• مشکی
  • سفید
  • سبز
  • آبی
  • قرمز
  • نارنجی
  • بنفش
  • طلایی
انجمن ها > انجمن قرآن و عترت > صفحه اول بحث
لطفا در سایت شناسائی شوید!
قرآن و عترت (بازدید: 12961)
دوشنبه 29/7/1387 - 17:24 -0 تشکر 66410
مرگ تا برزخ

سلام

در این تایپیك قصد دارم با یاری شما اتفاقاتی كه برای انسان از مرگ تا برزخ می افتد را بنویسم.

يکشنبه 5/8/1387 - 17:56 - 0 تشکر 67516

صورت برزخى ذكر خدا

هر كار و عملى كه انسان در دنیا انجام دهد در عالم برزخ با صورت ملكوتى و جلوه مخصوص به خود بروز و ظهور مى كند. اگر او كارى ناپسند انجام داده باشد جلوه برزخى آن ، موقع دیدن آن كار براى ایشان ناخوش آیند است و اگر كار پسندیده و خوبى انجام داده باشد جلوه ملكوتى آن موقع مشاهده اعمال ، براى او زیبا و خوش قیافه است و انسان از دیدن آن شاد مى شود و لذت مى برد.
یكى از كارهاى خوب و پسندیده ، ذكر خدا گفتن است كه جلوه برزخى آن ، براى صاحبش مسرت بخش و فرح انگیز مى باشد.
حضرت صادق علیه السلام از جدش رسول خدا، روایت كرده كه آن حضرت فرمود: هنگامى كه مرا به آسمان بردند، داخل بهشت شدم ، دیدم آن حضرت فرمود: هنگامى كه مرا به آسمان بردند، داخل بهشت شدم . دیدم آن جا زمین هاى بسیارى بدون زراعت و كشت مانده است و فرشتگانى را دیدم كه در آن جا، گاهى مشغول كار مى شوند، خشتى از طلا و خشتى از نقره روى هم مى گذارند و ساختمان بنا مى كنند و گاهى دست از كار مى كشند و استراحت مى نمایند.
به فرشتگان گفتم : به چه علت شما گاهى مشغول ساختن مى شوید و گاهى دست از آن برمى دارید و بیكار مى مانید؟
فرشتگان گفتند: وقتى نفقه و بودجه و مصالح براى ما برسد مشغول كار ساختمان مى شویم و هنگامى كه مصالحى براى ما نرسد دست از كار بر مى داریم و صبر مى كنیم تا موقعى كه نفقه و امكانات براى ما برسد.
حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم به آنان فرمود: نفقه و بودجه شما چیست ؟ گفتند: نفقه ما ذكر گفتن مؤ من در دنیا است . وقتى مؤ من بگوید: ((سبحان الله ، لا اله الا الله ، الله اكبر)) ما هم براى او ساختمان بنا مى كنیم و زمانى كه از گفتن ذكر لب فرو بندد و مشغول كارى دیگرى شود ما نیز از كار كردن دست بر مى داریم .
(387)
نیز آن حضرت فرمود: زمانى كه به باغ هاى بهشت مرور كردید در آن ها بگردید و از میوه هاى آن ها استفاده كنید. عرض كردند: یا رسول الله ! مراد از باغ هاى بهشت چیست ؟ فرمود: مجالسى كه در آن جا ذكر خداوند عزوجل كرده شود.
حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم روزى عبورشان به مردى افتاد كه در باغ خود مشغول كاشتن درخت بود. ایستاد و فرمود: اى مرد! آیا مى خواهى ترا راهنمایى كنم بركاشتن درختانى كه ریشه آن ها ثابت تر و رشدشان سریع تر و میوه شان خوش بوتر و بادوام تر است ؟
عرض كرد: بلى ، یا رسول الله ! فرمود: وقتى كه صبح یا شام كردى بگو! ((سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله و الله اكبر)) در این صورت خداوند متعال براى هر تسبیحى ده درخت از انواع میوه ها در بهشت براى تو كشت مى كند.
(388)
و فرمود: كسى كه دوست دارد، در باغ هاى بهشت بچرد و از میوه هاى آن بخورد زیاد فكر خداوند متعال را گوید و كسى كه زیاد ذكر خدا را گوید: خداوند او را در سایه هاى درختان بهشت قرار دهد.(389)
از این چند روایت به دست مى آید كه جلوه ملكوتى و برزخى ذكر خدا، درخت و میوه و سایه و نسیم فرح انگیز بهشت است .

يکشنبه 5/8/1387 - 17:56 - 0 تشکر 67517

صورت ملكوتى ده طایفه

از براء بن عازب نقل شده است كه گفت : معاذ بن جبل در خانه ابو ایوب انصارى نزدیك رسول خدا صلى الله علیه و آله نشسته بود. معاذ از رسول خدا صلى الله علیه و آله درباره آیه :
یوم ینفخ فى الصور فتاءتون افوجا(384)
سئوال كرد. حضرت در پاسخ فرمود: اى معاذ! از امر عظیمى پرسش ‍ كردى ! آنگاه رسول خدا صلى الله علیه و آله بگریست و فرمود: ده طایفه از امت من متفرق محشور مى شوند به طورى كه خداوند آنها را از مسلمانان دیگر جدا كرده و صورتهاى آنها را به چهره هاى گوناگونى تبدیل نموده است .
گروهى از آنان به صورت بوزینه محشور مى شوند، آنان سخن چینانند.
گروهى به صورت خوك اند و آنان حرام خورانند.
گروهى صورتهایشان به طرف پایین و پاهایشان به طرف بالا قرار دارد و بدین كیفیت روى زمین محشر كشیده مى شوند، آنان ربا خوارانند.
گروهى نابینا هستند و در حال كورى به این طرف و آن طرف متحیرانه مى دوند.
آنان كسانى هستند كه در وقت حكم كردن ، مراعات عدالت را ننموده و در بین مردم ، جور و ستم روا داشته اند.
گروهى كر و لالند و تعقل و ادراك ندارند. آنان كسانى هستند كه به كردار و اعمالى كه انجام مى دهند خودپسندانه مى نگرند.
برخى زبانهایشان در حالى كه روى سینه هایشان افتاده آن را مى جوند و از دهان آنها چرك و خون جارى است . به طورى كه اهل محشر از این منظره نفرت كنند، آنان علما و خطبایى هستند كه گفتار با كردارشان مطابقت ندارد.
بعضى دستها و پاهایشان بریده است ، آنان كسانى هستند كه همسایگان خود را اذیت و آزار مى دهند.
بعضى دیگر به شاخه هایى از آتش به دار آویخته شده اند، آنان جاسوسان و نمامانى هستند كه در نزد سلطان ، به ضرر مردم سخن چینى و سعایت مى كنند.
عده اى هستند كه بوى گندشان از بوى جیفه و مردار بیشتر است . آنان افرادى هستند كه از لذتها و شهوتها پیروى كرده و از اموال خود حق خدا را نمى دهند.
گروهى دیگر كسانى هستند كه لباسهایى از ((قطران )) و تیر پوشیده اند و آنها به بدنشان چسبیده است . آنان اهل كبر و خودپسندى و تفاخر هستند.
(385)
در این روایت شریفه خصوصیات صورتهاى ملكوتى اهل گناهان كبیره ، بیان شده است بالاخص آنان كه به صورتهاى میمون و خوك در محشر حضور پیدا مى كنند.

يکشنبه 5/8/1387 - 17:56 - 0 تشکر 67518

بهشت و جهنم را نشان داد

امیرالمؤ منین علیه السلام در همین دنیا بهشت و جهنم برزخى را به بعضى از مردم زمان خود نشان داد، به طورى با چشم خود دیدند و یقین كردند كه همان بهشت و جهنم است .
از امان صادق علیه السلام نقل شده است : اصحاب امیرالمؤ منین علیه السلام عرض كردند: یا على ! كاش ! بعضى از چیزهایى كه از پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله به شما رسیده است براى اطمینان بیشتر به ما نشان مى دادى .
فرمود: اگر یكى از كارهاى عجیب مرا مشاهده كنید كافر مى شوید و بهترین قضاوت شما درباره من ، این است كه مى گویید: على كافر و كاهن و دروغگو مى باشد.
عرض كردند: همه مى دانیم كه شما وارث پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله مى باشید و علم آن حضرت به شما رسیده است . فرمود: قبول علم و ولایت ما براى كسانى كه قلبشان به نور ایمان منور نشده باشد سخت است و تحمل و درك آن را ندارند به جز ملك مقرب یا نبى مرسل یا مؤ منى كه خداوند قلب او را به نور ایمان محكم و آزمایش كرده باشد.
(397)
سپس فرمود: اگر بعضى از عجایب و آنچه را كه خدا به من عنایت فرموده است به شما نشان دهم باز از من راضى نمى شوید. اما پس از نماز عشا همراهم بیایید تا چیزهایى را به شما نشان دهم . بعد از نماز حركت كرد و هفتاد نفر از كسانى كه فكر مى كردند از بهترین شیعیان او هستند به دنبالش ‍ حركت كردند تا به بیابانى رسیدند.
حضرت به آنان فرمود: چیزى را نشان ندهم تا از شما عهد و پیمان خدا را بگیرم كه بعد از مشاهده آن ، كافر نشوید و امر نادرستى را به من نسبت ندهید؛ زیرا آن چه كه پیامبر صلى الله علیه و آله به من تعلیم كرده است به شما نشان مى دهم و خداوند هم ، آنچه را به پیامبران خود نشان داده از آنان عهد و پیمان گرفته است .
بعد از عهد و پیمان گرفتن ، فرمود: صورت خود را برگردانید. سپس ‍ حضرت دعایى خواندند كه تا آن ساعت كسى مانندش را نشنیده بود.
هنگامى كه دعایش به پایان رسید. فرمود: صورت خود را به طرف من برگردانید. وقتى متوجه آن حضرت شدند، نهرها و باغها و درختان پرمیوه ، گوناگونى را مشاهده كردند، به طورى كه انسان از منظره هاى زیباى آنها لذت مى برد. آن باغها، چنان سر سبز و خرم و دلربا بود كه تا آن وقت در هیچ نقطه دنیا كسى آنها را ندیده بود.
از طرف دیگر، آتشهاى زیاد و فروزانى را مشاهده كردند كه شعله هاى آنها از هر طرف صفیر و زبانه مى كشید، به طورى كه انسان از دیدن آنها به وحشت مى افتاد و هیچ شك و شبهه اى در رابطه با بهشت و جهنم براى آنان باقى نماند.
بعد از مشاهده كردن آن همه عجایب ، یكى از آنها كه با جراءت تر بود گفت : على عجب سحر بزرگى كرده است و به غیر از دو نفر، همه آنان كافر شدند و حقیقت را قبول نكردند.
آن چه را كه حضرت به آنان نشان داد بهشت و جهنم برزخى بود؛ زیرا بهشت و جهنم دائمى مربوط به عالم قیامت است و در دنیا قابل دیدن نیست

دوشنبه 21/2/1388 - 13:22 - 0 تشکر 111899

  • درباره مرگ  …

  • ویژگیهاى مرگ
    مرگ از اسرار است
  • مرگ یكى از اسرار خلقت است ، یكى از رازهاى حل نشده است كه بشر هنوز نتوانسته به اصل آن پى ببرد، آگاهى از اسرار مرگ یكى از مشكلات علم به حساب مى آید، همان طور كه اصل حیات و زندگى نیز از اسرار و رموز مى باشد.
    بشرى كه هنوز از حقیقت حیات كه هم اكنون ، در پرتو آن به لذت بردن و برخوردار شدن از شئون زندگى مشغول است ، اطلاع درستى ندارد، طبیعى است كه از حقیقت مرگ كه هنوز به آن نرسیده و طعم آن را نچشیده است اطلاع صحیحى نخواهد داشت .
    دنیا هنوز نتوانسته است به راز حیات و پیدایش موجود زنده پى ببرد؟ نتوانسته است بفهمد چگونه مى شود موجود زنده اى كه تركیبات بدن او (از قبیل آب ، خاك ، آهك و مواد معدنى دیگر) كه به اندازه معینى است ، هنگامى كه مرگش فرا مى رسد، بدون آن كه از تركیبات جسمانى او چیزى كم شود، از حركت و جنبش باز مى ماند؟
    در همین بدن كه قرن ها است دانشمندان ، روى آن كار مى كنند و با وسایل و ابزار دقیق فنى به مطالعات و موشكافى هاى عمیق علمى پرداخته و در اعماق آن فرو رفته اند، با این حال به بسیارى از اسرار آن نتوانسته اند پى ببرند! رمز بسیارى از امراض و راه هاى علاج بر آنان مجهول مانده است .
    شاهد روشن آن ، پى گیرى هاى مداوم دانشمندان براى تحقیقات بیشتر طبى و توسعه تاءسیسات مربوط به تشریح بدن و علم وظائف الاعضاء است .
    آیا بشر با این جهل وسیعى كه نسبت به بدن خود دارد چگونه مى تواند در مقام شناسایى حقیقت روح كه غیر از بدن است و آفرینش آن ، آفرینش دیگر و طرز خلقت آن ، طرز مخصوصى است اظهار علم و اطلاع نماید؟ تا چه رسد به این كه بخواهد درباره مرگ كه یكى از آثارش جدایى روح از بدن است ، اظهار علم و اطلاع كند.
    ما قسمت مهمى از عمر خود را در خواب به سر مى بریم و هنوز حقیقت آن را نفهمیده ایم ، نمى دانیم چگونه به خواب مى رویم و چگونه خواب مى بینیم . بسا در عالم خواب با صحنه هاى سرورانگیز و یا هراس ناك روبه رو مى شویم . احیانا حوادثى را كه هنوز واقع نشده و در آینده واقع خواهد شد در خواب مى بینیم !؟ سپس به همانگونه كه در خواب دیده ایم در بیدارى مشاهده مى نمائیم و با خود مى اندیشیم ، راستى حقیقت خواب چیست ؟ خواب دیدن یعنى چه ؟ انسان چگونه در خواب از وقایع آینده عمرش باخبر مى شود و آن چه را هنوز واقع نشده است در خواب مى بیند؟
    هنگامى كه از درك حقیقت خواب ناتوانیم چگونه مى توانیم از مرگى كه در مدت عمر فقط یك مرتبه به سراغمان مى آید اطلاع صحیحى داشته باشیم ؟
    این ها مسائل مبهم و پیچیده اى است كه متفكرترین مغزها و كاوش گران علمى نیز از یافتن جواب قاطع و محكم آن ها ناتوانند.

  • مرگ قانونى عمومى
  • آن طور كه از آیات قرآن و روایات معصوم علیهم السلام به دست مى آید و در طول تاریخ عالم خلقت تجربه شده است ، مرگ قانونى عمومى است ، سرنوشتى كه براى همه انسان ها، همه موجودات زنده و بلكه همه موجودات غیر زنده حتمى و ثابت است . قرآن در این رابطه مى فرماید:
    كل نفس ذائقة الموت ثم الینا ترجعون
    هر انسانى مرگ را مى چشد، سپس به سوى ما باز مى گردید
    آیه به قانونى اشاره مى كند كه بر تمام موجودات زنده جهان حاكم است . مى گوید: تمام زندگان ، خواه ناخواه روزى مرگ را خواهند چشید.
    اگر چه بسیارى از مردم مایل اند، فناپذیرى خود را فراموش كنند. ولى این واقعیتى است كه اگر ما آن را فراموش كنیم هرگز ما را فراموش نخواهد كرد، حیات و زندگى این جهان ، بالاخره پایانى دارد، روزى مى رسد كه مرگ به سراغ هر كسى خواهد آمد و ناچار از این جهان رخت برخواهد بست .
    این جهان ، سراى جاویدانى براى هیچ كس نیست ، بعضى زودتر و بعضى دیرتر باید بروند، فراق دوستان ، فرزندان و خویشان به هر حال تحقق مى یابد
    كه هر نفس كو آمد حیات
    چشد شربت نیستى و ممات
    دو روزى چو از زندگانى گذشت
    به سوى خدا باز خواهید گشت
    اصولا انسان در هر چیز شك و تردید كند، در مرگ نمى تواند تردید نماید. تمام اهل آسمان ها و زمین مى میرند، همه موجودات زنده در كام مرگ فرو مى روند، همه مخلوقات بدون استثنا اجل و سرآمدى دارند كه لحظه اى در آن تاءخیر نیست ، ادعاى خلود و جاودانگى مردم درباره یكدیگر یا رهبران خود تعارف هاى بى محتوایى بیش نیست ، كدام خلود؟ كدام جاودانگى ؟ در حالى كه همه انبیاء این راه را پیموده اند و همگى بدون استثنا از این گذرگاه گذشتند.
    در حدیثى آمده است : وقتى آیه شریفه كل من علیها فان تمام كسانى كه بر روى زمین هستند فانى مى شوند نازل شد ملائكه گفتند:
    فرمان مرگ اهل زمین صادر شد!
    هر آن كس كه روى زمین پا به جاست
    سرانجام او نیستى و فناست
    و هنگامى كه آیه ععع كل نفس ذائقة الموت))هر انسانى مرگ را مى چشد . نازل گشت ، فرشتگان گفتند)):فرمان مرگ ما نیز صادر شد!
    و راجع به مرگ عمومى تمام موجودات جهان مى فرماید:
    كل شى ء هالك الا وجهه
    همه چیز این جهان فانى و نابود مى شود جز ذات پاك و بى همتاى او
    این آیات ، هشدارى به همه انسانها در طول تاریخ است ، كه از این سرنوشت و قانون عمومى و قطعى غافل نشوند. دائما به فكر مرگ باشند كه غفلت از آن ، خطراتى براى دین و دنیا و آخرت انسان به بار مى آورد.
    باید این را بدانیم كه مرگ نعمتى از جانب خدا و سرنوشتى حتمى است كه براى همه نوشته شده و خوب هم نوشته است . در این باره چنین باید گفت :
    این سخن باید به آب زر نوشت
    گر رود سر بر نگردد سرنوشت
    سر نوشت ما به دست خود نوشت
    خوشنویس است او نخواهد بد نوشت

  • مرگ شكننده لذت ها
  • به یاد مرگ و سراى بعد از آن (عالم برزخ و قیامت ) بودن ، بهترین موعظه و سازنده ترین اندرز براى هر انسان است و توجه داشتن به آن ، اثر عمیقى در شكستن شهوات و پایان دادن به آرزوهاى دور و زدودن زنگار از آئینه دل دارد. غفلت نمودن از مرگ ، انسان را به پستى ، بى باكى ، بى دینى و بى غیرتى مى كشاند، قلب را مى میراند و او را از هر حیوانى گمراه تر و فرومایه تر مى كند.
    در روایات از معصوم علیهم السلام وارد شده : انسان زیرك و مؤ من كسانى است كه دائما به یاد مرگ باشد و هیچ وقت از آن غفلت نكند. به چند روایت توجه كنیم .
    1 -
    از حضرت رسول صلى الله علیه و آله سئوال كردند: زیرك ترین مؤ منان چه كسانى هستند؟ فرمود: كسى كه بیشتر به یاد مرگ بوده و خود را براى آن آماده كند.
    2 -
    نیز از آن حضرت سئوال كردند: زاهدترین مردم كیست ؟ فرمود: كسى كه قبر و عذاب هاى آن را از یاد نبرد، فریب زینت هاى دنیا را نخورد، سراى جاودان را بر این دنیاى زودگذر برگزیند، فردا را از عمر خود حساب نكند و خود را آماده مرگ نماید.
    3 -
    هم چنین فرمود: زیاد به فكر نابودكننده لذت ها باشید. عرض شد: یا رسول الله ! آن چیست ؟ در پاسخ فرمود: مرگ است . آن كسى كه به حقیقت ، از مرگ یاد مى كند در وسعت و گشایش زندگى باشد، غرورش ‍ برطرف شود، دنیا بروى تنگ گردد، اگر در مضیقه و سختى باشد با یاد مرگ ، از فشار فكرى رهایى یابد و دنیا در نظرش وسیع و گسترده شود.
    4 -
    از امام صادق علیه السلام در این باره نقل شده : به یاد مرگ بودن ، خواهش ها و هوس هاى نفسانى و شهوتهاى سركش را در درون آدمى ، مى میراند و ریشه هاى غفلت را از دل مى كند، قلب و دل را به وعده هاى الهى نیرو مى بخشد، طبع و خوى بندگى را در نهاد انسان نرمى مى دهد و لطافت مى آفریند، نشانه هاى هواپرستى و رنگ و رنگارهاى دل باختگى به دنیا را در هم مى شكند، شعله هاى حرص و طمع را خاموش مى كند، دنیا را در نظر انسان پست و كوچك مى گرداند. این است معنى سخن پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله كه فرمود: یك ساعت فكر كردن از هفتاد سال عبادت بهتر است ((
    به فكر مرگ بودن ، انسان را از گناه باز مى دارد، او را به سوى كارهاى نیك فرا مى خواند، ایمان را در دل مى آفریند، به زندگى و حیات انسان معنى و جهت مى دهد
    .
    خیر و خوشبختى براى آن كسى است كه ملائكه هنگام آمدن مرگ او را تكریم و احترام كنند و به شایستگى بدرقه نمایند.
    خداوند متعال ، مرگ و حیات را در چند جاى قرآن فقط به خود نسبت مى دهد. در یك جاى آن فرموده :
    له ملك السموات و الارض لا الله الا هو یحیى و یمیت
    خداوندى كه حكومت آسمان ها و زمین از آن او است ، خداوندى كه معبودى شایسته پرستش جز او وجود ندارد، خداوند، زنده مى كند و مى میراند و نظام حیات و مرگ به فرمان او است
    در آیه دیگر مى فرماید:
    و الله یحیى و یمیت و الله تعلمون بصیر
    خداوند، زنده مى كند و مى میراند (و بهر حال مرگ و حیات به دست او است .) و خداوند، از همه اعمال بندگان با خبر است
    فقط در یكى از آیات به علت مرگ و حیات انسان اشاره كوتاهى مى كند. آن جا كه مى فرماید:
    الذى خلق الموت والحیاة لیبلوكم ایكم احسن عملا و هو العزیز الغفور خداوند آن كسى است كه مرگ و حیات را آفرید تا شما را بیازماید كه كدام یك بهتر عمل مى كند و او عزیز و غفور است
    در آیه ، نخست آفرینش مرگ و حیات را به عنوان نشانه قدرت بى پایانش ‍ معرفى مى كند. سپس مى فرماید:
    هدف از این آفرینش ، حسن عمل است . آزمایشى كه به عنوان انسان ها و هدایت به سوى قرب پروردگار خواهد بود.
    ثانیا، دنیا را به عنوان یك میدان آزمایش معرفى كرده است ، میدانى براى آزمایش بهترین افراد از نظر عمل و طبعا كارت (عمل بهتر و خالص تر، زهد فزون تر، عقل و خرد كامل تر، خداترسى قوى تر، عمل كرد بیشتر به اوامر و نواهى خدا، بیشتر به یاد و آماده مرگ بودن و تهیه زاد و توشه براى مسافرت به سوى آخرت كه همه این ها از مصادیق حسن عمل است .(

  • مرگ به دست كیست ؟
  • درباره این كه مرگ به دست كیست و چه كسى یا چه كسانى جان هاى انسان ها را مى گیرند؟ مطالبى را بیان مى كنم . قرآن مجید، مرگ و گرفتن جان ها را به سه طایفه نسبت مى دهد و مسئولیت آن را با سه كس ‍ مى داند.
    1 -
    مسئولیت آن با خداست . او جان مخلوقات را مى گیرد. قرآن در این باره مى فرماید:
    الله یتوفى الانفس حین موتها(
    خداوند جان (مخلوقات را) به هنگام مرگ مى گیرد
    2 -
    نسبت مرگ با ملك الموت است . قرآن در این باره مى فرماید:
    قل یتوفاكم ملك الموت الذى و كل بكم
    اى پیامبر به مردم ) بگو: ملك الموت ماءمور (گرفتن جان شماست ) و روح شما را مى گیرد، سپس به سوى پروردگارتان باز مى گردید
    3 -
    نسبت آن را به ملائكه داده است . در یك جا مى فرماید:
    الذین تتوفاهم الملائكة طیبین
    پرهیزكاران ) كسانى هستند كه فرشتگان جانشان را مى ستانند در حالى كه طیب و پاكیزه اند از همه بدى ها و زشتى ها
    در جاى دیگر مى فرماید:
    الذین تتو فاهم الملائكة ظالمى انفسهم
    كافران كسانى هستند كه فرشتگان جانشان را مى گیرند در حالى كه بر خویشتن ستم كرده اند
    چگونه مى شود كه مرگ را گاهى به خدا و گاهى به ملك الموت و گاهى به ملائكه نسبت مى دهند؟ آیا همه آنها با كمك همدیگر جان مخلوقات را مى گیرند؟ یا هر كدام جان افراد مخصوصى را مى گیرند. در این باره نظریاتى وجود دارد. از جمله :
    1 -
    قبض روح افراد به حسب رتبه و مقام آنان است . جان افراد كافر و مشرك ، جنایت كار و خیانت كاران ، بى دین ، و بدكاران را ملائكه مى گیرند و روح مؤ منان و زاهدان ، علما و صالحان را ملك الموت و روح دوستان و مقربان الهى را خدا مى گیرد.
    2 -
    از امام صادق علیه السلام درباره گرفتن جان افراد سئوال شد: با توجه به این كه در یك زمان ، بسیارى از مردم در اطراف جهان از دنیا مى روند كه شمارش آنها را جز خدا نداند، اگر تنها ملك الموت قبض روح مى كند با آیات یاد شده چگونه ممكن است ؟
    فرمود: خداوند براى ملك الموت دستیاران و كمك كارانى از فرشتگان را قرار داده است كه آنها جانها را از طرف ملك الموت مى گیرند، ملك الموت هم علاوه بر جان هایى كه خود گرفته است جانهاى دیگرى كه ملائكه گرفته اند را نیز مى گیرد و همه آنها را خداوند متعال از ملك الموت مى گیرد و به سوى خود مى برد. آیات ذكر شده منافات با هم ندارند؛ زیرا ملك الموت و ملائكه همه فرمان برداران حق و مجریان دستورات او هستند.
    این قضیه درست مانند وزیر كشور و استاندار و فرمانداران اوست . وزیر كشور استاندارى را به نمایندگى از جانب خود انتخاب مى كند و استاندار هم فرماندارانى را براى اجراى دستورات و انجام كارها و نیازها ماءموریت مى دهد و آنان را به نقاط مختلف مى فرستد.
    3 -
    در اخبار آمده است : ملك الموت ما بین زمین و آسمان قرار دارد، اعوان و انصارش روح انسان ها را از جاى خودشان مى گیرند تا وقتى به گلوى آنان رسید. در این هنگام ملك الموت روح ها را مى گیرد و از بدن ها خارج مى كند و به سوى خدا مى برد.
    در این اخبار مى گوید: اول ملائكه جانها را مى گیرند و تا گلو مى رسانند بعد ملك الموت آنان را از بدن خارج مى كند كه هر دو در گرفتن روح دخالت دارند.
    4 -
    نقل شده است : براى ملك الموت حربه و سلاحى است كه بزرگى آن ، از مغرب تا مشرق مى باشد و او بر تمام جهان احاطه دارد و همه مردم را مى تواند در یك لحظه مشاهده كند. هیچ خانه اى نیست مگر آن كه ملك الموت روزى دو مرتبه با اهل آن دیدار مى كند. وقتى دید انسانى مرگش ‍ نزدیك شده است ، با آن سلاحى كه در دست دارد بر سر او مى زند و مى گوید: (به هوش باش ) الان لشكرهاى مرگ به دیدن تو مى آیند.
    در این حدیث مى گوید: اول ملك الموت با ضربه بر سر انسان مى زند و بعد ملائكه براى قبض روح او آماده مى شوند.
    5 -
    عده اى گفته اند: آن كس قادر بر مرگ انسان است خداوند متعال مى باشد كه شریك و یاورى ندارد. او قبض روح افراد را به ملك الموت واگذار كرده است به طورى كه او قدرت ندارد روحى را جلوتر یا عقب تر قبض كند. ملك الموت دستیاران و كمك كارانى دارد كه آنها جانها را از جاى خود بیرون مى كشند تا به گلو رسد و ملك الموت آنها را از جسد بیرون مى آورد.

  • مرگ نابودى است ؟
  • آیا مرگ نیستى و نابودى ، فنا و انهدام ، تمام شدن و از بین رفتن است ؟ یا تحول و تغییر انتقال از جایى به جایى و از جهانى به جهان دیگر مى باشد؟
    این پرسش ، همواره براى بشر مطرح بوده و هست و خواهد بود كه هر كسى مایل است پاسخ آن را بیابد و باید به پاسخى كه دیگران داده اند، ایمان و اعتقاد پیدا كند.
    در این باره چهار جواب وجود دارد: اجمالا به آنها اشاره مى شود.
    1 -
    عده اى قائل اند: مرگ ، از بین رفتن و نابود شدن است ، حشر و نشر و حساب و كتابى بعد از آن نیست ، عاقبتى براى كارهاى خوب و بد وجود ندارد. آنها چنین فكر مى كنند كه : مرگ انسان مانند مرگ حیوانات و گیاهان و درختان است كه بعد از مردن و خشك شدن براى همیشه از بین مى روند.
    2 -
    بعضى دیگر چنین مى گویند: انسان وقتى مرد از بین مى رود و حساب و كتابى براى او در كار نیست ، ثواب و عقابى در قبر نخواهد داشت ، اما در قیامت زنده مى شود و در قبال اعمال نیك و بد پاداش و عقاب مى بیند.
    3 -
    طایفه سوم مى گویند: انسان بعد از مرگ جسمش خاك مى شود، از بین مى رود و دیگر زنده نمى شود، اما روحش باقى مى ماند، پاداش و جزا مى گیرد و عذاب و عقاب مى شود. این سه جواب باطل است و اعتمادى به آنها نیست .
    4 -
    جواب چهارم : كه درست و حق است و آیات و روایات هم موید آن مى باشند این كه : مردن : نابود شدن نیست بلكه تحول ، تغییر و انتقال از جایى به جایى و از جهانى به جهانى دیگر است . مى گویند: مرگ فنا و عدم نیست ، بلكه رفتن از نشئه اى به نشئه دیگر است .
    همانگونه كه چشم به جهان گشودن را تولد مى نامیم ، به انتقال از این دنیا به عالم دیگر مرگ مى گوییم . تولد و مرگ از این نظر هیچ تفاوتى با هم ندارند. هر دو، انتقال از مرتبه ناقص به مرتبه كامل تر است . این انتقال براى هر موجودى ، از جمله انسان ، لحظه به لحظه پیدا مى شود.
    حیات انسان در این مرگ و انتقال ، رو به كمال ست . یعنى ، از این حركت و انتقال نقص و ضررى به او نمى رسد و چیزى از او كم و كاسته نمى شود، بله این حركت و انتقال (تولد و مرگ ) مرتبا تكامل و ترقى پیدا مى كند.
    به عبارت دیگر: مرگ انسان مانند تولد طفل است . دنیا با تمام وسعت و زیباییش ، با تمام حسن و جمالش در حقیقت نسبت به عالم آخرت ، هم چون شكم مادر نسبت به دنیا است . اما همان گونه كه تا طفل پا به جهان نگذاشته از واقعیت جهان خارج آگاه نمى شود، غالبا انسان نیز تا هنگام مرگ با عالم آخرت بیگانه است .
    پیامبر اسلام (ص ) در این باره مى فرماید: شما براى نابودى آفریده نشده اید! بلكه براى این آفریده شده اید كه همیشه باقى باشید. نهایت آن كه همواره از مرحله اى به مرحله دیگر در حال انتقال و تكامل خواهید بود.

  • مرگ دریچه اى به عالم بقا
  • گرچه نام مرگ ، براى بسیارى هول انگیز و وحشت ناك است ، ولى از نظر اسلام چهره دیگرى دارد؛ چرا كه مرگ گذرگاهى است به جهان دیگر و در حقیقت تولد دوم به حساب مى آید.
    نوزاد هنگام تولد به شدت مى گرید. شاید گمان مى كند دارد از بین مى رود و نابود مى شود، در حالى كه به جهانى بسیار وسیع تر از شكم مادر وارد مى گردد.
    به عبارت دیگر: در نظر پیروان مكتب انبیاء زندگى مردم در دنیا، همانند زندگى جنین در شكم مادر است !؟ مرگ آدمى هم به منزله ولادت دوم مى باشد
    دوران زندگى جنین در رحم مادر، موقت و زندگى انسان نیز در دنیا موقت است . جنین با تولد از مادر، محیط محدود رحم را ترك مى كند و به محیط وسیع دنیا قدم مى گذارد. جفتش را كه در رحم با او همراه بود از وى جدا مى كنند و به خاك مى سپارند و خودش به زندگى ادامه مى دهد.
    انسان نیز با مردن ، از تنگناى رحم دنیا بیرون مى رود، بدنش را كه به منزله جفت او است به قبر مى سپارند. در آن جا بدن متلاشى مى گردد و روحش ‍ به عالم وسیع تر و عالى ترى انتقال مى یابد.
    قبل از تولد جنین ، قابله اى مهربان و خویشانى با محبت ، به انتظار ورود كودك نشسته اند كه به محض خروج از رحم مادر، او را گرفته و با مدارا شستشو دهند. در میان لفافه اى نرم و لطیف پیچیده و در آغوش پر مهر خود بخوابانند.
    همین طور قبل از مردن انسان ، غسال و خویشان با مهر و محبت ، به انتظار خروج او از رحم دنیا نشسته اند كه به مجرد خروج ، او را گرفته و با مدارا شستشو دهند و در پارچه و لفافه اى سفید و تمیز پیچیده و در آغوش قبر بخوابانند.
    طفل ، قبل از تولد نمى داند ولادت یعنى چه ؟ با متولد شدن چه مى شود و سر از چه عالمى در مى آورد؟ با چه اوضاع و احوال و اشخاصى روبه رو مى گردد؟ روى دست چه افرادى قرار مى گیرد، افرادى با مهر و محبت یا افرادى با خشم و غضب . قبل از مردن ، انسان نمى داند مرگ یعنى چه ؟ بعد از مرگ چه مى شود؟ سر از چه عالمى در مى آورد؟ با چه اشخاصى رو به رو مى گردد؟ در اختیار چه فرشتگانى قرار مى گیرد. فرشتگان رحمت و یا فرشتگان غضب ؟

  • مرگ چیست ؟
  • یكى از مسایلى كه هنوز براى عده زیادى از مردم جهان حل نشده و معنى آن روشن نگردیده است ، مسئله مرگ و حقیقت آن مى باشد. از این جهت است كه مردم از آن مى ترسند و از شنیدن نامش كراهت دارند. اما همه آنان مى خواهند بدانند كه حقیقت مرگ چیست ؟
    درباره حقیقت مرگ نظرات مختلفى وجود دارد بسیارى از دانشمندان براى روشن كردن آن ، مثالهاى گوناگونى زده اند. در آینده به چند نمونه از آنها اشاره مى كنیم :
    به طور كلى معنى و حقیقت مرگ عبارت است از جدا شدن روح از بدن و بریده شدن علاقه آن دو از یكدیگر، وقتى بین روح و بدن ارتباط و علاقه باشد انسان حیات دارد. اما وقتى این ارتباط بریده شد و روح از بدن جدا گردید مرگ حتمى است .
    وقتى بین آن دو، ارتباط و علاقه باشد انسان حركت مى كند، چشمش ‍ مى بیند، گوشش مى شنود، قلبش مى زند و دست و پایش حركت مى كند و آن چه سبب این كارها مى شود روح است ، در حقیقت همان روح است كه همه چیز را به آن نسبت مى دهند و اعضا و جوارح ابزارى در خدمت او هستند. هنگامى كه انسان مى گوید چشم ، گوش ، زبان ، دست و پاى من فلان كار را مى كنند در حقیقت مقصودش از (من ) روح است ؛ زیرا روح به وسیله چشم مى بیند، به وسیله گوش مى شنود، به وسیله زبان تكلم مى كند، به وسیله مغز درك مى نماید، به وسیله پا حركت مى كند و به وسیله دست كارهایى را انجام مى دهد. اگر این وسائل نباشد روح به تنهایى نمى تواند كارى انجام دهد.
    اما وقتى روح ، ارتباط و علاقه خود را با بدن قطع مى كند، آن بى حركت مى شود و باید دفن گردد و در قبر مى پوسد و از بین مى رود، ولى این پوسیده شدن ، لطمه اى به روح او وارد نمى كند و روح همچنان باقى مى ماند و به صورت موجودى مستقل و اصیل به زندگى خود ادامه مى دهد. مثال هایى كه براى حقیقت روح زده اند از این قرار است .
    1 -
    بعضى گفته اند: بدن و روح مانند كشتى و كشتیبان اند، جدایى ناخدا از كشتى ، ارتباط و علاقه او را از كشتى جدا مى سازد. با این كه حقیقت ناخدا غیر از كشتى است نیرویى كه كشتى را اداره مى كند و آن را از غرق شدن نجات مى دهد نیروى ناخداست . روح هم نسبت به بدن همان علاقه را دارد و در حقیقت روح ، بدن را رهبرى مى كند. (همانند ناخدا در رهبرى كردن كشتى ) و با جدا شدن روح ، بدن نابود مى شود.
    2 -
    بعضى دیگر گفته اند: روح به منزله نورى است در تاریكى تن . بدن با این نور از مجراى گوش مى شنود، از مجراى چشم مى بیند، از مجراى دهان و زبان مى گوید. همچنین حواس دیگر در بدن به بركت روح فعالیت دارند، هرگاه این ارتباط و علاقه بریده شود نور از بدن قطع مى شود.
    پس ، حقیقت مرگ عبارت از بیرون رفتن نور از این محل و قرار گرفتن آن در جاى دیگر است و با رفتن روح ، بدن تاریك مى شود، چنانچه پیش از دمیدن روح تاریك بوده است .
    براى روشن شدن مطلب فرض كنید: در كلبه اى كه چندین سوراخ داشته باشد چراغى روشن نمایید، از این سوراخ ‌ها نور و روشنى بیرون مى رود. این چراغ روح كلبه است ! تا زمانى كه در كلبه باشد، حیات دارد و نور از سوراخ ‌ها بیرون مى رود اما اگر چراغ را بیرون ببرید آن جا تاریك مى شود و در واقع مى میرد. پس مرگ ، جابه جا كردن چراغ و بیرون بردن آن از بدن است .
    3 -
    عده اى علاقه روح و بدن را به راننده و ماشین مثل زده اند، راننده ، روح و جان ماشین است و تا زمانى كه راننده داخل آن باشد، ماشین روح دارد و حركت مى كند. اما وقتى ماشینى كهنه و اوراق شد و دیگر قابل استفاده نبود راننده ، آن را ترك مى كند وقتى راننده آن را ترك نمود علاقه خود را از آن بریده است .
    4 -
    بعضى علاقه روح و بدن را، به اتاقى مثل زده اند كه شخصى سال ها داخل آن بوده است . در این مدت شخص به اتاق علاقه پیدا كرده است . اما به مرور زمان و در اثر حوادث روزگار اتاق پوسیده و به خرابى مشرف مى شود. شخصى كه در خانه ساكن است چون دیگر آن را قابل استفاده نمى بیند و مى ترسد كه ناگهان بر سرش خراب شود علاقه خود را مى برد و از آن جا خارج مى شود.
    جان قصد رحیل كرد گفتم كه مرو
    گفتا چه كنم خانه فرو مى ریزد
    از مثال هاى فوق مى فهمیم كه علاقه و ارتباط روح و بدن از باب حلول چیزى در چیز دیگرى و مخلوط شدن چیزى به چیزى نمى باشد؛ چرا كه روح مجرد است ، خارج و داخل ندارد فقط علاقه به بدن دارد و مرگ قطع علاقه از آن است .
    روى همین جهت بعضى از حكما گفته اند: روح مانند پوششى است كه بدن را فراگرفته باشد. هم چنان كه لباس دخول و خروج ندارد، روح هم دخول و خروج ندارد، بلكه گاهى به تن پوشیده و گاهى از آن كنده مى شود. بین این دو اصلا سنخیتى نیست آفرین بر خدایى كه دو موجود ناهماهنگ را به هم پیوسته است
    5 -
    بوعلى سینا هم ، درباره حقیقت مرگ چنین اظهار نظر مى كند: مرگ جز این نیست كه روح و نفس آدمى آلات خود را كه به كار گرفته است رها كند. (منظور از آلات ، همان اعضا و جوارح است كه مجموع آنها را بدن مى نامند)، هم چنان كه شخصى صنعت كار ابزار كار خود را ترك مى كند. روح وقتى از بدن خارج شد باقى خواهد ماند و راهى براى فنا و نابودى او نیست .
    نیز مى گوید: حقیقت مرگ مفارقت روح از بدن است . این مفارقت ، به معناى فساد و نابودى روح نیست . تنها چیزى كه از این مفارقت حاصل مى شود فساد تركیب بدن و متلاشى شدن آن است . اما روح كه همان ذات آدمى است هم چنان باقى مى ماند.
    خلاصه : با سپرى شدن عمر و فرا رسیدن مرگ آن چه پایان مى پذیرد حیات بدن است اما روح باقى و برقرار مى ماند و پس از مرگ به سراى دیگر منتقل مى شود و در اقامت گاهى جدید با شرایطى نوین به حیات خود ادامه خواهد داد.
    از این ملك روزى كه دل بر كنم
    سراپرده در ملك دیگر زنم
    پس این مملكت را نباشد زوال
    ز ملكى به ملكى بود انتقال

  • مرگ در نظر ائمه
  • درباره مرگ و حقیقت آن : ائمه معصوم علیهم السلام نظراتى داده و هر كدام براى فهم مردم و تقریب ذهن به نحوى مرگ را تعریف كرده اند.
    به امام صادق گفتند كه : مرگ را براى ما توصیف كن . فرمود: مرگ براى مؤ من بهترین بوى خوش است كه آن را جلوى بینى خود برده و كشد. لذتى تمام برده و به دنبال آن به خواب مى رود و تمام درد و رنج و ناراحتى او از بین مى رود.
    و براى كافر مانند مارگزیدگى و عقرب گزیدگى یا سخت تر از آن است .
    بعضى مى گویند: مرگ براى كافر از بریدن بدن او با اره ، و قیچى كردن با مقراض ، و كوبیدن با سنگ ، و گذاشتن میله وسط سنگ آسیا در چشم او و به گردش در آوردن ، سخت تر است .
    هم چنین امیرالمؤ منین علیه السلام خواستند كه : مرگ را براى ما توصیف كن . فرمود: مرگ چیزى است كه به نعمت هاى جاوید، یا به عذاب هاى دائم بشارت مى دهد، یا چیزى مبهم و نامعلوم است . دوستان و مطیعان ما را به نعمت هاى جاوید و دشمنان و مخالفان ما را به عذاب دائم بشارت مى دهد، مرگى كه مبهم و نامعلوم است . مربوط به مؤ منینى است كه در گناه زیاده روى كرده اند، شاید به شفاعت ما برسند و از عذاب نجات یابند و شاید شفاعت ما شامل حالشان نشود و به عذاب گرفتار آیند و عذاب از سیصد هزار سال كمتر نباشد.
    از امام حسن مجتبى علیه السلام پرسیدند: مرگ چیست ؟ حقیقت آن پیش ما مجهول است . فرمود:
    مرگ براى مؤ منان بهترین سرور و خوشحالى است (مانند وقتى كه ) انسان را از زندان تنگ و تاریك و كثیف به باغ هاى سبز و خرم منتقل كنند و براى كفار مانند آن است كه آنها را از باغ هاى باصفا و پر درخت و نعمت به سوى آتش سوزان انتقال دهند.
    امام حسین علیه السلام در روز عاشورا به اصحاب خود فرمودند: مرگ مانند پل است كه از یك طرف آن عبور كنید و به طرف دیگر روید كه این طرف پل ، ناراحتى و سختى و مشكلات فراوان باشد و آن طرف باغستان ها و كاخ ‌هاى مرفه و پرنعمت . آیا كدام از شما ناراحت است كه از زندان تاریك و پر جانور به سوى قصرهاى عالى انتقال یابد.
    مرگ براى دشمنان ما، مانند كسى است كه او را از قصرها به سوى زندان برند! همین طور جدم رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:
    الدنیا سجن المؤ من و جنة الكافر و الموت جسر هؤ لاء (مؤ منان ) الى جناتهم ، و (كفار) الى جحیمهم
    دنیا زندان مؤ من و بهشت كافر است و مرگ پل مؤ منان و دوستان ما به سوى بهشتشان و پل كفار به سوى جهنمشان است.

  • مرگ پاك شدن از گناهان
  • امام حسن عسگرى علیه السلام نقل مى كند: پدرم امام هادى علیه السلام به عیادت یكى از اصحابش كه در بستر مرض افتاده بود تشریف برد و دید آن مرد گریه مى كند و از ترس مرگ در جزع و فزع است .
    فرمود: اى بنده خدا! تو از مرگ در هراس و گریه اى ، براى این كه معناى مرگ را نمى دانى . بعد از آن فرمود: من از تو سئوالى مى كنم . جواب بگو!
    اگر فرضا تمام بدن ترا چرك و كثافات فرا گیرد و از بسیارى این چركها و كثافات و پلیدى هایى كه در تو نشسته است در رنج و آزار باشى و در عین حال دمل هایى در بدن تو پدیدار شود و مرض جرب و سوداى خشك پیكر ترا فراگیرد و بدانى اگر حمام بروى و بدن خود را بشویى تمام این مرض ها و كثافات از بین مى رود و بدن تو پاك و پاكیزه مى شود، آیا دوست ندارى كه به حمام روى و شستشویى بنمایى و تمام این چرك ها و آفات را از بین ببرى و از خود دور كنى ؟ یا آن كه رفتن به حمام را ناپسند دارى و حاضر نیستى بدان جا، گامى نهى و با تمام این كثافات و آفات صبر مى كنى و مى سازى ؟
    مریض عرض كرد: یا بن رسول الله ! دوست دارم به حمام بروم و تمام آلودگى ها را بزدایم و از خود دور گردانم .
    حضرت فرمود: مرگ هم براى انسان مؤ من در حكم حمام و تطهیر و شستشو است ، آن چه از گناهانى كه انجام داده اى و به واسطه طول مرض و سایر امور هنوز از بین نرفته و باقى است ، به واسطه مرگ تمام آنها از بین مى رود و از بدى ها و گناهان پاك و پاكیزه بیرون مى آیى .
    اى مرد! بدان كه چون بر مرگ وارد شوى و از این دریچه عبور نمایى از هرگونه اندوه و غصه و آزار و رنجى نجات یابى و در دامان هرگونه سرور و فرح و انبساطى قرارگیرى .
    سخنان آن حضرت در مریض اثر كرد، دلش آرام گرفت و از طپش ایستاد. با نهایت خرسندى و نشاط چشمان خود را فرو بست و جان به جان آفرین تسلیم نمود.(
    نیز از حضرت امیرالمؤ منین علیه السلام نقل شده : از رسول خدا شنیدم كه فرمود: مؤ من وقتى از دنیا مى رود، اگر گناهان او به اندازه گناهان همه اهل زمین باشد مرگ او باعث مى شود كه همه آن ها بخشیده شود و از گناهان پاك گردد.
    نیز از امام صادق نقل شده : مرگ كفاره گناهان هر مؤ منى است . (مؤ من به واسطه مرگ تصفیه و تزكیه و تطهیر مى شود.(

  • مرگ ترسناك است
  • حال كه حقیقت مرگ را فهمیدیم ، لازم است بدانیم : با این كه مرگ یك امر حتمى است ، چرا اكثر مردم از آن در هراسند؟
    اگر مرگ نیستى و فنا و انهدام نیست چرا بعضى از آن مى ترسند؟ چرا از مردن وحشت و خوف دارند؟ چرا نام مرگ و مردن كه پیش مى آید ناراحت مى شوند و با چشم دیگرى به آن نگاه مى كنند؟ حتى از شنیدن نام مرگ كراهت دارند؟
    بزرگان دین چند چیز را علت ترس از مرگ دانسته اند:
    اول : این كه وقتى انسان حقیقت مرگ را فانى شدن و از بین رفتن پندارد، از آن مى هراسد و از شنیدن نامش مى گریزد تا چه رسد به خود آن . ولى اگر حقیقت آن را، آن چنان كه هست دریابد و بدان یقین كند ترسش ‍ مى ریزد و مرگ را جز كمال و ترقى چیز دیگرى نخواهد یافت و به آن عشق مى ورزد.
    امیرالمؤ منین علیه السلام كه حقیقت مرگ را به روشنى دریافته و معنى آن را درك كرده است چنین مى فرماید:
    والله لابن ابیطالب انس بالموت من الطفل بثدى امه .
    به خدا سوگند كه انس پسر ابوطالب به مرگ از انس به پستان و شیر مادرش بیشتر است

    در مورد متقین و چگونگى علاقه آنها به مرگ در خطبه همام مى فرماید: اگر خداوند اجل و مدتى در دنیا برایشان تعیین نمى فرمود، از شوق ثواب و بیم عذاب حتى یك چشم بهم زدن نیز جان در بدشان قرار نمى گرفت .
    و همسر آن حضرت فاطمه زهرا (س( مرگ خود را از خداوند مى خواهد و مى فرماید:
    اللهم عجل وفاتى سریعا
    خدایا! هر چه زودتر مرگ را برسان (و از این دنیاى پر درد و رنج مرا نجات ده و به آخرتى كه جاوید است منتقل كن(.

    دوم : دلبستگى به دنیا. ترس از مرگ گاهى به خاطر دل بستگى به دنیا است ، انسانى كه عمر خود را صرف تیمار بدن كرده باشد هنگام مرگ و انتقال روح به عالم جدیدى بسیار بیم ناك است ؛ زیرا او در لجن زار طبیعت غوطه ور بوده و با عالم جدیدى كه بدان جا منتقل مى شود هیچ آشنایى ندارد. وى دنیا را منزل حقیقى خود پنداشته ، به آن خو گرفته و دلبستگى شدیدى پیدا كرده است ، از این رو هنگام احتصار و قالب تهى كردن ، حالت بسیار بدى او دست خواهد داد.
    ولى همین انسان ، اگر در این عالم رشته ارتباط خود را با عالم آخرت محكم كند، به پروردگار میل و علاقه و محبت بورزد و با ساكنین حرم قدس الهى آشنا شود، به اهل بیت عصمت و طهارت تمسك جوید و همت خود را صرف دنیا نكند، با اشتیاق فراوانى به عالم دیگر منتقل مى شود و به محل خویش پرواز مى كند. نه تنها از مرگ نمى ترسید، بلكه آن را شیرین تر از عسل مى یابد.
    سوم : تهیه نكردن توشه : سومین علت ترس از مرگ این است كه ما توشه راهى براى سفر آخرت آماده نكرده ایم و عمل نیكى انجام نداده ایم تا باعث نجات ما شود. اگر آخرت خود را آباد كرده و از پیشچیزى فرستاده باشیم و یقین بدانیم كه آن جا در رفاه هستیم ، منزل و مكان آماده و آباد داریم ، چرا از مرگ بترسیم و وحشت داشته باشیم ؟
    شخصى به خدمت حضرت رسول صلى الله علیه و آله وسلم آمد و عرض ‍ كرد: یا رسول الله ! چرا من از مرگ كراهت دارم ؟ فرمود: آیا مال و ثروتى دارى ؟ عرض كرد: بلى ، فرمود: براى قیامت خودت چیزى فرستاده اى ؟
    عرض كرد: خیر، فرمود: به همین علت از مرگ مى ترسى و كراهت دارى .
    در مجلسى كه امام حسن مجتبى علیه السلام حضور داشتند، صحبت از مرگ شد. شخصى عرض كرد: یابن رسول الله ! چرا ما از مرگ خوشمان نمى آید؟ فرمود: براى این كه آخرت خود را خراب و دنیایتان را آباد كرده اید، از این جهت ناراحتید كه از عمران و آباد به سوى خرابه و ویرانه منتقل شوید.
    هم چنین كسى از اباذر پرسید: چرا ما از مرگ ناراحت و گریزانیم . در جواب گفت : چون دنیاى خود را آباد و تعمیر نموده و آخرت را ویران كرده اید. لذا خوشتان نمى آید كه از عمران به خرابه روید.
    قرآن مجید هم ، اعمال نادرست و خلاف مردم را كه موجب كیفر و عذاب الهى است ، تنها عامل ترس از مرگ معرفى مى كند و مى فرماید:
    ععع قل یا ایها الذین هادوا ان زعمتم انكم اولیاء لله من دون الناس فتمنوا الموت ان كنتم صادقین و لا یتمنونه ابدا بما قدمت ایدیهم و الله علیم بالظالمین
    (
    اى محمد) بگو: اى كسانى كه یهودى شده اید! اگر مى پندارید كه تنها شما دوستان خدا هستید نه دیگران ، پس آرزوى مرگ كنید اگر راست مى گویید، ولى آنان به سبب كارهاى نادرست و زشتى كه انجام داده اند هرگز تمناى مرگ نخواهند كرد و خداوند به (اعمال ) ظالمان آگاه است
    آرى ، كسانى از مرگ مى ترسند كه عمرشان را در غیر طاعت خدا سپرى ساخته اند وگرنه افرادى كه على گونه زندگى كرده اند همانند او به مرگ بیش از طفل به پستان مادر علاقه دارند.
    نیز آن حضرت درباره آمادگى براى مرگ مى فرماید: كسى كه واجبات را انجام داده و محرمات را ترك نموده است و مكارم اخلاق را داراست باكى ندارد كه مرگ بر او وارد شود یا او مرگ .
    حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم مى فرماید: زیرك ترین افراد كسانى هستند كه بیشتر به یاد مرگ باشند و خود را براى آن آماده نمایند.

