• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن ادبيـــات > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
ادبيـــات (بازدید: 7685)
دوشنبه 7/9/1390 - 14:26 -0 تشکر 393834
عشق است ابوالفضل

در این مبحث هر آنچه در وصف و سوگ آقا ابوالفضل العباس (ع) اعم از شعر و نثر کیلیپ دارید بیارید.

پنج شنبه 22/10/1390 - 18:46 - 0 تشکر 416177

طرح‌ِ دستی‌ روی‌ آب‌ افتاده‌ بود
عشق‌ هم‌ در التهاب‌ افتاده‌ بود

دستهای‌ سبز، بوی‌ یاس‌ داشت‌
رونق‌ گل‌ از گلاب‌ افتاده‌ بود

تا به‌ او شاید رساند خویش‌ را
آب‌ هم‌ در پیچ‌ و تاب‌ افتاده‌ بود

با طلوع‌ آفتاب‌ِ چهره‌اش‌
در دل‌ شب‌، اضطراب‌ افتاده‌ بود

خیمه‌ها در زمهریر درد سوخت‌
ز آسمانها آفتاب‌ افتاده‌ بود

چشمهای‌ تب‌ زده‌ در التهاب‌
دست‌ِ سقا روی‌ آب‌ افتاده‌ بود
??

پنج شنبه 22/10/1390 - 18:51 - 0 تشکر 416179

شعر یوسف رحیمی برای حضرت ابوالفضل(ع)
باید حسین دم بزند از فضائلت
وقتی حسینی است تمام خصائلت

تعبیرهای ما همه محدود و نارساست
در شرح بیکرانی اوصاف کاملت

بی شک در آن به غیر جمال حسین نیست
آئینه ای اگر بگذاری مقابلت

ای کاشف الکروب عزیزان فاطمه
غم می بری ز قلب همه با شمائلت

در آستانة تو گدایی بهانه است
دلتنگ دیدن تو شده باز سائلت

با زورق شکستة دل سال های سال
پهلو گرفته ایم حوالی ساحلت

بی شک خدا سرشته تو را از گل حسین
سقای با فضیلت و دریا دل حسین

تو آمدی و روشنی روز و شب شدی
از جنس نور بودی و زهرا نسب شدی

در قامتت اگرچه قیامت ظهور داشت
الگوی بندگی و وقار و ادب شدی

هم چشمهای روشنت آئینة رجاست
هم صاحب جلال و شکوه و غضب شدی

باید که ذوالفقار حمایل کنی فقط
وقتی که تو به شیر خدا منتسب شدی

در هیبت و رشادت و جنگاوری و رزم
تو اسوة زهیر و حبیب و وَهب شدی

در دست تو تلاطم شمشیر دیدنی ست
فرزند لافتایی و شیر عرب شدی

فرماندة سپاهی و آب آور حسین
ای نافذ البصیره ترین یاور حسین

بی شک تو صبح روشن شبهای تیره ای
خورشیدی و به ظلمت این شام چیره ای

تسخیر کرده جذبة چشم تو ماه را
بی‌خود که نیست تو قمر این عشیره ای

عصمت دخیل تار عبای تو از ازل
جز بندگی ندیده کسی از تو سیره ای

قدر تو را کسی نشناسد در این مقام
وقتی برای امر شفاعت ذخیره ای

ما را بس است وقت عبور از پل صراط
از تار و پود بیرق تو دستگیره ای

چشم امید عالم و آدم به دست توست
باب الحسین هستی و پرچم به دست توست

فردوس دل همیشه اسیر خیال توست
حتی نگاه آینه محو جمال توست

تو ساقی کرامت و لطف و اجابتی
این آب نیست زمزمه های زلال توست

ایثار و پایمردی و اوج وفا و صبر
تنها بیان مختصری از کمال توست

در محضر امام تو تسلیم محضی و
والاترین خصائل تو امتثال توست

فردا همه به منزلتت غبطه می خورند
فردا تمام عرش خدا زیر بال توست

باب الحوائجی و اجابت به دست تو
تنها بخواه، عالم هستی مجال توست

ای آفتاب علقمه: روحی لک الفدا
ای آرزوی فاطمه: روحی لک الفدا

ای آفتاب روشن شبهای علقمه
سرو رشید خوش قد و بالای علقمه

داده ست مشک تشنة تو آب را بها
ای آبروی آب، مسیحای عقلمه

وقتی که چند موج علیل شریعه را
کرده ست خاک پای تو دریای علقمه

لب تشنة زیارت لبهات مانده است
آری نگفته ای به تمنای علقمه

امروز دستهای تو افتاد روی خاک
تا پا بگیرد از دل صحرای علقمه

با وعده های مادرت آسوده خاطریم
چشم امید ماست به فردای علقمه

این عطر یاس حضرت زهراست می وزد
از سمت کربلای تو ، سقای علقمه

شبهای جمعه نالة محزون مادری
می آید از حوالی دریای علقمه

ام البنین و فاطمه با قامتی کمان
اینجا نشسته اند و شده آب روضه خوان

فرصت نداد تا که لبی تر کند گلو
دارد به دست، ماه حرم، مشک آرزو

می آید از کنار شریعه شهاب وار
بسته ست راه را به حرم لشکر عدو

طوفان تیر می وزد از بین نخلها
حالا شنیدنی شده با مشک گفتگو:

« بسته ست جان طفل صغیری به جان تو
تو مشک آب نه که تویی جام آبرو

ای مشک جان من به فدای سر حسین
اما تو آب را برسان تا خیام او »

اما شکست ساغر و ساقی ز دست رفت
جاری ست خون ز بادة چشمش سبو سبو

با مشک پاره پاره به سوی حرم نرفت
تا با امام خود نشود باز رو برو

تنها پناه اهل حرم بر نگشته است
می بارد از نگاه سکینه : عمو عمو

در خیمه اوج بی کسی احساس می شود
خورشید نیزه ها سر عباس می شود

پنج شنبه 22/10/1390 - 18:51 - 0 تشکر 416180

شعر سید ضیاءالدین شفیعی برای حضرت ابوالفضل(ع)
مرگ و مشک و ماه
مشک تشنه
ماه تشنه
خیمه‌گاه تشنه‌تر
ماه از میان نخل‌های شرمگین گذشت.
چشم‌های مستِ مرگ
مشک و ماه را به آب داد
چشم‌های خویش را به آفتاب
مرگ
همچنان به مشک خیره مانده بود
تیری از کمان پرید
مشک مُرد و
ماه تشنه جان سپرد
خیمه‌گاه، بغض کودکان خویش را
به آسمان سپرد.

مرگ مانده بود و
ماه می‌گذشت
شط
ـ هنوز تا همیشه ـ
رو سیاه می‌گذشت

سه شنبه 27/10/1390 - 17:18 - 0 تشکر 418292

شعر قاسم صرافان برای حضرت ابوالفضل (ع)
یه روزی یه مرد تشنه رو به دریا میومد
با یه مشک خالی از دور تک و تنها میومد

موج می‌زد سینه‌ی دریا تا که زلفاشو می‌دید
ابرواش چقدر به اون چشمای زیبا میومد

با تعجب می‌دیدند نخلا به جای آسمون
ماه این مرتبه داشت از دل صحرا میومد

می‌دونستم آخرش کوفیا چشمت می‌کنند
علمت بس که به اون قامت رعنا میومد

گمونم دستای تو عرشو بنا کرده رو آب
رو همون آبی که با دست تو بالا میومد

چشمای اهل حرم بسته به دستای تو بود
کاروانی به امید تو به اینجا میومد

روی خاک وقتی می‌افتادی چی گفتی زیرلب
که از اون دورا صدا ناله‌ی ‌زهرا میومد

تا برادر رو صدا کردی کمی دیر رسید
آخه با دستی به پشت و کمری تا میومد

میشه دختر، پدرش بیاد ولی جا بخوره
سکینه اینجوری شد بابا که تنها میومد

سه شنبه 27/10/1390 - 17:19 - 0 تشکر 418293

شعر ژولیده نیشابوری برای ولادت حضرت ابوالفضل(ع)
ای عاشقان ای عاشقان عالم سراپا ناز شد

