• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن معارف > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
معارف (بازدید: 1752)
دوشنبه 16/5/1391 - 23:21 -0 تشکر 495188
معاد(دیگاه شهید مطهری)

دوستان گل پربار به استقبال پرسش های خود/دوستان/خانواده و فرزندانتان بروید


كلیاتی درباره مسأله معاد

بحث ما درباره مسأله معاد است . مسأله معاد از نظر اهمیت ، بعد از
مسأله توحید مهمترین مسأله دینی و اسلامی است . پیغمبران ( و بالخصوص‏
آنچه از قرآن درباره پیغمبر ما استفاده می‏شود ) آمده‏اند برای اینكه مردم‏
را به این دو حقیقت مؤمن و معتقد كنند : یكی به خدا ( مبدأ ) و دیگر به‏
قیامت و یا فعلا به اصطلاح معمول ما معاد مسأله معاد چیزی است كه برای‏
یك مسلمان ایمان به آن لازم است ، یعنی چه ؟ یعنی در ردیف مسائلی نیست‏
كه چون از ضروریات اسلام است و ایمان به پیغمبر ضروری است ، پس ایمان‏
به آن هم به تبع ایمان به پیغمبر ضروری است .
ما بعضی چیزها داریم كه باید به آنها معتقد بود ، به این معنا كه‏
اعتقاد به آنها از اعتقاد به پیغمبر منفك نیست ، " باید " به این‏
معناست نه به معنی تكلیف ، به معنی این است كه انفكاك پذیر نیست كه‏
انسان به پیغمبر و اسلام ایمان و اعتقاد داشته باشد ولی به این چیز ایمان‏
نداشته باشد . مثلا روزه ماه رمضان ، می‏گویند كه روزه ماه رمضان از
ضروریات اسلام است . اگر كسی روزه نگیرد و بدون عذر روزه بخورد ، این‏
آدم فاسق است ولی اگر كسی منكر روزه باشد ، از اسلام خارج است ، چرا ؟
برای اینكه اسلام ایمان به وحدانیت خدا و ایمان به پیغمبر است و امكان‏
ندارد كه كسی به گفته پیغمبر ایمان داشته باشد ولی روزه را منكر باشد ،
چون اینكه در این دین روزه هست از ضروریات و از واضحات است ،
 یعنی نمی‏شود انسان در ذهن خودش‏
میان قبول گفته‏های پیغمبر و منها كردن روزه تفكیك كند . ولی خود مسأله‏
اعتقاد به روزه داشتن مستقلا موضوع ایمان و اعتقاد نیست ، یعنی در قرآن‏
هیچ جا وارد نشده : " كسانی كه به روزه ایمان می‏آورند " .
اما گذشته از اینكه مسأله معاد و قیامت مثل روزه از ضروریات اسلام‏
است ( یعنی نمی‏شود كسی معتقد به پیغمبر باشد ولی منكر معاد باشد ) در
تعبیرات قرآن كلمه ایمان به قیامت ، ایمان به یوم آخر آمده است ، یعنی‏
پیغمبر مسأله معاد را به عنوان یك چیزی عرضه كرده است كه مردم همان‏
طوری كه به خدا ایمان و اعتقاد پیدا می‏كنند ، به آخرت هم باید ایمان و
اعتقاد پیدا كنند ، كه معنی آن این می‏شود كه همین طوری كه خداشناسی لازم‏
است ( یعنی انسان در یك حدی مستقلا با فكر خودش باید خدا را بشناسد )
در مسأله معاد نیز انسان باید معادشناس باشد ، یعنی پیغمبر نیامده است‏
كه در مسأله معاد بگوید چون من می‏گویم معادی هست شما هم بگویید معادی‏
هست ، مثل اینكه من گفتم روزه واجب است شما هم بگویید روزه واجب است‏
. نه ، ضمنا افكار را هدایت و رهبری و دعوت كرده كه معاد را بشناسند ،
معرفت و ایمان به معاد پیدا كنند .

سه شنبه 17/5/1391 - 0:3 - 0 تشکر 495280

فاصله مردن تا قیامت


قبل از آنكه ما راجع به قیامت كبری صحبت كنیم ، یك مسأله را باید
رسیدگی كنیم و آن این است : در فاصله مردن تا آن قیامت ، از مردنی كه‏
امروز ما می‏میریم یا اشخاصی در گذشته مرده‏اند تا قیامت كه معلوم نیست‏
چقدر طول خواهد كشید و شاید میلیاردها سال طول بكشد ، شاید هم مثلا هزار
سال دیگر تمام بشود كه ما عرض كردیم مجهول است و نمی‏دانیم كی هست در
این فاصله وضع چیست ؟ از قرآن چه استفاده می‏شود ؟ آیا در این فاصله آن‏
كسی كه مرده ، دیگر واقعا مرده ، همین طوری كه ما به حسب زندگی حسی‏
دنیایی می‏گوییم ؟ یعنی مثل این است كه در یك خواب خیلی عمیقی فرو رفته‏
و عمیق‏تر از آن در یك سكوت مطلق و در یك بی‏خبری مطلق فرو می‏رود و هست‏
تا در قیامت محشور شود یا نه ، در فاصله این مردن تا قیامت هم یك وضعی‏
دارد كه آن وضع هم باز نوعی زندگی است ؟ قرآن چه می‏كند ؟ آیا در اینجا
سكوت كرده است یا نظری دارد و اگر نظری دارد نظرش چیست ؟
مسلم وضع فاصله مردن تا قیامت را اگر ما بدانیم ، خودش اولا جزء عوالم‏
بعد از مرگ است و ثانیا تا اندازه زیادی می‏تواند قرینه باشد برای وضع‏
خود قیامت كه بعد ببینیم قیامت چیست . طبعا این مسأله پیش می‏آید كه‏
از نظر قرآن تفسیر مردن چیست ؟ اگر ما باشیم و همین اطلاعات ظاهر و
محسوسی كه درباره انسانها داریم یا اطلاعاتی كه یك پزشك درباره انسان‏
دارند ، [ مردن مساوی است با فساد و تباهی ] ، انسان می‏میرد ، یعنی یك‏
دستگاهی كه كار می‏كند ، دستگاه سالمی است و گاهی معیوب می‏شود ، اصلاحش‏
می‏كنند به كار خودش ادامه می‏دهد ، یك وقت این دستگاه آنچنان خراب می‏شود كه
دیگر درست شدنی نیست ، ماشینی است كه یكدفعه‏
خراب می‏شو د كه دیگر بكلی متلاشی می‏شود ، یا مثل یك مركب طبیعی یا
مركب مصنوعی است كه در یك لابراتوار یا در طبیعت تجزیه شود ، وقتی كه‏
تجزیه شد ، آن هویت و شخصیت خودش را از دست داده ، دیگر الان آن [
مركب ] با آن شخصیتی كه بود نیست یا به تعبیر حكما فساد به مفهوم مصطلح‏
رخ داد و این مركب فاسد شد . آیا ماهیت مرگ از نظر قرآن فساد و تباهی‏
است ، همچنانكه مسلم از نظر جسد فساد و تباهی است ، یا نه ، قرآن مردن‏
را چیز دیگری تفسیر می‏كند ؟
مجموعا آنچه كه ما از آیات قرآن می‏فهمیم این است كه مردن در منطق‏
قرآن تباهی نیست ، صرف خراب شدن نیست ، انهدام نیست ، بلكه مردن‏
انتقال است و آن كه می‏میرد ، در همان آنی كه می‏میرد ، در لحظه‏ای كه‏
می‏میرد ، از اینجا منتقل می‏شود به جای دیگر و در جای دیگر زنده است ،
هست و هست و هست تا روز قیامت كه مسأله قبور و حشر جسمانی پیدا شود و
بدنها از خاكها بیرون بیایند . قرآن البته كلمه عود ارواح بر اجساد را
ندارد ، ولی در عین حال می‏گوید كه مردم از قبرها زنده می‏شوند . در عین‏
حال قرآن خود مردن را می‏گوید كه انتقال است ، جدایی است . البته این‏
چیزی كه می‏گویم استنباط من است ، حالا من آیات را می‏خوانم ، ممكن است‏
استنباط شما طور دیگری باشد و خوشوقت می‏شوم نظر خودتان را بگویید .
آیات زیادی در این زمینه هست . بعضی از آیات آیاتی است كه به طور
عموم درباره مردن صحبت كرده ، بعضی به طور خصوص مثلا درباره سعدا خصوصا
شهدا صحبت كرده و بعضی به طور خصوص درباره اشقیا صحبت كرده و بعضی‏
درباره همه ولی به نحو تقسیم بندی صحبت كرده است .