  • مرگ مؤ منان
  • مؤ منان و نیكوكاران ، ظالمان و بدكاران ، از همان لحظه مرگ از هم جدا مى شوند و حالات متفاوتى دارند. یا تعبیر دیگر، نتیجه هاى اعمال و عقائدشان ، از همان لحظه كم كم ظاهر و آشكار مى گردد.
    موقع جان دادن مؤ منان ، فرشتگان رحمت ، با كمال مهربانى و لطف ، با اخلاق نیك و بشاشت براى قبض روح آنها و آنان را به بهشت بشارت مى دهند. قرآن در این باره چنین مى فرماید:
    ععع الذین تتوفاهم الملائكة طیبین یقولون سلام علیكم ادخلوا الجنة بما كنتم تعملون
    پرهیزكاران كسانى هستند كه ملائكه (قبض ارواح و فرشتگان رحمت ) روحشان را مى گیرند. در حالى كه (از نظر عقیده و گفتار و كردار)، پاك و پاكیزه اند. به آنها مى گویند: سلام بر شما باد. (سلامى كه نشانه سلامت و امن و امان است ) به خاطر اعمال نیكى كه انجام مى داده اید داخل بهشت شوید
    در واقع ، پاداش پاكى و تقوا چیزى جز این نیست كه فرشتگان الهى با سلام و درود از ایشان استقبال كنند و آنها را به بهشت دعوت نمایند، دعوتى كه آمیخته با لطف و محبت و احترام باشد!
    ملایك از آنها چو گیرند جان
    بر آن ها گشایند اینان زبان
    چو پاكیزه ماندید ز اعمال زشت
    كنون پس در آیید اندر بهشت
    در این جا ممكن است بهشتى كه فرشتگان مى گویند داخل آن شوید، اشاره به بهشت برزخى باشد كه مؤ منان ، بعد از قبض روح شدن داخل آن مى شوند و ممكن است اشاره به بهشت قیامت باشد كه بهشت برزخى درهاى آن حساب مى شود.
    مقربین و مؤ منین نیكوكار هنگامى كه در آستانه مرگ قرار مى گیرند در نهایت آرامش و راحتى و شادى چشم از جهان مى پوشند. خداوند درباره آنان مى فرماید:
    فاما ان كان من المقربین فروح و ریحان و جنت نعیم و اما ان كان من اصحاب الیمین فسلام لك من اصحاب الیمین
    كسى كه در حالت احتضار و واپسین لحظات زندگى قرار مى گیرد اگر از مقربان باشد در نهایت راحتى و آرامش و روح و ریحان است ، و در بهشت پر نعمت جاى مى گیرد.
    اما اگر از مؤ منان نیكوكار اصحاب یمین باشند، (همان مردان و زنان صالحى كه نامه اعمالشان به نشانه پیروزى و قبولى به دست راستشان داده مى شود) به ایشان گفته مى شود: سلام بر تو از سوى دوستانت كه از اصحاب یمین هستى .
    پس مؤ منان نیكوكار هنگام مرگ به راحتى و ناز و نعمت ، به آرامش كامل ، به رحمت و مغفرت از گناهان ، به آزادى از آتش دوزخ ، به بشارت به دخول در بهشت دست مى یابند.
    با آمدن مرگ پرده حجاب برداشته شده ، و ارتباطشان با محبوبشان نزدیك تر و روشن تر مى گردد، طبیعى است در آن حال فرح و سرورى بر روحشان غالب مى شود و در آن دم به زبان حال مى گویند:
    حجاب چهره جان مى شود غبار تنم
    خوشا دمى كه از این چهره پرده برفكنم
    چنین قفس نه سزاى چو من خوش الحانیست
    روم به گلشن رضوان كه مرغ آن چمنم
    خرم آن روز كز این منزل ویران بروم
    راحت جان طلبم و ز پى جانان بروم
    خرم آن روز كه پرواز كنم تا در دوست
    به هواى سر كویش پرو بالى بزنم
    چون بلال از ضعف شد هم چون هلال
    رنگ مرگ افتاد بر روى بلال
    جفت او دیدش بگفتا: و احرب
    پس بلالش گفت : نه نه و اطرب
    تاكنون اندر حرب بودم ز زیست
    تو چه دانى مرگ چون عیش است و چیست
    این همى گفت و رخش در عین گفت
    نرگش و گلبرگ و لاله مى شگفت
    تاب رو و چشم پر انوار او
    مى گواهى داد بر گفتار او
    گفت : جفتش الفراق اى خوش خصال
    گفت : نه نه الوصال است الوصال
    گفت : جفت امشب غریبى مى روى
    از تبار و خویش غایب مى شوى
    گفت : نه نه بلكه امشب جان من
    مى رسد خوش از غریبى در وطن
    گفت : اى جان و دل و احسرتاه
    گفت : نه نه جان من ، وادولتا
    گفت : آن رویت كجا بینیم ما
    گفت : اندر خلقه خاص خدا
  • مرگ ظالمان
  • گفته شد: مؤ منان و ظالمان ، از همان لحظه مرگ از هم جدا مى شوند، نتایج اعمال و عقائدشان ، از همان لحظه ظاهر و آشكار مى گردد.
    ظالمان و بدكاران ، به خلاف مؤ منان كه به آن ها گفته مى شود داخل بهشت شوید، به آنان هم گفته مى شود، شما داخل جهنم شوید و جاودانه در آن بمانید قرآن درباره آنان چنین مى فرماید:
    ععع الذین تتوفاهم الملائكه ظالمین انفسهم فالقوا السلم ما كنا نعمل من سوء بلى ! الله علیم بما كنتم تعملون
    ظالمان بدكار و كافران كسانى هستند كه فرشتگان (قابض ارواح ) هنگام مرگ روحشان را مى گیرند، در حالى كه آن ها به خود ظلم و ستم كرده اند، در این هنگام تسلیم مى شوند و اظهار ایمان مى كنند(ایمانى كه فرعون حین غرق شدن به وحدانیت خدا آورد) و مى گویند(خدایا ما در دنیا) كار بدى انجام نمى دادیم . گفته مى شود (چنین است ) بلكه خداوند دانا است به آن چه انجام مى دادید سپس به آن ها گفته مى شود:
    فادخلوا ابواب جهنم خالدین فیها فلبئس مثوى المتكبرین
    (
    حال كه دروغ مى گویید و با این همه گناه و جنایت ، منكر گناهان خود مى شوید) از درهاى جهنم داخل آن شوید و جاودانه در آن بمانید آنجا چه جاى بدى براى متكبران و ظالمان است
    آرى ، وقتى كه خود را در آستانه مرگ مى بینند و پرده هاى غرور و غفلت از مقابل چشمانشان كنار مى رود، فورا تسلیم مى شوند و مى گویند: ما كار بدى انجام نمى دادیم ! آن ها هر گونه كار بد و زشت را كه در دنیا انجام مى دادند انكار مى كنند آنان دروغ مى گویند به خاطر این كه دروغ بر اثر تكرار، صفت ذاتى آنها شده است یا مى خواهند بگویند، ما مى دانیم این اعمال را انجام داده ایم ولى اشتباه كرده ایم و سوء نیتى نداشته ایم ؟
    بگویند آن مردم بد سرشت
    كه هرگز نكردیم اعمال زشت
    ملایك برآرند آن گه ندا
    كه دوزخ شما راست اكنون سرا
    ز هر در، در آیید اكنون در آن
    معذب بمانید در آن مكان
    كه دوزخ بود جاى مستكبرین
    بگردند در بد مكانى قرین
    در آیه دیگر در همین باره مى فرماید:
    فكیف اذا توفتهم الملائكه یضربون وجوههم و ادبارهم
    (
    منافقان و ظالمان بعد از آن كه حق براى آن ها ثابت شد و باز مخالفت كردند درباره ایشان گفته مى شود: حال آن ها مرگ چگونه خواهد بود هنگامى كه فرشتگان مرگ روحشان را قبض مى كنند در حالى كه بر صورت و پشت آن ها مى زنند
    آرى ، این فرشتگان ، ماءمورند كه در آستانه مرگ ، مجازات و جزاى آن ها را شروع كنند تا طعم تلخ كفر و نفاق و لجاجت و عناد خود را بچشند.
    لذا هنگام مرگ به صورت آن ها مى كوبند، براى این كه رو به سوى دشمنان خدا رفته اند، بر پشت آنها مى زنند به خاطر این كه به آیات الهى و پیامبرش پشت كرده اند.
    این كیفر و عذاب ها به خاطر آن است كه ایشان از آن چه خداوند را به خشم مى آورد پیروى مى كردند. به همین جهت فرشتگان الهى با سیلى و مشت بر صورت و پشتشان مى زنند و به این وسیله از آن ها استقبال مى نمایند.
    در این گه كه خود از دو رویان پست
    ملائك ستانند جان را به دست
    به پشت و بر و روى آنان زنند
    بسى تازیانه ز قهر و گزند

  • مرگ مستى آور است
  • از آیات و روایات چنین استفاده مى شود كه مرگ با شدت ها و سختى ها و وحشت هاى گیج كننده همراه است . انسان را در یك حیرانى و سرگردانى عجیبى فرو مى برد! به انسان حالتى شبیه مستى و بى هوشى دست مى دهد؟! بر اثر رسیدن مستى بر عقل او چیره مى شود و او را در اضطراب و ناآرامى شدیدى فرو مى برد قرآن درباره سكرات مرگ چنین مى فرماید:
    و جاءت سكره الموت بالحق ذلك ما كنت منه تحید
    و سرانجام سكرات مرگ ، به حق فرا مى رسد (و به انسان گفته مى شود): این همان چیزى است كه از آن فرار مى كردى
    مستى در حالت مرگ یا به سبب انتقال از جهانى به جهان دیگر است كه هر جهت ناشناخته و مجهول مى باشد، هم چون حالت هیجانى كه به نوزادان در هنگام انتقال از عالم جنین به عالم دنیا دست میدهد.
    یا به سبب مشاهده كردن اوضاع و احوال و شرایط بعد از مرگ و قرار گرفتن در برابر نتیجه اعمال و ترسیدن از سرنوشت نهایى است .
    یا به سبب جدایى از دنیا و افراد و كسان و اشیاء مورد علاقه او (از قبیل خانه باغ ، ثروت و فرزندان ).
    چگونه چنین اضطرابى در محتضر نباشد! در حالى كه انسان باید در لحظه مرگ كه مرحله انتقالى مهم است تمام پیوندهاى خود را با جهانى كه سالیان دراز با آن خو گرفته است قطع كند و در عالمى گام بگذارد كه براى او كاملا تازه و اسرارآمیز است به خصوص این كه در لحظه مرگ انسان درك و دید تازه اى پیدا مى كند، بى ثباتى این جهان را با چشم خود مى بیند و حوادث بعد از مرگ را كم و بیش مشاهده مى كند. این جاست كه وحشتى عظیم سر تا پاى او را فرا مى گیرند. و حالتى شبیه مستى به او دست مى دهد ولى مست نیست .
    كنون آمده وقت سكرات موت
    به حق خود رسیده است هنگام فوت
    بلى آن همان مرگ باشد درست
    كه جستید دورى از آن از نخست
    حتى انبیاء و مردان خدا كه در لحظه مرگ از آرامش كاملى برخوردارند از مشكلات و فشارهاى این لحظه انتقالى بى نصیب نیستند، چنانچه در حالات پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم آمده است كه : در لحظات آخر عمر مباركش دست خود را در ظرف آبى مى كرد و به صورت مى كشید و لا اله الا الله مى گفت و مى فرمود: ان الموت سكرات مرگ سكراتى دارد
    حضرت امیرالمؤ منین علیه السلام ترسیم زنده و گویایى از لحظه مرگ و سكرات آن دارد و مى فرماید: هر آینه مرگ شداید و سختى هایى دارد، شدیدتر از آن چه در وصف بگنجد، یا با معیار عقل مردم دنیا سنجیده شود
    .
    از امام صادق علیه السلام سئوال كردند: چرا هنگامى كه روح از بدن انسان خارج مى شود احساس ناراحتى مى كند. فرمود: به سبب این كه با آن نمو كرده است . درست مانند این مى ماند كه دندان فاسدى را از دهان بیرون كشند، (به طور مسلم پس از آن احساس آرامش مى كند، ولى لحظه جدایى دردناك است ).

  • مرگ همراه حسرت ها
  • گفته شد كه : براى محتضر و كسى كه در حال جان كندن است سكرات و مستى هایى است شبیه مستى شراب ، گاهى این مستى همراه با حسرت هایى است كه بیشتر باعث ناراحتى و بدبختى انسان مى شود. حضرت امیر المؤ منین علیه السلام در این باره مى فرماید:
    سكرات مرگ و تلخى جان كندن ، توام با حسرت از دست دادن آن چه داشتند بر محتضر هجوم مى آورد، مغز او را فشار مى دهد. در سكرات مرگ اعضاى بدن و دست و پاى انسان سست گردیده ، در برابر آن رنگ خود را باخته و رنگ از صورتش پریده ، سپس آثار مرگ در او فزونى مى گیرد و كم كم در وى نفوذ كرده ، بین او و زبانش جدایى افكنده و بدین ترتیب مرگ زبان او را بند مى آورد.
    او در میان خانواده خویش با چشم خود نگاه مى كند، با گوش خود مى شنود، در حالى كه عقلش سالم و فكرش باقى است . او مى اندیشد و فكر مى كند كه عمرش را در چه راهى نابود كرده است ؟! روزگارش را در چه راهى گذرانده است ؟! (در آن وقت ) به یاد ثروت هایى مى افتد كه در تهیه در جمع كردن آن ها چشم خود را بر هم گذارده ، از حلال و حرام و مشكوك جمع آورى نموده و روى هم انباشته است . اینك گناه و تبعات جمع آورى و عوارض آن ها بر دوش او سنگینى مى كند و گریبانش را مى فشارد.
    محتضر باید از آن ها جدا گردد و آن مال و ثروت را براى وارثین و دیگران بگذارد تا از آن ها لذت و بهره ببرند و سود بگیرند. لذت بردن و راحتى زندگى براى دیگران و سنگینى گناه و مسئولیت حسابش به دوش او در گرو حساب این اموال است و نمى تواند از چنین شرائطى خارج گردد!!
    محتضر در حالتى كه در بستر مرگ است انگشت ندامت و پشیمانى به دندان مى گزد، از وضعى كه براى او به وجود آمده است ناراحت و در عذاب مى باشد. این ها به سبب آن چیزهایى است كه هنگام مرگ برایش روشن مى گردد و چند لحظه دیگر مرگ گریبانش را مى گیرد.
    او نسبت به آینده خود ناامید است و به چیزهایى كه در زندگى به آنها علاقه داشته بى اعتناء است ، آرزو مى كند اى كاش این ثروتى را كه باقى گذاشته و نسبت به آن حسادت مى ورزید مال دیگران بود و زحمت جمع آورى آن را دیگران كشیده بودند!
    مرگ به تدریج در بدنش نفوذ مى كند. بر اعضاء و جوارحش چیره مى گردد و كارش به جایى مى رسد كه زبان و گوشش هماهنگ نیست . گوشش همچون زبانش از كار مى افتد. او در میان بستگان خویش است اما نمى تواند حرف بزند، زبانش از حركت باز مى ماند، گوشش نمى شنود، چشم هایش به اطراف مى چرخد و پیوسته به صورت خویشانش مى افتد، حركت زبان بستگان را مى بیند اما صداى كلام آن ها را نمى شنوند. مرگ نزدیك تر مى شود و چنگال آن تمام وجودش را مى گیرد! چشم هاى او همانند گوش هایش از كار مى افتد و روح از بدنش خارج مى شود، كار به جایى مى رسد كه او در میان خویشانش همانند مردار مى شود! دیگر از او مى ترسند، از نزدیك شدن به او وحشت مى كنند. نه پاسخ گریه ها را مى دهد و نه پاسخ آنها كه او را صدا مى زنند. بعد از آن جسدش را به عمق زمین منتقل مى كنند و او را تسلیم عملش مى نمایند و از دیدارش دست مى كشند.

  • مرگ وداع با همگان
  • وقتى انسان در سكرات مرگ قرار مى گیرد از چند جهت به روح او فشار مى آید. از دست دادن اندوخته ها، جدا شدن از زن و فرزند و بازماندگان ، نرسیدن به آرزو و امیدها، از كف دادن عمر كه بزرگ ترین سرمایه او بوده و به باطل گذشته است ، وارد شدن به عالمى نا ماءنوس كه تا به حال آن را مشاهده نكرده و از وضعیت آن اطلاعى ندارد، دیدن صحنه ها
    و قیافه هاى هول انگیز و وحشت ناك و بى خبر بودن از پایان كار، تمام این ها روح محضر را در تنگنایى بس عجیب و شدید مى افكند! تا آنجا كه خود وى ، به فرا رسیدن هنگام فراق از همه چیز و همه كس یقین پیدا مى كند.
    در حدیثى آمده است : چون بنده در سكرات مرگ افتد (زندگان با او وداع مى كنند و او با بازماندگان ). اعضاى بدن او، بعضى با بعضى وداع نمایند و بر هم دیگر اسلام كنند و گویند:
    علیك السلام تفارقنى و افارقك الى یوم القیامه
    بر تو باد سلام و درود، تو از من مفارقت مى كنى و من از تو تا روز قیامت (همه از یك دیگر جدا مى شویم )!
    كوس رحلت بكوفت دست اجل
    اى دو چشمم وداع سر بكنید
    اى كف دست و ساعد و بازو
    همه تودیع یك دیگر بكنید
    بر من افتاده مرگ دشمن كام
    آخر اى دوستان ، گذر بكنید
    روزگارم برفت به نادانى
    من نكردم ، شما حذر بكنید

  • مرگ و حضور فرشتگان
  • وظیفه عده اى از فرشتگان ، خدمت كردن به انسان هاست . بعضى فرشتگان ماءموریتشان رساندن غذا به انسان و تاءمین زندگى ایشان است . از موقعى كه اولاد انسان متولد مى شود، ماءموریت آنان شروع مى گردد و تا هنگام مرگ ادامه دارد.
    وقتى انسان در بستر مرگ قرار گرفت ، سه فرشته بر بالین او حاضر مى شوند و هر كدام از آنان گزارش ماءموریت خود را بدین شرح بیان مى كنند.
    یكى از آنان خطاب به محتضر مى كند و مى گوید: من موكل رساندن روزى براى تو بودم . از هنگام تولدت تا حال غذاى ترا مى رساندم . ولى امروز تمام خزینه هاى جهان را گشتم و شرق و غرب عالم را جستجو كردم ، براى خوراك تو یك دانه گندم پیدا نكردم . سهمیه تو تمام شده و آنچه براى غذایت تعیین گردیده بود به پایان رسیده است .
    دیگرى مى گوید: من موكل رساندن آب به تو بودم . از موقعى كه از مادر متولد شدى تا حال آب آشامیدنى ترا مى رساندم . ولى در این ساعت ، تمام اقیانوس ها و دریاها و نهرهاى دنیا را گشتم اما آبى برایت نیافتم . معلوم مى شود سهمیه آب آشامیدنى تو تمام شده است .
    فرشته سومى مى گوید: من موكل بر نفس هاى تو بودم . ولى اكنون تمام جهان را گشتم دیگر نفسى برایت نیافتم . تعداد نفس هایى را كه براى تو نوشته بودند تمام شده و این دلیل بر فرارسیدن مرگ تو است .

  • مرگ و طلبكاران انسان
  • هر انسانى در طول عمر خود طلب كارانى دارد كه هر كدام از آنان چیزى را طلب مى كنند. بعضى در تمام عمر، خود را طلبكار مى دانند و بعضى در هنگام مرگ .
    امام سجاد علیه السلام تعداد طلبكاران انسان را چنین معرفى مى كند. روزى به آن حضرت گفته شد: چگونه صبح كردى ؟ فرمود: صبح كردم در حالى كه هشت نفر هر كدام چیزى را از من مى طلبند.
    1 -
    خداوند متعال واجبات خود را از من مى طلبد.
    2 -
    پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله روش و سنت خود را مى طلبد.
    3 -
    اهل و عیال روزى خود را طلب مى كنند.
    4 -
    نفس عماره طالب شهوت است .
    5 -
    شیطان خواستار معصیت مى باشد.
    6 -
    دو ملك نویسنده اعمال ، درستكارى را مى خواهند.
    7 -
    ملك الموت طالب روح من است .
    8 -
    قبر طالب بدن است .
    هنگامى كه عمر انسان به پایان مى رسد و در بستر مرگ قرار مى گیرد. عده اى ناشناس به عنوان طلب كار اطراف او را مى گیرند و هر كدام از آنان چیزى را طلب مى كنند. از جمله این طلبكاران ، شیطان ، فرشته مرگ ، فرشتگان رحمت و فرشتگان غضب هستند.

  • مرگ و شیطان
  • موقعى كه انسان در حال احتضار قرار مى گیرد و نزدیك است جان از بدنش مفارقت كند، شیطان با فرزندان و یاران خود بر بالین او حاضر مى شوند و تلاش مى كنند تا با حیله هاى مختلف ایمان او را گرفته و آن را از چنگش بیرون آورند و این سخت ترین حالت براى محتضر است .
    از امام صادق علیه السلام نقل شده است : هیچ انسانى نیست مگر این كه در هنگام مرگ شیطان یكى از ماءمورین خود را نزد او حاضر مى كند تا وى را وسوسه كند و در دینش به شك اندازد و او را به كفر بكشانند. این وسوسه ادامه دارد تا این كه روح از بدن او خارج شود. اگر ایمان محتضر سست و عاریه اى باشد، شیطان به آسانى آن را از او مى گیرد و كافر از دنیا مى رود. و اگر محتضر از مؤ منان حقیقى باشد، شیطان نمى تواند بر او غالب شود و دین و ایمانش را بگیرد.
    سپس فرمود: هرگاه یكى از شما بر بالین شخصى از كسان خود رفتید كه مرگش فرا رسیده است ، شهادتین را به او تلقین كنید تا شیطان به او دست نیابد.
    در حدیث دیگرى آمده است : وقتى انسان در حال مرگ قرار مى گیرد، شیطان با یارانش بر او وارد مى شوند و در طرف چپ و راست او مى نشینند و مى گویند: دین خود را رها كن و بگو خدا دو تاست تا از این بلا و سختى كه به تو روى آورده است نجات پیدا كنى . (چپ و راستى كه در حدیث آمده است : كنایه از سعى و كوشش كردن شیطان در گمراه ساختن محتضر است . یا این كه طرف راست كنایه از گمراهى در اعتقادات و اعمال صالحه ،
    مانند خیرات و مبرات است و طرف چپ كنایه از گمراهى به واسطه فسق و فجور و شرب خور جهت علاج درد مى باشد.)
    وارد شده است : انسان هنگام مرگ ، زیاد تشنه مى شود. شیطان از این فرصت براى گرفتن ایمان او استفاده مى كند و ظرف پر از آب سرد و گوارایى را در دست گرفته و بر بالین انسان مى ایستد و ظرف را حركت مى دهد. محتضر در حالى كه شیطان را نمى شناسد به او مى گوید: مقدارى از این آب را به من بده تا بیاشام .
    شیطان در جواب او مى گوید: اگر مایل به آشامیدن آب هستى و مى خواهى به تو آب دهم ، بگو خدایى در عالم وجود ندارد.
    اگر جواب او را ندهد و صورت خود را از او برگرداند، شیطان از هر طرف پا ظاهر مى شود و آن ظرف را حركت مى دهد. شخص مؤ من باز درخواست مقدارى آب مى كند.
    شیطان مى گوید: اگر مى خواهى به تو آب دهم ، بگو محمد صلى الله علیه و آله و سلم پیامبر من نیست . اگر او ایمانش عاریه اى باشد آن جمله را مى گوید و بدین وسیله ایمان خود را به شیطان مى دهد و كافر از دنیا مى رود. در این هنگام آن ملعون آب را روى زمین مى ریزد و ظرف را مى شكند و مى گوید: من كار خود را كردم و احتیاجى به تو ندارم . اما اگر ایمانش ثابت و محكم باشد كلام شیطان را رد مى كند و به او توجهى نمى نماید.
    اگر انسان مى خواهد ایمانش دستخوش وسوسه هاى شیطان قرار نگیرد، باید اعمالى را كه بزرگان دین به او دستور داده اند انجام دهد. از جمله : هنگام نماز شب از خدا بخواهد كه ایمان او را كامل گرداند و شیطان را از او دور كند و در برابر نعمت ایمانى كه به او عنایت كرده است شكر
    گذار باشد و به بندگان خدا ستم روا ندارد، دعاى عدلیه را زیاد بخواند، اعتقاد خود را به پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم و ائمه معصوم علیهم السلام محكم كند. نمازهاى خود را ضایع نكند و از آن ها مواظبت نماید در اول وقت بخواند. از طرفى اطرافیان محتضر باید هنگام مرگ بر بالین او قرآن بخوانند و شهادتین را به او تلقین كنند تا جان از بدنش ‍ مفارقت نماید.
    از امام صادق علیه السلام نقل شده است : كسى كه از نمازهاى خود مواظبت كند و آن ها را با شرائطش انجام دهد. هنگامى كه شیطان براى گرفتن ایمانش نزد او حاضر مى شود ملك الموت آن ملعون را مى راند و دور مى گرداند و شهادتین را به او تلقین مى نماید.
    شیطان براى گرفتن ایمان انسان و گمراه كردن او از راه هاى گوناگونى وارد مى شود تا به مقصود پلید خود برسد.
    امام صادق علیه السلام در این باره فرمود: شیطان ممكن است به صورت جد و پدر انسان در آید و بگوید: از مذهب و ایمان خود دست بردار، زیرا من هم بر این دین بودم و اكنون مرا به واسطه آن عذاب مى كنند.
    سپس فرمود: از این جهت خویشان محتضر باید شهادتین را به او تلقین كنند و اعتقادات را به وى تذكر دهند؛ زیرا شیطان دشمنى آشكار براى انسان است .
    وقتى انسان از دنیا مى رود باز شیطان دست از او بر نمى دارد و سعى مى كند به هر نحوى جنازه او را آزار دهد و انتقام خود را از او بگیرد.
    امام صادق علیه السلام در این باره فرمود: مرده هاى خود را هرگز تنها نگذارید؛ زیرا شیطان با آنان بازى مى كند و به اندرونشان ضرر مى رساند.
    (
    ممكن است مراد این باشد كه شیطان حشرات یا حیوانات را مانند گربه و موش و مورچه و سوسك و مانند اینها را برانگیزد تا بر جسد میت راه پیدا كنند و از راه بینى و دهان و گوش داخل اندرون او شوند، اعضا و جوارح او را بخورند و مجروح گردانند.(

  • مرگ و ملك الموت
  • از جمله كسانى كه موقع مرگ انسان ، ادعاى طلب كارى مى كنند و چیزى را از درخواست مى نماید ملك الموت است كه او طالب روح و جان شخص محتضر مى باشد. قبض روح تمام انسانهاى مؤ من و كافر در دست ملك الموت و زیر نظر او انجام مى گیرد.
    قرآن در این باره مى فرماید: ملك الموت ماءمور قبض روح است ، روح و جان همه شما را مى گیرد و سپس به سوى پروردگارتان باز مى گرداند
    پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله و سلم فرموده است : تمام بیمارى و دردهایى كه به انسان رو مى آورد قاصدان مرگ و فرستادگان او هستند.
    هنگامى كه عمر انسان به پایان مى رسد و در بستر مرگ قرار مى گیرد ملك الموت براى قبض روح او حضور پیدا مى كند. انسان از دیدن او به وحشت مى آید و آمدن او را بدون مقدمه مى داند. ولى فرشته مرگ مى گوید: اى بنده خدا! (چرا به فكر نبودى و فراموش كردى )؟ چه اندازه رسول بعد از رسول و خبر بعد از خبر و پیك بعد از پیك براى تو فرستادم ؟ من آخرین خبرم و بعد از آمدن من دیگر خبرى نیست .
    سپس مى گوید: اى بنده خدا! دعوت پروردگارت را خواه از روى میل و رضا و خواه از روى جبر و اكراه اجابت كن .
    هنگامى كه فرشته مرگ جان انسان را از كالبدش بیرون مى كشد، بازماندگان و بستگان او مشغول گریه و ناله مى شوند.
    ملك الموت مى گوید: براى چه كسى گریه مى كنید و اشك مى ریزید؟ براى چه كسى غمگین و محزونید؟ براى چه كسى دست از كار كشیده و بى صبرى مى كنید؟ به خدا سوگند! عمر او به پایان رسیده و در دنیا روزى خود را دریافت كرده بود. پروردگارش از او دعوت به عمل آورد و او هم دعوت حق را اجابت كرد. اگر مى خواهید گریه كنید بر خویشتن بگریید؛ زیرا من باز به این خانه مى آیم تا هیچ یك از شما را باقى نگذارم .
    لازم نیست ملك الموت هنگام قبض روح انسان نزد او ظاهر شود، بلكه در هر كجاى عالم باشد از همان جا مى تواند محتضر را قبض روح كند.
    امام صادق علیه السلام در این باره فرمود: از فرشته مرگ پرسیدند: چگونه چندین نفر را در یك زمان قبض روح مى كنى در حالى كه عده اى در مغرب و عده اى در مشرق اند؟ گفت : آنان را به سوى خودم مى خوانم مرا اطاعت مى كنند.
    سپس گفت : همانا همه جهان هستى ، پیش من ، مانند كاسه اى است در برابر یكى از شما كه از هر كجاى آن بخواهد بخورد مى خورد.
    و نیز گفت : همه عالم هستى و دنیاى شما نزد من ، مانند درهمى است كه در دست شما باشد و هر طور بخواهد آن را مى گرداند. (من نیز با دنیاى شما چنین مى كنم و همان گونه دنیا و جان انسان ها را در اختیار دارم ).
    در حدیث دیگرى آمده است : ملك الموت به حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم عرض كرد من بارها و بارها به هر خانه اى رفت و آمد مى كنم . هیچ خانه اى در مشرق و مغرب عالم نیست مگر این كه روزى پنج مرتبه هنگام نماز با اهل آن ملاقات مى كنم و حساب عمر آنان را مى رسم و من به كوچك و بزرگشان از خودشان عالم تر هستم . (عمر آنان و شماره عدد نفس هاى ایشان را مى دانم و موقعى كه آخرین نفس خود را كشیدند جان آنان را مى گیرم )0
    درباره حضور یافتن پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله و سلم و امیرالمؤ منین علیه السلام و اولاد طاهرینش بر بالین محتضر، چنین آمده است .
    هنگامى كه بنده اى از بندگان خالص خدا در بستر مرگ قرار مى گیرد ملك الموت و یارانش براى قبض روح او حضور پیدا مى كند. در این موقع مشاهده مى كند كه حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم بر بالین سر او و امیرالمؤ منین در كنار آن حضرت ، حسن و حسین در پایین پا، دوستان و شیعیان در اطراف ایشان قرار گرفته اند.
    محتضر متوجه آنان مى شود و مى گوید: خوش آمدید، چقدر مشتاق دیدار شما بودم و چقدر از آمدن شما خوشحال شدم . بعد از آن مى گوید: یا رسول الله ! ملك الموت وارد شد. یقین دارم كه با من مهربان است ، زیرا از دوستان و پیروان تو و برادرت امیر المؤ منین مى باشم . حضرت رسول هم گفته او را تصدیق مى كند.
    در این هنگام ، آن حضرت متوجه ملك الموت مى شود و مى فرماید: اى ملك الموت سفارش خداوند درباره مهربانى كردن با دوستان و طرفداران ما را فراموش نكن .
    ملك الموت عرض مى كند: یا رسول الله ! به او دستور بده كه به سوى بهشت و آنچه خداوند براى او آماده كرده است نظر كند. حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم مى فرماید: اى بنده مطیع خدا! نظر به سوى آسمان نما. وقتى نظر مى كند چیزهایى را كه خدا براى او آماده كرده است مى بیند.
    در این هنگام ملك الموت متوجه آن حضرت مى شود و مى گوید: چگونه به كسى كه این قدر خدا به او لطف دارد مهربان نباشم . اگر شما هم سفارش او را نمى كردید باز درباره او لطف داشتم و با وى مهربانى مى كردم .
    حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم خطاب به ملك الموت مى كند و مى فرماید: اى ملك الموت این شخص برادر ما و از دوستان و پیروان ما است . او را به تو سپردیم ، مراقب حال او باش و جان او را به آسانى قبض كن . سپس حضرت با كسانى كه در اطراف محتضر بودند به سوى بهشت حركت مى كند و پرده از جلوى چشم او كنار مى رود پیامبر و ائمه را در كاخ ‌هاى بهشت مشاهده مى كند.
    در این حال متوجه ملك الموت مى شود و مى گوید: اى ملك الموت هر چه بیشتر در گرفتن روح من عجله كن ؛ زیرا طاقت دورى محمد و اولیاى خدا را ندارم و هر چه زودتر مرا به ایشان ملحق كن .
    ملك الموت همان طور كه مو را از میان آرد بیرون مى كشند جان او را به آسانى از بدنش بیرون مى كشد.

  • مرگ و فرشتگان رحمت
  • هنگامى كه انسان در حالت مرگ قرار مى گیرد، اگر از مؤ منان و صالحان و شیعیان باشد ملك الموت با فرشتگان رحمت با زیباترین صورت و خوشحال ترین قیافه با طبق هایى از گل ، بر او وارد مى شوند و وى را به بهشت بشارت داده و جایگاهش را به او نشان مى دهند. آنان مانند خدمت گزاران با ادب ، در مقابل محتضر مجسم مى شوند و اجازه ورود مى خواهند.
    قرآن در این باره مى فرماید: كسانى كه ایمان آورده و تقوا اختیار كرده اند، پیوسته در زندگى دنیا و آخرت ایشان را به نعمتهاى بهشت بشارت مى دهند و این بشارت پیروزى و رستگارى بزرگى براى انسان است
    در جاى دیگر مى فرماید:
    كسانى كه گفتند: پروردگار ما خداى جهانیان است و روى آن پافشارى كردند. ملائكه بر آنان نازل مى شوند و مى گویند: نترسید و محزون نباشید. بشارت باد شما را به بهشتى كه به آن وعده داده شده اید
    در برخى روایت ها درباره بشارت دادن فرشتگان چنین آمده است : هنگامى كه فرشتگان بر محتضر وارد مى شوند و كنار او قرار مى گیرند. خداوند متعال ، پرده را از جلوى چشم او كنار مى زند و جایگاه او را به وى نشان مى دهد. انسان مى گوید: این كاخ ‌ها، باغ ها و درختان از كیست ؟ فرشتگان مى گویند: آنها متعلق به تو است . مى گوید: اگر متعلق به من است ، چرا مرا به آن جا نمى برید؟ مى گویند: اختیار با تو است . اگر مایل باشى ترا به آنجا مى بریم .
    در این هنگام ، طبق هاى گل بهشتى را مقابل بینى او قرار مى دهند. از بوى خوش آنها بسیار لذت مى برد و حالتى شبیه نعشه و خوابى لذت بخش به او دست مى دهد كه در اثر آن ، تمام دردها و رنج ها و سختى ها از او برطرف مى شود و به دنبال بو كشیدن گل ها روح به آسانى از بدنش خارج مى شود.
    قرآن در این باره مى فرماید: اگر محتضر از نیكان و مقربان درگاه خدا باشد روح و ریحان (آسایش دائمى و گل ها) و نعمت هاى بهشت جاوید براى اوست
    وقتى ملك الموت با كمال ادب و احترام روح او را مى گیرد، فرشتگان رحمت آن روح پاك را از ملك الموت تحویل مى گیرند و در پارچه هایى از حریر مى پیچانند و به سوى آسمانها مى برند. به هر آسمانى كه مى رسند فرشتگان آن آسمان ، با احترام تمام او را تشییع مى كنند تا بر خداوند عرضه نمایند.
    سپس آن را برمى گردانند تا تشییع كنندگان و غسل دهندگان و نمازگذاران خود را ببیند و دفن شدن جسد خود را مشاهده كند. بعد از آن ، روح را به آسمان مى برند و در اعلا علیین (آن جایى كه پرونده و روح نیكان مى باشد) جاى مى دهند.
    در حدیث دیگرى از رسول خدا صلى الله علیه و آله نقل شده است : هنگامى كه خداوند از بنده مؤ من خود راضى شد. به ملك الموت مى فرماید: روح فلان بنده مرا پیش من آورید؛ زیرا وى را آزمایش ‍ كردم آن طور كه او را مى خواستم یافتم . ملك الموت با پانصد فرشته كه همه آنان لباس هاى سبز پوشیده اند و به دست هر كدام شاخه هاى گل و زعفران است و نزد او مى آیند و هر كدام او را بشارتى مى دهند غیر از بشارتى كه دیگران به وى داده اند مى گویند آماده شوید براى خارج كردن روح این بنده مؤ من

  • مرگ و فرشتگان غضب
  • وقتى عمر كسى به پایان مى رسد، اگر از مشركان و كافران و معصیت كارانى باشد كه هنوز توبه نكرده است ملك الموت به همراه فرشتگان غضب در حالیكه همه آنان لباسهاى سیاه در بدن و وسیله هاى شكنجه در دست دارند. با زشت ترین صورت و بداخلاق ترین قیافه بر او نازل مى شوند كه محتضر با مشاهده آنها به وحشت مى افتد و اعضاى او به لرزه مى آید. آنها جایگاه او را در جهنم به وى نشان داده و به عذاب الهى و داخل شدن در آتش وعده مى دهند و جان او را با سخت ترین حالت مانند كندن پوست از بدن و بریدن گوشت آن با قیچى و مانند به گردش در آوردن میله آسیا در حدقه چشم از بدنش ‍ بیرون مى كشند به طورى كه تمام رگهاى بدن را پاره مى كند.
    قرآن در این باره مى فرماید: اى رسول گرامى ! اگر ستمكاران را هنگام سختى جان دادن مشاهده كنى در حالى كه فرشتگان عذاب دستهاى خود را گشوده باشند و گویند: روحهاى خود را بیرون آورید. امروز به واسطه آن حرفهاى خلاف و ناروایى كه به خدا نسبت مى دادید و به آیات او كفر مى ورزیدید، به عذاب هاى خواركننده اى جزا داده مى شوید
    فرشتگان غضب منتظراند كه ملك الموت روح پلید و سیاه او را از بدنش خارج كند و آنها با خفت و خوارى آن را از ملك الموت تحویل بگیرند و در عذاب سجین با روح هاى كفار و مشركان و جنایت كاران همنشین قرار دهند.
    آنان وقتى از دنیا رفتند و داخل قبر و عالم برزخ شدند. عذاب موقتى برزخى شان تا روز قیامت شروع مى شود و در قیامت به عذاب دائم دچار خواهند شد.

  • مرگ و حضور پیامبر و على
  • از جمله كسانى كه موقع جان دادن انسان ، به بالین او حاضر مى شوند، پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و امیرالمؤ منین علیه السلام و فرزندانشان مى باشند.
    حاضر شدن پیامبر و على به بالین محتضر به این جهت است كه بر كارهاى او شهادت دهند و او را به فرشته مرگ معرفى كنند. اگر محتضر از اولیاء الله و دوستان و شیعیان امیرالمؤ منین باشد سفارش او را به ملك الموت مى كنند و مى گویند: اى گیرنده جان هاملاحظه حال این محتضر را بكن ؛ زیرا او از دوستان و شیعیان ما مى باشد. ملك الموت هم ، با كمال مهر و محبت و به آسانى جان او را از بدنش بیرون مى آورد. بعد از مرگ در پیشانى آن مؤ من نوشته مى شود این شخص از دوستان و شیعیان على و اولادش مى باشد.
    اما اگر انسان در حال مرگ ، ازم منافقان و دشمنان پیامبر اسلام و امیرالمؤ منین باشد. به ملك الموت مى گویند: این شخص از دشمنان ما خانواده بوده و در دنیا ارتباطى با ما نداشته است . هر جور صلاح مى دانى با او رفتار نما و قبض روحش كن . فرشته مرگ هم ، با شدت و سختى جان او را از بدنش به بیرون مى كشد. بعد از مرگ هم ، در پیشانى او نوشته مى شود. این شخص منافق است یا كافر. روایاتى در این باره آمده است .
    1 -
    حضرت على علیه السلام فرمود: هیچ كس نیست كه مرگش فرا رسد مگر آن كه پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و ائمه معصوم علیهم السلام همگى (با بدن مثالى ) نزد او مجسم و حاضر مى شوند به طورى كه آنان را مى بینند. اگر محتضر از مؤ منان باشد، وقتى ایشان را مى بیند به آنان علاقه پیدا مى كند و عشق مى ورزد. و اگر از مؤ منان نباشد هنگام مشاهده ایشان آنان را دشمن مى دارد و به دیدار آنان علاقه ندارد.
    2 -
    ابى حمزه ثمالى مى گوید: به امام باقر علیه السلام عرض كردم : هنگام مرگ ، فرشتگان با ما چه رفتارى دارند. فرمود: آیا مى خواهى ترا به چیزى بشارت دهم كه خوشحال شوى ؟ گفتم : آرى ، فرمود: هنگامى كه روح شخص مؤ من به گلویش رسد، رسول خدا صلى الله علیه و آله و امیرالمؤ منین علیه السلام نزد او حاضر مى شوند و در بالینش قرار مى گیرند.
    حضرت رسول صلى الله علیه و آله به او خطاب مى كند و مى فرماید: آیا مرا مى شناسى ؟ من رسول خدا هستم . آنچه در پیش رو دارى از آنچه ترك مى كنى براى تو بهتر است . اى روح پاك به سوى رضوان و رضایت و خشنودى خدا خارج شو. امیرالمؤ منین هم همین جملات را مى فرماید.
    3 -
    در حدیث دیگرى آمده است كه امام صادق علیه السلام فرمود: هرگاه دوستى از دوستان ما در سكوت مرگ قرار گرفت . رسول خدا صلى الله علیه و آله و امیرالمؤ منین علیه السلام و امام حسن و امام حسین علیهم السلام نزدش حاضر مى شوند به طورى كه او ایشان رامى بیند و آن بزرگواران او را به بهشت و رضوان بشارت مى دهند. و اگر محتضر از دشمنان ایشان باشد هنگام ملاقات ، از دیدن آنان كراهت دارد و نمى خواهد كه با او روبه رو شوند.
    4 -
    امام صادق علیه السلام فرمود: دوستان و طرفداران امیرالمؤ منین علیه السلام در سه موضع آن حضرت را مى بینند به طورى كه از دیدن او شادمان مى شوند. 1 - هنگام جان دادن . 2 - نزد پل صراط یا هنگام عبور از آن . 3 - در كنار حوض كوثر.
    5 -
    امیرالمؤ منین علیه السلام در جواب یكى از شیعیان واقعى و اصحاب باوفایش به نام حارث بن اعور همدانى فرمود: اى حارث همدانى ! بدان ، هر كس از مؤ منان و منافقان كه بمیرد مرا مى بیند.
    6 -
    نیز حضرت رسول صلى الله علیه و آله فرمود: یا على ! دوستان و شیعیان تو در سه مكان وقتى ترا ببینند خوشحال مى شوند.
    1 -
    هنگامى كه روح از بدن آنان خارج مى شود و تو شاهد بر ایشان باشى .
    2 -
    هنگام سؤ ال نكیر و منكر در قبر در حالى كه تو آنان را تلقین مى كنى .
    3 -
    هنگامى كه وارد بر خدا مى شوند (و در كنار پل صراط) در حالى كه تو آنان را مى شناسى .
    سه روایت آخر گویاى این است كه فقط امیرالمؤ منین علیه السلام موقع جان دادن به بالین محتضر حاضر مى شود. ولى از احادیث دیگرى كه در بحارالانوارآمده است : به دست مى آید كه پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و بقیه ائمه معصوم و حتى فاطمه زهرا علیهاالسلام كنار محتضر حاضر مى شوند.
    خوشا بحال كسانى كه در دنیا اعمال شایسته اى انجام دادند و به دستورات پیامبر و ائمه معصوم علیهم السلام عمل كرده اند و هنگام مرگ ، آن بزرگواران را در كنار خود مى ببنند و با خشنودى و خرمى چشم از این جهان فرو مى بندند.
    و آنان تا وقتى در دنیا به سر مى برند زبان حالشان چنین بوده است .
    اى كه گفتى : فمن یمت یرنى
    جان فداى كلام شیرینت
    كاش روزى هزار مرتبه من
    مردمى تا بدیدمى رویت

  • مرگ سخت ترین حالت براى مجرم
  • عایشه مى گوید: روزى حضرت رسول صلى الله علیه و آله به من فرمود: كدام حالت براى میت از همه حالات سخت تر است ؟ عرض كردم : خدا و رسول آگاه ترند.
    فرمود: اى عایشه ! تو بگو! عرض كردم : سخت ترین حالت وقتى است كه مى خواهند میت را از خانه اش بیرون برند، اولاد او اطرافش را گرفته و فریادشان بلند است و مى گویند: وا ابتا وا ابتا، فرمود: این حالت بسیار سخت است ! اما سخت تر از این این هم هست ، عرض ‍ كردم : سخت تر از این وقتى است كه میت را در لحد گذارند و خاك رویش ‍ بریزند و او را تسلیم خدا كنند، دوستان از كنار قبرش برگردند و او را تنها گذارند.
    فرمود: از این سخت تر هم مى باشد. عرض كردم : یا رسول الله ! شما بفرمایید. فرمود: از همه حالت براى میت سخت تر، وقتى است كه غسال براى غسل دادن میت داخل خانه او شود، انگشتر جوانى را از دست و پیراهن عروسى را از بدنش بیرون آورد و عمامه را از سر علماء و فقها بردارد.
    در این هنگام وقتى روح ، بدن را عریان بیند فریاد زند و با صداى بلند كه همه خلایق (مگر جن و انس )، بشنوند. گوید: اى غسال ! ترا به خدا قسم كه ! لباس مرا به آرامى بیرون آور؛ زیرا در این ساعت تازه از دست ملك الموت راحت شدم .
    زمانى كه غسال آب روى میت ریزد فریاد زند و گوید: اى غسال ! ترا به خدا قسم آب را به آرامى روى من بریز، آن را ملایم كن كه نه سرد باشد و نه گرم ، زیرا جسد من در اثر خارج شدن روح از آن ، آتش گرفته و طاقت ندارد.
    وقتى غسال مشغول غسل دادن شود، فریادش بلند گردد: اى غسال ! ترا به خدا قسم دست خود را به آرامى بر روى من بكش ؛ این جسد به واسطه خارج شدن روح از آن ، مجروح شده و تحمل ندارد كه دست خود را با قوت بر آن بكشى .
    موقعى كه از غسل دادن فارغ شد و میت را در كفن گذاشت و پاهاى او را محكم بست ، فریادش بلند شود و گوید: اى غسال ! ترا به خدا قسم ! سر و صورت مرا با كفن نپوشان تا زن و بچه و بازماندگان ، مرا ببینند، زیرا این آخرین دیدار است ، من امروز از آنها مفارقت كنم و تا قیامت مرا نمى بینند.
    چون میت را براى بردن به قبرستان ، از خانه خارج كنند، فریاد زند: اى جماعت ! در بردن من عجله نكنید تا خانه و اهل و عیال خود را وداع كنم . سپس فریاد كند و گوید: من زن خود را تنها و بدون شوهر گذاشتم اذیتش ‍ نكنید، اولاد من یتیم شدند به آنها ظلم روا ندارید؛ زیرا من امروز از خانه خود خارج شدم و دیگر به آنجا بر نمى گردم .
    بعد از آن كه جنازه را به سوى قبرستان حمل كردند. گوید: شما را به خدا قسم ، عجله نكنید تا صداى اهل و عیال خود را كه گریه و ناله مى كنند بشنوم ؛ زیرا من از آنها جدا مى شوم و دیگر تا روز قیامت صداى آنها را نمى شنوم .
    چون جنازه را كنار قبر به زمین گذاشتند. فریاد زند و گوید: اى دوستان و برادران ! اى اهل و عیال و اى بازماندگان ! و اى همسایگان من ! دنیا شما را فریب ندهد كما این كه مرا فریب داد، زمانه با شما بازى نكند، همین طور كه با من بازى كرد، از من عبرت گیرید؛ زیرا مالى جمع كردم و همه را براى ورثه گذاشتم بدون آن كه خود از آن استفاده كنم ! در حالى كه وقتى خداوند حساب آنها را رسد و در دادگاه ، مجرم شناخته شوم آن ها گناهان مرا به دوش نمى گیرند.
    موقعى كه بر میت نماز خوانده مى شود عده اى از دوستان و اهل و عیال او بر مى گردند. مى گوید: اى دوستان و برادران ! مى دانستم كه میت در دل دوستان از زمهریر سردتر مى شود اما نمى دانستم به این زودى از دل آنها بیرون مى رود و نسبت به آن سرد مى شوند.
    بعد از آن كه میت را داخل قبر نهادند. با فریاد بلند گوید: اى وارثین ! مال و منال زیادى جمع كردم و همه را براى شما گذاشتم . من با دست خالى و بدون این كه چیزى از آن را براى خود حمل كنم و از میان شما رفتم ، مرا فراموش نكنید و از این مال و ثروت بهره و نصیبى هم براى من قرار دهید و با دعاى خیر و صدقه ، مرا یارى كنید و یاد نمایید.
  • مرگ و شكایتها
  • وقتى مجرم از دنیا برود و اعمال ناشایسته خود را ببیند قبل از آن كه او را دفن كنند از اعمال و كردار خود شكایت مى كند. اما متاءسفانه كسى شكایت او را نمى شنود! اگر هم بشنود عبرت نخواهد گرفت و به زودى فراموش خواهد كرد.
    حضرت رسول اكرم صلى الله علیه و آله فرمود: وقتى یكى از شما از دنیا برود قیامت او برپا خواهد شد و تمام اعمال خود را از نیك و بد خواهید دید.
    زمانى كه یكى از مجرمین از دنیا مى رود و او را به سوى قبرش حمل مى نمایند. ندا مى كند: اى برادران و اى دوستان ! من به نزد شما از آن چیزى كه برادر بدبخت شما در آن واقع شد شكایت مى كنم ؛ زیرا دشمن خدا شیطان یا دنیامرا وعده فریب داد و به آن عمل نكرد، برایم قسم خورد كه من صالح ناصحى هستم ولى به من خیانت نمود.
    نزد شما شكایت مى كنم از دوستان بى وفایى كه دنبال هوا و هوس ‍ مى رفتند و دائما دور مرا گرفته و به من تاءمین مى دادند و خود را حامى و طرفدار من مى دانستند و مى گفتند: ما تا آخر با تو خواهیم بود ولى الان از من تبرى جسته تنهایم مى گذارند و مى روند.
    شكایت مى كنم از اولادم كه چقدر از آنان دفاع كردم ، به خاطر رفاه و راحتى آنها خود را به رنج و زحمت انداختم ، تمام مالم را در اختیارشان گذاشتم . آنها مالم را خوردند و مرا تسلیم خدا و ملائكه نكیر و منكر و قبر و برزخ مى كنند و بر مى گردند.
    شكایت مى كنم از مالم كه چگونه آن را ضایع نمودم ، حق خدا و مردم را ندادم ، از هر راهى آن را جمع كردم ولى الان وزرو و بالم شده است جواب دادن از آن با من و سود و منفعتش براى دیگران است .
    شكایت مى كنم به سوى شما از طول اقامتم در قبر و دورى سفرم ، از تنهایى و وحشت و ظلمت قبرم ، سئوال از بزرگ و كوچك اعمالم . پس ‍ حذر كنید از آن چیزى كه به من نازل شد، واى از بلاى طولانى و رنج و عذاب بزرگ ؛ زیرا نه شفیعى براى من است و نه دوستى .
    شكایت مى كنم از قبرم كه دائما فریاد مى زند و مى گوید: منم خانه تنگ و تاریك و پر وحشت . اى برادران و دوستان ! تا قدرت و توانایى دارید مرا نگه دارید و نگذارید ببرند؛ زیرا به من وعده آتش و ذلت و خوارى و غضب جبار را داده اند، و احسرتابر من ! از این كه به دستور خدا عمل نكردم و در گناه زیاده روى نمودم و از خداى خود خجالت نكشیدم ؟ این فریاد و ناله ادامه دارد تا وقتى میت را داخل قبر كنند.

  • مرگ و شنیدن نداها
  • وقتى روح از بدن انسان خارج شد، سه ندا از جانب آسمان مى شنود و آن نداها چنین است .
    اى پسر آدم ! آیا تو دنیا را ترك كردى یا دنیا ترا ترك نمود؟ آیا تو دنیا را جمع كردى یا دنیا ترا جمع نمود؟ آیا تو دنیا را كشتى یا دنیا ترا كشت و به قتل رسانید؟
    زمانى كه میت را به غسال خانه بردند، سه ندا مى شنود. گویند: اى پسر آدم ! كجا شد آن بدن قوى تو، چرا ضعیف شده اى ؟ كجا رفت آن زبان فصیح و گویاى تو، چرا ساكت مانده اى ؟ كجایند دوستان و رفقاى تو، چرا وحشت كرده اى ؟
    زمانى كه میت را در كفن گذاشتند، سه فریاد مى شنود. به او گویند: اى پسر آدم ! بدون زاد و توشه به سوى سفرى دور و طولانى مى روى ، از منزل خود خارج مى شوى و دیگر به آن بر نمى گردى ، به سوى خانه هول ناك و پرخطر مى روى كه راه بازگشتى ندارى .
    چون میت را به سوى قبرستان حمل كنند، سه ندا مى شنود كه گویند: خوشا به حال تو اگر عملت نیك باشد، خوشا به حالت اگر همنشین تو رضوان خدا و رضایت او باشد، واى به حالت اگر همنشین تو سخط و غضب خداوند جبار باشد.
    وقتى میت را براى نماز بر زمین مى گذارند، سه فریاد مى شنود كه گویند: اى پسر آدم ! هر عملى كه تا حال انجام داده اى ، اگر آن نیك باشد نیك و اگر بد باشد بد خواهى دید.
    چون جنازه را كنار قبر گذاشتند، سه ندا از قبر مى شنود كه گویند: اى پسر آدم ! بر پشت من خندان بودى ولى در شكم من گریان خواهى شد، بر پشت من فرحناك و خوشحال بودى در حالى كه در شكم من محزون و غمگین خواهى شد، بر پشت من گویا بودى اما در شكم من ساكت و خاموش خواهى بود.
    زمانى كه جنازه را در داخل قبر گذاشتند و آن را پوشانیدند و مردم به سوى خانه هاى خود حركت نمودند. خداوند متعال به او خطاب مى كند و مى فرماید: اى بنده من ! تنها و بى كس ماندى ، دوستان و رفقایت ترا در تاریكى قبر تنها گذاشتند و رفتند! در حالى كه تو مرا به خاطر آنان نافرمانى مى كردى و از من اطاعت نمى نمودى . ولى امروز رحمت و كرامت من چنان شامل حال تو شود كه همه خلایق از آن تعجب كنند! من امروز از مادر نسبت به فرزندش به تو مهربان تر هستم .
    وقتى روح از بدن انسان خارج شد و او را غسل دادند و كفن نمودند و به سوى قبرستان حركت دادند. او از جلوى مردم و جنازه حركت مى كند، ارواح مسلمین و مؤ منین به استقبال او مى آیند و بر او سلام مى كنند، او را به آنچه خداوند براى او آماده كرده است بشارت مى دهند.

