«انجام كلیه خدمات آرایشی و پیرایشی، اصلاح سر و صورت، ویتامینه كردن مو، پاكسازی مو، رنگ مو، صاف كردن مو و... پاكسازی پوست صورت با دستگاه بخار و...»
فكر میكنید متن بالا بخشی از آگهی تبلیغاتی چه جایی است؟ چی؟ آرایشگاه؟ خب طبیعتا فقط آرایشگاهها هستند كه چنین تبلیغی را منتشر میكنند و تا حالا دیده نشده كه مثلا یك قصابی یا تعویض روغنی برای پاكسازی پوست صورت آگهی بدهد! هر چند كه اولی برای كندن پوست میتواند جای مناسبی باشد.
بنابراین تا اینجای كار خیلی زحمت نكشیدهاید، منظور ما هم این بود كه فكر میكنید این تبلیغ مربوط به یك آرایشگاه زنانه است یا مردانه؟! طبیعتا اگر چنین تبلیغی را آرایشگاه زنانه هم داده بود اتفاق خیلی عجیبی رخ نداده بود و شما هم مشغول خواندن مطلبی در صفحه طنز نبودید! بنابراین بر همگان واضح و مبرهن شد كه تبلیغ بالا، بخشی از آگهی یك آرایشگاه مردانه است كه اسنادش هم موجود است.(ممنون از اینكه در این آزمون شركت كرده و پاسخ سوال را حدس زدید!)
در همین راستا كه آرایشگاههای مردانه چنین قابلیتهایی پیدا كردهاند، ما هم خبرنگارمان را به یكی از همین آرایشگاهها فرستادیم تا بخشی از گفتگوهای رد و بدل شده در آن را برای ما گزارش كند.
آرایشگاه كامبیزملوس
آرایشگر: خب كامران جون نگفتی چطوری بزنم؟
كامران: والا چی بگم كامبیز جون... از همون مدلهای جدید دیگه... راستش امشب عروسی برادر خانوممه، می خوام چشم باجناقام دربیاد!
آرایشگر: قربونت بشم... همچی خوشگلت كنم كه تو تالار همه خیره بشن بهت! صورتت رو با چی بزنم؟
كامران: والا نمیدونم... هرچی خودت صلاح میدونی؛ فقط بند ننداز كه طاقت دردش رو ندارم!
آرایشگر: اونم به چشم، جدیدا یه روشی یاد گرفتم كه انگار اصلا از اول چیزی به اسم ریش نداشتی. مورچه رو صورتت بوكسوباد میكنه!
كامران: ایشششششششش... اسمشم اذیتم میكنه... ریش چیه!
آرایشگر: راستی كامبیز جون چی شده میخوای بری عروسی برادر زنت، تو كه با خانواده خانومت خوب نبودی؟
كامران: چی بگم خواهر!... بخشید، چی بگم داداش جون، مجبورم دیگه...آرایشگر: وا! چرا آخه؟ حرف حسابش چیه؟
كامران: چه میدونم والّا... من از اول به خانواده زنم گفتم من بعنوان تكیهگاه زندگی مشترك و مدیر خانواده و مسئول معیشت اون، انتظارای زیادی از زنم ندارم. همینكه بتونه خرج خونه رو در بیاره و یه خونه مناسب 50، 60 متری تو مركز شهر اجاره كنه كافیه. مگه من چمه كه حالا چیزهای زیادی هم بخوام. بالاخره همه كه اول زندگی همه چیز نداشتن! بخدا تو این سه سالی كه ازدواج كردیم یه بار بهش نگفتم اینو بخر برام، اونو بخر برام... باورت میشه تو این سه سال یه بار هم سالگرد ازدواج من رو نبرده بیرون؟! خب مگه من آدم نیستم... پوسیدم تو اون چار دیواری! اما من هیچكدوم از اینها را به روش نیاوردم. هی ریختم تو خودم، گفتم ولش كن، تو ناسلامتی تكیه گاه زندگیشی!
آرایشگر: آفرین... حالا گریه نكن ریملات بهم میریزه! مگه خانوادهاش چی میگن؟
كامران: چه میدونم بابا... گیر دادن كه تو بعنوان تكیه گاه دختر ما تو زندگی مشترك چرا بلد نیستی درست و حسابی قرمه سبزی بپزی؟! ما هر دفعه میایم خونه شما با این لوبیاهای نپخته پدرمون در میاد! به تو هم میگن تکیه گاه زندگی؟!
آرایشگر: چه توقعاتی دارن بی انصافها، حالا نمیتونی از خانومت یاد بگیری؟
كامران: نه بابا اون بیچاره هم هفت صبح میره سر كار، ده شب خسته و كوفته میاد خونه. بمیرم براش... دلم نمیاد با اون وضعیت بنشونمش و سوال پیچش كنم! گناه داره بیچاره... آخه من ناسلامتی تكیه گاه زندگیشم! با هزار امید و آرزو به من بله گفته!
آرایشگر: قربون این دل مهربونت برم كامران جون.
کامران:من نمیدونم اصلا برای یه مرد که تکیه گاه زندگیه مگه قرمه سبزی پختن خیلی هنره؟ من باید بتونم تکیه گاه خوبی برای زندگی باشم که هستم! مگه نه کامی جون؟
آرایشگر: نه والّا... قرمه سبزی چه جایگاهی داره تو زندگی مشترک.
کامران: همین رو بگو!
آرایشگر: حالا به نظر من یه جوری دستور پخت قرمه سبزی رو یاد بگیر و زندگیت رو حفظ كن.
كامران: اگه همین بود كه مشكلی نداشتم. به دماغم هم گیر دادن، میگن چرا مثل فیله، باید عملش كنی! تازه یه زمزمههایی شنیدم كه در گوشی به هم میگن این پسره چرا برای ما نوه نمیاره!!!