سه شنبه 17/5/1391 - 0:5 - 0 تشکر 495281

تعبیر قرآن درباره مرگ


آیات عموم كه از آنها می‏شود تفسیر مرگ را از زبان قرآن دانست ، یكی‏
آن آیاتی است كه از مرگ به " توفی " تعبیر می‏كند كه این آیات زیاد
است :
« الذین تتوفیهم الملائكه ظالمی انفسهم » « الذین تتوفیهم الملائكة طیبین »
« الله یتوفی الانفس حین موتها و التی لم تمت فی منامها »
« و هو القاهر فوق عباده و یرسل علیكم حفظة حتی اذا جاء احدكم الموت‏
توفته رسلنا و هم لا یفرطون »
خدا قاهر است در بالای بندگان و برای شما نگهبانان می‏فرستد تا آن وقتی‏
كه مردن یكی از شما می‏رسد ، همان رسل و فرستاده‏های ما او را توفی می‏كنند
( می‏میرانند ) .
« حتی اذا جائتهم رسلنا یتوفونهم »
« اعبد الله الذی یتوفیكم »
« و قالواء اذا ضللنا فی الارض ائنا لفی خلق جدید بل هم بلقاء ربهم‏
كافرون 0 قل یتوفیكم ملك الموت الذی وكل بكم »
از این آیات زیاد داریم كه مرگ را تعبیر به " توفی " كرده است .
" توفی " از ماده " وفی " است ، همان ماده‏ای كه وفا و استیفا از آن‏
ماده است . " توفی " از ماده فوت نیست . ما فارسی زبان‏ها گاهی فوت‏
را با وفات مرادف خیال می‏كنیم . فوت از دست رفتن است ، اگر تعبیر
فوت می‏كرد ، مرگ به همان معنای تباهی و تمام شدن و از دست رفتن بود .
وفات از ماده وفا و استیفاست و به اتفاق تمام لغتها " توفی " یعنی‏
استیفا كردن و تحویل گرفتن یك چیز بتمامه . " « الله یتوفی الانفس حین‏
موتها »" یعنی خدا نفسها را در وقت مردن بتمامه و بكماله می‏گیرد ، و
همچنین آیات دیگری كه در این زمینه هست همان مفهوم قبض را می‏دهد . در
قرآن كلمه " قبض " نیامده و ما در عرف خودمان می‏گوییم عزرائیل روح را
قبض كرد ، قابض الارواح است ، ولی قبض با توفی كه در قرآن آمده هر دو
یك معنی را می‏دهند .
در یكی از این آیات مسأله خواب را با مردن در یك ردیف می‏شمارد ،
می‏فرماید : " « الله یتوفی الانفس حین موتها و التی لم تمت فی منامها
" خدا نفسها را در وقت مردن و [ نفس ] بعضی از زنده‏ها را كه هنوز نمرده‏اند
 ولی در وقت خوابیدن می‏گیرد ، آن كه‏
مرد دیگر نفسش بر نمی‏گردد و آن كه خوابیده است آن را دو مرتبه می‏فرستد
. معلوم می‏شود از نظر قرآن یك چیزی هست كه نام او " نفس " است . "
« فیمسك التی قضی علیها الموت »" آن كه حكم مرگ بر او شده است ،
نگهش می‏دارد " « و یرسل الاخری الی اجل مسمی »" و آن دیگری (
یعنی خوابیده ) را می‏فرستد تا یك وقت مقدر و تعیین شده كه آن هم برای‏
همیشه باید گرفته شود .
خود خوابیدن را باز اگر ما از نظر جسمانی در نظر بگیریم یك حالت خیلی‏
عادی است . اگر چه من نمی‏دانم و در بعضی كتابها خوانده‏ام كه هنوز راز
خوابیدن هم صد در صد كشف نشده است تا چه رسد به راز خواب دیدن ، ولی‏
خواب را از نظر اصول جسمانی جز قطع یك سلسله روابط چیزی نیست . اما
قرآن خواب را كه در آن حال شعور انسان ضعیف شده و در یك حدی [ از بین‏
] رفته ، یك نوع عقب بردن و عقب كشیدن همان نفس می‏داند ، جدا كردن آن‏
نفس می‏داند و بیداری را مساوی با بازگشتن همان نفس ( آن چیزی كه خودش‏
اسمش را نفس گذاشته است ) .
این یك سلسله آیات است . حالا شما راجع به این آیات تأمل كنید ،
ببینید این آیات را می‏شود طور دیگری تفسیر كرد كه مفهومش این نباشد كه‏
مردن بیرون بردن و تحویل گرفتن یك چیز است از انسان یا نه ؟ ظاهرش كه‏
این است