  • مرگ وارد شدن به زندگى جدید
  • در این جا سئوالى پیش آید كه آیا پس از مرگ ، انسان یك باره وارد عالم قیامت مى شود و كارش یكسره مى گردد؟ یا در فاصله مرگ و قیامت عالم دیگرى را طى مى كند و هنگامى كه قیامت برپا شد وارد عالم آخرت مى گردد.
    از آیات و روایات استفاده مى شود: هیچ كس پس از مرگ بدون فاصله وارد عالم قیامت نمى شود؛ زیرا قیامت كبرا مقارن با یك سلسله انقلاب ها و دگرگونى هاى كلى در همه موجودات زمین و آسمان است (یعنى كوه ها، دریاها، ماه ، خورشید، ستارگان و كهكشانها در آن هنگام در وضع موجود خود باقى نمى مانند.
    علاوه بر این ، در قیامت اولین و آخرین مردم در یك سرزمین جمع مى شوند. ولى الان مى بینیم نظام جهان هنوز برقرار است و شاید میلیون ها و بلكه میلیاردها سال دیگر نیز برقرار باشد و میلیاردها میلیاردها انسان دیگر بعد از این بیایند و در دنیا زندگى كنند.
    هیچ كس در فاصله مرگ و قیامت در خاموشى و بى حسى فرو نمى رود. چنین نیست كه انسان پس از مردن در حالى شبیه بیهوشى فرو رود و هیچ چیز را احساس نكند، به طورى كه نه لذتى داشته باشد و نه درد و رنجى ، نه سرورى داشته باشد و نه غم و اندوهى .
    بلكه انسان پس از مرگ بدون فاصله ، وارد مرحله اى دیگر از حیات مى گردد كه همه چیز را حس مى كند، از چیزهایى لذت و از چیزهایى رنج مى برد. البته لذت و رنجش بستگى به افكار و اخلاق و اعمال او در دنیا دارد.
    این مرحله ، یك فاصله و حد وسط میان دنیا و قیامت است كه با پایان یافتن آن برزخ نیز پایان مى پذیرد و آنگاه قیامت برپا مى شود.
    از نظر قرآن و روایات ، انسان پس از مرگ دو عالم دیگر را باید طى كند، یكى عالمى كه مانند عالم دنیا پایان مى پذیرد كه اسم آن را (عالم برزخ یا عالم ارواح و) قبر مى نامند، دیگرى عالم قیامت كبرا كه به هیچ وجه پایان نمى پذیرد.
    در قیامت به حساب كلى و جزیى خلایق رسیدگى مى شود، هر كس را طبق اعمال و كردارش جزا و پاداش مى دهند. نیكوكاران را در بهشت و نعمت ها و رضوان الهى داخل مى كنند و گناهكاران و بدكاران را در جهنم و
    عذاب ها و شكنجه هاى آن وارد مى نمایند.
    انسان در فاصله مرگ و قیامت ، داراى نوعى از حیات است . در آن حال شدیدا احساس مى كند، مى گوید و مى شنود و از نوعى زندگانى سعادت آمیز و خوش یا زندگى نكبت بار و پررنج و درد برخوردار است .

 .:. واسه ديدن امضاء , اينجا کليک کنيد .:. 
      =========> (کيليک نکني سنگين تري)                              
دوشنبه 21/2/1388 - 13:26 - 0 تشکر 111900


  • ارواح در عالم برزخ

    ارواح در قالب جدید
  • بعضى از آن كه دوران عمر انسان به پایان رسید و روح از بدن جدا شد، عالم برزخ شروع مى شود. روح داخل بدن مثال و برزخى مى شود و به فعالیت خود ادامه مى دهد، بدن مثالى از لحاظ شكل و قیافه مانند بدن خاكى است . فرق آن با بدن خاكى این است كه بدن مثالى جسم و ماده نیست ، سنگینى ندارد، لطیف تر از هوا است ، چیزى مانع آن نخواهد شد، هر نقطه اى كه قرار بگیرد همه چیز و همه جا را مى بیند، این طرف و آن طرف دیوار و راه دور و نزدیك برایش تفاوتى ندارد، به یك چشم بر هم زدن همه جهان را سیر مى كند و در آسمان ها پرواز مى نماید.
    از امام صادق علیه السلام نقل شده است : بدن مثالى (و برزخى ) را اگر ببینید مى گویید، این همان بدن دنیایى است .
    اگر شما پدر یا یكى از بستگان خود را در خواب ببینید با همان مى بینید! اگر چه آن بدن ده ها سال گذشته در خاك پوسیده شده است . اما در قالبى سالم به خواب شما مى آید و مطالب واقعیت داراى را براى شما مى گوید كه : بعد از بررسى معلوم مى شود همه ، مو به مو درست و واقعیت داشته است .
    گاهى روح در بدن سالمى به خواب انسان مى آید و از آینده خبرهایى مى دهد كه بدون كم و زیاد بعدا واقع مى شود.
    هر انسانى در همین دنیا، دو بدن دارد یكى سنگین و دیگرى سبك ، بدن سنگین همین بدنى است كه در بیدارى با هم گفت و گو مى كنیم و رفت آمد داریم .
    بدن سبك آن است كه ، در حالت خواب با هم دیگر برخورد مى نماییم ، مسافرت مى كنیم ، به آسمان مى رویم ، جاهایى را كه نرفته و ندیده ایم مى رویم و مى بینیم .
    آرى ، هنگام خواب و مرگ روح از بدن مفارقت مى كند. ولى در حالت خواب به كلى قطع علاقه نمى كند، هنوز علاقه جزیى به بدن دارد. و در هنگام مرگ روح علاقه خود را بسیار كم مى كند به طورى كه فقط از دور آن را مشاهده مى نماید؛ زیرا قصد ندارد تا روز قیامت به بدن برگردد. اما در قیامت بعد از آن كه ذرات انسان به هم متصل شد و از قبر بیرون آمد، باز روح ، قالب مثالى را رها كرده و به همین بدن خاكى برمى گردد.
    بدن باید با آلتى كه در دنیا داشته و با آن اعمال خیر و شر را انجام مى داده وارد شود؛ چرا كه هر مجرمى را با آلت جرم به دادگاه مى برند و محاكمه مى نمایند.
    زندگى عالم برزخ مانند زندگى در عالم خواب است ! انواع شادى ها و غمها، لذت ها و شكنجه ها را، در عالم خواب داریم همان گونه كه در بیدارى داریم ، در عالم خواب روح خوشحالى مى كند جسم و بدن هم لذت مى برد، روح ناراحت و خسته مى شود، از كوه پرت مى شود، در بدن هم اثر مى گذارد و آن را خسته و ناراحت مى كند.

  • ارواح مؤ منان به صورت انسان
  • مؤ منانى كه از دنیا رحلت مى كنند، در عالم برزخ به صورت هاى برزخى كه شبیه صورت انسان است مثل و مصور مى شوند نه به صورت هاى دیگر.
    ابن ظبیان مى گوید: من در خدمت حضرت امام جعفر صادق علیه السلام بودم كه فرمود:
    مردم درباره ارواح مؤ منان پس از مرگ چه مى گویند؟
    عرض كردم : مى گویند: آنها پس از مرگ در حواصل (سنگدان و چینه دان ) مرغان سبز رنگ قرار مى گیرند.
    فرمود: سبحان الله مؤ من در نزد خدا گرامى تر از آن است كه روح او را در سنگدان مرغى قرار دهد، لكن چون وقت ارتحال مؤ من مى رسد، رسول خدا صلى الله علیه و آله و على و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام به نزد او مى آیند، در حالى كه با آنها ملائكه مقرب پروردگار هم هستند.
    اگر خداوند زبان مؤ من را با شهادت به توحید پروردگار و به نبوت پیامبر صلى الله علیه و آله و ولایت اهل بیت علیه السلام گویا كند، آنها به نفع او شهادت مى دهند و فرشتگان مقرب هم با شهادت آنها شهادت خواهند یافت .
    و اگر زبان مؤ من در آن حال بسته باشد! خداوند پیامبر خود را از ضمیر و قلب او آگاه مى كند، پس رسول خدا بر ایمانش گواهى مى دهد، بر اساس ‍ شهادت پیامبر صلى الله علیه و آله على و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام و فرشتگانى هم كه حضور دارند نیز گواهى خواهند داد.
    پروردگار چون روح مؤ منان را به سوى خود قبض مى كند، آنها را در بهشت مى برد. و در صورتى مانند صورت آنها قرار مى دهد، به طورى كه در بهشت مى خورند و مى آشامند، چون روح شخصى كه تازه از این دنیا رفته بر آنها وارد مى شود، ایشان را به همان صورت هایى كه در دنیا داشتند مى شناسند.
    ابوبصیر نیز از حضرت صادق علیه السلام روایت كرده : ارواح مؤ منان در بهشت كنار درختى به صورت اجساد بشر قرار دارند و بدین صورت ها شناخته مى شوند، یكدیگر را مى شناسند و با هم گفت و گو مى كنند.
    چون روح تازه اى بر آنها وارد مى شود، مى گویند: فعلا او را پرسش ‍ واگذارید؛ چرا كه از مقام هولناك و ترس عظیمى رهایى یافته است .
    سپس از او مى پرسند: فلان كس چه كرد؟ و فلان كس كجا است ؟ اگر در پاسخ بگوید: او زنده بود، ارواح امید خیر و رحمت و سعادت را درباره او دارند. اگر بگوید: مرده است ، ارواح مى گویند: واى به حال او به پستى گرایید و سقوط كرد.
    اگر او از اهل بهشت مى بود مسلما با بهشتى ها بوده است ، چون در میان آنها نیامده معلوم مى شود كه به جهنم رفته است .

  • ارواح كفار به صورت شیطان
  • همان طور كه ارواح مؤ منان به صورت انسان در مى آیند و به دیدن اهل خود مى روند، ارواح كفار هم ، به صورت شیاطین و ملكاتى كه در آنها بوده اند درد مى آیند (مانند صورت سگ ، خوك ، میمون ، مار، عقرب ، مورچه و غیره ) و در حجره هایى از آتش منزل مى كنند و از خوراكى ها و آشامیدنى هاى اهل آتش مى خورند و مى آشامند.
    هیچ روح كافرى نیست مگر آن كه هنگام ظهر به دیدار اهل و عیال خود مى رود، اگر ببیند اهلش به اعمال نیك مشغول اند براى او موجب حسرت و ندامت خواهد شد؛ چرا كه فرزندان و اهل بیت او به كارهاى نیك و شایسته مشغول اند و او از آنها غافل بوده و كارى براى نجات خود انجام نداده است .
    در روایت دیگرى وارد شده : وقتى كافر اهل خود را زیارت مى كند، كارهاى نیكى كه خانواده اش انجام مى دهند از او پوشیده و مخفى مى شود و كارهاى زشت و ناپسند آنان براى او آشكار و هویدا مى گردد.

  • ارواح ارتباط با بدن ها را قطع نمى كنند
  • وقتى انسان از دنیا رفت و روحش در قالب مثالى به خود صورت گرفت ، روح علاقه خود را به كلى از بدن قطع نمى كند! روح انسان خواب علاقه خود را از بدن كم كرده و بدن در حال خواب ، مقدارى سرد مى شود، ولى در حال مرگ ، روح بیشتر علاقه خود را از بدن قطع مى كند و یك ارتباط ضعیفى باقى مى ماند.
    به عبارت واضح تر: علاقه و ارتباط روح با بدن بر سه گونه است .
    1 -
    ارتباط كامل و تمام مانند حیات و زندگى پیش از مرگ .
    2 -
    ارتباط متوسط، مانند ارتباط روح با بدن در حالت خواب ؛ زیرا مانند مرگ است .
    3 -
    ارتباط كم و ضعیف كه در حال مرگ تحقق یافته .
    در روایت وارد شده است كه : روح پس از مرگ ، در روز سوم ، پنجم ، هفتم ، چهلم و سال به دیدن بدن مى آید و جسم را مى بیند و از آن چه به سر آن آمده ناراحت مى شود.
    در وقت خروج روح ، انسان بدن خود را مى بیند و به دنبال آن تا قبر مى رود. به واسطه همین علاقه جزئى مى بینیم كه قبور ائمه اطهار صلى الله علیه و آله و علما و اولیاء الله منشاء اثر و نزول بركات و برآورده شدن حاجات است در حالى كه مخاطب به سلام و درود و صلوات ها، ارواح برزخى آنها هستند نه بدن هایى كه در قبر خوابیده اند.

  • آداب جسد
  • باید توجه كرد كه بدن میت داراى احترام است . از این جهت بدن را نباید در مزبله انداخت یا در بیابان رها كرد، به خصوص بدن مؤ من را كه احترام آن لازم است ؛ زیرا احترام به روح است .
    از این جهت برزخ را به عالم قبر تعبیر نموده اند، در حالى كه برزخ هزاران برابر از عالم دنیا بزرگ تر است تا چه رسد به قبر، ولى به واسطه همین ارتباط جزئى به عالم قبر تعبیر نموده اند و از سئوالات برزخى به سئوال قبر تعبیر كرده اند.
    قبر میت باید به اندازه بدن او باشد، میت را باید در میان قبر راحت بخوابانند، آن را به اندازه كافى گود كنند، در جایى كه مى خواهد كسى از دنیا برود، كارى نكنند، كه از نزول ملائكه جلوگیرى شود، آدم جنب داخل نشود، قرآن قرائت كنند، پاى محتضر را به سمت قبله دراز نمایند، دعاى عدلیه و سوره یس و وصافات بخوانند چیز سنگین روى سینه او نگذارند و بهتر است افرادى كه وارد مى شوند با وضو باشند؛ زیرا محل جان دادن میت محل نزول فرشتگان و ارواح مقدس معصومین علیه السلام است .
    كسى كه از دنیا مى رود باید مؤ منین براى تشیع جنازه او اجتماع كنند، او را به سه آب ، (سدر و كافور و آب خالص ) سه بار غسل دهند و در سه یا پنج پارچه كفن نمایند.
    بعد او را وارد قبرستان كنند و تا هنگام ورود در قبر تدریجا نزدیك قبر نمایند، اگر مرد است بدن را پایین قبر و اگر زن است از پهلو داخل كنند، در میان قبر صورت او را برهنه نموده و روى خاك گذارند. (كنایه از این كه خداوندا بهترین جاهاى بدن خود را كه موجب شرف و آبروى من بود اینك در مقابل مقام عظمت و جلال تو به روى خاك مى نهم .)
    باید براى او تلقین بخوانند و جرید تین (دو چوبى كه زیر بغل میت مى گذارند) در زیر بغل هایش بگذارند، در چهار گوشه قبر او تربت حضرت سید شهدا علیه السلام را بریزند.
    این ادب و اعمال كه انجام مى گیرد گرچه با بدن و جنازه اى است كه در قبر افتاده است ولى روحش خوشحال مى شود. این كارها احترام به روح مؤ من است چون عمرى این بدن آلت دست روح بوده و روح را براى رسیدن به كمال ، یارى كرده است . از این جهت بدن میت مورد احترام قرار مى گیرد، و مى گویند: شب اول قبر از آن سئوال مى كنند و بدن را در قبر، عذاب یا اكرام مى نمایند.

  • ارواح مؤ منان با خانواده ها
  • به واسطه علاقه اى كه بین ارواح مؤ منان و بازماندگانشان وجود دارد آنها به دیدن اهل و عیال خود مى آیند و با آنان ملاقات مى كنند؛ روح مؤ من با همان صورتى كه مصور شده به دنیا نزول نموده . اقوام و ارحام و اهل بیت و افرادى را كه به آن ها علاقمند است ملاقات كرده و از حالات و سرگذشت آنان اطلاع مى یابد.
    حفص بن بخترى از امام صادق علیه السلام روایت مى كند كه فرمود: مؤ من ، اهل خود را مى بیند و آن چه را كه موجب محبت او است مشاهده مى نماید، لیكن چیزهایى كه موجب كراهت او مى گردد از نظر او پوشیده مى شود.
    نیز فرمود: بعضى از مؤ منان در هر هفته یك بار، روز جمعه به زیارت و ملاقات اهل خود مى آیند، بعضى دیگر بر حسب مقدار عمل خود مى توانند آنان را ملاقات و زیارت كنند.
    ابوبصیر نیز از آن حضرت نقل مى كند: هیچ روح مؤ منى نیست مگر آن كه در هنگام ظهر به دیدار اهل خود مى رود، اگر دید اهلش به اعمال نیك مشغول است ، حمد و سپاس خداى بر این نعمت به جاى مى آورد.
    در حدیث دیگرى آمده است : اسحق بن عمار از موسى بن جعفر درباره ارواج گذشتگان سؤ ال مى كند: آیا آنها اهل خود را ملاقات و دیدار مى كنند؟ فرمود: آرى ، گفتم : در چه مقدار از زمان ؟ فرمود: در هر جمعه و در هر ماه و در هر سال یك یار بر حسب مقام و منزلت مؤ من .
    گفتم : به چه صورتى آن ها براى دیدار اهل خود مى روند، فرمود: به صورت پرنده لطیفى كه خود را به دیوارها مى زنند و از اهل خود آگاه مى شوند پس اگر آن ها را در خیر و خوبى مشاهده كنند خوشحال مى شوند، و اگر در حال بد و حاجت مندى و اندوه بنگرند غم ناك و ناراحت مى گردند.
    عبدالرحیم قیصر مى گوید: به آن حضرت عرض كردم : آیا مؤ من اهل خود را دیدار و زیارت مى كند، فرمود: بلى از پروردگارش اذن مى طلبد. خداوند هم ره او اذن مى دهد و دو فرشته نیز همراه او گسیل مى نماید، آنها به سراغ اهل او به صورت بعضى از پرندگان آمده و بر خانه او قرار مى گیرند، به طورى كه آن مؤ من ، كلام اهلش را مى شنود و به آنها نگاه مى كند.
    البته در این جا كه حضرت فرمود: روح مؤ من به صورت پرنده اى بر دیوارها مى نشیند، مراد این نیست كه واقعا روح به صورت مرغى در مى آید، (ممكن است انسان بعضى اوقات مرغى را كه بر روى دیوار خانه مى بیند واقعا فكر كند كه روح مرده او باشد!؟)
    بلكه حضرت مى خواهد بفرماید: همان طور كه مرغها بر روى دیوارهاى شما مى نشیند و به آسانى رفت و آمد مى كنند روح مؤ من هم از خانه خود سركشى مى كند و از اهل و عیال خود و احوال آن ها اطلاع پیدا مى كند.

  • ارواح و دیدار با جسدها
  • بعد از آن كه روح انسان از بدن جدا شد و جسد بى جان او را داخل قبر نمودند. روح ، جسد را فراموش نمى كند و گاه گاهى به دیدن آن مى آید و حالاتش را مشاهده مى كند، از وضع تاءسف بار آن حسرت مى خورد، گریه مى نماید و سخنانى با بدن مى گوید.
    حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: وقتى روح از جسد انسان جدا شد و جنازه او را دفن كردند، سه روز بعد از آن ، از خدا اجازه مى خواهد و مى گوید: خدایا! به من اذن بده تا بروم و جسد خود را مشاهده كنم و دیدارى از او نمایم و ببینم چه بر سرش آمده است .
    خداوند اذن مى دهد: روح كنار قبرش مى آید و از دور نظر مى كند مى بیند، آب از بدن و دهان و بینى او روان شده است . مدتى طولانى گریه مى كند و مى گوید: اى جسد بیچاره ! و اى دوست صمیمى من . آیا در زمان حیات و زندگى خود چنین روزى را به یاد مى آوردى ؟ آیا این منزل وحشتناك و پر بلا و غم و اندوه و پر ندامت را به یاد داشتى ؟ بعد از آن از كنار قبر جدا مى شود و مى رود.
    وقتى پنج روز از زمان دفن میت گذشت . باز مى گوید: خدایا! به من اذن بده تا بروم و جنازه خود را مشاهده كنم . خداوند به او اجازه مى دهد: مى آید به سوى قبر و از دور به بدنى كه داخل قبر است نظر مى كند، در حالى كه خون از بینى و دهان و دو گوش او بیرون مى آید و سر و صورت او را چرك و خون فرا گرفته است . باز گریه طولانى مى كند به حال او حسرت مى خورد و مى گوید: اى جسد من ! آیا در زمان حیات خود به فكر این منزل پر از غم و غصه و پر از مار و عقرب و كرم هایى كه بدن ترا مى خورند بودى ؟ آیا به فكر از هم پاشیدن بدن و اعضاء و جوارح خود بودى ؟ بعد از آن به مكان خود باز مى گردد.
    پس از آن هفت روز كه از دفن بدن گذشت روح از خدا اذن مى خواهد كه بیاید و جسد خود را ملاحظه كند. وقتى مى آید و جسد را از دور ملاحظه مى كند، مى بیند بدن كرم افتاده است . باز گریه طولانى مى كند و مى گوید: اى جسد مسكین و بیچاره من ! آیا در زمان حیات خود كه با فرزندان و خویشان ، عزیزان و همسایگان به سر مى بردى ، به یاد این روز تنهایى و غربت خود بودى ؟ كجا هستند برادران و دوستان و همسایگان تو، تا در جوارشان به سر مى برى و مسرور باشى ؟ ولى امروز آنان باید باید تا روز قیامت براى من و تو گریه كنند.
    یك ماه كه از هنگام دفن گذشت روح ، اطراف قبر مى آید تا مشاهده كند، مال و اولادى كه از او باقى مانده است چه اعمالى برایش انجام مى دهند؟ چگونه اموال او را تقسیم مى كنند و بدهكارى هاى او را مى پردازند؟ او را چگونه از گرفتارى خلاص مى كنند؟
    روح تا یك سال اطراف قبر مى گردد و نظر مى كند، كه چه كسانى براى او طلب استغفار مى نمایند؟ چه كسانى براى او محزون و ناراحتند؟ بعد از تمام شدن سال ، روح به جایى كه همه ارواح ، در آن جا اجتماع كرده اند مى رود تا روزى كه در صور دمیده شود و همه مردگان دومرتبه
    زنده شوند.

  • زیارت اهل قبور
  • فته شد كه : ارواح با اهل دنیا ارتباط دارند، به دیدار و ملاقات اهل و عیال خود مى آیند، كارهاى خوب و بد آنها را مشاهده مى كنند و از اعمالشان خوشحال و ناراحت مى شوند.
    حال ببینیم ، آیا زنده ها هم باید به زیارت مردگان بروند یا خیر؟ روایاتى در این زمینه وارد شده كه : باید مرده ها را فراموش نكرد و به زیارتشان رفت ؛ زیرا آنان از زیارت بازماندگان خوشحال و از زیارت نكردن آنها ناراحت مى شوند.
    عبدالله بن سلیمان مى گوید: از حضرت امام محمد باقر علیه السلام درباره زیارت اهل قبور سئوال نمودم : آیا به زیارت آنان بروم ؟
    فرمود: بلى ؛ چون روز جمعه شود آنان را زیارت كن ؛ زیرا هر كدام از آنان در تنگى و ناراحتى باشند، در بین طلوع صبح صادق و طلوع آفتاب گشایش مى یابند. در این موقع هر كس به زیارت آنها رفته باشد علم و اطلاع پیدا مى كنند! لیكن چون آفتاب طلوع كند دیگر قادر بر توجه به امور دنیا و زیارت اهل خود نیستند.
    عرض كردم : آیا آنها از افرادى كه به زیارت قبورشان مى روند علم پیدا مى كنند و از دیدن آنها خوشحال مى شوند؟ فرمود: آرى ، و نیز از بازگشت زائرین به محل و خانه خود وحشت مى كنند و ناراحت مى شوند.
    نیز محمد بن مسلم مى گوید: به حضرت صادق علیه السلام عرض كردم : آیا به زیارت مرده ها برویم ؟ فرمود: آرى ، عرض كردم : آیا آنها از رفتن ما به سوى قبرهایشان مطلع مى شوند؟ فرمود: به خدا سوگند آرى ! از آمدن شما بر سر قبرهایشان خبردار مى شوند و از دیدنتان خوشحال مى گردند و با شما انس مى گیرند.
    عرض كردم : وقتى سر قبرشان رفتیم آنان را چگونه زیارت كنیم و چه بگوییم ؟ فرمود: بگو: خدایا! زمین را از طرف پهلوهاى آنان بگستران ، ارواح آنان را به سوى خود بالا بر، مقام رضوان و خشنودى خود را به آنان برسان ، و از رحمت خود در آستانه آنها فرود آور كه به واسطه آن ، تنهائیشان به جمعیت و وحشت شان به انس تبدیل شود، به درستى كه تو بر هر كارى توانایى .
    چون در بین قبرها هستى یازده مرتبه سوره قل هو الله را قرائت كن و ثوابش را به روح آنان هدیه نما؛ زیرا كسى كه این عمل را به جاى آورد خداوند به عدد همه مردگان ثواب و پاداش به او عنایت فرماید.
    عبدالله بن سنان مى گوید: به امام صادق علیه السلام عرض كردم : سلام كردن بر اهل قبور چگونه است ؟ فرمود: چنین مى گویى سلام بر اهل خانه هایى از مؤ منین و مسلمین ، شما زودتر از ما جلودار بودید و پیش از ما رفته اید، ما نیز انشاءاله به شما ملحق خواهیم شد.
    در روایات زیادى وارد شده است كه : پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم و ائمه معصوم علیهم السلام هر شب پنج شنبه با جمعى از مردم به زیارت مردگان مى رفتند و در قبرستان بقیع و وادى السلام براى اموات دعا و طلب آمرزش مى نمودند.

  • فوائد زیارت اهل قبور
  • لازم است بدانیم زیارت مردگان چیست ؟ مسلم است كه زیارت اهل قبور به خصوص علماء و شهداء و مقربان درگاه خدا فوائد بسیارى دارد. از جمله :
    1-
    زیارت قبور ائمه و مقربان ، زائر را از هر آلودگى و خباثت نفس و گناه پاك و منزه مى سازد.
    2-
    زیارت قبور ائمه و مؤ منان ارتباط پیدا كردن با روح متوفى است ، زیارت كننده از آن روح پاك مدد مى گیرد، هر چه روح پاك تر و عالى تر باشد، زائر بهره بیشترى از او خواهد برد.
    3-
    حاجت انسان بر سر قبر علماء و صلحا و شهداء، بیشتر برآورده مى شود، اصولا در جاهایى كه مردمان بزرگ و اولیاء خدا دفن شده اند مردم بیشتر به زیارت مى روند و حاجت بیشترى مى گیرند.
    4-
    زیارت اهل قبور، انسان را به یاد مرگ و عالم قبر مى اندازد، او را آخرت و خدا نزدیك مى كند، كم تر دل دنیا مى بندد و خود را در آینده جزء اموات به حساب مى آورد.
    5 -
    ناراحتى زائر كم تر مى شود و در اثر زیارت و گریه بر بالین قبور، غم و قصه او از بین مى رود، عقده هاى او بیرون ریخته مى شود. در روایات آمده است : هر وقت خیلى خوشحال یا ناراحت مى باشى به قبرستان برو و قدرى راجع به ساكنان آن جا فكر و تاءمل كن تا به حالت عادى بر گردى .
    6-
    هم تو با آن ها و هم آنان با تو انس مى گیرند! از رفتن تو به زیارت آنان خوشحال و خشنود مى شوند، و درباره تو دعا مى كنند.
    چون روح میت كه به زیارت خود ارتباط بیشترى دارد زیارت اموات بر سر قبرشان اثر بیشترى خواهد داشت . نباید گفت : براى اموات فرقى ندارد! چه سر قبرستان رویم و چه جاى دیگر، فقط به یاد آن ها بودن كافى است ؟
    مؤ منانى كه به زیارت اهل قبور مى روند به واسطه دریچه قبور، خود را به روح آن معصوم ، عالم ، شهید، مؤ من و مقرب درگاه خدا مرتبط نموده و به این وسیله با تمام وسعت عالم معنى با ارواح ارتباط پیدا مى كنند و بهره كافى مى گیرند.

  • پذیرایى سلمان از زائرین خود
  • براى این كه متوجه شویم : زیارت اهل قبور بى فایده نیست و اثراتى دارد و حتى اهل قبور خوشحال شده و بعضى اوقات از زائرین و میهمانان خود پذیرایى كرده اند! داستان یكى از علما كه ابتدا به زیارت اهل قبور معتقد نبود و بعدا معتقد شده بود را نقل مى كنیم :
    مرحوم آیه الله حاج شیخ محمد جواد انصارى همدانى فرموده اند: من سابقا به زیارت قبر غیر پیامبر و امام نمى رفتم و به آن كار معتقد نبودم ؛ زیرا تصور مى كردم كه فقط از قبور ائمه هدى و معصومین علیهم السلام كه به مقام قرب و طهارت مطلقه رسیده اند گشایش حاصل مى شود و انسان به حاجات خود مى رسد و فقط آن ها اطلاع پیدا مى كنند و زائرین خود را مورد لطف و توجه قرار مى دهند و از قبور غیر معصوم و مقربین اثرى مترقب نیست و كارى از دست آنها ساخته نمى باشد.
    تا در سفرى كه براى اولین بار به همراه جمعى از علما و شاگردان روحانى خود به عتبات عالیات به جهت زیارت مشرف شدیم . در ایام اقامتمان در كاظمین ، روزى براى تماشاى بناى ایوان شكسته مدائن كه به حقیقت موجب عبرت بود از بغداد به سوى آن جا رهسپار شدیم .
    پس از تماشاى شهر و ایوان معروف و طاق كسرى ، و پس از به جاى آوردن دو ركعت نماز كه مستحب است در ایوان خوانده شود، به سمت قبر سلمان فارسى و حذیفه یمانى كه در كنار آن قرار دارد به راه افتادیم .
    در كنار قبر سلمان ، نه به جهت زیارت بلكه براى رفع خستگى و استراحت ،
    با دوستان و رفقا نشسته بودیم ، ناگهان سلمان خود را به صورت واقعیشنشان داد و به حقیقت خود تجلى نمود و از همه ما پذیرایى كرد، چنان روح او لطیف و صاف و بدون ذره اى از كدورت بود كه ما را در عالمى از لطف و محبت و صفا فرو برد، چنان در فضاى وسیع و لطیف و بدون مانع از عالم معنى ما را داخل كرد كه بدون شك مانند فضاى بهشت پر از لطف و صفا بود.
    آیه الله شیخ محمد جواد مى گوید: من از این كه به جهت زیارت در كنار قبر او نیامده بودم شرمنده شدم و خجالت كشیدم ! سپس به زیارت قبر او پرداختم . از آن زمان من نیز به زیارت قبور غیر ائمه طاهرین علیه السلام (از قبیل قبور علما و صلحا و مقربان و اولیاء خدا) مى روم و از آنان مدد مى گیرم ، حتى به زیارت قبور مؤ منان ، و مردم عادى در قبرستان ها مى روم و به شاگردان خود هم سفارش كرده ام كه از این فیض الهى محروم نمانند.

  • برزخ
    تعریف برزخ
  • در تعریف برزخ چنین گفته اند: فاصله بین دو چیز را برزخ مى گویند: مانند پرده اى كه بین زن ها و مردها زده شود، دیوار بین دو خانه ، مرز بین دو ملك ، فاصله بین دو نهر آب یا دو دریا، كسى كه بین دو نفر واقع مى شود كه با هم نزاع نكنند، همه این ها را برزخ مى نامند.
    برزخ عالمى بین دنیاو آخرت است كه آن را عالم قبر هم مى گویند: فاصله بین مرگ تا قیامت ، بین دنیا و آخرت از هنگام مرگ تا برانگیخته شدن در روز قیامت را برزخ گویند.
    برزخ نه مربوط به دنیا است و نه مربوط به آخرت . مربوط به دنیا نیست ؛ چون زندگى آن جا مانند زندگى دنیا نمى باشد؛ زیرا روح در دوران برزخ ، در قالب مثالى نازك و هوایى نرم تر از بدن فعلى قرار مى گیرد كه در آن ، جرم و تیرگى مادى و لطافت مجردات نیست . بلكه جسمى بین بدن و روح است .
    عالم برزخ از نظر وسعت نسبت به دنیا، مانند دنیا نسبت به رحم مادر است بدین جهت نمى توانیم ویژگى هاى عالم برزخ را تصور كنیم ، چنان چه كودك در رحم مادر نمى تواند ویژگى هاى دنیا را بفهمد با این كه به زودى به عالم دنیا وارد مى شود.
    كلمه برزخ سه مورد در قرآن وجود دارد و در هر سه مورد به معناى فاصله بین دو چیز آمده است . آن موارد از این قرارند:
    1-
    مرج البحرین یلتقیان بینهما برزخ لایبقیان
    خداوند، دو دریا را به هم آمیخت و میان آن دو، فاصله اى قرار داد تا هیچ كدام از مرز و حد خود خارج نشوند
    2-
    و جعل بینهما برزخا و حجرا محجورا
    و خداوند بین دو دریا (دریاى شیرین و خوش گوار و دریاى شور و تلخ ) فاصله و حایلى قرار داد تا همیشه از هم جدا باشند
    3-
    و من ورائهم برزخ الى یوم یبعثون
    و از پشت سر آن ها (از لحظه مرگ ) تا روز قیامت و بر انگیخته شدن فاصله و برزخى قرار داده شده است
    در این سه آیه ، برزخ به معناى فاصله بین دنیا و آخرت و بین دو دریا و دو آب آمده است :
    در نهج البلاغه هم كلمه برزخ در دو مورد آمده است :
    1-
    سلكوا فى بطون البرزخ سبیلا
    حضرت على در رابطه با پادشاهان و كسانى كه در دنیا داراى مقام و عزت ، اعتبار و افتخار، قدرت و شوكت بودند مى فرماید: آن ها پس از مرگ در درون برزخ (قبرها) خزیدندو زمین بر آنها مسلط شد، از گوشت هایشان خورد و از خون هایشان آشامید، در حفره هاى گورستان صبح كردند در حالتى كه به صورت درختى خشك و بدون رشد بودند.
    آن حضرت در این جا برزخ را به معناى قبر گرفته اند؛ چون مى فرماید: در درون برزخ آرمیدند و قبر را دوزخ نامیده است ؛ زیرا فاصله بین میت و اهل دنیا یا بین دنیا و آخرت است .
    2-
    در رابطه با اهل ذكر مى فرماید:
    فكانما اطلعموا غیوب اهل البرزخ فى طول الاقامه
    خداشناسان و اهل ذكر چنان به آخرت ایمان و یقین دارند كه گویا دنیا را به پایان رسانده و به آخرت وارد شده اند، امور آخرت را كه دیگران از آن ها آگاه نیستند مشاهده نموده و به چشم دیده اند تا جایى كه مى فرماید:
    گویا آنان از پشت دیوار این جهان سر بر آورده و بر احوال پنهان برزخیان اطلاع یافته و آن ها را مى نگرند

  • اثبات برزخ
  • یكى از مشكلات بسیار مهم دانشمندان ، اثبات برزخ و قبول زنده شدن در قبر است . و این كه آیا برزخ چیست و كجا واقع است ؟ آیا مرگ تنهاست یا یك حیات و زندگى مخصوص و مرموز؟ آیا برزخ براى همه افراد جهان است یا اشخاص مخصوص ؟ آیا در برزخ چه مى گذرد و چه قضایایى واقع مى شود؟ آیا زندگى كردن و روزى خوردن در آن جا به چه صورت است ؟
    از سه راه مى توانیم برزخ را ثابت كنیم . یكى از راه آیات قرآن . دیگر از راه روایات . سوّم از راه خواب هایى كه خود دیده ایم یا افرادى كه به آنان اعتماد داریم دیده اند و آنها را بیان كرده اند و خوابشان هم تعبیر صحیحى داشته است .

  • اثبات برزخ از راه آیات
  • ابتدا آیات را نقل مى كنم و سپس آنها را بررسى مى نمایم . آیاتى كه در این باره نازل شده است از این قرارند:
    1-
    در یك جا مى فرماید: به آنان كه در راه خدا كشته شده اند مرده نگویید، بلكه آنان زنده اند ولى شما (زندگى آنان را) نمى فهمید
    2 -
    در جاى دیگر آمده است : گمان نكن كسانى كه در راه خدا كشته شده اند مرده اند بلكه آنان زنده اند و نزد پروردگارشان روز مى خورند و به آن چه خدا، از جود و كرم خود به آن ها عطا كرده است شادمانند. و درباره كسانى كه هنوز به آنان نپیوسته اند شادى مى كنند كه ایشان نه ترسى دارند نه غمگین مى شوند و از جهت این كه خداوند، نعمت و فضل خود را به آنان مى دهد و پاداش مؤ منان را ضایع نمى كند خوش حال و مسروراند

  • چند مطلب به دست مى آید
  • 1- شهیدان در راه حق پس از كشته شدن زنده اند و زنده بودن آنان به گونه اى است كه براى او مشخص نیست .
    2-
    شهیدان راه خدا نه تنها زنده اند، بلكه نزد پروردگار روزى مى خورند و از سرنوشت مؤ منانى كه هنوز نمرده اند دل خوش اند؛ زیرا مى دانند براى آنان بیم و اندوهى وجود ندارد.
    3-
    این آیات فقط زنده بودن شهیدان را در عالم برزخ با صراحت بیان مى كند. لكن از آیات نمى توان زنده بودن همه مردم را در برزخ اثبات كرد.
    4-
    در جاى دیگر مى فرماید: (به حبیب نجار گفته شد): داخل بهشت شو. او گفت : اى كاش ! قوم من مى دانستند كه پروردگارم مرا آمرزید و از اكرام شده گانم گردانید
    آیه درباره مرد مؤ منى (حبیب نجار) نازل شده است كه او از رسولان و نمایندگان (حضرت عیسى ) دفاع كرد و سرانجام به دست كافران كشته شد.
    از این آیه به خوبى به مى آید كه حبیب نجاربه محض كشته شدن ، داخل بهشت شد و آرزو كرد، اى كاش ! قوم او از این ماجرا مطلع مى شدند، و نیز روشن مى شود: بهشتى كه وى داخل آن شد بهشت برزخى است . آیه مورد بحث هم ، مانند آیه گذشته ، درباره كسى است كه در راه خدا كشته شده و عموم مردم را شامل نمى شود.
    5 -
    نیز مى فرماید: عذاب بدى به خاندان و طرفداران فرعون رسید، آتشى كه هر صبح و شام به آنان عرضه مى شود و روز قیامت ، آل فرعون را به سخت ترین عذاب داخل كنید
    این آیه ، كه عرضه داشتن آتش را از داخل شدن در آن جدا كرده است روشن مى كند كه عرضه شدن دودمان فرعون به آتش در عالم برزخ و قبر است .
    از آیه یاد شده چند نتیجه دیگر نیز به دست مى آید.
    1-
    آیه به طور صریح مى گوید: ابتدا به دودمان فرعون هر صبح و شام آتش ‍ سوزان عرضه مى شود و آنان سپس در آن داخل مى شوند. بنابر این عرضه شدن آتش بر آل فرعون پیش از قیامت است ؛ زیرا در پایان آیه مى فرماید: روز قیامت آنان را به سخت ترین عذاب درآورید.
    3-
    عذابى كه در عالم برزخ و قیامت به دودمان فرعون مى رسد به وسیله آتش است . لكن اهل برزخ از دور به وسیله آن ، عذاب مس شوند و اهل آخرت با داخل شدن در آن .
    تا این جا چهار آیه درباره برزخ آوردیم . سه آیه اول در رابطه با زندگى برزخى شهدا و آیه چهارم در خصوص برزخ كفار بود.
    نتیجه آنكه ، شهیدان در عالم برزخ در ناز و نعمت اند و كفار در عذاب و شكنجه . در حالى كه عذاب كفار با بیم و هراس همراه است كه از نزدیك شدن به آتش حاصل مى شود. مانند كابوس هاى وحشت ناك و خواب هاى پریشان و هراس انگیز كه خواب بیننده با آن روبرو مى شود و گاهى فریاد مى زند و خود و دیگران را بیدار مى كند.
    5 -
    سوره واقعه اهل قیامت را به سه دسته تقسیم كرده است . 1 - سابقون . 2 - اصحاب یمین . 3 - اصحاب شمال . آن گاه درباره قیامت هر یك ، به تفضیل سخن مى گوید: هنگامى كه حیات و روح به گلوى محتضر رسید شما نگاه مى كنید در حالى كه ما به او از شما نزدیك تریم ولى شما نمى بینیدو اگر درباره مرگ مجبور نبودید حتما روح را به بدن بر مى گرداندید. و به دنبال آن مى فرماید: اگر محتضر از مقربان باشد پس ‍ (براى اوست ) راحتى و ریحان و بهشت پر نعمت ، و اگر از اصحاب یمین باشد، سلام بر او از اصحاب یمین و اگر از تكذیب كنندگان گمراه باشد پذیرایى او با آب گرم و ورود به آتش جهنم است .
    از این كه روح و ریحان از بهشت پر نعمت و هم چنین آب گرم و سوزان از داخل شدن در آتش جدا شده است به دست مى آید كه روح و ریحان و همین طور آب سوزان ، در عالم برزخ است و بهشت پرنعمت و داخل شدن در آتش مربوط به قیامت است .
    آیات ذكر شده عمومیت دارد به خلاف سه آیه اى كه درباره شهیدان نازل شده است . نیز آیه اى كه درباره تكذیب كنندگان نازل شده است عمومیت دارد، به خلاف آیه اى كه درباره تكذیب كنندگان نازل شده است عمومیت داد، به خلاف آیه اى كه درباره آل فرعون نازل شده بود.
    6 -
    در آیه دیگر مى فرماید: قوم نوح ، همگى به سبب گناهانشان غرق شدند و در آتش وارد گشتند و جز خدا یاورانى براى خود نیافتند(
    این آیه نیز با صراحت مى گوید: قوم نوح ، بعد از غرق شدن بدون فاصله وارد آتش شدند. عجیب است كه آنان بعد از غرق شدن در آب ، فورا داخل آتش شدند!
    این آتش ، همان آتش برزخى است ؛ زیرا طبق آیات گذشته كه درباره قوم فرعون و دروغ گویان گمراه نازل شده بود آنان بعد از مرگ در عالم برزخ مجازات شدند. قوم نوح هم ، بعد از غرق شدن در آب ، بدون فاصله داخل آتش شدند
    7 -
    در آیات دیگرى چنین آمده است : اى نفس و روح آرام یافته ، به سوى پروردگارت بازگرد، در حالى كه تو از خدا خشنودى و خدا هم از تو خشنود ، در میان بندگانم داخل شو و در بهشتم در آى
    مقصود آیه اى كه مى فرماید: در میان بندگانم داخل شوآن است كه در برزخ به بندگانم ملحق شودزیرا بندگان خدا در آن جا اجتماع مى كنند و در قیامت داخل بهشت مى شوند. آیه هم مى فرماید: اول در میان بندگان داخل شوید و بعد از آن داخل بهشت گردید.
    8 -
    در آیه دیگر مى فرماید: كفار بعد از آن كه داخل آتش شدند به فغان آیند و گویند:
    پروردگارا! ما دو بار میراندى و دوبار زنده كردى ! ما اعتراف به گناهان خود مى كنیم . آیا راه خارج شدن (از آتش جهنم ) براى ما مى باشد
    بعضى از مفسرین مى گویند: دوبار مردن ممكن نیست مگر به زنده شدن در قبر.
    بعضى دیگر چنین مى گویند: مردن دوباره در برزخ ، وقتى است كه براى سئوال (پیش ) از بر انگیخته شدن و قیامت ) انسان زنده شود
    9 -
    در آیه دیگر مى فرماید: چگونه به خدا كافر مى شوید و حال آن كه مرده بودید او شما را زنده كرد و دوباره میراند و باز زنده كرد و عاقبت به سوى او باز مى گردید
    بعضى از مفسرین مى گویند: انسان ها قبل از آنكه در پشت پدران و رحم مادران وارد شوند نطفه مرده اى بودند. بعد خداوند آنان را زنده كرد و به عالم دنیا فرستاد باز آنها را میراند و دو مرتبه در قبر زنده كرد و پس از آن به سوى خدا رجوع مى كنند.

  • فلسفه برزخ چیست ؟
  • فلسفه زندگى به خوبى روشن است ؛ چرا كه دنیا محل كشت ، آزمایش ، پرورش و تحصیل كمالات علمى براى آخرت است . به تعبیر بعضى از آیات و روایات : دنیا مزرعه ، تجارت خانه ، دانشگاه ، میدان تمرین و یا به منزله عالم جنین براى جهان آخرت است .
    آخرت هم مركز انوار الهى ، دادگاه بزرگ حق ، محل رسیدگى به حساب اعمال و جوار قریب و رحمت خداوند است .
    در این جا مى توان گفت : فلسفه عالم برزخ كه در فاصله میان دنیا و آخرت قرار گرفته ، مانند فلسفه هر چیز دیگرى است كه به منظور انداختن میان دو چیز، مورد استفاده قرار مى گیرد. انتقال از محیطى به محیط دیگر كه از هر نظر با آن متفاوت است ، در صورتى قابل تحمل است كه فاصله اى وجود داشته باشد؛ فاصله اى كه بعضى از ویژگى هاى چیز اول و پاره اى از ویژگى هاى چیز دوم در آن جمع باشد.
    معلوم است كه قیامت براى همه انسانها در یك روز تحقق مى یابد؛ چرا كه زمین و آسمان باید دگرگون شود، عالمى جدید و تو ایجاد گردد، حیات نوین انسانها در آن عالم صورت گیرد، بیان حال راهى جز این نیست كه در میان دنیا و آخرت ، براى برزخى باشد و ارواح ، به مرور زمان بعد از جدا شدن از بدن هاى مادى عنصرى ، به برزخ منتقل گردند و به اصطلاح ، آیندگان به رفتگان بپیوندند، و تا پایان دنیا در آن جا جمع شوند.
    پس از پایان دنیا و آغاز آخرت ، همه با هم محشور مى شوند؛ زیرا ممكن نیست كه هر انسانى مستقلا براى خود قیامتى داشته باشد؛ چرا كه قیامت بعد از فناى دنیا و تبدیل زمین و آسمان ها به زمین و آسمان هاى دیگر است ؟ و همه مردم ، باید براى حساب رسى اعمال در یك روز و یك سرزمین اجتماع كنند.

  • تشبیه عالم برزخ به خواب
  • قرآن و روایات ، عالم برزخ را به عالم خواب تشبیه كرده اند: خواب را مرگ و مرگ را خواب دانسته اند با این تفاوت كه خواب مدتش كوتاه تر از مرگ است .
    قرآن مى فرماید: خداوند، ارواح را به هنگام مرگ قبض ‍ مى كند، ارواحى را هم كه نمرده اند نیز به هنگام خواب مى گیرد، سپس ‍ ارواح كسانى را كه مرگ آن ها را صادر كرده نگاه مى دارد و ارواح دیگرى كه (باید زنده بمانند و) فرمان ادامه حیاتشان را داده به بدن هایشان تا هنگام سرآمد اجل و مرگ باز مى گرداند
    آیه با صراحت كامل بیان گر آن است كه : مرگ و خواب ، از یك جنس ‍ هستند و خداوند در هر دو حال جان را مى گیرد، با این حساب كه خواب چهره ضعیفى از مرگ و مرگ نمونه كاملى از خواب 9 است آن كس كه اجلش رسیده باشد خداوند جان او را نگاه مى دارد، و آن كس كه اجلش هنوز نرسیده باشد جانش را در وقت بیدارى به او باز مى گردند.
    خداوند روح ها را به هنگام فوت
    ز مردم بگیرد بزنگاه موت
    اگر مرگ بر كس نكرده شتاب
    كند قبض روحش به هنگام خواب
    پس آن را كه مرگش رسیده ز راه
    دگر روح او را بدارد نگاه
    كسى را كه مرگش نباشد زمان
    به آن تن فرستد دگر باره جان
    روایات نیز مرگ را به خواب تشبیه كرده اند: در این جا به ذكر چند روایت مى پردازیم .
    1 -
    از پیامبر اسلام علیه السلام نقل شده كه فرمود: خواب برادر مرگ است .
    2 -
    روزى آن حضرت به اقوامش خطاب كرد و فرمود: اى پسران عبدالمطلب ! همانا پیشوا و رهبر جامعه به فامیلش دروغ نمى گوید. سوگند به آن كسى كه مرا به راستى و پیامبرى فرستاد شما مى میرید همان طور كه مى خوابید و بر انگیخته مى شوید هم چنان كه بیدار مى شوید
    3 -
    شخصى از امام جواد علیه السلام پرسید: مرگ چیست ؟ در پاسخ فرمود: همین خوابى است كه هر شب سراغ شما مى آید، با این تفاوت كه مدت مرگ حوادث تلخ و شیرینى كه براى انسان رخ مى دهد. (پس خود را براى آن ، آماده كن
    4 -
    از امام باقر علیه السلام نقل شده : هر كس بخواند نفس او به آسمان صعود مى كند و روح در بدنش باقى مى ماند. در میان این دو ارتباطى ، هم چون ارتباط نور و شعاع خورشید، با خورشید است . هرگاه خداوند فرمان قبض روح آدمى را صادر كند روح دعوت او را اجابت مى كند و به سوى خدا پرواز مى نماید و هنگامى كه اجازه بازگشت روح را دهد روح به تن باز مى گردد.
    5 -
    حضرت على علیه السلام فرمود: مسلمان نباید با حالت جنابت بخوابد و جز با طهارت و بستر نرود، اگر آب نیابد تیمم كند؛ زیرا روح مؤ من به سوى خداوند متعال بالا مى رود، او را مى پذیرد و به او بركت مى دهد، هرگاه پایان عمرش فرا رسیده باشد او را در گنج هاى رحمتش ‍ قرار مى دهد! و اگر فرا نرسیده باشد او را با فرشتگان امینش به جسد باز مى گرداند.
    6 -
    حضرت رسول علیه السلام فرمود: الناس نیام اذا ماتوا انتبهوا مردم در هوابند وقتى كه مردند، بیدار مى شوند
    از حدیث اخیر، چنین فهمیده مى شود كه : عالم برزخ از یك نظر، در مقایسه با عالم آخرت یك نوع خواب است ، ولى نسبت به زندگى دنیا، یك زندگى بسیار وسیع تر از زندگى دنیا است .

  • عالم برزخ كجاست ؟
  • هر انسانى مایل است بداند عالم برزخ كجا است ؟ برزخى كه این همه صحبت از آن مى شود، برزخى كه این همه آیات و روایات درباره آن نازل و وارد شده ، برزخى كه عده اى عاشق آن و عده اى از آن گریزانند و برزخى كه تمام انسان ها بعد از پایان عمر به آن منتقل مى شوند كجا واقع شده است ؟ آیا در همین دنیا است یا در عالم دیگر؟
    عقل ما نمى تواند كه حقیقت آن را درك كند؛ چرا كه عقل ما ناقص است و خود ما هم نرفته ایم تا با چشم دیده باشیم . كسانى هم كه رفته اند یا مى روند، به ما خبرى نمى دهند؟ تنها چیزى كه درباره برزخ مى دانیم تشبیهاتى است كه در روایات وجود دارد: از قبیل این كه تمام از زمین و آسمانها و كهكشان نسبت به عالم برزخ مانند حلقه اى در بیابان است ! یا این كه انسان تا زمانى در دنیاست مانند كرم در سیب مى باشد كه از اطراف خود خبر ندارد، یا طفلى كه در شكم مادر است و از عالم دنیا اطلاعى ندارد. وقتى متولد شد و پا به دنیا گذاشت وسعت آن را مى داند، و به نعمت هاى آن پى مى برد.
    انسان هم ، تا زمانى كه در عالم دنیا باشد وضع عالم برزخ را نمى داند و از آن اطلاع ندارد. فكر مى كند دنیا بهترین و بزرگ ترین عالم است . مانند طفلى كه در رحم مادر است و آن را بزرگ ترین عالم مى پندارد.
    اما وقتى انسان از دنیا رفت و به عالم برزخ وارد شد. متوجه مى شود كه عالم دنیا از شكم مادر هم براى او تنگ تر بوده است ؟ در آن جا دیگر محدودیت غذایى و مكانى و زمانى ندارد؛ زیرا این محدودیتها در عالم ماده است و برزخ از جنس عالم ماده نیست .
    همین طور كه عالم دنیا به رحم مادر محیط است و رحم مادر نسبت به دنیا ذره اى بیش نیست . عالم برزخ هم به دنیا محیط است و در مقابل آن ، ذره اى بیش نخواهد بود.
    اطلاعاتى كه انسان در دنیا دارد در مقابل اطلاعاتى كه در عالم برزخ به دست مى آورد اندكى بیش نخواهد بود، چیزهایى كه خداوند به انسان عنایت مى كند قابل قیاس با دنیا نیست . قرآن مى فرماید:
    فلا تعلم نفس ما اخفى لهم من قرة اعین جزاء بما كانوا یكسبون
    هیچ كس نمى داند كه چه پاداشهاى مهمى كه مایه روشنى چشمها مى گردد براى آنها نهفته شده است
    پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله مى گوید: خداوند مى فرماید: من براى بندگان صالحم نعمت هایى فراهم كرده ام كه هیچ چشمى ندیده و هیچ گوشى نشنیده و بر فكر كسى نگذشته است
    ندانند افراد نیكوى كار
    چه پاداش یابند از كردگار
    چه نعمات و لذات بى انتها
    كند چشم روشن دهد دل صفا
    به عبارت دیگر: عالم برزخ در واقع باطن و ملكوت دنیاست . امام صادق علیه السلام در پاسخ كسى كه پرسید: جایگاه ارواح پس از مرگ كجاست ؟ فرمود: ارواح تا روز قیامت در باطن زمین قرار دارند. و نیز در جواب این كه كسى را به دار آویزند روحش در كجا خواهد بود؟ فرمود: در دست قابض ارواح است تا آن را به باطن زمین برساند.

