچو سیل

بر روی بحر، زان پس، ما كف زنان رویم.

خیالبندی رود و آب در غزلیات عارفانه مولانا بسیار بكار برده شده است: اقیانوس زادبوم حقیقی رود است و مانند قطره ای كه از «دریای عمان» برمی آید، بشر نیز به این دریا باز می گردد. مولوی آرزو می كند كه سبوی صورت مادی او بشكند تا دوباره به این منبع هستی بپیوندد

خیال بندی دوگانه قطره و دریا كه عارفان همة ادیان آنرا بكار برده اند، در شعرهای مولوی به روشنی پدیدار است:قطره یا به اقیانوس باز می گردد تا بار دیگر به اصل خود واصل شود و به طور كامل در آب سراسر آغوش ناپدید گردد،یا به صورت گوهری كه دریا او را در آغوش می كشد و همچنان از اوجداست، زندگی می كند. مولوی «آب هوش» یا عقل خود را، كه از طریق آبراههای مختلف در درون آدمی توزیع می شود چون آب الهی جاری در باغ می بیند.

به طور مسلم نمی توان تنها با تكیه كردن بر صور خیال مربوط به آب، تصویر روشنی از عقاید دینی مولوی ترسیم كرد. تعبیرات او در این زمینه تا حد زیادی مانند تعبیرات عارفان همه زمان ها و دین هاست كه خیال اقیانوس الهی را عاشقانه بكار می برند، اقیانوسی كه به راستی خود را به هر كس كه چشم بصیرت دارد نمایش می دهد. آن دسته از بیت های مولوی كه اقیانوس بیكران خداوند یا عشق را می ستاید، در كنار صور خیال كاملا" محسوس، مثل خیال خورشید یا آفتاب الهی، جای دارد.

یكی از جنبه های این صور خیال بیت هایی است كه از یخ سخن می گویند

یخ و برف دی ماهی دنیای جمادات ـ خواه زمستان زندگی مادی، یا دی ماه كانی های جامد و موجودات بیجان ـ اگر به نیرو و زیبایی خورشید پی برد در دم می گدازد و بار دیگر به شكل آب درمی آید و در جوی های كوچك به طرف درختان روان می شود تادر جان بخشیدن به آنها سودمند افتد، نه آنكه به حالت افراد خودپسند و خودپرست، منجمد شود.

چون بیوة جامه سیه، در خاك رفته ای شوی او

صور خیال باغ

نمونه ای از خیالبندی باغ را ملاحظه می كنیم كه در اشعار مولوی فراوان است، هر چند كه این باغ، به راستی باغ خارق العاده ای است. كدو، خیار و دیگر محصولات باغ های قونیه را باری، به تركیب های گوناگون می توان در شعرهای مولانا دید: مثلا" او قلندری را كه « سر و گردن بتراشد چون كدو و چو خیار» به سخره می گیرد. این خیالی است كه برای توصیف گروه خاصی از درویشان قلندر دوره گرد مناسب است.

باغ در نظر جلال الدین، سرشار از زندگی است. او رویای باغی را می بیند كه « فلك یك برگ اوست» و با این حال، باغ خاكی دستكم بازتاب كوچكی از این باغ ملكوتی است. تنها كسانی كه چند روزی از اردیبهشت ماه را در جلگه قونیه گذرانیده باشند درستی این خیالبندی مولوی را درك می كنند.

یكی از تمثیلات شاعرانه دلخواه مولوی كه در بهاریه های پر وجد وشور او آمده، تشبیه بهاران به روز رستاخیز است : باد مانند صدای صور اسرافیل می وزد و هرآنچه ظاهرا" در زیر خاك پوسیده بود، با دیگر جا می گیرد و نمایان می شود. قرآن بشر را فرا می خواند كه احیای زمین مرده را در بهار دلیل رستاخیز بداند و مولانا این آیات قرآنی را از روی ایمان تفسیر می كند.

لطف از حق است لیكن اهل تن

در نیابد لطف بی پرده چمن

اما زمستان، از سوی دیگر فصل انبار كردن مواد مصرفی تابستان است تمامی ثروتی كه در گنج خانه های تاریك درختان انباشته شده است با آمدن بهاران خرج خواهد شد عاشق نیز خود مانند خزان رخسارش زرد می شود ودر هجران معشوق شاخ و برگش می ریزد و خزان می كند یا در جای دیگر معشوق چون زمستان افسرده و غمین می گردد چنانكه هر كسی ازو در رنج است اما همینكه یار پدیدارآید او به گلستان بهار مبدل می شود.