سه شنبه 17/5/1391 - 0:9 - 0 تشکر 495282

حیات پس از مرگ


از جمله آیات ، آیاتی است كه اگر چه مخصوص شهداست ولی از نظر
صراحت شاید هیچ آیه‏ای تا این مقدار صریح نباشد . در دو جای قرآن این‏
مطلب آمده است كه مبادا گمان كنید كه آنان كه در راه خدا كشته شده‏اند
مرده هستند ، خیر ، زنده‏اند . در یك آیه كه در سوره بقره است ، این طور
می‏فرماید : " « و لا تقولوا لمن یقتل فی سبیل الله اموات بل احیاء و لكن‏
لا تشعرون »" . به آنها نگویید مرده‏ها ، آنها زنده‏اند ولی شما
مستشعر نیستند ، شما درك نمی‏كنید ، شما خیال می‏كنید مرده‏اند ، واقعا
آنها زنده هستند . كسانی كه نمی‏خواستند قبول كنند كه انسان در
فاصله مردن تا قیامت یك‏ حیاتی دارد
 و یا به علل دیگری ، گفته‏اند شاید مقصود از این زندگی زندگی‏
مجازی است نه زندگی حقیقی ، یعنی اینكه قرآن می‏گوید : " گمان مبر كه‏
شهدا مرده هستند بلكه زنده هستند و شما نمی‏دانید " مقصود این است كه‏
نامشان زنده است ، به اصطلاح فلاسفه جدید وجود فی نفسه‏شان مرده است ولی‏
وجودشان برای مردم ، وجودشان در دل مردم زنده است . البته این یك تعبیر
مجازی است كه در مواردی به كار می‏رود ، مثل اینكه امیرالمؤمنین می‏فرماید
: " « و العلماء باقون ما بقی الدهر » " مردم دیگر می‏میرند ولی علماء
زنده هستند " « اعیانهم مفقودش و امثالهم فی القلوب موجودش » "
وجود عینی شان نیست اما مثالها و وجود ذهنی شان در دلها موجود است . از
این هم تعبیر به حیات می‏شود . یا حافظ می‏گوید :
هرگز نمیرد آنكه دلش زنده شد به عشق /ثبت است بر جریده عالم دوام‏ما
و یا [ سعدی می‏گوید ] :
سعدیا مرد نكونام نمیرد هرگز /مرده آن است كه نامش به نكویی نبرند
بعضی گفته‏اند این آیات این طور است [ و مقصود از این زندگی زندگی‏
مجازی است ] ولی دیگران جواب داده‏اند كه با " « لكن لا تشعرون »" جور
در نمی‏آید . اگر مقصود از اینكه اینها زنده هستند یعنی نام نیكشان در
میان مردم زنده است ، پس مردم هم كاملا می‏دانند كه نام نیكشان زنده است‏
، اما قرآن نوعی زندگی را بیان می‏كند كه به مردم می‏گوید : ولی شما
نمی‏فهمید ، شما درك نمی‏كنید . واقعا زنده‏اند ولی شما درك نمی‏كنید .
بعلاوه ، آیه دیگری قرینه این آیه هست كه دیگر هیچ گونه از این جور
احتمالات را نمی‏شود در آن داد و طبعا مفسر این آیه هم هست و آن این است‏
: " « و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم‏
یرزقون »" نگویید به آنها اموات ، آنها زنده‏اند و در نزد پروردگار
مرزوقند ، به آنها روزی می‏رسد ، نعمتها به آنها می‏رسد كه استفاده می‏كنند
، " « فرحین بما اتیهم الله من فضله »" شاد مانند به آنچه خداوند از
فضل خود به آنها عنایت كرده است ، " « و یستبشرون بالذین لم یلحقوا
بهم »" و دائما در صدد و جستجو و طلب بشارتند درباره دوستانشان‏
كه هنوز به آنها ملحق نشده‏اند ، یعنی آنها دوستانی دارند كه هنوز در این‏
دنیا زنده هستند و منتظرند كه كی این بشارت به آنها برسد كه فلان دوست‏
شما هم شهید شد و به شما ملحق خواهد شد .
این آیه اگر چه در مورد خصوص شهداست ولی به هر حال صراحتش در مطلب‏
به نظر می‏رسد انكارناپذیر است كه قرآن می‏خواهد بگوید شهدا بعد از مردن‏
زنده هستند ، مستشعرند ، شادمانند ، مرزوقند و آگاهند ، حتی آگاهند از
دنیایی كه از آن عبور كرده‏اند .
ممكن است كسی راجع به این آیه بگوید شاید فقط شهدا این جورند . البته‏
معلوم است كه انسان نمی‏تواند احتمال بدهد كه از نظر قرآن مردم دو
صنف‏اند ، غیر شهدا هر كه هست همه نیست و نابود و معدوم می‏شوند تا
قیامت ، در سكوت مطلق فرو می‏روند ، نه عذابی و نه نعمتی ، و فقط شهدا
این جور هستند . بعلاوه ، آیات دیگر در این زمینه هست كه عرض می‏كنم .
این هم دو آیه كه مخصوص به شهدا بود .

سه شنبه 17/5/1391 - 0:10 - 0 تشکر 495283

مكالمه میان فرشتگان و مردگان


آیات دیگری ما داریم كه در آن آیات مكالمه فرشتگان را با متوفاها بعد
از مردن بیان می‏كند كه فرشتگان سخنی می‏گویند به آنها و آنها جواب می‏دهند
، باز فرشتگان به آنها جواب می‏دهند ، مكالمه میانشان صورت می‏گیرد ، مثل‏
این آیه كه مخصوصا راجع به یك تیپی از اشقیاست كه می‏فرماید : " « ان‏
الذین توفیهم الملائكة ظالمی انفسهم قالوا فیم كنتم قالوا كنا مستضعفین فی‏
الارض قالوا ا لم تكن ارض الله واسعة فتهاجروا فیها » "  . این‏
آیه جزء آیات هجرت است . می‏فرماید گروهی از مردم كه فرشتگان آنها را
تحویل می‏گیرند و از آنها می‏پرسند " « فیم كنتم »" شما در دنیا در چه‏
حالی بودید ، در چه وضعی بودید ؟ آنها كه دست خودشان را از همه چیز تهی‏
می‏بینند ، موضوعی را ( كه واقعا راست بوده ) به عنوان یك عذر ذكر
می‏كنند : " « قالوا كنا مستضعفین فی الارض »" ما یك عده مردم مستضعف
( یعنی ضعیف شمرده شده ) ، به حساب نیامده ، یك‏
مردم بیچاره‏ای بودیم ، دستمان نمی‏رسید به دین و خدا و پیغمبر و دستور و
این جور چیزها .
البته خود آیه حكایت می‏كند احادیث هم وارد شده كه درباره گروهی از
مسلمانان است كه در بلاد كفر زندگی می‏كردند در حالی كه مسلمان بودند و
وظیفه‏شان این بود كه هجرت كنند بیایند به بلاد اسلام ولی دیگر حال و همت‏
هجرت كردن را نداشتند ، همان جا می‏مانند در حالی كه در آنجا وسیله دینی‏
هیچ برایشان موجود نبود ، نمی‏دانس تند حالا كه مسلمانند چه طور عمل كنند .
هر مسلمانی اگر در چنین شرایطی قرار گرفت هجرت كردن برایش واجب است‏
. " « قالوا الم تكن ارض الله واسعه فتهاجروا فیها » " فرشته‏ها
می‏گویند : آیا زمین خدا فراخ نبود كه مهاجرت كنید ؟
این یك مكالمه است كه قرآن صریحا مكالمه میان فرشتگان و گروهی از
مردم كه آنها را مستضعفین می‏نامد [ بیان می‏كند ] . اینها دیگر از شهدا
نیستند ، از بیچاره‏ها و بدبختها و مستضعفین هستند . قرآن گفته امر اینها
با خداست ، تكلیف اینها را روشن نكرده است . به هر حال اینها جزء شهدا
و سعدا نیستند . این چه چیزی را نشان می‏دهد ؟ آیا نشان نمی‏دهد كه از نظر
قرآن ، این مستضعفین بعد از مردن از یك نوع حیاتی برخوردار هستند ؟
باز درباره یك عده دیگر می‏گوید : " « الذین تتوفیهم الملائكة طیبین‏
یقولون سلام علیكم »" آنهایی كه در حالی كه پاكیزه هستند و ملائكه‏
آنها را تحویل می‏گیرند ، ملائكه به آنها درود می‏فرستند .
این هم یك تیپ آیات كه مذاكرات و مكالماتی كه میان ملائكه و اموات‏
بلا فاصله بعد از مردن است بیان می‏كند . آیات دیگری هم در این زمینه‏
وجود دارد .