  • برزخ ساعتى بیش نیست !
  • افراد مجرم و گناه كار حساب عالم برزخ را نداند و نمى دانند چه مدتى در قبر درنگ كرده اند؟ وقتى در قیامت از آنان مى پرسند: چقدر در برزخ توقف كرده اید؟ قسم مى خورند و مى گویند: توقف ما در عالم برزخ بیش از ساعتى نبوده است !
    قرآن در این باره چنین مى فرماید:
    ععع و یوم تقوم الساعة یقسم المجرمون ما لبثوا غیر ساعة كذالك كانوا یؤ فكون
    آن روز كه قیامت بر پا شود گنه كاران سوگند یاد مى كنند كه جز ساعتى در عالم برزخ درنگ نكرده اند! این چنین آنها از درك حقیقت محروم مى شوند
    عالم برزخ براى همه یكسان نیست ، گروهى در آن جا زندگى آگاهانه اى دارند و از نعمت هاى آن تا روز قیامت استفاده مى كنند. آنان مقربان و اولیاء خدا و مؤ منین حقیقى هستند، كه از برزخ اطلاع كامل داشته و مدت آن را خوب مى دانند.
    گروهى دیگر هر صبح و شام در شكنجه و عذاب برزخى به سر مى برند و دائما فریاد مى زنند قیامت كى بر پا مى شود خدایا! قیامت را بر پادار. بیچاره ها خیال مى كنند در آن موقع راحت مى شوند و از عذاب آنان خواهد بود. و این عذاب برزخى تا روز قیامت ادامه دارد. آنان آل فرعون و قاتلین روزگار (از قبیل - ابن مجلم - معاویه - یزید - عبیدا...زیاد و غاصبین حق اهل بیت ) هستند.
    گروه سوم : كسانى هستند هم چون افرادى كه به خواب مى روند، گویى در قیامت از خواب سنگین بیدار مى شوند، بى خبر از مدت و زمان خواب ، هزاران سال را ساعتى پندارند!
    به راستى آن ها چنین مى پندارند كه دوران برزخ دوران بسیار كوتاهى بوده است ، چرا كه حالتى شبیه خواب داشته و از همه جا بى خبر و بى اطلاع بوده اند، مانند اصحاب كهف و عزیر (كه عزیر مدت صد سال و اصحاب كهف 309 سال به خواب بودند و اطلاع از آن نداشتند!) وقتى كه از آنها سئوال شد چه مدت خوابیده اید؟ در جواب گفتند: یك روز! بعد از آن كه قدرى فكر كردند گفتند: بلكه بخشى از روز را خوابیده ایم !؟
    مجرمان كه مى گویند: ما بیش از یك ساعت در عالم برزخ درنگ نكرده ایم ، یا به علت همین بى خبرى و بى اطلاعى آنان مى باشد و یا به خاطر وعده مجازات دردناكى كه به آنها داده شده است . آنان میل دارند چرخ زمانه متوقف شود یا لااقل به تاءخیر افتد.
    گاه روزها و ماه ها به قدرى در نظر انسان به سرعت مى گذرد كه گویى لحظه هایى بیشتر نبوده است ،
    فاصله ها را هر چند زیاد باشد ناچیز و اندك مى شمارند، بلى سرنوشت مجرمان در قیامت چنین است .
    گنه كار مردم چو آید معاد
    نمایند سوگند بسیار زیاد
    كه بودیم اندر جهان ساعتى
    نبد فرصت كرنش و طاعتى
    بگویند حقا دروغى تمام
    بگویند از این دست گفتار خام

  • چرا برزخیان را به دنیا بر نمى گردانند؟
  • وقتى كفار و مشركان و منافقان و اهل گناه ، در آستانه مرگ و رفتن به عالم برزخ قرار مى گیرند، خود را در حال بریده شدن از این جهان و قرار گرفتن در جهان دیگر مى بینند، پرده هاى غرور و غفلت از مقابل دیدگانشان كنار مى رود. گویى سرنوشت دردناك خویش را با چشم خود مى بینند. عواقب شوم عمر و سرمایه هاى از دست رفته و كوتاهى هایى كه در گذشته كرده و گناهانى را كه مرتكب شده اند، در آن جا مشاهده مى كنند. این جا است كه ناله و فریاد آنها بلند مى شود و مى گویند:
    اى پروردگار! ما را به دنیا برگردان شاید گذشته خود را جبران كنیم و عمل صالحى در برابر آن چه ترك كرده ایم به جا آوریم
    اما از آن جا كه قانون آفرینش ، چنین اجازه بازگشتى را به هیچ كس ، (نه نیكوكاران و نه بدكاران ) نمى دهد، به آنها چنین پاسخ داده مى شود:
    هرگز ره بازگشتى وجود ندارد، این سخنى است كه به زبان مى گویید، این لقلقه كلامى بود كه در دنیا با خود داشتید.
    اگر كافران را رسد مرگ پیش
    پشیمان بگردند از كار خویش
    به ایزد بگویند با چشم تر
    به دنیا مرا بازگردان دگر
    كه شاید به جبران اعمال بد
    عمل هاى نیكو زمن سر زند
    جوابش بگویند با این سخن
    چنین كار هرگز نخواهد شدن
    كه با حسرتى تلخ از بطن جان
    بیارند این نكته را بر زبان
    به برزخ گزینند آنان سرا
    كه مبعوث گردند روز جزا
    این سخنى است كه هرگز از اعماق دلى با اراده و آزاد برنخواسته ، این همان سخنى است كه هر بدكارى به موقع گرفتار شدن در چنگال مجازات و هر قاتلى به هنگام دیدن چوبه دار مى گوید.
    به آنها گفته مى شود: مگر در دنیا نبودید و حجت بر شما تمام نشد؟ مگر خورشید و ماه بر شما طلوع و غروب نداشت و مهلت تمام نشد؟ مگر حقایق به شما نرسید؟ مگر عاجز و از مستضعفین بودید، مگر از سرمایه هاى عمر و علم و قدرت و فراغت و امنیت به اندازه كافى و وافى در اختیار نداشتید؟ چرا عمل نكردید؟ با غفلت مى خوابیدید و بیدار مى شدید؟ مگر خواب و بیدارى ها نمونه اى از مرگ و حیات نبود؟ مگر هزاران بار نمردید و زنده نشدید؟ آیا این مقدار براى شما كافى نبود؟
    مگر صدها بار در تشییع جنازه ها شركت نكردید و در مجالس ختم و ترحیم حضور به هم نرساندید و صداى ناله آن مسكین در قبر را نشنیدید كه مى گفت : خدایا! مرا براى تدارك اعمال ، براى بیدارى و هشیارى ، براى پیمودن راه به سوى محبوب مطلق به دنیا برگردان . آیا اینها براى شما كافى نبود؟
    امام صادق علیه السلام فرمود: وقتى جنازه اى را به سوى قبرستان حمل مى كنى ، خود را چنین پندار كه تو آن جنازه اى هستى كه به دوش مردم حمل مى شوى ، چنین پندار كه تو از پروردگارت مسئلت نموده اى ترا به دنیا برگرداند و خداوند دعاى ترا مستجاب نموده و به دنیا بازگردانیده است ! حال ببین چگونه در اعمال خود تجدید نظر مى كنى و گذشته را تدارك مى نمایى !
    اگر خداوند آنها را به دنیا برگرداند با همان فكر و عقیده و اعمال و كردارى كه سابقا داشتند برمى گردند، نه آن كه یك نفس پاك و طاهر را خلق كند و به دنیا برگرداند؛ زیرا در این صورت دیگر آنها افراد سابق نیستند و موجودات دیگرى هستند كه ربطى به آنها ندارند.
    اگر آنان را با همان فكر و عقیده اى كه داشتند برگرداند باز همان اعمال و كردار غلطى را كه داشتند از دست نخواهد داد و به دنبال همان فكر و عقیده اى كه داشتند، خواهند رفت .
    قرآن در این باره مى فرماید: اگر آنها را به دنیا برگردانیم باز به همان اعمال و كردار سابق بر مى گردند و آنها در این حرفى كه مى زنند دروغ مى گویند.
    زمانى كه سوزند اندر سقر
    چو بر حال آنها نمایى نظر
    ببینى در آن حال آن قوم پست
    سر انگشت حسرت گزیده به دست
    كه اى كاش ! بارى دگر نیز ما
    نمودیم رجعت به دارالفنا
    كه دیگر بر آیات یكتااله
    نكردیم تكذیب خود هیچگاه
    بگشتیم ما نیز از مؤ منین
    بیاورده ایمان به اسلام و دین

  • خواجه ربیع در قبر
  • مطالب یاد شده ، هشدارى به همه مسلمانان است كه تا خداوند، در این دنیا به آنها مهلت داده از فرصت استفاده كنند؛ زیرا هنگامى كه وقت مرگ فرا رسید، دیگر تاءخیر و بازگشتى نیست .
    از این رو، بعضى از درستكاران و پارسایان در خانه خود قبرى كنده بودند، گاهى در میان آن رفته و مى خوابیدند: به خود خطاب كرده و مى گفتند: خیال كن مرده اى و ترا درون قبر نهاده اند و از خداوند، تمنا مى كنى ترا به دنیا بازگرداند تا عمل صالح انجام دهى
    بعد از آن ، بیرون مى آمدند و به خود مى گفتند: اكنون خدا به تو لطف كرده و ترا به دنیا بازگردانده است . اكنون در راه خدا قدم بردار، خود را اصلاح كن ، تا هنگام مرگ تقاضاى بازگشت و جبران نكنى ، كه اگر چنین تمنا كنى ، این جواب قاطع را مى شنوى كه هرگز بازگشتى نیست و همیشه باید در قبر باشى
    علامه غزالى در این باره چنین نقل مى كند: ربیع بن خثیم (معروف به خواجه ربیع ) در خانه خود، قبرى كنده بود، هر وقت در قلب خود احساس قساوت و غفلت مى كرد، وارد آن مى شد و در لحد مى خوابید و ساعت ها در میان آن مى ماند. سپس مى گفت :
    رب ارجعون لعلى اعمل صالحا فیما تركت
    پروردگارا! مرا بازگردان ، شاید در قبال آن چه كرده ام ، عمل صالحى انجام بدهم (و جبران گذشته را بنمایم و تدارك كنم
    این آیه را مكرر به زبان مى آورد، و با حال حزین مى خواند. سپس به خود خطاب كرده و از قول خداوند، مى گفت :
    یا عبداله قدر جعناك فاعمل الصالح
    اى بنده خدا! همانا ترا به دنیا برگرداندیم پس كارهاى شایسته و عمل صالح انجام بده

  • سگ سیاه بر روى جنازه
  • از دكتر حسن احسان تهرانى كه در كربلا مطب داشته نقل شده است : روزى مشرف به كاظمین شدم و بعد از آن كنار دجله رفتم ، دیدم جنازه اى را عده اى بر دوش گرفته و به سمت حرم مطهر حركت مى كنند.
    هنگامى كه جنازه را به طرف صحن مطهر مى بردند، من هم كه عازم تشرف بودم به دنبال آن حركت كردم . مقدارى كه او را تشیع كردم ناگاه دیدم یك سگ سیاه ترسناكى روى جنازه نشسته است !
    بسیار تعجب كردم و با خود گفتم : این سگ ، چرا روى جنازه رفته است ؟ متوجه نبودم كه این سگ نیست بلكه تجسم یافته اعمال میت است . به افرادى كه در اطراف من تشییع مى كردند گفتم : روى جنازه چیست ؟
    گفتند: چیزى نیست به جز همین پارچه اى كه مى بینى ! دریافتم كه این سگ صورت واقعى اعمال میت است و فقط من آن را مى بینم و دیگران ادراك نمى كنند.
    هیچ نگفتم تا جنازه را به صحن مطهر رسانیدند. همین كه خواستند تابوت را براى طواف داخل صحن برند دیدم آن سگ از روى تابوت پائین پرید و در گوشه اى ایستاد تا آن كه جنازه را طواف دادند. وقتى مى خواستند از در صحن خارج شوند، دوباره آن سگ به روى جنازه پرید!
    معلوم است كه صاحب آن جنازه مرد ظالم و متجاوزى بوده كه صورت ملكوتى او به شكل سگ مجسم شده است . (چون آن دكتر داراى صفاى باطن بوده این معنى را ادراك مى نموده و دیگران چیزى نمى دیده اند.)

  • جنازه دولت مردى سگ شد!
  • شخصى نقل مى كند: من با جماعتى همراه جنازه یكى از رجال دولت ناصر الدین شاه قاجاربودیم و به عتبات عالیات مى رفتیم ، در یكى از منزل ها جنازه را نزدیك خود گذاشته و مشغول صحبت بودیم . ناگهان دیدیم آن تابوت به حركت درآمد و سگى بد صورت از میان آن بیرون آمد! چون آن كیفیت را مشاهده كردیم تعجب نموده ! كنار تابوت آمدیم و نگاه كردیم چیزى در آن ندیدیم و كفن هم بدون جنازه بود!
    ما هم با چوب چیزى شبیه جنازه ترتیب دادیم و به صورت میتى در میان كفن پیچیده و در تابوت گذاشتیم ، اطراف آنرا با پارچه و شمع بستیم و به عتبات عالیات نقل دادیم و در مكان شریفى دفن كرده و مراجعت نمودیم . آن شخص مى گوید: من او را مى شناختم ولى براى احترام اسم او را نبردم .

  • اعمال خبیثه به قیافه سگ !
  • از شیخ بهایى نقل شده : ایشان روزى به قصد زیارت یكى از اهل حال كه در مقبره تخت فولاد منزل داشت از اصفهان بیرون رفت . چون به خدمت آن شخص عارف رسید و مشغول صحبت شدند، مرد عارف براى شیخ نقل كرد:
    روز گذشته امر عجیبى در این جا واقع شد كه من شاهد آن بودم ! قضیه چنین بود: دیدم جماعتى جنازه اى را آوردند و در فلان موضع دفن نمودند و رفتند، (موضع دفن را به شیخ بهایى نشان داد).
    مى گوید: ساعتى نگذشت ناگاه بوى خوشى به مشامم رسید كه از بوهاى عالم دنیا نبود! متحیر شدم و از چپ و راست در صدد بر آمدم كه بدانم آن بو از كجا است .
    ناگهان جوان خوش صورتى را دیدم كه در لباس سلاطین و صاحبان ثروت به جانب آن مقبره كه تازه صاحب آن را دفن كرده بودند در حركت است ، وقتى كنار قبر رسید ناگهان داخل آن شد! زمانى نگذشت كه بوى زننده اى به مشامم رسید كه در تمام عمر خود بدتر و گندتر از آن ندیده بودم . به دنبال آن بر آمدم دیدم سگى سیاه و بدهیبتى به سوى همان قبر در حركت است و داخل آن شد.
    از این قضیه تعجب كردم ! در فكر فرو رفتم و متحیر بودم . ناگاه دیدم آن جوان كه اول داخل قبر شده بود با لباسهاى پاره پاره و بدن مجروح و خون آلود بیرون آمد! از همان راهى كه آمده بود شروع به رفتن كرد. من از خود را به او رسانیدم درخواست و التماس نمودم كه حقیقت این امر را برایم بیان كند. گفتم : تو كیستى ؟ آن سگ چه بود و چرا داخل قبر شدید؟ چرا بیرون آمدى و بدنت مجروح شده است ؟
    در جواب گفت : من اعمال نیك این میت بودم ! ماءموریت داشتم با او رفاقت نمایم ، آن سگ سیاه و بدهیبت ، اعمال زشت و ناصالح او بود كه وارد قبر شد! گفتم : این جا، جاى من است ! تو از قبر بیرون برو. آن هم گفت : این جا، جاى من است و تو بیرون برو! اما چون اعمال بد او بیشتر بود آن سگ غالب شد و مرا مجروح و لباسهایم را پاره كرد و با این وضع كه مى بینى از قبر بیرون نمود و خودش تا روز قیامت رفیق و همنشین او شد.

  • سئوال قبر
    سئوال در قبر، از ضروریات دین اسلام
  • یكى از ضروریات دین اسلام ، كه بر هر كسى واجب است به آن ایمان و اعتقاد داشته باشد، سئوال در قبر مى باشد و منكر آن كافر است .
    امام صادق علیه السلام فرمود: از شیعیان ما نیست كسى كه یكى از این سه چیز را منكر باشد. یكى معراج حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم دیگرى سئوال قبر. سوم شفاعت در قیامت را.
    درباره سئوال قبر كیفیت آن چند قول وارد شده است :
    بعضى گفته اند: روح وارد جسد مى شود همان طور كه در دنیا بوده ، او را مى نشانند و از او سئوال مى كنند.
    عده اى گفته اند: روح تا سینه داخل بدن مى شود و از او سئوال مى نمایند.
    قول سوم این كه : سئوال قبر از روح است نه از جسم .
    قول چهارم این كه : روح بین جسد و كفن واقع مى شود در این حال از او سئوال مى كنند. در میان این چهار قول به نظر مى رسد قول سوم از همه صحیح تر باشد و بعد از آن قول چهارم اما قول اول و دوم نه با عقل مى سازد نه با منطق .
    وقتى انسان را داخل قبر گذاشتند قبل از نكیر و منكر فرشته اى به نام رومان داخل مى شود و از اعمال و كردار او سئوال مى كند. بعد از او نكیر و منكر داخل مى شوند و از اعتقادت او مى پرسند.
    از حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم از اول ملكى كه قبل از نكیر و منكر داخل قبر مى شود سئوال كردند. فرمود: ملكى است به نام رومان صورت او مانند خورشید مى درخشد. به میت مى گوید: تمام اعمال خود را از خوب و بد بنویسد.
    مى گوید: نه قلم و دواتى دارم نه كاغذ و مركبى . مى گوید: همه چیز آماده است آب دهانت مركب و انگشتت قلم تو است . مى گوید: كاغذى ندارم . ملك مى گوید: كاغذت كفن تو است ! شروع به نوشتن كن .
    میت همه اعمال نیكى را كه در دنیا انجام داده است مى نویسد. هنگامى كه به گناهان و كارهاى زشتش مى رسد خجالت مى كشد و دست از نوشتن باز مى دارد.
    ملك مى گوید: اى خطاكار و اى خیانت پیشه ! وقتى در دنیا مى خواستى اعمال زشت را مرتكب شوى خجالت نكشیدى و از خداى خود شرم نكردى ، ولى الان داخل قبر براى نوشتن آن ها خجالت مى كشى ؟ بعد از آن ، عمود آتشین را بالا مى برد كه ضربتى بر او زند.
    مى گوید: عمود را بر من فرود نیاور، همه را مى نویسم . بنده خدا هر چه در دنیا از اعمال خیر و شر انجام داده همه را مى نویسد، فرشته مى گوید: آن را مهر كن . عرض مى كند: مهر ندارم . مى گوید: انگشتت مهر تو است ! وقتى مهر كرد پرونده را مى پیچد و تا روز قیامت به گردن او مى اندازد. قرآن در این باره مى فرماید:
    ععع و كل انسان الزمناه طائره فى عنقه و نخرج له یوم القیامه كتابا یلقاه منشورا
    اعمال هر انسانى را به گردنش قرار دادیم و روز قیامت كتابى براى او بیرون مى آوریم كه آن را در برابر خود گشوده مى بیند
    بلى آدمى آخر سرنوشت
    هر آن كار كردست از نیك و زشت
    به هنگام حشر و درو كردنش
    چو طوقى بیفتد بر گردنش
    كتاب عمل را برون آوریم
    به پیش دو چشمش فرو گستریم
    بود نامه ها باز، در یك زمان
    توانند ببینند اوراق آن
    پس آن گاه آید بر انسان خطاب
    كه اكنون تو، بر خوان خودت این كتاب
    نظاره گرى نیست غیر از تو كس
    حساب خودت را برو خود برس

  • داخل شدن نكیر و منكر در قبر
  • بعد از آن كه ملك رومان براى میت پرونده اى تشكیل داد و از قبر او خارج شد، به نكیر و منكر خبر مى دهد كه : این بنده پرونده اعمالش ‍ خوب است با او مدارا كنید یا بد است با او سخت برخورد نمایید.
    در این هنگام دو ملك دیگر به نام نكیر و منكریكى از طرف راست و دیگرى از طرف چپ وارد قبر مى شوند، در حالى كه موهاى آنان روى زمین مى كشد و زمین را به ناخن هاى خود مى كنند! صداى آنها مانند صداى آسمانى است و چشم هاى آن ها مانند برق مى درخشد.
    وقتى آنها داخل قبر شدند. به میت مى گویند: پیامبر تو كیست ؟ دین و قبله تو چیست ؟ امام تو چه كسى است ؟
    اگر میت از اهل ایمان باشد در جواب گوید: خداى من الله و پیامبرم محمد بن عبدالله صلى الله علیه و آله و سلم ، امام و پیشوایانم منین علیه السلام و یازده فرزندش مى باشند، دین من اسلام و قبله ام كعله است . آن دو ملك گویند: خدا ترا بر آن چیزهایى كه دوست مى دارى ثابت قدم بدارد. خوش بخواب كه ناراحتى در آن نباشد، بخواب خوابیدن عروس . (بدون غم و غصه
    سپس درى از قبرش باز مى شود و از آن ، بوى خوش گل ها و نسیم عطرهاى بهشت بر او مى وزد، نور و روشنى بر قبرش مى تابد، جاى خوابیدنش به اندازه اى كه چشم انسان كار مى كند وسیع مى شود. میت مؤ من مى گوید: خدایا! در بر پا شدن قیامت تعجیل كن ، من زودتر به اهل و عیالم برسم .
    و اگر میت از اهل ایمان نباشد، وقتى آن دو ملك از او مى پرسند: خداى تو كیست و پیامبر و امامت چه كسى است . مى گوید: نمى دانم .
    ملائكه گویند: نمى دانى ؟ خدا ترا هدایت نكند. سپس گرزى بر سر او مى زنند كه تمام موجودات صداى آن را مى شنوند و به وحشت مى آیند، مگر جن و انس . بعد از آن درى از قبرش به سوى جهنم باز مى شود. به او مى گویند: به خواب با بدترین حال و ناراحتى و قبر او چنان تنگ مى شود مانند نیزه اى كه در جاى خود قرار مى گیرد، قبرش چنان او را فشار مى دهد كه مغز سرش از دماغش بیرون مى آید.
    خداوند مارها و عقرب ها و حیوانات زمنى را بر او مسلط مى كند كه او را نیش بزنند تا وقتى كه زنده شود و از قبر بیرون آید. باید توجه داشت كه سئوال قبر براى همه مردم نیست . فقط براى مؤ منان مخلص و كفار و مشركان و بقیه مردم تا روز قیامت در بى خبرى به سر مى برند.
    امام صادق علیه السلام فرمود: در قبر سئوال نمى شود مگر از كسى كه ایمانش را كاملا نموده یا آن كه كفر خود را كاملا خالص كرده باشد، امام از سئوال قبر بقیه مردم تا روز قیامت صرف نظر مى شود.

  • درباره پیامبر هم سئوال مى كنند.
  • از امام صادق علیه السلام نقل شده : وقتى انسان را داخل قبر كردند، نكیر و منكر، اول از توحید و خداشناسى از او سئوال مى كنند: اگر میت از مؤ منان باشد پاسخ صحیح مى دهد. در این هنگام حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم در مقابل میت مؤ من مجسم مى شود. آن دو فرشته از او سئوال مى كنند: اى بنده خدا! درباره این مردى كه در كنار تو قرار دارد چه مى گویى ؟
    در جواب مى گوید: آیا از حضرت محمد رسول خدا صلى الله علیه و آله و مسلم پرسش مى كنید؟ (او را از قبل شناخته ام و به دستوراتش عمل كرده ام ) مى گویند: آیا گواهى مى دهى كه او رسول خدا بوده و از جانب او فرستاده شده است .
    مى گوید: بلى ، گواهى مى دهم كه ایشان رسول خدا هستند و از جانب خداوند براى هدایت خلق فرستاده شده است .
    آن دو فرشته مى گویند: بخواب ، خواب خوش و راحت ، خوابى كه خستگى ندارد و اضطراب فكرى در آن نباشد، و قبر او را به قدر نه ذراع مى گشایند و درى از آن به سوى بهشت باز مى كنند به طورى كه میت محل و منزل خود را در آن مى بیند و لذت مى برد.
    امام اگر میت از كفار باشد، آن دو فرشته بر او وارد مى شوند در حالى كه شیطان مقابل او ایستاده است ، چشم هاى او مانند دو كاسه مس ‍ مى درخشند.
    فرشتگان مى گویند: پروردگارت كیست ؟ دینت چیست ؟ درباره این مردى كه بین شما ظهور كرده است عقیده ات چیست ؟
    مى گوید: نمى دانم ؟ در این حال او را با شیطان رها مى كنند و در قبرش نود و نه مار گزنده پیدا مى شود. ما رهایى كه اگر یكى از آن ها به روى زمین بدمد دیگر درخت و گیاه از زمین روییده نمى شود! و درى از قبرش به سوى جهنم مى گشایند به طورى كه محل و منزل خود را در آتش مى بیند. قرآن در این باره مى فرماید:
    و من یعش عن ذكر الرحمن نقیض له شیطانا فهو له قرین
    و كسى كه از یاد خداوند رحمان اعراض كند، مى گماریم بر او شیطانى را كه پیوسته با او قرین و ملازم است
    این شیطان در حقیقت ظهور و بروز نفس اماره اوست كه در دنیا به واسطه پرده حجاب دیده نمى شد و اینكه كه حجابها كنار رفته است مشاهده مى شود و انسان آرزوى دورى از آن را مى كند.
    هر آن كس كه از راه رحمان خدا
    بتابیده رخ بر طریق خطا
    برانگیزد ابلیس را از كمین
    كه گردد همیشه ورا هم نشین
    كه آن غافلان را به كار گناه
    كند نهى از راه یكتا اله
    به ذلت در افتاده بنشسته اند
    گمان مى نمایند ره جسته اند
    یكى روز آید كه بر سوى ما
    نمایند رجعت ز دار الفناء
    پشیمان بخواهد گفتن سخن
    كه اى كاش در بین شیطان و من
    بدى راه از شرق تا باختر
    كه او، هم نشین رابدى ، سخت شر
    در آن روز این گفت و گو و شنود
    ندارد به حال شما هیچ سود
    كه آنگه كه بودید اندر جهان
    ستم ها نمودید فاش و نهان
    پس امروز با این شیاطین پست
    شریكید اندر عذابى كه هست

  • از ولایت على هم سئوال مى كنند
  • این طور نیست كه نكیر و منكر فقط از خدا و پیامبر و دین سئوال كنند. بلكه از امامت و ولایت معصومین علیهم السلام هم سئوال مى كنند. اگر كس نتواند جواب دهد با گرز آتشین بر مغزش مى زنند كه در اثر آن ، قبرش ‍ پر از آتش مى شود.
    در این باره داستانى كه مرحوم علامه طباطبایى ره از مرحوم آقاى حاج میرزا على آقا قاضى نقل كرده است را مى آوریم تا مطلب بهتر معلوم شود.
    ایشان نقل كرده است : در نجف اشرف ، نزدیك منزل ما، مادر یكى از دخترهاى افندى ها فوت كرد.
    این دختر در مرگ مادر بسیار ضجه و ناله مى كرد و جدا ناراحت بود، او با تشییع كنندگان تا كنار قبر مارد آمد، آن قدر ناله كرد كه تمام جمعیت و تشیع كنندگان را منقلب نمود.
    وقتى قبر را آماده كردند و خواستند مارد را در قبر گذارند، آن دختر فریاد زد: از مادرم جدا نمى شوم ؟!
    هر چه خواستند او را آرام كنند نتوانستند.
    دیدند اگر بخواهند با اجبار دختر را از مادر جدا كنند بدون شك او جان مى دهد و از دار دنیا مى روند.
    بالاخره بنا شد مادر را در قبر بخوابانند و دختر هوم پهلوى مادر بماند و قبر را به وسیله تخته اى بپوشانند و سوراخى هم بگذارند تا دختر نمیرد و هر وقت خواست ، از این دریچه بیرون آید. دختر در شب اول قبر، پهلوى مارد خود خوابید، وقتى آمدند و سرپوش را برداشتند كه ببینند چه بر سر دختر آمده است ؟ دیدند تمام موهاى سر دختر سفید شده است ؟!
    گفتند: چرا این طور شده اى ؟ در جواب گفت : دیشب پهلوى مادرم خوابیدم ، دیدم دو نفر از ملائكه آمدند و در دو طرف او ایستادند، شخصمحترمى هم آمد و در وسط ایستاد.
    فرشتگان مشغول سئوال از عقائد مادرم شدند و او جواب مى داد: سئوال از توحید نمودند. جواب داد: خداى من واحد است . سئوال از نبوت كردند. گفت : پیغمبر من حضرت محمداست . سئوال از امامت كردند. آن مرد محترم كه در وسط ایستاده بود فرمود: من امام او نیستم .
    در این حال آن دو فرشته چنان گرزى بر سر مادرم زدند كه آتش به آسمان زبانه كشید! من از وحشت آن واقعه به این حال كه مى بینید در آمده ام .
    مرحوم قاضى نقل كرده : چون تمام طایفه دختر سنى مذهب بودند و این واقع طبق عقیده شیعه واقع شده است ، آن دختر شیعه شد و تمام طایفه او كه از افندى ها بودند به بركت این دختر شیعه شدند.

  • منكر ولایت را تازیانه زدند
  • نه تنها حضرت على علیه السلام بالین محتضر حاضر مى شود و شهادت مى دهد كه آیا این شخص از شیعیان و دوستان من هست یا نه . بلكه موقع سئوال نكیر و منكر هم ، حاضر مى شود و همان شهادت را مى دهد: اگر میت از شیعیان او باشد او را نجات مى دهد و اگر از معاندین و دشمنان آن حضرت یا از كسانى كه معتقد به امامت ایشان نیستند باشد او را شفاعت نمى كند و دستور مى دهد كه او را تازیانه زنند.
    سید حسین پسر حسن طالقانى نقل كرده : شخصى مورد اعتماد به من گفت : زن جوانى را دیدم كه تمام موى سرش سفید شده بود. از علت سفید شدن موى او در جوانى از ایشان سئوال كردم ؟ گفت : من و برادرم هر دو ناصبى و دشمن على بودیم ، من خیلى به برادرم علاقه داشتم و وقتى برادرم فوت شد و مى خواستند او را دفن كنند. از شدت علاقه اى كه به او داشتم با اصرار گفتم : مرا هم با او دفن كنید؟ آخر الامر قرار شد كه او را در سردابه گذارند و روزنه اى در آن قرار دهند كه من نمیرم و اگر هم خواستم خارج شوم بتوانم و مرا هم داخل آن سردابه كنار برادرم گذاشتند.
    بعد از برگشتن آن جماعت ، دیدم كرسى گذاشتند و مردى خوش سیما و خوش صورتى آمد و بر آن نشست . در این حال دیدم نكیر و منكر به صورت و هیئت ترس ناكى وارد شدند در حالى كه به دست هر كدام از آنان تازیانه اى بود.
    ایشان كنار برادرم قرار گرفتند و از او سئوالاتى كردند: از جمله ، از پروردگارش سئوال كردند. جواب نداد. آن شخص نورانى كه بر كرسى نشسته بود به او فرمود: بگو خداى من پروردگار من است . برادرم همان را گفت : بعد از پیغمبرش سئوال كردند: باز جواب نداد. همان شخصفرمود: بگو محمد صلى الله علیه و آله و سلم رسول خدا است . پس از آن از امامش سئوال كردند؟ نتوانست جواب دهد و ساكت ماند.
    آن شخص به یكى از آن دو ملك فرمود: سینه او را بو كن ببین آیا چیزى از محبت ما در آن هست یا نه ؟ وقتى بو كرد. عرض نمود: نه ، چیزى از محبت شما در آن نیست . فرمود: او را با تازیانه بزن آن ملك اطاعت كرد و او را زد.
    عرض كردم : كیستى ؟ فرمود: على بن ابى طالبم . عرض كردم : علت چه بود كه دو سئوال را به او تلقین كردى اما سئوال سوم را تلقین نفرمودى ؟
    فرمود: چون به آن معتقد نبود و مرا به عنوان امام قبول نداشت . (در این حال من متنبه شدم و خواستم كه مرا تعلیم امامت دهد و دستورات مذهب را به من بیاموزد. فرمود: آن ها را از عمه ات از شیعیان ماست سئوال كن ! (عمه من شیعه بود ولى مذهب خود را كتمان مى كرد) بعد آن دو ملك چنان صیحه اى بر من زدند گفتند: از این جا بیرون رو، وقتى مرا بیرون آوردند دیدم در اثر ترس و وحشت از صیحه آنان تمام موهاى سرم سفید شده است .
  • عده اى منكر سئوال قبراند
  • عده اى از معتزله و ضرار بن عمر كه خود را وابسته به اسلام مى دانند منكر سئوال قبراند! دلیل آنها این است . مى گویند: اگر میت را كه مى خواهند دفع كنند دهان او را پر از گچ یا آرد نمایند و او را داخل قبر سپارند و روز دیگر نبش قبر كنند مى بینند كه گچ ها نریخته است .
    پس اگر در قبر سئوال و حساب باشد باید حال میت تغییر كرده و دهان او باز شده و گچ ها ریخته باشد. دیگر این كه اگر عذاب و فشار قبر وجود داشته باشد ما باید صداى آن را مى شنیدیم و همین نشنیدن صدا، دلیل است كه عذاب قبر وجود ندارد.
    جواب آن ها این است كه : چشم و گوش ما مادى و عذاب قبر از امور ملكوتیه است و چشم و گوش مادى نمى توانند امور ملكوتى را درك كنند.
    از باب نمونه : هنگامى كه جبرئیل بر پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم نازل مى شد و خبرهایى به آن حضرت مى داد اصحاب درو آن حضرت نشسته بودند، اما جبرئیل را نمى دیدند و صداى او را نمى شنیدند، ولى پیامبر اسلام ، هم جبرئیل را مى دید و هم صداى او را مى شنید و با او گفت و گو مى كرد.
    همین طور مردم نمى توانند آن دو ملك را ببینند و سئوالهاى آن ها را كه از میت مى كنند بشنوند و جواب میت را نیز متوجه شوند.
    نیز نمى شود مارها و عقرب هاى ملكوتى كه در قبر میت را نیش مى زنند با این چشم هاى مادى دید؛ زیرا آنها از جنس مارها و عقرب هاى مادى این عالم نیستند كه بشود آنها را مشاهده كرد.
    توضیح : انسان خواب ، گاهى مشاهده مى كند كه مارها و عقرب ها و حیوانات درنده دیگر به او حمله مى كنند، او را نیش مى زنند و مجروحش ‍ مى نمایند، او هم درد و ناراحتى را احساس مى كند و براى نجات خود كوشش و فعالیت مى نماید به طورى كه پیشانیش عرق مى كند. گاهى از درد و ناراحتى فریاد مى زند. اما كسانى كه اطراف او نشسته اند آن ها را نمى بیند و فریاد او را نمى شنوند.

  • علت خواب دیدن
  • خواب دیدن براى این جهت حادث شده است كه مردم بتوانند پى به ملكوت اشیاء برند.
    از موسى بن جعفر علیه السلام نقل شده است : در زمان سابق مردم خواب نمى دیدند.
    وقتى خداوند پیامبرى مبعوث كرد او مردم را به اطاعت از خدا دعوت فرمود. مردم گفتند: اگر از خدا اطاعت كنیم چه چیز براى ما خواهد بود.
    فرمود: شما را داخل بهشت مى كند و اگر با او مخالفت كنید شما را داخل آتش مى نماید. عرض كردند: بهشت و جهنم را براى ما توصیف كن . وقتى توصیف نمود. گفتند: كى داخل آن ها مى شویم ؟ فرمود: وقتى از دنیا رفتیم . گفتند: (بعد از مردن خبرى نیست )؛ زیرا ما مرده ها را مى بینیم كه پوسیده مى شوند و از بین مى روند.
    خداوند خواب دیدن را براى آن ها به وجود آورد و آنان چیزهاى خوب و بد را در خواب دیدند. آمدند خدمت پیامبر و قضیه را براى او عرض ‍ كردند: فرمود: خدا بر شما احتجاج كرد و مى خواست بدانید كه روح شما بعد از مردن به ثواب و عقاب مى رسد در حالى كه بدن هاى شما پوسیده شده است .

 .:. واسه ديدن امضاء , اينجا کليک کنيد .:. 
      =========> (کيليک نکني سنگين تري)                              
دوشنبه 21/2/1388 - 13:30 - 0 تشکر 111901


  • فشار قبر
    از فشار قبر خبر مى دهد
  • 6- حضرت امیر مؤ منان علیه السلام در نامه اى كه براى محمد بن ابابكر نوشته بود چنین آمده است : اى بندگان ! براى كسانى كه خدا او را نیامرزد، آن چه پس از مرگ مى باشد سخت تر از مرگ است . پس از تنگى و سختى و تنهایى قبر بر حذر باشید. قبر هر روز مى گوید: من خانه غربتم ، من خانه وحشتم ، من خانه كرم هایم . قبر بوستانى را بوستان هاى بهشت یا گودالى از گودال هاى جهنم است .
    وقتى بنده مؤ من از دنیا رود و او را دفن كنند، زمین به او گوید: خوش ‍ آمدى ، از كسانى بودى كه دوست داشتم بر روى من راه بروى اكنون كه به من سپرده شده اى خواهى دید چگونه با تو رفتار مى كنم ، سپس قبرش به قدر دید چشم وسعت مى یابد.
    و هرگاه كافر دفن گردد، زمین به او گوید: خوش نیامدى و اهلیت ندارى . از كسانى بودى كه دوست نداشتم بر رویم راه بروى خواهى دید چگونه با تو رفتار مى كنم ، پس او چنان فشار مى دهد كه دنده هایش مى شكند و در هم فرو مى رود، به درستى كه همانا زندگى سختى دشمنانش را از آن بر حذر داشته ، عذاب قبر است .
    خداوند نود و نه افعى را در قبر مسلط بر كافر مى كند كه گوشتش را پاره كنند و استخوان هایش را در هم شكنند و تا روز قیامت با او همنشین شوند. اگر یكى از آن ها در زمین بدمد، در اثر حرارت و آتش دهانش دیگر گیاهى روى زمین نخواهد رویید.
    پس اى بندگان خدا! جان هاى ناتوان شما و بدن هاى لطیف و نرمتان كه با كم ترین عذاب از پا در مى آید توان تحمل این همه عذاب را ندارد، اگر توانایى دارید كه جان و تن خود را از آنچه آن را ندارید برهانید، عمل كنید به آنچه خدا دوست دارد و واگذارید آنچه را كه او دوست ندارد.
    نیز آن حضرت در ضمن حدیثى مى فرماید: زمانى كه یكى از دشمنان خدا بمیرد كسى به نزد او آید كه لباسش از تمام مردم زننده تر و بوى بدنش از همه متعفن تر است . به آن میت گوید: بشارت باد ترا به آشامیدنى هایى كه چون فلز گداخته پر حرارت است و بشارت باد ترا به نزدیك شدن آتش دوزخ ، آن میت در حالى كه غسل دهنده خود را مى شناسد، افرادى كه جنازه او را به قبرستان مى برند سوگند مى دهد و مى گوید: قدرى صبر كنید و از بردن من ، خوددارى نمایید.
    چون میت را وارد قبر كنند، دو فرشته داخل شوند و بندهاى كفن او را گشایند و به او گویند: پروردگار تو كیست ؟ پیغمبر تو چه كسى است ؟ دین تو كدام است ؟ در جواب گوید: نمى دانم و مى شناسم . فرشتگان گویند: ندانستى و در راه هدایت قوم ننهادى و چنان با گرز آتشین ضربه اى به او زنند كه تمام جنبندگان غیر از جن و انس از آن ضربه وحشت مى كنند و درى از جهنم به روى او باز مى نمایند. پس به او مى گویند: بخواب به بدترین حالات !
    بعد از آن ، قبر براى او تنگ مى شود و او را فشار مى دهد مانند تنگى و فشارى كه سر نیزه در پیكان سر خود دارد، قبر به قدرى او را فشار مى دهد كه مغز سر او از میان ناخن ها و گوش هایش خارج شود. در این حال مارها، عقرب ها و سایر گزندگان بر او حمله كرده و پیوسته او را مى گزند تا موقعى كه خدا او را از قبر خارج كند و براى حساب و كتاب در صحراهاى قیامت محشور و مبعوث گرداند و او دائما تمنا مى كند كه زودتر قیامت بر پا شود و از شدت گرفتارى او كم گردد. بیچاره خیال مى كند با بر پا شدن قیامت عذاب او كم خواهد شد.
    7-
    در حدیثى وارد شده است : كسى نیست كه از قبرستانى عبور كند مگر این كه اهل قبرستان مى گویند: اى غافل ! اگر مى دانستى آنچه را ما مى دانیم (عذاب قبر و فشار آن ) هر آینه گوشت بر بدنت آب مى شد.
    8-
    از شبیر نبال نقل شده است : امام صادق فرمود: (وقتى سعد از دنیا رفت و او را دفن كردند) حضرت رسول قبر او را در بر گرفت در حالى كه با دست خود قبر را مس مى كرد و ما بین كتف حضرت حركت مى نمود. عرض كردند: یا رسول الله ! (چرا) قبر سعد را در برگرفتید و ما بین كتف شما به حركت آمد؟ فرمود: هیچ مؤ منى نیست مگر این كه براى او فشار و عذاب قبر است .
    9 -
    وقتى فاطمه بنت اسد، مادر امیر المؤ منین علیه السلام از دنیا رفت و او را غسل دادند و كفن كردند. حضرت رسول علیه السلام داخل قبر شد، مقدارى خوابید و دعا كرد:
    بعد از دفن فاطمه ، علت خوابیدن داخل قبر را از آن حضرت سئوال كردند. فرمود: روزى صحبت از فشار قبر شد او ترسید و ناله كرد. این بود كه مقدارى در قبرش خوابیدم و دعا كردم تا خدا او را از عذاب و فشار قبر در امان بدارد.
    10 -
    زید ابن ثابت مى گوید: روزى رسول اكرم علیه السلام از باغ بنى نجار عبور مى فرمود در حالى كه بر اشتر سوار بود. ناگاه شتر آن حضرت رم كرد به طورى كه نزدیك بود ایشان را بر زمین اندازد. در این اثنا نظر ما بر قبرهایى افتاد كه عدد آن هاپنج یا شش بود.
    حضرت از صاحبان آن قبرها سئوال كرد و فرمود: كسى هست كه صاحبان این قبرها را بشناسد. مردى گفت : من ایشان را مى شناسم . پرسید: ایشان در چه زمانى از دنیا رفته اند؟ عرض كرد: در زمان جاهلیت .
    فرمود: صاحبان این قبرها مبتلا به عذاب مى باشند و اگر ترس از این نبود كه شما مرده هاى خود را دفن نكنید و به سوزانید یا به دریا اندازید یا به حیوانات دهید، و اگر از ترس این نبود كه هم دیگر را سرزنش و توبیخ كنید كه پدر فلانى به جهت فلان گناه مبتلا به فلان عذاب شده است الان به درگاه خداوند دعا مى كردم كه بشنواند به شما عذاب قبرى كه من مى شنوم ؛ زیرا حضرت شنیده بود صداى عذاب آن ها را.

  • فریاد جنازه اى را شنید
  • بعضى افراد مجرم قبل از آنكه داخل قبر شوند و آن ها را عذاب كنند. عذاب برزخى آنان شروع شده و ناله و فریادشان بلند است . بعضى از سالكین و خود ساختگان ، ناله برزخى بعضى را شنیده اند.
    از مرحوم محدت قمى نقل شده كه مى فرمود: روزى در وادى السلام نجف اشرف براى زیارت اهل قبور مؤ منان رفته بودم . ناگهان صدایى مانند صداى شترى كه مى خواهند او را داغ كنند بلند شد، صیحه مى كشید و ناله مى كرد، به طورى كه گویى تمام زمین وادى السلام از صداى نعره او متزلزل شده بود.
    با سرعت براى خلاصى آن شتر بدان سمت رفتم ، چون نزدیك شدم دیدم آن شتر نیست ، بلكه جنازه اى را براى دفن آورده اند و این فریاد از آن بلند است . افرادى كه متصدى دفن او بودند ابدا اطلاعى نداشته و چیزى نمى شنیدند و با كمال خون سردى و آرامش مشغول كار خود بودند.
    شاید این جنازه از مرد ظالمى بوده كه در اولین وهله به چنین عقوبتى دچار شده و از دیدن صورت هاى برزخى ، وحشت ناك گردیده و فریاد بر آورده است .

  • گرزهاى آتشین بر سر میتى
  • محروم آیه اله سید جمال الدین گلپایگانى نقل كرده است : در دوران جوانى كه در اصفهان مشغول تحصیل بودم ، نزد دو استاد بزرگ ، مرحوم آخوند كاشى و جهانگیر خان درس اخلاق و سیر و سلوك مى آموختم ، و آن ها مربى من بودند.
    ایشان دستور داده بودند: شب هاى پنج شنبه و جمعه بروم در تخت فولاد و قبرستان و قدرى در عالم مرگ و ارواح تفكر كنم و مقدارى هم عبادت كرده و صبح برگردم .
    عادت من این بود كه شب پنجشنبه و جمعه یكى دو ساعت بین قبرها حركت مى كردم و تفكر مى نمودم ، بعد چند ساعت استراحت نموده و سپس نماز شب و مناجات بر مى خواستم و نماز صبح را مى خواندم و پس از آن به اصفهان مى آمدم .
    شبى از شب هاى زمستان ، هوا بسیار سرد بود و برف هم مى آمد. براى تفكر در عالم ارواح و ساكنان آن وادى از اصفهان حركت كردم و به تخت فولاد (قبرستان بزرگ اصفهان ) آمدم در یكى از حجره ها رفتم ، خواستم دستمال خود را باز كنم و چند لقمه غذا بخورم و بعد از آن بخوابم تا در حدود نیمه شب بیدار شوم و مشغول عبادت گردم .
    در این حال در مقبره را زدند تا جنازه اى را كه از ارحام و بستگان صاحب مقبره بود آن جا بگذارند و قارى كه متصدى مقبره بود مشغول تلاوت قرآن شود و آن ها صبح بیایند و جنازه را دفن كنند.
    آن جماعت جنازه را داخل حجره گذاشتند (و دستورات لازم را دادند) و رفتند قارى هم مشغول خواندن قرآن شد.
    ناگاه دیدم ملائكه عذاب آمدند و مشغول عذاب كردن جنازه شدند.
    مى گوید: چنان گرزهاى آتشین را بر سر او مى زدند كه آتش آن به آسمان زبانه مى كشید و فریادهایى از این جنازه بر مى خواست كه گویى تمام این قبرستان بزرگ را متزلزل مى كرد. نمى دانم اهل چه معصیتى بود؟ (شاید) از حاكمان جائر و ظالم بوده كه این طور مستحق عذاب شده است ، قارى قرآن اطلاعى از آن وضع نداشت ، آرام بر سر جنازه نشسته و به تلاوت قرآن مشغول بود.
    از مشاهده این منظره از حال رفتم ، بدنم لرزید، رنگم پرید، اشاره به صاحب مقبره كردم كه در را باز كن مى خواهم بروم . او نمى فهمد، هر چه مى خواستم بگویم زبانم قفل شده بود و حركت نمى كرد.
    بالاخره به او فهماندم : كه در را باز كن ، مى خواهم بروم . گفت : اى آقا! هوا سرد است ، برف روى زمین را پوشانیده و در راه گرگ است ، ترا مى درد.
    هر چه مى خواستم به صاحب مقبره بفهمانم كه طاقت ندارم ، (من چیزهایى را مى بینم كه تو نمى بینى ) او متوجه نبود و چیزى را درك نمى كرد.
    به ناچار خود را به در اطاق كشاندم ، او در را باز كرد، خارج شدم و تا اصفهان با آن كه مسافت زیادى نیست به سختى آمدم و چندین بار به زمین خوردم ، آمدم در حجره و یك هفته مریض بودم . مرحوم آخوند كاشى و جهانگیر خان ، آن دو استاد بزرگ از من پرستارى مى كردند و دوا مى دادند تا كم كم حالم بهتر شد.

  • لباسشان پاره و كثیف است
  • نیز مرحوم سید جمال الدین گلپایگانى نقل كرد: (بعد از آن كه براى ادامه تحصیل به حوزه علمیه نجف اشرف رفتم ) یك روز به وادى السلام براى فاتحه اهل قبور و زیارت ارواح مؤ منان رفتم .
    هوا بسیار گرم بود، در زیر سقفى كه بر روى قبرى زده بودند، نشستم ، عمامه خود را برداشته و عبا را كنار زدم كه قدرى استراحت كنم و برگردم . در این حمال دیدم جماعتى از مردگان با لباس هاى پاره و كهنه و وضعى بسیار كثیف به سوى من آمدند و طلب شفاعت كردند، گفتند: وضع ما بسیار بد است ، از خدا به خواه ما را عفو كند.
    به ایشان پرخاش كردم و گفتم : هر چه در دنیا به شما گفتند گوش نكردید و حالا كه كار از كار گذشته است طلب عفو مى كنید، اى مستكبران ! بروید به جاى خود ایشان مى فرمود: این مردگان ، افراد پول دارى از عرب بودند كه در دنیا مستكبرانه زندگى مى كردند و قبرهایشان در اطراف همان قبرى بود كه من روى آن نشسته بودم .

  • فشار قبر همه جا ممكن است
  • فشار قبر تابع گناه است هر چه گناه بیشتر باشد فشار و عذاب قبر بیشتر است . كم اتفاق مى افتد كسى بدون گناه بوده و فشار قبر نداشته باشد.
    یك مطلب باقى مى ماند و آن این كه : اگر كسى در دریا غرق شود یا حیوان او را بخورد یا بالاى دارش بكشند آیا فشار قبر دارد یا نه ؟
    درباره كسى كه او را بدار كشیده اند از امام رضا علیه سئوال كردند: آیا عذاب و فشار قبر به او مى رسد یا نه ؟ امام در جواب فرمود: بلى ، خدا هوا را امر مى كند كه او را فشار دهد و عذاب نماید.
    در رابطه با كسى كه او را به دار آمیخته اند نیز از امام صادق علیه السلام سئوال شد: آیا عذاب قبر به او مى رسد؟ فرمود: خداى زمین همان خداى هوا است . به هوا وحى مى كند كه او را فشار دهد، هوا هم او را سخت تر از قبر فشار مى دهد.
    هم چنین كسى كه به دریا غرق مى شود خداوند به دریا امر مى كند او را فشار دهد. پس فشار منحصر به قبر نیست ، انسان هر كجا باشد فشار شب اول قبر را خواهد دید.

  • فشار قبر كفاره گناهان است
  • چون فشار قبر تابع گناهان است براى مؤ منان وجود دارد؛ زیرا آن ها هم ممكن است مرتكب گناه شوند. مؤ منان و نیكان نیز به اندازه گناهانى كه از آن ها سر زده است كیفر مى شوند.
    اما عذاب قبر مؤ منان با كفار و مشركان فرق مى كند. جنایت كاران ، قاتلین و حرام خواران ، عذاب قبرشان تا قیامت ادامه دارد و در قیامت هم عذابى سخت تر خواهند داشت . مؤ منان عذاب قبرشان موقت است عذاب آن ها بستگى به میزان گناهان ایشان دارد (ممكن است برخى یك لحظه و برخى یك روز و عده اى یك هفته و بعضى دیگر یك سال و چند سال در رنج و عذاب و ناراحتى به سر مى برند، آنان وقتى به اندازه گناهانشان عذاب شدند آزاد مى شوند.)
    امام رضا علیه السلام فرمود: كسى كه معتقد به حق بوده است ، سپس گنه كار شود و پیش از مرگ توبه نكند، در جهان برزخ به اندازه گناهانش او را عذاب كنند، تا این كه در قیامت گناهى به گردن او نباشد.

  • عذاب براى جسم است یا روح ؟
  • معلوم شد كه فشار و عذاب قبر حتمى است و هر كسى باید در عالم برزخ و قیامت ، به اندازه گناهان خود عذاب شود. حال ببینیم عذاب براى جسم است یا روح و یا براى هر دوى آنها؟
    از آیات و اخبار این طور به دست مى آید كه : براى هر دوى آنها است ؛ چون جسم و جان هیچ كدام مستقلا نمى توانند عملى انجام دهند.
    در این جا لازم است مناظره و مشاجره اى را كه در برزخ و قیامت بین جسم و روح واقع مى شود بیان كنیم تا حقیقت مطلب براى همگان معلوم شود.
    زمان صدور كیفر اعمال و افعال بد و زشت ، بین جسم و جان نزاع واقع مى شود و هر كدام صدور افعال را به گردن دیگرى مى اندازد و خود را از تبعات وارده بر آن ، برى مى داند.
    ابوبكر خوارزمى از این عباس نقل كرده است : جسدمیت در پیشگاه الهى در مقام مناظره و مخاصمه با روح عرض مى كند: پروردگارا! مرا خلق فرمودى در حالى كه مانند مار هستم . نه دستى دارم كه با آن چیزى را بگیرم و بدهم و عملى انجام دهم ، نه پایى دارم كه به واسطه آن ، آمد و شد كنم ، نه چشمى دارم كه با آن اشیاء را ببینم ، نه گوشى دارم كه با آن صداها را بشنوم مگر این كه روح داخل من شود. چون روح داخل شد زبانم گویا، گوشم شنوا، چشمم بینا، دستم گیرا، و پایم پویا گردید. بار خدایا! عذاب را حواله روح كن و مرا از آن خلاصى ده .
    بعد از آن روح عرضه مى دارد: بار خدایا! مرا خلق كردى در حالى كه مانند باد بودم . براى من دست و پا و چشم و گوش قرار ندادى . حركت نكنم مگر به واسطه آلات و اجزایى كه در بدن است و سكونت نیابم مگر به واسطه تسكین آنها، پس جرم من كدام است و جنایت من چیست ؟ خدایا! عذاب را حواله جسد قرار ده و مرا رهایى بخش .
    از این حدیث به دست مى آید كه عذاب قبر، هم متوجه جسم است و هم متوجه روح ، مانند انسان خواب ، كه خواب وحشتناك ببیند ناراحتى آن ، هم در جسم او اثر مى گذارد و هم در روح او.

  • مثال انسان نابینا و زمین گیر
  • در رابطه با مجرم بودن جسم و جان و عذاب برزخى و این كه اعمال از كدامیك از آن صادر شده است مثالى را بیان مى كنم كه هر دو را مقصر و مجرم مى داند.
    مثل روح و جسم مثل شخص نابینا و انسان زمین گیر است كه اعضاء و جوارح او از كار افتاده باشد. این دو نفر با هم دیگر رفاقت مى كنند و به هم دیگر كمك مى نمایند تا به باغى مى رسند كه انواع و اقسام میوه ها از درختان آن باغ آویزان شده است .
    آنان با هم دیگر مشورت كرده چه حیله كنند تا از آن میوه ها چیده و بخورند. فكرشان به این جا منتهى شد كه شخص كور به واسطه این كه قدرت بر راه رفتن دارد، شخص زمین گیر مفلوج را بر دوش گرفته و به نزد درخت برساند و زمین گیر به واسطه دیدن درخت و میوه هاى آن ، میوه را از درخت چیده تا هر دو تناول كنند.
    پس ملاحظه كنید كه چگونه آن دو نفر، هر كدام به رفیق خود محتاج است . آیا انسان نابینا مى تواند بگوید، اى زمین گیر مفلوج ! اگر تو نبودى من میوه اى از این باغ نمى خورم و آن زمین گیر بگوید، اى نابینا اگر تو نبودى من هم نمى توانستم از این باغ میوه بخورم ؟ (خیر هر دوى آنها مجرم هستند و هر كدام با كمك هم دیگر داخل باغ شده اند و از میوه ها استفاده كرده اند).
    چنین است حال روح جسد! صادر شدن اعمال و افعال از آن دو هر كدام محتاج به دیگرى است ، اگر روح نبود جسد مانند چوب خشك روى زمین افتاده بود و اگر قالب و بدن نبود عملى از روح تنها صادر نمى شد. پس هر یك نسبت به عملى كه انجام داده از جهتى عامل و فاعل مى باشد.
    از این جهت خطاب و ثواب و عقاب هم براى جسم است و هم براى روح این طور نیست كه منحصر به یكى باشد بدون دیگرى .
    با این مثال مى توان معاد جسمانى را هم ، ثابت كرد و این داستان رد بر كسانى است كه مى گویند معاد، روحانى است نه جسمانى .