سیمرغ قاف عشق را هنگامه پرواز شد

زاسرار خلقت بهر ما افشا هزاران راز شد

کلک جهان آرای حق آماده اعجاز شد

از فرط شادی و شعف عفو گنه آغاز شد

باب الحوائج امد و درهای رحمت باز شد

ساقی بیاور جام می چون اشجع الناس آمده

عاشوریان را مژده ده بر گو که عباس آمده

از دامن ام البنین ماهی به یثرب سر زده

کز حسن رویش طعنه ها بر خسرو خاور زده

پهلو به پهلوی علی مانند شیر نر زده

گلبوسه ها بر دست او داماد پیغمبر زده

از بهر یاری حسین تکبیر از دل بر زده

پرچم علیه دشمنان بر قله باور زده

ساقی بیاور جام می چون اشجع الناس آمده

عاشوریان را مژده ده بر گو که عباس آمده

سرچشمه اب بقا جوشد ز چشم مست او

گردد فدائی حسین از چشم مستی هست او

عفو گناه ما کند خالق به ناز شصت او

دل بر حسینش بسته او نازم به بند و بست او

هستی دهد در راه حق هستی شود پا بست او

تا دین نیفتد از بها افتد ز پیکر دست او

ساقی بیاور جام می چون اشجع الناس آمده

عاشوریان را مژده ده بر گو که عباس آمده

او آمده تا خویش را سر مست شیدایی کند

کز مستی و شیدایی اش بر خلق آقائی کند

در کربلای پر بلا جنگی تماشایی کند

در خدمت پیر عطش لب تشنه سقایی کند

صد ها هزاران درد را درمان ایمائی کند

زانفاس گرم خویشتن کار مسیحائی کند

ساقی بیاور جام می چون اشجع الناس آمده

عاشوریان را مژده ده بر گو که عباس آمده

از روز اول مایه عز و وقار زینب است

در کربلای پر بلا او پاسدار زینب است

در موقع اندوه و غم او غمگسار زینب است

اهل حرم را محرم و آئینه دار زینب است

پشت و پناه و همدم و همکار و یار زینب است

هر جا که نام زینب است او در کنار زینب است

ساقی بیاور جام می چون اشجع الناس آمده

عاشوریان را مژده ده بر گو که عباس آمده

پرچم فراز دین حق پرورده مولاست او

چون در شجاعت رهبری بی باک و بی پرواست او

همسنگر آزادگی با یوسف زهراست او

باب الحوائج در جهان بر خلق ما فیهاست او

غیرت بسان قطره و در مرتبت دریاست او

ناموس حق را حامی و غارتگر دلهاست او

ساقی بیاور جام می چون اشجع الناس آمده

عاشوریان را مژده ده بر گو که عباس آمده

باشد حسین فاطمه چون شمع و او پروانه اش

جان می کند ایثار او چون او بود جانانه اش

کرب و بلا میخانه و او ساقی میخانه اش

حق از می قالوا بلی پر می کند پیمانه اش

آب فرات آمد به جوش از نعره مستانه اش

ازاد مردی زنده شد از همت مردانه اش

ساقی بیاور جام می چون اشجع الناس آمده

عاشوریان را مژده ده بر گو که عباس آمده


سه شنبه 27/10/1390 - 17:20 - 0 تشکر 418294

شعر رضا جعفری برای حضرت ابوالفضل(ع)
افتاد دست بلندی ، مشكی كه خالی خالی

پیش نگاه شریعه ، در همین جا ، این حوالی




ظرفیت چشم او را ، كیفیت این سبو را

هرگز نخواهید فهمید ای ظرف های سفالی




اینجا همه تشنه هستند ، این واقعیت ندارد

این حرف ها را در آورد از خود فرات خیالی




خوردن ندارد بگویید ، این میوه آبی ندارد

كی دیده سیراب گردد ، لب تشنه از مشكِ كالی




دیگر نمانده عمودی در خیمه ات تا بخیزی

دستی نمانده برایت تا چشم خود را بمالی




تو دست دادی و جایش یك مُشتِ پُر را خریدی

پس بالهایت گرانند باید به بالت ببالی




گفتی برادر بیاید این بوی سیب از حسین است

چشمی نداری ببینی : آمد ولی با چه حالی




گفتند : آیا عمو رفت ، گفتند و آنقدر گفتند

شاید جوابی بگیرند این جمله های سئوالی




دیدم قیامت بپا شد چشمی به حرف آمد و گفت :

اینجا همه آب خوردند از دستهای زلالی




بعد از تو باید بخشكد اندام هرچه كه دریاست

بعد از تو باید ببارد این آسمان ، خشكسالی




تو سفره كردی دلت را تا ما گرسنه نباشیم

ما غافلان باز هر روز دنبال نان حلالی

چهارشنبه 28/10/1390 - 20:45 - 0 تشکر 418778

شعر سید حبیب نظاری برای حضرت عباس(ع)
برادر با برادر دست می‌داد

برای بار آخر دست می‌داد

چه احساس قشنگی ظهر آن روز

به عباس دلاور دست می‌داد

چهارشنبه 28/10/1390 - 20:45 - 0 تشکر 418779

شعر بهروز سپیدنامه برای حضرت عباس(ع)
فرات از کام خشکت شرمناک است
ز داغت آتشی در جان خاک است

به یاد دست های با وفایت
گریبان دوبیتی چاک چاک است

چهارشنبه 28/10/1390 - 20:46 - 0 تشکر 418781

شعر سیدمحمدرضا هاشمی زاده برای حضرت عباس(ع)
وقتی که جهان زعشق و احساس افتاد

گلبرگ گلی زشاخه ی یـــــــاس افتاد

شد بال صعود جمله ی عــــــــالمیان

آن دست که از پیکر عبــــــــــاس افتاد

برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.