سه شنبه 17/5/1391 - 0:11 - 0 تشکر 495284

مؤمن آل یاسین


آیات دیگری هم ما در این زمینه داریم كه راجع به فرد و شخص است ،
سرگذشت است ولی از سرگذشت معلوم می‏شود كه قرآن حیاتی بعد از مردن و
قبل از قیامت قائل است . یكی از این اشخاص مؤمن آل یاسین است كه داستانش در
سوره یاسین آمده است . قرآن نقل می‏كند كه دو رسول به قریه‏ای فرستاده شد
و بعد [ خدا ] سومی را در تأیید آنها فرستاد . در این میان مردی‏
پیدا می‏شود مؤمن كه به آنها ایمان می‏آورد و رسالتشان را تبلیغ می‏كند .
چون [ سرگذشت این مؤمن ] در سوره یاسین ذكر شده اسم او مؤمن آل یاسین‏
شده است . قرآن نمی‏گوید مؤمن آل یاسین ، می‏گوید : " « رجل من اقصی‏
المدینة »" . درباره مؤمن آل فرعون می‏گوید : " « مؤمن آل فرعون »" .
به قیاس آن ، این را هم گفته‏اند مؤمن آل یاسین ، و الا در قرآن كلمه مؤمن‏
آل یاسین نداریم .
" « و جاء من اقصی المدینة رجل یسعی قال یا قوم اتبعوا المرسلین » "
. تا آنجا می‏رسد كه او می‏میرد . البته قرآن نه اسم موت می‏آورد و
نه اسم قتل ولی تفاسیر می‏گویند به چه وضعی او را كشتند ، كه به هر حال در
بحث ما دخالت ندارد . قرآن می‏گوید : " « قیل ادخل الجنة »" به او
گفته شد وارد بهشت شو ! " « قال یا لیت قومی یعلمون بما غفر لی ربی و
جعلنی من المكرمین »"  آن وقتی كه خودش را در مقابل آن سعادتها
دید ، گفت : ای كاش این قوم من می‏دانستند كه من الان در چه وضعی هستم كه‏
خدا چگونه از گناهان گذشته من درگذشت و چگونه مرا مكرم و مورد احترام‏
ساخت .
این آیه این طور حكایت می‏كند كه این [ شخص مؤمن ] مرد ، بعد از مردن‏
او را داخل در یك نوع بهشت كردند ، او در آن دنیا به فكر مردم‏
این دنیا بود ، می‏گفت ای كاش این را می‏دانستند . هنوز قیامتی نیست ،
این قضیه مربوط به قبل از قیامت است .