  • چیزهایى كه باعث عذاب قبر مى شود
  • در این جا لازم است بدانیم چیزهایى كه باعث عذاب قبر مى شود چیست و چیزهایى كه عذاب قبر را زیاد مى كند كدام است ؟

  • نماز بدون وضو
  • جایى كه انسان براى نماز باید غسل كند اگر بدون غسل و تیمم نماز بخواند یا جایى كه باید وضو بگیرد اگر بدون وضو نماز بخواند، موجب عذاب قبر مى شود.
    صفوان بن مهران از امام صادق علیه السلام روایت كرده است كه آن حضرت فرمود: شخص مؤ منى از دنیا رفت . بعد از دفنش ، ملائكه او را در قبرش نشاندند و گفتند: ماءموریت داریم كه صد تازیانه به تو بزنیم . مؤ من گفت : طاقت ندارم . گفتند: پنجاه ضربه شلاق مى زنیم . گفت : طاقت ندارم . گفتند: ده ضربه . گفت : طاقت ندارم تا رسید به یك ضربه . گفتند: چاره اى نیست باید یك ضربه را به تو بزنیم .
    مؤ من گفت : چرا و به چه علت باید یك ضربه شلاق به من بزنید؟ گفتند: براى اینكه روزى نماز بدون وضو خواندى و دیگر این كه بر ضعیفى گذشتى ، در حالى كه (قادر بر یاریش بودى اما) او را یارى نكردى ، پس او را تازیانه اى زدند كه در اثر آن قبرش پر از آتش ‍ شد.

  • سخن چینى
  • از جمله چیزهایى كه باعث عذاب قبر مى شود سخن چینى و حرف مردم را به دیگران رساند است ولو این كه آن حرف راست باشد. حضرت امیرالمؤ منین علیه السلام فرمود: عذاب قبر به جهت سخن چینى و نمامى به وجود مى آید.
    از ابن عباس نقل شده :13 عذاب قبر جهت نمامى است .
    در وصیت هاى حضرت رسول صلى الله علیه و آله به على آمده است كه فرمود: یا على ! از نمامى بپرهیز؛ زیرا آن باعث عذاب قبر مى شود.
    از جمله عذاب هاى قبر براى نمام این است كه : او در عالم برزخ از قیافه انسان بیرون مى رود و به شكل خوك و الاغ در مى آید.
    چنانچه از حضرت رسول صلى الله علیه و آله نقل شده كه فرمود: شبى كه مرا به آسمان ها بردند (در عالم برزخ ) زنى را دیدم كه سرش سر خوك و بدنش مانند الاغ بود و با هزار هزار نوع عذاب ، او را مجازات مى كردند. اصحاب عرض كردند: یا رسول الله ! صلى الله علیه و آله عمل او در دنیا چه بوده است ؟ فرمود: عمل او سخن چینى و دروغ گویى بوده است .
    نیز فرمود: هر كس به قصد سخن چینى و نمامى در میان دو نفر قدم بردارد، خداوند آتشى را بر او سلطه مى سازد كه از هنگام دفن تا روز قیامت او را بسوزاند و چون در قیامت از قبر خود بیرون آید اژدهایى را بر او مسلط مى كند كه پیوسته بدنش را نیش زند تا این كه به دوزخ داخل شود.

  • غیبت
  • بدگویى كردن و غیبت نمودن از دیگران موجب عذاب قبر است . از ابن عباس نقل شده است : غیبت و بدگویى كردن از مردم ، عذاب قبر را فراهم مى كند و یك سوم عذاب قبر به سبب غیبت است .
    از جمله عذاب هاى عالم قبر این است كه غیبت كنندگان ، سینه و صورت هاى خود را با ناخنهاى خود مى خراشند.
    حضرت رسول صلى الله علیه و آله فرمود: در شب معراج به قومى برخورد كردم كه ناخن هاى آنها از مس بود، آنان سینه و صورتهاى خود را با آنها مى خراشیدند.
    از جبرئیل پرسیدم : اینها چه كسانى هستند و عمل آنها چه بوده است ؟ گفت : اینها كسانى هستند كه غیبت مردم را مى كردند و گوشت آنان را به وسیله غیبت مى خوردند و آبروى آنها را هتك مى كردند.

  • اجتناب نكردن از بول
  • از حضرت على علیه السلام روایت شده است : اجتناب نكردن از بول و ترشحات آن باعث عذاب و فشار قبر مى شود. (مانند این كه انسان ایستاده یا روى زمین سخت بول كند به طورى كه قطرات آن به بدن و لباسش ترشح نماید و بعدا بدن و لباس را براى نماز آب نكشد
    جابر بن عبدالله مى گوید: همراه پیامبر صلى الله علیه و آله عبور مى كردیم تا به كنار دو قبر رسیدیم . آن حضرت فرمود: صاحبان این دو قبر اكنون عذاب مى شوند، عذاب یكى از اینها به این جهت است كه در دنیا غیبت مردم را مى كرد و عذاب دیگرى به این علت بوده كه از پاشیدن قطرات بول به بدنش پرهیز نداشته است .

  • دورى كردن از همسر
  • هم خوابى نكردن با زن (مقاربت و جماع نكردن با او و به خواسته طبیعى او توجه نكردن ) موجب عذاب و فشار قبر مى شود. چنانچه حضرت على علیه السلام فرمود: دورى كردن مرد از همسر خود موجب عذاب قبر مى شود.

  • حق الناس
  • از جمله امورى كه در عالم برزخ بسیار خطرناك است و باعث عذاب هاى شدید مى شود حق الناس است . البته هر گناهى در شب اول قبر دست و پاگیر انسان مى شود اما حق الناس را عذابى است .
    مرحوم نورى در دارالسلام مى فرماید: یكى از علما پس از مرگ پدرش ، او را به خواب دید در حالى كه بسیار افسرده بود. از او پرسید: شما عالم خدمتگزار به اسلام بودى . چرا ناراحت و افسرده اى ؟ پدر گفت : مقام و جاى من خوب است ولى واى از حق الناس من ده تومان به فلانى بدهكارم ، همین قرض مرا چنین ناراحت و آزرده خاطر كرده است .
    پسر گوید: رفتم و طلبكار را پیدا كردم . از او سئوال نمودم : آیا پدر من این مقدار به تو بدهكار است ؟ گفت : آرى ، گفتم : چرا نیامدى تا طلب خود را وصول كنى ؟ گفت : ترسیدم مرا دروغ پندارى ، اما از دست پدر شما ناراحت بودم كه چرا بدهى اش را در دفترى ننوشته است !

  • یك سال عذاب قبر
  • براى حق الناس در عالم برزخ انسان را زندانى مى كنند و او را نگاه مى دارند تا حق مردم پرداخته شود.
    سلیمان دارایى را كه یكى از زهاد و بندگان خاص خدا بود بعد از مرگش ‍ در خواب دیدند، احوالش را پرسیدند و گفتند: با تو چه كردند؟
    در جواب گفت : یك سال است كه در عالم برزخ مرا زندانى كرده اند (و عذاب مى كنند). پرسیدند: براى چه ؟ گفت : روزى بار كاهى وارد شهر مى شد، من بدون آنكه از صاحب آن اجازه بگیرم پر كاهى برداشتم كه با آن خلال كنم و زیر دندانم نمایم . براى این عمل ، یك سال است كه مرا نگاه داشته اند و مورد عتاب قرار گرفته ام كه چرا بدون رضایت صاحبش ‍ در مال مردم تصرف كرده ام .
    عذاب برزخى تنها براى اموات نیست بلكه زنده ها هم ، گاهى عذاب برزخ را در همین دنیا مشاهده كرده اند و اثر درد و رنج آن تا آخر عمر در بدن آنها باقى مانده است .
    لازم مى دانم در این جا داستانى را در این باره نقل كنم شاید هشدارى باشد براى كسانى كه حق الناس را مانند شیر مادر مى خورند و در صدد جبران آن نیستند.

  • شاهزاده هندى
  • از عالم بزرگوار سید هاشم بحرانى نقل شده است : در نجف اشرف شخص عطارى بود كه همه روزه پس از نماز ظهر در مغازه اش ، مردم را موعظه مى كرد و هیچگاه دكانش از جمعیت خالى نبود.
    یكى از شاه زداگان هند كه مقیم نجف شده بود برایش مسافرتى پیش آمد. جعبه اى كه در آن گوهرهاى نفیسى و جواهرات قیمتى بود نزد عطاربه امانت گذاشت و به مسافرت رفت . بعد از مراجعت ، نزد عطارآمد و امانت خود را از او مطالبه كرد. عطارمنكر امانت شد و گفت : امانتى پیش من نیست و ترا نمى شناسم .
    شاهزاده در كار خود بیچاره شد و پناهنده به قبر مطهر حضرت امیرالمؤ منین علیه السلام گردید و گفت : یا على ! براى اقامت در كنار قبر تو ترك وطن كردم و تمام دارایى خود را نزد مرد عطاركه در كنار حرم تو مغازه دارد و مردم او را امین مى دانند گذاشتم و به مسافرت رفتم . حال كه برگشتم او منكر امانت شده است پول مرا نمى دهد. من هم ، نه مالى دارم كه بتوانم با آن زندگى كنم و نه شاهدى دارم براى اثبات حق خود و كسى غیر از حضرتت نیست كه به داد من رسد.
    هنگام شب آن حضرت را در خواب دید كه به او فرمود: اول صبح دروازه شهر باز مى شود. بیرون برو. اول كسى را كه دیدى امانت خود را از او مطالبه كن ، به تو مى رساند.
    صبح از شهر خارج شد. اول كسى را كه ملاقات كرد پیرمرد عابد و زاهدى بود كه پشته هیزمى بر دوش داشت و مى خواست آن را بفروشد (و پول آن را به مصرف زندگى خود و عیالش برساند). هندى كه وضع او را دید تعجب كرد و گفت : آیا این شخص مى تواند حق مرا بگیرد؟ خجالت كشید كه از او چیزى بخواهد و مطلب خود را با او در میان گذارد.
    دو مرتبه به حرم مطهر برگشت و عرض جمال نمود: شب دوم همان خواب را دید. باز فردا از شهر بیرو رفت و همان مرد را دید. باز چیزى نگفت و به حرم برگشت . شب سوم باز همان را شنید كه شبهاى قبل شنیده بود. روز سوم آن مرد شریف را دید و قضیه خود را برایش نقل كرد و مطالبه امانت خود را از او نمود. آن بزرگوار ساعتى فكر كرد و بعد از آن فرمود:
    فردا بعد از نماز ظهر در دكان عطاربیا تا امانت را به تو رسانم . شاهزاده هم ، هنگام اجتماع خلق ، در دكان عطارآمد آن مرد زاهد هیزم كش جلو آمد و به عطارفرمود: امروز موعظه و سخنرانى را به من واگذار كن . او هم قبول كرد.
    مرد عابد در مقابل مردمى كه براى شنیدن موعظه اجتماع كرده بودند قرار گرفت و گفت :
    اى مردم ! من فلانى پسر فلان شخص هستم و از حق الناس سخت در هراسم و به توفیق خداوند دوستى مال دنیا در دلم نیست ، اهل قناعت و گوشه گیرى هستم ، با این وصف پیش آمد ناگوارى برایم واقع شده است . مى خواهم امروز شما را از آن باخبر كنم و از سختى عذاب الهى و سوزش ‍ آتش عالم برزخ و جهنم بترسانم و بعضى گذارشات روز جزا را به گوش ‍ شمابرسانم كه خود شاهد آن بودم و شما هم مى توانید آن را مشاهده كنید.
    اى مردم ! من محتاج قرض گرفتن شدم . از یك نفر یهودى ده قران گرفتم و شرط كردم كه به مدت بیست روز، روزى نیم قران به او پس دهم . تا ده روز نصف طلب او را دادم و دیگر او را ندیدم . احوالش را پرسیدم : گفتند: به بغداد رفته است . پس از مدتى شبى در خواب دیدم گویا قیامت برپا شده است ، من و مردم را براى حساب احضار كردند.
    به فضل الهى از آن موقف خلاص شدم و جزء نیكان به سوى بهشت حركت كردم . وقتى به صراط رسیدم صداى نعره اى از جهنم شنیدم ، آن مرد طلبكار یهودى را دیدم كه مانند شعله آتش از جهنم بیرون آمد. راه را بر من بست و گفت : پنج قران از تو طلب دارم ، طلبم را بده و از صراط رد شو. گفتم : مدتى در مقام جستجوى تو بودم ولى ترا ندیم كه طلبت را بدهم .
    گفت : تا طلب مرا ندهى نمى گذارم رد شوى . گفتم : این جا چیزى ندارم . گفت : پس بگذار تا انگشت خودم را بر بدنت گذارم . پذیرفتم . وقتى انگشتش را بر سینه ام گذاشت از سوزش آن جزع كرده و بیدار شدم ، دیدم جاى انگشتش بر سینه ام زخم است و تا به حال مجروح مى باشد و هر چه مداوا كردم فایده نبخشیده است ، پس سینه خود را گشود و به مردم نشان داد. وقتى مردم چنین دیدند صداها به گریه و ناله بلند كردند و عطارهم از عذاب الهى سخت در هراس شد و آن شخص هندى را به خانه خود برد و امانت او را پس داد و معذرت خواست .(

  • مار، او را نیش مى زد
  • از مولا مهدى نراقى كه یكى از علماى بزرگ اسلام است نقل شده است : روزى ایشان براى زیارت اهل قبور به وادى السلام نجف اشرف مى رود بعد از فاتحه و استغفار براى اهل قبور، یك مرتبه پرده مادیت از جلوى چشمش عقب مى رود، دریچه اى را مشاهده مى كند و داخل آن مى شود. قصر با شكوهى را مى بیند كه شخصى باوقار و نوارانى در بالاى آن نشسته است و افرادى دور او را گرفته اند و از او سئوالاتى مى كنند.
    مرحوم نراقى مى گوید: من هم داخل آن قصر شدم و به حرفهاى او گوش ‍ مى دادم . قدرى كه گذشت ناگهان دیدم مارى از در وارد شد و مستقیم به سمت آن مرد كه بالاى قصر نشسته بود رفت و نیشى به او زد و برگشت از اطاق خارج شد.
    آن مرد از درد نیش مار، صورتش متغیر شد و قدرى به خود پیچید تا كم كم حالش عادى شد و به حالت اولیه برگشت . سپس باز شروع به سخن گفتن كرد و از مردم احوال پرسى نمود و از گذارشات دنیا از آن مرد، مى پرسیدند.
    ساعتى گذشت ، براى مرتبه دوم دیدم كه آن مار از در وارد شد و او را نیش ‍ زد و برگشت .
    آن مرد حالش مضطرب و رنگ چهره اش دگرگون شد و سپس به حالت عادى برگشت و باز شروع به سخن گفتن كرد.
    سئوال كردم : شما كیستید؟! این جا كجا است ؟ این قصر متعلق به كیست ؟ این مار چرا شما را نیش مى زند؟
    گفت : این قصر و درختان و جواهرات و مكانى كه مشاهده مى كنى بهشت برزخى و همه متعلق به من است . این افرادى هم كه دور اطاق گرد آمده اند خویشان من هستند كه جلوتر از دنیا رفته اند و احوال خویشان خود را در دنیا مى پرسند و من جواب مى دهم .
    گفتم : این مار چرا ترا نیش مى زند؟ گفت : من مردى هستم مؤ من ، اهل نماز و روزه و خمس و زكوة ، هرچه فكر مى كنم كار خلافى از من سر نزده است كه مستحق چنین عقوبتى باشم و این باغ ، با این خصوصیات نتیجه برزخى همان اعمال صالحه من است .
    فقط خلاف من این است كه : یكروز در هواى گرم تابستان در میان كوچه حركت مى كردم . دیدم صاحب مغازه اى با یك مشترى گفت و گو و منازعه دارد، براى اصلاح امور آنها، نزدیك رفتم . صاحب مغازه مى گفت : سیصد دینار (شش شاهى ) از تو طلب دارم و مشترى مى گفت : من پنج شاهى بدهكارم .
    به صاحب مغازه گفتم : تو از نیم شاهى بگذر و به مشترى گفتم : تو هم از نیم شاهى صرف نظر كن و مبلغ پنج شاهى و نیم به صاحب مغازه بده .
    صاحب مغازه ساكت شد، در حالیكه حق با او بود و من به قدر نیم شاهى در قضاوت خود كه صاحب مغازه بر آن راضى نبود حق او را ضایع كردم . در كیفر این عمل خداوند، این مار را بر من مسلط كرده است كه در هر ساعت مرا نیش زند تا در صور دمیده شود و خلایق براى حساب در محشر حاضر شوند و به بركت شفاعت محمد صلى الله علیه و آله و آلش ‍ نجات پیدا كنم .

  • مرا از گرفتارى نجات بده
  • شخص مؤ منى مى گوید: مدتى از مرگ پدرم گذشته بود شبى او را خواب دیدم ، در حالى كه مى دانستم مرده است . نزدیك من آمد و پس از سلام گفت : اى فرزند! من به فلانى پانصد تومان بدهكارم مرا نجات بده و از گرفتارى خلاصم كن .
    این شخص از خواب بیدار شد و آن را با بى تفاوتى تلقى كرد و در این رابطه اقدامى ننمود. پس از چندى دوباره پدر به خواب پسر آمد و خواسته خود را كه قبلا گفته بود تكرار كرد و از پسر گلایه نمود كه : چرا به گفته ام ترتیب اثر ندادى . پسر كه در عالم رؤ یا مى دانست پدرش مرده است به او گفت : براى این كه مطمئن شوم این تو هستى كه با من سخن مى گویى ، یك نشانى دیگر بگو. پدر گفت : یاد دارى چند سال قبل سقف اطاقك روى چاه را كاه گل كردم پس از آن انگشترم گم شد و هر چه تفحص كردیم نیافتیم . گفتم : آرى ، به یاد دارم .
    پدر گفت : پس از آنكه انسان مى میرد بسیارى از مسائل ناشناخته و مجهول براى او روشن مى شود. بعد از مرگ فهیدم انگشترم لاى كاه گل هاى سقف اتاقك مانده است ؛ چون موقع كار، ماله در دست چپم بود و كاه گل را به دست راست مى گرفتم در یكى از دفعات كه به من گل دادى ، وقتى خواستم آن را با ماله از كف دستم جدا كنم و به سقف بزنم انگشترم با فشار لب ماله از انگشتم بیرون آمده و با گل هاى آنرا به سقف زده ام و در آن موقع متوجه خارج شدن انگشتر نشده بودم .
    حال براى این كه مطمئن شوى این منم كه با تو سخن مى گویم هر چه زودتر كاه گلها را از سقف جدا كرده و آنها را نرم كن و انگشترم را مى یابى .
    پسر بدون آن كه خواب را به كسى بگوید صبح همان شب ، در اولین فرصت اقدام كرد. مى گوید: روى چاه را پوشاندم كاه گل را از سقف جدا كردم در حیاط منزل روى هم انباشتم ، بعدا آنها را نرم كردم و انگشتر را یافتم . مبلغى را كه پدرم گفته بود آماده كرده به بازار آمدم و نزد مردى كه پدرم گفته بود رفتم . پس از سلام و احوال پرسى . سئوال كردم : آیا شما از مرحوم پدرم طلبى دارید؟ صاحب مغازه گفت : براى چه مى پرسى ؟
    گفتم : مى خواستم بدانم . صاحب مغازه گفت : پانصد تومان طلب دارم . سئوال كردم : پدر من چگونه به شما مقروض شد. جواب داد: یك روز به حجره من آمد و پانصد تومان قرض خواست . من هم مبلغ را بدون آنكه از وى سفته و یا لااقل یادداشتى بگیرم به او دادم . طولى نكشید كه او بر اثر سكته قلبى از دنیا رفت .
    پسر گفت : چرا براى وصول طلب خود مراجعه نكردى ؟ جواب داد: سندى در دست نداشتم و شایسته ندیدم مراجعه كنم ؛ زیرا ممكن بود گفته ام مورد قبول واقع نشود. پسر مبلغ را به صاحب مغازه داد و جریان را براى او نقل كرد. (و با پرداخت حق الناس پدر خود را از گرفتارى نجات داد.
  • یك سال عذاب براى حق الناس
  • مرحوم سید محمد (ره ) كه یكى از علماى بزرگ اصفهان بود نقل كرده است : یك سال از فوت پدرم گذشته بود. شبى او را در عالم خواب دیدم و احوالش را پرسیدم : گفت : تا كنون گرفتار بودم اما حالا راحت شدم . عرض كردم : سبب گرفتارى شما چه بود؟
    فرمود: هیجده قران به مشهدى رضاى سقاباشى بدهى داشتم و فراموش كردم كه وصیت نمایم تا به او بدهند. از وقتى كه مردم تا كنون گرفتار بودم ، ولى دیروز مشهدى رضا مرا حلال كرد و از گرفتارى برزخ نجات پیدا كردم .
    سید محمد وقتى این خواب را مى بیند از نجف اشرف به برادرش كه در اصفهان بود مى نویسد: چنین خوابى دیدم . تحقیق كن اگر پدرم به كسى بدهى دارد بپردازید، برادرش دنبال سقا باشى مى رود و قضیه را از او مى پرسد: سقا باشى مى گوید: آرى ، من مبلغ هیجده قران از پدر شما طلب كار بودم ، پس از مرگ آن بزرگوار چون سندى در دست نداشتم مطالبه آن پول را نكردم ؛ زیرا بى فایده بود و اگر طلب مى كردم آنها هم از من طلب سند مى نمودند. تا این كه یك سال از مرگ مرحوم پدرتان گذشت . با خود گفتم : هر چند سید كوتاهى كرد و سندى به من نداد وصیت هم نكرد ولى به خاطر جدش او را حلال مى كنم تا گرفتار عذاب نباشد.
    فرزندان آن مرحوم ، هیجده قران را آماده مى كنند كه به آقاى سقا باشى بپردازند. ولى ایشان قبول نمى كند و مى گوید: من چیزى را كه بخشیده ام دیگر نمى توانم پس بگیرم .

  • به اندازه یك گندم از حسناتم كم شد
  • وارد شده است : مرد فقیرى از دنیا رفت ، اول صبح جنازه او را برداشتند و در اثر زیادى جمعیت ، دفن او تا شب طول كشید. بعد از دفن ، او را به خواب دیدند. به او گفتند: با این همه مقام و احترامى كه از تو به عمل آمد خداوند با تو چه كرد؟ و چه عملى انجام داد؟
    در جواب گفت : به حمدالله خدا مرا بخشید و احسان زیادى به من كرد، ولى روزى با حالت روزه به آسیاب دوستم كه مشغول آرد كردن گندم هاى خود بود رفتم ، هنگام افطار بدون اجازه دوستم ، یك دانه گندم برداشتم به دو نیم كردم و باز گندم را میان گندمها انداختم .
    دوستم گفت : كه اینها مال من نیست . وقتى از دنیا رفتم ، خداوند به حسابم رسیدگى كرد حتى از آن یك دانه گندم هم ، حساب به عمل آورد و از من مطالبه حق دوستم را نمود و از حسناتم به اندازه قیمت آن دانه گندم برداشته و به رفیقم دادند. از این جا معنى آیه
    فمن یعمل مثقال ذرة خیرا یره و من یعمل مثقال ذرة شرا یثره
    معلوم مى شود.
    خداوند مى فرماید: كسى كه به اندازه ذره اى كار خیر انجام داده باشد آن را مى بیند و كسى كه به اندازه ذره اى شر و كار ناپسند انجام داده باشد آن را مى بیند
    پس اى بندگان خدا! مواظب باشید حق الناس را ضایع نكنید، و تا فرصت دارید اگر حق كسى پیش شما است به صاحبش برسانید؛ زیرا در قیامت با دقت به حساب بندگان رسیدگى مى شود.
    اگر بنا باشد براى یك درهم ناچیز شش صد نماز قبول شده بردارند!! چیزى براى انسان باقى نمى ماند مگر این كه خداوند رحم كند.

  • بد اخلاقى
  • از جمله چیزهایى كه باعث عذاب و فشار قبر مى شود بداخلاقى است ، چه با مردم و چه با خانواده و دوست و رفیق . حتى اگر انسان از دوستان و اولیاء خدا هم بوده است و اخلاقش بد باشد باز قبر به طورى او را فشار مى دهد كه استخوانهاى او درهم شكسته مى شود.

  • داستان سعد بن معاذ
  • در این جا لازم است سعد بن معاذ را بیان كنم كه : او با آن همه ایمان و اعتقاد و با آن همه خدماتى كه به اسلام و مسلمین كرده بود باز قبر او را فشار داد. او در جنگ هاى اسلامى مانند جنگ بدر، احد، خندق و.... شكرت داشت و در جنگ بدر پرچم دار طایفه اى بود.
    سعد یكى از اصحاب بزرگ پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم و از اهل مدینه بود. او رئیس انصار و فوق العاده نزد رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم و مسلمین محترم بود به طورى احترام داشت كه وقتى سواره مى آمد. رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم مى فرمود: مسلمین به استقبالش روند و خود پیامبر هم هنگام ورودش تمام قامت در برابر او بر مى خواست . در جنگ خندق از خود گذشتگى هایى نشان داد تا آن كه تیرى به دستش اصابت كرد و دچار خون ریزى شد. در این حالت گفت :
    خدایا! اگر از جنگ قریش ، چیزى باقى گذاشته اى مرا زنده بدار؛ چون من بیشتر از هر كس به جنگ با آنان علاقه مند هستم و اگر جنگ به پایان رسیده است همین تیر را وسیله شهادت من قرار ده و مرا نمیران تا. چشمم به خوارى و نابودى یهودیان بنى قریضه روشن گردد.
    بعد از آن ، سعد محل زخم خود را محكم بست و از خون ریزى جلوگیرى كرد. لكن دست او تورم نمود. به دستور پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله و سلم در مسجد، خیمه اى برافراشتند و سعد در آن خیمه ، تحت درمان قرار گرفت و خود پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله و سلم پرستارى او را عهده دار شد. و این دعا را در حق او مى كرد. خدایا! سعد در راه تو جهاد كرد و پیامبرش را تصدیق نمود، روح او را به خوبى بپذیر
    بعد از خاتمه جنگ خندق و محاصره قلعه بنى قریطه و در فشار قرار گرفتن آنان .
    حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم حكمیت جنگ با یهودیان را به او واگذار كرد و به آنان فرمود: آیا راضى هستید یكى از قبیله شما را حكم گردانم و به حكم او راضى شوید. گفتند: بلى ، آن مرد كیست ؟
    فرمود: سعد بن معاذ است . یهود گفتند: به حكم او راضى شدیم . حضرت دستور داد: او را بر تختخوابى گذاشتند و پیش یهود آوردند. یهودیان بنى قریضه دور بستر او جمع شدند و مى خواستند كه او درباره آن ها نیكى كند. سعد گفت : آیا به حكم من راضى هستید! گفتند: آرى ، والله راضى هستیم . گفت : هر حكمى درباره شما بكنم به آن راضى هستید. گفتند: بلى ، آن گاه متوجه حضرت شد و گفت : شما چه مى فرمایید؟ حضرت فرمود: اى سعد! حكم كن در حق ایشان ، زیرا هر حكمى كه تو در حق ایشان بكنى من راضى هستم .
    عرض كرد: یا رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم ! مردان ایشان را بكش ‍ و زنان و اطفال آنان را اسیر كن و اموالشان را در میان مهاجر و انصار قسمت فرما. حضرت فرمود: حكمى كردى كه خدا در بالاى هفت آسمان چنین حكم كرده بود. بعد از آن جاى زخم تیر، طبق خواسته خودش كه از خدا درخواست كرده بود منفجر شد و شروع به خون ریزى نمود تا از دنیا رفت .
    صبح آن روزى كه سعد از دنیا رفت . جبرئیل نازل شد و عرض كرد: یا رسول الله ! چه كسى از امت تو از دنیا رفته است ، كه فرشتگان آسمان روح او را به یك دیگر مژده مى دهند؟

  • خبر شهادت سعد به پیامبر رسید
  • حضرت صادق فرمود: عده اى به خدمت حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم آمدند و گفتند: یا رسول الله ! سعد بن معاذرحلت كرده و به شهادت رسیده است .
    رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم وقتى خبر شهادت سعدرا شنید همراه جماعتى از اصحاب خود، با عجله به طرف منزل سعدحركت كردند و در حالى كه تكیه به در داده و نشسته بود امر كرد تا سعدرا غسل دهند، ناگهان دیدند آن حضرت زانوهاى خود را جمع كرد، علتش را پرسیدند؟ فرمود: ده هزار فرشته براى تشییع جنازه او آمده اند، به آن ها جا دادم وقتى غسل به پایان رسید او را حنوط و كفن كرده و به سوى قبرستان بقیع حمل نمودند.
    حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم پا برهنه و بدون ردا، جنازه را تشیع مى كرد، گاهى طرف راست و گاهى جانب چپ تابوت را مى گرفت تا آن كه جنازه سعد را كنار قبر بر زمین گذاشتند.
    حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم داخل قبر شد و براى سعد، لحد معین كرد و او را در لحد گذاشت . خشتها را یكى یكى پهلوى هم چید و فرمود: سنگ و گل بدهید و با آن ها میان خشت ها را پر كرد.
    رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم چون فارغ شد و خاك بر روى سعد ریختند و قبر را پر كردند. فرمود: مى دانم كه حركت و تلاش ما به سوى دیار نیستى و قبر است و نیز مى دانم كه پوسیدگى به این قبر مى رسد، لیكن پروردگار دوست دارد بنده خدا كارى را كه انجام مى دهد، در آن حكم كارى كند.
    چون از تسویه قبر فارغ شد و خاك به روى آن ریختند. مادر سعدگفت : گوارا باد بر تو اى سعددر این بهشتى كه داخل مى شوى .
    حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: اى مادر سعد! به طور جزم بر خدا حكم نكن ؛ چون الان قبر؛ بدن سعدرا چنان فشارى داد.
    رسول خدا بعد از دفن سعدمراجعت كرد و مردم نیز مراجعت نمودند و عرض كردند: یا رسول الله ! ما امروز كارهایى را درباره سعد از شما مشاهده كردیم كه تا به حال درباره هیچ كس دیگر ندیده بودیم كه انجام دهید، بدون ردا، و كفش به دنبال جنازه سعدحركت كردید!
    فرمود: دیدم هفتاد هزار از فرشتگان آسمان بدون كفش و رداء به تشییع جنازه سعدآمده اند، من هم به آن ها تاءسى نمودم .
    عرض كردند: شما گاهى جانب راست و گاهى جانب چپ سریر را مى گرفتید! فرمود: دست راست من در دست جبرئیل بود او از هر جا شروع مى كرد و مى رفت من نیز از همان جا شروع مى كردم و مى رفتم .
    عرض كردند: شما دستور دادید كه سعدرا غسل دهند و خود بر جنازه اش نماز خواندید و براى او لحد قرار دادید و بعد از آن فرمودید كه قبر، بدن سعد را فشار داد.
    فرمود: آرى ، چون سعدبا اهل منزلش بداخلاق بود و فشار قبر در اثر خلق بد او بوده است .

  • ضد ولایت
  • از جمله چیزهایى كه عذاب قبر را به وجود مى آورد اعتقاد نداشتن به ولایت امامان است .
    شخصى به نام على بن ابى حمزه بطائنى از فرقه واقفیه كه در سابق از نمایندگان حضرت موسى بن جعفر علیه السلام به حساب مى آمد و در زندگانى و حیات آن حضرت مبلغ سى هزار دینار بابت وجوهات از مردم گرفته و پیش خود نگاه داشته بود (چون آن حضرت داخل زندان به شهادت رسید پولها را به فرزندش على بن موسى الرضاتحویل نداد) و گفت : موسى بن جعفر در زندان از دنیا رفته است و كسى را بعد از خودش تعیین نكرده بود كه وجوهات را به او تحویل دهم . این شخصامامت على بن موسى الرضا علیه السلام را انكار كرد و با آن حضرت دشمنى ورزید. پس از مرگش حال او را از امام رضا علیه السلام پرسیدند؟
    آن حضرت فرمود: ملائكه در شب اول قبرش در مورد امامان از او پرسیدند: همه را جواب داد تا وقتى نوبت به من رسید، امامت مرا منكر شد، پس ملائكه ضربه اى بر او زدند كه آتش از قبرش زبانه كشید و او را سوزاند!

  • حرام خوردن
  • حضرت رسول صلى الله علیه و آله فرمود: شبى كه مرا به معراج بردند، قومى را دیدم كه قلاب هاى آتشین در بینى هاى آن فرو برده و در میان جهنم معلق بودند. از جبرئیل پرسیدم : این ها چه كسانى هستند؟
    عرض كرد:رسول علیه السلام فرمود: شبى كه مرا به معراج بردند قومى را دیدم كه قللب هاى آتشین در بینى هاى آن ها فرو برده و در میان جهنم معلق بودند. از جبرئیل پرسیدم : این ها چه كسانى هستند؟
    عرض كرد:یا رسول لله ! كسانى هستند كه خداوند متعال مال حلال روزى آنان كرده است ولى ایشان دنبال حرام رفته و حرام مى خوردند.
    نیز فرمود: به قومى گذشتم ، دیدم سفره اى جلوى آنها گسترده شده و در آن گوشت هاى پاك و پاكیزه موحد است كه در طرف دیگر آن ، گوشت هاى كثیف و گندیده قرار داشت .
    ولى آنها گوشت هاى پاك و پاكیزه را رها كرده و از گوشتهاى گندیده مى خورند. گفتم : اى جبرئیل ! اینها چه كسانى هستند؟
    عرض كرد: كسانى هستند كه در دنیا غذاى حلال را رها كرده و حرام مى خورند؟! یا رسول الله ! اینها كه مشاهده مى كنى از امت تو هستند.

  • ترك نماز عشاء
  • و فرمود: پس از آن ، بر جمعیتى گذشتم كه سر و صورت هایشان را با سنگ ، شكسته و له مى كردند. از جبرئیل پرسیدم : اینها چه كسانى هستند؟!
    عرض كرد: جمعیتى از امت تو هستند كه نماز عشاء را نخواندند و از روى غفلت و اهمیت ندادن به نماز آن را ترك كرده اند.

  • ضایع كردن مال یتیم
  • و فرمود: جمعیتى را دیدم كه آتش از دهان و پشتشان شعله ور بود. پرسیدم : اینان كیستند و كارشان چه بوده است ؟!
    جبرئیل عرض كرد: یا رسول الله ! اینها ستمكارانى بودند كه مال و دارایى یتیمان را به هر عنوان مى بردند و آنها را از حقشان محروم و بى نصیب مى كردند.
    (
    نیز فرمود: در جهنم قومى را مشاهده كردم كه لبهاى آنان مانند لبهاى شتر بود و جماعتى را بر آنها موكل كرده بودند كه لبهایشان را مى بریدند و سنگهایى از آتش را در دهانشان مى گذاشتند و آن سنگها از زیر آنان بیرون مى آمد.
    گفتم : اى جبرئیل ! اینها چه كسانى هستند؟ جواب داد: كسانى كه اموال اطفال یتیم را از روى ظلم و ستم مى خوردند.

  • ربا خوردن
  • سپس فرمود: بر عده اى گذشتم . شكمهایشان به قدرى بزرگ بود كه نمى توانستند از جاى خود برخیزند! از جبرئیل پرسیدم : اینان كیانند؟
    گفت : اینها ربا خواران امت تو هستند كه هرگاه عزم بر خواستن مى كنند، شیطان مزاحم آنها مى شود و همواره آنان را مى آزارد. سرنوشت اینان ، همچون سرنوشت آل فرعون است كه شب و روز بر آتش عرضه مى شوند و آتش را بر آنان مى نمایانند و دائما فریادشان بلند است و مى گویند: قیامت كى برپا مى شود؟
    و نیز فرمود: در شب معراج مردانى را دیدم كه شكمهاى آنان مانند خانه هاى بزرگ بود و داخل آنها پر از مار و عقرب بود و از خارج شكمشان ، داخل آنها دیده مى شد!
    گفتم : اى جبرئیل ! اینها چه كسانى هستند؟ گفت : یا رسول الله ! اینها رباخواران از امت تو هستند.

  • عیب جویى از مردم
  • بعد از آن فرمود: قومى را دیدم كه لبهاى آنان مانند لبهاى شتر بود و گوشتهاى پهلوهاى خود را با قیچى مقراض مى كنند و در دهان خود مى گذارند و مى خورند.
    گفتم : برادر جبرئیل ، اینها چه كسانى هستند؟ جواب داد: كسانى از مردم عیب جویى مى كنند و آنها را با گوشه هاى چشمهایشان و با اشاره سر و ابرو و دستهایشان مسخره مى كنند و غیبت مى نمایند و باز بان به عیب ظاهر و باطن مردم مى پردازند.

  • مال شوهر را به اولاد شوهر قبل دادن
  • سپس فرمود: شب معراج در سیر خود به زنانى رسیدم كه به پستانهایشان آویزان بودند. از جبرئیل پرسیدم : اینها چه طایفه اى هستند؟ گفت : زنانى مى باشند كه مال شوهران خود را به اولادانى كه از شوهر قبلى خود پیدا كرده اند مى دادند.
    بعد از آن فرمود: غضب خدا بر زنانى است كه در قوم و جمعیتى داخل كنند كسانى را كه داخل آن قوم و جمعیت نیستند و آنها را بر اسرار آن قوم آگاه نمایند و اموال و سرمایه آنها را به ایشان بخورانند و آنان را صاحب حق بدانند.

  • امر به معروف و خود عمل نكردن
  • فرمود: آن شبى كه مرا به آسمانها سیر دادند به عده اى برخوردم كه لبهاى خود را با قیچى هاى آتشین مقراض مى كردند، گفتم : اى جبرئیل ! اینها چه كسانى هستند گفت : خطبا و سخن گویان در دنیا هستند كه مردم را امر به معروف مى كردند و خود عمل نمى كردند

  • عذابهاى بعضى اضافه مى شود
  • همین طور كه در عالم برزخ به نعمت ها و ثواب هاى بعضى از مردم كه مؤ سسات خیریه بنا نهاده و باقیات الصالحات از خود باقى گذاشته اند اضافه مى شد و در پرونده نیك آنها ثبت مى گردد، بعضى از مجرمان و خیانتكارانى هم هستند كه بعد از مرگشان بر اعمال زشت آنها اضافه مى شود و عذابشان بیشتر مى گردد.
    از باب مثال ، كسى كه كارخانه مشروب سازى یا مركز فساد و فحشاء براى به انحراف كشاندن جوانان تهیه كند و عده اى از مردم مال دار وقتى بناهاى فساد را دیدند آنها هم بروند و در مكان هاى دیگر همین بناها را آماده كنند طبق روایاتى كه مى فرمایند: كسى كه سنت بدى را در جامعه بنیان نهد و سپس دیگران از او پیروى نمایند هر بار كه آن سیره و روش ، مورد عمل واقع شود در پرونده مؤ سس آن ، خواه زنده باشد یا مرده ، گناه تازه اى ثبت مى شود و مستحق كیفر جدیدى مى گردد.
    امام باقر علیه السلام فرمود: هر بنده اى از بندگان خدا كه روش گمراه كننده اى را بین مردم بنیان نهد براى او گناهى همانند گناه كسانى است كه مرتكب آن عمل شده اند بدون آنكه از گناه عاملین آن كاسته شود.
  • نامه را در كفش گذاشت
  • نقل شده است : سید فقیرى نزد مقدس اردبیلى رفت و گفت : سفارش مرا به شاه طهماسب بكن و مشكل مرا به او برسان . مقدس اردبیلى نامه اى به شاه نوشت و سفارش سید را به او كرد. در اول نامه نوشته بود. اى برادر! مشكل این سید را حل كن و نامه را به دست سید داد كه خود او به شاه رساند.
    وقتى سیدنامه را به شاه رسانید و او فهمید از طرف مقدس اردبیلى است ، براى احترام از جا بلند شد و تعظیم كرد. بعد از آن كه نامه را خواند دید نوشته است : اى برادر! شاه به غلام خود دستور داد: كفن مرا بیاور، غلام هم اطاعت كرد. او نامه مقدس را داخل كفن نهاد و به خاصان خود گفت : وقتى من از دنیا رفتم و دفنم كردید، این نامه را بالاى سرم بگذارید تا به واسطه آن بر نكیر و منكر شاهد بیاورم و بگویم من كسى هستم كه مقدس اردبیلى ، این مرد با تقوا و مجتهد اهل زمان ، مرا به عنوان برادرى قبول كرده و این هم خط و مهر او است . (آن ها هم بعد از مرگش چنین كردند). بعد حاجات آن سید را برآورد و مشكلات او را حل كرد.

  • اولاد صالح
  • یكى دیگر از چیزهایى كه باعث مى شود عذاب قبر از انسان برداشته شود اولاد صالح است كه بعد از مرگ پدر و مادر براى آن ها طلب مغفرت كند و از خداوند متعال بخواهد گناهان آن ها را عفو نماید و با اعمال صالحى كه انجام مى دهد سهمى براى والدین قرار مى دهد.
    امام صادق علیه السلام از پدران خود نقل مى كند: حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: عیسى بن مریم به قبرى گذشتند كه صاحب آن را عذاب مى كردند. سال بعد از كه برگشتند و به آن قبر رسیدند دیدند، عذاب از آن قبر برداشته شده است . عرض كرد: پروردگارا! سال قبل رسیدند كه بر این قبر گذشتم دیدم صاحب آن را عذاب مى كردند، ولى الان كه برگشتم مشاهده مى كنم عذاب از آن برداشته شده است . علت چیست ؟
    وحى شد: اى عیسى ! اولاد صالحى از او باقى مانده بود. امسال او بزرگ شده و جاده اى را اصلاح و عمیر كرده و یتیمى را پناه داده است . خداوند گناهان پدر او را به واسطه اعمال صالح فرزندش كه انجام داده بود او را بخشید و عفو نمود.
    هم چنین نقل شده است : حضرت عیسى علیه السلام به قبرى عبور كرد، دید ملائكه عذاب ، صاحب آن را عذاب مى كنند، بعد از آن كه كار خود را انجام داد و برگشت . باز به همان قبر رسید. دید ملائكه رحمت با طبق هایى از نور كنار قبر او هستند عیسى علیه السلام تعجب كرد و عوض ‍ نمود: خدایا! علت چه بود كه اول او را عذاب مى كردند و الان با طبق هایى از نور در كنار او هستند؟
    خداوند به او وحى است : اى عیسى ! این بنده یكى از گناه كاران بود. وقتى از دنیا رفت زن او آبستن بود بعد از آن كه طفل به دنیا آمد او را خوب تربیت كرد تا بزرگ شد، مادر او را نزد معلم برد تا به او علم خداشناسى بیاموزد. وقتى معلم بسم الله را به آن طفل یاد داد، دیگر خجالت كشیدم او را عذاب كنم در حالى فرزندش روى زمین اسم مرا به زبان جارى كرده است .

  • پدرى از عذاب نجات یافت
  • مانند داستان فوق قضیه اى در زمان حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم واقع شده است . روزى آن حضرت در قبرستان بقیع با اصحاب خود رد حركت بودند تا به قبرى نزدیك شدند. به اصحاب فرمود: سرعت كنید و هر چه زودتر از این قبر عبور نمایید، همه با عجله و سرعت گذشتند. وقت مراجعت باز به همان قبر رسیدند و مى خواستند كه با سرعت رد شوند. حضرت فرمود: لازم نیست ، عجله نكنید.
    عرض كردند: یا رسول الله ! وقت رفتن فرمودید عجله كنیم و با سرعت رد شویم ولى الان مى فرمایید عجله لازم نیست ؟
    فرمود: وقت رفتن ملائكه صاحب قبر را عذاب مى كردند در حالى او فریاد مى زد و من طاقت شنیدن ناله و ضجه او را نداشتم . ولى الان خدا او را مورد رحمت و مغفرت خود قرار داده و عذاب را از او بر طرف كرده است .
    اصحاب علت را پرسیدند؟ فرمود: این مرد فاسق بوده و با حال فسق از دنیا رفته است ، به این جهت او را تا حال عذاب مى كردند، ولى طفل صغیرى داشت كه او را نزد معلم بردند او هم بسم الله به او تعلیم كرد. وقتى آن طفل بسم الله را به زبان جارى نمود، خداوند به ملائكه كه او را عذاب مى كردند دستور داد: دیگر او را عذاب نكنید؛ زیرا سزاوار نیست شخصى كه فرزندش نام مرا مى برد عذاب كنم .

  • زیارت امام حسین علیه السلام
  • از جمله پاداش هایى كه خداوند به زائرین قبر امام حسین علیه السلام مى دهد آن است كه از عذاب و فشارهاى قبر، آنها را نجات مى دهد.
    مناسب است در این جا داستانى مربوط به زیارت عاشورا كه به واسطه آن ، عذاب را از قبرستان برداشتند نقل كنم .
    حاج محمد على یزدى ، مرد فاضل و صالحى كه دائما مشغول اصلاح امر آخرت خود بود و شب ها در مقبره خارج شهر كه جماعتى از مؤ منان در آن دفن شده بودند به سر مى برد، او را همسایه بود كه در كودكى با هم بزرگ شده و نزد معلم درس مى خواندند تا آن كه بزرگ شد و شغل عشارى را پیش گرفت . وقتى از دنیا رفت در همان مقبره ، نزدیك محلى كه آن مرد صالح به سر مى برد دفن كردند.
    هنوز از مرگ آن مرد ظالم ، یك ماهى نگذشته بود كه حاج محمد على او را به خواب دید كه در هیئت نیكویى است . به نزد او رفت و گفت : من از اول تا آخر كار و ظاهر و باطن ترا مى دانم . از جمله كسانى نبودى كه احتمال نیكى درباره تو رود، شغل تو شغلى بود كه غیر از عذاب چیز دیگر در بر نداشت . با كدام عمل به این مقام رسیدى .
    در جواب گفت : همین طور است كه گفتى ، وقتى من از دنیا رفتم و مرا دفن كردند. در شدت عذاب بودم تا دیروز كه عذاب را موقتا از من برداشتند.
    علت را از او پرسیدم . گفت : دیروز، زن استاد اشرف حداد فوت شد، او را در این مكان دفن كردند. (اشاره نمود به موضعى كه قریب صد زرع از او دور بود) در شب وفات او حضرت امام حسین علیه السلام سه مرتبه به زیارتش آمد. در مرتبه سوم امر فرمود: عذاب را از مقبره بردارند. از آن وقت حال ما خوب شد و عذاب را از ما برداشتند و در ناز و نعمت قرار گرفتیم .
    حاج محمد على مى گوید: متحیرانه از خواب بیدار شدم در حالى كه استاد اشرف حداد را نمى شناختم و محله او را نمى دانستم . رفتم در بازار آهنگران و جستجو كردم تا او را پیدا كردم . از او پرسیدم : زوجه ، تو مرده است . گفت : آرى ، دیروز مرد و او را در فلان مكان (همان جا را كه آن مرد ظالم نام برده بود) دفن كردم .
    گفتم : آیا او به زیارت امام حسین علیه السلام رفته بود؟ گفت : نه ، گفتم : آیا ذكر مصیبت او مى كرد؟ گفت : نه ، گفتم : مجلس عزا و تعزیه دارى داشت ؟ جواب داد: نه ، بعد گفت : اى مرد! براى چه این قدر تحقیق مى كنى و از احوال او مى پرسى . خواب خود را براى او نقل كردم . گفت : بلى ، زن من هر روز مشغول خواندن زیارت عاشورا بود.
    حاج محمد على مى گوید: تازه متوجه شدم كه چرا امام حسین در یك شب سه مرتبه به زیارت او رفته است و در نتیجه عذاب را از اهل مقبره برداشتند.

  • محبت اهل بیت
  • از جمله چیزهاى دیگرى كه انسان را از عذاب قبر و ناراحتى آن نجات مى دهد و از همه اعمال كارسازتر است ، محبت داشتن به اهل بیت عصمت و طهارت مى باشد.
    حضرت امام رضا علیه السلام فرمود: از جمله مواردى كه من به زیارت زائرم مى آیم شب اول قبر است . (كه اولین و خطرناك ترین منزل آخرت است .)
    حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: محبت و علاقه به من و اهل بیتم در هفت مورد بسیار هول ناك كار ساز و نجات بخش ‍ است .
    1-
    هنگام مرگ و حضور فرشته ماءمور قبض روح .
    2-
    هنگام بازجویى در برابر فرشتگان مسئول برزخ در شب اول قبر.
    3-
    هنگام زنده (و بیدار) شدن مردگان در قیامت
    4-
    هنگام باز شدن پرونده عمل در برابر انسان در قیامت ، و یا زمانى كه پرونده عمل هر شخصى را به دستش مى دهند.
    5-
    هنگام حساب و حضور در دادگاه عدل الهى .
    6-
    هنگام سنجش افكار و اعمال انسان با معیارهاى حق و الگویى كه در آن روز است .
    7-
    هنگام عبور از صراط و پلى كه بر روح دوزخ نهاده شده است .
    عبید بن كعب گوید: بر رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم وارد شدم ، دیدم حسین علیه السلام در دامنش نشسته است و آن حضرت او را مى بوسد و مى بوید. گفتم : یا رسول الله ! حسین را خیلى دوست دارى ؟
    فرمود: اهل آسمان حسین علیه السلام را بیش از اهل زمین دوست دارند، در عالم قبر و برزخ و قیامت عظمت و شاءن حسین آشكار مى گردد، عزت حسین و نفوذ و سلطنت او و سایر ائمه آن جا ظاهر مى شود.

  • صلوات بر پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم
  • حضرت رسول اكرم صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: بر من زیاد صلوات بفرستید، زیرا صلوات فرستادن بر من سبب نور در قبر و صراط و نور در بهشت مى شود. افرادى بودند كه به واسطه صلوات فرستادن از عذاب و فشار قبر نجات پیدا كردند. در این رابطه به دو داستان توجه فرمایید.

  • عذاب از قبرستان بر داشته شد
  • 1- نقل شده از: زنى دختر خود را بعد مرگ در خواب دید كه به عذاب شدید گرفتار است . وقتى بیدار شد شروع به گریه كرد و از خدا مى خواست كه عذاب را از او بر طرف گرداند. بعد از یك شبانه روز بار دیگر او را به خواب دید كه خوشحال و مسرور است و در باغ هاى بهشت به سر مى برد.
    از او سئوال نمود: اى دختر! دیروز در عذاب بودى ولى امروز ترا در بهشت مى بینم ؟ جواب داد: اى مادر! من به واسطه گناه و معصیت در عذاب بودم . اما امروز شخصى از این قبرستان گذشت و چند نوبت صلوات فرستاد و ثواب آن ها را بر اهل قبرستان هدیه كرد. خداوند، به بركت آن ها عذاب را از اهل قبرستان برداشت و به جاى آن از باغ ها و نعمت هاى بهشت عنایت فرمود.

  • صورتش عوض شد
  • 2- گویند: شخصى در طواف خانه خدا غیر از صلوات ذكر دیگرى نمى گفت (در حالى كه در هر دور از طواف ذكرى مخصوص ‍ دارد). به او گفتند: چرا ذكرى كه وارد شده نمى گویى ؟ در جواب گفت : با خدا عهد كردم به غیر از صلوات ذكر دیگرى نگویم ؛ زیرا وقتى پدرم از دنیا رفت بعد از مرگش دیدم روى او مانند صورت الاغ شده است . از دیدن این قضیه ناراحت شدم .
    وقتى خوابیدم حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم را در خواب دیدم . دامن آن حضرت را گرفتم و التماس كردم و خواستم : پدرم را شفاعت كند و از تغییر صورت او سئوال كردم . حضرت فرمود: پدرت ربا خوار بود و خاصیت ربا خوارى این است كه ربا خوار هنگام مرگ به صورت الاغ در آید. لكن پدر تو هر شب در وقت خواب صد مرتبه صلوات مى فرستاد.
    من هم به واسطه این عملش شفاعت تو را درباره او قبول كردم و صورت او را به حالت اول بر مى گردانم . از خواب بیدار شدم . وقتى به صورت پدرم نگاه كردم دیدم صورتش مانند ماه درخشنده است . پس او را دفن كردم . بعد از دفن شنیدم هاتفى مى گفت : به سبب صلواتى كه پدرت براى حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم مى فرستاد او را آمرزیدم و از گناهان او گذاشتم .

