تفاوت امکانات
امکاناتی که یزیدیان داشتند با امکانات امام حسین(ع) قابل مقایسه نبود. حکومتیها تمامی مالها و ثروتها را در اختیار داشتند؛ فرمانداران، وزرا، اطلاعات، نیروهای نظامی و انتظامی، خطبای جمعه، رسانههای گروهی، همه و همه در اختیار حکومت بود و امام حسین(ع) یا ابنزبیر افرادی بودند که بیعت نکردند و حتی توان مقاومت در درون شهر و خانه، خود را نداشتند و حتی مردم مدینه که صحابه خاص رسول خدا(ص) و مرکز اسلام بودند از آنان حمایت نمیکردند و بنابراین مخفیانه به مکه آمدند و در مکه از امنیت برخوردار نبودند و احتمال برخورد شدید حکومت با آنان در هر وقتی منتفی نبود.
و یکی از انگیزههای امام برای ترک مکه، احتمال ترور بود.
امکانات آنان به قدری کم بود که امام، مسلم بنعقیل را، تنها به سوی کوفه فرستاد. او چون راه را نمیدانست به مدینه آمد و دو راهنما از آنجا کرایه کرد تا وی را به کوفه برسانند، راهنماها راه را گم کردند و در بیابان، از داغی و تشنگی جان دادند. مسلم پس از فوت آنان فاصله زیادی را طی کرد تا به آب رسید. از آنجا طبق نقلی که البته جای تأمل دارد، نامهای نوشت و از امام تقاضای استعفا کرد و امام نپذیرفت و به هر حال مسلم تک و تنها وارد کوفه شد.(30) مسلما وضع او و خبررسان او با حکومتی که برید (= اسبهای تیزتک) دارد و با سرعت پیامها را میرساند تفاوت داشت و اساسا قابل مقایسه نیست.
وسایل ارتباط جمعی نظیر روزنامه، تلفن، رادیو و ... و جود نداشته و اخبار را تنها پُستیهای حکومتی و مسافران میرساندند. مثلاً مرگ معاویه که پانزده رجب واقع شد خبرش از طریق پستچی در بیست و چهارم یا بیست و پنجم رجب به مدینه رسید. به همین ترتیب خبر بیعت نکردن امام حسین(ع) در فاصله دورتری به کوفه رسید و به همین جهت نامههای مردم کوفه دهم، دوازدهم چهاردهم ماه رمضان در مکه به دست حضرت رسید.(31) یعنی حدود چهل روز پس از ورود امام به مکه.
حضرت برای اطمینان از اوضاع و راست بودن بیعت مردم، باید نمایندهای میفرستاد، کسی که به قول اشکال کننده، با سرعت خود را به کوفه برساند و اخبار را به دست آورد و سریع امام را باخبر سازد و مسلم چنین کرد و با توجه به اوضاع و احوال حدس میزد که امام در روز هشتم و یا نهم ذی الحجة حرکت کند و به همین جهت در وصیت خود به محمد بناشعث گفت: من به حسین نامه نوشتهام که به کوفه بیاید و همین روزها حرکت میکند، به او نامه بنویسید که مردم کوفه نقض عهد کردهاند تا او از حرکت منصرف شود.(32)
زمان گفتن این سخنان از روز نهم ذی الحجة روز قتل مسلم میباشد و روز حرکت امام حسین(ع) روز هشتم ذی الحجة بوده است. بنابراین امام حسین(ع) در حرکت به سوی کوفه سستی و توانی نکرده است و بر فرض که بدون زن و بچه هم حرکت میکرد نمیتوانست قبل از ابنزیاد به کوفه برسد. زیرا ظاهرا ابنزیاد در اواخر ذیالقعده به کوفه رسیده و در این فاصله بر اوضاع مسلط شده و مردم را از گرد مسلم پراکنده ساخته و بالاخره در روز نهم ذی الحجة مسلم را شهید ساخته است.
بنابراین امام حسین(ع) با هر برنامهای که حرکت میکرد نمیتوانست قبل از ابنزیاد خود را به کوفه برساند تا بر اوضاع مسلط شود و آن گونهای که شخص خیالپرداز فکر میکند پیروز شود و تنها مزاحم پیروزی، همراهی زن و فرزند با او باشد.
حال فرض کنیم چنین میشد و امام زودتر حرکت میکرد و به جای ابنزیاد، امام بود که وارد کوفه میشد و به سراغ فرمانداری میرفت. همین که وارد فرمانداری میشد مأموران حکومتی او و همراهانش را دستگیر و به عنوان اشغالگر و خارجی و یاغی اعدام مینمودند.