سه شنبه 17/5/1391 - 0:15 - 0 تشکر 495288

برزخ


آیات دیگری كه در اینجا هست ، یكی آن آیه سوره "« قد افلح المؤمنون‏
" است كه نقل می‏كند میت بعد ازآنكه می‏میرد و وضع خودش را وخیم می‏بیند
البته لابد بعضی از اموات این طورند تقاضای بازگشت می‏كند : " « رب ارجعون ،
لعلی اعمل صالحا فیما تركت »" پروردگارا مرا باز گردان ، باشد كه در
آنچه كوتاهی كرده‏ام ( یا در مال و ثروتی كه باقی گذاشته‏ام ) كار صالح‏
انجام بدهم . جواب می‏دهند : " « كلا انها كلمة هو قائلها »" بس ،
حرفی است كه می‏زند ، اگر هم بازگردد باز مثل اول خواهد بود . بعد
می‏فرماید : " « و من ورائهم برزخ الی یوم یبعثون »". از وراء
آنها یعنی از جلوی آنها . كلمه " وراء " ، هم به معنی پشت سر گفته‏
می‏شود ، هم به معنی پیش رو ، در قرآن به هر دو معنا استعمال شده : "
« و كان ورائهم ملك یأخذ كل سفینة غصبا »"  آن چیزی كه در جلوی‏
انسان باشد ، احاطه بر انسان داشته باشد ، می‏گویند وراء انسان است . در
این آیه كلمه " وراء " به معنای جلو اطلاق می‏شود و خبر هم قرینه است :
" « الی یوم یبعثون »" . كلمه " برزخ " را به این معنا برای اولین‏
بار خود قرآن استعمال كرده و بعد در نهج البلاغه هم آمده است ، در اخبار
و احادیث هم زیاد آمده ، در كلمات علماء هم زیاد آمده . قبلا در لغت‏
كلمه " برزخ " به این معنا نبوده ، كلمه " برزخ " در لغت به چیزی‏
گفته می‏شود كه حائل میان چیزی و چیز دیگری باشد . مثلا اگر ما دو اتاق‏
داشته باشیم ، یك اتاق آن طرف دیوار و یك اتاق این طرف دیوار كه این‏
سالن حائلی باشد میان این اتاق و آن اتاق ، می‏گویند برزخ میان ایندو .
بنابر این " « و من ورائهم برزخ الی یوم یبعثون »" حكایت می‏كند كه از
مردن تا قیامت یك حالتی وجود دارد كه آن حالت فاصله میان زندگی این‏
دنیا و قیامت است ، حائل میان ایندو است . آیا این آیه حكایت نمی‏كند
كه انسان بعد از مردن باز هم زنده است ، باز هم مستشعر است ، باز هم‏
آرزو و تقاضا دارد و تا روز قیامت به همین حال هست ؟
آیه دیگر در سوره " « اذا وقعت الواقعة »" می‏فرماید :
" « فلولا اذا بلغت الحلقوم 0 و انتم حینئذ تنظرون 0 و نحن اقرب الیه‏
اول می‏گوید اگر نه این است كه این رفتن ، اضطراری است و حكم خداست و
برای این است كه هر كسی به پاداش [ و كیفر ] عمل و جزای خوب و بد عمل‏
خودش برسد ، اگر نه این است كه مردن به اصطلاح امروز یك سنت جبری و
قطعی است ، پس چرا آن وقت كه می‏رسد به حلقوم [ شما نمی‏بینید ؟ ] اولا
خود این ، مطلبی است كه یك چیزی هست كه آن به حلقوم می‏رسد . حالا نحوه‏
رسیدن [ چگونه است ] ، واقعا یعنی نقل مكان می‏كند می‏رسد به حلقوم یا قطع‏
علاقه‏اش می‏رسد به آنجا كه از حلقوم می‏خواهد قطع علاقه بشود ؟ ما این را به‏
كمك اخبار و روایات توضیح می‏دهیم .
مطلبی از اخبار و روایات استنباط می‏شود و آن این است كه آدمی كه در
حال جان كندن است ، قبل از آنكه همان نفس ، همان جان ، همان روح ( به‏
هر اسمی بخواهیم بنامیم ) به حلقوم برسد ، قبل از آن هنوز مردن واقعی‏
نیست ، هنوز آن [ نفس ] در این دنیاست و می‏شود آن را برگرداند . این‏
حتما یك راز علمی هم دارد كه ما نمی‏دانیم . من الان نمی‏دانم كه راز علمی‏
مطلب چیست و شاید تا این حد باشد كه از نظر پزشكی قابل برگرداندن است‏
، مثلا ممكن است قلب ایستاده باشد ولی بعد بشود دو مرتبه همین قلب‏
ایستاده را برگرداند . به این مرحله كه رسید كه قرآن از آن تعبیر می‏كند :
" . . . « اذا بلغت الحلقوم »" دیگر حساب برگشتن در كار نیست . در
اخبار این طور وارد شده است كه وقتی به حلقوم می‏رسد ، زمان معاینه است‏
، یعنی با اینكه روح در حال جدا شدن و قطع علاقه است ، با اینكه نیمی
از علاقه روح قطع شده و این آدم به صورت نیم مرده در آمده است ، هنوز
در این دنیاست ولی به حلقوم كه رسید ، معاینه برایش دست می‏دهد ، یعنی‏
آن وقت آن دنیا را می‏بیند ، وضع خودش را در آن عالم می‏بیند ، اعمال‏
خودش را می‏بیند و اشیاء را به صورت مثالی می‏بیند ، مثال عمل خودش را
می‏بیند ، مثال زن و فرزند خودش را می‏بیند و فرشتگان را می‏بیند . به هر
حال چیزهایی را كه تا حالا نمی‏دید ، آن وقت می‏بیند و در همان حال این‏
دنیا را می‏بیند ، یعنی در مرز میان عالم دنیا و عالم بعد از دنیاست ، هم‏
اینجا را می‏بیند ، هم آنجا را ، هم زن و بچه و كسانش را می‏بیند كه دور
جسدش را گرفته‏اند دارند گریه می‏كنند ، و هم ملائكه را به صورت خاص یا
مطابق آنچه از اخبار استفاده می‏شود اولیاء حق را به صورت خاصی آنهایی هستند كه
 گوی سعادت را به حد اعلی ربوده‏اند ، اصحاب یمین‏
متوسطین اهل سعادت و اصحاب الشمال اهل شقاوت هستند . به هر حال قرآن‏
این طور تقسیم بندی می‏كند .
اما مقربین در روح و ریحان و در یك راحت و آسایشی هستند . ریحان‏
كلمه‏ای است كه در دنیا علامت یك دسته گلی است كه بوی خوش بدهد اما از
نظر اخروی حقیقت آن چیست ؟ بر ما مجهول است و تفسیر هم نمی‏شود كرد :
روحی ، ریحانی ، جنت پر از نعمتی . اما اصحاب یمین ، تفسیرش را
نمی‏گوید : درود از برای تو از ناحیه اصحاب یمین ، یعنی خاطرت جمع باشد
، وضع آنها هم خیلی خوب است ، مثل اینكه وقتی از شما می‏پرسند آقا
پسرتان چطور است ؟ می‏خواهید بگویید خوش است ، می‏گویند به شما سلام‏
می‏رساند ، دست شما را می‏بوسد ، یعنی خوش است . " « فسلام لك من‏
اصحاب الیمین 0 و اما ان كان من المكذبین الضالین »" . اینها را قدری‏
توضیح می‏دهد : " « فنزل من حمیم »" . آن پذیرایی موقت و مختصر مهمان‏
را می‏گویند " نزل " . مهمان كه وارد می‏شود ، از او دو پذیرایی می‏كنند :
ابتدا یك تنقلی ، چیزی و در عصر ما مثلا چای ، شیرینی ، میوه‏ای جلویش‏
می‏گذارند ولی غذایش كه تغذی اساسی اوست ناهار و شامش هست . قرآن‏
می‏گوید : و اما اینها ابتدا یك نزلی ، یك پذیرایی مختصر و كوچكی از
حمیم ( آب جوشان و داغ ) می‏شوند ، بعد هم " « و تصلیة جحیم »" رساندن‏
آنها به آتشها . " « ان هذا لهو حق الیقین ، فسبح باسم ربك العظیم »"

اینجا هم ما می‏بینیم در حالی كه صحبت از جان كندن و جان رفتن است ،
بلا فاصله می‏گوید : " فاما " . " ف " در لغت عرب برای تركیب به‏
اتصال است ، یعنی " بلا فاصله " : بلا فاصله اگر از مقربین است چنین ،
اگر از اصحاب یمین است چنان ، اگر از اصحاب شمال است چنان . پس ما
از این آیه هم باز كاملا استنباط می‏كنیم كه قبل از قیامت و بعد از مرگ‏
حیاتی وجود دارد .
آیه دیگر : " « یا ایتها النفس المطمئنة 0 ارجعی الی ربك راضیة
مرضیة 0 فادخلی فی عبادی 0 و ادخلی جنتی »" . حالت روح آرام و
نفس آرام یافته را [ بیان می‏كند ] . به تعبیر قرآن انسان آرامش واقعی‏
را كه دیگر هر گونه اضطراب و تزلزل از او گرفته شود ، تنها وقتی پیدا