  • دفن در نجف
  • در حدیث آمده است : دفن كردن میت در نجف اشرف و همسایگى امیر المؤ منین علیه السلام عذاب قبر و سئوال نكیر و منكر را از او بر مى دارد.
    از امام صادق علیه السلام روایت شده است : نجف ، قطعه كوه منزه اى است كه خداوند در آن ، با موسى سخن مى گفت و حضرت ابراهیم را در آن جا خلیل و حضرت محمد صلى الله علیه و آله و سلم را حبیب خود برگزید و آن را جایگاه پیامبران قرار داده است .
    روایت شده است . روزى امیرالمؤ منین علیه السلام به وادى السلام نگاه كرد و فرمود: چه نیكو است منظره ات و چه خوشبو است درون تو خدایا! قبر مرا در آن جا قرار بده .
    از قاضى ابى بدر كه از قبیله همدان و اهل كوفه و مرد درستكار و عابدى بود. نقل شده است : در یك شب بارانى در مسجد كوفه بودم . درى كه طرف حرم حضرت مسلم به عقیل است زده است . پس از باز شدن ، گروهى همراه با یك جنازه وارد مسجد شدند و جنازه را روى یك بلندى كه مقابل همان در بود گذاشتند.
    یكى از افرادى كه همراه جنازه بود خوابید، در خواب دید كه شخصى به دیگرى مى گوید: صورت این میت را باز كنیم تا ببینیم با او حسابى داریم یا نه . وقتى صورت میت را باز كردند. به رفیقش گفت : آرى ، با او حساب داریم و باید قبل از این كه جنازه را حركت دهند و از رصافه بگذرد، هر چه زودتر حساب او را تسویه كرد، در غیر این صورت دیگر دسترسى به او نخواهیم داشت ؛
    ناگهان آن شخص از خواب بیدار شد و خواب خود را براى دوستان باز گو كرد و به همراهان گفت : جنازه را زودتر حركت دهید. آن ها هم جنازه را برداشته و فورا به طرف نجف اشرف حركت كردند.
    شاعر عرب اشعارى را درباره دفن در نجف ، كنار امیرالمؤ منین علیه السلام سروده كه معنى فارسى آن ها چنین است . وقتى از دنیا رفتم ، مرا در كنار پدر گرامى حسن و حسین علیه السلام دفن كنید.
    چون در همسایگى آن حضرت از آتش (جهنم ) نمى ترسم و پروایى از (سئوال ) نكیر و منكر ندارم .
    همانا بر پناه دهنده بى پناهان ننگ است با بودن او، در بیابان زانو بند شترى گم شود.
    بار الها! شیعیان على علیه السلام را از همسایگان او قرار ده و ما را بر ولایت و دوستى فرزندان ثابت بدار و بمیران .
    انسان باید اشعارى را كه حضرت على علیه السلام بر كفن سلمان نوشت بر كفن خود بنویسد و آن ها از این قراراند.
    وفدت على الكریم بغیر زاد
    من الحسنات و القلب السلیم
    و حمل الزاد اقبح كل شى ء
    اذا كان الوفود على الكریم
    بر شخص بسیار بخشنده اى بدون توشه و بدون نیكى و سلامت قلب وارد شدم . زاد و توشه همراه بردن كارى ناروا است هرگاه مهماندار شخص ‍ بخشنده اى باشد.

  • توبه از گناهان
  • یكى دیگر از چیزهایى كه عذاب قبر را بر طرف مى كند، توبه كردن از گناهان است . سابقا بیان شد: فشار و عذاب قبر تابع گناه است . اگر گناه زیاد باشد عذاب قبر هم زیاد است و اگر گناه كم باشد عذاب هم كم است و اگر اصلا گناه نباشد عذاب قبر هم وجود ندارد.
    وارد شده است : در زمان حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم پیرزنى خدمت آن حضرت رسید و عرض كرد: یا رسول الله ! احوال ما در قبر چگونه خواهد بود؟ از كثرت گناه چه خواهیم كرد؟ (و براى نجات از عذاب قبر چه عملى انجام دهیم ). فرمود: بازگشت از گناه و به سوى خدا روى آوردن است ؛ زیرا به این وسیله خداوند انسان را مى آمرزد و از خطاى او صرف نظر مى كند و از عذاب قبر نجات مى دهد. قرآن در این باره مى فرماید:
    و من تاب و عمل صالحا فانه یتوب الى الله متابا
    و كسانى كه از گناهان خود توبه كنند و اعمال صالح انجام دهند خداوند متعال توبه ایشان را قبول مى كند و از گناهان آنان صرف نظر مى نماید
    پیرزن عرض كرد: یا رسول الله ! چكنم ؟ گناهان مرا در نامه اعمالم نوشته و ثبت كرده اند و راه فرارى از آن ها را ندارم . حضرت فرمود: ناراحت مباش ، خداوند آن ها را محو و نابود مى كند. قرآن در این باره مى فرماید:
    یمحو الله ما یشاء و یثبت و عنده ام الكتاب
    خداوند هر چه را بخواهد محو (و نابود) و هر چه را بخواهد ثبت مى كند، و اصل كتاب آفرینش (لوح محفوظ) نزد او و با مشیت او است
    عرض كرد: یا رسول الله ! مكانى كه در آن معصیت كرده ام فرداى قیامت علیه من گواهى مى دهد، آن را چه كنم ؟ فرمود: زمین را به زمین دیگر بدل كنند. خداوند در این باره مى فرماید:
    یوم تبدل الارض غیر الارض
    روزى كه به امر خداوند زمین را به غیر این زمین مبدل كنند و هم چنین آسمان را دگرگون سازند.
    عرض كرد: یا رسول الله ! چه كنم ؟ آسمانى كه بر سرم سایه انداخته است فرداى قیامت در حق من و علیه من شهادت مى دهد. فرمود: فرداى قیامت آسمان را مثل طومار مى پیچند. قرآن در این رابطه مى فرماید:
    یوم نطوى السماع كطى السجل للكتب
    روزى كه آسمان را مانند طومارى در هم پیچیم و به حال اول در آوریم
    پیر زن عرض كرد: با شرم و حیایى كه در چشم من باشد چكنم كه از عهده آن نمى توانم بر آیم ؟ وقتى حضرت این سخن را شنید گریست و فرمود:
    واقعا حیاء از خداوند حیاء است ، پیرزن هم گریست .
    با خود همه روزه در نبردم چكنم ؟
    از كرده خویشتن به دردم چكنم ؟
    گیرم كه ز كرده هاى من در گذرى
    وین شرم كه پیش دیده كردم چكنم ؟

  • انسان را از عذاب مى رهاند
  • بعضى از اعمال هستند اگر انسان آن ها را در دنیا انجام دهد، در عالم برزخ و هنگام عذاب به فریاد او مى رسند و از عذاب نجاتش مى دهند. حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم آن ها را در شب معراج دید و در صبح آن هنگامى كه از معراج برگشت براى مردم بیان فرمود. آن ها از این قراراند.
    عبدالله سمره مى گوید: روزى در خدمت حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم بودیم ، آن حضرت فرمود: دیشب عجایبى و عذاب هاى گوناگونى كه امتم به آن ها مبتلا بودند را مشاهده كردم . دیدم اعمال نیك و پسندیده آن ها آمدند و آنان را از عذاب ها رهانیدند و نجات دادند.
    عرض كردیم : یا رسول الله ! دیشب چه چیزهاى عجیبى مشاهده كردید؟ آنها را براى ما بیان فرمایید. آن حضرت چنین شرح دادند.

  • نیكى به پدر و مادر
  • فرمود مردى از امت خود را دیدم (كه موقع جان دادن او بود) و ملك الموت براى قبض روح او آمده در این بین نیكى به والدین او. آمد و ملك الموت را از قبض روحش منع كرد.

  • وضو
  • مردى از امتم را دیدم كه عذاب قبر، او را فرا گرفته بود پس وضوى (نیكویى كه در دنیا براى نماز و كارهاى دیگر گرفته بود) آمد و عذاب را از او بر طرف كرد.

  • ذكر خدا
  • مردى از امت خود را دیدم كه شیاطین اطراف او را احاطه كرده بودند، و او در محاصره شیاطین قرار داشت .
    در این میان ذكرهاى او كه در دنیا گفته و خدا را با آن ها خوانده بود آمدند و او را از بین شیاطین نجات دادند و آزادشكردند.

  • نماز
  • مردى از امتم را دیدم كه ملائكه عذاب او را بر گرفته (عذاب و شكنجه مى كردند). نماز صحیح او آمد و ملائكه را از عذاب كردن او منع كرد. در حدیثى وارد شده است كه حضرت صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: وقتى میت را دفن كردند نماز او به صورت شخصى نورانى داخل قبر رفیق و مونس او مى شود، ترس و سختى هاى عالم برزخ را از او دفع مى كند.

  • روزه
  • مردى از امتم را دیدم كه در اثر تشنگى زبانش از دهانش بیرون آمده بود و هر وقت مى خواست وارد حوض شود و آب بیاشامد او را مى راندند و دور مى كردند. سپس روزه ماه مبارك رمضان آمد و او را سیر آب نمود و از تشنگى نجاتش داد.

  • غسل جنایت
  • مردى از امتم را بودم در حالى كه پیامبران حلقه حلقه دور هم نشسته بودند مى خواست در میان آن ها داخل شود ولى آنان او را مى راندند و طرد مى كردند. پس غسل جنابت او آمد دست او را گرفت و پهلوى من نشانید (و از حیرانى و سرگردانى نجاتشداد.)

  • حج و عمره
  • مردى را دیدم كه تاریكى اطراف او را گرفته و در میان آن غرق شده بود (و نورى را مشاهده نمى كرد كه راه را به وسیله آن پیدا كند). ناگهان حج و عمره او آمدند و او را از ظلمت و تاریكى خارج كردند و داخل دریاهاى نور كردند.

  • صله رحم
  • مردى از امتم را دیدم كه با همه مردم تكلم مى كرد ولى هیچ كس او را تحویل نمى گرفت و با او صحبت نمى كرد. پس صله رحمى كه در دنیا انجام داده بود آمد و با فریاد گفت : اى مؤ منان ! با او حرف بزنید و گفتگو كنید؛ زیرا او از كسانى است كه در دنیا صله رحم مى كرد و بدیدن اقوام و نزدیكان خود مى رفت و از آنان دل جویى مى نمود.
    پس از آن ، مؤ منان با او تكلم كردند و با هم مصافحه نمودند و جزو آنان قرار گرفت .

  • صدقه
  • مردى از امتم را دیدم كه شعله و حرارت آتش به او نزدیك مى شد، آن مرد با دست صورت خود را مى گرفت كه آتش و حرارت او را اذیت نكند. در این بین صدقه هایى كه در دنیا داده بود آمدند، سایه اى بر سرش و حجابى در مقابل صورتش شدند.

  • امر به معروف
  • مردى از امتم را دیدم كه شعله ها و زبانیه هاى آتش او را فرا گرفته و از هر طرف به او حمله ور بود. در این میان ((به معروف و نهى از منكرى كه در دنیا كرده بود آمدند و او را از میان شعله هاى آتشخلاص كردند و در میان ملائكه رحمه قرارش دادند.

  • حسن خلق
  • مردى از امتم را دیدم كه بر روى دو زانوى خود قرار گرفته بود و بین او و رحمت خدا حجابى قرار داشت . پس اخلاق نیكوى او آمد، دست او را گرفت و داخل در رحمت خدا قرار داد.

  • خوف از خدا
  • شخصى را دیدم كه پرونده اعمالش از طرف چپش سرازیر بود، ناگهان ترس و خوف را خدایش آمد و آن پرونده عمل را گرفت و در طرف راست او قرار داد.

  • سبقت در كار خیر
  • كسى از امتم را دیدم كه میزان اعمالش سبك بود. در این هنگام كارهاى خوبى كه به آن ها سبقت گرفته بود آمدند و در میزان اعمالش قرار گرفتند و میزانش سنگین شد.

  • امید داشتن به خدا
  • مردى را دیدم كه در كنار جهنم قرار داشت و نزدیك بود داخل آتش افتد. در این حال امید به خدا داشتنش آمد را گرفت و از پرتگاه جهنم نجاتش ‍ داد.

  • گریه از ترس خدا
  • مردى را دیدم كه او را داخل آتش پرت كردند. ناگهان گریه و اشكى كه از ترس خدا ریخته بود، آمد او را گرفت و از آتش بیرون آورد و داخل بهشتش كرد.

  • حسن ظن به خدا
  • مردى از امتم را دیدم كه بر روى پل صراط مى لرزید، مانند لرزیدن شاخه درخت خرما در روزى كه باد سختى مى وزد. پس حسن ظنى كه به خدا داشت آمد و او را از لرزیدن باز داشت و از صراط گذراند و داخل بهشتش گردانید.

  • صلوات بر پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم
  • مردى از دیدم كه بر روى صراط گاهى مى نشست و گاهى دو زانو مى رفت ، گاهى خود را آویزان مى كرد و گاهى با دست و پا راه مى رفت . در این بین صلوات فرستادن او بر من آمده او را گرفت و بر روى دو پاى خود قرارش داد و از صراط گذشت و به آسانى داخل بهشت شد.

  • شهادت به یگانى خدا
  • مردى از از امتم را دیدم كه بر در بهشت رسیده بود. هر وقت مى خواست داخل آن شود در را قفل مى كردند و او پشت در مى ماند، ناگهان شهادت به لا اله الا الله او آمد و در را باز كرد و او را داخل بهشت نمود.

  • نعمت ها افزایش مى یابد
  • دنیا دار تكلیف ، برزخ و قیامت ، دار پاداش و كیفر، و مرگ حد فاصل بین این دو است . با فرا رسیدن مرگ ، مرحله سعى و كوشش و عمل پایان مى یابد. آدمى بعد از مرگ از كار و كوشش باز مى ماند و قدرت فعالیت هاى خوب و بد از وى سلب مى شود. از این رو پس از مرگ ، هیچ كس قادر نیست عملا وضع موجود خویش را دگرگون سازد و در پرونده اعمال خود تغییر و تحولى به وجود آورد.
    حضرت على علیه السلام مى فرماید: كسانى كه از دنیا رفته ام ، نه قادراند. هیچ یك از زشتى هایى را كه مرتكب شده اند از خود بگردانند و نه مى توانند به اعمال نیك خویش فزونى بخشند.
    ولى تا هنگامى كه قیامت بر پا نشده است رابطه برزخیان كم و بیش با كسانى كه در دنیا هستند بر قرار مى باشد. ممكن است بر اثر پاره اى از عوامل و شرائط نعمت هاى بعضى از افراد متنعم ، در عالم برزخ افزایش ‍ یابد یا به مقامات بالاترى نائل گردد.
    از باب نمونه ، شخص بزرگ و خیر خواهى تصمیم مى گیرد براى بیماران و مجروحان و مصدومان و براى معالجه آنان بیمارستانى بسازد و مقدارى از مال خود یا همه آن را در این راه صرف كند، بیماران به آن بیمارستان مراجعه مى كنند و معالجه مى شوند. ممكن است این عمل دهان به دهان به شهرهاى دیگر برسد و افراد خیر خواه دیگرى هم ، چنین كارى را انجام دهند و در هر شهرى بیمارستانى ساخته شود و صدها و هزاران بیمار در آن ها معالجه شوند و از مرگ نجات پیدا كند و صدها سال آن بیمارستان ها بر پا باشد.
    به موجب روایاتى كه از اولیاء خدا رسیده است . هر كسى كه سنت خوبى را در جامعه پایه گذارى كند سپس دیگران از وى پیروى نمایند هر بار كه آن سیره و سنت ، مورد عمل پیروان قرار گیرد مؤ سس و پایه گذار آن ، خواه مرده باشد یا زنده ، در پیشگاه الهى از پاداش برخوردار مى گردد و به نعمت جدیدى دست مى یابد و ثواب ساختن بیمارستان ها و مراجعین به آنها، لحظه به لحظه در نامه اعمال آن ها نوشته مى شود.
    حضرت امام حسین علیه السلام از جدش نبى اكرم اسلام صلى الله علیه و آله و سلم نقل كرده است كه فرمود: هر كس سیره و روش خوبى را در جامعه بنیان گذارد، اجر آن و اجر كسانى كه تا قیامت به آن سیره عمل مى كنند براى او خواهد بود بدون آنكه از اجر عاملین به آن ، چیزى كاسته شود.
    و حضرت امام صادق علیه السلام فرموده است : پس از آن كه آدمى از دنیا مى رود، اجرى عابدش نمى گردد مگر از سه راه ، صدقه اى كه آن را در ایام حیات خود، به جریان انداخته ، پس از مرگش تا قیامت باقى باشد. مانند( موقوفانى كه ارث بوده نمى شود). یا سنت خوبى كه پایه گذارى نموده و بعد از او مورد عمل دیگران قرار گیرد یا فرزند صالحى كه وى را به شایستگى تربیت كرده و بارى او استغفار نماید.

 .:. واسه ديدن امضاء , اينجا کليک کنيد .:. 
      =========> (کيليک نکني سنگين تري)                              
دوشنبه 21/2/1388 - 13:33 - 0 تشکر 111902

  • عذاب برزخى
  • عذاب برزخى ابن ملجم
  • یكى از شقاوت مندترین عالم كه امام بر حق خود را به شهادت رساند و در برابر اعمال ننگینش به عذاب هاى گوناگون برزخى رسید عبدالرحمان بن ملجم مرادى است .
    از ابوالقاسم بن محمد روایت شده است كه گفت : در مسجد الحرام جماعتى را در مقابل مقام ابراهیم دیدم اجتماع كرده اند. گفتم : این اجتماع براى چیست ؟ در جواب گفتند: راهبى مسلمان شده است ، به مكه آمده و از داستان عجیبى خبر مى دهد.
    پیش رفتم پیرمردى عظیم الجثه و بزرگ ، پشمینه پوش با كلاهى از پشم را دیدم نشسته بود و مى گفت : كنار دریا میان صومه خود مشغول عبادت بودم . روزى به دریا نگاه كردم دیدم ، مرغى بزرگ مانند كركس آمد و بر فراز سنگى نشست و یك چهام از بدن مردى را قى كرد و رفت . باز آمد و یك چهارم دیگر او را قى كرد تا چهار مرتبه اعضاى آن مرد را قى كرد. پس آن مرد، انسان كاملى شد و برخاست .
    من از دیدن این قضیه در تعجب شدم ! باز دیدم همان مرغ آمد و یك ربع او را بلعید و رفت و بدین طریق در چهار مرتبه او را بلعید و رفت ؟! در حیرت شدم كه این چیست و این مرد كیست ؟ اعمال و افعال او چه بوده است ؟ تاسف خوردم كه چرا از وى نپرسیدم و از قضیه او سئوال نكردم .
    روز دوم نیز آمد و در چهار مرتبه هر دفعه یك چهارم او را قى كرد. در این مرتبه وقتى اعضاى او كامل شد. از صومعه بیرون دویدم و او را به خدا سوگند دادم و گفتم : اى مرد! كیستى ؟ جوابم را نداد. باز گفتم : به حق آن كسى كه تو را آفریده است سوگند مى دهم بگو چه كسى هستس و چه كاره بوده اى ؟ قضیه تو با این مرغ چیست ؟ در جواب گفت : عبدالرحمان بن ملم مرادى هستم و على بن ابیطالب علیه السلام را كشته ام . خداوند این مرغ را بر من گماشته است كه هر روز مرا بدین گونه كه دیدى عذاب كند. از او پرسیدم : على بن ابیطالب كیست ؟ گفت : پسر عموى حضرت محمد علیه السلام و وصى اوست . وقتى آن ها را شناختم مسلمان شدم و اكنون به حج خانه خدا و زیارت حضرت رسول علیه السلام مشرف شده ام .
    در احوال حضرت امیرالمؤ منین علیه السلام نقل شده است : اهل كوفه بعد از به درك فرستادن ابن ملجم مرادى استخوانهاى او را در گودالى انداختند. تا مدتى مردم صداى ضجه و ناله از استخوانهاى او را مى شنیدند.
    چرا چنین نباشد؟ آن شقى و بدبخت ، بزرگترین جنایت را مرتكب شد و جزاى خود را هم دید. او هنوز به درك واصل نشده بود كه به آتش قهر و قضب مردم سوخت .
    نقل شده است بعد از شهادت على علیه السلام : عبدالله بن جعفر گفت : ابن ملجم را به من واگذارید. سپس دستور داد میخى را داخل آتش گذاشتند، وقتى سرخ شد به داخل چشمهاى او كشیدند و با آن میخ سرخ شده چشمهاى او را سرمه كردند، بعد از آن دست و پاى او را قطع كردند، سپس زبانش را بریدند و او را به آتش سوزاندند.
    این عذاب دنیایى او بود و عذاب برزخى او را هم شنیدى ، عذاب آخرتى را هم خدا مى داند كه چگونه باید او را در آتش قهر و غضب خود بسوزاند.

  • عذاب برزخى منكرین ولایت
  • كسانى كه منكر ولایت و امانت امیرالمؤ منین علیه السلام و اولادش ‍ باشند، هم در دنیا و هم در عالم برزخ و هم در قیامت مسخ مى شوند و به صورت سوسمارو ماهى جرى در مى آیند. چند نمونه از آنها را متذكر مى شویم .
    1 -
    اصبغ بن نباته روایت كرده است : جمعى از منافقین نزد حضرت على علیه السلام آمدند و عرض كردند: شما مى گویید: ماهى جرى مسخ شده و حرام است ؟ فرمود: آرى .
    عرض كردند: دلیلش را براى ما بیان كن . آن حضرت (در حالى كه جمعیت با ایشان بودند) نزد فرات آمد و صدا زد اناس ، اناس ، جرى ماهى از داخل آب جواب داد: لبیك فرمود: كیستى ؟
    گفت : از اشخاص هستم كه ولایت ترا بر ما عرضه كردند نپذیرفتم و مسخ شدیم . بعد گفت : یا على ! در میان كسانى كه الان با شما هستند اشخاصى مى باشند كه مانند ما مسخ مى شوند و به سرنوشت ما مبتلا مى گردند.
    سپس گفت : ما اهل قریه اى در كنار دریا بودیم . خداوند، ولایت ترا بر ما عرضه داشت نپذیرفتیم و به این علت مسخمان كرد. بعضى در دریا و بعضى در خشكى به سر مى بریم . آنها كه در خشكى هستند به شكل سوسمار و موش صحرایى هستند. حضرت فرمود: گفتار او را شنیدید، به خدا قسم اینها مانند زنان شما حیض مى شوند.
    2 -
    در روایت دیگرى آمده است : مردى از خوارج با امیرالمؤ منین برخورد كرد در حالى كه دو ماهى جرى به همراه خود داشت و آنها را با جامه اش پوشانده بود.
    حضرت فرمود: اى مرد! پدر و مادرت را از بنى اسرائیل به چند خریده اى ؟ مرد گفت : چه بسیار ادعاى علم غیب مى كنى !
    فرمود: آنها را بیرون آور. وقتى بیرون آورد حضرت فرمود: چه كسانى هستید؟ یكى گفت : پدر این شخص و دیگرى گفت : مادر او مى باشم ؟
    3 -
    امام صادق علیه السلام فرمود: روزى ، پدرم امام محمد باقر ع در كنار كعبه با مردى گفتگو مى كرد. ناگهان دید جانورى شبیه سوسمارمى جنبد و دهانش حركت مى كند. پدرم به آن مرد فرمود: آیا مى دانى این جانور چه مى گوید و منطقش چیست ؟
    عرض كرد: خیر نمى دانم . فرمود (این گوشه اى از عالم برزخ است یك نفر از بنى امیه مرده به این صورت در آمده است ) و مى گوید: اگر عثمان را به بدى یاد كنى ، حتما به على ناسزا مى گویم .

  • عذاب برزخى دشمنان امیرالمؤ منین
  • عذاب برزخى دشمنان امیرالمؤ منین علیه السلام و اهل بیت پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله بسیار مشكل است و تا روز قیامت ادامه دارد.
    داود رقى گفت : خدمت امام صادق علیه السلام عرض كردم : یا بن رسول الله ! از وضعیت دشمنان حضرت على علیه السلام و اهل بیت پیامبر صلى الله علیه و آله اسلام برایم بگو.
    فرمود: از عذابشان سخن بگویم و بیان كنم كه چگونه است ؟ یا عذاب برزخى ایشان را به تو نشان دهم . كدام براى تو بهتر است ؟
    عرض كردم : دیدن عذاب برزخى براى من بهتر است . به فرزند خود موسى بن جعفر فرمود: برو و چوب قضیب مرا بیاور. موسى بن جعفر علیه السلام رفت چوب و عصاى آن حضرت را آورد.
    فرمود: اى موسى ! عصا را به زمین بزن . وقتى زد زمین شكافته شد و دریاى سیاهى ظاهر گشت . باز عصا را به دریا زد آن هم شكافته شد و سنگى بزرگ نمایان گردید. مرتبه سوم عصا را به سنگ زد درى از آن باز شد. جمع زیادى مشاهده شدند كه صورتهایشان سیاه و ارزق چشم بودند در حالى كه كند و زنجیر به دست و پایشان بود (و با بدترین وضعى در عذاب و شكنجه به سر مى بردند. دائما فریاد مى زدند و مى گفتند: یا محمد یا محمد!
    ماءمورین عذاب ، با تازیانه بر سر و صورت آنها مى زدند و به ایشان مى گفتند: اى دروغ گویان ! دروغ مى گویید، نه شما كارى به محمد دارید و نه آن حضرت كارى با شما دارد.
    داود رقى گوید: عرض كردم : ایشان چه كسانى هستند كه به این وضع عذاب مى شوند و در غل و زنجیر به سر مى برند؟
    فرمود: اولى و دومى و سومى ، ابوسفیان و معاویه و یك یك را نام برد تا اهل سقیفه و اصحاب فتنه كه همان صلحه و زبیرباشند و بنى امیه و عده اى از انصار و جماعات مختلف دیگرى كه همه از مخالفان و دشمنان امیرالمومنین علیه السلام بودند كه خداوند هر صبح و شام بر عذاب آنها بیفزاید و عذاب هاى تازه ترى به آنهابچشاند.
    وقتى همه حاضرین ، صاحبان عذاب را دیدند و ایشان را شناختند، امام صادق علیه السلام به آن سنگ خطاب كرد و فرمود: اى سنگ ! تا موقع قیامت بهم آى و آنان را بپوشان .

  • عذاب برزخى معاویه
  • معاویة بن ابوسفیان هم ، در اثر ظلم و ستم هایى كه در دنیا مرتكب شده و حق كشیهایى كه در طول عمر خود انجام داده است از عذاب برزخى مصون نمى باشد و او را در برزخ با بدترین شكنجه ها تا روز قیامت عذاب مى كنند.
    امام صادق علیه السلام فرمود: وقتى با پدرم عازم تشرف به خانه خدا بودیم ، پدرم از جلو و من از عقب سر او حركت مى كردیم تا به موضعى رسیدیم كه آن را ضجنان مى گویند. ناگهان مردى پدیدار شد، به گردنش زنجیرهایى بود كه آن را با خود حمل مى كرد و آنها روى زمین مى كشید.
    رو به من آورد و گفت : مرا آب دهید، (كه الان از تشنگى هلاك مى شوم !)
    پدرم متوجه من شد و فریاد زد: اى فرزند! آبش نده ، خداوند او را آب ندهد! (این معاویة بن ابى سفیان است ).
    و مرد دیگرى پیوسته دنبالش در حركت بود و زنجیرش را دست داشت و با آن ، او را در پایین ترین نقطه از نقاط آتش انداخت (و حال او تا روز قیامت چنین خواهد بود.)
    در روایتى دیگر عذاب او را چنین نقل مى كند:
    روزى حضرت رسول صلى الله علیه و آله در خانه دختر عموى خود ام هانى خواهر امیرالمؤ منین علیه السلام خوابیده بود. ناگهان وحشت زده از خواب بیدار شد.
    ام هانى سئوال كرد: چرا ناراحتید؟! فرمود: اى ام هانى ! الان كه خواب بودم خداوند متعال قیامت و سختى هاى ، جهنم و عذابهاى آن را به من نشان داد. در جهنم به معاویه و عمروعاص برخوردم ، دیدم هر دو در وسط آتش سوزان جهنم ایستاده بودند و مالكین جهنم سرهاى آنان را با سنگهاى آتشین مى كوبیدند و به آنان مى گفتند: آیا به ولایت و امامت على بن ابى طالب ایمان آوردید؟!
    ابن عباس مى گوید: (روز قیامت ) على علیه السلام از حجاب عظمت خارج مى شود در حالى كه خوشحال و خندان است . فریاد مى زند و مى گوید: به خداى كعبه ، خدا درباره من حكم كرد.
    در این هنگام ، خداوند معاویه را به سوى آتش روانه مى كند و على در كنار پل صراط مى ایستد و درباره اصحاب و شیعیان و اهل بیت خود شفاعت مى نماید.

  • عذاب برزخى یزید
  • حال كه عذاب برزخى معاویه را خواندید و از آن اطلاع پیدا كردید. عذاب برزخى یزید فرزند خلف آن را هم بخوانید. ابتدا به هلاكت رسیدن یزید و بعد از آن عذاب برزخى او را بیان مى كنیم .
    یزید بن معاویة بن ابى سفیان ، بعد از قضیه خونین كربلا و به شهادت رساندن اهل بیت پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله در صحراى سوزان نینوا، در سال 61 هجرى قمرى ، خودش هم در اثر ظلم و جنایاتى كه درباره مردم به خصوص مردم مدینه و مكه روا داشت در سال 63 هجرى با طرز عبرت انگیزى در كاخ شخصى خودش به هلاكت رسید و به زندگى سراسر ننگ و پرماجراى او خاتمه داده شد و بدن خبیث او را در كنار قبرستان باب الصغیر (قبرستان عمومى شام ) به گودالى از گودالهاى جهنم به نام ((قبر)) فرو بردند.
    در سال 66 وقتى مختار بن ابى عبیده ثقفى قیام كرد و توابین اطراف او را گرفتند و به خون خواهى امام حسین علیه السلام و یارانش بلند شدند. اول ،
    كسانى را كه در قتل و كشتار كربلا شركت داشتند به هلاكت رساندند و بدن بعضى از آنان را در آتش قهر خود سوزاندند و دل اهل بیت را شفا دادند.
    بعد از به هلاكت رساندن آنها، كسانى كه جلوتر به درك واصل شده بودند قبرهایشان را شكافتند و بدن خبیثشان را بیرون آوردند و آتش زدند. وقتى به قبر یزید رسیدند، او را شكافتند كه بدنش را آتش زنند، دیدند چیزى در قبر نیست . فقط به اندازه قامت یك انسان ، داخل قبر خاكستر است . معلوم شد آتش قهر و غضب الهى جلوتر او را سوزانده است (علیه و على آبائه اللعنت و العذاب )
    نقل شده است : آن ملعون را در بعضى از جزیره ها دیده اند كه او را سرنگون در مقابل آبى آویخته اند و آن شقى و بدبخت پیوسته از تشنگى در برابر آب فریاد و ناله مى كند، اما كسى به او آب نمى دهد.
    نیز نقل شده است : وقتى یزید بن معاویه هلاك شد بعد از آن به صورت سگى در آمده و با نهایت تشنگى در بیابانها سرگردان است و دائما از دور سراب به شكل آب در چشمش ظاهر مى شود. وقتى به آن مى رسد، چیزى غیر از سراب وجود ندارد.

  • عذاب برزخى عبیداله
  • عذاب برزخى طبق قانون تجسم اعمال گریبان عبیدالله بن زیاد را در همین دنیا گرفت .
    در ماجراى قیام مختار كه در سال 66 و 67 هجرى قمرى واقع شد، عبیداله بن زیاددر كنار موصل به دست ابراهیم پسر مالك اشتركشته شد، ابراهیم سرهاى بریده ابن زیاد و دشمنان را براى مختار فرستاد در حالى كه او مشغول غذا خوردن بود.
    وقتى مختار چشمش به سرهاى قاتلین امام حسین علیه السلام افتاد. گفت : حمد و سپاس مخصوص خداوند است . سپس گفت : وقتى سر مقدس ‍ امام را نزد عبیدالله آوردند او مشغول غذا خوردن بود و اكنون كه سر نحس آن ملعون را پیش من آوردند مشغول غذا خوردن ام .
    عمار بن عمیر گوید: بعد از آن كه مختار قیام كرد و قاتلین كربلا را به هلاكت رسانید و سرهاى خبیث آنها را از بدنشان جدا كرد. سر عبیدالله و اصحابش را در مكانى براى تماشا و عبرت گذاشته بود. من هم براى تماشاى آنها رفته بودم . دیدم مردم فریاد مى زنند: باز آمدوقتى توجه كردم دیدم مار سفید و بزرگى آمد از تمام سرها گذشت تا به سر عبیداله رسید، از بینى او داخل شد و از گوشش ‍ بیرون آمد، از گوش او داخل شد و از بینى اش بیرون آمد و این كار ادامه داشت (تا روز قیامت هم ادامه خواهد داشت ).
    بعد از آن مختار سرهاى نحس دشمنان را با نامه اى به مكه ، پیش محمد بن حنیفه فرستاد، هنگامى كه سرهاى را نزد محمد بن حنیفه بردند او هم مشغول غذا خوردن بود.
    محمد بن حنفیة مى گوید: در این هنگام عرض كردم : خدایا! مرا نمیران تا این كه سر بریده عبیدالله را كناره سفره ام بنگرم . الحمد لله خدا دعایم را اجابت رسانید.
    بعد، سر آن ملعون را پیش عبدالله بن زبیر بردند، او هم دستور داد سر را بالاى نیزه زدند. ناگهان بادى آمد و آن رابه زمین انداخت ، در این هنگام مارى آمد و داخل بینى او شد. باز آن را بالاى نیزه زدند. دو مرتبه باد آن را انداخت و مارى داخل بینى او رفت . این عمل سه مرتبه تكرار شد. عبدالله بن زبیر دستور داد سر را دره اى از دره هاى مكه انداختند.
    شیخ عباس قمى مى نویسد: وقتى سر مبارك امام حسین علیه السلام را در مجلس عبیدلله مقابل او قرار دادند. آن ملعون ، با چوب خیزران مكرر بر لب و دندان امام علیه السلام مى زد. شاید بر اساس تجسم اعمال همان چوب (در عالم برزخ ) به صورت مار درآمده و مكرر از بینى آن وارد مى شد و از گوشش بیرون مى آمده ، تا مردم در همین دنیا مجازات ننگین او را ببینند.

  • عذاب برزخى مروان و عبدالملك
  • عذاب برزخى عده اى از مجرمان مسخ شدن و به شكل حیوانات در آمدن است . از جمله آنها مروان حكم و فرزندش عبدالملك است .
    بنى امیه هنگام مرگ به صورت سوسمار مسخ مى شدند و شكل و قیافه انسانى را از دست مى دادند. حتى فرزندان آنان مسخ شدن ایشان را مى دیدند. از جمله مروان حكم (كه یكى از خلفاى بنى امیه است مى باشد).
    همان مروانى كه سخت ترین دشمن پیامبر صلى الله علیه و آله و اهل بیت است و حضرت رسول صلى الله علیه و آله در زمان حیات خود او را از مدینه بیرون كرد و عثمان در زمان خلافت خود با پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله مخالفت كرد و او را به مدینه برگردانید.
    همان مروانى كه بعد از شهادت امام حسن آن جنایت بزرگ را انجام داد و به عایشه خبر داد كه : بنى هاشم قصد دارند جنازه امام حسن علیه السلام را كنار قبر جدش دفن كنند و آن زن را سوار بر قاطر كرد و كنار حرم پیغمبر آورد و او هم دستور تیرباران كردن جنازه امام علیه السلام را صادر كرد و ناچار آن حضرت را مظلومانه در بقیع دفن كردند.
    همان مروانى كه به ولید، فرماندار مدینه پیشنهاد قتل امام حسین علیه السلام را مى دهد و بعد هم به امام حسین علیه السلام مى گوید: اگر با یزید بیعت كنى سعادت دنیا و آخرت را خواهى داشت .
    همان پیر ملحد و كافرى كه بعد از معاویه صغیر پسر یزیدبه خلافت رسید و غاصبانه آن را به چنگ آورد و مدتى خلافت كرد.
    از جمله پسرش عبدالملك (پنجمین خلیفه اموى ) موقع مرگ ، در حالى كه فرزندانش اطراف او بودند، دیدند قیافه او عوض شد و از شكل انسانیت خارج گردید و به شكل سوسمارى در آمد. فرزندانش متعجب شدند و حیران ماندند كه او را چه كنند؟
    ناگهان دیدند آن قیافه مسخ شده ناپدید شد آنها (جهت حفظ آبرویشان ) تنه درخت بزرگى را آوردند و خارج از دید مردم آن را به صورت ظاهر كفن كردند و تشییع و دفن نمودند تا مردم خبردار نشوند

  • عذاب برزخى دوستداران بنى امیه
  • ابو عیینه مى گوید: در خدمت امام محمد باقر علیه السلام بودم كه مردى وارد شد و گفت : یا بن رسول الله ! من از اهل شام هستم ، شما را دوست دارم و از دشمنان شما بیزارى مى جویم . پدرى داشتم از دوستداران بنى امیه كه داراى مال و ثروتى زیاد بود. به غیر از من هم فرزند دیگرى نداشت ، منزل او در رمله بود و باغى داشت كه فقط خودش در آن رفت و آمد مى كرد.
    وقتى از دنیا رفت درصدد پیدا كردن مال پدرم برآمدم ولى آنرا پیدا نكردم . یقین دارم پدرم آن مال را مخفى كرده است ؛ زیرا من شیعه و از پیروان شما بودم و او با من عداوت و دشمنى داشت .
    امام باقر علیه السلام فرمود: آیا دوست دارى كه پدرت را ببینى و از مخفى گاه مال از او بپرسى و پدرت جاى آن را بتو نشان دهد؟
    عرض كرد: آرى ، قسم به خدا كه محتاج و مسمندام . حضرت نامه اى نوشت و آن را مهر كرد و به مرد شامى داد و فرمود: این نوشته را به جانب بقیع ببر و در وسط قبرستان بایست و به آواز بلند ندا كن و بگو: یا درجان پس شخصى كه عمامه بر سر دارد نزد تو حاضر مى شود. نوشته را به او بده و بگو: من فرستاده محمد بن على علیه السلام هستم و هر چه مى خواهى از او باز پرس ، آن مرد هم نوشته را گرفت و رفت .
    ابوعیینه مى گوید: چون روز دیگر شد، خدمت امام باقر علیه السلام رفتم تا از قضیه اطلاع حاصل كنم . دیدم آن مرد هم ، در خانه امام علیه السلام منتظر اذن دخول است . وقتى اجازه دادند همگى داخل خانه شدیم . مرد شامى عرض كرد: خدا بهتر مى داند كه علم خود را در كجا قرار دهد.
    بعد عرض كرد: شب گذشته به قبرستان بقیع رفتم . و به دستور شما عمل كردم . همان ساعت شخصى پیش آمد و من مطلب خود را بیان كردم .
    گفت : از این جا حركت نكن تا پدرت را حاضر كنم . آن شخص رفت و با مردى سیاه حاضر شد و گفت : اى مرد! این پدر تو است هر چه خواهى از او بپرس . گفتم : پدر من نیست . جواب داد: چرا او پدر تو است ، لكن شراره آتش و دود جهنم او را به این حالت درآورده است .
    گفتم : پدر من هستى ؟ جواب داد: بلى . گفتم : این چه حالت است كه در تو مى بینم ؟ گفت : اى فرزند! من از دوست داران بنى امیه بودم و آنان را بر اهل بیت پیامبر صلى الله علیه و آله برجیح مى دادم . از این رو خداوند متعال مرا به این حالت درآورد و به عذاب مبتلا كرد. چون از دوستداران اهل بیت بودى با تو دشمن بودم ، از این روى ترا از مال خود محروم كردم و امروز پشیمانم .
    بعد گفت : اى فرزند! به جانب آن باغ برو و زیر فلان درخت زیتون را حفر كن پولها آنجاست آن را كه صدهزار درهم مى باشد بردار. پنجاه هزار درهم را به حضرت امام باقر علیه السلام تقدیم كن و بقیه آن ، مال خودت باشد. سپس آن مرد گفت : الان مى روم مال را پیدا مى كنم و حق شما را مى آورم .
    ابو عیینه مى گوید: سال بعد از حضرت سئوال كردم : آن مرد شامى چه كرد؟ فرمود: او پنجاه هزار درهم را نزد من آورد، با آن دین خود را پرداختم و زمینى خریدم و مقدارى را به حاجتمندان اهل بیت دادم .

  • عذاب برزخى حجاج بن یوسف
  • یكى از كسانى كه جزاى اعمال ننگین خود را، هم در دنیا و هم عالم برزخ دید و سخت تر از آن را در قیامت خواهد دید حجاج بن یوسف ثقفى فرماندار عبدالملك مروان در عراق است .
    حجاج در مدت فرمانداریش صد و پنجاه هزار نفر از شیعیان و اولادان امیرالمؤ منین علیه السلام را به شهادت رسانید و همین مقدار در زندان او شكنجه مى شدند. همان جنایت كارى كه دستور مى داد موقع غذا خوردن شیعیان را در كنار سفره او، مقابل چشمش سر ببرند و آهن قرمز شده اى را به جاى رگهاى بریده گردن آنها گذارند تا خون قطع شود و بدنها در اثر قطع شدن خون بالا و پایین روند و آن ملعون غذا بخورد و لذت ببرد.
    آخرین كسى كه به دست آن خون آشام روزگار به شهادت رسید سعید بن جبیركه یكى از شیعیان و علماى برجسته و شاگردان ممتاز امام سجاد علیه السلام و از مفسران بزرگ قرآن بود.
    حجاج به دژخیمان و جلادان خود دستور داده بود هر كجا سعیدرا بیابید دستگیر كنید و نزد من آورید. بعد از دستگیرى سعیدو گفت و گوهاى تندى كه بین او و حجاج رد و بدل شد، حجاج دستور داد: سر از بدن سعیدجدا كنند و او را در ماه شعبان 95 در سن 94 سالگى به شهادت رسانید.
    سعیددر آخرین لحظات عمر خود، او را نفرین كرد و چنین گفت : خدایا! حجاج را بعد از من بر هیچ كس مسلط نكن خداوند هم دعاى او را به اجابت رسانید و پانزده روز بیشتر از شهادت سعیدنگذشته بود كه حجاج بر اثر بیمارى سختى در بستر مرگ افتاد.
    در مدت مرضش ، گاهى بى هوش مى شد و گاهى به هوش مى آمد. هنگام به هوش آمدن مى گفت : مرا با سعید بن جیر چه كار؟ در این مدت هر وقت به خواب مى رفت و بى هوش مى شد مى دید سعیدنزد او مى آید و لباس او را مى گیرد و مى گوید: اى دشمن خدا! به چه جرم و گناهى مرا كشتى در اثر ناراحتى و شكنجه روحى كه در خواب به او هجوم مى آورد، وحشت زده بیدار مى شد و فریاد مى زد. با این وضع بود تا به درك واصل شد. این عذاب دنیایى حجاج تا هنگام مرگ بود.

  • اما عذاب برزخى او
  • حجاج نه تنها عذاب روحى خود را در دنیا دید بلكه در عالم برزخ هم تا روز قیامت او را عذاب مى كنند و عذابهاى برزخى او متفاوت است . به چند نمونه از آنها توجه كنید.
    اشعث جدانى نقل مى كند: شبى حجاج را با بدترین حال در خواب دیدم . از او پرسیدم : خداوند در مقابل آن همه كشتار و اعمال ننگین تو چه كرد؟
    گفت : به ازاى هر انسانى كه كشته بودم یك مرتبه مرا كشتند. گفتم : دیگر چه ؟ گفت : بعد از آن امر شد كه مرا به آتش برند. گفتم : دیگر چه كردند؟ گفت : این شكنجه و عذاب تا روز قیامت ادامه خواهد داشت.
    نیز در این رابطه عمر بن عبدالعزیز مى گوید: بعد از مرگ حجاج ، او را در عالم خواب به صورت یك لاشه گندیده دیدم . به او گفتم : خدا با تو چه كرد
    گفت : خداوند، براى هر كسى كه كشته بودم ، یك بار مرا كشت ، ولى در عوض قتل سعید بن جبیرهفتاد با مرا به قتل رسانید.
    نوعى دیگر از عذاب برزخى حجاج كه یكى از بندگان خالص خدا با چشم خود تماشا كرد و براى مردم بیان نموده است را نقل مى كنیم :
    شخصى گوید: در مسجد الحرام طواف مى كردم . چون به نماز مى ایستادم غلامى را مى دیدم كه با حال خضوع نماز مى خواند و با احدى سخن نمى گفت .
    با خود گفتم : از این غلام بوى آشنایى مى آید. روزى به نزد او رفتم و گفتم : اى بنده خدا! لحظه اى توقف كن تا با تو سخن گویم . گفت : از مولاى خود اجازه ندارم ، امشب از او اذن مى طلبم و فردا سخن ترا گوش مى كنم .
    روز دیگر پیش او رفتم و گفتم : به این طریق كه عبادت مى كنى مى دانم در نزد خداوند متعال قرب و منزلتى دارى ، آیا تا حال هیچ از خداى خود خواسته اى كه برآورده شده باشد. گفت : آرى ، روزى در حال مناجات گفتم :
    خدایا! مردى از اهل آتش را به من بنما و نشان بده تا او را ببینم
    ناگاه آوازى شنیدم كه گفتند: اى فلان ! به فلان وادى برو و مشاهده كن . چون به آنجا رسیدم شخصى را دیدم كه همه اعضاى او سیاه شده است و آتش دروى افتاده بود. مار عظیمى بر گردن او پیچیده است و هر لحظه او رانیش مى زند. از او پرسیدم : اى بدبخت ! كیستى و در دنیا چه كرده و چه عملى انجام داده اى كه به این عذاب گرفتار شده اى ؟
    گفت من حجاج بن یوسف هستم . از براى ظلم و تعدى بسیار كه بر مسلمانان كرده ام مرا عذاب مى كنند، و آن نوع دیگر است .
    اما این عذابى كه الحال مشاهده مى كنى براى آن است كه روزى به عالمى ظلم كردم و او را رنجانیدم .
    آن عالم دلش به درد آمد و مرا نفرین كرد و از نزد من آزرده خاطر بیرون رفت و این عذاب كه مى بینى در اثر آن عالم است .
    این نیز یك نمونه از عذاب دنیایى و برزخى در مورد یكى از ستمگران تاریخ است . كه رویاى صادقه عمر بن عبدالعزیز و مشاهده غلام ، نشان دهنده آن بود.

  • عذاب برزخى وزیر و خلیفه عباسى
  • یكى از وزیران خلیفه عباسى به عذاب برزخى گرفتار شد و عذابش آن قدر قوى بود كه به بدن او هم سرایت كرده و آن را سوزانده و شعله هاى آتش و دود آن از قبر بیرون آمده و فضا را آلوده كرده است .
    صاحب كشف الغمه در باب كرامات حضرت موسى ابن جعفر علیه السلام مى نویسد: از بزرگان عراق شنیدم كه یكى از خلفاء عباسى ، وزیرى داشت كبیرالشاءن ، داراى مال و منال و در اداره امور لشكرى و كشورى كوشا و توانا و سخت مورد علاقه خلیفه بود.
    وقتى آن وزیر از دنیا رفت براى تلافى و جبران خدمتگزاریهاى او دستور داد جنازه او را در حرم مطهر حضرت موسى بن جعفر علیه السلام مجاور ضریح مقدس دفن كردند.
    متولى حرم مطهر كه مردى باتقوا و خدمت گزار به حرم بود، آن شب را در رواق ماند و همان جا به خواب رفت . در عالم خواب دید قبر وزیر شكافته شد و آتش از آن شعله ور گردید و از دودى كه در آن بود بوى گند استخوان سوخته بلند است و به طورى شعله زیاد بود كه حرم و صحن پر از دود و آتش شد.
    در این هنگام مشاهده مى كند كه امام هفتم علیه السلام ایستاده و با صداى بلند متولى را صدا مى زند و مى فرماید: اى متولى ! برو و به خلیفه (نام خلیفه را مى برد) بگو: بسبب دفن این ظالم و مجاورت او در كنار قبر من مرا اذیت و آزار رساندى و ناراحتم كردى .
    متولى ترسان و لرزان ، به طورى كه تمام اعضا و جوارح او را وحشت فرا گرفته بود از خواب بیدار مى شود و فورا آنچه را كه در خواب دیده و واقع شده بود مفصل براى خلیفه مى نویسد و به او گزارش مى دهد.
    خلیفه هم ، همان شب از بغداد به كاظمین مى آید و حرم را خلوت مى كند. دستور مى دهد قبر وزیر را بشكافند و جسد خبیسش را بیرون آورده و جاى دیگر دفن كنند.
    وقتى قبر را در حضور خلیفه مى شكافند مشاهده مى كنند كه در قبر جز خاكستر بدن سوخته شده چیز دیگرى وجود ندارد و اثرى از بدن و حتى استخوانهاى وزیر نیست .

  • عذاب برزخى ماءمون الرشید
  • ماءمون الرشید عباسى در اثر ظلم و جنایتى كه انجام داد و امام هشتم علیه السلام به شهادت رساند به عذاب برزخى دچار آمد و عذاب برزخى او چنین است .
    شیخ محمد باقر مكى از بعضى موثقین نقل مى كند: وقتى به مسافرت مى رفتم وسط دریا گشتى شكست و من به جزیره اى افتادم . در آن جزیره میمونى را دیدم كه از چاهى آب مى كشید و در حوضى كه آنجا بود مى ریخت !
    در این حال مشاهده كردم ، فیلى از دور پیدا شد و تا كنار چاه آمد و آن میمون را باز جر و عذاب كشت و به زیر پاهاى خود نرم كرد و تمام آبهاى حوض را خورد و رفت . طولى نكشید دیدم آن میمون زنده شد و شروع به آب كشیدن كرد و داخل آن حوض مى ریخت . روز بعد دیدم همان فیل آمد میمون را كشت و به زیر دست و پاى خود نرم كرد و آبهاى حوض را خورد و رفت . باز میمون زنده شد و شروع به آب كشیدن كرد.
    مى گوید: من از دیدن این امر عجیب بسیار متعجب شدم و در حیرت فرو رفتم . آن میمون گویا فهمید كه من از این قضیه در تعجب هستم . نگاهى به من كرد و گفت : اى فلانى ! مگر مرا نمى شناسى . گفتم : خیر، جواب گفت : خدا لعنت كند دشمنان آل محمد را. آیا تا حال اسم ماءمون عباسى را شنیده اى ؟ گفتم : بلى ، گفت : من همان ماءمون الرشید هستم . از وقتى مرده ام به سبب ظلمى كه به حضرت امام رضا علیه السلام كرده ام خداى متعال ، مرا به این عذاب گرفتار كرده است كه هر روز آب بكشم و داخل این حوض بریزم ، این فیل بیاید مرا با این نحو بكشد و آبهاى حوض را بخرد و باز خدا مرا زنده كند.
    بدان كه خوراك من در این جزیره از فضله هاى همین فیل است و كار من هم فقط آب كشیدن براى این فیل مى باشد.

  • عذاب برزحى ظالم
  • ظالمان در عالم برزخ و قیامت به عذاب هایى مبتلا مى باشند كه دائما آنها را رنج مى دهد و راه نجات و خلاصى از براى آنان نیست و صحنه هاى عجیب و گوناگونى از براى ایشان خواهد بود كه یكى از دیگرى بدتر و خطرناكتر است و ظالمان با آنها دست بگریبانند. قرآن یكى از آن صحنه ها و عذابها را بیان مى كند مى فرماید:
    یوم یعض الظالم على یدیه
    (
    اى محمد به خاطر بیاور) روزى را كه ظالم دستهاى خود را از شدت حسرت و تاءسف و پشیمانى به دندان مى گزد و آنها را گاز مى گیرد.
    گاز گرفتن دستها با دندان ، شاید به جهت این باشد، اشخاص ظالم هنگامى كه گذشته خویش را مى نگرند و ظلم هایى كه درباره مردم انجام داده اند مشاهده مى كنند، خود را مقصر و مجرم مى دانند و تصمیم مى گیرند از خویشتن انتقام بگیرند و این هم نوعى از انتقام است تا بتوانند در سایه آن كمى آرامش یابند و احساس راحتى كنند.
    حضرت امیرالمؤ منین علیه السلام در این باره مى فرماید: كسانى كه در دنیا ظلم و ستم ، به هم نوعان خود كرده اند فردا (در برزخ و قیامت ) هر دو دست خود از ناراحتى و حسرت با دندان مى گزند (و مى گویند: چرا در دنیا بندگان خدا را ظلم و ستم نمودیم ؟
    حذر كن زآنچه دشمن گوید آن كن
    كه بر دندان گزى دست تغابن
    یكى دیگر از عذابهاى برزخى و قیامتى ظالم این است كه او دائما در تاریكى و ظلمت به سر مى بر و قبر ایشان به جاى این كه نورانى و روش ‍ باشد تاریك و ظلمانى است ؛ زیرا چهره ظلم و ستم ، وقتى در عالم برزخ و قیامت ظاهر شود و بروز نماید، قیافه و تجسم به خود بگیرد غیر از ظلمت و تاریكى چیز دیگرى نخواهد بود. روایاتى در این باره وارد شد. از جمله :
    حضرت رسول صلى الله علیه و آله فرمود: بپرهیزید از ظلم و ستم ؛ زیرا ظلم باعث تاریكى (قبر) و قیامت مى شود.
    نیز فرمود: بر شما باد كه از ظلم دورى كنید؛ زیرا ظلم در پیشگاه خداوند موجب تاریكى و ظلمت روز قیامت است.
    در حدیث دیگرى است : شخصى آمد خدمت حضرت رسول صلى الله علیه و آله و عرض كرد: یا رسول الله ! دوست دارم روز قیامت ، در نور و روشنایى محشور شوم . فرمود: (در این صورت ) به احدى ظلم و ستم نكن ، تا روز قیامت در نور و روشنایى باشى

  • عذاب برزخى سلطان ظالم
  • به یكى از پادشاهان ظالمى كه به واسطه ظلم بر رعیت و ریاست طلبى در عذاب برزخى واقع شد و عذاب آن هم كند و زنجیر و دود و آتش است توجه كنید.
    محمد شوشترى كه در اثر تصادف با اتومبیل از بین مى رود، به خواب یكى از دوستانش كه از اهل علم و معرفت است مى آید و در عالم خواب او را با خود به وادى برهوت و جایى كه كفار و مشركان را عذاب مى كنند مى برد و مقدارى از عذاب و شكنجه كفار را به او نشان مى دهد و صداى ضربات شلاق هاى آتشین و داد و فریاد آن ها را به او مى شنواند.
    این عالم و دوست شوشترى مى گوید: وقتى با آن مرحوم به وادى برهوت رسیدیدم ، عذاب و شكنجه اهل آن وادى را مشاهده كردیم . براى آن كه بدانیم آن ها را چگونه و براى چه عذاب مى كنند، در خواست كردیم یكى از كفار و دشمنان اولیاء خدا را نزد ما آوردند تا چند سئوال از او بكنیم .
    یكى از فرشتگان سر زنجیزى را كشید و یك نفر را در حالى كه روى زمین كشیده مى شد و داد و فریاد او بلند بود از میان دود و آتش بیرون آورد و به او گفت : هر چه ایشان مى پرسند همه را جواب بده .
    ایشان نقل مى كند: مرحوم شوشترى از او پرسید: چه كسى هستى ؟ چگونه در دنیا عمل مى كردى كه مبتلا به این گونه عذاب ها شده اى ؟
    در جواب گفت : سلطان یكى از ممالك اسلامى بوده ام و در دنیا به خاطر ریاست طلبى ، ظلم زیادى به مردم آن كشور كردم ، صدها انسان بى گناه را در زندان ها و سیاه چالها، دور از خانواده هایشان شكنجه داده و آن ها را به بدترین عذاب ها مبتلا كرده ام .
    به علاوه ، با اولیاى خدا و اهل بیت عصمت و طهارت دشمنى مى كردم و نسبت به آن ها حسادت مى نمودم (و این عذاب ها براى آن ها است ). لذا هر مقدار خداى تعالى مرا عذاب كند جا دارد و بیش از این مستحق عذاب مى باشم .