توجه شود که هر شمشیرکش علیه حکومت را در آن ایام با برچسب خارجی، محکوم به مرگ میکردند. حتی هانی بنعروه که در فرمانداری مورد ضرب و شتم ابنزیاد واقع شد، ریشش از خونهای چهرهاش رنگین شد، بینیاش شکست و ... همین که دست برد تا اسلحه مأموری را بگیرد تا از خود دفاع کند، ابنزیاد فریاد زد «أحروری؟!»(33) آیا تو از خوارج هستی و سپس گفت: «کشتن تو بر ما حلال شد.»(34)
بنابراین بر فرض امکان داشت که حضرت به دارالامارة (فرمانداری) وارد شود ثمرهای جز برچسب خارجی گرفتن و کشته شدن نداشت.
از سوی دیگر در فرمانداری نامهها و سخنان فرمانروایان و بنیامیه اعتبار دارد نه شخصی خارج از حکومت و متعرض حکومت.
و اگر امام بین مردم میماند کاری بیش از آنچه مسلم کرد انجام نمیداد یا نمیتوانست انجام دهد، زیرا تا آنجا که امکان داشت باید مخفیانه مردم بیشتری را آماده سازد و برای مبارزهای طولانی، ابتدا با مأموران و طرفداران حکومت، در کوفه انجام دهد و سپس با نیروهای تازهنفس شامی بجنگد و بعید بود که حادثهای بهتر از صفین اتفاق بیفتد زیرا در آن زمان شهرهای بصره، کوفه، مکه، مدینه، یمن و تمامی ایران در اختیار حضرت علی(ع) بود و شام و فلسطین در اختیار معاویه. ولی در این زمان بر فرض رسیدن امام به کوفه، تنها توده مردم کوفه با امام حسین(ع) بودند و دشمنان به مراتب قویتر از آن زمان، در جلوی رو داشتند.
خلاصه: آمدن زن و بچه همراه امام حسین(ع) هیچ گونه نقش منفی در نهضت امام(ع) و به پیروزی رسیدن آن نداشته است.
آنچه مهم است اینکه آیا همراهی آنان با حسین(ع) تأثیر مثبتی برای اسلام یا برای خود آنان داشته است یا خیر؟
اگر فرض شود همراهی خانواده امام با وی هیچ نقش مثبتی در اسلام، نهضت و ... نداشته باشد باز بردن آنان به همراه خود، قابل توجیه است، زیرا که آنان خودشان خواستار همراهی با حضرت بودند و چندین بار که در طول مسیر اعلام کرد که هر کس میخواهد برگردد هیچ یک از آنان چنین خواستهای را مطرح نکرد بلکه اگر در جاهایی امام میفرمود که همراهی آنان لازم نیست و میتوانند برگردند آنان ناراحت میشدند. و حتی در کربلا و پس از آن هیچ یک نمیگفتند ای کاش به چنین سفری نمیرفتیم.
بنابراین بر فرضی که همراهی آنان با امام حسین(ع) هیچ نفع و ضرری نداشته باشد، باز رفتن آنان به همراه امام خواست شخصی آنان بوده و خودشان بر چنین مسافرت و چنین رنج و درد کشیدنهایی راضی و بلکه خوشحال بودهاند و ما نباید افراد را بر کاری که به دلخواه خود انجام دادهاند و پدر به عنوان رئیس خانواده آنان را در خواستشان آزاد گذاشته و ضرر و زیانی برای دیگران نداشته، توبیخ یا محاکمه کنیم.
بلکه باید از امام حسین(ع) درس مهربانی و مدیریت بیاموزیم که چنان با خانواده و کودکان مهربانی کرده که حتی در سختترین شرایط، حاضر نیستند او را تنها بگذارند.
اوج عشق خانواده به امام حسین(ع) را میتوان از کلام «جون» غلام ابوذر فهمید. او که غلامی سیاه و هدیه ابوذر به امام حسین(ع) بود وقتی حضرت او را مرخص کرد تا برود و زنده بماند به جای اینکه از آزادی خود خوشحال شود گریه افتاد و گفت: ... سوگند به خدا شما را رها نمیسازم تا خون سیاهم با خونهای شما در آمیزد.(35) وقتی نوکر که همیشه خواستار آزادی است این چنین باشد، حساب دیگران و عشق و علاقهشان به حسین روشن است.
یا عبداللّه بنحسن که نوجوان بود و برای دفاع از عمویش از خیمه فرار کرد و وقتی شمشیری حواله حسین(ع) شد دست خود را جلو برد تا به این وسیله از امام دفاع کند و دستش قطع شد(36) نمونه دیگری از عشق به امام است که حاصل زحمات امام، خوشرفتاری او، احترام به افراد، آموزش آ نان و ... میباشد که همه قابل درسآموزی است.