سه شنبه 17/5/1391 - 0:15 - 0 تشکر 495289

مردن ، یك امر وجودی


این آیه هم نشان می‏دهد كه با یك شاعر ( یعنی با یك مدرك ) ، با یك‏
متفكر دارند حرف می‏زنند . اگر غیر از این باشد مثل این است كه به چراغی‏
در حالی كه دارد خاموش می‏شود و حیات خودش را از دست می‏دهد ، بگوییم‏
ای چراغ حالا تو بازگرد ! این دیگر بازگشتن نیست ، تمام شدن است . بعلاوه‏
، قرآن همین طوری كه حیات را یك امر وجودی می‏داند و رسول و مأمور و
فرشته برای آن قائل است ، برای مردن هم فرشته مخصوص و فرشتگان مخصوص‏
قائل است . اگر مردن تمام شدن حیات می‏بود ، دیگر این حرفها كه ما
فرستادگان و فرشتگانی داریم و آنها را می‏فرستیم كه بگیرند و بیاورند معنی‏
نداشت . بله ، [ درباره ] هر چه حیات است می‏گفت ما فرشتگان خودمان را
می‏فرستیم ، به این عالم روزی می‏دهند ، حیات می‏دهند ، آن ساعتی كه حیات‏
ندادند [ مردن است ] ، مردن یعنی حیات ندادن . اما قرآن مسأله امامته‏
را یك امری مافوق مردن و فقدان حیات تلقی می‏كند ، یعنی آن را یك نوع‏
حیات ، یك نوع انتقال ، یك تطور حیات و تنور حیات تلقی می‏كند . "
میرانده شد " مثل این است كه بگوییم بچه‏ای از مادر متولد شد ، وضعی‏
تبدیل به وضع دیگر شد ، حیاتی تبدیل به حیات دیگر شد ، نه اینكه حیاتی‏
بود و بكلی سلب شد .
اینها سلسله آیاتی بود كه ما در این زمینه پیدا كردیم كه دلالت می‏كند
انسان در فاصله مردن تا روز قیامت از یك نوع حیات كه بعدها حیات‏
برزخی و عالم برزخ اصطلاح شده برخوردار است .

سه شنبه 17/5/1391 - 0:16 - 0 تشکر 495290

دنیا ، برزخ ، قیامت


در آیه دیگر ، قرآن نقل می‏كند از زبان اهل قیامت ( همه آنها یا بعضی )
مخصوصا از زبان گنهكاران كه آنها اینچنین می‏گویند : " « ربنا امتنا
اثنتین و احییتنا اثنتین فاعترفنا » « بذنوبنا فهل الی خروج من سبیل »"
خدایا تو دوبار ما را میراندی و
دوبار ما را احیاء كردی ( یعنی مرده بودیم و ما را زنده كردی ) "
²فاعترفنا بذنوبنا »" و ما هم به گناهان خودمان اعتراف داریم " « فهل‏
الی خروج من سبیل »" آیا راهی به بیرون شدن هست ؟ یعنی چه اینها در
قیامت می‏گویند خدایا تو ما را دوباره میراندی ؟ اگر حساب این باشد كه‏
آدم بعد كه مرد در یك خواب عمیق طولانی فرو می‏رود و تنها در قیامت زنده‏
می‏شود ، باید بگوید خدایا تو یك بار ما را میراندی و یك بار هم زنده‏
كردی ، اما اینجا می‏گوید دوبار میراندی و دوبار زنده كردی . آیا این‏
منطبق نیست با همین اصل كه واقعا سه عالم هست : عالم دنیا و طبیعت ،
عالم برزخ كه وقتی انسان از دنیا به عالم برزخ می‏رود ، از اینجا میرانده‏
می‏شود ، نسبت به این دنیا میرانده شده است ، نسبت به عالم برزخ احیاء
و عالم قیامت كه باز نوعی میراندن از برزخ است و احیاء در قیامت ؟

سه شنبه 17/5/1391 - 0:17 - 0 تشکر 495292

مسأله روح در قرآن


غیر از این ، آیاتی كه راجع به خود مسأله روح در قرآن است [ بر حیات‏
پس از مرگ ] دلالت دارد و به آنها هم می‏شود استناد كرد . افرادی كه‏
می‏گویند اصلا مسأله روح در قرآن نیامده ، به آنها باید گفت پس این آیات‏
به نظر شما چیست ؟ ما روح را به چه می‏گوییم ؟ اولا ما به لفظ روح كار
داریم كه خود لفظ روح هم به این معنا در قرآن استعمال شده است . البته‏
لفظ روح در قرآن منحصر به این نیست ، به حقایقی گفته شده كه همه آنها از
سنخ روح‏اند ، یعنی قرآن به یك سلسله حقایق كه همه مافوق جسم و جسمانی‏
هستند روح اطلاق می‏كند ، به وحی از آن جهت روح می‏گوید كه یك كیفیت‏
جسمانی نیست ، به روح القدس از آن جهت روح می‏گوید كه یك كیفیت‏
جسمانی نیست ، به امر خودش از آن جهت روح می‏گوید كه یك كیفیت جسمانی‏
نیست ، وجه مشترك روح گفتن به همه اینها همین است كه از سطح این دنیا
پیدا نشده ، از بالای این دنیا به این دنیا آمده است ، " « و نفخت فیه‏
من روحی »" است ، هر وقت در این دنیا پیدا شده از متن دنیا
پیدا نشده ، آن را از دنیای دیگر به این دنیا آورده‏اند .
به هر حال فرض كنید ما از آن آیات هم صرف نظر كنیم ، به لفظ روح و
به لغت روح هم ابدا كار نداریم ولی آیا از این آیات [ كه ذكر شد ]
واقعا استنباط می‏شود كه ماهیت مردن انتقال است ؟ اگر ماهیت مردن‏
انتقال و حیات بعد از این حیات است ، آدم قسم حضرت عباس می‏خورد كه‏
این ، پیكر مرده است ، این پیكر كه نمی‏شود گفت [ زنده است ] . قرآنی‏
كه همیشه دم از رفات بودن  می‏زند ، می‏گوید همین پیكر زنده است ؟ و
این یك امر بسیار واضح و طبیعی است .
پس قرآن به یك حقیقتی قائل است ، اسمش را هر كه هر چه می‏خواهد
بگذارد ، خود قرآن در بعضی جاها اسمش را نفس گذاشته و در بعضی جاها روح‏
. از آن جهت به آن روح می‏گوید كه جنبه مافوق جسمانی دارد ، و از آن جهت‏
به آن نفس می‏گوید كه خود انسان است ، چون اصل معنای نفس یعنی خود .
وقتی می‏گوییم " جائنی زید نفسه " زید آمد ، نفس زید آمد یعنی خودش‏
آمد ، خود خودش آمد ، یعنی وقتی می‏گویم " زید آمد " خیال نكن كه مثلا
نوكرش آمده می‏گویم زید آمده ، پسرش آمده می‏گویم زید آمده ، یا نامه‏اش‏
آمده می‏گویم زید آمده ، نه ، " جائنی زید نفسه " خودش آمده . همان‏
كلمه " خود " ی است كه ما می‏گوییم . اینكه به روح " نفس " گفته شده‏
است روی این حساب است كه [ قرآن ] آن " خود " بشر را به آن نفس‏
می‏داند . آن خود واقعی و منش واقعی و شخصیت واقعی انسان به همان "
²نفخت فیه من روحی »" است و بدن جنبه آلت و عاریت دارد و چیزی شبیه‏
لباس  برای آن است .