  • عذاب برزخى یاران ظالم
  • تنها ظالمین گرفتار عذاب برزخى نمى شوند بلكه یاران ، كمك سواران و دوستان آنان هم به عذاب دچار خواهند شد.
    مرحوم محمد شوشترى در عالم خواب به دوست خودش مى گوید: وقتى از دنیا رفتم روح مرا در وادى السلام نجف پیش اولیاء اله بردند، یكى از علما كه در دنیا با هم رفیق بودیم مرا به آن ها معرفى كرد. آن ها هم ، دور مرا گرفتند و هر یك از احوال دوستانشان مى پرسیدند.
    یكى از ایشان از شخصى سئوال كرد. او مردى گناه كار و از اعوان و همكاران ظلمه و در رژیم طاغوت با آنان بود.
    گفتم : او چند سال است از دنیا رفته است . گفت : پس او نزد ما نیامده ، حتما اعمال زشتش دامن گیرش شده است و او را حبس كرده اند. سئوال كردم او را در كجا حبس مى كنند؟
    گفت : معلوم نیست ، زندان هاى متعددى هست ولى بیشتر احتمال دارد او را در میان قبرش زندانى كنند. گفتم : آیا مى توانم با او ملاقات كنم ؟
    گفت : براى تو چه فایده دارد جز آن كه ناراحت شوى و براى او هم نمى توانى كارى انجام دهى . گفتم : پس همراه تو مى آیم شاید اگر قابل عفو باشد از حضرت مولا على علیه السلام بارى او تقاضاى عفو كنیم .
    قبول كرده ، با هم به قبرستان رفتیم . همان طورى كه او گفته بود آن شخص ‍ را در قبرش ندان كرده بودند. از فرشتگان كه موكل او بودند اجازه گرفتیم با او ملاقات كنیم و با هر زحمتى بود او را دیدیم .
    پرسیدیم : بعد از مرگ چه به سرت آمد؟ آهى كشید و گفت : حال مرا مى بینید، چند سال است كه از این سلول تاریك قبر بیرون نرفته ام . وقتى حضرت عزرائیل با من روبرو شد با تندى و بدخویى جان مرا گرفت . همه ملائكه با خشونت و تندى با من رفتار كردند. وقتى مرا در قبر گذاشتند ماند این بود كه در گودالى از آتش گذاشته اند، مى سوختم و در عذاب بودم .
    تا این كه حضرت على و ائمه علیه السلام را دیدم و از آن ها كمك خواستم . فرمودند: در دنیا ما را فراموش كردى و دوستان ما را اذیت نمودى . اكنون باید تا مدتى كفاره كناهانت را بپردازى . بالاخره اعتنایى نكردند و مرا این جا گذاشته اند. به ایشان گفتم : دستم به دامنتان ، شما كه آزادید به پسرم بگویید تا از مردم براى من طلب رضایت كند، و از مال خودم به فقرا خیرات نماید و پولى به كسانى بدهد كه ده هزار صلوات بفرستند و ثوابش ‍ را به روح من نثار كنند شاید از این مهلكه نجات پیدا كنم .

  • عذاب برزخى زنان
  • در این جا به عذاب برزخى دسته اى از زنان مجرمى كه پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله و سلم در شب معراج آن ها را دید توجه فرمایید.
    حضرت امیرالمؤ منین علیه السلام فرمود: روزى من و فاطمه بر حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم وارد شدیم دیدیم آن حضرت به شدت گریه مى كند. عرض كردم : یا رسول الله ! پدر و مادرم به فدایت باد. چرا مى گریید؟
    فرمود: یا على ! شبى كه مرا به معراج و آسمان ها بردند زنان امتم را در عذابى سخت دچار مى دیدم ، حال به فكر آن ها افتادم و از شدت عذابى كه بر آن ها وارد مى شد مى گریم .
    زنى را دیدم كه به موهاى خود آویخته شده و مغز سر او در اثر حرارت و گرمى آتش به جوش آمده بود. او زنى بود كه موهاى خود را از نامحرم نمى پوشانید.
    زنى را دیدم كه به زبان آویخته شده بود از آب سوزان جهنم در حلق او مى ریختند. او زنى بود كه با زبان ، شوهر خود را اذیت مى كرد.
    زنى را دیدم كه به پستان هاى خود آویخته شده بود، و او زنى بود كه شوهرش را به خود راه نمى داد و از رختخواب دور مى كرد و مانع مقاربت او مى شد.
    زنى را دیدم كه گوشت بدن خود را مى خورد و آتش از زیر او شعله مى كشید. او زنى بود كه براى غیر شوهر زینت مى كرد.
    زنى را دیدم كه پاهاى او را به دست هایش محكم بسته اند و مارها و عقرب ها بر او مسلط بودند (و او را نیش مى زدند). او زنى بود كه بدن و لباسش دائما كثیف بود و از جنابت و حیض غسل نمى كرد و خود را تمیز و پاكیزه نگه نمى داشت ، به نماز اهمیت نمى داد و براى آن وضو نمى گرفت .
    زنى را دیدم كه در تنورى از آتش به پاهاى خود آویخته شده (و سر او آویزان بود) او زنى بود كه بدون اجازه شوهر از خانه بیرون مى رفت .
    زنى را دیدم كه كور و كر و گنگ بود و در تابوتى از آتش قرار داشت و مغز سرش از بینیش خارج مى شد و بدنش در اثر جذام و برص قطعه قطعه شده بود. او زنى بود كه بچه از زنا به وجود مى آورد و او را به گردن شوهر مى انداخت .
    زنى را دیدم كه گوشت هاى بدن خود را از جلو و عقب با قیچى هایى از آتش قیچى مى كرد. او زنى بود كه خود را به نامحرم عرضه مى كرد و باكى از زنا دادن نداشت .
    زنى را دیدم كه دست ها و صورت او آتش گرفته بود و روده ها و چیزهاى اندرون خود را مى خورد. او زنى بود قواده (زنى كه دلال است ، زنان را براى مردان بیاورد و واسطه زنا باشد.)
    زنى را دیدم كه صورتش مانند صورت سگ بود و آتش از عقب او داخل مى شد و از دهانش بیرون مى آمد و ملائكه با گرزهاى آتشین بر سر و بدن او مى كوبیدند. او زن غنا خوان و آرایش گر و نوحه كننده و حسود بود.
    سپس آن حضرت فرمود: واى بر زنى كه شوهر خود را به غضب آورد و او را ناراحت كند، خوشا به حال زنى كه شوهرش از او راضى باشد.

  • اما عذاب زناكاران در عالم برزخ
  • روزى ، حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: شب گذشته دو نفر پیش من آمدند و گفتند: با رسول الله ! با ما حركت كن . اطاعت كردم و با ایشان حركت نمودم تا به سرزمین مقدسى رسیدیم . در آن جا به تنورى برخورد كردیم كه از آن صداى ضجه و ناله و استغاثه بلند بود.
    موقعى كه در آن نگاه كردیم ، مردان و زنان عریانى را مشاهده نمودیم كه از زیر پاى آنان شعله هاى آتش بیرون مى آمد و آن ها در اثر سوزش ، ضجه و ناله مى كردند.
    گفتم : سبحان الله این ها چه كسانى هستند؟
    گفتند: ایشان مردان و زنانى هستند كه در دنیا مرتكب عمل زنا بودند و آنان تا روز قیامت در میان این تنور و شعله هاى آتش خواهند بود و عذاب و جزاى آنان ادامه خواهد داشت !
    نیز فرمود: هر كس با زن مسلمان یا یهودى و نصرانى و مجوسى یا كنیزى كه آزاد باشد زنا كند و بدون توبه و با اصرار بر این گناه از دنیا برود، خداوند متعال سیصد در عذاب را در قبرش باز مى كند كه از هر درى مارها، عقرب ها، افعى ها و اژدهاهایى از آتش بیرون آیند و او را نیش زنند كه در اثر آن ، بدنش آتش گیرد و تا روز قیامت بسوزد.
    چون از قبرش بیرون آید، مردم از بوى زننده و گندش اذیت و ناراحت مى شوند و با همان بو شناخته مى شوند و همه اهل محشر مى دانند او زنا كار است تا این كه (خداوند) امر كند او را داخل آتش نمایند.
    نیز از آن حضرت نقل شده است كه فرمود: شبى كه مرا به آسمان بردند و در آن جا سیر دادند به زنانى برخورد كردم كه به پستان هاى خود آویزان بودند.
    گفتم : اى جبرئیل ! اینان چه كسانى هستند؟ عرض كرد: یا رسول الله ! زنانى زناكار هستند كه از راه زنا اولاد به هم رسانیدند و اموال شوهران را به ارث ، به آن ها دادند. (و این فرزندان نامشروع را به گردن شوهران خود مى انداختند).
    نیز آن حضرت فرمود: زن شوهر دارى كه در رختخواب غیر از شوهر خود بخوابد (كنایه از این كه زناكار باشد) بر خداوند متعال حق است اول او را به قبر شكنجه و عذاب كند و بعد از آن در قیامت او را به آتش جهنم بسوزاند.
    اما عذاب آخرتى زناكاران ، قرآن در این باره مى فرماید:
    و لایزنون و من یفعل ذالك یلق اثاما
    (
    از جمله صفات نیك بندگان خدا این است كه ) آنان زنا نمى كنند، و هر كس چنین عمل زشتى انجام دهد عقوبت و مجازاتش را (در قیامت ) خواهد دید
    كلمه (اثاما) كه در آیه آمده است مفسرین این طور معنى كرده اند: یكى از وادى هاى جهنم است و آن پر از مس مذاب و گداخته مى باشد و سرچشمه آن از شكاف و گودالى در جهنم است . چند طایفه در آن جاى دارند.
    1-
    كسانى كه غیر از خدا را عبادت كنند. 2- كسانى كه آدم كش و قاتل باشند. 3- زناكاران ، كه عذاب این طایفه در آن وادى دائما اضافه مى شود.
    از امیرالمؤ منین علیه السلام نقل شده است كه فرمود: وقتى قیامت بر پا شود خداوند متعال دستور دهد كه بادى به وزد و بوى گندى كه تمام اهل محشر را ناراحت و اذیت مى كند به مشام آنان برساند.
    در این بین ، منادى پروردگار ندا كند: این بوى فرج هاى زنان زناكار مى باشد كه همه اهل عرصات را ناراحت و اذیت كرده است .
  • قبر جنازه زناكار را قبول نكرد
  • طبق قاعده كلى ، كه تمام اشیاء عالم احساس و شعور دارند، زمین هم از این قاعده و قانون بیرون نیست . هم احساس و شعور دارد و هم افراد نیك و بد را مى شناسد. به بعضى از جنازه ها مرحباو خوش آمد و به بعضى دیگر لامرحباو خوش نیامدى مى گوید: بعضى را قبول مى كند و بعضى را بیرون مى اندازد. در این باره به داستانى كه در ذیل آورده مى شود توجه كنید.
    نقل شده است : در زمان امام صادق علیه السلام زنى بود كه زنا مى داد و از راه زنا آبستن مى شد؛ چون وضع حمل مى كرد از ترس این كه مبادا خویشان و اقوامش از عمل او اطلاع پیدا كنند( فقط مادرش از عمل او اطلاع داشت ) فرزندان خود را به آتش مى سوزاند؟!
    وقتى از دنیا رفت او را دفن كردند و قبر او را قبول نكرد و جنازه را بیرون انداخت ! قبر دیگرى كندند و او را داخل آن كردند و سرش را پوشاندند باز قبر شكافته شد و جنازه را بیرون انداخت !
    خویشان او خدمت امام صادق علیه السلام آمدند و داستان را براى آن بزرگوار نقل كردند. فرمود: مادرش را خبر كنید بیاید. وقتى آمد از او پرسید: دخترت در دنیا چه اعمال زشتى را مرتكب مى شد؟
    عرض كرد: دختر من زنا مى كرد و بچه هایى كه از زنا به وجود مى آمدند به آتش مى سوزاند تا كسى بر اعمال او آگاه نشود.
    حضرت فرمود: زمین جنازه این زن را قبول نمى كند؛ چون او خلق خدا را به عذابى كه مخصوص خداوند است (یعنى به آتش سوزاندن ) عذاب مى كرد.
    پس از آن فرمود: قدرى از تربت جدم حضرت سیدالشهداء، حسین علیه السلام را در قبرش بگذارید تا زمین او را قبول كند. خویشان او قدرى تربت امام حسین علیه السلام را همراه او دفن كردند دیگر قبر او را بیرون نیانداخت .
    تنها آثار زنا در عالم قبر و قیامت ظاهر نمى شود بلكه در دنیا هم ظاهر خواهد شد. از جمله ، هر كس با زن ها و دخترهاى دیگران زنا كند، با زن یا دختر و خواهر او زنا خواهند كرد. روایات و داستان هایى در بحار ولئالى الاخبار و دیگر كتب وارد شده است كه تذكر آن ها ما را از روش كتاب بیرون مى برد طالبین مى توانند به آن ها رجوع كنند.

  • عذاب برزخى سخن چینان
  • یكى از گناهان بزرگ كه قرآن و احادیث از آن منع كرده و به انجام دهندگان آن وعده عذاب و آتش داده اند، سخن چینى و نمامى است كه به وسیله آن بین زن و شوهر، بین دو دوست و دو برادر اختلاف و نزاع واقع مى شود و به وسیله آن خون ها ریخته ، خانه ها خراب و ویران مى شود، اسرار نهانى و پشت پرده آشكار گشته و حیثیت ها و آبروها از بین رفته و هتك مى شود و فتنها در عالم بر پا مى گردد.
    براى سخن چین دو نوع عذاب است ، یكى عذاب برزخى و دیگرى عذاب آخرتى . در حالى كه عذاب قیامت از عذاب برزخى سخت تر و مشكل تر است .
    عذاب برزخى سخن چین و نمام طبق اخبار رسیده : عذاب و آتش در قبر است . وقتى سخن چین از دنیا رفت و او را داخل قبر كردند قبرش شعله ور مى شود و او تا روز قیامت در میان آتش خواهد سوخت .
    حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: كسى كه كوشش كند میان دو نفر را با سخن چینى به هم بزند و آن ها را از هم جدا كند، وقتى از دنیا رفت خداوند آتشى را بر قبر او مسلط مى كند كه تا روز قیامت او را بسوزاند و مسلط مى كند و بر او مارها و عقرب هاى سیاه را كه او را نیش ‍ زنند تا وقتى كه از قبر خارج شود، (طول نیش و دندان هاى مارها و عقرب هایى كه افراد سخن چین را نیش مى زنند صد و بیست زراع است .
    در حدیث معراجیه است كه حضرت رسول فرمود: در شب معراج وقتى از جهنم عبور كردم بر جمعیتى برخوردم كه لب هاى آن ها مانند لب هاى شتر بود و ملائكه گوشت هاى پهلوهایشان را مقراض مى كردند و در دهان آن ها مى گذاشتند!
    گفتم : اى جبرئیل ! این ها چه كسانى هستند؟ عرض كرد: افراد سخن چین و غیبت كننده در دنیا هستند.
    نیز از آن حضرت صلى الله علیه و آله و سلم نقل شده است كه فرمود: شبى كه مرا به آسمان بردند زنانى را دیدم كه سرشان سرخوك و بدنشان مانند بدن الاغ بود و آن ها را با هزار هزار نوع عذاب ، مجازات مى كردند. از جبرئیل سئوال كردم : عمل آن ها در دنیا چه بوده است ؟ گفت : آنان زنان سخن چین و دروغ گو بوده اند.
    اما عذاب آخرتى سخن چینان از این قرار است : وقتى آن ها از قبرهایشان خارج مى شوند مارها و عقرب هایى بر آن ها مسلطاند و آن ها را احاطه كرده اند تا وقتى كه داخل جهنم شوند.
    سخن چین در قیامت داخل بهشت نمى شود و از نعمت هاى آن استفاده نمى كند.
    امام باقر علیه السلام فرمود: براى كسانى كه جهت سخن چینى و نمامى و جدایى انداختن میان مردم رفت و آمد مى كنند بهشت حرام است .

  • عذاب برزخى دروغ گویان
  • یكى از گناهانى كه باعث عذاب مى شود و مجازاتش ، هم در دنیا هم در قبر و هم در قیامت گریبان انسان را مى گیرد، دروغ گویى مى باشد. چون بحث ما درباره عذاب برزخى است از عذاب دروغ گو در قیامت صرف نظر مى كنیم .
    روزى حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: شب گذشته شخصى پیش من آمد و گفت : برخیز، برخواستم و با او روانه شدم تا به جایى رسیدیم . در آن جا دو نفر را مشاهده كردیم یكى ایستاده و دیگرى نشسته بود، شخص ایستاده یك انبربزرگ آهنى در دست داشت و به دهان شخص نشسته فرو مى برد و یك طرف دهان او را با آن مى گرفت و مى كشید، به طورى كه صورت و بینى و چشمان او به همان طرف بر مى گشت و به هر طرف انبر را مى كشید آن شخص نشسته هم به همان طرف خم مى شد.
    تعجب كردم ! و از آن شخص كه مرا صدا زد. و از جاى خود بلند نموده بود پرسیدم : این كیست و چه كاره است و این چه صحنه اى است ؟ چرا چنین مى كند؟
    گفت : یا رسول الله ! این شخص نشسته ، كسى است كه در دنیا دروغ مى گفت (و بدون توبه از دنیا رفته است )! اكنون در عالم برزخ تا فرا رسیدن قیامت ، همواره این گونه عذاب مى شود و در قیامت عذابش ‍ سخت تر خواهد بود.
    مالك بن دینار مى گوید: در كتابى خواندم : هیچ خطیب و گوینده اى نیست مگر این كه گفتار او را با كردارش تطبیق مى كنند. اگر مطابق باشد خوشا به احوالش و اگر مطابقت نداشته و گفتارش غیر از اعمالش باشد، دو لب او را با قیچى هاى آتشین قیچى مى كنند. دو مرتبه لب ها بلافاصله سالم مى شوند و این عمل تا روز قیامت ادامه دارد.
    انسان دروغ گو، چون با لب و دهان سخن دروغ مى گوید، در این حدیث لب و دهان را عذاب مى كنند و آن ها را با انبربه این طرف و آن مى كشند و با قیچى مى برند.
    آن قدر دروغ گفتن زشت و زننده است كه خداوند، در قرآن به صاحب آن وعده عذاب داده است و ملائكه از بوى دهان دروغ گو اذیت مى شوند.

  • عذاب برزخى مال یتیم خوران
  • تمام اعمال انسان علاوه بر چهره هاى ظاهرى خود، چهره هاى واقعى نیز دارند كه در این جهان از نظر ما پوشیده و پنهان اند چهره هاى واقعى اعمال در جهان دیگر ظاهر مى شوند و مسئله تجسم اعمال را تشكیل مى دهند.
    از جمله آن ها خوردن مال یتیم از روى ظلم و ستم است كه جلوه مخصوص به خود دارد و آن جلوه در عالم برزخ و قیامت بروز و ظهور مى كند و چهره و قیافه واقعى خود را آن جا نشان مى دهد. گرچه چهره ظاهرى خوردن مال یتیم بهره گیرى و لذت بردن از غذاهاى لذیذ و رنگین است ، اما چهره واقعى و برزخى این غذاها و خوردن مال یتیم ، آتش ‍ سوزان مى باشد و همین چهره است كه در عالم برزخ و قیامت بروز و ظهور مى كند و آشكار مى شود. قرآن در این باره مى فرماید:
    ععع ان الذین یاءكلون اموال الیتامى ظلما انما یاءكلون فى بطونهم نارا و سیصلون سعیرا
    آن كسانى كه اموال یتیمان را از روى ظلم و ستم مى خورند (در واقع و حقیقت )
    تنها آتش مى خوردند (و شكم خود را پر از آن مى كنند) و به زودى در آتش سعیر (و آتش ) سوزانى خواهند سوخت
    این آیه با صراحت تمام : خوردن مال یتیم را از روى ظلم و ستم ، به خوردن آتش تعبیر كرده است و مى فرماید: آنان فقط آتش سوزان مى خوردند و شكم هاى خود را از آن پر و انباشته مى كنند.
    چه عمل زشتى بدتر از خوردن مال یتیم و تصرف ناروا در اموال ایشان است كه قرآن با شدت از آن نهى كرده .
    هر آن كس كه با ظلم و زور و ستم
    زمال یتیمان خورد بیش و كم
    همانا كه آتش فرو مى برد
    كه از مال ایتام بر مى خورد
    به زودى به جبران این زشت كار
    بیفتند در بطن سوزنده نار
    بلى ، چهره واقعى هر عمل همیشه تناسب خاص با كیفیت ظاهرى آن عمل دارد، همان گونه كه خوردن مالى یتیم و غصب حقوق او، قلب او را مى سوزاند و روح او را آزار مى دهد، چهره واقعى این عمل ، آتش سوزان در برزخ و قیامت مى شود و خورنده مال را مى سوزاند.
    با این حساب ، آیا افراد عاقل و با ایمان ، چنین عمل خطرناكى را انجام مى دهند كه با دست خود پاره هاى آتش سوزان را برداشته و در میان دهان بگذارند و ببلعند؟
    ممكن نیست . حتى افراد كم شعورى هم حاضر به چنین عملى نیستند.
    اگر مى بینیم مردان خدا و اولیاء الله ، حتى فكر معصیت را به خود راه نمى دادند، دلیلش همین بوده است كه آن ها بر اثر قدرت علم و ایمان و تقوا و پرورش هاى اخلاقى ، چهره هاى واقعى اعمال را مى دیدند و هرگز فكر انجام دادن آن ها را نمى كردند.
    احادیث در نكوهش تجاوز به اموال یتیمان بسیار تكان دهنده است . حتى كمترین تعدى به اموال ایشان مشمول این حكم معرفى شده است .
    در حدیثى از امام صادق علیه السلام نقل شده است : كسى سئوال كرد: مجازات آتش درباره چه مقدار از خوردن و غصب كردن مال یتیم است ؟ فرمود: در برابر دو درهم .(

  • عذاب برزخى ثروت اندوزان
  • ثروت اندوزان و كسانى كه طلا و نقره را از هر راهى كه شده به دست مى آورند و آن ها را ذخیره مى كنند، یا به عنوان گنج در دل كوه ها و داخل زمین مخفى مى كنند و در راه خدا انفاق نمى نمایند و كارهاى عام المنفعه با آن ها انجام نمى دهند و حتى حقوق واجبى را كه خداوند در آن ها قرار داده است نمى پردازند و نه خود از آن بهره مى بردند و نه دیگران ، عذابى مخصوص هم در عالم برزخ و هم در قیامت براى آنان خواهد بود كه عبرت براى دیگران باشد. قرآن در این باره مى فرماید:
    ععع والذین یكنزون الذهب و الفضه و لا ینفقونها فى سبیل الله فبشر هم بعذاب الیم یوم یحیمى علیها فى نار جهنم فتكوى بها جباههم و جنوبهم و ظهورهم هذا ماكنزتم لانفسكم فذوقوا ما كنتم تكنزون
    آنان كه طلا و نقره را گنجینه (ذخیره و پنهان ) مى سازند، و در راه خدا انفاق نمى كنند، آن ها را به مجازات دردناكى بشارت بده
    در آن روز (عالم برزخ و قیامت ) آن ها را در آتش گرم و سوزان جهنم داخل كرده و با آن طلاها و نقره ها صورت ها و پهلوها و پشت هایشان را داغ مى كنند (و به آنها مى گویند:) این همان چیزهایى است كه براى خود گنجینه و ذخیره ساختید پس بچشید چیزى را كه براى خود اندوخته اید
    ملاحظه فرمایید، در این آیه مباركه با صراحت تمام مى فرماید: طلاها و نقره هاى داغ شده كه با آن ها بدن ها را داغ و علامت گذارى مى كنند، همان طلا و نقره هایى است كه در دنیا ذخیره كرده و حاضر نبودند مقدارى از آن ها را در راه خدا مصرف كنند، حتى حاضر نبودند خود و فرزندانشان و دیگران از آن ها سود و منفعت برند، حتى حاضر نبودند كه در برابر خدا تسلیم شوند و واجبات شرعى آن ها را بپردازند.
    بدانید اى مؤ منان ! این میان
    چه بسیار احبار و رهبانیان
    از اموال مردم به باطل خورند
    به هر چه حرام است دست آورند
    كنون بر كسانى كه بس سیم و زر
    ذخیره نمودند، گنج و گهر
    نكردند انفاق از زر و سیم
    خبرها بده از عذابى الیم
    ز روزى كه در دوزخ كردگار
    ذخایر گدازند از تاب نار
    به پیشانى و پشت و پهلو بدان
    گذازند بس داغ اندر میان
    چنین است فرجام آن سیم و زر
    كه كردید آن را نهان سر به سر
    چشید آتشى بس برافروخته
    سزاى همان گنج اندوخته
    در آیه فوق چرا از میان تمام اعضاى بدن ، تنها پیشانى و پشت و پهلوذكر شده و نامى از بقیه اعضا و جوارح برده نشده است ؟ شاید به این جهت باشد كه با آن سه عضو در مقابل محرومان و مستضعفین عكس ‍ العمل نشان مى دادند. گاهى صورت را در مقابل آنان در هم مى كشیدند و زمانى به علامت بى اعتنایى و بى توجهى ، از رو به رو شدن با آن ها خوددارى مى كردند و راه خود را منحرف مى نمودند، گاهى به آنان پشت كرده و از روى تكبر و خودخواهى توجهى به آن ها نمى كردند.
    از این جهت ، این سه نقطه از بدن آن ها را با سكه هاى پرزرق و برق و با سیم ورزشان كه داخل آتش انداخته و سرخ و سوزان شده است داغ مى كنند.
    آیه ذكر شده این حقیقت را مى رساند كه هیچ كدام از اعمال انسان ها از بین نمى رود و هم چنان باقى مى ماند و باعث سرور و شادى نیكان و رنج و عذاب بدان مى گردد.

  • عذاب برزخى فراموش كنندگان قرآن
  • جدا شدن و فراموش نمودن و عمل نكردن به قرآن ، در عالم برزخ و هم چنین در قیامت مجازات دارد. روایاتى در این باره نقل شده : از جمله :
    روزى حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: شب گذشته دو نفر پیش من آمدند و گفتند: یا رسول الله ! با ما بیا، من هم با ایشان به راه افتادم تا به سرزمین مقدسى رسیدیم . در آن جا مشاهده كردیم شخصى خوابیده و دیگرى بالاى سرش ایستاده و سر او را بر سنگ بزرگى مى زند به طورى كه سر او شكسته مى شود.
    بعد از آن ، سنگ را به طرف دیگر مى غلطانند و صبر مى كنند تا سر آن شخص سالم شود باز سر او را بر سنگ مى زند تا شكسته شود و این كار دائما تكرار مى شد.
    گفتم : سبحان الله این كیست و عمل او چه بوده است ؟
    گفتند: این مرد كسى است كه قرآن را فرا گرفته و بعد توجهى به آن نكرده تا آن چه را فرا گرفته بود فراموش كرده است نه آن را قرائت مى كند و نه به دستورانش عمل مى نماید و آن را تنها گذاشته است .
    این كسى است كه نماز را كوچك مى شمارد و به آن اهمیت نمى دهد و دائما موقع نماز خواب بوده است . این مجازات براى او تا روز قیامت ادامه دارد.

  • عذاب برزخى ربا خواران
  • یكى از گناهان كبیره كه آیات و روایات تكان دهنده اى درباره آن نازل شده است ، رباخوارى مى باشد.
    قرآن در مذمت آنان مى فرماید: كسانى كه ربا مى خوردند در قیامت مانند جن زدگان و دیوانگان كه تعادل خود را از دست داده اند مى باشند
    و نیز مى فرماید: اگر رباخواران آن را ترك نكنند باید بدانند كه با خدا و رسول به جنگ برخاسته اند
    و روایاتى كه در این باره وارد شده است نیز تكان دهنده و خطرناك مى باشد. از جمله آنها.
    حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: خداوند رباخوار و ربادهنده و فروشنده و خریدار و نویسنده و دو شاهد آن را لعنت است
    و نیز آن حضرت فرمود: هر كس ربا بخورد، خداوند شكم او را به همان اندازه كه ربا خورده است پر از آتش جهنم مى كند
    و فرمود: یا على ! ربا هفتاد جزء است ، آسان ترینش مانند آن است كه مردى در خانه كعبه با مادر خود زنا كند. یا على ! یك درهم ربا گناهش ‍ بزرگ تر است از هفتاد زنا كه همه آن ها در خانه كعبه به محارم انجام گرفته باشد
    عذاب برزخى رباخوار هم كه در روایت آمده است از این قرار است .
    حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: شبى دو نفر پیش من آمدند و گفتند: برخیز، برخاستم و با ایشان رفتیم تا در سرزمین مقدسى به نهرى رسیدیم كه آب آن قرمز بود و رنگ خون داشت . دیدیم در كنار آن ، دیدیم در كنار آن ، مردى ایستاده و اطراف او سنگهاى زیادى بود. این شخص در نهر خون شنا مى كرد و بیرون مى آمد و در كنار سنگ ها قرار مى گرفت و یكى از آن ها را بر مى داشت و داخل دهان خود مى گذاشت و مى بلعید. باز داخل نهر خون مى شد و كار خود را از اول شروع مى كرد.
    از آن دو نفر پرسیدم : این شخص كیست و چه كاره بوده است ؟ عمل او در دنیا چه بوده است و چرا چنین مى كند؟
    گفتند: او مردى رباخوار بوده است كه مال مردم را به وسله ربا و بدون زحمت ، از دست آنان مى گرفت و صاحب مى شد. او به همین حال خواهد بود تا روز قیامت كه به جزاى اصلى خود برسد.

  • عذاب برزخى دنیا پرستان
  • روزى حضرت عیسى علیه السلام با حواریون و دوستان خود در بیابان عبور مى كردند تا به یك آبادى ویران شده اى رسیدند كه تمام مردم و پرنده ها و جانوران آن مرده بودند. حضرت عیسى علیه السلام به حواریون فرمود: همه اینها بر اثر عذاب عمومى و خشم الهى به هلاكت رسیده اند؛ زیرا اگر به مرگ طبیعى به تدریج مرده بودند، یك دیگر را به خاك مى سپردند.
    حواریون عرض كردند: اى روح الله ! از خدا بخواه این ها را زنده كند تا از آنها بپرسیم به سبب چه كارى گرفتار مجازات الهى شده اند تا ما از آن دورى كنیم ؟
    حضرت عیسى علیه السلام از خدا خواست كه آن ها را زنده كند. به او وحى شد: آنان را صدا بزن تا جوابت را بدهند و شما از كارهاى خودشان خبردار كنند.
    عیسى علیه السلام شبانه بر بالاى تپه اى رفت و فرمود: اى مردم این دیاریك نفر از میان آن ها جواب داد: بلى اى روح الله ! و كلمه او
    فرمود: واى بر تو، مگر كردار شما چه بوده است كه این گونه گرفتار عذاب شده اید؟ عرض كرد: ما چند عمل زشت در دنیا انجام مى دادیم . 1- طاغوت را مى پرستیدیم . 2- دنیا را دوست داشتیم . 3- آرزوهاى طولانى و دراز داشتیم . 4- در سرگرمى ها و بازى هاى دنیا فرو رفته و از خدا غافل بودیم .
    فرمود: دوستى شما به دنیا تا چه اندازه بود؟ گفت : مانند علاقه كودك به مادرش .
    هرگاه دنیا به ما رو مى كرد شاد و خرسند بودیم و چون رو مى گردانید، گریان و غمگین مى شدیم .
    حضرت عیسى علیه السلام فرمود: پرستش شما از طاغوت چگونه بود؟ عرض كرد: از افراد گناه كار پیروى مى كردیم و مطیع آنان بودیم .
    فرمود: سرانجام كار شما به كجا انجامید؟ عرض كرد: شب در حال عافیت خوابیدیم ، و صبح خود را در هاویه دیدیم . فرمود: هاویه چیست ؟ گفت : سجین است . فرمود: سجین چیست ؟ عرض كرد: كوهى از آتش گداخته مى باشد كه تا روز قیامت بر ما شعله ور است .
    فرمود: به آنان چه گفتید و آنان به شما چه گفتند؟ عرض كرد: گفتیم ، ما را به دنیا باز گردانید تا در آن زهد ورزیم . آنان به ما گفتند: دروغ مى گویید.
    عیسى علیه السلام فرمود: واى بر شما! چرا از بین مردگان كسى غیر از تو با من حرف نزد.
    گفت : اى روح الله ! همه آنان با دهنه هاى آتشین ، مهار شده اند و به دست فرشتگان غضب الهى گرفتاراند. من در میان آنان بودم ولى در عمل با آنها نبودم . وقتى عذاب آمد، مرا نیز گرفت . اكنون به تار مویى بر لبه دوزخ آویزان هستم و نمى دانم در آن واژگون مى شوم یا رهایى مى یابم ؟
    عیسى علیه السلام به حواریون فرمود: اى دوستان خدا! خوردن نان خشك با نمك زبر و خوابیدن روى خاكها، بسیار بهتر است در صورتى كه همراه او عافیت دنیا و آخرت باشد.

  • عذاب برزخى تندخویان
  • علماى شیعه معتقداند تمام اعمالى كه انسان در دنیا انجام مى دهد در قبر و عالم برزخ تجسم پیدا مى كنند و هم نشین انسان مى شوند. از جمله آنها تندخویى و بد اخلاقى است كه اگر تجسم پیدا كند به صورت سگ خواهد بود. لازم است داستانى كه یكى از علماى عامل نقل كرده و خود، در عالم رؤ یا آن را مشاهده نموده است را بیان كنیم .
    مرحوم آیه الله مطهرى(ره ) از استاد بزرگ خود، مرحوم آقاى (میرزا على آقا شیرازى ) كه یكى از زاهدان بزرگ و از اهل یقین زمان خود بوده نقل كرده است :
    مى گوید: یك روز استادم در ضمن درس دادن در حالى كه دانه هاى اشكشان بر روى محاسن سفیدشان مى چكید، این خواب را نقل كرد و گفت :
    در عالم خواب دیدم مرگم فرا رسیده است . مردن را همان طور كه براى ما توصیف كرده اند یافتم . خویشتن را جدا از بدن دیدم و ملاحظه كردم كه مردم بدن مرا براى دفن به سوى قبرستان حمل مى كنند و به آن جا مى برند.
    مرا بردند به گورستان و آن جا دفن كردند و رفتند. در این هنگام خود را تنها دیدم ، نگران شدم كه چه بر سرم خواهد آمد؟ و جه معامله با من انجام خواهد داد؟
    ناگهان دیدم سگ سفیدى داخل قبرم شد. در فكر فرو رفتم كه این حیوان كجا بوده است و چرا داخل قبر من شد؟ در همان حال حس كردم كه این سگ ، صفت تند خویى و بد اخلاقى من بوده كه این جا تجسم یافته و به سراغ من آمده است .
    از این قضیه خیلى ناراحت و مضطرب شدم . در حال اضطراب و نگرانى بودم كه ناگهان دیدم ، حضرت سید الشهداء در قبرم تشریف آورد و به من فرمود: ناراحت مباش و غصه مخور، من آن را از تو جدا مى كنم .
    حضرت امیر المؤ منین علیه السلام در رابطه با بد اخلاقى كردن فرمود: تند خویى و بد اخلاقى تجسم پیدا مى كند( و در قبر و عالم برزخ رفیق انسان مى شود) و بدترین رفیق همین است
    و نیز فرمود: وقتى انسان را داخل قبر مى گذارند و سر گور را مى پوشانند، وحشت سر تا پاى انسان را فرا مى گیرد.) هیچ وحشتى خطرناك تر از تندخویى نیست
    طبق روایاتى كه از حضرت رسول اله علیه السلام وارد شده است : وقتى انسان بد اخلاق از دنیا مى رود در آتش برزخى قرار مى گیرد.
    و من قیامت هم در طبقه هم در طبقه پائین جهنم به سر خواهد برد.

  • عذاب برزخى رد كنندگان حاجات مسلمانان
  • یكى از برنامه هاى دینى و انسانى براى هر فرد مسلمان ، این است كه حاجت برادر مسلمان خود را بر آورد و به فریاد او برسد.
    اگر كسى قدرت داشته باشد كه حاجت مسلمانى را بر آورد و به گرفتارى او خاتمه دهد اما كوتاهى كند. خداوند او را، هم در قبر و برزخ و هم در قیامت عذاب مى كند. در حالى كه عذاب آخرتى براى او سخت تر و مشكل تر است .
    اسماعیل بن عمار صیفى از امام صادق علیه السلام نقل مى كند كه آن حضرت فرمود: اى اسماعیل ! هرگاه مسلمانى بر مسلمان دیگرى او را بر طرف كند و به مشكلات از او نماید و توجهى نكند و حاجت او را بر آورده ننماید، بعد از آن كه از دنیا رفت و او را داخل قبر كردند. خداوند متعال اژدها و افعى هایى را بر او مسلط مى كند كه در قبر و عالم برزخ و تا قیامت و تا انگشت ابهام او را نیش زنند
    و بعد از آن كه از قبر خارج گردید و داخل عرصات و قیامت شد. خداوند خودش حاكم است و اختیار به دست اوست . اگر بخواهد او را عفو مى كند و مى بخشید و اگر بخواهد عذابش مى نماید.
    نیز از آن حضرت روایت شده است كه فرمود: اگر فردى از شیعیان ما بتواند حاجت و مشكل برادر مسلمان خود را بر آورد و كوتاهى نماید. خداوند او را مبتلا مى مكند به این كه حاجت دشمنى از دشمنان ما را براى همین جهت در عالم قبرو روز قیامت او را عذاب مى كنند.
    اما عذابى كه در آخرت براى افرادى كه قدرت داشته باشند مشكلى از مشكلات مسلمان را رفع نمایند و آن را حل نكنند آماده شده است از این قرار است .
    فرات بن احنف از امام صادق علیه السلام نقل مى كند كه آن حضرت فرمود: اگر مؤ منى قدرت و استطاعت داشته باشد كه خدمتى به برادران با ایمان خود كند و چیزى را كه آنان محتاجند به ایشان برساند ولى ممانعت نماید و آن چیز را به آنان برساند و خدمت خود را دریغ دارد. خداوند در قیامت او را بر مى انگیزد در حالى كه صورت او سیاه و چشم هاى او زشت و ارزق و دست هاى او با غل و زنجیر بر گردنش بسته شده است و منادى فریاد مى زند و او را معرفى مى نماید به طورى كه اهل محشر همه او را مى شناسند
    منادى مى گوید: این شخص كسى است كه به خدا و رسولش خیانت كرده (و حاجت مسلمانى را رد نموده و از چیزهایى كه او محتاج بوده ممانعت به عمل آورده ) است بعد از آن دستور مى دهد كه او را داخل آتش ‍ كنند.

 .:. واسه ديدن امضاء , اينجا کليک کنيد .:. 
      =========> (کيليک نکني سنگين تري)                              
دوشنبه 21/2/1388 - 13:35 - 0 تشکر 111903


  • پاداش برزخى نیكوكاران

    پاداش برزخى سلمان
  • از جمله كسانى كه پاداش برزخى خود را دیدند سلمان فارسى است كه او را سلمان محمدى هم مى گویند و یكى از سابقین در اسلام و از كسانى بوده است كه براى به دست آوردن حق و حقیقت رنج ها و سختى هایى را متحمل شد تا آخر الامر به مقصود خود رسید. ایشان در اثر ایمان كامل و راى درست و فداكارى كه راجع به اسلام و پیامبر علیه السلام و احكام داشت ، پاداش عظیمى در عالم برزخ به او دادند. ابن عباس مى گوید: بعد از مرگ سلمان ، او را به خواب دیدم . در حالى كه تاجى از یاقوت بر سر و حله هاى بهشتى بر تن و زر و زیور بر اعضاى بدن خود داشت و مانند پادشاهان بر تختى نشسته است .
    از روى تعجب گفتم : تو سلمانى ؟! جواب داد: آرى ، گفتم : تو همان آزاد شده پیامبر اسلام علیه السلام هستى ؟ گفت : بلى ، گفتم : اى سلمان ! آیا این پاداش و منزلت نیك را خداوند به تو عنایت فرموده است ؟ گفت : بلى .
    گفتم : اى سلمان ! در بهشت بعد از ایمان ، چه چیزى فضیلتش از همه بیشتر است ؟ گفت : اى ابن عباس ! بعد از ایمان به خدا و رسولش ، چیزى با فضیلت تر در بهشت از دوستى امیر المؤ منین علیه السلام و اقتدا كردن به آن حضرت ندیدم .

  • پاداش برزخى روضه خوانى
  • یكى از علماى بزرگ كه تازه از نجف اشرف به وطنش برگشته بود و بسیار دوست مى داشت كه به مجالس روضه خوانى و عزادارى حضرت سیدالشهداء علیه السلام حاضر شود. مى گفت :
    روزى به مجلس روضه خوانها رفتم . آنها قبل از آن كه روضه را شروع كنند مزاح زیادى كردند كه من خوشم نیامد. در میان آنها سیدروضه خوانى بود كه بیشتر از همه مزاح مى كرد و من از او بیشتر متنفر بودم .
    تصمیم گرفتم دیگر به مجلس آنان نروم . شب در عالم رؤ یا دیدم قیامت برپا شده است و مردم دسته دسته از پل صراط مى گذرند و به بهشت مى روند. وقتى من خواستم از صراط بگذرم ، دیدم آن را طورى ساخته اند كه به هیچ وجه نمى توان از آن گذشت و به نظر مى رسید غیر قابل عبور است . ولى همان سیدى كه در مجلس روضه خوانى زیادتر مزاح مى كرد از آن طرف صراط پرواز مى كند و خود را به این طرف مى رساند. بعضى از افراد را انتخاب مى كند و آنان را در بغل مى گیرد و پرواز مى كند و از صراط عبورشان مى دهد و به بهشت مى رساند. من هم دست به دامن او شدم و گفتم : اگر مرا هم از صراط ببرید متشكر خواهم بود.
    او هم مرا بغل گرفت و با یك حركت از صراط عبور داد و آن طرف صراط گذاشت و گفت : آن طرف را نگاه كن ، آنها درهاى بهشت است .
    به طرفى كه او اشاره مى كرد نگاه كردم ، دیدم بهشت درهاى زیادى دارد كه در پشت بعضى از آنها ازدحام جمعیت زیاد بود ولى پشت یكى از آنها بسیار خلوت به نظر مى رسید. آن سیدگفت : چون تو عالم و مجتهدى باید از آن در وارد بهشت شوى . باز به آن درى كه او اشاره كرد نگاه كردم دیدم پشت آن در، صف طولانى از علما بسته شده است و در هر چند ساعت فقط یك نفر را صدا مى زنند.
    گفتم : آیا ممكن است از آن درى كه خلوت تر مى باشد وارد بهشت شوم ؟ گفت : نه ، آن در، متعلق به حضرت سیدالشهداء علیه السلام است و مخصوص روضه خوانها مى باشد. اگر تو هم روضه خوانده باشى مى توانم ترا از آن در ببرم . گفتم : نه ، متاءسفانه این توفیق را تا به حال نداشته ام . گفت : پس راهى براى شما وجود ندارد باید از همان در شلوغ وارد بهشت شوى .
    گفتم : خواهش مى كنم ، براى من كارى بكن . سید مقدارى فكر كرد و گفت : بیا همین گوشه بنشینیم ، من مستمع مى شوم و تو هر طور كه مى توانى روضه اى بخوان تا ترا از آن در، ببرم و به حضرت امام حسین عرض كنم : تو هم روضه خوان هستى .
    گفتم : بسیار خوب . همان گوشه نشستم و روضه اى خواندم و او گریه مى كرد. بعد گفت : حالا بیا با هم از این در، وارد بهشت شویم . او دست مرا گرفت وارد بهشت كرد. وقتى وارد شدم دیدم آن طرف ، بهشت تختى گذاشته و حضرت امام حسین علیه السلام روى آن نشسته و دفتر بزرگى در مقابلشان گذاشته است و آن حضرت اسامى روضه خوانها را در آن دفتر ملاحظه مى فرمایند.
    بالاخره سیدجلو رفت و گفت : قربانت گردم این بار هم یك روضه خوان آورده ام . حضرت امام حسین علیه السلام رو به من كرد و فرمود: اسمت چیست ؟
    گفتم : شیخ رمضان على حضرت دفتر را نگاه كرد سپس سرشان را بالا نمود و رو به آن سید كرد و فرمود: ما روضه خوانى به این اسم نداریم .
    آن سیدگفت : یا جدا، به جان خودتان قسم مى خورم خودم روضه اش را گوش داده ام و او براى من روضه خوانده است .
    حضرت امام حسین علیه السلام تبسمى فرمود و گفت : بسیار خوب به خاطر تو وارد بهشت شود، مانعى ندارد.
    آن عالم بعد از خواب ، مقید بود كه هر طور ممكن است در مجالس ‍ روضه خوانى برود و روضه بخواند و نام خود را در زمره روضه خوانها قرار دهد.

  • پاداش برزخى همزه و جعفر
  • ابن علقمه مى گوید: روزى رسول خدا صلى الله علیه و آله نماز صبح را با ما به جا آورد. سپس متوجه ما شد و فرمود: اى جمعیت ! دیشب عمویم حضرت همزه و پسر عمویم جعفر را در خواب دیدم كه در جلوى ایشان طبقى از میوه سدر گذاشته بود و آن دو نفر مشغول خوردن از آن بودند. مدتى از آن خوردند ناگهان میوه سدر، خود به خود تبدیل به انگور شد. مدتى از آن خوردند ناگهان انگور تبدیل به رطب شد، مدتى مشغول خوردن از آن شدند. به آنان نزدیك شدم و گفتم : پدرم فداى شما باد. (به من خبر دهید) كدام عمل در عالم برزخ و آخرت از همه اعمال بافضیلت تر است ؟
    گفتند: یا رسول الله ! پدر و مادرمان به فداى شما باد، بهترین عمل در این جا سه عمل است . اول ، درود و صلوات فرستادن براى شما. دوم ، آب دادن به مردم تشنه (یا حیوانات ) و رفع تشنگى از آنها كردن . سوم ، دوستى على بن ابى طالب را در دل داشتن .
    آرى ، جزاى كسانى كه جان عزیز خود را در راه اسلام و مكتب و رهبرشان بدهند باید در عالم برزخ دائما مشغول به خوردن میوه هاى گوناگون برزخى باشند و این تا روز قیامت ادامه دارد.

  • پاداش برزخى دعبل خزایى
    • دعبل خزایى یكى از بهترین شعرا و مداحان و یكى از شیعیان و محبین اهل بیت عصمت و طهارت بوده است . در سال وفات امام صادق علیه السلام سنه 148 متولد شد و در سنه 246 در سن 98 سالگى در شهر شوش وفات كرد.
      وقتى اشعار؟ موسوم به مدارس آیات را سرود و در خراسان به خدمت امام هشتم على بن موسى الرضا علیه السلام رسید و براى آن حضرت خواند. امام كیسه اى كه صد دینار رضوى (یا سه هزار درهم ) كه به نام آن حضرت سكه زده بودند و لباس خزى را به وصله داد.
      دعبل همه كارهایش خوب و مورد پسند امام واقع شده بود فقط یك كار غلط و ناپسند داشت و آن ، این بود كه تا موقع مرگش عادت به شرب خمر داشت .
      از اباالحسن داود بكرى نقل شده است كه گفت : از على ، پسر دعبل شنیدم گفت : موقع مرگ پدرم دیدم رنگش تغییر كرد و زبانش بند آمد و صورتش ‍ سیاه شد. (شكى در دل من پیدا شد) و نزدیك بود از مذهبش برگردم ، وقتى او را دفن كردیم بعد از سه شب ، پدرم را در خواب دیدم ، در حالى كه لباسها و كلاه سفیدى در تن و سر دارد.
      مى گوید، به او گفتم : اى پدر! خداوند متعال با تو چه كرد؟ (آن تغییر قیافه و گرفتگى زبان و سیاهى صورت تو براى چه بود و این لباسهاى فاخر و قیافه زیبا چیست )؟
      گفت : اى فرزند! آن وضعیت كه هنگام مرگ دیدى در اثر مشروبى بود كه گاهى اوقات مى خوردم ، و این سیاهى صورت در عالم برزخ ادامه داشت تا وقتى حضرت رسول صلى الله علیه و آله را دیدم ، در حالى كه او لباسهاى فاخرى پوشیده و كلاه سفیدى سر او بود.
      فرمود: تو دعبلى ، گفتم : بلى یا رسول الله ! فرمود: از جمله اشعارى كه براى فرزندم گفته اى برایم بخوان ، دو فرد از اشعار خود را براى آن حضرت خواندم .
      او (خوشحال شد) و فرمود: احسنت و شفیع من شد. صورتم سفید و زبانم باز گردید و این لباسهاى فاخر و سفید را به من عنایت فرمود. بعد اشاره به لباسهاى خود كرد و گفت : اینها عطاى آن حضرت است .