در باغ مولوی هر گلی برای نمایاندن حالات و جنبه های گوناگون زندگی آدمی عهده دار وظیفه ای خاص خود

تا نگرید ابر كی خندد چمن...

نمونه بالا یكی از اندیشه های اصیل مولوی است كه در آن مظاهر طبیعت دقیقا با رفتار آدمی برابر می شود خندیدن متناسب با گریستن و خنده باغ جزای گریه ابر است زیرا همانگونه كه قطره های باران برای زیبا ساختن باغ مفید اشت اشكهای عاشق نیز سرانجام منجر به تجلی رحمت الهی خواهد شد مگر ناله دولاب آب را از دل تاریك زمین به خود جذب نمی كند و مزرعه جان را سبزه زار نمی سازد ؟

مولوی از تصویر مشهور رخ زرد و سرخ سیب نیز استفاده می برد و شاعران عرب دوره عباسی این خیال را به صورت تمثیل عاشق و معشوق و یا برای نمودن وداع عاشقان ترسیم كرده اندو تعبیر كلاسیك آن به گلستان سعدی شیرازی راه یافته كه معاصر مولوی واگر بتوان به ماخذ اعتماد كرد از ستایشگران او بوده است.

با این حال صور خیال كم رواج تر نیز در شعرهای مولوی وجود دارد : معشوق را طرفه درختی می خواند كه از او سیب و كدو می روید یا زاهدی را كه بی ذوق جان طاعات بسیار بجای می آورد به جوز بی مغز مانند می كند. این رسم , یعنی نهادن سبزیهای معطر و ریاحین در گلدان سفالین كه شاعران پیشتر بخصوص خاقانی اغلب بدان توجه كرده اند در دیوان مولوی هم آمده است.

است. پاره ای از این وظایف را شاعران عرب زبان و پارسی گوی قبل از او ابداع كرده اند. گاهی لاله رخ افروخته از خشم دلسوخته می شود و یا درخشندگی چهره گلنار یار را می نماید و یا احتمالا مانند شهیدی واقعی به خون غسل می كند.

اگر مولوی میانه باغ شعرهایش را به گل سرخ اختصاص نمی داد، جای شگفت بود. هر اندازه كه او گلهای گوناگون را وصف كرده باشد، اما گل سرخ چیز دیگری است. گل سرخ تجلی كامل جمال الهی در باغ است. این بینش عارف شیرازی یعنی روزبهان بقلی كه عظمت خداوند را تابناك همچون گل سرخ سحرآمیزی مشاهده كرده شاید نزد مولوی شناخته شده بوده است از این رو او خود را پند می دهد كه خاموش :

هین خمش كن تا بگوید شاه قل

بلبلی مفروش با این جنس گل

این گل گویاست پر جوش و خروش

بلبلا ترك زبان كن باش گوش

درمیان اشعار مولوی ابیات مربوط به گل فراوانست كه یكی از اینگونه غزلها با بیت مشهور زیر آغاز می شود :

امروز، روز شادی و امسال، سال گل

نیكوست حال ما كه نكو باد حال گل

مولوی وقتی كه گل سرخ را می بیند توصیف نویسندگان عرب را به یاد می آورد كه گل سرخ را به شاهزاده ای مانند می كردند كه سواره در باغ می رود و سبزه ها و ریاحین مانند لشكریان پیاده گرد او را گرفته باشند. اما او آگاه بود كه گلستان حقیقی، یعنی گلستان عشق، ازلی است و به مدد از نو بهار نیاز ندارد كه زیبایی او را آشكار سازد. با این وصف مولوی اشاره داردكه :

آن گاه كه میان باغ جان است

امشب به كنار ما نیامد...

و گلهای سرخ ظاهری را با حالات روحی خود پیوند می دهد و می گوید :

هر گل سرخی كه هست از مدد خون ماست

هر گل زردی كه رست رسته ز صفرای ماست (شكوه شمس. شیمل. خلاصه صفحات96تا136)

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.