سه شنبه 17/5/1391 - 0:20 - 0 تشکر 495294

اشكال كافران و پاسخ قرآن


آیه‏ای در قرآن هست كه از آن نكته‏ای در همین زمینه استفاده می‏شود ، قبلا
خواندم . آیه در سوره " الم سجده " است كه از زبان كافران نقل می‏كند :
" « و قالواء اذا ضللنا فی الارض ائنا لفی خلق جدید بل هم بلقاء ربهم‏
كافرون »" گفتند آیا آن وقت كه ما در زمین گم شدیم ، باز هم بار
دیگر خلق می‏شویم ؟ ( در بعضی آیات دیگر ، كفار تكیه‏شان روی این مسأله‏
است كه مگر می‏شود یك استخوان پوسیده را دو مرتبه آورد زنده‏اش‏ كرد ؟
: " « و ضرب لنا مثلا و نسی خلقه قال من یحیی العظام و هی رمیم
" در این آیه صحبت نابودی شخصیت است ، می‏گوید مردیم ، نیست‏
شدیم ، گم شدیم . نیست دو مرتبه بر می‏گردد ؟ نیست را دو مرتبه خلق‏
می‏كنند ؟ به نظر می‏رسد این آیه با آیات دیگر از نظر اشكال كفار این‏
تفاوت را دارد كه آن اشكال آنها را نقل می‏كند كه تكیه‏شان بیشتر بر عدم‏
بقای شخصیت و نیست شدن است ، نه مشكل بودن زنده كردن این مرده كه خاك‏
و استخوان است ، [ می‏گوید ] ما گم شدیم ، نیستیم ، اصلا ما را نمی‏شود
پیدا كرد .
قرآن اینجا چه جواب می‏دهد ؟ در آنجاها می‏گوید خدا قادر است این ذراتی‏
كه شما می‏گویید جمع كند یا این ذرات را از نو زنده كند ، ولی اینجا كه‏
صحبت از گم شدن و سلب شخصیت و نیستی است جوابی می‏دهد كه به حسب ظاهر
به این ایراد نمی‏خورد . آنها می‏گویند : " « ء اذا ضللنا فی الارض ائنا
لفی خلق جدید »" ، آیه می‏گوید : " « قل یتوفیكم ملك الموت الذی وكل‏
بكم »" شما گفتید ما كه گم شدیم و نیست شدیم ، دو مرتبه از نو
ایجاد می‏شویم ؟ به اصطلاح اعاده معدوم می‏شود ؟ بگو شما گم نمی‏شوید ، شما
را ملك الموت ( كه موكل به شماست ) تحویل گرفت ، یعنی اشتباه كردی كه‏
خیال كردی آن چیزی كه گم شده تو آن هستی ، گیرم گم شدی ، آن چیزی كه تو
فكر می‏كنی گم شده ، آن تو نیستی ، تو آن چیزی هستی كه ملك الموت گرفت‏
و برد ، و الا این جواب اصلا به آن ایراد نمی‏خورد .
این بحث ما فعلا تمام شد ، تا بحث دیگری را شروع كنیم .
سؤال : سلولهای بدن ما و مواد تشكیل دهنده این جسم ثابت نیست . روز
قیامت وقتی می‏خواهند این همبستگی بین روح و جسم ایجاد شود ، با كدامیك‏
از این مواد تركیب دهنده است ؟
سؤال دیگر : آیا در مورد جدا شدن روح از جسم و همبستگی‏اش در قیامت ،
این یك امر مطلقی برای آن موقع است و آیا در بعضی از زیاراتی كه خطاب به امام‏
می‏گوییم " « مؤمن بایابكم » " و یا زنده شدن امام حسین ( ع ) و همبستگی‏
روحش به جسم ، آیا از همان نوع همبستگی روح به جسم در قیامت است یا
چیز دیگری است ؟
استاد : به نظر من سؤالهای ایشان البته سؤالهایی است كه فی حد ذاته‏
مربوط به موضوع بحث ما به طور كلی هست ولی به بحث امروز ما ( كه‏
درباره وضع انسان در فاصله مردن تا قیامت از نظر قرآن بود ) مربوط نیست‏
. ما درباره آنها جداگانه باید بحث كنیم كه البته از مشكلات هم هست ،
مخصوصا همین مسأله‏ای كه فرمودید و از قدیم هم این سؤال مطرح بوده كه اگر
بنا بشود انسان با بدنش محشور شود ، با كدام بدنش محشور می‏شود ؟ همان‏
بدنی كه وقتی مرد با آن بدن مرد یا نه ، با هر چیزی كه اجزای بدنش بوده‏
؟ انسان به اندازه كوه احد با كم و زیادش غذا خورده و قسمتی از آن غذا
جزء بدنش شده و بعد به شكلی دفع شده است . اگر مجموع موادی را كه جزء
بدن انسان شده و از بدنش دفع شده و بعد مواد نو آمده حساب كنند شاید
علماء حساب كرده باشند هر آدمی هیكل خیلی بزرگی پیدا خواهد كرد كه شاید
بزرگترین حیوانات دنیا هم به آن حد نرسد . این سؤال هست و جواب این هم‏
جواب آسانی نیست ، ولی جناب عالی به ما اجازه بدهید كه وقتی به این‏
مسأله رسیدیم ، همان جا جواب این سؤال را بدهیم .
سؤال دوم هم عین همین سؤال است كه مسأله " رجعت " كه شیعه می‏گویند
یا مسأله زنده شدن " عزیر " كه می‏گویند ، آیا با همین بدن است یا با
بدن دیگری است ؟ ولی البته این ساده‏تر است ، مسأله " احیاء " كه اصلا
به قیامت مربوط نیست ، مربوط به چیز دیگری است .
اما مسأله رجعت . رجعت مثل قیامت نیست . قیامت از ضروریات اسلام‏
است و اگر كسی منكر قیامت باشد اصلا نمی‏شود او را مسلمان شمرد و در
ردیف مسلمانان نیست . مسأله رجعت به این شكل نیست ، تازه كسانی كه‏
معتقد هستند می‏گویند كه از ضروریات و مسلمات مذهب شیعه است . از
مرحوم آقا شیخ عبدالكریم هم كه راجع به شریعت سنگلجی ( كه منكر رجعت‏
بود ) سؤال كردند ، گویا جواب داده بود : نه ، از ضروریات اسلام نیست ،
و شاید گفته بود از ضروریات شیعه هم نیست . ولی البته شاید در علمای‏
شیعه یك نفر ، دو نفر هم نمی‏شود پیدا كرد كه رجعت را انكار كنند .
آنهایی هم كه قائل به رجعت هستند ، بعضی به سبك محدثین همین طور
معتقدند كه عینا مثل قیامت می‏شود ، یعنی واقعا همین مرده‏ها از همین خاك زنده‏
می‏شوند . عده‏ای دیگر كه یكی از آنها مرحوم فیض كاشانی است [ طور
دیگری معتقدند ] . دیگران اصلا در مقام توجیه بر نمی‏آیند ، می‏گویند به ما