 .:. واسه ديدن امضاء , اينجا کليک کنيد .:. 
      =========> (کيليک نکني سنگين تري)                              
دوشنبه 21/2/1388 - 13:37 - 0 تشکر 111905

  • نپوسیدن بدنها

    بدن پیامبر و امام
  • یكى از اعتقادات مهم شیعیان این است كه حیات و مرگ پیغمبر و امام یكى است ، مرگ آنها عین حیاتشان مى باشد و حتى بدنهاى شریفشان در قبر نمى پوسد و كهنه نمى شود. در این باره روایاتى نقل شده است : و آنها از این قرارند.
    امام صادق علیه السلام فرمود: خداوند استخوانهاى ما را بر زمین و گوشتهایمان را بر كرمها و حیوانات زمین حرام كرده است و نباید طعمه آنها شویم .
    و رسول اكرم فرمود: حیات و مرگ من هر دو براى شما منفعت دارد. عرض كردند: یا رسول الله ! چگونه چنین است و فرمود: اما این كه حیات و زندگى من براى شما خیر است . خداوند در قرآن فرموده :
    و ما كان الله لیعذبهم و انت فیهم
    تا زمانى تو در میان مردم باشى خداوند متعال آنان را عذاب نمى كند
    اما مفارقت من كه آن هم براى شما خیر مى باشد جهتش این است كه اعمال شما هر روز بر من عرضه مى شود. اگر نیك باشد از خداوند مى خواهم كه آنها را زیادتر كند و اگر قبیح و زشت باشد از پیشگاه خداوند مى خواهم كه شما را بیامرزد و عفو نماید.
    عرض كردند: یا رسول الله ! حتى وقتى كه بدن شما در قبر پوسیده باشد باز هم براى ما خیر است . فرمود: بدن ما در قبر نمى پوسد؛ زیرا خداوند گوشت بدن ما را حرام كرده است كه طعمه زمین شود.
    بعد از مرگ و شهادت ائمه معصوم علیهم السلام افرادى آن بزرگواران را با چشم خود دیده و شناخته اند و اقرار كرده اند كه این شخص خود امام است .
    جابر از امام باقر علیه السلام نقل مى كند: عده اى از مردم پیش امام حسن مجتبى علیه السلام آمدند و عرض كردند: یا بن رسول الله ! بعضى از چیزهاى عجیب پدرتان كه در زمان حیاتشان بما نشان مى داد شما هم نشان بده . فرمود: آیا قبول مى كنید و به آن ایمان مى آورید (و منكر آن نمى شوید) عرض كردند: به خدا قسم ایمان مى آوریم و منكر آن نمى شویم .
    فرمود: آیا امیرالمؤ منین علیه السلام را مى شناسید؟ عرض كردند: بلى ، امام حسن علیه السلام پرده اى را كه آویزان بود كنار زد و فرمود: آیا این شخص را مى شناسید؟ همه آنها عرض كردند: بلى ، به خدا قسم این امیرالمؤ منین علیه السلام است و ما شهادت مى دهیم كه شما فرزند او هستید و خود على علیه السلام هم ، در زمان حیاتشان مانند این قضیه را زیاد به ما نشان مى داد
    امیرالمؤ منین علیه السلام در وصیت خود به امام حسن و امام حسین فرمود: وقتى از دنیا رفتم و مرا دفن كردید، قبل از آنكه قبر را با خاك بپوشانید دو ركعت نماز بخوانید و بعد از آن داخل قبر را نگاه كنید كه چه مى بینید. ایشان هم وقتى جنازه آن حضرت را بعد از نماز داخل قبر نهادند، دیدند قبر با پارچه اى از سندس پوشیده شده است . امام حسن پارچه را از طرف صورت كنار زد. دید پیغمبر اسلام صلى الله علیه و آله و آدم و ابراهیم با امیرالمؤ منین علیه السلام صحبت میكنند. امام حسین علیه السلام پارچه را از طرف پاى پدر كنار زد، دید مادرشان حضرت زهرا (س )، و حوا و مریم و آسیه آن جا اجتماع كرده اند و مشغول ندبه و گریه براى امیرالمؤ منین علیه السلام هستند
    تنها بدن پیامبر و امام نیست كه كهنه و پوسیده نمى شود بلكه بدن بسیارى از علما و نیكان هم ، در قبر نپوسیده و تازه مانده است از جمله :

  • جنازه شیخ صدوق
  • شیخ صدوق (محمد بن على بابویه قمى ) یكى از بزرگان علماى اسلام كه در سنه 381 هجرى قمرى حدود 1130 سال پیش رحلت كرده و در شهر رى مدفون شده است .
    این عالم جلیل القدر در جنوب تهران در راه حضرت عبدالعظیم حسنى مدفون است (و پس از آن بزرگوار امامزاده حمزه مورد توجه متدین تهران مى باشد.)
    سابقا بقعه مختصر و متروكى داشت . در زمان فتح على شاه قاجار، باران زیادى بارید به طورى كه در قبر ایشان شكافى پیدا شد. افرادى كه براى تعمیر آن داخل سرداب مى شوند، مى بینند مرحوم صدوق مانند انسان زنده در میان قبر خوابیده است و بدنش به تمام معنى تر و تازه مى باشد.
    خبر به گوش فتح على شاه نیز مى رسد. او هم با جماعتى از علما و اعیان ، به سمت آن جا حركت مى كنند. شاه مى خواهد خودش داخل سرداب شود و جنازه را ببیند. بزرگان مانع او مى شوند و مى گویند: صلاح نیست شما داخل سرداب شوید، دیگران مى روند و خبر مى آورند. علما یكى بعد از دیگرى داخل قبر مى شوند و خبر مى آورند. اخبار همه این بود كه آقایى در قبر خوابیده است ولى كفنش پوسیده و ریخته و بدنش عریان مى باشد، عنكبوت فقط روى عورت او را به شكل ساترى تنیده است .
    این بدن بلند قامت و بسیار خوش هیكل و زیبا است . به محاسن و دستها و كف پاها و ناخنهایش زردى حنا موجود است . فتحعلى شاه دستور مى دهد آن سوراخ را بگیرند و این قبه و بارگاه فعلى را بر مزار او بنا مى كنند (بدن ایشان حدود 857 سال به این حال مانده است )
  • جنازه حربن یزید
  • یكى دیگر از بدنهایى كه در قبر نپوسیده بود، بدن حربن یزید ریاحى است كه بعد از صدها سال كه از شهادتش گذشته بود بدنش نپوسیده و تر و تازه و سالم مانده است . حتى دستمالى را كه به پیشانى او بسته اند از بین نرفته است . از این بالاتر، وقتى دستمال را باز مى كنند خون تازه از جاى زخمش بیرون مى آید.
    سید نعمت اله جزایرى مى گوید: جماعتى از معتمدین و موثقین نقل كرده اند: وقتى شاه اسماعیل بغداد را فتح كرد و به تصرف خود درآورد براى زیارت قبر حضرت سید الشهداء علیه السلام به كربلا آمد.
    شنیده بود كه بعضى به حر بن یزید ریاحى طعن مى زنند و مى گویند او اول كسى است كه سر راه بر امام حسین علیه السلام گرفت و (آن حضرت و یارانش را به كشتن داد). شاه به طرف قبر حر آمد و دستور داد قبر او را نبش كنند و جنازه اش را ظاهر سازند.
    چون قبر حر را شكافتند، دیدند، به همان كیفیتى كه كشته شده بود خوابیده است ، دستمالى را بر سر او دیدند كه با آن ، سر حر بسته شده بود.
    شاه اسماعیل چون در كتابهاى تاریخ خوانده بود كه در واقعه كربلا سر حر مورد اصابت شمشیر قرار گرفت و خون از آن جارى بود و حضرت سیدالشهداء علیه السلام دستمال خود را بر سر او بسته است . موقعى كه شهدا را دفن كردند، حر را هم با همان دستمال كه به سرش بسته شده بود دفن كردند. شاه تصمیم گرفت دستمال را به عنوان تبرك از سر او باز كند و آن افتخارى براى او باشد.
    وقتى به دستور شاه دستمال را باز كردند، خون از زخم سر حر جارى شد. هر چه دستمال آوردند و به سرش بستند خون قطع نشد و همچنان جارى بود.
    دستمالى را كه حضرت امام حسین علیه السلام بسته بود باز به سرش ‍ بستند خون بایستاد. دوباره آن را باز كردند خون جارى شد.
    هر چه كردند كه بتوانند از آمدن خون جلوگیرى كنند امكان پذیر نشد.
    از بعضى علماى مصر، علت را سئوال كردند. فرمود: چون دستمال را حضرت سیدالشهداء بر سر حر بسته ، افتخارى براى او مى باشد و این قضیه موهبت الهى است كه نصیب حر شده است . و سبب سعادتمندى اوست كه چنین كرامتى براى او باقى مانده و باید تا قیامت هم باقى باشد.
    وقتى شاه اسماعیل چنین دید دستور داد كه همان دستمال را بستند و قبر او را پوشاندند و قبه اى بر مزار او بنا كردند و خادمى را براى او گماشتند تا آن صحن و قبه را خدمت كند.(

  • جنازه حربن یزید
  • یكى دیگر از بدنهایى كه در قبر نپوسیده بود، بدن حربن یزید ریاحى است كه بعد از صدها سال كه از شهادتش گذشته بود بدنش نپوسیده و تر و تازه و سالم مانده است . حتى دستمالى را كه به پیشانى او بسته اند از بین نرفته است . از این بالاتر، وقتى دستمال را باز مى كنند خون تازه از جاى زخمش بیرون مى آید.
    سید نعمت اله جزایرى مى گوید: جماعتى از معتمدین و موثقین نقل كرده اند: وقتى شاه اسماعیل بغداد را فتح كرد و به تصرف خود درآورد براى زیارت قبر حضرت سید الشهداء علیه السلام به كربلا آمد.
    شنیده بود كه بعضى به حر بن یزید ریاحى طعن مى زنند و مى گویند او اول كسى است كه سر راه بر امام حسین علیه السلام گرفت و (آن حضرت و یارانش را به كشتن داد). شاه به طرف قبر حر آمد و دستور داد قبر او را نبش كنند و جنازه اش را ظاهر سازند.
    چون قبر حر را شكافتند، دیدند، به همان كیفیتى كه كشته شده بود خوابیده است ، دستمالى را بر سر او دیدند كه با آن ، سر حر بسته شده بود.
    شاه اسماعیل چون در كتابهاى تاریخ خوانده بود كه در واقعه كربلا سر حر مورد اصابت شمشیر قرار گرفت و خون از آن جارى بود و حضرت سیدالشهداء علیه السلام دستمال خود را بر سر او بسته است . موقعى كه شهدا را دفن كردند، حر را هم با همان دستمال كه به سرش بسته شده بود دفن كردند. شاه تصمیم گرفت دستمال را به عنوان تبرك از سر او باز كند و آن افتخارى براى او باشد.
    وقتى به دستور شاه دستمال را باز كردند، خون از زخم سر حر جارى شد. هر چه دستمال آوردند و به سرش بستند خون قطع نشد و همچنان جارى بود.
    دستمالى را كه حضرت امام حسین علیه السلام بسته بود باز به سرش ‍ بستند خون بایستاد. دوباره آن را باز كردند خون جارى شد.
    هر چه كردند كه بتوانند از آمدن خون جلوگیرى كنند امكان پذیر نشد.
    از بعضى علماى مصر، علت را سئوال كردند. فرمود: چون دستمال را حضرت سیدالشهداء بر سر حر بسته ، افتخارى براى او مى باشد و این قضیه موهبت الهى است كه نصیب حر شده است . و سبب سعادتمندى اوست كه چنین كرامتى براى او باقى مانده و باید تا قیامت هم باقى باشد.
    وقتى شاه اسماعیل چنین دید دستور داد كه همان دستمال را بستند و قبر او را پوشاندند و قبه اى بر مزار او بنا كردند و خادمى را براى او گماشتند تا آن صحن و قبه را خدمت كند.(





 .:. واسه ديدن امضاء , اينجا کليک کنيد .:. 
      =========> (کيليک نکني سنگين تري)                              
دوشنبه 21/2/1388 - 13:39 - 0 تشکر 111906

  • صحبت كردن اموات
  • در بحث هاى گذشته گفته شد: روح از بین نمى رود و بعد از خارج شدن از بدن خاكى ، داخل بدن مثالى و سبك مى شود و در جایگاه خود به سر مى برد. گاهى در خواب ، به دیدن بازماندگان خود مى آید و با آنان صحبت مى كند و حقایقى را كه براى ایشان پوشیده است بیان مى دارد.
    اموات نیز مى توانند با افراد غیر خواب هم تماس برقرار كنند و صحبت نمایند: اما اجازه سخن گفتن را ندارند و مهر خاموشى بر دهان آنان زده شده است مگر كسانى كه خداوند، اذن سخن گفتن را به آن ها داده باشد.
    عده اى از اولیاء الله و مقربان ، با برزخیان سخن گفته و آنان هم جواب ایشان را داده اند. حتى جان كندن و اسرار خود را در عالم برزخ بیان كرده و نشان چیزهایى را كه براى بازماندگان مخفى بوده داده یا پیام هایى را فرستاده و از آینده با خبرشان نموده اند.
    در این جا به چند نمونه از جاهایى كه برزخیان بازماندگان یا آنان با برزخیان صحبت كرده و جواب شنیده اند را مى آوریم .
    در رابطه با زنده كردن و سئوال نمودن حضرت عیسى علیه السلام از چند نفر مردگان و جواب دادن و ناراحتى خود را بیان كردن آنان توجه فرمایید.

  • صحبت كردن چند نفر با عیسى
  • یكى از معجزات بزرگ حضرت عیسى علیه السلام زنده كردن مردگان بود. از جمله چند نفر از مردگان را زنده كرد و از احوال آنان سئوال نمود و آن ها جواب آن حضرت را دادند و ناراحتى خود را بیان كردند.

  • صحبت كردن سام بن نوح
  • جماعتى خدمت حضرت عیسى علیه السلام عرض كردند: یا روح الله ! براى ما زنده كن كسى را كه از مرگ و قیامت سخن گوید. آن حضرت فرمود: هر كس را كه مى خواهید زنده كنم اختیار كنید.
    آن جماعت سام بن نوح را اختیار كردند. عیسى ابن مریم علیه السلام دو ركعت نماز خواند و دست به دعا برداشت و خدا را خواند كه سام بن نوح را زنده كند. خداوند دعاى او را به اجابت رسانید و او را زنده كرد. عیسى دید موهاى سر و محاسن او سفید شده است .
    فرمود: اى سام این سفیدى كه در سر و صورت تو پیدا شده از چه جهت است در حالى كه سفید شدن مو در زمان تو نبوده بلكه در زمان حضرت ابراهیم علیه السلام پیدا شده است .
    عرض كرد: یا روح الله ! وقتى شنیدم مرا صدا مى زنى گمان كردم قیامت بر پا شده است ؛ از ترس آن روز، موهاى سر و صورتم سفید شد.
    فرمود: چند سال است از دنیا رفته اى ؟ عرض كرد: یا روح الله ! چهار هزار سال پیش از دنیا رفته ام و در طول این مدت هنوز سكرات و سختى هاى مرگ از من برطرف نشده است

  • صحبت كردن حضرت یحیى
  • امام صادق علیه السلام فرمود: عیسى بن مریم علیه السلام بر سر قبر یحیى بن زكریا علیه السلام آمد و از خدا در خواست كرد كه او رازنده كند. خداوند دعاى او را به اجابت رسانید و یحیى علیه السلام را زنده كرد. او از قبر بیرون آمد و عرض كرد: از من چه مى خواهى و چرا مرا بیدار كردى ؟
    عیسى علیه السلام فرمود: مى خواستم همان طور كه در دنیا با من ماءنوس ‍ بودى الان هم انس بگیرى و از احوال خود برایم صحبت كنى .
    عرض كرد: اى عیسى ! هنوز تلخى و سختى جان كندن از من برطرف نشده است ، مى خواهى باز به دنیا برگردم و تلخى و سختى جان كندن شامل حال من شود. دیگر با عیسى صحبت نكرد، او را تنها گذاشت و به داخل قبر خود برگشت .

  • صحبت كردن جوانى مجرم
  • روزى حضرت عیسى ! با حواریون به قبرستانى عبور كردند. دیدند، عده اى مشغول دفن جوانى هستند كه تازه از دنیا رفته است . بعد از دفنش ، قدرى آب روى قبرش ریختند و رفتند. هنوز آب خشك نشده بود كه حضرت عیسى كنار قبر او آمد و فرمود: به اذن خدا بلند شوجوان زنده شد و از قبر بیرون آمد. حضرت دید این جوان بسیار شكسته و خسته به نظر مى رسد در حالى كه قدش خمیده و موى سرش سفید و صورتش ‍ سیاه بود. گویى مانند پیرمردى است كه چند هزار سال پیش مرده است .
    عیسى علیه السلام پرسید: چه مدت است كه جان سپرده اى ؟ گفت : به گمانم چند هزار سال . پرسید: پس از مرگ بر تو چه گذشت ؟ گفت : وقتى مرا به خاك سپردند نكیر و منكر آمدند و سئوالاتى كردند، چون نتوانستم جواب دهم ، مرا تازیانه اى زدند كه قبرم پر از آتش شد و تا الان كه مرا زنده كردید در آتش مى سوخت !
    فرمود: وقتى از دنیا رفتى صورت تو سیاه و مویت سفید و كمرت خمیده بود؟ عرض كرد: نه ، قوتى مرا صدا زدى فكر كردم قیامت برپا شده است . لذا كمرم خمید و مویم سفید شد، سیاهى صورتم هم ، در اثر آتش و عذاب است . فرمود: اى جوان به جاى خود برگرد.

  • صحبت كردن جوانى نیكوكار
  • بعد از آن حضرت عیسى علیه السلام حركت كرد و كنار قبرى كه شاید صاحبش چند صد سال پیش از دنیا رفته و قبرش با زمین مساوى شده و اثر آن از بین رفته بود آمد و فرمود: اى صاحب قبر! با اذن و اجازه خدا زنده شو. ناگهان قبر شكافته شد. پیرمردى بانشاط و جمال در حالى كه نور از صورت و پیشانى او به سوى آسمان مى رفت و خاك سر و صورت خود را برطرف مى كرد. از قبر بیرون آمد و گفت : السلام علیك یا روح الله آیا قیامت بر پا شده است ؟
    فرمود: نه ، فقط مى خواستم بدانم چند صد سال پیش از دنیا رفته اى ؟ عرض كرد: به صدها سال نمى رسد. فرمود: چند سال است ؟ گفت : به سال و ماه هم نمى رسد. فرمود: چند هفته و چند روز است ؟ عرض كرد: به هفته و روز هم نمى رسد.
    فرمود: پس چه مدت است كه مرده اى ؟ گفت : اى عیسى چیزى از مردن من نمى گذرد. همین الان از دنیا بیرون رفتم و مرا داخل قبر كردند، نكیر و منكر آمدند و از من سئوالاتى نمودند، چون جواب درست و صحیح دادم ، درى از باغهاى بهشت به روى من باز شد، درختان میوه و كاخ ‌هاى بهشت و گل و ریاحین بسیارى در نظرم جلوه كرد.
    در این هنگام دیدم یكى از حوریان بهشتى با عجله به سویم مى آید، من هم با عجله به سوى او رفتم . وقتى به هم رسیدیم یك دیگر را در آغوش ‍ گرفتیم ، دست من در گلوبند او فرو رفت و پاره شد. دانه هاى آن روى زمین ریخت ، مشغول جمع آورى آنها بودم كه مرا بیدار كردى .
    حضرت عیسى علیه السلام فرمود: برگرد به مكان خود و مشغول جمع آورى دانه هاى گردن بند باش و تا روز قیامت به همین صورت خواهى بود.
    از این داستان معلوم مى شود كه مدت برزخ و درنگ كردن در قبر براى مؤ منان آزار دهنده و طولانى نیست ، بسیار كوتاه و خوشحال كننده است . ولى براى غیر مؤ منان ، بسیار طولانى و همراه با عذاب و شكنجه و طاقت فرسا است و یك لحظه آن به اندازه چند هزار سال طول مى كشد (كه نمونه آن را اول بحث شنیدید.)

  • صحبت كردن مرده
  • از امام صادق علیه السلام نقل شده است : عیسى ابن مریم علیه السلام به همراه حواریون در بیابان عبور مى كردند تا به آبادى ویران شده اى رسیدند. دیدند تمام مردم و پرندگان و حیوانات آن مرده اند (و خبرى از حیات و زندگى در آن نیست ).
    فرمود: اهل این آبادى نمرده اند مگر به غضب و سخط خدا و اگر این ها به مرگ طبیعى و خدایى مرده بودند، هم دیگر را دفن مى كردند.
    حواریون به عیسى علیه السلام گفتند: یا روح الله ! خدا را بخوان و از او بخواه تا آن ها را زنده كند و به ما خبر دهند كه اعمال آنان چه بوده است و در دنیا چه كارهایى را انجام مى دادند تا ما عبرت بگیریم و اعمال زشت آنان را انجام ندهیم و از آنها اجتناب نماییم .
    حضرت عیسى علیه السلام با خدا مناجات كرد و گفت : خدایا! این ها را زنده كن تا از ایشان سؤ الى بكنیم و علت هلاكت آنان را بدانیم . ندایى از جانب آسمان بلند شد: اى عیسى ! آنان را بخوان تا جوابت را بدهند. آن حضرت موقع شب بلند شد و بر بالاى بلندى رفت و فرمود: اى اهل قریه ! یك نفر از مردگان جواب داد و گفت : لبیك یا روح الله فرمود: آیا اعمال شما در دنیا چه بوده است ؟
    جواب داد: 1- عبادت طاغوت . 2- دوستى دنیا با ترس كم 3- آرزوهاى طولانى . 4- در غفلت و سرگرمى به سر مى بردیم . فرمود: دوستى شما به دنیا تا چه اندازه بوده است ؟
    گفت : مانند دوستى طفل به مادرش ، زمانى كه دنیا به ما روى مى آورد خوشحال و فرح ناك و زمانى كه پشت مى كرد محزون و غمگین مى شدیم و گریه مى كردیم . حضرت عیسى علیه السلام فرمود: عبادت شما براى طاغوت تا چه اندازه بود؟
    گفت : تا جایى كه اهل معصیت را اطاعت مى كردیم . فرمود: عاقبت شما چگونه شد و با شما چه رفتارى كردند؟
    در جواب گفت : اى عیسى ! شب را با صحت و سلامت و عافیت خوابیدیم و صبح خود را در هاویه دیدیم . گفت : هاویه چیست ؟ جواب داد: سجین است . فرمود: سجین چیست ؟ گفت : كوه هایى از آتش است كه تا روز قیامت ما داخل آن ها هستیم . فرمود: شما چه گفتید و به شما چه گفتند؟
    عرض كرد: گفتیم : ما را را به دنیا برگردانید تا خدا را عبادت كنیم و زهد را پیشه خود قرار دهیم . در جواب گفتند: دروغ مى گویید (اگر به دنیا برگردید باز همان اعمال سابق را انجام مى دهید.) فرمود: واى بر تو، چگونه از میان مردگان فقط تو با من صحبت كردى ؟
    گفت : اى روح الله ! بقیه مردم را دهنه آتشین به دهان آنها زده اند و آنان به دست ملائكه غلاظ و شداد قرار دادند. من در میان آنان بودم ولى در عمل به آن ها نبودم . اما وقتى عذاب نازل شد مرا هم گرفت و الان در كنار جهنم به تار مویى آویزانم ، نمى دانم آخر داخل جهنم مى شوم یا نجات پیدا مى كنم ؟
    عیسى علیه السلام رو به حواریون كرد و فرمود: اى دوستان خدا! خوردن نان خشك با نمك و خوابیدن بر روى مزبله و خاشاك ، بهتر است در حالى كه دین و دنیا انسان به سلامت باشد.

  • صحبت كردن شمعون با امیر المومنین علیه السلام
  • در زمان خلافت ظاهرى امیر المومنین علیه السلام در ماجراى جنگ صفین كه بین آن حضرت و معاویه به وجود آمد، یكى از یاران و شیعیان ، به نام قیس مى گوید: روزى در جبهه صفین ، حضرت على علیه السلام براى نماز مغرب كنار كوهى رفت در حالى كه من در خدمتش ‍ بودم .
    بعد از آن كه اذان مغرب را گفت : مردى كه موهاى سر و صورتش سفید و چهره اش نورانى بود به حضور آن حضرت آمد و عرض كرد: سلام و رحمت و بركات خدا بر تو باد اى امیر المومنین ! آفرین بر وصى خاتم پیامبران و پیشواى پیشتازان سفید رویان
    امیر المومنین علیه السلام جواب سلام را داد و احوال او را پرسید. عرض ‍ كرد: حالم خوب است و در انتظار روح القدس مى باشم و به خاطر ندارم امتحان هیچ كس در راه رضاى خدا بزرگ تر و ثوابش نیكوتر و مقامش ارجمندتر از تو باشدآن گاه گفت :
    اى برادر! بر این مشكلات و رنج ها صبر كن تا دوست من حضرت محمد صلى الله علیه و آله و سلم را ملاقات نمایى . من درگذشته اصحاب و یاران خود از بنى اسرائیل را دیدم كه از ناحیه دشمن چه سختى ها به آن ها رسید. بدن آنان را با اره مى بریدند و روى تخته هایى از چوب میخ كوب كرده و حمل مى نمودند
    پس با دست خود به اهل شام (سپاه معاویه ) اشاره كرد و گفت : اگر این بیچاره هاى روسیاه مى دانستند چه عذابى سخت در انتظار آنها است دست از جنگ مى كشیدند
    پس از آن ، با دست اشاره به سپاه على علیه السلام كرد و گفت : اگر این چهرهاى نورانى و روشن مى دانستند چه پاداش عظیمى براى آن ها فراهم است ، دوست مى داشتند كه بدن آنها را با قیچى هاى آهنین پاره پاره كنند و در عین حال در راه یارى تو استقامت نمایند
    سپس آن مرد نورانى و محاسن سفید به حضرت على علیه السلام گفت : السلام علیك و رحمت الله و بركاته
    جمعى از یاران على علیه السلام مانند عمار یاسر، ابوایوب و.... كه ملاقات و ناپدید شدن آن مرد را دیده و گفتار او را شنیده بودند، از امام پرسیدند: این مرد چه كسى بود؟
    فرمود: شمعون بن صفاوصى حضرت عیسى علیه السلام بود. خداوند او را فرستاد تا مرا در این جنگ تاءیید و تقویت كند.
    باز در این جا مشاهده مى كنیم شمعون بن صفاكه حدود شش صد سال پیش در ظاهر از دنیا رفته است با امیر المومنین علیه السلام ملاقات مى كند و مطالبى را به آن حضرت تذكر مى دهد.

  • صحبت كردن پدر و مادر پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله و سلم
  • انس بن مالك از باذر روایت كرده كه گفت : رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم را دیدم ، كه در شب از خانه اش بیرون آمده در حالى كه دست على بن ابیطالب علیه السلام را گرفته است و هر دو به جانب قبرستان روانه اند. من هم همواره دنبالش رفتم تا به قبرهاى اهل مكه رسیدند.
    آن حضرت به طرف قبر پدرش عبدالله (كه سابقا طرف راست مسجد و حرم حضرت رسول قرار داشت و الان آن جا را مصلا كرده اند و رو به روى خوخه ابوبكر قرار دارد) متوجه شد و نزد آن قبر دو ركعت نماز خواند، ناگاه قبر شكافته شد. دیدیم عبدالله در میان آن نشسته است و مى گوید:
    اشهد ان لا اله الا الله و انك نبى الله و رسوله
    حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: اى پدرولى تو كیست ؟ عبدالله گفت : ولى چیست ؟ فرمود: ولى تو على بن ابیطالب است . عبدالله گفت : اشهد ان علیا ولى الله سپس آن حضرت فرمود: به بوستان و باغ هاى بهشت بازگرد.
    بعد از آن متوجه قبر مادرش آمنه بنت وهب شد و آن جا هم ، دو ركعت نماز خواند. پس قبر شكافته شد و آمنه شهادتین را ادا كرد. باز حضرت فرمود: اى مادرولى تو كیست آمنه گفت : اى فرزند! ولى چیست ؟ فرمود: على بن ابیطالب كه ولى تو است ، آمنه شهادت به ولایت على دارد و گفت : على ولى من است . آن گاه حضرت فرمود: اى مادربه باغ و بوستان ابدیت برگرد آمنه هم به قبر خود برگشت .
  • صحبت كردن فاطمه بنت اسد
  • فاطمه بنت اسد یكى از زنان بزرگ اسلام كه بسیار به رسول خدا علاقمند بود و اولین زنى است كه بعد از هجرت پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله و سلم از مكه به مدینه هجرت كرد و با كمال سختى و مشقت وارد مدینه شد در حالى كه هنوز رسول خدا در مسجد قبا بود.
    پاهاى تمام آبله زده و زخم شده و آماس كرده بود. رسول خدا دستور داد استراحت كند. زنان مدینه براى معالجه پاهاى او آمدند. این زن بزرگ تا آخر عمر در مدینه بود و در همان شهر هم ، از دنیا رفت و در بقیع قبرش در جلوى قبرهاى چهار امام قرار دارد.
    از امام صادق علیه السلام نقل شده است : چون فاطمه بنت اسد، (مادر گرامى امیر المؤ منین علیه السلام ) وفات كرد، آن حضرت به نزد رسول اكرم صلى الله علیه و آله و سلم آمد، در حالى كه گریه مى كرد.
    حضرت فرمود: یا على چه شده است و چرا گریه مى كنى ؟ عرض ‍ كرد: یا رسول الله ! مادرم از دنیا رفت و یتیم شدم .
    رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود: یا على او تنها مادر تو نبود بلكه مادر من هم بوده است و شروع به گریه كرد و مى گفت : اى مادرسپس فرمود: یا على پیراهن مرا بگیر و او را در آن كفن كن و رداى مرا بگیر و او را در آن بگذار و زمانى كه از غسل دادن و كفن كردن او فارغ شدید مرا خبر دهید!
    چون فاطمه را كفن كردند، رسول اكرم صلى الله علیه و آله و سلم چنان نمازى بر او گذارد كه مانند آن را بر هیچ كس ، نه قبل و نه بعد از آن نگذارده بود. پس از آن ، در قبر فاطمه رفت و بر پشت خوابید. چون او را در قبر گذارند، فرمود: یا فاطمه گفت : (لبیك یا رسول الله ).
    فرمود: آیا آن چه را كه پروردگارت به تو وعده داده بود دیدى كه حقیقت داشت ؟ گفت : آرى ، اى رسول خدا! خدایت تو را جزاى خیر دهد. حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم سر خود را در قبر فرو برده بود و با فاطمه گفت و گو مى كرد. بعد چند لحظه سكوت كرد و مانند این كه به حرف كسى گوش دهد گوش مى داد. بعد فرمود: یا فاطمه ابنك ابنك على ، لا جعفر و لا عقیل
    وقتى رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم از قبر خارج شد. عرضه داشتند: یا رسول الله ! امروز با فاطمه كارى كردید كه با هیچ كس ‍ نكرده بودید. اولا در لباس هاى خودتان او را كفن نمودید. ثانیا در قبر او داخل شدید و خوابیدید. ثالثا نماز مفصلى بر او گذاردید و این گفت و گو و مناجات طولانى را كه با او كردید، به خاطر نداریم كه با شخص دیگرى این اعمال را انجام داده باشید!
    فرمود: اما كفن كردن او را در لباس خود به جهت آن بود كه روزى گفتم : بسیارى از مردم روز قیامت براى عرض اعمال از قبرهاى خود عریان محشور مى شوند. فاطمه ضجه اى زد و گفت : اى واى از رسوایى روز قیامت و عریان بودن بدن ها! پس من لباس خود را به او پوشاندم . در نمازى كه بر فاطمه خواندم از خداوند خواستم كه آن كفن را كهنه نگرداند تا زمانى كه فاطمه در بهشت وارد شود خداوند دعاى مرا مستجاب كرد.
    اما داخل شدن در قبر او به جهت آن بود كه روزى گفتم : چون میت را دفن نمایند قبر، او را فشار مى دهد. وقتى مردم از كنار قبر برگردند دو ملك به نام نكیر و منكرمى آیند و از او سئوال مى كنند فاطمه گفت : به خدا پناه مى برم . از خدا خواستم كه درى از بهشت به سوى قبر او بگشاید و قبر، او را فشار ندهد. امام این كه گفتم : ابنك ابنك وقتى فرشتگان از خدا و پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله و سلم سئوال كردند، جواب داد. وقتى از امام او سئوال كردند، یا نتوانست جواب دهد و یا خجالت كشید. من به او تلقین كردم كه امام تو پسرت على است . او هم جواب داد و ملائكه رفتند.

  • صحبت كردن جمجمه انوشیروان
  • عمار یاسر مى گوید: امیر المومنین علیه السلام وارد شهر مدائن شده و در ایوان كسرى فرود آمد در حالى كه دلف بن بحیربا آن حضرت بود. بعد از خواندن نماز، با جماعتى از اهل ساباط حركت كرد و به دلف بن بحیرفرمود: تو هم با ما حركت كن . همه با هم حركت كردند و از تمام منزل ها و كاخ ‌هاى كسرى بازدید كردند و به دلف فرمود: كسرى در این مكان فلان چیز را داشت و در آن مكان فلان چیز را گذاشته بود.
    دلف تمام اخبار غیبى آن حضرت را تصدیق كرد و گفت : یا امیر المومنین ! چنان خبر مى دهى گویا خود شما آن چیزها را در آن جاها گذاشته اید.
    در بین حركت خود، به جمجمه پوسیده اى رسیدند. به یكى از اصحاب فرمود: این جمجمه را بردار و داخل ایوان بیاور. خود حضرت هم داخل ایوان شدند و نشستند. بعد فرمود: طشت آبى بیاورید و جمجمه را داخل آن بگذارید.
    سپس رو به آن جمجمه كرد و فرمود: ترا قسم مى دهم خبر دهى من كیستم و تو چه كسى هستى ؟ در این حال جمجمه با زبان فصیح با زبان فصیح گفت : اما تو امیر المومنین و سید وصیین و امام متقین هستى و من هم بنده تو كسرى انوشیروان (پادشاه بزرگ دنیا) مى باشم .
    حضرت احوال او را پرسید. در جواب گفت : یا على ! من پادشاهى عادل و مهربان براى رعیت بودم ؟! ظالم نبودم و از ظلم دیگران هم ناراحت مى شدم ؟! اگر چه حضرت محمد صلى الله علیه و آله و سلم در زمان پادشاهى من متولد شده و كنگره هاى قصر من در كوشش زیادى كردم كه به او ایمان آورم . ولى ریاست و حكومت و عشق به دنیا مرا مشغول كرد و آخر الامر به دین مجوس از دنیا رفتم . چقدر سخت است كه نعمت بزرگ رسالت و رهبرى را از دست دادم و به او ایمان نیاوردم و خود را از سعادت و بهشت محروم كردم .
    اما خداوند با این كیفر، مرا از عذاب و آتش نجات داد؛ زیرا در میان رعیت با عدل و انصاف رفتار مى كردم ؟! اگر چه در دوزخ هستم ولى آتش ‍ بر من حرام است و مرا نمى سوزاند. دائما حسرت مى خورم كه چرا ایمان نیاوردم ؛ زیرا اگر ایمان آورده بودم الان در ردیف دوستان و طرف داران شما به حساب مى آمدم .

  • صحبت كردن ضمره
  • از جابر بن عبدالله انصارى نقل شده است : حضرت على ابن الحسین امام سجاد علیه السلام فرمود: ما نمى دانیم با مردم چگونه رفتار كنیم . اگر آن چه را كه از رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم به ما رسیده است . براى آنها بگوییم مى خندند و اگر ساكت بمانیم طاقت نمى آوریم . ضمره بن سعید، وقتى سخن آن حضرت را شنید گفت : آن چه را كه به تو رسیده است براى ما بگو.
    امام سجاد علیه السلام فرمود: آیا مى دانید وقتى دشمن خدا را روى سریر گذاشته و به سمت قبرستان براى دفن مى برند چه مى گوید؟ ضمره گفت : نه ، نمى دانیم .
    حضرت فرمود: دشمن خدا به حمل كنندگان جنازه اش مى گوید: آیا شكایتى را كه اكنون من از شیطان به شما مى كنم نمى شنوید. دشمن خدا مرا گول زد و در مهالك و مخاطر وارد كرد و دیگر دست مرا نگرفت و بیرون نیاور. از شما و از برادرانى كه با آنها بر اساس برادرى رفتار كردم ، ولى آن ها مرا مخذول و بى یاور گذاردند شكایت دارم . از خانه اى كه تمام اموال خود را دادم و آن را تهیه كردم ، و اینك مسكن دیگران شده است شكایت دارم . پس قدرى با من مدارا كنید و این طور با عجله مرا نبرید!
    ضمره (از روى مسخره ) گفت : اى امام سجاد! اگر مردى را كه حمل مى كنید (جان دارد) كه این سخن را بگوید ممكن است بر گردن حاملین خود سوار شود و به آنان حمله كند.
    حضرت سجاد علیه السلام سر به سوى آسمان برداشت و عرضه داشت : پروردگارا! اگر ضمره این سخن را از روى استهزاء و تمسخر به حدیث رسول الله گفت ، او را به دست غضب خود بگیر.
    جابر گوید: ضمره بعد از آن چهل روز بیشتر در دنیا درنگ نكرد و سپس ‍ مرد.
    یكى از غلامان كه در تشییع جنازه او حضور داشت پس از انجام دفن ، خدمت حضرت سجاد علیه السلام رسید و نشست . حضرت فرمود: اى فلانى ! از كجا آمده اى ؟
    غلام گفت : از تشییع جنازه ضمره . بعد گفت : همین كه قبر را از خاك پر كردند صورت خود را بر روى آن گذاشتم ، سوگند به خدا صدایش را شنیدم به همان لهجه و لحنى كه در دنیا داشت مى گفت :
    واى بر تو اى ضمره ! امروز تمام دوستان ، ترا رها كردند و تنها گذاردند و عاقبت مسیر تو به سوى جهنم شد. آن جا مسكن و خوابگاه شب و استراحت گاه روز تو خواهد بود.
    جابر گوید: امام سجاد علیه السلام فرمود: ما از خداوند طلب عافیت مى كنیم ، این است پاداش كسى كه حدیث رسول خدا را مسخره كند.

  • صحبت كردن و دعوت نمودن مرده اى
  • خداوند به افراد مؤ منى كه از دنیا رفته و وارد عالم برزخ شده اند آن قدر نعمت و امكانات مى دهد كه اگر بخواهد همه اهل زمین را دعوت كند مى تواند. نعمت ها، میوه ها، شیرینى ها، غذاها، لذت ها و شادى هاى آن جا، با عالم دنیا فرق مى كند و قبل مقایسه نیست ، لذتى كه از خوردن و چشیدن میوه ها و غذاهاى دنیا مى بریم قطره اى از میوه ها و شیرینى ها و لذت هاى عالم برزخ است . بعضى افراد زنده در همین عالم از غذاها و میوه هاى برزخى استفاده كرده و لذت آن ها را برده اند. در این جا به چند مورد از آنان اشاره مى كنیم .
    1-
    مرحوم نراقى در كتاب خزائن از یكى از موثقین اصحابش نقل فرموده كه گفت : من در سن جوانى با پدرم و جمعى از دوستان هنگام عید نوروز در اصفهان دید و بازدید مى كردیم . روز سه شنبه اى براى بازدید یكى از رفقا كه منزلش نزدیك تخت فولاد اصفهان بود رفتیم . گفتند: ایشان منزل نیست .
    چون راه طولانى و درازى را آمده بودیم ، براى رفع خستگى و زیارت اهل قبور به قبرستان رفتیم و آن جا نشستیم . یكى از رفقا به مزاح و شوخى رو به قبر نزدیكمان كرد و گفت : از صاحب قبر! ایام عید است . آیا از ما پذیرایى نمى كنى ؟ ناگهان صداى از قبر بلند شد و گفت : هفته دیگر روز سه شنبه همین جا همه مهمان من هستید.
    مى گوید: ما همه وحشت كردیم و گمان نمودیم تا روز سه شنبه بیشتر زنده نیستیم . مشغول اصلاح كارهاى خودمان شدیم و وصیت هاى خود را كردیم و آماده مرگ شدیم ، اما هر چه صبر كردیم از مرگ خبرى نشد. روز سه شنبه مقدارى كه از روز گذشت با هم جمع شدیم و گفتیم : بر سر همان قبر برویم شاید منظور مردن نبوده است . همگى حركت كردیم . وقتى سر قبر حاضر شدیم یكى از ما گفت : اى صاحب قبر! به وعده خود وفا كن .
    صدایى از قبر بلند شد كه بفرمایید: ناگهان جلو چشممان عوض شد و چشم ملكوتى ما باز گردید. باغى دیدیم در نهایت طراوت و صفاى ظاهر و در آن ، نهرهاى آب صاف و جارى و درخت هاى مشتمل بر انواع میوه هاى چهار فصل پیدا بود و بر آن درختان انواع مرغان خوش الحان مشغول آواز و نغمه سرایى بودند. شروع به گردش كردیم تا رسیدیم به عمارتى دار نهایت زیبایى و تجملات كه در میان آن باغ بود و اطراف آن عمارت به باغ گشوده مى شد و ما داخل آن شدیم .
    دیدیم شخصى در نهایت كمال و صفا در بالاى قصر نشسته است و جمعى از ماه رویان ، كمر خدمت به میان بسته و آماده دستور و پذیرایى از ما هستند. چون آن شخص ما را دید از جا برخاست و عذر خواهى كرد. در این بین انواع و اقسام شیرینى ها و میوه ها و آن چه را كه در دنیا ندیده بودیم و تصورش را هم نمى كردیم مشاهده نمودیم .
    وقتى شروع به خوردن كردیم ، چنان لذت بردیم كه هیچ وقت چنین لذتى نبرده بودیم و هر چه مى خوردیم سیر نمى شدیم و باز بیشتر اشتها داشتیم ، باز میوه ها و غذاهاى گوناگون با طعم هاى مختلف آوردند، خوردیم و لذت بردیم . پس از ساعتى برخاستیم كه ببینیم چه روى داده است . آن شخص بزرگوار، ما را تا بیرون باغ مشایعت كرد. پدرم از او سئوال نمود: شما كیستید كه خداى متعال چنین دستگاه وسیع و با عظمتى به شما عنایت فرموده است كه اگر تمام عالم را بخواهید مهمانى كنید مى توانید و بگو بدانم این جا كجاست ؟
    فرمود: هم وطن شما هستم ، همان قصاب فلان محل مى باشم . گفت : علت این درجات و مقامات كه به تو داده اند براى چیست ؟ فرمود: دو صفت نیك در من بود كه مستحق این مقامات و اكرام شدم . یكى این كه هرگز در كسبم كم فروشى نكردم . دیگر این كه در عمرم نماز اول وقت را ترك ننمودم ، به طورى كه اگر گوشت را در تراز گذاشته بودم و صداى الله اكبرمؤ ذن بلند مى شد، آن را وزن نمى كردم و براى نماز به مسجد مى رفتم و نماز اول وقت را درك مى نمودم . بعد از مردن ، این باغ و قصر و این همه نعمت و میوه و امكانات را به من دادند.
    در هفته گذشته كه شما تقاضاى پذیرایى و مهمان شدن بر من را كردید اجازه نداشتم : ماءذون نبودم كه شما را دعوت كنم . این هفته اذن گرفتم و از شما پذیرایى كردم .
    مى گویند: هر یك از ما مدت عمر خود سئوال كردیم و او جواب مى گفت : از جمله . شخص مكتب دارى را گفت : تو بیش از نود سال عمر مى كنى و او هنوز زنده است . به من گفت : تو فلان قدر عمر مى نمایى و الان پانزده سال دیگر باقى است . بعد خداحافظى كردیم ، ما را مشایعت كرد. خواستیم برگردیم ناگهان دیدیم در همان جاى اول ، سر قبر نشسته ایم .

  • صحبت كردن پدر نراقى
  • از ملا مهدى نراقى نقل شده است : در همان ایامى كه ایشان در نجف اشرف مشغول تحصیل علم بوده اند قحطى عجیبى پیش آمد. در ماه مبارك رمضان ، روزى از خانه بیرون مى آید در حالى كه هیچ غذایى براى افطار نداشتند و همه بچه ها در اثر گرسنگى ، صداى ناله شان بلند بود و حتى یك فلس پول سیاه نداشتند كه چیزى بخزند. براى رفع نگرانى به وسیله زیارت اموات ، یك سره به وادى السلام نجف مى رود.
    مى گوید: دیدم عده اى جنازه اى را آوردند و گفتند: تو هم در تشییع كردن این جنازه شركت كن . ما آمده ایم این میت را به ارواح این جا ملحق كنیم . سپس قبرى براى او كندند و جنازه را در میان آن گذاشتند. رو به من كردند و گفتند: ما عجله داریم و به محل خود مى رویم ، شما بقیه تجهیزات این جنازه را انجام دهید! جنازه را گذاشتند و رفتند.
    در میان قبر رفتم كه كفن را باز كنم و صورت آن میت را به روى خاك گذارم و بعد روى او خاك بریزم . ناگهان دریچه اى را دیدم ، از آن داخل شدم . باغ بزرگى با درخت هاى سر سبز و داراى میوه هاى مختلف و متنوعى را مشاهده كردم .
    از داخل باغ ، راهى كه از سنگ ریزه هاى قیمتى فرش شده و به سوى قصر مجللى كه خشت هاى آن از جواهرات با ارزش و داراى تمام لوازم زندگى بود ادامه داشت . بى اختیار به سوى آن قصر باشكوه رفتم و داخل آن شدم و از پله هاى آن بالا رفتم و داخل اطاقى شدم . شخص جوانى را دیدم كه به صورت پادشاهان ، در صدر اطاق بالاى تختى از طلا نشسته است و دور تا دور اطاق افرادى نشسته اند.
    به آن شخص سلام كردم . چون مرا دید جواب سلام را داد و مرا به اسم صدا زد و به سوى خود دعوت كرد و بالاى تخت پهلوى خودش جاى داد و اكرام زیادى نمود. افرادى كه در اطراف اطاق نشسته بودند از آن شخص ‍ احوال پرسى مى كردند و از بستگان خود سئوال مى نمودند و آن مرد با خوشحالى به یكایك آنها جواب مى داد.
    سپس گفت : مرا نمى شناسى من صاحب همان جنازه هستم . اسم من فلان ، از اهل فلان شهر هستم و آن جمعیت ، ملائكه بودند كه مرا از شهرم به سوى این باغ ، كه از باغ هاى بهشت برزخى است نقل دادند. وقتى این حرف را از آن جوان شنیدم غم من برطرف شد و مایل به سیر و تماشاى آن باغ شدم و چند قصر دیگر را دیدم وقتى در آن ها نظر كردم ، پدر و مادر و بعضى از ارحامم در آن ها بودند و از من پذیرایى كردند، بسیار از طعامشان لذت بردم . در حالى كه در نهایت كیف و لذت بودم ، یادم به زن و بچه هایم افتاد كه چگونه گرسنه اند. یك دفعه متاءثر شدم . پدرم گفت : مهدى ، ترا چه مى شود؟ گفتم : زن و بچه هایم گرسنه اند.
    گفت : در این انبار، برنج خوبى است براى آن ها هر چه مى توانى ببر. عبایم را پر از برنج كرده و خداحافظى نمودم . از باغ بیرون آمدم و از دریچه اى كه داخل شده بودم خارج شدم . دیدم داخل همان قبر هستم و مرده هم به روى زمین افتاده و دریچه اى پیدا نیست ، اما عبایم پر از رنج است . از قبر بیرون آمدم با خشت ها در لحد را پوشیدم و روى قبر را خاك ریختم و برنج ها را برداشتم و به سوى منزل روانه شدم ، عیالم گفت : این ها را از كجا آوردى . گفتم : چكار دارى ؟
    مدت ها گذشت كه از آن برنج ها مصرف مى كردیم و تمام نمى شد. بالاخره زن ، اصرار زیادى كرد و مرحوم نراقى هم قضیه را گفت : بعد از آن دیگر اثرى از برنج دیده نشد.

  • صحبت كردن صاحب قبر ))وجدنا((
  • در طرف غربى بیت المقدس ، قبرستانى است معروف به (ملامیلا) در آن جا قبرى مى باشد معروف به قبر وجدنادر جهت نامگذارى آن به این اسم چنین گفته اند: سوارى از آن قبرستان عبور كرد و در حالى كه مشغول تلاوت قرآن بود، چون مقابل آن قبر رسید. این آیه را تلاوت مى كرد.
    فهل وجدتم ما وعد ربكم حقا
    پس آیا آن چه را پروردگارتان به شما وعده داده بود یافتید و به آن رسیدید
    بلافاصله صدایى از آن قبر بلند شده :
    بلى وجدنا ما و عدربنا حقا
    بلى آن چه را كه (پیامبران الهى ) به ما وعده داده بودند (از مقامات بهشتى ) به حق و حقیقت دریافتیم و به آن رسیدیم
    پس آنگه بگویند اهل بهشت
    بر اصحاب دوزخ كه كردند زشت
    كه هر وعده بر ما بدادند پیش
    ببینیم آن را فرا، روى خویش
    شما نیز آن وعده هاى عذاب
    ببینید آیا كنون در حساب ؟
    بگویند: آرى ، بدیدیم ما
    پس آن گه منادى برآرد ندا
    كه بر ظالمان لعن ((الله )) باد
    سبك هست اعمالشان هم چون باد
    از این جهت (كه از داخل قبر صدایى بلند شد، وجدنا) آن معروف به قبر وجدناگردید.

  • صحبت كردن روح ))قرابهادر((
  • از جمال الدین كه در زمان ارغون خان برادر شاه خدابنده زندگى مى كرد نقل شده است كه مى گفت : در یكى از مسافرتهایمان به شهر نیك كه از بلاد تركستان است رسیدم . حكایتى عجیبى در آن واقع شده بود كه همه آن را نقل مى كردند: آن حكایت چنین بود كه لشكر كفار به جنگ تركها آمده بودند و تركها هم لشگرى جمع كرده به جنگ كفار رفتند.
    از شهر نیك هم ، مردى به نام (قرابهادر) با لشكر تركها به میدان رفته و شهید شده بود. بعد از چندى از یك گوشه خانه قرابهادركه اهل و عیالش در آن بودند، مانند كسى كه سر او در خمره فرو رفته باشد صدایى شنیدند كه مى گفت : منم قرابهادركفار مرا در فلان روز شهید كردند و الان راحتم ؛ پیرزنى در این شهر مى خواهد از دنیا برود. من با هفتاد هزار روح استقبال روح او آمده ایم . به اهل این شهر بگویید: بلا نازل مى شود، صدقه بدهید تا بلا رفع شود. پس كسان او آن گوشه خانه را كندند چیزى را ندیدند.
    دوباره ، از گوشه دیگر آن خان ، همان آواز را شنیدند. اهل و عیال قرابهادرگفتند: اگر این خبر را پخش كنیم اهل شهر ما را تصدیق نمى كنند، صدایى از گوشه خانه شنیدند كه گفت : به اهل شهر بگویید، چوبى در میدان نصب كنند تا از میان آن با ایشان تكلم كنم . چوبى را در میان میدان نصب كردند، اهل شهر مكرر آنچه را كه اهل و عیال او گفته بودند، شنیدند و هم چنین شنیدند كه مى گفت : صدقه دهید و زیاد بگویید.
    ععع الهى كفى علمك عن المقال و كفى كرمك عن السوال
    پس بعد از سه روز، پیره زنى از اهل شهر فوت كرد و آن صدا هم قطع شد.

  • صحبت كردن با دخترى با پیامبر اسلام
  • روزى شخصى خدمت حضرت رسول علیه السلام آمد تو عرض كرد: یا رسول الله ! در یكى از سفرهایم وقتى به شهر و خانه مراجعه كردم . دیدم دختر كوچكى با وسائل بازى خود مشغول بازى كردن است . سئوال كردم : این دختر از كیست ؟!
    آن حضرت فرمود: حركت كن و آن وادى را به نشان بده ، آن مرد هم ، با حضرت به سوى آن وادى حركت كرد. وقتى رسیدند، حضرت به پدر آن دختر فرمود: اسم دخترت چه بود؟ عرض كرد: فلانى .
    حضرت رسول علیه السلام فرمود: با فلانه ! به اذن خدا زنده شود( و جواب مرا بده ) دختر زنده شد و عرض كرد: لبیك و سعدیك یا رسول الله فرمود: پدر و مادر تو (كار بسیار زشتى انجام دادند كه ترا كشتند و در این وادى انداختند، ولى الان ) مسلمان شده ( واز كار خود پشیمان هستند و توبه كرده اند) اگر دوست داشته باشى به دنیا برگردى و با آنها زندگانى كنى امكان بازگشت براى تو مى باشد.
    عرض كرد: یا رسول الله ! مرا دیگر حاجب به آن ها نیست و كارى با ایشان ندارم و نمى خواهم دیگر به زندگى دنیا بر گردم و با آنها محشور باشم ؛ زیرا خداوند از پدر و مادر (ظالم و بى عاطفه ) از براى من بهتر است .

  • صحبت كردن بازرگان با خانم نیكوكار
  • نقل شده است : در اصفهان یكى از بازرگانان ثروتمند وفات یافت ، در مراسم كفن و دفن و تشییع جنازه او گروهى از مردم سر شناس حضور یافتند. بزرگ او هنگام دفنش از نزدیك شركت جست و مطابق معمول ، همه از گورستان به خانه بازگشتند. صبح روز بعد همان فرزند، موقعى كه لباسش را پوشید دریافت كه ساعت گرانبهاى بغلى او گم شده است !
    چون ساعت از جنس طلا بود و آن را با دانها الماس زینت كرده بودند فورا جستجو آغاز شد. ولى آن را نیافتند و پس از مشاوره و گفت و گوى موشكافانه كه میان اهل منزب به عمل آمد، كنیز سیاه پوستى را كه خانه زاد آنها بود، دزد ساعت تشخیص دادند و او را محاكمه كردند. آن زن بینوا و بى گناه هر چه انكار كرد با خشونت و سخت گیرى بیشترى مواجه گردید تا آن جا كه به داغ و درقش كشیده شد و آن مسكین بى دفاع را با میله اى از آهن گداخته آن قدر شكنجه كردند تا به حال بى هوشى افتاد.
    چند خانه آن طرف تر، خانم نیكوكارى كه سر شناس اهل محل بود در عالم خواب بازرگان را دید كه با حالت نگران و مضطرب پیش روى او ظاهر شد و گفت : الان باید جاى دیگرى باشم اما به خاطر آن كنیز بى گناه پیش تو آمده ام (ولى خانم كه از سخنان او مطلبى را به خاطر نمى آورد چون از واقعه گم شدن ساعت خبر نداشت از وى سئوال كرد: موضوع كنیز چیست ؟
    روح بازرگان گفت : ساعت پسر بزرگم موقع به خاك سپردن من گم شده است و حالا آنها خدمت گذارشان را شكنجه مى كنند. فردا به خانه ما بروید و به فرزند من بگویید: وقتى جسد مرا توى قبر مى گذاشتى هنگامى كه خم شده بودى ، ساعت از جیب جلیقه ات بیرون لغزید و چون قبلا زنجیرش رها شده بود ساعت توى قبر افتاد و هیچ كس ملتفت این موضوع نشد، فورا بروید از مجتهد اجازه نبش قبر بگیرید و ساعت را كه روى كفن من افتاده است بردارید.
    آن خانم به خانه بازرگان رفت و خواب خود را براى اهل منزل بیان كرد: چون همه به درستى و ایمان او اعتقاد داشتند عازم نبش قبر شدند. چون آبرو و شاید زندگى آن كنیز سیاه پوست در میان بود مجتهد هم اجازه نبش قبر داد و ساعت را در همان محلى كه روح بازرگان در عالم خواب گفته بود پیدا كردند.

  • صحبت كردن مردى با همسر خود
  • نقل شده است : در اول سلطنت رضا خان پهلوى ، در قزوین یك نفر از دنیا رفت ، یك زن و سه فرزند كوچك از او باقى ماند، این زن پس از مرگ شوهر هر چه داشت فروخت و خرج فرزندانش كرد. حتى خانه مسكونى خود و بچه ها را به مبلغ یك صد تومان به یك مرد یهودى فروخت و بچه ها را به خانه استیجارى انتقال داد.
    زن ، شوهر خود را در خواب دید كه به او گفت : چرا خانه را فروختى و بچه هاى مرا بیچاره كردى ؟ جواب داد: چاره اى نداشتم بچه ها از گرسنگى مى مردند. شوهر به او گفت : در زیر پله چهارم كه به طبقه بالا مى رود یك كوزه دفن كه در آن یك صد تومان پول است . صبح برو و آن پول را بیرون آور و خانه را پس گیر.
    زن از خواب بیدار شد و اول صبح رفت در خانه یهودى را زد و جریان را به او گفت : مرد یهودى قبول نكرد و گفت : خانه ام خراب مى شود. زن شروع كرد به داد و فریاد كردن ، در اثر فریاد او مردم جمع شدند، زن خواب خود را براى آنان هم نقل كرد:
    مردم به یهودى گفتند: بگذار پله چهارم كنده شود اگر شود اگر خواب این زن دروغ بود ما آن را تعمیر مى كنیم . وقتى پله را خراب كدند دیدند یك كوزه بیرون آمد و در آن یك شهربانى از این قضیه اطلاع پیدا كرد و گفت : این پول گنج به حساب مى آید و تعلق به دولت دارد و پول را ضبط كرد.
    زن به مقامات قضایى شكایت كرد و پرونده از دادگاه قزوین به دادگسترى تهران ارجاع شد.
    ماءمورین قضایى تهران پس از بررسى لازم گفتند: این پول را شوهرش به او و بچه هایش داده است و صلاح در این مى باشد كه ما هم آن را به او رد كنیم و پول را براى خرجى فرزندانش به زن تحویل مى دهند.



 .:. واسه ديدن امضاء , اينجا کليک کنيد .:. 
      =========> (کيليک نکني سنگين تري)                              
برو به انجمن
انجمن فعال در هفته گذشته
مدیر فعال در هفته گذشته
آخرین مطالب
  • آلبوم تصاویر بازدید از کلیسای جلفای...
    آلبوم تصاویر بازدید اعضای انجمن نصف جهان از کلیسای جلفای اصفهان.
  • بازدید از زیباترین کلیسای جلفای اصفهان
    جمعی از کاربران انجمن نصف جهان، در روز 27 مردادماه با همکاری دفتر تبیان اصفهان، بازدیدی را از کلیسای وانک، به عمل آورده‌اند. این کلیسا، یکی از کلیساهای تاریخی اصفهان به شمار می‌رود.
  • اعضای انجمن در خانه شهید بهشتی
    خانه پدری آیت الله دکتر بهشتی در اصفهان، امروزه به نام موزه و خانه فرهنگ شهید نام‌گذاری شده است. اعضای انجمن نصف جهان، در بازدید دیگر خود، قدم به خانه شهید بهشتی گذاشته‌اند.
  • اطلاعیه برندگان جشنواره انجمن‌ها
    پس از دو ماه رقابت فشرده بین کاربران فعال انجمن‌ها، جشنواره تابستان 92 با برگزاری 5 مسابقه متنوع در تاریخ 15 مهرماه به پایان رسید و هم‌اینک، زمان اعلام برندگان نهایی این مسابقات فرارسیده است.
  • نصف جهانی‌ها در مقبره علامه مجلسی
    اعضای انجمن نصف جهان، در یك گردهمایی دیگر، از آرامگاه علامه مجلسی و میدان احیا شده‌ی امام علی (ع) اصفهان، بازدیدی را به عمل آوردند.