هوالحكیم
به ادامه گزارش توجه میكنیم :
استاد اجازه رو دادند تا گز بخوریم در همین حین ما داشتیم تصمیم میگرفتیم كه گز ها رو از آن سر بدیم ( سیاست اینجا هم دست بردار نبودا).....آخه اگه گز رو از آن سر میدادیم گز ها میرسید به طرف ممل 92 و خودمان ، و خودمان هم میخوردیم ولی بر خلاف آنچه كه ممل 92 میخواست پیش رفت و گز ها هم به آنطرف رفت و ما كه گز ندیده بودیم........عجب گزی بود.....دست حیات طیبه درد نكنه......زحمت گز رو كشیده بودند......بهترین گز اصفهان رو تهیه كره بودند......اما مثل اینكه آنشرلی نق میزد از دست اون حرف من....(چي بنويسم از خجالت)...........خلاصه بعد از این كه كلاس تموم شد ما با دوستان دیگر هم سلام علیك مختصری كردیم و به طرف پایین رفتییم به طرف سركار خانم احمدی ........سپس حیات طیبه عزیز پیش ایشون بودند ولی آخه در دفتر خانوم احمدی اینقدر شلوغ بود كه من نتوانستم با حیات طیبه برم داخل....بعد از چند دقیقه كه راه باز شد من هم به طرف سركار خانم احمدی رفتم و اول سلام كردم و بعد از سلام هم ضمن خوش آمد گویی و استقبال ویژه ، حیات گز تعارف كردند ولی من هم دستم یه بسته گز بود و از ایشون خواستم كه یه دونه گز دیگه بردارند چون این گز ویژه بودااااااا.........هههههههه.......جعبه گز دومی رو میگم حیات جان............خلاصه مكلارن پرید وسط و گفت كه خانم احمدی ایشون(یعنی من)رو میشناسید كه خانم احمدی گفتننند نه متاسفانه ، مكلارن اصرار میكرد معرفی كن ولی من معرفی نكردم.....نمیدونم چرا.....اما مكلارن منو لو داد تاگفت حاج قدرت الله خانم احمدی از این رو به اون رو شد و وقتی فهمید حاج قدرت الله تبیان ماییم ........حسابی خوش آمد گویی و استقبال كردند......كه من نمیدونستم چی بگمممممممم.........خلاصه داشتیم میومدیم از دفتر خانم احمدی بیرون كه آنشرلی رو به من و حیات طیبه كرد و گفت :بابت گز هاي خوشمزتون ممنونيم(باز هم شرمنده....) ........ با سایر دوستان رفتیم بیرون نزدیك در كه رسیدیم حیات طیبه گفت بیا بریم نماز رو بخونیم و بریم من هم لبیك گفتم و رفتیم به طرف نمازخانه تبیان ......وضو رو گرفتیم و رفتیم داخل نمازخانه......وقتی كه داخل شدیم نماز جماعت بوددد........نماز رو خوندیم البته به جماعت فكر كنم امام جماعت مدیر بخش دین و اندیشه بودند....اگر اشتباه نكنم....خلاصه نماز رو خواندیم و به طرف درب تبیان رفتیم دوستان اونجت منتظر ما بودند......ما هم به اونها ملحق شدیم....خلاصه تهران گردی ما با پای پیاده شروع شد.....ادامه دارد ........................ " در خاتمه ذكر كنم اين پست يك بار ويرايش شد و آنها كه نخواندند چيزي از دست نداده و به ادامه گزارش توجه فرمايند
.....
همينجا از Aansherly بابت مسائل پيش آمده عذر خواهي ميكنيم
.....
حيات كجايي .....برس به داد داداش كوچيكت و حلاليت بطلب.
..... "