گفته‏اند رجعت ، ما هم می‏گوییم رجعت ، ما چه می‏دانیم كیفیتش چگونه است‏
؟ بحثی نمی‏كنند . ولی مثل مرحوم فیض معتقد هستند كه رجعت نظیر این چیزی‏
است كه امروز علمای ارواح می‏گویند . این حرف علمای ارواح تا چه حد
درست است یا نادرست ، به جای خود ، ولی نظیر این است كه می‏گویند مثلا
مشاهده شده كثیرا كه یك نفر در حال بیداری ، روح میتی را به صورت یك‏
شبح و یك جسم خاص رقیقی كه با این جسمها فرق داشته [ حاضر ] كرده و آن‏
را دیده است . اگر حرف اینها را قبول نكنیم ، نظیر این را اهل مكاشفه‏
زیاد گفته‏اند . اهل مكاشفه زیاد ادعا می‏كنند كه ما در حالی كه در حال‏
خاصی از مكاشفه هستیم ارواح مؤمنین را مشاهده می‏كنیم و می‏بینیم ، می‏آیند
و با ما حرف می‏زنند .
یك وقتی همین جا نقل كردم كه از مرحوم آقا سید جمال گلپایگانی از این‏
قضایا زیاد نقل می‏كنند ( واقعا هم مرد فوق العاده‏ای بود ) كه از آن جمله‏
من از پسرشان پرسیدم ، گفت اتفاقا من خودم آنجا بودم ( ایشان واقعا مرد
خیلی پاك و وارسته‏ای بوده ) كه پدرم بعد از نماز شب به من گفت : برو
ببین آقا شیخ محمد حسین فوت كرده ؟ گفتم : چطور ؟ گفت : برو
تحقیق كن . رفتم تحقیق كردم ، دیدم همان شب در همان لحظات قبل فوت‏
كرده . قضیه چه بود ؟ [ پدرم ] گفت : من در قنوت نماز وتر ، مرحوم آقا
ضیاء را دیدم در حالی كه می‏آمد . گفتم : كجا می‏روی ؟ گفت : آقا شیخ محمد
حسین فوت كرده ، من به تشییع جنازه او می‏روم .
نظیر اینها را البته اهل مكاشفه زیاد ادعا كرده‏اند . در اخبار و
احادیث ما هم این چیزها خیلی زیاد است . نمی‏خواهم بگویم همه آنها درست‏
است ولی اینقدر زیاد است كه دیگر همه را نمی‏شود رد كرد . یك نمونه‏اش‏
را می‏گوییم كه وقتی حضرت زهرا ( س ) می‏خواستند به دنیا بیایند و زنهای‏
اهل مكه از كمك كردن به حضرت خدیجه ( س ) امتناع كردند ،
 چهار زن آمدند آنجا برای اینكه به او كمك بدهند . پرسید
: تو كی هستی ؟ یكی گفت : من حوا هستم ، دیگری گفت : من آسیه هستم ،
دیگری گفت : من مریم هستم و . . . اینها همان تجلی كردن و ظاهر شدن‏
روحهاست با بدنهای مثالی در این دنیای مادی ، كه اگر حرف علمای ارواح‏
كه امروز ادعا می‏كنند راست باشد ، این یك تأیید علمی است بر آن چیزی‏
كه اولیای دین یا اولیای عرفان و مكاشفه گفته‏اند .
اشخاصی مثل مرحوم فیض كاشانی معتقدند رجعتی كه در آینده خواهد شد ، نه‏
این است كه مرده‏ها از قبر زنده می‏شوند ، بلكه معنایش این است كه در
یك وضع خاصی عده‏ای از ارواح به همین شكلی كه عرض كردم در این دنیا ظاهر
می‏شوند . افرادی مثل مرحوم شاه آبادی ( كه در تهران بود و مرد با ذوقی‏
بود ) و بعضی افراد دیگر معتقدند بسیاری از موارد كه در قرآن نام ملائكه‏
آمده ، اینها همان ارواح‏اند نه ملائكه‏ای كه از سنخ انسان نبوده‏اند . مثلا
قرآن تصریح می‏كند كه در جنگ بدر یا جنگهای دیگر گروهی از ملائكه به نصرت‏
مؤمنین آمدند . عده‏ای این طور می‏گویند و به نظر من حرفشان درست است (
قرآن هیچ وقت قول نداده ملائكه را تعریف كند و بگوید چیست . ملائكه در
قرآن گاهی اساسا با قوای طبیعت تطبیق می‏شود ، گاهی شامل یك ملك مقرب‏
مثل جبرئیل می‏شود ، و گاهی موجوداتی است در همین دنیا كه از چشم ما مخفی‏
است ، به قول امروزیها دو بعدی یا شش بعدی و هفت بعدی است كه ما
نمی‏دانیم ، و احیانا به ارواحی كه در این دنیا ظاهر می‏شوند اطلاق می‏شود )
. عقیده عده‏ای این است كه در جنگ بدر آن ملائكه‏ای كه قرآن می‏گوید چهار
هزار ملائكه آمدند كه شما را یاری كنند كه یاری شان هم به تعبیر قرآن فقط
برای تقویت قلب بود نه یاری عملی اینها انسانهایی بودند كه آنها را
رجعت داده بودند اما رجعت به این معنا ، یعنی آنهایی بودند كه از
دنیایی دیگر در این دنیا ظاهر شده بودند .
بنابر این ، مسأله رجعت با مسأله قیامت فرق می‏كند . اولا خود مسأله‏
رجعت یك مسأله صد در صد قطعی نیست مثل قیامت . ثانیا كیفیت رجعت با
كیفیت قیامت فرق می‏كند ، چون در كیفیت قیامت در قرآن تصریح شده كه‏
حشر از قبور می‏شود ولی ما در باب رجعت چنین حرفی را نداریم . بعید
نیست كه به این شكل باشد .
- بین این آیه : " « و من ورائهم برزخ الی یوم یبعثون »" و اینكه به‏
آن مؤمن آل یاسین فرمود : " « قیل ادخل الجنة » " چطور می‏توان سازگاری داد ، در حالی كه‏
می‏دانیم این جنت ، جنت بعد از برزخ است ، چطور به او گفته شده وارد
بهشت شو ، در حالی كه از فعل امر فوریت فهمیده می‏شود ؟
استاد : در قرآن تنها جنت مطرح نیست ، جنات مطرح است و حتی بعضی از
اینها با یك مضاف الیه‏هایی : " جنت خلد " ، " جنت عدن " مطرح‏
است . در یك آیه قرآن " جنتی " آمده كه از آن به " جنة الله "
تعبیر می‏كنند كه دیگر ما فوق اینهاست . از مجموع آیات قرآن می‏شود فهمید
كه جنت یك جا نیست كه مخصوص به آخرت باشد . حدیثی را شیعه و سنی نقل‏
كرده‏اند كه پیغمبر فرمود : " « القبر اما روضه من ریاض الجنة او حفرش
من حفر النیران » "  و اخبار تصریح می‏كند قبر یعنی همان برزخ ،
برزخ یعنی همان قبر .

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.